لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
کمالالدین بهزاد
کمالالدین بهزاد. بزرگترین و مشهورترین نقاش مینیاتورساز ایرانی در قرن دهم هجرى. تاریخ تولد و وفاتش معلوم نیست، بقولى در۹۴۲ ه . ق. درگذشت. استاد او بقولى امیر روحالله معروف به میرک نقاش هراتى کتابدار سلطان حسین بایقرا، و بقول دیگر پیر سید احمد تبریزى بود؛ و کسان دیگرى را نیز نام بردهاند. چیزى نگذشت که نزد علیشیر نواییامیر علیشیر نوایی و سپس در دربار سلطان حسین بایقرا در هرات تقرب یافت. و پس از برافتادن تیموریانسلسلهٔ تیموریان خراسان بدست محمد شیبانیشیبکخان ازبک همچنان در هرات ماند و بعد از استیلاى شاه اسماعیل اول صفوى بر ازبکان، همراه وى به تبریز رفت. و در ۹۲۸ ه . ق. به ریاست کتابخانهٔ سلطنتى منصوب گردید. در دورهٔ شاه طهماسب صفوى نیز در کمال عزت و احترام میزیست، و سرانجام در تبریز درگذشت. و در همانجا در جوار کمالالدین خجندی شاعر مدفون شد. و نیز گفتهاند که در هرات درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد.
آثار بهزاد
نظر به شهرت بهزاد طى قرنها کسان بسیارى کارهاى او را تقلید کردهاند و نامش را بر تصویرهاى بیشمار گذاشتهاند از اینرو تمیز دادن تصویرهاى اصلى او کار دشوارى است. این تحقیقات مخصوصاً پس از برپا شدن نمایشگاه هنر ایرانى در لندن (۱۹۳۱ م.) تا حدى به نتیجه رسیده است. اساس اطلاعاتى که از کار او در دست است تصویرهایى است که با امضاى اصیل او در نسخهاى از بوستان سعدى نقش شده. و اینک در کتابخانهٔ ملى قاهره مخزون است. شیوهٔ بکار بردن رنگهاى گوناگون و درخشان تصویرها از حساسیت عمیق بهزاد نسبت به رنگها حکایت میکند. از این تصویرها چنین برمىآید که بهزاد بیشتر برنگهاى به اصطلاح «سرد» (مایههاى گوناگون سبز و آبى) تمایل داشته، اما در همه جا با قرار دادن رنگهاى «گرم» (بخصوص نارنجى تند) در کنار آنها، به آنها تعادل بخشیده است. تناسب یک یک اجزاى هر تصویر با مجموعهء آن تصویر شگفتانگیز است. شاخههاى پرشکوفه و نقش کاشیها و فرشهاى پرزیور زمینهء تصویرها نمودار ذوق تزیینى و ظرافت بىحساب بهزاد است. اما بیش از هر چیز واقعبینى اوست که کارهایش را از آثار نقاشان پیش از او متمایز ساخته است. این واقعبینى بخصوص در تصویرهایى بچشم میخورد که صرفاً جنبهء دربارى ندارد و نشاندهندهٔ زندگى عادى و مردم معمولى است (شیر دادن مادیانها به کرهها در مزرعه، تنبیه کسى که به حریم دیگرى تجاوز کرده، خدمتکارانى که خوراک مىآورند، روستائیان در کشتزار و غیره). دیگر اینکه صورت آدمها به صورت عروسکوار و یکنواخت نقاشیهاى پیش از بهزاد شبیه نیست. بلکه هر صورتى نمودار شخصیتى است و حرکت و زندگى در آن دیده میشود. آدمها در حال استراحت نیز شکل و حالاتى طبیعى دارند. بر کارهاى دیگرى که به بهزاد منسوب است امضاى مطمئنى دیده میشود. به این جهت، تنها سبک تصویرها (ترکیب بیمانند نقشهاى تزئینى با صحنههاى واقعى) میتواند راهنمائى براى تمیز دادن کارهاى اصیل او بشمار آید. در میان تصویرهاى بیشمارى که در کتابها یا جداگانه بنام بهزاد موجود است اختلاف عقیده میان خبرگان بسیار است. اما بهرحال بسیارى از این کارها اگر ازآن خود استاد نباشند وابسته به مکتب او هستند. برخى از کتابهایى که با تصویرهاى منسوب به بهزاد مزیناند ازین قرارند:
خمسهء امیر علیشیر نوائى (مورخ ۸۹۰ ه . ق.، در کتابخانهٔ بودلیان).
گلستان (مورخ ۸۹۱ ه . ق. جزء مجموعهٔ روچیلد پاریس).
خمسهء نظامى (مورخ ۸۴۶ ه . ق. موزهٔ بریتانیائى).
