لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
اندیشة پیروزی نهائی
نیروی حق و صلح و عدالت بر نیروی باطل و ستیز و ظلم ، گسنرش جهانی ایمان اسلامی ، استقرار کامل و همه جانبة ارزشهای انسانی ، تشکیل مدینة فاضله و جامعة ایدهآل ، و بالاخره اجراء این ایدة عمومی و انسانی به وسیله شخصیتی مقدس و عالیقدر که در روایات متواتر اسلامی ، از او به «مهدی» تعبیر شده است ، اندیشهای است که کم و بیش همه فرق و مذاهب اسلامی با تفاوتها و اختلافهائی بدان مؤمن و معتقدند .
زیرا این اندیشه ، به حسب اصل و ریشه ، قرآنی است . این قرآن مجید است که با قاطعیت تمام ، پیروزی نهائی ایمان اسلامی ، غلبة قطعی صالحان و متقیان ، کوتاه شدن دست ستمکاران و جباران برای همیشه و آینده درخشان و سعادتمندانة بشریت را نوید داده اشت .
این اندیشه بیش از هر چیز مشتمل بر عنصر خوشبینی نسبت به جریان کلی نظام طبیعت و سیر تکاملی تاریخ و اطمینان به آینده ، و طرد عنصر بدببتی نسبت به پایبان کار بشر است ، که طبق بسیاری از نظریهها و فرضیهها فوقالعاده تاریک و ابتر است .
انتظار فرج :
امید و آرزوی تحقیق این نوید کلی جهانی انسانی ، در زبان روایات اسلامی ، « انتظار فرج » خوانده شده است و عبادت – بلکه افضل عبادات شمرده شده است . اصل انتظار فرج از یک اصل کلی اسلامی و قرآنی دیگر اسنتتاج میشود و آن اصل « حرمت یأس از روح الله » است .
مردم مؤمن به عنایات الهی ، هرگز و در هیچ شرایطی امید خویش را از دست نمیدهند و تسبیم یأس و ناامیدی و بیهوده گرائی نمیگردند . چیزی که هست این انتظار فرج و این عدم یأس از روح الله در مورد یک عنایت عمومی و بشری است ، نه شخصی یا گروهی ؛ و به علاوه ، توأم است با نویدهای خاص و مشخص که به آن قطعیت داد ه است .
دوگونه انتظار
انتظار فرج و آرزو و امید و دلبستن به آینده دو گونه است : انتظاری که سازنده و نگهدارنده است ، تعهد آور است ، نیرو آفرین و تحریک بخش است ، به گونهای است که میتواند نوعی عبادت و حق پرستی شمده شود ؛ و انتظاری که گناه است ، ویرانگراست ، اسارت بخش است ، فلج کننده است و نوعی « اباحیگیری » باید محسوب گردد .
این دو نوع انتظار فرج ، معمول دو نوع برداشت از ظهور عظیم مهدی موعود است و این دو نوع برداشت به نوبة خود ، از دو نوع بینش دربارة تحولات و انقلابات تاریخی ناشی میشود . از این رو لازم است اندکی دربارة دگرگونیها و تحولات تاریخی به بررسی بپردازیم .
ما هنگامی که معلولی را با طبیعت کلی یک علت بسنجیم و آن را لازمة آن طبیعت به طور کلی و عام و شامل نیابیم ، نام تصادف روی آن میگذاریم .
امور تصادفی تحت ضابطة کلی در نمیآید و قانونی علمی نمیتواند داشته باشد ، زیرا قوانین علمی عبارت است از جریانات کلی و عمومی طبیعت .
ممکن است کسی تحولات تاریخی را یک سلسله امور تصادفی و اتفاقی یعنی اموری که تحت قاعده و ضابطهای کلی در نمیآید بداند ، از آن جهت که مدعی شود جامعه چیزی جزء مجموعهای از افراد با طبایع فردی و شخصی نیست ، مجموع حوادثی که به وسیلة افراد به موجب انگیزههای فردی و شخصی به وجود میآید منجر به یک سلسله حوادث تصادفی میشود و ان حوادث تصادفی منشأ تحولات تاریخی میگردد .
