لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن .doc :
شاعر بزرگ عرب در ایران
آدونیس
متولد شب توفانى؛ دنباله شعر عرب در شبى توفانى در ژانویه سال ۱۹۳۰ میلادى در روستاى «قصابین» به دنیا آمد. روستایشان آنقدر محروم بود که تا سیزده سالگى اتومبیل و رادیو ندیده بود. پدرش احمد گرچه روستایى فقیر و ساده اى بود اما کتابخوان بود و شناخت خوبى از زبان و شعر عربى و دین اسلام داشت. از پدر زبان آموخت و در دوازده سالگى اشعار کلاسیک عرب را به خوبى مى خواند. امروز هم که شعر عرب وامدار حضور آدونیس است، با سربلندى در جواب این سئوال مهدى یزدانى خرم خبرنگار ادبى شرق که مى پرسد آیا خود را وارث شعر جاهلى عرب مى داند، مى گوید: «خودم را دنباله شعر جاهلیت مى دانم نه وارث آنها، من وارث قرائت خاصى از شعر جاهلیت عرب هستم. » در چهارده سالگى بود که آموخته هاى پدر «على احمد سعید» را به سوى آدونیس شدنش رهنمون کرد. در آن سال یک مامور دولتى که به روستاى آنها آمده بود، از شعرخوانى این نوجوان خوشش مى آید و از او مى خواهد که چند روز بعد براى خواندن شعرى در محضر رئیس جمهور وقت سوریه به شهرى در آن نزدیکى برود. على احمد سعید، پاى پیاده به آن شهر مى رود و شعر زیبایى مى خواند. همان واقعه سبب مى شود که در سال ۱۹۴۴ با خرج دولت وارد مدرسه اى فرانسوى شود و دو سالى در آن مدرسه درس بخواند. تا اینکه سوریه استقلال خود را به دست مى آورد و او به مدرسه دیگرى مى رود. پس از آن است که دیپلم مى گیرد و سپس در دانشگاه هایى در دمشق و بیروت موفق به ادامه تحصیل تا مقطع دکتراى فلسفه مى شود. بعد از دوره اى کارهاى سیاسى در سال ۱۹۵۶ میلادى با همسرش به لبنان مى رود و از سال ۱۹۸۶ تا به حال در پاریس و ژنو زندگى کرده است. او علاوه بر تدریس در دانشگاه سوربن فرانسه و دانشگاهى در ژنو، در یونسکو نیز به عنوان فرستاده اى از کشورهاى عربى مشغول به کار است. من خائن نیستم، شاعرم از دنیاى عرب چیزى در ظواهر آدونیس نمى بینید. سیگار برگش در دست است و هرازگاهى آن را مى گیراند. غذایش را هم با چنگال و کارد مى خورد. (هر چند غذا چلوکباب است) اما اصرار دارد که بگوید شاعرى عرب است.
از آدونیس ترک وطن کرده مى پرسیم که آیا چنین رفتارى نزد روشنفکران عرب، نوعى خیانت به وطن شناخته نمى شود؟ او مى گوید: «به اعتقاد من کلمه اى مانند خیانت هیچ کاربردى نمى تواند در ادبیات و آفرینش داشته باشد. براى اینکه خیانت یک مفهوم قانونى است و آفرینش ادبى و هنرى بنا به تعریف رفتارى خلاف قانون است. به اعتقاد من باید از کاربرد این کلمه براى نوشتن خوددارى کرد. این را هم اضافه کنم که کسى که مى خواهد بنویسد باید خوب خیانت کند. براى اینکه اگر بخواهید وفادارى خود را به حقیقت اثبات کنید، چاره اى جز خیانت به واقعیت ندارید. »آیا نظر مخاطبان آدونیس در این بین برایش اهمیتى دارد؟ او مى گوید: «نظر هیچ کس براى من مهم نیست. » (در بخشى که از نوبل مى گوید چنین دیدگاهى را که کمى شاعرانه نیز هست بیشتر درک مى کنید. )درباره مفهوم هجرت نیز مى گوید: «ما دو نوع هجرت داریم. یکى سیاسى است و یکى اختیارى. در مورد من تبعیدم خودخواسته و اختیارى بود. هجرت دیگرى هم داریم که به نظر من مهم تر است و آن هجرت درون زبان و فرهنگ خودمان است که بین ما مسلمان ها و جهان عرب شیوع بیشترى دارد. تا وقتى که نویسنده نتواند آنچه را که مى خواهد به طور کامل و اساسى در زبان خود بیان کند، در تبعید است. سیاست تنها جلوه اى از آن است. » «ونوس