نفوذ بهزاد بیش از هر چیزى در کار شاگردان او دیده میشود. برخى از شاگردانش، مانند قاسمعلى و آقا میرک، در کار خود بیش و کم به پاى استاد رسیدند. با آنکه در زمان صفویه سبک مینیاتورسازى بار دیگر دچار تحول شد، نزدیک نیم قرن پس از بهزاد نفوذ او در کار نقاشان بچشم میخورد. نقاشان هراتى سبک بهزاد را به بخارا بردند و آنرا در دربار خاندان شیبانى پرورش دادند. کتابى بنام مهر و مشترى که در ۹۲۶ ه . ق. در بخارا
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
کمالدین بهزاد تبریزی
بهزاد و نقاشی جدیداز هنرمندان طراز اول و بدایع نگار هنر کوتاه مدت و نادره کار در نقاشی ایران، شاید هیچ یک به اندازه استاد کمال الدین بهزاد، نقاش بی بدل و قدوةالمصورین دوره تیموری بر نقاشان نسلهای بعد سایه نیانداخته باشد. در منابع تاریخی و در نزد پژوهشگران معاصر، هنرمندی را قرینه بهزاد نمی توان یافت که به لحاظ بدایع نگاری و نیروی خلاقه و خامه سنجی، طاق شده باشد،(نگاره 1). بهزاد که در اواسط سده نهم/ پانزدهم چشم به جهان گشود و در حدود 936/1530 رخت به سراط باقی کشید، به قدر نیم سده ، آنهم در بحرانی ترین تاریخ فرهنگی جهان شرق اسلام، به نقش بندی و نگارگری پرداخت. او در سال 911/1506، نه تنها از نزدیک شاهد افول حامیان هنرپرور خویش، تیموریان، بود، بلکه به لحاظ زیبایی شناختی آن قدرتهای امپراطوریی را که بر روی دستاوردهای تیموری سرمایه گذاری کردند، از نزدیک درک کرد.سنجش و ارزیابی دستیافتهای هنری بهزاد را، چه واقعی و چه اسطوره ای، می باید در چنین زمینه متحول تاریخی و سیاسی برگزار کرد، چون این دوره، دوره ای بود که قابلیتهای فرهنگی و حمایتهای هنری سهم و نقشی وسیعتر و بغرنج تر در میان نخبگان حاکمه پیدا کرد. تحقق حمایت مصلحتی تیموریان از هنر و فرهنگ ایران را می توان از دیدگاه اعتبار سیاسی نگریست که موجب شد این سلسله در تاریخ ایران از رده یک سلسله ترک نژاد نیمه صحراگرد با اشرافیت نظامی به مقام الگویی از فرهیختگی و پرداختگی شهری ارتقا یابد. رقبای توانمند و اغلب مکتب ندیده آنها که در پی کسب موقعیت و مشروعیت در جهان متغیر ترکی _ ایرانی اوایل سده دهم/ شانزدهم بودند یعنی ازبکان در ماوراءنهر (1006 – 905/98 – 1500)، عثمانیان در ترکیه (1342 – 680/1924 – 1281)، صفویان در ایران (1134 – 906/1732 –1501) و اعقاب خود تیموریان در هند یعنی مغولان اعظم (1274 – 932/1858 – 1526)، در مقام حمایت از هنرها نتوانستند به پای بلند آوازی موفقیت آمیز آنها برسند. هر یک از این حکومتهای نظامی از طریق تقلید، اختصاص دادن و یکروند انگاری و تکثیر بعضی از جنبه های دستاوردها و آرمانهای این سلسله، به میزان متفاوتی، از میراث فرهنگی تیموری بهره برداری کردند. این فرآیند که ضمنا فضای غیر قابل نفوذ اقتدار فرهنگی را در اختیار تیموریان قرارداد، این سلسله را برای آنهایی که در پی کسب و یا توسعه قدرت بودند به صورت سلسله ای الگو و سرمشق جلوه گر ساخت.1 – اسطوره بهزادمیراث هنری بهزاد یکی از شگردهای مهم و غبطه انگیز استراتژیهای فرهنگی امپراتوری نوپای سده دهم/شانزدهم بود و خود بهزاد هم در این امر دست داشت. معهذا از زندگی بهزاد چیزی دانسته نیست1. و آنچه که از لابلای منابع دوره صفوی و مغولی درباره او باقیمانده توصیفاتی از قریحه و قابلیت هنری او بیش نیست و این دو سلسله به منظور خود بزرگ انگاری خودشان از مقام منیع و فره مندی او نهایت بهره را برده اند. بهزاد در مقام نقاش درباری اصلا با زندگی فرهمگی افسانه آمیز غولانی چون میرعلیشیر نوائی شاعر و سلطان حسین میرزا، آخرین حاکم تیموری، پیوند خورد و درشت تر از خود زندگی نمایانده شد. او و آثار او به گونه تجسمی از "نشانهای افتخار" فرهنگ درخشان عصر تیموری درآمد که برای حامیان نوظهور بعدی می توانست