لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
امامت و نبوت
امامت و ختم نبوت
خود از تاریکی ها به روشنایی بیرون می برد و به سوی راه راست هدایتشان می فرماید. (مائده۱۵ و۱۶)
پیامبر اکرمصلی الله علیه و اله با آیینی که نور و هدایت است برانگیخته شد تا بشر را به راه های امن و سلامت در دنیا و آخرت رهنمون گردد.
این سفیر هدایت و امنیت لاجرم به علم و عصمت الهی پشتیبانی شده بود تا متکی بر این دو، بتواند پیام عظیم پروردگار را برای خیل گسترده بشر تا قیام قیامت به ارمغان آورد.
اندکی تأمل در ابعاد این رسالت بزرگ، عظمت زایدُالوصف آن را آشکار می سازد:هدایت برای همه بشریتدر این میان، قرآن کریم به عنوان سند رسالت نبوی، به تعبیری که در :روشنگر همه چیز(نحل۸۹)می باشد و از سوی دیگر در آیات متعددی، رسول اکرمصلی الله علیه و اله را مفسر و تبیین کننده آیات معرفی می کند، از جمله می فرماید:و قرآن را بر تو فروفرستادیم تا برای مردم، آنچه را بر آنها نازل شده توضیح دهی(نحل۴۴)اکنون این سؤال به ذهن می آید که اگر پیامبرصلی الله علیه و اله همه هدایت را برای همه بشر آورده و دستمایه این هدایت قرآنی است که مفسر آن نیز شخص رسول گرامیصلی الله علیه و اله است، جایگاه امامت چیست؟به تعبیر دیگر این که شیعه معتقد است:امامت، ادامه شأن هدایتگری رسول خداصلی الله علیه و اله استبا مبانی فوق چگونه جمع می شود؟ به عبارت دیگر آیا آن چه شیعه درباره امامت عقیده دارد، با مسألهختم نبوتچگونه جمع می شود و نیاز به امام، پس از پیامبرصلی الله علیه و اله و با وجود بقای قرآن کریم در چیست؟
پاسخ را ابتدا از بیانشکافنده علومامام باقرعلیه السلام می شنویم: راوی در ضمن گفت وگویی در باب نیاز امت به امام پس از پیامبرصلی الله علیه و اله می پرسند:آیا قرآن برای امت کافی نیست؟امام می فرمایند:بله کافی است. چنان چه تفسیرکننده ای (که حقایق قرآن را بیان نماید) بیایند.
راوی مجدداً می پرسد:آیا رسول خدا صلی الله علیه و اله قرآن را تفسیر ننمودند؟امام پاسخ می دهند:بله قرآن را (به طور کامل) برای یک نفر تفسیر فرمود و مقام آن شخص را به امت معرفی نمود که او علی ابن ابی طالبعلیه السلام است.
بنابراین امامت به معنی آن است که شخصی در حد و اندازه پیامبرصلی الله علیه و اله علومی را که از جانب خداوند بر سینه دریایی رسولصلی الله علیه و اله فرود آمده، از اینان دریافت کند و به مرور، در حد ظرفیت مخاطبان و اقتضای شرایط به آنان منتقل فرماید.
به پشتوانه این علم عظیم است که امیر المؤمنینعلیه السلام کراراً فریاد می زد:قبل از آن که مرا از دست دهید، از من بپرسیدو هرگز دامنه سؤال را محدود نساخت، اما این مردمانعلی ناشناسآن دوران بودند که به فتنه ها دچار شده و علیعلیه السلام را خانه نشین ساختند و در کنار دریا، لب تشنه جان دادند.
با این وصف امامتادامه هدایتگری رسول خداصلی الله علیه و اله با پشتوانه علم دریافتی از آن حضرت و متکی به حفظ و عصمت الهیاست و تعارضی با ختم نبوت ندارد.
به دیگر سخن، تمام محتوای عظیم رسالت الهی بر سینه رسول خداصلی الله علیه و اله نازل گردید و به تعبیر امیرالمؤمنینعلیه السلام خطاب به پیامبرصلی الله علیه و اله پس از رحلت آن بزرگوار:پدر و مادرم به فدایت، همانا با مرگ شما امری قطع شد که با مرگ هیچ کس قطع نشده بود، یعنی نبوت (نهج/خطبه۲۳۵)اما آن چه از آسمان بر قلب پیامبرصلی الله علیه و اله فرود آمد، پس از حضرت توسطدر شهر علم اویعنی علیعلیه السلام به مردم می رسید، با همان صیانت الهی که تضمین کننده سلامت پیام و ابلاغ صحیح و کامل آن بود و این یعنی علم و عصمت امام. این است رمز آن که غدیر در قرآن مایه کمال دین و تمام نعمت الهی شمرده شده و هموزن تمام رسالت رسول خداصلی الله علیه و اله محسوب گردیده، زیرا غدیر ضامن ادامه ابلاغ رسالت است. ما در ادامه فرازهایی از خطابه سرنوشت ساز و خطیر رسول خداصلی الله علیه و اله در غدیر خم را که روشنگر مطالب پیش گفته است، ذکر می کنیم:
رسول خدا صلی الله علیه و اله در فرازی از خطابه فرمود:
خداوند چنین وحی ام فرستاد:به نام خداوند همه مهر مهرورز. ای فرستاده ما! آنچه از سوی پروردگارت درباره علی و خلافت او بر تو فرود آمده، بر مردم ابلاغ کن وگرنه رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای و او تو را از آسیب مردمان نگاه می دارد.