نظریة دیگر این است که جامعه به نوبة خود ، مستقل از افراد ، طبیعت و شخصیت دارد و به اقتضای طبیعت و شخصیت خود عمل میکند ، شخصیت جامعه عین شخصیت افراد نیست ، بلکه تاز ترکیب و فعل و انفعال فرهنگی افراد ، شخصیتی واقعی و حقیقی به وجود میآید ، آن چنانچه در هر مرکب از مرکبات بی جان یا جاندار چنین است . علیهذا جامعه ، طبیعت و خصلت و سنت و قاعده و ضابطه دارد ، یعنی طبق طبیعت خود عمل میکند و عملها و عکسالعملهایش طبق یک سلسله قوانین کلی و عمومی قابل توضیح است
پس تاریخ آنگاه فلسفه دارد و آنگاه تحت ضابطه و قاعدة کلی در میآید و آنگاه موضوع تفکر و مایة تذکر و آیینه عبرت و قابل درسآموزی است که جامعه از خود طبیعت و شخصیت داشته باشد و اگر نه جز زندگی افراد چیزی وجود ندارد و اگر درسی و عبرتی باشد درسهای فردی از زندگی افراد است ، نه درسهای جمعی از زندگی اقوام و ملل ، علیهذا برداشت داشتن از تاریخ و تحولات آن که بدان اشاره شد ، فروع بر مسأله طبیعت و شخصیت داشتن جامعه است .
قرآن و تاریخ
مسأله انتظار فرج که موضوع بحث این گفتار است ضمن اینکه بحثی فلسفی و اجتماعی است ، بحثی دینی و اسلام است و همچنانکه گفتیم ریشه قرآنی دارد . پس قبل از آن که درباره چگونگی انتظار به بررسی بپردازیم باید نظر قرآن را درباره جامعه و سرگذشت متحول و متغیر آن که تاریخ است روشن کنیم .
در این که قرآن مجید تاریخ را به عنوان یک درس و یک منبع معرفت و شناسائی ، یک موضوع تفکر و مایة÷ تذکر و آیینة عبرت یاد میکند جای تردید نیست ولی آیا قرآن به تاریخ به چشم فردی مینگرد یا به چشم اجتماعی ، آیا قرآن تنها نظرش به این است که زندگی افرادی را برای عبرت سایر افراد طرح کند یا نظرش به زندگی جمعی است ، لااقل زندگی جمعی نیز منظور نظر قرآن هست ؟ و به فرض دوم آیا از قرآن میتوان استنباط کرد که جامعه ، مستقل از افراد ، حیات و شخصیت و مدتع و اجل و حتی شعور و ادراک و وجدان و ذوق و احساس و نیرو دارد یا نه ؟ و بنابراین فرض آیا از قرآن کریم می توان استنباط کرد که بر جامعه ها و اقوامم وامم ((سنت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 178
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فِی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَة وَلِیَّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیها طَویلاً.
پیشگفتار:
( یا صاحب الزّمان ادرکنا )
سخن از «مهدى» (علیه السلام)، سخن از «هدایت» است.
سخن از «غیبت»، حدیث «جستجو» است.
سخن از «انتظار»، روایت «حرکت و پویایى» است.
سخن از «ظهور»، بحث از «اشتیاق رهایى» است.
«شوق رهایى»، «حرکت» مى آفریند، و نتیجه «جستجو»، حصول «هدایت» است.
«شیعه بودن» با جمود و سکون سازگار نیست. «شیعه» یعنى «پیرو» و لازمه «پیروى» جهت گیرى «رفتار و روش»، و شکل گیرى «سلوک و عمل» است.
«شیعه مهدى (علیه السلام)» بودن، با گمراهى و بى تفاوتى در برابر انحرافات نمى سازد.
و «انتظار ظهور» داشتن، با ماندن در تاریکى ها و تسلیم در برابر وضع موجود قابل جمع نیست.