نمونه ای از بدایع صور و مظهر نوادر هنر باشد. استقبال واقعی و طبیعی صفویان از این هنرمند بیان کننده این اهلیت و قابلیت و کمالات بود. اهمیت انتصاب بهزاد به ریاست کتابخانه صفوی (کتابخانه یا کارخانه سلطنتی) در سال 928/1522 در تبریز از سوی شاه اسماعیل که با فرمانی مملو از اصطلاحات پرشأن و شوکت همراه بود2، نه تنها نشان از اقتدار و حیثیت هنری او بود بلکه از نخستین بازتابهای مقام منیع و برین این هنرمند در ایام صفویان برشمرده می شد. مغولان اعظم، بازماندگان تیموریان در هند، در بهره گیری از احیای فرهنگی نیاکان خود حتی اشتیاق و ذوق و شعف بیشتری از خود نشان دادند، القاب تیموری، آئین درباری، و آثار هنری را حفظ کردند و یا برای پشتیبانی و تقویت داعیه های فرهنگی شان به فرآوری آنها پرداختند، نکته ای که گردآوری منظم و دقیق نسخ خطی دوره تیموری از سوی آنها، این امر را به خوبی نشان داد3. خود اپراتوران مغولان اعظم با نظارت بر مسائل هنری همراه با جلوه مداوم امضای جعلی بهزاد در دوران حکومتشان، اهمیت جادوئی او را در شکل گیری سیمای زیبائی شناختی سلسله شان نمایان ساختند4.در این مقام یاری و سهم واقعی بهزاد در بوته ابهام قرار گرفته و گرایش تبلیغی منابع ادبی و تاریخی و چون و چرا در مورد شناسائی آثار خود او (نگاره های 2 و 3) مسأله را هرچه بیشتر در محاق ابهام انداخته است5. بنظر می رسد که متخصصان امر در مورد مجموع آثار بهزاد به نقطه توافق قانع کننده ای نرسیده اند جز یک نسخه یعنی بوستان سعدی که در سال 893/1488 (نگاره های 1، 4، 9) برای سلطان حسین میرزا اجرا کرد و نگاره های بدیع این اثر، بی چون و چرا از آثار واقعی قلم بهزاد بشمار می رود6. این نگاره ها آن عناصری را که در نظر مورخان هنر و ویژه بهزاد است و عناصری را که وی از ورزندگان پیشین نقاشی ایران در سبک و اسلوب خود وارد کرد، به نمایش می گذارند: یعنی اصالت ترکیب بندی، فردیت بخشی پیکره انسانی، حس شدید طبیعت گرایی، علاقه به تأثیر متقابل واقعی پیکره ها و حرکت و تأکید بر تصویر فعالیتهای روزانه.با توجه به مشکل تشخیص راستین آثار بهزاد از آثار معاصران او، شاید بهتر آن باشد که بهزاد را یکی از اجزاء نقاشی جدید و البته یکی از درخشانترین چهره های این نقاشی در نظر بگیریم. شاید اعتبار بخشیدن به هنرمندی واحد با نوآوری ویژه در اواخر سده نهم/پانزدهم مورد پذیرش قرار نگیرد، در ایامی که در قالب و فرم هنر کاملا محافظه کار و تدوین شده، تعدادی از تغییرات و دگرگونیها جوش خورد و محصول تبلیغات بی وقفه نویسندگان نسلهای بعد گردید. شاید نیکوتر باشد که بهزاد را نه یک انقلابی، بلکه اصلاحگر بدانیم7. نام بهزاد با نقاشی جدید پیوند خورد. این نقاشی در اواخر سده نهم/پانزدهم در هرات چهره نمود و در استخوانبندی سنتی کتاب آرایی ایرانی تثبیت گردید(نگاره 5)، قواعد و قراردادهای درونی آن که ضرورتهای روایت و متن کتاب ایجاد می کرد، شدیدا جا افتاد و حفظ شد. این حالت حتی در کار نبرد هم به واقع دور ریخته نشد بلکه به جای آن پیوسته صیقل یافت و پرداخت شد و چنان توسعه و گسترش یافت که راه را برای جانیابی تمهیدات و شگردهای جدید تصویرگری هموار ساخت.کتاب آرایی در ایران دوره تیموریکارکرد عناصر جدیدی که در نقاشیهای بهزاد و معاصران او وارد شد، در چارچوب این حالت محدود بصری به چه میزان بوده است؟ ماهیت تأثیر آنها در هنرمند و نگرنده چه بوده است؟ آیا آنها را باید در استخوانبندی این فرم قراردادی و یا تحولات خودجوش و فزاینده، دگرگونیهای بنیادی به حساب آورد؟ برای جواب به این سؤالات می توان دست کم در سطوح بسیار بنیادی، از جنبه های کارکردی ساختار فرم در نقاشیهای اولیه تیموری که در آثار بهزاد وارد شده، شروع کرد. در محدوده این زمینه، نکته مهم و اساسی تشخیص قابلیت و حتی جادوی تصاویر نقشبند در این هنر منحصر به فرد است که واقعا در سنتهای زیبائی شناختی برای خود تالی و همتا ندارد. در استخوانبندی تحریم های وسیع جامعگانی و مذهبی فرهنگ اسلامی، تصاویر بازنمودی موجود در کتب درباری تیموری کاملا با مجموعه ای از رنگیزه های خیره کننده