هان مردمان! آنچه بر من فرود آمده در تبلیغ آن کوتاهی نکرده ام و حال برایتان سبب نزول آیه را بیان می کنم: همانا جبرئیل سه مرتبه بر من فرود آمد از سوی سلام، پروردگارم - که تنها او سلام است - فرمانی آورد که در این مکان به پا خیزم و به هر سفید و سیاهی اعلام کنم که علی بن ابی طالب، برادر، وصی و جانشین من در میان امت و امام پس از من بوده. جایگاه او نسبت به من به سان هارون نسبت به موسی است، لیکن پیامبری پس از من نخواهد بود. او (علی) صاحب اختیارتان پس از خدا و رسول است و پروردگارم آیه ای بر من نازل فرموده که:همانا ولی، صاحب اختیار و سرپرست شما، خدا و پیامبر او و ایمانیانی هستند که نماز به پا می دارند و در حال رکوع زکات می پردازندو هر آینه علی بن ابی طالب نماز به پا داشته و در رکوع زکات پرداخته و پیوسته خداخواه است.
در فرازی دیگر فرمود:
هان مردمان! او را برتر بدانید، چرا که هیچ دانشی نیست مگر این که خداوند آن را در جان من نبشته و من نیز آن را در جان پیشوای پرهیزکاران، علی، ضبط کرده ام. او (علی) پیشوای روشنگر است که خداوند او را در سوره یاسین یاد کرده که:و دانش هر چیز را در امام روشنگر برشمرده ایم.
و در فرازی دیگر:
هان مردمان! در قرآن اندیشه کنید و ژرفای آیات آن را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابهاتش پیروی ننمایید. پس به خدا سوگند که باطنها و تفسیر آن را آشکار نمی کند، مگر همین شخص که دست و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام می دارم که:هر آن که من سرپرست اویم، این علی سرپرست اوست و او علی بن ابی طالب است، برادر و وصی من که سرپرستی و ولایت او حکمی است از سوی خدا که بر من فرستاده شده است.
هان مردمان! همانا علی و پاکان از فرزندانم از نسل او، یادگار گرانسنگ کوچک ترند و قرآن یادگار گرانسنگ بزرگتر. هر یک از این دو از دیگر همراه خود خبر می دهد و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.
هان! بدانید که آنان امانتداران خداوند در میان آفریدگان و حاکمان او در زمین اویند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
امامت و نبوت
امامت و ختم نبوت
خود از تاریکی ها به روشنایی بیرون می برد و به سوی راه راست هدایتشان می فرماید. (مائده۱۵ و۱۶)
پیامبر اکرمصلی الله علیه و اله با آیینی که نور و هدایت است برانگیخته شد تا بشر را به راه های امن و سلامت در دنیا و آخرت رهنمون گردد.
این سفیر هدایت و امنیت لاجرم به علم و عصمت الهی پشتیبانی شده بود تا متکی بر این دو، بتواند پیام عظیم پروردگار را برای خیل گسترده بشر تا قیام قیامت به ارمغان آورد.
اندکی تأمل در ابعاد این رسالت بزرگ، عظمت زایدُالوصف آن را آشکار می سازد:هدایت برای همه بشریتدر این میان، قرآن کریم به عنوان سند رسالت نبوی، به تعبیری که در :روشنگر همه چیز(نحل۸۹)می باشد و از سوی دیگر در آیات متعددی، رسول اکرمصلی الله علیه و اله را مفسر و تبیین کننده آیات معرفی می کند، از جمله می فرماید:و قرآن را بر تو فروفرستادیم تا برای مردم، آنچه را بر آنها نازل شده توضیح دهی(نحل۴۴)اکنون این سؤال به ذهن می آید که اگر پیامبرصلی الله علیه و اله همه هدایت را برای همه بشر آورده و دستمایه این هدایت قرآنی است که مفسر آن نیز شخص رسول گرامیصلی الله علیه و اله است، جایگاه امامت چیست؟به تعبیر دیگر این که شیعه معتقد است:امامت، ادامه شأن هدایتگری رسول خداصلی الله علیه و اله استبا مبانی فوق چگونه جمع می شود؟ به عبارت دیگر آیا آن چه شیعه درباره امامت عقیده دارد، با مسألهختم نبوتچگونه جمع می شود و نیاز به امام، پس از پیامبرصلی الله علیه و اله و با وجود بقای قرآن کریم در چیست؟
پاسخ را ابتدا از بیانشکافنده علومامام باقرعلیه السلام می شنویم: راوی در ضمن گفت وگویی در باب نیاز امت به امام پس از پیامبرصلی الله علیه و اله می پرسند:آیا قرآن برای امت کافی نیست؟امام می فرمایند:بله کافی است. چنان چه تفسیرکننده ای (که حقایق قرآن را بیان نماید) بیایند.
راوی مجدداً می پرسد:آیا رسول خدا صلی الله علیه و اله قرآن را تفسیر ننمودند؟امام پاسخ می دهند:بله قرآن را (به طور کامل) برای یک نفر تفسیر فرمود و مقام آن شخص را به امت معرفی نمود که او علی ابن ابی طالبعلیه السلام است.
بنابراین امامت به معنی آن است که شخصی در حد و اندازه پیامبرصلی الله علیه و اله علومی را که از جانب خداوند بر سینه دریایی رسولصلی الله علیه و اله فرود آمده، از اینان دریافت کند و به مرور، در حد ظرفیت مخاطبان و اقتضای شرایط به آنان منتقل فرماید.
به پشتوانه این علم عظیم است که امیر المؤمنینعلیه السلام کراراً فریاد می زد:قبل از آن که مرا از دست دهید، از من بپرسیدو هرگز دامنه سؤال را محدود نساخت، اما این مردمانعلی ناشناسآن دوران بودند که به فتنه ها دچار شده و علیعلیه السلام را خانه نشین ساختند و در کنار دریا، لب تشنه جان دادند.