در آستانه سالگرد میلاد پر شکوه امام زمان (علیه السلام)، با یاد امام راحل (قدّس سره) که با نور وجودش، راه انتظار را روشن تر ساخت و با یاد شهیدان که با نثار خونشان، نزدیکى طلوع خورشید را نوید دادند، و با امید گسترش روشناى سپیده دم انقلاب اسلامى به همه آفاق گیتى، حاصل تلاشى مختصر پیرامون «غیبت، انتظار، ظهور» را به شما منتظران حضرت مهدى (علیه السلام) تقدیم مى داریم.
آرزومندیم که ـ در تقارن سالگرد میلاد دو مصلح بزرگِ تاریخِ بشریت، حضرت «مهدى» (عجل اللّه تعالى فرجه الشریف) و حضرت «عیسى مسیح» (سلام اللّه علیه) که یادآور حماسه پرشکوه ظهور متقارن آن دو بزرگوار مى باشد، و اقتداى شکوهمند و پرمعناى آن پیامبر اولوالعزم(علیه السلام)، به این آخرین ذخیره الهى و کامل ترین عبد صالحِ خدا در زمین را، فرا یاد منتظران سوخته جانش مى آورد ـ این هدیه ناچیز، مقبول درگاه حضرت احدیّت واقع گردد.
اللهم ارزقنا توفیق الطاعة و بعد المعصیة و صدق النیة
و عرفان الحرمة و اکرمنا بالهدى و الاستقامة
آمین رب العالمین.
. مسجد مقدس جمکران
واحد تحقیقات
پانزدهم شعبان 1417
پیشینه غیبت
غیبت دوازدهمین پیشواى مسلمین حضرت مهدى (علیه السلام)، امرى ناگهانى و غیر منتظره نبوده، بلکه عوامل متعدّدى به شناخت قبلى این پدیده توسط مسلمانان، کمک مى کرده است:
1 ـ غیبت هاى دراز مدت و کوتاه مدت پیامبران پیشین سلام اللّه علیهم، و نهانى هاى متعدد شخص پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) که طى مباحث قبلى اجمالا ذکر گردید.
آشنایى مردم با تاریخ ادیان گذشته و کیفیت حصول چنین غیبتهایى در آن دورانها، پذیرش غیبت حضرت مهدى(علیه السلام) را، براى آنان آسان مى ساخت.
2 ـ انبوهى از روایات مستند و صحیح، در آگاه سازى مؤمنین نسبت به چگونگى زندگى و امامت نهمین فرزند از نسل امام حسین(علیه السلام) که به بیانهاى گوناگون از زبان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و سایر معصومین، حصول غیبتى طولانى براى او را مورد تأکید قرار مى دادند.
در این مورد تنها در کتاب «کمال الدین و تمام النعمة» بیش از (150) حدیث جمع آورى شده و طى چهارده باب، از باب (24) تا باب (38)، تحت عنوان هاى «ما اخبر به النبى (صلى الله علیه وآله وسلم) من وقوع الغیبة» و «ما أخبر به أمیر المؤمنین (علیه السلام)من وقوع الغیبة» و... «ما اخبر به العسکرى(علیه السلام)من وقوع الغیبة» بطور جداگانه، فرمایشات هریک از معصومین(علیهم السلام)پیرامون غیبت و لزوم آمادگى مردم ذکر گردیده است.
3 ـ کیفیت زندگانى دو امام بزرگوار شیعه، امام هادى (علیه السلام) و امام حسن عسکرى(علیه السلام) را، مى توان مقدّمه اى عینى و عملى براى آماده سازى مردم، جهت غیبت حضرت مهدى(علیه السلام) به شمار آورد. به عبارت دیگر، زندگى اجبارى آن دو امام مظلوم در محاصره نیروى دشمن و در شرایط دشوار شهر محل تبعید شان ـ سامرّا ـ ارتباط ایشان را با مردم و حتّى شیعیان و خواص اصحاب خود، آنچنان تقلیل داده بود که بطور طبیعى شکلى از نهان زیستى و غیبت را تداعى مى کرد.