فورى _ قطا» خانم شاعرى که از مترجمان شعر آدونیس به زبان فرانسه است، مى گوید: «آدونیس در کلاس هاى درسش مى گوید شاعرى که در میراث فرهنگى خود غوطه ور مى شود، هرگز این میراث را انکار نمى کند ولى مى آید و این میراث را با کار خودش نو مى کند و آن را شخصى مى کند. براى کسى که کار خلاقه انجام مى دهد، سنت چیزى مثل تخته سنگ نیست که یا باید آن را گرفت، یا که رهایش کرد. سنت براى ذهن آفریننده یک قرائت است. »خانم ونوس که مقیم پاریس است و به زبان فرانسه شعر مى گوید، با مثالى نشان مى دهد که هجرت از زادگاه تنها گریبان آدونیس را نگرفته
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
از سالوادور دالی(از سال 1904-1989 )
سالوادور فلیب دالی نقاش بزرگ و مشهور اسپانیایی در 11 ماه مه سال 1904 میلادی در روستای نزدیکی شهر مادرید به نام میگرز چشم به جهان گشود. در سال 1903 برادر بزرگتر او در سن هفت سالگی دقیقاً نه ماه و ده روز قبل از تولد دالی درگذشت و مرگ او تأثیر بدی روی والدینش گذاشت و به همین خاطر والدین سالوادور تمام توجه خود را بعد از مرگ او معطوف فرزند کوچکشان کردند. پدرش یکی از افراد با اعتبار و ثروتمند دفتر اسناد رسمی عمومی بود و در حد امکان امکانات خوبی را برای سالوادور مهیا کرد. در سال 1908 آناماریا (Ano Maria) خواهر کوچکش به دنیا آمد که تنها مدل زن در آثار سالوادور قبل از همسرش گالا بود. او از همان سنین کودکی خودش را وقف نقاشی و طراحی کرد. در سال 1914 در یک مدرسه نقاشی خصوصی ثبت نام میکند و خیلی زود در سال 1918 اولین نمایشگاه او بر پا میشود. او در این زمان چهارده سال بیشتر نداشت که آثارش مور د نقد و بررسی قرار گرفتند. هر چند آثارش در اغلب مواقع جدی گرفته نمیشد و هنوز هم در بعضی موارد درست فهمیده نمیشود. دالی چند سال بعد برای یادگیری نقاشی به مادرید رفت. در این سالها است که اندربرتون (Andre Breton)، شاعر فرانسوی، هدایت حرکت سورئالیست را بر عهده میگیرد. مکتب هنری سورئالیسم به عنوان یک جنبش رسمی، کمی بعد از پایان جنگ جهانی اول شروع شد. در ابتدا یک جنبش ادبی بود، اما به زودی عالیترین جلوة آن در هنرهای دیداری پایهریزی شد.این مکتب ازآنجا که به رویاها و خیالپردازیها میپردازد مرکز توجه اظهارات روانشاسی است. سوررئالیستی کهدالی این توانایی را دارد که به اعماقی از ذهن برود که ما قادر نیستیم آن را دریابیم و از آن چیزی کسب میکند که بهتنهایی یک سوم ابعاد حقیقی را میپوشانددر واقع نوع متکامل مکتب دادائیسم بود و با الهام از ضمیر ناخودآگاه و اندیشههای ناشناخته بشری از رویا به ذهن خطور میکند و دنیای فانتزی، خیال و مافوق واقعیت را تجسم میسازد. در حقیقت هنرمندان به وسیله تحقیق روانشناسی زیگموند فرد (Sigmound Freud) و کارل یونگ (Carl Jung) تحت تأثیر قرار گرفتند که از طریق تحلیل نمادهای رویاپردازی، آثار ذهنی را توضیح میدهند و در مقابل استفاده روانشناسنان برای درمان به شیوة خودشان از هر نوع آشفتگی، سورئالیستها ضمیر ناخودآگاه را به عنوان منشأ افکار خلاق غیر بهرهبرداری شده یافتند به طوریکه نقل قول معروف فرد مبنی بر «رویایی که تفسیر نشود مانند نامهای که باز نشده» گویای این مطلب است. سوردالیستها خلق اثر هنری بدون در نظرگرفتن عقل و منطق را به خاطر آزادی بیان آن مانند نقاشیهایی که توسط بچهها کشیده میشوند تحسین میکردند و برای هنرمندان قدیمی مانند هنری روسیو (Henri Rousseau) که سادگی و خودجوشی آثارشان همیشه شامل عنصر وهم و