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
کمال الدین بهزاد
کمال الدین بهزاد نقاش مینیاتورساز ایرانی قرن دهم هجری است، که با نوآوریهای خود دگرگونیهایی در شیوه مینیاتورسازی ایران پدید آورد. تاریخ تولد و وفاتش به درستی معلوم نیست. در هرات به دنیا آمد. در کودکی پدر و مادرش را از دست داد. نوشته اند امیر روح الله معروف به میرک خراسانی، نقاش و کتابدار سلطان حسین بایِقِرا، پادشاه تیموری (سلطنت 911-873 هـ ق)، پرورش او را به عهده گرفت. در چنین محیطی کمال الدین به هنر علاقه مند شد. نخست مشق خط آموخت. سپس به فراگیری تذهیب پرداخت و نقاشی را نزد استادش میرک خراسانی آموخت. گفته شده است که او از پیرسید احمد تبریزی نیز که با نقاشی چین آشنا بود، درس نقاشی گرفت. در آن دوران، دربار سلطان حسین بایقرا مرکز ادب، هنر و علم بود. هنرمندی بهزاد توجه سلطان و وزیر ادب دوست او، امیر علیشیرنوایی، را جلب کرد و بهزاد به ریاست کتابخانه سلطان حسین گماشته شد.
بهزاد پس از برافتادن سلسله تیموریان خراسان، به دست شیبک خان ازبک، باز هم در هرات ماند. پس از غلبه شاه اسماعیل صفوی بر ازبکان، همراه او به تبریز رفت و به ریاست کتابخانه شاهی منصوب شد (928 هـ ق). بهزاد تا پایان عمر در تبریز ماند و به نقاشی و آموزش مینیاتور پرداخت و در همانجا درگذشت.
از بهزاد آثار گوناگونی بر جای مانده است. از نخستین آثارش تصویری از امیر علیشیرنوایی در باغ است. شش تصویر برای نسخه ای از بوستان سعدی که در کتابخانه قاهره، پایتخت مصر، نگهداری می شود و همچنین تصویرهای خمسه نظامی، که در موزه بریتانیایی است، از آثار معروف او هستند. او چهره سلطان حسین بایقرا، شیبک خان ازبک، شاه تهماسب صفوی و بعضی از شخصیتهای تاریخی گذشته، مانند سلطان محمد خوارزمشاه (فوت 617 هـ ق)، را تصویر کرده است.
بهزاد در انتخاب و ترکیب رنگها و به کاربردن آنها دقت و مهارت بسیار داشت. او رنگهای سرد، مانند سبز و آبی را، برای تصویر محیط خانه و رنگهای گرم، چون زرد ونارنجی را، برای تصویر کوچه و بازار به کار می برد. تناسب تک تک اجزای تصویر با مجموعه آن از ویژگیهای کار بهزاد است. او به تصویر کردن انسان و زندگی او توجه ویژه ای داشت و توانست حالات روحی را به خوبی در چهره ها نشان بدهد. بسیاری از آثار بهزاد از زندگی روزمره مردم الهام گرفته است، از نمونه های این نوع نقاشی او دو تابلوی گدا سیه چرده و مرد توانگر و روستاییان در کشتزارهاست و همچنین او صحنه هایی از مجلس درس و بحث و عبادت در مسجد تصویر کرده است.
بهزاد برجسته ترین استاد نقاش عصر خود بود. او تحولی در شیوه مینیاتورسازی به وجود آورد. سنت نقاشی خراسان قدیم (مکتب هرات) را به تبریز منتقل کرد. بهزاد شاگردان برجسته ای چون آقامیرک، سلطان محمد عراقی و میرمصور اصفهانی را تربیت کرد. شیوه کار او بر نقاشان و تصویرگران دوره های بعد تاثیر گذاشت. نقاشان هراتی سبک او را در بخارا رواج دادند. مهاجرت بعضی از نقاشان هراتی به هند نیز سبب گسترش سبک او در این سرزمین شد. بعضی از کارهای بهزاد بدون امضاست، از این رو بسیاری از آثاری که کار او شمرده می شوند اثر کسانی است که از شیوه او تقلید کرده اند. در نتیه تنها با تشخیص سبک بهزاد از دیگران می توان نقاشیهای او را بازشناخت.
بعضی از آثار بهزاد در موزه ها و کتابخانه هایی چون کتابخانه موزه گلستان، کتابخانه قاهره در مصر، موزه بریتانیایی در لندن، موزه لوور در پاریس، و موزه سن پطرزبورگ در روسیه نگهداری می شوند.