(مرورى گذرا بر غیبت صغرى )
مقدمه غیبت کبرى:
غیبت صغرى را مى توان مقدمه اى دیگر براى غیبت کبراى امام زمان(علیه السلام) به شمار آورد. مردم اگرچه طى احادیث فراوان از طریق پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)و امامان گذشته(علیهم السلام) با اندیشه غیبت طولانى پیشواى شان آشنایى پیدا کرده و کیفیت ابتلاى دو امام پیشین به محاصره دشمن، آنان را عملا بانهانى پیشوا، مأنوس ساخته بود، اینک با غیبت صغرى باید آمادگى کامل براى نهان زیستى طولانى و غیر معلومِ امام و رهبر خویش پیدا مى کردند.
زمان غیبت صغرى:
به عقیده گروهى از محدّثین و تاریخ نگاران، دوران غیبت صغرى از زمان ولادت امام زمان (علیه السلام) در سال (255) هجرى قمرى، شروع شده و با استمرار تا سال (329)، مدت هفتاد و چهار سال به طول انجامید. لکن به استناد شواهد متعددى در روایات و اخبار این باب، مى توان مطمئن شد که مراد از غیبت صغرى همان مدت شصت و نه سال ـ بین آغاز امامت آن بزرگوار به دنبال شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام)، در سال (260) هجرى قمرى، تا آغاز غیبت کبرى در سال (329) ـ مى باشد که قول مشهور است.( [1] )
نحوه ارتباط با مردم:
در طى مدت غیبت صغرى، چهار تن از بزرگان علم و تقوى بنام هاى عثمان بن سعید عمروى (رحمة اللّه علیه)، و محمد بن عثمان بن سعید عمروى (رحمة اللّه علیه)، و حسین بن روح نوبختى (رحمة اللّه علیه)، و على بن محمد سیمرى (رحمة اللّه علیه)، تحت عنوان «نوّاب اربعه» وساطت بین امام (علیه السلام)و مردم را به عهده داشتند.
هرکدام از این بزرگواران با فرمان خاصِّ امام زمان(علیه السلام) به چنین مقامى منصوب مى شدند. مثلا پس از فوت عثمان بن سعید عمروى (رحمة اللّه علیه)، ـ که قبل از امام زمان(علیه السلام)نیابت از طرف امام على النقى(علیه السلام)و امام حسن عسکرى(علیه السلام) را نیز عهده دار بود ـ نامه اى به خط امام زمان(علیه السلام) خطاب به فرزندش محمد رسید که در بخشى از آن آمده بود. «ما همه از خداییم و بسوى او باز مى گردیم تسلیم فرمان او و راضى به قضاى او
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 63
مقدمه:
سخن گفتن دربارة حضرت مهدی (عج)، به نفس کشیدن می ماند که گرچه مکرّر است، امّا برای ادامة حیات ضروری است.
دربارة زندگانی و غیبت و ظهور امام زمان علیه السلام، کتاب های بسیاری نوشته شده که مشتمل بر هزاران مجلّد است. با اینهمه ناگفته های فراوانی باقی مانده است که بیان و تبیین آنها، تحقیقاتی گسترده تر و تألیفاتی افزون تر می طلبد.
علاوه بر اینها، تبلیغاتی اساسی و پیگیر بایسته است تا مردم که به حق، در دوران انقلاب شکوهمند اسلامی، با اطاعت بی چون و چرا از رهبری معظّم آن، شیفتگی خود را به مقام برتر ولایتِ حضرت صاحب الزّمان علیه السلام نشان داده اند، بیش از پیش با آن بزرگوار آشنا شوند، و با دقت در ویژگی ها، و بهره گیری از فرمایشات حضرتش، سیره و سنّت او را بیشتر بشناسند.
به راستی از میان هزاران پرسشی که دربارة ولادت شگفت انگیز، و امامت زودهنگام، و علت و کیفیت غیبت صغری و کبری، و چگونگی بهره وری مردم در دوران غیبت، و طول عمر، و نحوة زندگی، و کیفیت ارتباط با مردم و محل سکونت و داشتن خانواده و امکان دیدار و معنای انتظار و عوامل تأخیر و تعجیل فرج، و مقدّمات ظهور، و ویژگی و تعداد یاران، و چگونگی تسلط بر سراسر گیتی، و نحوة حکومت آن حضرت مطرح است، تودة مردم و حتّی جوانان و تحصیل کردگان جامعه به چند پرسش، جوابی قانع کننده دارند؟
چند نفرند آنها که بر اساس حقوق شوقی خودجوش، و احساس نیازی درونی، در میان انبوه کتابهای موجود، به جستجوی گمشده خویش برآمده و به مقصد رسیده باشند؟
و آیا آنچه در دست است جوابگوی اینهمه احتیاج و اشتیاق هست؟!
