دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

تحقیق در مورد حلیه القرآن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .docx ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 15 صفحه

 قسمتی از متن .docx : 

 

منابع:

[1]، التیسیر فی القراءات السبع، ابو عمرو عثمان بن سعید الدانی الاموی، ص 18، [2]، همان مدرک، [3]، سرالبیان، حسن بیگلری، ص 144، [4]، حلیه القرآن، سید محسن موسوی، ص 26، [5]، همان گونه که در تعریف آن این دو قید آورده شده بود. [6]، التیسیر،‌ابوعمرو، ص 226، [7]همان مدرک

کسی که قواعد قرائت سبعه را فرا گرفته و می‌خواهد قرآن را تلاوت نماید آیا مخارج حروف را باید در هر یک از قرائت‌های هفتگانه و یا دهگانه و... به طور یکسان رعایت کند، یا مخارج حروف هم‌ طبق قرائت اختلافی است؟‌ آیا ادغام          یرملون را در دیگر قرائت‌ها هم باید عمل نماید یا اینکه ادغام یرملون مخصوص قرائت عاصم است؟ و قواعد دیگر همچنین. و خلاصه قاری قرآن چه مواردی را باید در همة‌ قرائت‌ها رعایت کند و چه مواردی را باید با اختلاف، تلاوت نماید؟ با تعریف و تشریح جداگانه قرائت و تجوید، تفاوت‌شان و همچنین جواب سؤالات حاصل می‌شود. برای بیان مطلب، مقدمتاً باید بگوییم که قرائت بر دو نوع است: 1. قرائت بالمعنی الأعم، 2. قرائت بالمعنی الأخص. منظور از قرائت بالمعنی الأعم، همان است که در عرف جامعه قاریان، مقصود می‌شود که مترادف معنای «تلاوت» است؛ یعنی: خواندن قرآن،‌حال به صورت ترتیل یا تحقیق و یا غیره باشد. و منظور از قرائت بالمعنی الأخص آن است که در کتب تخصصی علوم قرآنی از آن بحث می‌شود که منسوب به یکی از قرّء سبعه یا عشر و یا... می‌باشد. به بیان واضح‌تر: وقتی می‌گوییم ابن کثیر آیه چهارم از سوره فاتحه را «ملک یوم الدین» قرائت نموده، [1] منظور این است که قرائت ابن کثیر در این آیه چنین است. یا وقتی که می‌گوییم «عاصم» همین آیه را «مالک یوم‌الدین» قراءت نموده، [2] منظور همان «قرائت»‌ عاصم است، به بیان دیگر مصادیق واقعی «روایت حفص از عاصم «قارئت بالمعنی الأخص است و یا منظور از بالمعنی الأخص، هر یک از قرائت مختص قرّاء سبعه را گویند که مخصوص آن قاری می‌باشد. و اما معنای تجوید: سرالبیان می‌نویسد: تجوید، مصدر باب تفعیل، در لغت به معنای نیکو کردن و در اصطلاح، علمی است که در آن از شناسایی مخارج و صفات حروف تهجی و محل وقت و وصل و قواعد و دستورها قرائت قرآن مجید و نیکو خواندن آن بحث می‌شود.[3] و حلیه القرآن با بیان واضح‌تر می‌گوید: تجوید، در لغت به معنای تحسین، تکمیل، نیکو گردانیدن آمده است.

بدیهی است آیات الهی با رعایت قواعد ویژه‌ای که ان‌شاءالله فرا خواهیم گرفت، زیباتر، نیکوتر و تکمیل‌تر، تلاوت خواهد شد و لذا این قواعد را تجوید قرآن نامیده‌اند. «تجوید» در اصطلاح قرائت عبارت است از: ادای حرف از مخرجش همراه با اعطای «حق و مستحق» آن حرف. «حق حرف»: عبارت است از صفات لازمه آن حرف، منظور از صفات لازمه حرف، حالاتی است که حرف در حالت «انفراد»‌و بدون ترکیب داراست؛ مانند استعلا، استفال، جهر، همس، شدت و... «مستحق حرف»: عبارت است از: احکامی که از صفات لازمه آن حرف ناشی می‌شود. منظور از احکام، حالاتی است که برای حرف در «ترکیب» با حروف دیگر و حرکات مختلفه پیش می‌آید.

مانند: تفخیم و ترقیق، ادغام و اظهار و... [4] با دقت و تأمل در معنای لغوی تجوید با دو تعریف مذکور که شد به این نتیجه می‌رسیم که «تجوید»‌صرفاً جهت «راحتی» و «نیکویی» در تلفظ و ادا نمودن کلمات عربی می‌باشد [5] و با تعمّق در معنای اصطلاحی تجوید و مقایسه آن با معنای لغوی، نتیجه حاصل می‌شود که مخارج حروف، صفات حروف و احکامی که در رهگذر ترکیب حروف و کلمات پدید می‌آید مثل: احکام نون ساکنه و تنوین، وقف، ادغام و... جزو مسائل قرائت. قرائتی که منظور از آن مثلاً روایت حفص از عاصم باشد. نیست، خوانندگان محترم تحقیقاً اینجا گمان خواهند نمود که منظور ما این است که کتب تجوید که نوشته شده بر مبنای روایت حفص از عاصم نیست؛ چرا که در تمامی کتب تجویدی فقط از همین مسائل (صفات حروف، تفخیم و ترقیق، ادغام و...) به عنوان روایت حفص از عاصم بحث شده که ما اینها را جزو تجوید به حساب آوردیم و تجوید را هم جدای از قرائت دانستیم! در پاسخ گوییم: منظور ما این نیست که تمامی مباحث مربوط به ادغام جزو تجوید است نه قرائت بلکه می‌گوییم مباحثی که شامل تعریف تجوید می‌شود جزو تجوید است و تجوید هم جدای از قرائت می‌باشد، چه بسا که در یکی ائمه قرائت در باب ادغام، نظر خاصی داشته باشد، مثل عاصم که در باب ادغام، نظر مستقلی دارد، همچنین در باب مد و نیز در باب تفخیم و ترقیق و سایر قرّاء نیز همینطور.