با این وصف امامتادامه هدایتگری رسول خداصلی الله علیه و اله با پشتوانه علم دریافتی از آن حضرت و متکی به حفظ و عصمت الهیاست و تعارضی با ختم نبوت ندارد.
به دیگر سخن، تمام محتوای عظیم رسالت الهی بر سینه رسول خداصلی الله علیه و اله نازل گردید و به تعبیر امیرالمؤمنینعلیه السلام خطاب به پیامبرصلی الله علیه و اله پس از رحلت آن بزرگوار:پدر و مادرم به فدایت، همانا با مرگ شما امری قطع شد که با مرگ هیچ کس قطع نشده بود، یعنی نبوت (نهج/خطبه۲۳۵)اما آن چه از آسمان بر قلب پیامبرصلی الله علیه و اله فرود آمد، پس از حضرت توسطدر شهر علم اویعنی علیعلیه السلام به مردم می رسید، با همان صیانت الهی که تضمین کننده سلامت پیام و ابلاغ صحیح و کامل آن بود و این یعنی علم و عصمت امام. این است رمز آن که غدیر در قرآن مایه کمال دین و تمام نعمت الهی شمرده شده و هموزن تمام رسالت رسول خداصلی الله علیه و اله محسوب گردیده، زیرا غدیر ضامن ادامه ابلاغ رسالت است. ما در ادامه فرازهایی از خطابه سرنوشت ساز و خطیر رسول خداصلی الله علیه و اله در غدیر خم را که روشنگر مطالب پیش گفته است، ذکر می کنیم:
رسول خدا صلی الله علیه و اله در فرازی از خطابه فرمود:
خداوند چنین وحی ام فرستاد:به نام خداوند همه مهر مهرورز. ای فرستاده ما! آنچه از سوی پروردگارت درباره علی و خلافت او بر تو فرود آمده، بر مردم ابلاغ کن وگرنه رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای و او تو را از آسیب مردمان نگاه می دارد.
هان مردمان! آنچه بر من فرود آمده در تبلیغ آن کوتاهی نکرده ام و حال برایتان سبب نزول آیه را بیان می کنم: همانا جبرئیل سه مرتبه بر من فرود آمد از سوی سلام، پروردگارم - که تنها او سلام است - فرمانی آورد که در این مکان به پا خیزم و به هر سفید و سیاهی اعلام کنم که علی بن ابی طالب، برادر، وصی و جانشین من در میان امت و امام پس از من بوده. جایگاه او نسبت به من به سان هارون نسبت به موسی است، لیکن پیامبری پس از من نخواهد بود. او (علی) صاحب اختیارتان پس از خدا و رسول است و پروردگارم آیه ای بر من نازل فرموده که:همانا ولی، صاحب اختیار و سرپرست شما، خدا و پیامبر او و ایمانیانی هستند که نماز به پا می دارند و در حال رکوع زکات می پردازندو هر آینه علی بن ابی طالب نماز به پا داشته و در رکوع زکات پرداخته و پیوسته خداخواه است.
در فرازی دیگر فرمود:
هان مردمان! او را برتر بدانید، چرا که هیچ دانشی نیست مگر این که خداوند آن را در جان من نبشته و من نیز آن را در جان پیشوای پرهیزکاران، علی، ضبط کرده ام. او (علی) پیشوای روشنگر است که خداوند او را در سوره یاسین یاد کرده که:و دانش هر چیز را در امام روشنگر برشمرده ایم.
و در فرازی دیگر:
هان مردمان! در قرآن اندیشه کنید و ژرفای آیات آن را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابهاتش پیروی ننمایید. پس به خدا سوگند که باطنها و تفسیر آن را آشکار نمی کند، مگر همین شخص که دست و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام می دارم که:هر آن که من سرپرست اویم، این علی سرپرست اوست و او علی بن ابی طالب است، برادر و وصی من که سرپرستی و ولایت او حکمی است از سوی خدا که بر من فرستاده شده است.
هان مردمان! همانا علی و پاکان از فرزندانم از نسل او، یادگار گرانسنگ کوچک ترند و قرآن یادگار گرانسنگ بزرگتر. هر یک از این دو از دیگر همراه خود خبر می دهد و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.