فصل اول
مشخصات فردی حضرت
1-1- تولد شگفت انگیز امام زمان
حکیمه خاتون، دختر امام جواد علیه السلام، بعد از وفات حضرت امام حسن عسکری علیه السلام می گوید: بعد از اینکه امام هادی علیه السلام به شهادت رسید و امام حسن عسکری علیه السلام در جای پدر بزرگوار خود قرار گرفت، من به زیارت او می رفتم، چنانچه به زیارت پدر آن حضرت می رفتم. روزی به نزد ایشان رفتم. پس نرجس خاتون به نزد من آمد که چکمه ام را از پایم دربیاورد.
گفتم: «ای خانم بزرگوارم! من باید چکمة ترا دربیاورم.»
گفت: «تو خانم بزرگوار من هستی! من باید چکمة ترا دربیاورم.»
گفتم: «خیر! به خدا قسم که نمی گذارم چکمة مرا دربیاوری، بلکه من ترا بر دیدگان خود می گذارم و ترا خدمت می کنم.»
امام حسن عسکری ( سخنان ما را شنید و فرمود: «ای عمّه! خداوند ترا جزای خیر بدهد.»
من تا غروب آفتاب در نزد آن حضرت نشستم. سپس کنیزی را صدا کردم و گفت: «لباس مرا بیاور تا مراجعت بکنم.»
امام حسن عسکری ( فرمود: «ای عمّه! امشب را نزد ما بیتوته کن. زیرا امشب، شب نیمة شعبان است و بزودی در این شب مولودی که کریم است و حجّت خداوند متعال بر خلق می باشد متولّد می شود، او کسی است که خداوند به وسیلة او زمین را بعد از مردنش، زنده می کند.
پس به درستی که خداوند عزّوجلّ زود است که ترا به ولیّ خود و حجّت خود بر خلق که جانشین من است مسرور نماید.»
گفتم: «ای آقای من! از چه کسی این فرزند متولّد می شود؟»
حضرت فرمود: «از نرجس.»
پس من به خاطر این بشارت خوشحال شدم و نزد حضرت نرجس ( رفتم ولی در او اثر حملی را ندیدم، پس تعجّب کردم و به امام حسن عسکری ( عرض کردم: «من اثر حملی را در نرجس نمی بینم.»
حضرت تبسّمی کرد و فرمود: «ما اوصیاء از شکمها برداشته نمی شویم و مادرانمان، ما را در پهلوهای خود حمل می کنند، و ما از ارحام بیرون نمی آییم بلکه از طرف راست مادران خود بیرون می آییم زیرا ما نورهای خداوند هستیم که کثیفی به ما نمی رسد.»
عرض کردم: «ای سیّد من! در چه وقتی از این شب، آن مولود، متولّد می شود؟»
حضرت فرمود: «در وقت طلوع فجر.»
چون من از نماز عشاء فارغ شدم، افطار کردم و به رختخواب رفتم و پیوسته مراقب نرجس بودم. چون نیمه شب شد، بر نماز خواندن برخاستم و چون نمازم تمام شد، دیدم نرجس خاتون خوابیده و هیچ مورد خاصّی وجود ندارد.
سپس بیرون رفتم تا ببینم که فجر شده است یا نه، پس دیدم که فجر اوّل، طالع شده است و نرجس خاتون همچنان در خواب بود، پس شکهایی به خاطرم راه یافت. در همین هنگام امام حسن عسکری ( از آن جایی که نشسته بود، مرا صدا زد و فرمود: «ای عمّه! عجله نکن که اینک امر ولادت نزدیک شده است.»
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 3
امام رضا ( ع )
امام رضا ( ع ) در روز جمعه ، یا پنج شنبه ۱۱ ذی حجه یا ذی قعده یا ربیع الاولسال ۱۵۳ یا ۱۴۸ هجری در شهر مدینه پا به دنیا گذاشت .