خیال بود احترام خاصی قائل بودند. به علاوه آنها به دنبال الهام گرفتن از شاهکارهای دورة رنسانس مانند آثار هیرنیموس بوش (Hieronymous Bosch) و پیتر بروگل (Pieter Brueghel) بودند که رکن اساسی آنها به راحتی به وسیله سوررئال (فراواقعی) توضیح داده میشود. در سال 1924 اندربرتون اظهار نامهای را بیان میکند که در آن تجدیدنظری اصولی و ریشهای را در مورد ارزشهای به دست آمده پیشنهاد میکند و سالوادور دالی به این ایده علاقه پیدا میکند و در پایان تحصیلاتش در سال 1926 مانند سایر نقاشان راهی پاریس شد تا در این مرکز هنری به ذوق استعداد خود پاسخ مساعد داده باشد و در سال 1927 پابلوپیکاسو را ملاقات میکند و از این هنرمند بزرگ تجربیات بزرگی کسب مینماید. او با روشنبینی خاص خود ضمن گذار از دیگر مکاتب نقاشی توانست احساسات، اندیشهها و خواستگاه خود را در مکتب نوپای سوررئالیسم بیابد. او در سال 1929 به طور رسمی به جمع هنرمندان سورئالیسم پیوست. دالی طنز و شوخی را دست مایةکار خود قرار داد و از حالتها و مظاهر جدی و پرصلابت جلوههای زندگی دوری جست. او رنگها را به شرافت و التهاب کشاند و از تفکرات فروید در خیال و خاطرة خود در شناختن حقیقت برتر و تلقیات رویاها بهره برد و برای رشد افکار حاصل از ذهن ناخودآگاه خود، شروع کرد به چیره شدن بر اوهام و افکار پوچش که آن را خطرناک توصیف میکرد او به عنوان یک نقاش، تکنیکهای آسان غیرمعمول را
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 11 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مقدمه در مورد بحث ترافیک ( بزرگراهها )
از آنجایی که بشر پا به عرصه تغییر مکان از غارها به سمت منطقه های پست گذاشت و در پی تجمع و اجتماع دریافت که نیازهایش روز به روز در حال گسترش می باشد و نیازمند ارتباط وانتقال و سفر می باشد راهها مبنای ارتباط ومسافرتها قرار گرفت از جمله مسافرتهای تجارتی ، سیاحتی و کوچهای اقوام وهمچنین لشکرکشیهای دولتها و در آنجا بود که دولتها برای سرعت بخشیدن به انتقال قدرت ازیک مکان به مکان دیگر علم مهندسی را بکار گرفته و با سرمایه گذاری گسترش دادند که موازی این گسترش تجارت نیز شکل وسیعتر و سریعتری به خود گرفت تا آنجا که راههای مختلف از جمله بزرگراهها همانند رگهای خونی سراسر کالبد کشورها را به خود اختصاص داد و باعث تزریق فرهنگ ، رشد ، ارتباط شهرها وکشورها به یکدیگر شد و از اینجا بود که سرعت نیز شکل واقعی تری به خود گرفت ومبحث ترافیک با چهره ای جدی تر شکل قابل تخصصی را ارائه داد که مهندسین می بایستی در آن شور مینمودند و تخصصی خود را به محک می گذاشتند تا انسان با بازوان مهندسان زودتر ومطمئن تردد را در بزرگراهها تجربه می گردد .
بررسی وضعیت موجود :
الف ) کاربریهای که موجب جذب ترافیک می شود :
انسان
قانونی
امکاناتی
ب ) وضعیت ترافیک از نظر حرکتی ( بهم ریختگی وضعیت ترافیک )
1- نقاط جذب پتانسیل حرکت
2- نقاط ترغیب حرکت (تشویق )
2- نقاط تضعیف حرکت
ج ) وضعیت هندسی مسیر مورد مطالعه
1- زاویه دار
2- قوسی
3- بدون زاویه
د ) وضعیت حرکتی عابران پیاده
1- فلکه وچند راه
2- پارکها
3 – گذرهای تقاطع
ه ) سرعت متوسط وسایل نقلیه
1- سرعت زیاد
2- سرعت کم
3- سرعت متوازن( سوپاپ منطقی و قانونی )
و ) نقاط برخورد وحادثه خیز در منطقه مورد مطالعه
1 – نقاط تغییر سرعت
2- تغییر مسیر ناگهانی
3- تغییر سرعت ومسیر همزمان
ن )توقف گاهها
1- استراحتی
2 – تعمیراتی
3- تدارکاتی
الف ) کاربریهای که موجب جذب ترافیک می شود .