هان! بدانید که آنان امانتداران خداوند در میان آفریدگان و حاکمان او در زمین اویند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
خلافت و امامت در کلام اسلامى
1- امامت، مهمترین جایگاه بحثهاى کلامى بحث و گفت و گو دربارهى خلافت و امامت، یکى از مهمترین و دیرینترین بحثها و گفت و گوهایى است که در جهان اسلام، پس از رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله میان مسلمانان مطرح شده است. اگرچه پیش از این مسئله، دربارهى مسائل دیگرى اختلاف نظر پیدا شد، اما اختلاف در فلسفهى امامت و خلافت، داراى ویژگىهاى بى مانندى بود. عبدالکریم شهرستانى، پس از اشاره به پارهاى از اختلافات و مباحثههایى که به هنگام رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و پس از آن، میان مسلمانان رخ داد، مىگوید: پنجمین اختلاف آنان - که بزرگترین اختلاف میان امت اسلامى به شمار مىرود - اختلافشان دربارهى امامتبود; زیرا، دربارهى هیچ یک از قواعد دینى، در هیچ زمانى، چنان نزاع و ستیزى که دربارهى امامت در گرفته است، رخ نداده است.وى، آن گاه به ماجرایى که در سقیفهى بنى ساعده اتفاق افتاد، اشاره کرده، گفته است: مهاجران و انصار، دربارهى امامت، اختلاف کردند. انصار گفتند: «امیرى از ما و امیرى از شما، عهده دار امر خلافت و امامت گردد.» و سعد بن عباده را - که بزرگ و رهبر آنان بود - از طرف خود پیشنهاد کردند. در این هنگام، ابوبکر و عمر، وارد سقیفه شدند. عمر که از پیش، مطالبى را در نظر گرفته بود تا در آن جمع و دربارهى امامت ایراد کند، مىخواستسخن بگوید، ولى ابوبکر مانع شد و خود به سخنرانى پرداخت و پس از حمد و ثناى خداوند، مطالبى را ایراد کرد. عمر مىگوید: «او، همان چیزهایى را گفت که من در نظر داشتم بگویم. گویا، او، از غیب آگاه بود. پس از پایان یافتن سخنان ابوبکر و قبل از آن که انصار مطلبى بگویند، من با ابوبکر بیعت کردم، و مردم نیز با او بیعت کردند و در نتیجه، آتش فتنه خاموش شد. جز این که بیعتبا ابوبکر، کارى شتاب زده و دور از تدبیر بود که خداوند، مسلمانان را از شر آن حفظ کرد. پس اگر فردى دیگر، آن را تکرار کند، وى را بکشید. پس، هرگاه فردى بدون مشورت با مسلمانان با فرد دیگرى بیعت کند، آن دو، خود را به هلاکت افکندهاند، و قتلشان واجب است». شهرستانى، آن گاه به تبیین این مطلب پرداخته است که «چرا انصار بیعتبا ابوبکر را پذیرفتند و از پیشنهاد خود مبنى بر این که هر یک از مهاجران و انصار، رهبرى داشته باشند، دستبرداشتند؟» . او مىگوید: انصار، بدان جهت از پیشنهاد خود منصرف شدند که ابوبکر از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت کرد که آن حضرت فرمود: «الائمة من قریش; رهبران امت اسلامى، از قریشاند». آن گاه افزوده است: این، بیعتى بود که در سقیفه واقع شد. آن گاه، مردم به مسجد آمدند و با ابوبکر بیعت کردند، جز گروهى از بنى هاشم، و ابوسفیان از بنى امیه، و امیرالمؤمنین على بن ابىطالب علیه السلام که به تجهیز بدن پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و تدفین او مشغول بود و در این منازعه شرکت نداشت.اینک، ما، در پى تحلیل و بررسى ماجراى سقیفهى بنى ساعده نیستیم، غرض از نقل این مطلب، بیان اهمیت مسئلهى امامت و خلافت از دیدگاه مسلمانان صدر اسلام است. این که انگیزهى شرکت کنندگان در سقیفه چه بود، در نتیجهى یاد شده، تفاوتى ایجاد نمىکند; زیرا، خواه، انگیزهى آنان را حفظ اسلام و جلوگیرى از فتنههاى احتمالى که اسلام و مسلمانان را تهدید مىکرد، بدانیم و خواه، مسئلهى مقام و ریاست و نظایر آن، در هر دو صورت، رفتار آنان، گویاى این حقیقت است که خلافت و امامت، مسئلهاى مهم و اساسى است و از مسایل محورى در جهان اسلام به شمار مىرود. شرکت نکردن امام على علیه السلام در سقیفه و وارد نشدن در آن اختلاف، یکى، بدان جهتبود که وى، حفظ حرمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را در آن زمان بر هر امر دیگرى ترجیح مىداد و بر آن بود که در آن فاصلهى کوتاه، مسلمانان را خطرى تهدید نخواهد کرد، و دیگرى، این که به اعتقاد او، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در حیات خود، براى چنین مسئلهى مهمى چاره اندیشى کرده و جانشین خود را در فرصتها و مناسبتهاى مختلف - مانند غدیر خم - تعیین کرده است. بحث دربارهى امامت و خلافت، صرفا، یک بحث تاریخى نیست تا در شرح و تبیین یک رخداد مهم در تاریخ اسلام خلاصه شود; زیرا، امامت، ابعاد و زوایاى مهم دیگرى نیز دارد. این مسئله، با حیات فکرى، اعتقادى، اخلاقى، اجتماعى، سیاسى امت اسلامى، رابطهاى استوار و تعیین کننده دارد. جایگاه مهم و برجستهى بحث امامت در تفکر و تعالیم اسلامى از همین ابعاد اساسى و سرنوشتساز آن، ناشى مىشود. با تبیین ماهیت امامت، این مسئله، روشنتر خواهد شد. در این جا یادآورى این نکته لازم است که شیعه، امامت را از اصول دین و عقاید اسلامى مىداند، ولى معتزله و اشاعره و دیگر مذاهب کلامى، آن را از فروع دین و احکام عملى اسلام مىشمارند. ریشهى