● ولادت ، وفات ، طول عمر و مدفن آن حضرت
امام رضا ( ع ) در روز جمعه ، یا پنج شنبه ۱۱ ذی حجه یا ذی قعده یا ربیع الاولسال ۱۵۳ یا ۱۴۸ هجری در شهر مدینه پا به دنیا گذاشت . بنابر این تولد آن حضرت مصادف با سال وفات امام صادق ( ع ) بوده یا پنج سال پس از در گذشت آن حضرت رخ داده است . همچنین وفات آن حضرت در روز جمعه یا دوشینه آخر صفر یا ۱۷ یا ۲۱ ماه مبارک رمضان یا ۱۸ جمادی الاولی یا ۲۳ ذی قعده یا آخر همین ماه در سال ۲۰۳ یا ۲۰۶ یا ۲۰۲ هجری اتفاق افتاده است . شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا گوید قول صحیح آن است که امام رضا ( ع ) در ۲۱ رمضان ، در روز جمعه سال ۲۰۳ هجری در گذشته است . وفات آن حضرت در سال ۲۰۳ در طوس و در یکی از روستاهای نوقان به نام سناآباد اتفاق افتاد .
با تاریخ های مختلفی که نقل شد ، عمر آن حضرت ۴۸ یا ۴۷ یا ۵۰ یا ۵۱ سال و ۴۹ یا ۷۹ روز یا ۹ ماه یا ۶ ماه و ۱۰ روز بوده است ، اما برخی که سن آن حضرت را ۵۵ یا ۵۲ یا ۴۹ سال دانستهاند ، سخنشان با هیچ یک از اقوال و روایات ، منطبق نیست و ظاهرا تسامح آنان از اینجا نشأت گرفتهکه سال ناقص را به عنوان یکسال کامل حساب کردهاند . از جمله این اقوال شگفت آور سخن شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا است که گفته است : میلاد امام رضا (ع ) در ۱۱ ربیع الاول سال ۱۵۳ و وفات وی در ۲۱ رمضان سال ۲۰۳ بوده و با این حساب آن حضرت۴۹ سال و شش ماه در این جهان زیسته است . مطابق آنچه صدوق نقل کرده ، عمرآن حضرت پنجاه سال و شش ماه و ده روز میشود و منشاء این اشتباه را باید عدم دقت در جمع و تفریق اعداد دانست شیخ مفید نیز مرتکب این اشتباه شده است و ما در حواشیهای خود بر کتاب المجالس السنیه متذکر این خطا شدهایم .
بنابر گفته مولف مطالب السؤول ، امام رضا ( ع ) ۲۴ سال وچند ماه بنابر قول ابن خشاب ۲۴ سال و ۱۰ ماه از عمر خویش را با پدرش به سر برد . لکن مطابق آنچه گفته شد ، عمر آن حضرت در روز وفات پدرش ۳۵ سال یا ۲۹ سال و دو ماه بوده و پس از درگذشت پدرش چنانکه در مطالب السؤول نیز آمده ، ۲۵ سال زیسته است و نیز مطابق آنچه قبلا گفته شد آن حضرت پس از پدرش بیست سال در جهان زندگی کرد .
چنانکه شیخ مفید نیز در اشارد همین قول را گفته است . برخی نیز این مدت را بیست سال و دو ماه ، یا بیست سال و نه ماه ، یا بیست سال و چهار ماه ، یا بیست و یکسال و ۱۱ ماه ذکر کرده اند که این مدت ، روزگار امامت و خلافت آن حضرت به شمار است . در طول این مدت آن حضرت دنباله حکومت هارون رشید را که ده سال و بیست و پنج روزبود درک کرد . سپس امین از سلطنت خلع شد و عمویش ابراهیم بن مهدی برای مدت بیست و چهار روز به سلطنت نشست . آنگاه دوباره امین بر او خروج کرد و برای وی از مردم بیعت گرفته شد و یکسال و هفت ماه حکومت کرد ولی به دست طاهر بن حسین کشته شد . سپس عبد الله بن هارون ، مامون ، به خلافت تکیه زد و بیست سال حکومت کرد . امام رضا ( ع ) پس از گذشت پنج یا هشت سال از خلافت مأمون به شهادت رسید .