منابع و مآخذ:
نام کتاب: فرهنگنامه کودکان و نوجوانان جلد هفتم «ب- پ»
پدید آورنده: شورای کتاب کودک
ناشر: شرکت تهیه و نشر فرهنگنامه کودکان و نوجوانان
چاپ: 1380
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 11 صفحه
قسمتی از متن .doc :
کمالدین بهزاد تبریزی
بهزاد و نقاشی جدیداز هنرمندان طراز اول و بدایع نگار هنر کوتاه مدت و نادره کار در نقاشی ایران، شاید هیچ یک به اندازه استاد کمال الدین بهزاد، نقاش بی بدل و قدوةالمصورین دوره تیموری بر نقاشان نسلهای بعد سایه نیانداخته باشد. در منابع تاریخی و در نزد پژوهشگران معاصر، هنرمندی را قرینه بهزاد نمی توان یافت که به لحاظ بدایع نگاری و نیروی خلاقه و خامه سنجی، طاق شده باشد،(نگاره 1). بهزاد که در اواسط سده نهم/ پانزدهم چشم به جهان گشود و در حدود 936/1530 رخت به سراط باقی کشید، به قدر نیم سده ، آنهم در بحرانی ترین تاریخ فرهنگی جهان شرق اسلام، به نقش بندی و نگارگری پرداخت. او در سال 911/1506، نه تنها از نزدیک شاهد افول حامیان هنرپرور خویش، تیموریان، بود، بلکه به لحاظ زیبایی شناختی آن قدرتهای امپراطوریی را که بر روی دستاوردهای تیموری سرمایه گذاری کردند، از نزدیک درک کرد.سنجش و ارزیابی دستیافتهای هنری بهزاد را، چه واقعی و چه اسطوره ای، می باید در چنین زمینه متحول تاریخی و سیاسی برگزار کرد، چون این دوره، دوره ای بود که قابلیتهای فرهنگی و حمایتهای هنری سهم و نقشی وسیعتر و بغرنج تر در میان نخبگان حاکمه پیدا کرد. تحقق حمایت مصلحتی تیموریان از هنر و فرهنگ ایران را می توان از دیدگاه اعتبار سیاسی نگریست که موجب شد این سلسله در تاریخ ایران از رده یک سلسله ترک نژاد نیمه صحراگرد با اشرافیت نظامی به مقام الگویی از فرهیختگی و پرداختگی شهری ارتقا یابد. رقبای توانمند و اغلب مکتب ندیده آنها که در پی کسب موقعیت و مشروعیت در جهان متغیر ترکی _ ایرانی اوایل سده دهم/ شانزدهم بودند یعنی ازبکان در ماوراءنهر (1006 – 905/98 – 1500)، عثمانیان در ترکیه (1342 – 680/1924 – 1281)، صفویان در ایران (1134 – 906/1732 –1501) و اعقاب خود تیموریان در هند یعنی مغولان اعظم (1274 – 932/1858 – 1526)، در مقام حمایت از هنرها نتوانستند به پای بلند آوازی موفقیت آمیز آنها برسند. هر یک از این حکومتهای نظامی از طریق تقلید، اختصاص دادن و یکروند انگاری و تکثیر بعضی از جنبه های دستاوردها و آرمانهای این سلسله، به میزان متفاوتی، از میراث فرهنگی تیموری بهره برداری کردند. این فرآیند که ضمنا فضای غیر قابل نفوذ اقتدار فرهنگی را در اختیار تیموریان قرارداد، این سلسله را برای آنهایی که در پی کسب و یا توسعه قدرت بودند به صورت سلسله ای الگو و سرمشق جلوه گر ساخت.1 – اسطوره بهزادمیراث هنری بهزاد یکی از شگردهای مهم و غبطه انگیز استراتژیهای فرهنگی امپراتوری نوپای سده دهم/شانزدهم بود و خود بهزاد هم در این امر دست داشت. معهذا از زندگی بهزاد چیزی دانسته نیست1. و آنچه که از لابلای منابع دوره صفوی و مغولی درباره او باقیمانده توصیفاتی از قریحه و قابلیت هنری او بیش نیست و این دو سلسله به منظور خود بزرگ انگاری خودشان از مقام منیع و فره مندی او نهایت بهره را برده اند. بهزاد در مقام نقاش درباری اصلا با زندگی فرهمگی افسانه آمیز غولانی چون میرعلیشیر نوائی شاعر و سلطان حسین میرزا، آخرین حاکم تیموری، پیوند خورد و درشت تر از خود زندگی نمایانده شد. او و آثار او به گونه تجسمی از "نشانهای افتخار" فرهنگ درخشان عصر تیموری درآمد که برای حامیان نوظهور بعدی می توانست نمونه ای از بدایع صور و مظهر نوادر هنر باشد. استقبال واقعی و طبیعی صفویان از این هنرمند بیان کننده این اهلیت و قابلیت و کمالات بود. اهمیت انتصاب بهزاد به ریاست کتابخانه صفوی (کتابخانه