1 ) انسانی 2 ) قانونی 3 ) امکاناتی
انسانی : اگر توجه مناسب به کاربریهای مناطق پرچگالی انسانی نشود ،ترانزیت و حرکت باعث کشیده شدن ترافیک به آن سمت شده و بدلیل وجود انسان و گاهاً عابر حوادثی باعث می شود .
قانونی : در جهت عدم توجه به ریزه کاری های قوانین نصب علائم و فواصل استاندارد و علائم هشدار باعث جذب و یا تصادف می شود .از جمله تصادفاتی که بدلیل نصب سرعت گیرها در آستانه ، میانه یا پایانه ها قرار می گیرد و قبل از آن علائم هشتار وجود نداشته باشد ( مثل بلوار گلستان رو به روی صدا و سیما ) .
امکاناتی : تخریب و انهدام علائم وجاده ها و آسفالتها و کناره های خود باعث جذب ترافیک می باشد .
ب ) وضعیت ترافیک از نظر حرکتی ( بهم ریختگی وضعیت ترافیک )
1 ) نقاط جذب پتانسیل حرکت
الف ) نوع طراحی مبلمان شهری ( میدان و … )
ب ) نوع وجایگاه حرکت
بررسی این نقاط که از آنها به عنوان نقاط جذب پتانسیل حرکت نام می بریم آن است که این نقاط و یا نقطه هایی از ترافیک می باشند که حرکت محاسبه شده ترافیک را بدون محاسبه قبلی جذب کرده باعث بهم ریختگی وضعیت ترافیکی می باشد که خود از لحاظ بحران های انسانی و طبیعی دسته بندی می شود .
2 ) نقاط ترکیب حرکت :
در اینجا از دیمانسیونهای مکان وزمان که از عناصر تشکیل دهنده ی حرکت هستند استفاده می شود . چرا که در زمان و مدتها مکان ترغیب به علتهای گوناگون اتفاق می افتد مثلاً در پشت چراغ زمانیکه چراغ سبز شد و در حال اتمام موقعیت سبز می باشد ، این حالت چراغ راهنمایی ، خود محرکة ترغیب کننده سرعت در حرکت می شود .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 40
بخش اول
تولد ، زادگاه ، خانواده
نام نیما ، لادبن
علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج در 15 جمادی الاول سال 1315 هجری قمری برابربا 11 نوامبر سال 1897 میلادی در دهکده یوش به دنیا آمده است این تاریخ برابر است با 21 آبان ماه سال 1276 شمسی .
یوش زادگاه نیما دهکده ای است ییلاقی از دهستان اوز رود بخش نور شهرستان آمل . در حال حاضر با ماشین از دوراه می شود به آنجا رفت: از راه چالوس ، ازجاده منشعب از پل زنگوله ، بالاتر از تونل کندوان ، که تا یوش 45 کیلومتر فاصله دارد و دیگری از جاده هراز ، از جاده ای منشعب از دو آب آمل ، 42 کیلومتر مانده به آمل . از دوآب تا یوش 69 کیلومتر فاصله است .
دهکده یوش در دره ای تقریباً میانه جاده چالوس و هراز واقع شده است . امروزه می توان با ماشین به یوش رفت اما در زمان نیما پیشتر از پل زنگوله را با قاطر می رفتند که تقریباً یکروز طول می کشید و از آبادیهای ایلکا ، نسن ، پل و اوز می گذشت .