این دو دیدگاه، این است که از نظر شیعه، نصب و تعیین امام، از شئون خداوند است و در تعیین امام، به «انتصاب» قائل است، ولى مذاهب دیگر، نصب و تعیین امام را از شئون و وظایف مکلفان مىدانند و در تعیین امام، به «انتخاب» معتقد هستند. در بحثهاى آینده، در این باره، بیشتر سخن خواهیم گفت، یادآورى آن در این بحث، براى بیان این مطلب است که دو دیدگاه یاد شده، در لزوم امامت و اهمیت آن، اختلافى ندارند; زیرا، از فروع دینى بودن، سبب نمىشود که مسئلهاى اهمیتاش کم باشد. نماز، از فروع دین است، ولى این امر، با جایگاه مهم آن در آیین اسلام، منافات ندارد. البته، اعتقاد به این که امامت در زمرهى اصول عقاید دینى قرار دارد، منزلت و جایگاه بهترى را به مسئلهى امامت مىبخشد. 2- حقیقت امامتواژهى امامت، در لغت، به معناى «رهبرى و پیشوایى» است و «امام» را «مقتدا و پیشوا» گویند، خواه، آن مقتدا و پیشوا، انسانى باشد یا چیزى دیگر. ابن فارس گفته است: «امام، فردى (یا چیزى) است که در کارها به او اقتدا مىشود، و پیامبر صلى الله علیه و آله امام و پیشواى همهى امامان است، و خلیفهى پیامبر، امام رعیت و مردم است، و قرآن، امام و پیشواى مسلمانان است» . قرآن کریم، همان گونه که برخى از انسانها را «امام» نامیده، کتاب آسمانى حضرت موسى علیه السلام را نیز «امام» خوانده است. دربارهى حضرت ابراهیم علیه السلام مىفرماید: «انى جاعلک للناس اماما» و دربارهى بندگان خاص الهى مىفرماید، آنان، از خداوند مىخواهند که آنان را پیشواى پرهیزگاران قرار دهد: «واجعلنا للمتقین اماما» و دربارهى کتاب حضرت موسى علیه السلام مىفرماید: «و من قبله کتاب موسى اماما و رحمة» قرآن کریم، «لوح محفوظ» را نیز «امام مبین» دانسته و فرموده است: «وکل شىء احصیناه فى امام مبین» متکلمان اسلامى، امامت را به «ریاست و رهبرى جامعهى اسلامى در زمینهى امور دنیوى و دینى» تعریف کردهاند. نمونههایى از تعاریف آنان را ذیلا یادآور مىشویم: 1- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین و الدنیا بالاصالة فی دارالتکلیف; امامت، رهبرى عمومى و بالاصالة در زمینهى امور دین و دنیا در سراى تکلیف است. 2- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا بالاصالة; امامت، رهبرى عمومى و بالاصاله (در مقابل بالنیابة) در امور دینى و دنیوى است. 3- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا لشخص من الاشخاص نیابة عن النبى صلى الله علیه و آله; امامت، رهبرى عمومى مسلمانان در اموردینى و دنیوى به عنوان نیابت از پیامبر است. نیابى بودن امامت نسبتبه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم با اصالى بودن آن نسبتبه دیگر مسلمانان - چنان که در تعریف قبل آمده است - منافات ندارد. 4- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا لشخص من الاشخاص; 5- الامامة خلافة الرسول فی اقامة الدین، بحیثیجب اتباعه على کافة الامة. قید اخیر در این تعریف، ناظر به عمومى بودن امامت است. 6- الامامة رئاسة عامة فی امر الدین والدنیا، خلافة عن النبى صلى الله علیه و آله. توضیحات 1- مقصود از قید «بالاصالة» در تعریفهاى یکم و دوم، احتراز از رهبرى مسلمانان به نیابتخاصه یا عامه از جانب امام است، مانند نواب خاصه و عامهى امام عصر علیه السلام و مانند والیانى که از طرف امیرالمؤمنین علیه السلام و دیگر خلفا براى ولایات و مناطق مختلف تعیین مىشدند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
خلافت و امامت در کلام اسلامى
1- امامت، مهمترین جایگاه بحثهاى کلامى بحث و گفت و گو دربارهى خلافت و امامت، یکى از مهمترین و دیرینترین بحثها و گفت و گوهایى است که در جهان اسلام، پس از رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله میان مسلمانان مطرح شده است. اگرچه پیش از این مسئله، دربارهى مسائل دیگرى اختلاف نظر پیدا شد، اما اختلاف در فلسفهى امامت و خلافت، داراى ویژگىهاى بى مانندى بود. عبدالکریم شهرستانى، پس از اشاره به پارهاى از اختلافات و مباحثههایى که به هنگام رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و پس از آن، میان مسلمانان رخ داد، مىگوید: پنجمین اختلاف آنان - که بزرگترین اختلاف میان امت اسلامى به شمار مىرود - اختلافشان دربارهى امامتبود; زیرا، دربارهى هیچ یک از قواعد دینى، در هیچ زمانى، چنان نزاع و ستیزى که دربارهى امامت در گرفته است، رخ نداده است.