یا کارخانه سلطنتی) در سال 928/1522 در تبریز از سوی شاه اسماعیل که با فرمانی مملو از اصطلاحات پرشأن و شوکت همراه بود2، نه تنها نشان از اقتدار و حیثیت هنری او بود بلکه از نخستین بازتابهای مقام منیع و برین این هنرمند در ایام صفویان برشمرده می شد. مغولان اعظم، بازماندگان تیموریان در هند، در بهره گیری از احیای فرهنگی نیاکان خود حتی اشتیاق و ذوق و شعف بیشتری از خود نشان دادند، القاب تیموری، آئین درباری، و آثار هنری را حفظ کردند و یا برای پشتیبانی و تقویت داعیه های فرهنگی شان به فرآوری آنها پرداختند، نکته ای که گردآوری منظم و دقیق نسخ خطی دوره تیموری از سوی آنها، این امر را به خوبی نشان داد3. خود اپراتوران مغولان اعظم با نظارت بر مسائل هنری همراه با جلوه مداوم امضای جعلی بهزاد در دوران حکومتشان، اهمیت جادوئی او را در شکل گیری سیمای زیبائی شناختی سلسله شان نمایان ساختند4.در این مقام یاری و سهم واقعی بهزاد در بوته ابهام قرار گرفته و گرایش تبلیغی منابع ادبی و تاریخی و چون و چرا در مورد شناسائی آثار خود او (نگاره های 2 و 3) مسأله را هرچه بیشتر در محاق ابهام انداخته است5. بنظر می رسد که متخصصان امر در مورد مجموع آثار بهزاد به نقطه توافق قانع کننده ای نرسیده اند جز یک نسخه یعنی بوستان سعدی که در سال 893/1488 (نگاره های 1، 4، 9) برای سلطان حسین میرزا اجرا کرد و نگاره های بدیع این اثر، بی چون و چرا از آثار واقعی قلم بهزاد بشمار می رود6. این نگاره ها آن عناصری را که در نظر مورخان هنر و ویژه بهزاد است و عناصری را که وی از ورزندگان پیشین نقاشی ایران در سبک و اسلوب خود وارد کرد، به نمایش می گذارند: یعنی اصالت ترکیب بندی، فردیت بخشی پیکره انسانی، حس شدید طبیعت گرایی، علاقه به تأثیر متقابل واقعی پیکره ها و حرکت و تأکید بر تصویر فعالیتهای روزانه.با توجه به مشکل تشخیص راستین آثار بهزاد از آثار معاصران او، شاید بهتر آن باشد که بهزاد را یکی از اجزاء نقاشی جدید و البته یکی از درخشانترین چهره های این نقاشی در نظر بگیریم. شاید اعتبار بخشیدن به هنرمندی واحد با نوآوری ویژه در اواخر سده نهم/پانزدهم مورد پذیرش قرار نگیرد، در ایامی که در قالب و فرم هنر کاملا محافظه کار و تدوین شده، تعدادی از تغییرات و دگرگونیها جوش خورد و محصول تبلیغات بی وقفه نویسندگان نسلهای بعد گردید. شاید نیکوتر باشد که بهزاد را نه یک انقلابی، بلکه اصلاحگر بدانیم7. نام بهزاد با نقاشی جدید پیوند خورد. این نقاشی در اواخر سده نهم/پانزدهم در هرات چهره نمود و در استخوانبندی سنتی کتاب آرایی ایرانی تثبیت گردید(نگاره 5)، قواعد و قراردادهای درونی آن که ضرورتهای روایت و متن کتاب ایجاد می کرد، شدیدا جا افتاد و حفظ شد. این حالت حتی در کار نبرد هم به واقع دور ریخته نشد بلکه به جای آن پیوسته صیقل یافت و پرداخت شد و چنان توسعه و گسترش یافت که راه را برای جانیابی تمهیدات و شگردهای جدید تصویرگری هموار ساخت.کتاب آرایی در ایران دوره تیموریکارکرد عناصر جدیدی که در نقاشیهای بهزاد و معاصران او وارد شد، در چارچوب این حالت محدود بصری به چه میزان بوده است؟ ماهیت تأثیر آنها در هنرمند و نگرنده چه بوده است؟ آیا آنها را باید در استخوانبندی این فرم قراردادی و یا تحولات خودجوش و فزاینده، دگرگونیهای بنیادی به حساب آورد؟ برای جواب به این سؤالات می توان دست کم در سطوح بسیار بنیادی، از جنبه های کارکردی ساختار فرم در نقاشیهای اولیه تیموری که در آثار بهزاد وارد شده، شروع کرد. در محدوده این زمینه، نکته مهم و اساسی تشخیص قابلیت و حتی جادوی تصاویر نقشبند در این هنر منحصر به فرد است که واقعا در سنتهای زیبائی شناختی برای خود تالی و همتا ندارد. در استخوانبندی تحریم های وسیع جامعگانی و مذهبی فرهنگ اسلامی، تصاویر بازنمودی موجود در کتب درباری تیموری کاملا با مجموعه ای از رنگیزه های خیره کننده