نیما خود در یاداشتی نسبش را چنین نوشته است :
((علی بن ابراهیم – معروف به اعظام السلطنه – ابن علی معروف به ناظم الایاله – ابن محمد رضا – معروف به بابان خان بیک – ابن محمد هاشم بن محمدرضا))
از پیشینیان مشهور این دودمان است : کیا جمال الدین ( منسوب به دودمانی که در تمام دوره های اسلامی برحوالی نور و لاریجان حکومت داشتند ) که مزار او برفراز تپه ای در یوش باقی است و دارای چهار پسر بود به نامهای اسفندیار – کریم – جمشید وداود که می گویند جد تمام اهالی یوش بود و از اینجا است نام خانوادگی اسفندیاری ها – کریمی ها –جمشیدیها و
داودیهای یوش و پیشتر از او گیلانشاه که زمان زندگیش مقارن با ایام یزدگر ساسانی بود و موسس سلسله بادوسپانان طبرستان .
اما پدرش ابراهیم خان اعظام السلطنه مردی محتشم بود که به کار کشاورزی و گله داری می پرداخت و از ((حامیان شجاع نهضت مشروطه به شمار می رفت و به همراه امیر موید سواد کوهی انجمن طبرستان را تاسیس کرده بود ))
مردی درشت اندام بود که ازسالهای 1288 به بعد در تهران اقامت داشت و یک خرداد سال 1305 در تهران درگذشت .
مادرش ، طوبی مفتاح بود نوه حکیم نوری منتقد و شاعر و فیلسوف زمان قاجار . آشنا و علاقه مند به شعر بود و نیما نوشته است که ((در کودکی حکایتهای حکیم نظامی را برای او تعریف می کرد ))
نیما در خردسالی علی خوانده می شد و پسر بزرگ خانواده بود .
برادرچهارسال کوچکتر از او رضا ((بعدها لادبن)) نام داشت وخواهرانش مهراقدس ، ناکتا و ثریا بودند .
درجوانی ، حدود سالهای تحصیل در مدرسه سن لوئی نام خود را نیما نهاده بود در روی جلد کتاب ((قصه رنگ پریده ، خونسرد)) که آنرا در حمل 1300 به هزینه خود در مطبعه سعادت تهرا ن چاپ کرده ، تنها نام نیما به فارسی و لاتین آمده است در خرداد ماه 1304 شمسی با مراجعه به اداره سجل احوال نام و نام خانوادگی خود را رسماً نیما یوشیج خواند و شناسنامه دریافت کرد .
در هر حال هیچگاه نام او رسماً علی اسفندیاری نیامده است و دانسته نیست این اشتباه بزرگ که نام او علی اسفندیاری و تخلصش نیما یوشیج است از کجا منشا گرفته است .
نیما خود در یاداشتی در باره معنی ((نیما )) می نویسد :
نیماور اسم دو سه نفر از اسپهبدان غربی مازندران بوده است . مورخین نیماور را ((نام آور)) می نویسند که غلط است . نیماور مرکب است از نیما = قوس . برج نهم از بروج در زبان طبری = کمان + ور یعنی کماندار برگزیده ، شناخته شده مثل کمانداری عالی .
این کلمه از ترکیبات اوستایی است که با صورت مخفف ، یعنی حذف ی ، در زبان طبری مانده است .
در زبان طبری ، لغات اوستائی و سانسکریت زیاد است . فخر الدوله نیماور دوم ، پدر شراگیم در 640 فوت کرده است . نما رستاق محل سکونت نیماور فخرالدوله بوده است .
نیماور مثل شهریور = نگهدار شهر ، نگهدار کمان است .
جادارد از لادبن به دلیل شخصیت برجسته اش و هم به این دلیل که در دوران جوانی بیشترین تاثیر را بر نیما یوشیج داشته است ، بیشتر بنویسیم :
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
حکیم ناصر خسرو از شاعران بزرگ و فیلسوفان برتر ایران است که بر اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود از قبیل فلسفهٔ یونانی و حساب و طب و موسیقی و نجوم و فلسفه و کلام تبحر داشت و در اشعار خویش به کرات از احاطه داشتن خود بر این علوم تأکید کردهاست. ناصرخسرو بهمراه حافظ و رودکی جزء سه شاعری است که کل قرآن را از برداشتهاست. وی در آثار خویش، از آیات قرآن برای اثبات عقاید خودش استفاده کردهاست.
زندگینامه
ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی، معروف به ناصرخسرو، در نهم ماه ذیقعده سال ۳۹۴ هجری قمری یا سال ۳۴۲ هجری شمسی در روستای قبادیان دربلخ در خانوادهٔ ثروتمندی که ظاهراً به امور دولتی و دیوانی اشتغال داشتند چشم به جهان گشود.