وى، آن گاه به ماجرایى که در سقیفهى بنى ساعده اتفاق افتاد، اشاره کرده، گفته است: مهاجران و انصار، دربارهى امامت، اختلاف کردند. انصار گفتند: «امیرى از ما و امیرى از شما، عهده دار امر خلافت و امامت گردد.» و سعد بن عباده را - که بزرگ و رهبر آنان بود - از طرف خود پیشنهاد کردند. در این هنگام، ابوبکر و عمر، وارد سقیفه شدند. عمر که از پیش، مطالبى را در نظر گرفته بود تا در آن جمع و دربارهى امامت ایراد کند، مىخواستسخن بگوید، ولى ابوبکر مانع شد و خود به سخنرانى پرداخت و پس از حمد و ثناى خداوند، مطالبى را ایراد کرد. عمر مىگوید: «او، همان چیزهایى را گفت که من در نظر داشتم بگویم. گویا، او، از غیب آگاه بود. پس از پایان یافتن سخنان ابوبکر و قبل از آن که انصار مطلبى بگویند، من با ابوبکر بیعت کردم، و مردم نیز با او بیعت کردند و در نتیجه، آتش فتنه خاموش شد. جز این که بیعتبا ابوبکر، کارى شتاب زده و دور از تدبیر بود که خداوند، مسلمانان را از شر آن حفظ کرد. پس اگر فردى دیگر، آن را تکرار کند، وى را بکشید. پس، هرگاه فردى بدون مشورت با مسلمانان با فرد دیگرى بیعت کند، آن دو، خود را به هلاکت افکندهاند، و قتلشان واجب است». شهرستانى، آن گاه به تبیین این مطلب پرداخته است که «چرا انصار بیعتبا ابوبکر را پذیرفتند و از پیشنهاد خود مبنى بر این که هر یک از مهاجران و انصار، رهبرى داشته باشند، دستبرداشتند؟» . او مىگوید: انصار، بدان جهت از پیشنهاد خود منصرف شدند که ابوبکر از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت کرد که آن حضرت فرمود: «الائمة من قریش; رهبران امت اسلامى، از قریشاند». آن گاه افزوده است: این، بیعتى بود که در سقیفه واقع شد. آن گاه، مردم به مسجد آمدند و با ابوبکر بیعت کردند، جز گروهى از بنى هاشم، و ابوسفیان از بنى امیه، و امیرالمؤمنین على بن ابىطالب علیه السلام که به تجهیز بدن پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و تدفین او مشغول بود و در این منازعه شرکت نداشت.اینک، ما، در پى تحلیل و بررسى ماجراى سقیفهى بنى ساعده نیستیم، غرض از نقل این مطلب، بیان اهمیت مسئلهى امامت و خلافت از دیدگاه مسلمانان صدر اسلام است. این که انگیزهى شرکت کنندگان در سقیفه چه بود، در نتیجهى یاد شده، تفاوتى ایجاد نمىکند; زیرا، خواه، انگیزهى آنان را حفظ اسلام و جلوگیرى از فتنههاى احتمالى که اسلام و مسلمانان را تهدید مىکرد، بدانیم و خواه، مسئلهى مقام و ریاست و نظایر آن، در هر دو صورت، رفتار آنان، گویاى این حقیقت است که خلافت و امامت، مسئلهاى مهم و اساسى است و از مسایل محورى در جهان اسلام به شمار مىرود. شرکت نکردن امام على علیه السلام در سقیفه و وارد نشدن در آن اختلاف، یکى، بدان جهتبود که وى، حفظ حرمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را در آن زمان بر هر امر دیگرى ترجیح مىداد و بر آن بود که در آن فاصلهى کوتاه، مسلمانان را خطرى تهدید نخواهد کرد، و دیگرى، این که به اعتقاد او، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در حیات خود، براى چنین مسئلهى مهمى چاره اندیشى کرده و جانشین خود را در فرصتها و مناسبتهاى مختلف - مانند غدیر خم - تعیین کرده است. بحث دربارهى امامت و خلافت، صرفا، یک بحث تاریخى نیست تا در شرح و تبیین یک رخداد مهم در تاریخ اسلام خلاصه شود; زیرا، امامت، ابعاد و زوایاى مهم دیگرى نیز دارد. این مسئله، با حیات فکرى، اعتقادى، اخلاقى، اجتماعى، سیاسى امت اسلامى، رابطهاى استوار و تعیین کننده دارد. جایگاه مهم و برجستهى بحث امامت در تفکر و تعالیم اسلامى از همین ابعاد اساسى و سرنوشتساز آن، ناشى مىشود. با تبیین ماهیت امامت، این مسئله، روشنتر خواهد شد. در این جا یادآورى این نکته لازم است که شیعه، امامت را از اصول دین و عقاید اسلامى مىداند، ولى معتزله و اشاعره و دیگر مذاهب کلامى، آن را از فروع دین و احکام عملى اسلام مىشمارند. ریشهى این دو دیدگاه، این است که از نظر شیعه، نصب و تعیین امام، از شئون خداوند است و در تعیین امام، به «انتصاب» قائل است، ولى مذاهب دیگر، نصب و تعیین امام را از شئون و وظایف مکلفان مىدانند و در تعیین امام، به «انتخاب» معتقد هستند. در بحثهاى آینده، در این باره، بیشتر سخن خواهیم گفت، یادآورى آن در این بحث، براى بیان این مطلب است که دو دیدگاه یاد شده، در لزوم امامت و اهمیت آن، اختلافى ندارند; زیرا، از فروع دینى بودن، سبب نمىشود که مسئلهاى اهمیتاش کم باشد. نماز، از فروع دین است، ولى این امر، با جایگاه مهم آن در آیین اسلام، منافات ندارد. البته، اعتقاد به این که امامت در زمرهى اصول عقاید دینى قرار دارد، منزلت و جایگاه بهترى را به مسئلهى امامت مىبخشد. 2- حقیقت امامتواژهى امامت، در لغت، به معناى «رهبرى و پیشوایى» است و «امام» را «مقتدا و پیشوا» گویند، خواه، آن مقتدا و پیشوا، انسانى باشد یا چیزى دیگر. ابن فارس گفته است: «امام، فردى (یا چیزى) است که در کارها به او اقتدا مىشود، و پیامبر صلى الله علیه و آله امام و پیشواى همهى امامان است، و خلیفهى پیامبر، امام رعیت و مردم است، و قرآن، امام و پیشواى مسلمانان است» . قرآن کریم، همان گونه که برخى از انسانها را «امام» نامیده، کتاب آسمانى حضرت موسى علیه السلام را نیز «امام» خوانده است. دربارهى حضرت ابراهیم علیه السلام مىفرماید: «انى جاعلک للناس اماما» و دربارهى بندگان خاص الهى مىفرماید، آنان، از خداوند مىخواهند که آنان را پیشواى پرهیزگاران قرار دهد: «واجعلنا للمتقین اماما» و دربارهى کتاب حضرت موسى علیه السلام مىفرماید: «و من قبله کتاب موسى اماما و رحمة» قرآن کریم، «لوح محفوظ» را