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
کمالدین بهزاد تبریزی
بهزاد و نقاشی جدیداز هنرمندان طراز اول و بدایع نگار هنر کوتاه مدت و نادره کار در نقاشی ایران، شاید هیچ یک به اندازه استاد کمال الدین بهزاد، نقاش بی بدل و قدوةالمصورین دوره تیموری بر نقاشان نسلهای بعد سایه نیانداخته باشد. در منابع تاریخی و در نزد پژوهشگران معاصر، هنرمندی را قرینه بهزاد نمی توان یافت که به لحاظ بدایع نگاری و نیروی خلاقه و خامه سنجی، طاق شده باشد،(نگاره 1). بهزاد که در اواسط سده نهم/ پانزدهم چشم به جهان گشود و در حدود 936/1530 رخت به سراط باقی کشید، به قدر نیم سده ، آنهم در بحرانی ترین تاریخ فرهنگی جهان شرق اسلام، به نقش بندی و نگارگری پرداخت. او در سال 911/1506، نه تنها از نزدیک شاهد افول حامیان هنرپرور خویش، تیموریان، بود، بلکه به لحاظ زیبایی شناختی آن قدرتهای امپراطوریی را که بر روی دستاوردهای تیموری سرمایه گذاری کردند، از نزدیک درک کرد.سنجش و ارزیابی دستیافتهای هنری بهزاد را، چه واقعی و چه اسطوره ای، می باید در چنین زمینه متحول تاریخی و سیاسی برگزار کرد، چون این دوره، دوره ای بود که قابلیتهای فرهنگی و حمایتهای هنری سهم و نقشی وسیعتر و بغرنج تر در میان نخبگان حاکمه پیدا کرد. تحقق حمایت مصلحتی تیموریان از هنر و فرهنگ ایران را می توان از دیدگاه اعتبار سیاسی نگریست که موجب شد این سلسله در تاریخ ایران از رده یک سلسله ترک نژاد نیمه صحراگرد با اشرافیت نظامی به مقام الگویی از فرهیختگی و پرداختگی شهری ارتقا یابد. رقبای توانمند و اغلب مکتب ندیده آنها که در پی کسب موقعیت و مشروعیت در جهان متغیر ترکی _ ایرانی اوایل سده دهم/ شانزدهم بودند یعنی ازبکان در ماوراءنهر (1006 – 905/98 – 1500)، عثمانیان در ترکیه (1342 – 680/1924 – 1281)، صفویان در ایران (1134 – 906/1732 –1501) و اعقاب خود تیموریان در هند یعنی مغولان اعظم (1274 – 932/1858 – 1526)، در مقام حمایت از هنرها نتوانستند به پای بلند آوازی موفقیت آمیز آنها برسند. هر یک از این حکومتهای نظامی از طریق تقلید، اختصاص دادن و یکروند انگاری و تکثیر بعضی از جنبه های دستاوردها و آرمانهای این سلسله، به میزان متفاوتی، از میراث فرهنگی تیموری بهره برداری کردند. این فرآیند که ضمنا فضای غیر قابل نفوذ اقتدار فرهنگی را در اختیار تیموریان قرارداد، این سلسله را برای آنهایی که در پی کسب و یا توسعه قدرت بودند به صورت سلسله ای الگو و سرمشق جلوه گر ساخت.1 – اسطوره بهزادمیراث هنری بهزاد یکی از شگردهای مهم و غبطه انگیز استراتژیهای فرهنگی امپراتوری نوپای سده دهم/شانزدهم بود و خود بهزاد هم در این امر دست داشت. معهذا از زندگی بهزاد چیزی دانسته نیست1. و آنچه که از لابلای منابع دوره صفوی و مغولی درباره او باقیمانده توصیفاتی از قریحه و قابلیت هنری او بیش نیست و این دو سلسله به منظور خود بزرگ انگاری خودشان از مقام منیع و فره مندی او نهایت بهره را برده اند. بهزاد در مقام نقاش درباری اصلا با زندگی فرهمگی افسانه آمیز غولانی چون میرعلیشیر نوائی شاعر و سلطان حسین میرزا، آخرین حاکم تیموری، پیوند خورد و درشت تر از خود زندگی نمایانده شد. او و آثار او به گونه تجسمی از "نشانهای افتخار" فرهنگ درخشان عصر تیموری درآمد که برای حامیان نوظهور بعدی می توانست نمونه ای از بدایع صور و مظهر نوادر هنر باشد. استقبال واقعی و طبیعی صفویان از این هنرمند بیان کننده این اهلیت و قابلیت و کمالات بود. اهمیت انتصاب بهزاد به ریاست کتابخانه صفوی (کتابخانه یا کارخانه سلطنتی) در سال 928/1522 در تبریز از سوی شاه اسماعیل که با فرمانی مملو از اصطلاحات