بگذشت ز هجرت پس سیصد نود و چار
بنهاد مرا مادر بر مرکز اغبر
(اغبر= غبارآلود، مرکز اغبر = کره زمین)
در آن زمان پنج سال از آغاز سلطنت سلطان محمود غزنوی میگذشت. ناصرخسرو در دوران کودکی با حوادث گوناگون روبرو گشت و برای یک زندگی پرحادثه آماده شد: از جمله جنگهای طولانی سلطان محمود و خشکسالی بی سابقه در خراسان که به محصولات کشاورزان صدمات فراوان زد و نیز شیوع بیماری وبا در این خطه که جان عدهٔ زیادی از مردم را گرفت.
ناصرخسرو از ابتدای جوانی به تحصیل علوم متداول زمان پرداخت و قرآن را از بر کرد. در دربار پادشاهان و امیران از جمله سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی به عنوان مردی ادیب و فاضل به کار دبیری اشتغال ورزید و بعد از شکست غزنویان از سلجوقیان، ناصرخسرو به مرو و به دربار سلیمان چغری بیک، برادر طغرل سلجوقی رفت و در آنجا نیز با عزت و اکرام به حرفه دبیری خود ادامه داد و به دلیل اقامت طولانی در این شهر به ناصرخسرو مروزی شهرت یافت.
همان ناصرم من که خالی نبود
ز من مجلس میر و صدر وزیر
نخواندی به نامم کس از بس شرف
ادیبم لقب بود و فاضل دبیر
به تحریر اشعار من فخر کرد
همی کاغذ از دست من بر حریر
وی که به دنبال سرچشمه حقیقت میگشت با پیروان ادیان مختلف از جمله مسلمانان، زرتشتیان، مسیحیان، یهودیان و مانویان به بحث و گفتگو پرداخت و از رهبران دینی آنها در مورد حقیقت هستی پرس و جو کرد. اما از آنچا که به نتیجهای دست نیافت دچار حیرت و سرگردانی شد و برای فرار از این سرگردانی به شراب و میگساری و کامیاریهای دوران جوانی روی آورد.
در سن چهل سالگی شبی در خواب دید که کسی او را میگوید «چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند؟ اگر بهوش باشی بهتر» ناصرخسرو پاسخ داد «حکما چیزی بهتر از این نتوانستند ساخت که اندوه دنیا ببرد» مرد گفت «حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهشی و بی خردی رهنمون باشد. چیزی باید که خرد و هوش را بیفزاید.» ناصرخسرو پرسید «من این از کجا آرم؟» گفت «عاقبت جوینده یابنده بود» و به سمت قبله اشاره کرد. ناصرخسرو در اثر این خواب دچار انقلاب فکری شد، از شراب و همه لذائذ دنیوی دست شست، شغل دیوانی را رها کرد و راه سفر حج در پیش گرفت. وی مدت هفت سال سرزمینهای گوناگون از قبیل آذربایجان ٬ ارمنستان، آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، جزیرة العرب، قیروان، تونس، و سودان را سیاحت کرد و سه یا شش سال در پایتخت فاطمیان یعنی مصر اقامت کرد و در آنجا در دوران المستنصر بالله به مذهب اسماعیلی گروید و از مصر سه بار به زیارت کعبه رفت.
ناصر خسرو در سال ۴۴۴ بعداز دریافت عنوان حجت خراسان از طرف المستنصر بالله رهسپار خراسان گردید. او در خراسان و بهخصوص در زادگاهش بلخ اقدام به دعوت مردم به کیش اسماعیلی نمود، اما برخلاف انتظارش مردم آنجا به دعوت وی پاسخ مثبت ندادند و سرانجام عدهای تحمل او را نیاورده و در تبانی با سلاطین سلجوقیان بر وی شوریده، و از خانه بیرونش کردند. ناصرخسرو از آنجا به مازندران رفت و سپس به نیشابور آمد و چون در هیچ کدام از این شهرها در امان نبود به طور مخفیانه میزیست و سرانجام پس از مدتی دربدری به دعوت امیر علی بن اسد یکی از امیران محلی بدخشان که اسماعیلی بود به بدخشان سفر نمود و بقیهٔ ۲۰ تا ۲۵ سال عمر خود را در یمگان بدخشان سپری کرد.
پانزده سال بر آمد که به یمگانم چون و از بهر چه زیرا که به زندانم