نیز «امام مبین» دانسته و فرموده است: «وکل شىء احصیناه فى امام مبین» متکلمان اسلامى، امامت را به «ریاست و رهبرى جامعهى اسلامى در زمینهى امور دنیوى و دینى» تعریف کردهاند. نمونههایى از تعاریف آنان را ذیلا یادآور مىشویم: 1- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین و الدنیا بالاصالة فی دارالتکلیف; امامت، رهبرى عمومى و بالاصالة در زمینهى امور دین و دنیا در سراى تکلیف است. 2- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا بالاصالة; امامت، رهبرى عمومى و بالاصاله (در مقابل بالنیابة) در امور دینى و دنیوى است. 3- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا لشخص من الاشخاص نیابة عن النبى صلى الله علیه و آله; امامت، رهبرى عمومى مسلمانان در اموردینى و دنیوى به عنوان نیابت از پیامبر است. نیابى بودن امامت نسبتبه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم با اصالى بودن آن نسبتبه دیگر مسلمانان - چنان که در تعریف قبل آمده است - منافات ندارد. 4- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا لشخص من الاشخاص; 5- الامامة خلافة الرسول فی اقامة الدین، بحیثیجب اتباعه على کافة الامة. قید اخیر در این تعریف، ناظر به عمومى بودن امامت است. 6- الامامة رئاسة عامة فی امر الدین والدنیا، خلافة عن النبى صلى الله علیه و آله. توضیحات 1- مقصود از قید «بالاصالة» در تعریفهاى یکم و دوم، احتراز از رهبرى مسلمانان به نیابتخاصه یا عامه از جانب امام است، مانند نواب خاصه و عامهى امام عصر علیه السلام و مانند والیانى که از طرف امیرالمؤمنین علیه السلام و دیگر خلفا براى ولایات و مناطق مختلف تعیین مىشدند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
خلافت و امامت در کلام اسلامى
1- امامت، مهمترین جایگاه بحثهاى کلامى بحث و گفت و گو دربارهى خلافت و امامت، یکى از مهمترین و دیرینترین بحثها و گفت و گوهایى است که در جهان اسلام، پس از رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله میان مسلمانان مطرح شده است. اگرچه پیش از این مسئله، دربارهى مسائل دیگرى اختلاف نظر پیدا شد، اما اختلاف در فلسفهى امامت و خلافت، داراى ویژگىهاى بى مانندى بود. عبدالکریم شهرستانى، پس از اشاره به پارهاى از اختلافات و مباحثههایى که به هنگام رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و پس از آن، میان مسلمانان رخ داد، مىگوید: پنجمین اختلاف آنان - که بزرگترین اختلاف میان امت اسلامى به شمار مىرود - اختلافشان دربارهى امامتبود; زیرا، دربارهى هیچ یک از قواعد دینى، در هیچ زمانى، چنان نزاع و ستیزى که دربارهى امامت در گرفته است، رخ نداده است.وى، آن گاه به ماجرایى که در سقیفهى بنى ساعده اتفاق افتاد، اشاره کرده، گفته است: مهاجران و انصار، دربارهى امامت، اختلاف کردند. انصار گفتند: «امیرى از ما و امیرى از شما، عهده دار امر خلافت و امامت گردد.» و سعد بن عباده را - که بزرگ و رهبر آنان بود - از طرف خود پیشنهاد کردند. در این هنگام، ابوبکر و عمر، وارد سقیفه شدند. عمر که از پیش، مطالبى را در نظر گرفته بود تا در آن جمع و دربارهى امامت ایراد کند، مىخواستسخن بگوید، ولى ابوبکر مانع شد و خود به سخنرانى پرداخت و پس از حمد و ثناى خداوند، مطالبى را ایراد کرد. عمر مىگوید: «او، همان چیزهایى را گفت که من در نظر داشتم بگویم. گویا، او، از غیب آگاه بود. پس از پایان یافتن سخنان ابوبکر و قبل از آن که انصار مطلبى بگویند، من با ابوبکر بیعت کردم، و مردم نیز با او بیعت کردند و در نتیجه، آتش فتنه خاموش شد. جز این که بیعتبا ابوبکر، کارى شتاب زده و دور از تدبیر بود که خداوند، مسلمانان را از شر آن حفظ کرد. پس اگر فردى دیگر، آن را تکرار کند، وى را بکشید. پس، هرگاه فردى بدون مشورت با مسلمانان با فرد دیگرى بیعت کند، آن دو، خود را به هلاکت افکندهاند، و قتلشان واجب است». شهرستانى، آن گاه به تبیین این مطلب پرداخته است که «چرا انصار بیعتبا ابوبکر را پذیرفتند و از پیشنهاد خود مبنى بر این که هر یک از مهاجران و انصار، رهبرى داشته باشند، دستبرداشتند؟» . او مىگوید: انصار، بدان جهت از پیشنهاد خود منصرف شدند که ابوبکر از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت کرد که آن حضرت فرمود: «الائمة من قریش; رهبران امت اسلامى، از قریشاند». آن گاه افزوده است: این، بیعتى بود که در سقیفه واقع شد. آن گاه، مردم به مسجد آمدند و با ابوبکر بیعت کردند، جز گروهى از بنى هاشم، و ابوسفیان از بنى امیه، و امیرالمؤمنین على بن ابىطالب علیه السلام که به تجهیز بدن پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و تدفین او مشغول بود و در این منازعه شرکت نداشت.