پرشأن و شوکت همراه بود2، نه تنها نشان از اقتدار و حیثیت هنری او بود بلکه از نخستین بازتابهای مقام منیع و برین این هنرمند در ایام صفویان برشمرده می شد. مغولان اعظم، بازماندگان تیموریان در هند، در بهره گیری از احیای فرهنگی نیاکان خود حتی اشتیاق و ذوق و شعف بیشتری از خود نشان دادند، القاب تیموری، آئین درباری، و آثار هنری را حفظ کردند و یا برای پشتیبانی و تقویت داعیه های فرهنگی شان به فرآوری آنها پرداختند، نکته ای که گردآوری منظم و دقیق نسخ خطی دوره تیموری از سوی آنها، این امر را به خوبی نشان داد3. خود اپراتوران مغولان اعظم با نظارت بر مسائل هنری همراه با جلوه مداوم امضای جعلی بهزاد در دوران حکومتشان، اهمیت جادوئی او را در شکل گیری سیمای زیبائی شناختی سلسله شان نمایان ساختند4.در این مقام یاری و سهم واقعی بهزاد در بوته ابهام قرار گرفته و گرایش تبلیغی منابع ادبی و تاریخی و چون و چرا در مورد شناسائی آثار خود او (نگاره های 2 و 3) مسأله را هرچه بیشتر در محاق ابهام انداخته است5. بنظر می رسد که متخصصان امر در مورد مجموع آثار بهزاد به نقطه توافق قانع کننده ای نرسیده اند جز یک نسخه یعنی بوستان سعدی که در سال 893/1488 (نگاره های 1، 4، 9) برای سلطان حسین میرزا اجرا کرد و نگاره های بدیع این اثر، بی چون و چرا از آثار واقعی قلم بهزاد بشمار می رود6. این نگاره ها آن عناصری را که در نظر مورخان هنر و ویژه بهزاد است و عناصری را که وی از ورزندگان پیشین نقاشی ایران در سبک و اسلوب خود وارد کرد، به نمایش می گذارند: یعنی اصالت ترکیب بندی، فردیت بخشی پیکره انسانی، حس شدید طبیعت گرایی، علاقه به تأثیر متقابل واقعی پیکره ها و حرکت و تأکید بر تصویر فعالیتهای روزانه.با توجه به مشکل تشخیص راستین آثار بهزاد از آثار معاصران او، شاید بهتر آن باشد که بهزاد را یکی از اجزاء نقاشی جدید و البته یکی از درخشانترین چهره های این نقاشی در نظر بگیریم. شاید اعتبار بخشیدن به هنرمندی واحد با نوآوری ویژه در اواخر سده نهم/پانزدهم مورد پذیرش قرار نگیرد، در ایامی که در قالب و فرم هنر کاملا محافظه کار و تدوین شده، تعدادی از تغییرات و دگرگونیها جوش خورد و محصول تبلیغات بی وقفه نویسندگان نسلهای بعد گردید. شاید نیکوتر باشد که بهزاد را نه یک انقلابی، بلکه اصلاحگر بدانیم7. نام بهزاد با نقاشی جدید پیوند خورد. این نقاشی در اواخر سده نهم/پانزدهم در هرات چهره نمود و در استخوانبندی سنتی کتاب آرایی ایرانی تثبیت گردید(نگاره 5)، قواعد و قراردادهای درونی آن که ضرورتهای روایت و متن کتاب ایجاد می کرد، شدیدا جا افتاد و حفظ شد. این حالت حتی در کار نبرد هم به واقع دور ریخته نشد بلکه به جای آن پیوسته صیقل یافت و پرداخت شد و چنان توسعه و گسترش یافت که راه را برای جانیابی تمهیدات و شگردهای جدید تصویرگری هموار ساخت.کتاب آرایی در ایران دوره تیموریکارکرد عناصر جدیدی که در نقاشیهای بهزاد و معاصران او وارد شد، در چارچوب این حالت محدود بصری به چه میزان بوده است؟ ماهیت تأثیر آنها در هنرمند و نگرنده چه بوده است؟ آیا آنها را باید در استخوانبندی این فرم قراردادی و یا تحولات خودجوش و فزاینده، دگرگونیهای بنیادی به حساب آورد؟ برای جواب به این سؤالات می توان دست کم در سطوح بسیار بنیادی، از جنبه های کارکردی ساختار فرم در نقاشیهای اولیه تیموری که در آثار بهزاد وارد شده، شروع کرد. در محدوده این زمینه، نکته مهم و اساسی تشخیص قابلیت و حتی جادوی تصاویر نقشبند در این هنر منحصر به فرد است که واقعا در سنتهای زیبائی شناختی برای خود تالی و همتا ندارد. در استخوانبندی تحریم های وسیع جامعگانی و مذهبی فرهنگ اسلامی، تصاویر بازنمودی موجود در کتب درباری تیموری کاملا با مجموعه ای از رنگیزه های خیره کننده