● مادر امام رضا ( ع )
در مطالب السؤول گفته شده است که : مادر آن حضرت کنیزی بود که خیزران مرسینام داشت . برخی نام وی را شقراء نوبیه ، ذکر کردهاند که اروی ، اسم او و شقراء لقب وی بوده است .
طبرسی در اعلام الوری گوید : مادرش کنیزی بود به نام نجمه که به وی ام البنین می گفتند . برخی نام مادر آن حضرت را سکن نوبیه و تکتم نیز گفتهاند . حاکم ابو علی گوید : از جمله شواهدی که دلالت دارد نام مادر امام رضا ( ع ) تکتم بود ، سخن شاعری است که در مدح آن حضرت فرموده است : و اجدادا علی المعظم رهظا الا ان خیر الناس نفسا و والدا و اتتنا به للعلم و الحلم ثامنا اماما یودی حجهٔ الله تکتم ابو بکر گوید : عدهای این شعر را به عموی ابو ابراهیم بن عباس منسوب ساختهاند و من آن را روایت نمی کنم و روایت و سماع این شعر برای من واقع نشده بنابراین نه آن را اثبات می کنم و نه ابطال .
وی همچنین گوید : تکتم از اسامی زنان عرب است و در اشعار بسیاری به کار رفته است . از جمله در این بیت : " طاف الخیالان فزا دا سقما خیال تکنی و خیال تکتما " فیروز آبادی نیز بر این اظهار نظر صحه گذارده و گفته است : تکنی و تکتم به صورت مجهول ، هر یک از نامهای زنان است .
● کنیه آن حضرت
کنیه آن حضرت را ابوالحسن و نیز ابوالحسن ثانی خواندهاند . ابو الفرج اصفهانی در مقاتل الطالبین روایتی نقل کرده و مبنی بر آن که کنیه آن حضرت ، ابو بکر بوده است . وی به سند خود از عیسی بن مهران از ابوصلت هروی نقل کرده است که گفت : روزی مأمون از من پرسشی کرد . گفتم : ابو بکر در این باره چنین و چنان گفته است . مأمون پرسید : کدام ابو بکر ؟ ابو بکر ما یا ابو بکر اهل سنت ؟ گفتم ابوبکر ما . پس عیسی از ابوصلب پرسید : ابو بکر شما کیست ؟ پاسخ داد : علی بن موسی الرضاست که بدین کنیه خوانده می شود .
● لقب آن حضرت
در کتاب مطالب السؤول در این باره آمده است : القاب آن حضرت عبارت است ازرضا، صابر ، رضی و وفی ، که مشهورترین آنها رضاست . در فصول المهمهٔ نیز مشابه این مطلب آمده با این تقاوت که در آنجا به جای القاب رضی و وفی ، زکی و ولی یاد شده است . در مناقب ابن شهر آشوب گفته شده است : احمد بزنطی گوید : بدان جهت آن حضرت را رضا نامیدند که او از خدا در آسمانش رضا بود و برای پیامبر و ائمه در زمین رضا بود . و نیز گفتهاند چون مخالف وموافق گرد آن حضرت بودند وی را رضا نامیدند . همچنین گفتهاند : چون مأمون بدان حضرت ، رضایت داد وی را رضا گفتند .
● فرزندان امام رضا ( ع )
کمال الدین محمدبن طلحه در مطالب السؤول گوید : آن حضرت شش فرزند داشت . پنج پسر و یک دختر . نام فرزندان وی چنین است : محمد قانع ، حسن ، جعفر ، ابراهیم ، حسن و عایشه . عبد العزیزبن اخضر جنابذی در معالم العتره و ابن خشاب در موالید اهل البیت و ابونعیم در حلیه الاولیا نظیر همین سخن را گفتهاند . سبط بن جوزی در تذکره الخوص گوید : فرزندان آن حضرت عبارت بودند از محمد ( امام نهم ) ابوجعفر ثانی ، جعفر ، ابو محمد حسن ، ابراهیم و یک دختر .