اینک، ما، در پى تحلیل و بررسى ماجراى سقیفهى بنى ساعده نیستیم، غرض از نقل این مطلب، بیان اهمیت مسئلهى امامت و خلافت از دیدگاه مسلمانان صدر اسلام است. این که انگیزهى شرکت کنندگان در سقیفه چه بود، در نتیجهى یاد شده، تفاوتى ایجاد نمىکند; زیرا، خواه، انگیزهى آنان را حفظ اسلام و جلوگیرى از فتنههاى احتمالى که اسلام و مسلمانان را تهدید مىکرد، بدانیم و خواه، مسئلهى مقام و ریاست و نظایر آن، در هر دو صورت، رفتار آنان، گویاى این حقیقت است که خلافت و امامت، مسئلهاى مهم و اساسى است و از مسایل محورى در جهان اسلام به شمار مىرود. شرکت نکردن امام على علیه السلام در سقیفه و وارد نشدن در آن اختلاف، یکى، بدان جهتبود که وى، حفظ حرمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را در آن زمان بر هر امر دیگرى ترجیح مىداد و بر آن بود که در آن فاصلهى کوتاه، مسلمانان را خطرى تهدید نخواهد کرد، و دیگرى، این که به اعتقاد او، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در حیات خود، براى چنین مسئلهى مهمى چاره اندیشى کرده و جانشین خود را در فرصتها و مناسبتهاى مختلف - مانند غدیر خم - تعیین کرده است. بحث دربارهى امامت و خلافت، صرفا، یک بحث تاریخى نیست تا در شرح و تبیین یک رخداد مهم در تاریخ اسلام خلاصه شود; زیرا، امامت، ابعاد و زوایاى مهم دیگرى نیز دارد. این مسئله، با حیات فکرى، اعتقادى، اخلاقى، اجتماعى، سیاسى امت اسلامى، رابطهاى استوار و تعیین کننده دارد. جایگاه مهم و برجستهى بحث امامت در تفکر و تعالیم اسلامى از همین ابعاد اساسى و سرنوشتساز آن، ناشى مىشود. با تبیین ماهیت امامت، این مسئله، روشنتر خواهد شد. در این جا یادآورى این نکته لازم است که شیعه، امامت را از اصول دین و عقاید اسلامى مىداند، ولى معتزله و اشاعره و دیگر مذاهب کلامى، آن را از فروع دین و احکام عملى اسلام مىشمارند. ریشهى این دو دیدگاه، این است که از نظر شیعه، نصب و تعیین امام، از شئون خداوند است و در تعیین امام، به «انتصاب» قائل است، ولى مذاهب دیگر، نصب و تعیین امام را از شئون و وظایف مکلفان مىدانند و در تعیین امام، به «انتخاب» معتقد هستند. در بحثهاى آینده، در این باره، بیشتر سخن خواهیم گفت، یادآورى آن در این بحث، براى بیان این مطلب است که دو دیدگاه یاد شده، در لزوم امامت و اهمیت آن، اختلافى ندارند; زیرا، از فروع دینى بودن، سبب نمىشود که مسئلهاى اهمیتاش کم باشد. نماز، از فروع دین است، ولى این امر، با جایگاه مهم آن در آیین اسلام، منافات ندارد. البته، اعتقاد به این که امامت در زمرهى اصول عقاید دینى قرار دارد، منزلت و جایگاه بهترى را به مسئلهى امامت مىبخشد. 2- حقیقت امامتواژهى امامت، در لغت، به معناى «رهبرى و پیشوایى» است و «امام» را «مقتدا و پیشوا» گویند، خواه، آن مقتدا و پیشوا، انسانى باشد یا چیزى دیگر. ابن فارس گفته است: «امام، فردى (یا چیزى) است که در کارها به او اقتدا مىشود، و پیامبر صلى الله علیه و آله امام و پیشواى همهى امامان است، و خلیفهى پیامبر، امام رعیت و مردم است، و قرآن، امام و پیشواى مسلمانان است» . قرآن کریم، همان گونه که برخى از انسانها را «امام» نامیده، کتاب آسمانى حضرت موسى علیه السلام را نیز «امام» خوانده است. دربارهى حضرت ابراهیم علیه السلام مىفرماید: «انى جاعلک للناس اماما» و دربارهى بندگان خاص الهى مىفرماید، آنان، از خداوند مىخواهند که آنان را پیشواى پرهیزگاران قرار دهد: «واجعلنا للمتقین اماما» و دربارهى کتاب حضرت موسى علیه السلام مىفرماید: «و من قبله کتاب موسى اماما و رحمة» قرآن کریم، «لوح محفوظ» را نیز «امام مبین» دانسته و فرموده است: «وکل شىء احصیناه فى امام مبین» متکلمان اسلامى، امامت را به «ریاست و رهبرى جامعهى اسلامى در زمینهى امور دنیوى و دینى» تعریف کردهاند. نمونههایى از تعاریف آنان را ذیلا یادآور مىشویم: 1- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین و الدنیا بالاصالة فی دارالتکلیف; امامت، رهبرى عمومى و بالاصالة در زمینهى امور دین و دنیا در سراى تکلیف است. 2- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا بالاصالة; امامت، رهبرى عمومى و بالاصاله (در مقابل بالنیابة) در امور دینى و دنیوى است. 3- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا لشخص من الاشخاص نیابة عن النبى صلى الله علیه و آله; امامت، رهبرى عمومى مسلمانان در اموردینى و دنیوى به عنوان نیابت از پیامبر است. نیابى بودن امامت نسبتبه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم با اصالى بودن آن نسبتبه دیگر مسلمانان - چنان که در تعریف قبل آمده است - منافات ندارد. 4- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا لشخص من الاشخاص; 5- الامامة خلافة الرسول فی اقامة الدین، بحیثیجب اتباعه على کافة الامة. قید اخیر در این تعریف، ناظر به عمومى بودن امامت است. 6- الامامة رئاسة عامة فی امر الدین والدنیا، خلافة عن النبى صلى الله علیه و آله. توضیحات 1- مقصود از قید «بالاصالة» در تعریفهاى یکم و دوم، احتراز از رهبرى مسلمانان به نیابتخاصه یا عامه از جانب امام است، مانند نواب خاصه و عامهى امام عصر علیه السلام و مانند والیانى که از طرف امیرالمؤمنین علیه السلام و دیگر خلفا براى ولایات و مناطق مختلف تعیین مىشدند.