منظور اینکه: این مسائل مورد نظر ما نیست و ما اینها را جزو تجوید به حساب نمی‌آوریم اگر چه در باب ادغام و وقف یا تفخیم و ترقیق. که از ابواب تجویدند. بیان شده باشند بلکه ما این نظریات خاص هر یک از ائمه قرّاء‌ را جزو اصول قرائی به حساب آورده و به آنها هم عنوان قرائت. بالمعنی الأخص. را اطلاق می‌نماییم. به نظر ما تجوید مختص به قرآن نیست بلکه در کلیه کلیات عربی جاری می‌شود، ولی قرائت و شیوه تلفظ آن مختص به کلمات قرآن است و مثلاً‌ یک عرب زبان وقتی می‌خواهد دعا بخواند و به طور مثال به کلمه «اللهم کُن لِولِیّک» می‌رسد، خواهی نخواهی نون ساکن را در لام ادغام می‌دهد، در حالی که کلمه فوق، اصلاً کلمه قرآنی نیست و به قرآن مربوط نمی‌شود، لذا تجوید را نباید جزو اصول مختصه قرآن بشماریم، بلکه از آن چهت که قرآن به زبان عربی می‌باشد و زبان عربی هم این خصوصیت و قاعده را دارد که مثلاً اگر نون ساکن یا تنوین به یکی از حروف «ی، ر، م، ل، و،‌ن» برسد باید در آنها ادغام شود، به همین جهت است که می‌گوییم قاری،‌ هم اگر بخواهد قرآن را با قرائت «حمزه» بخواند باید تجوید (ادغام، اظهار، اخفاء، قلب، صفات حروف، مخارج حروف، وقف و...) را رعایت بکند و هم اگر بخواهد به قرائت «عاصم»‌ بخواند. به بیان دیگر: تجوید مختص قرائت عاصم نیست بلکه برای قرائت قرآن به هر قرائتی (چه عاصم و چه نافع و چه غیره) باید موارد تجویدی رعایت شود و قرائت عاصم فقط مختص آن کلماتی است که در شیوه تلفظ آن کلمه، عاصم با سایر قرّاء اختلاف دارد (حال این اختلاف چه در اصول قرائت باشد و چه در فروع (فرش‌الحروف) قرائت). برای نمونه، عاصم در سوره اخلاص، آیه چهارم را بدین صورت قرائت کرده کُفواً احد [6] (با همزه). [7] (طبق قرآن‌های فعلی که براساس روایت حفض از قرائت عاصم نوشته می‌شود) ولی ابن کثیر همین آیه را بدین صورت قرائت نموده است «کفواً احدا» (با همزه) منظور ما از قرائت عاصم در این آیه، شیوه تلفظ کلمه «کفواً» است و در هر آیه دیگری هم که اختلاف قرائتی باشد، «قرائت»،‌ در متن کلمات قرآن است از حیث تلفظ، ولی «تجوید»‌ موضوعی است که بعداً‌ عارض بر کلمات قرآن شده، به خاطر عربی بودن قرآن. ضمناً‌ متذکر می‌شویم که هر کدام از ائمه قرائت، دارای نشانه‌ها و رموز مختص به خود هستند که این علامات در حاشیه بعضی از قرآن‌ها برای ذکر اختلاف قرائت آیات آمده است. برای اینکه زمان پیدایش و اتمام قرائت‌های هفتگانه بهتر مشخص گردد آنها را با عصر امامت ائمه شیعه، علیهم‌السلام، تطبیق می‌دهیم: اولین فرد از قرّاء سبعه بنا بر تقدم زمانی، «ابن عامر دمشقی» می‌باشد که در سنه نهم حضرت علی علیه‌السلام به وجود آمده، پس باید گفت قرائت قرآنی تقریباً‌ در دوران امامت امام محمد باقر علیه‌السلام جلوه‌گر شد و تا دوران حضرت امام موسی بن جعفر علیه‌السلام ادامه داشت و در بین پنجاه نوع قرائت به وجود آمده، فقط هفت قرائت مورد تأیید ائمه از جمله امام صادق علیه‌السلام بوده است. از میان قرّاء سبعه پنج نفر اصالتاً‌ ایرانی هستند و دو تفر عرب بوده‌اند و همچنین پنچ نفر از بزرگان قراء سعبه (عاصم، نافع، حمزه، گسایی و ابوعمرو) از مذهب تشیع بوده‌اند و دو نفر بقیه ابن عامی و ابن کثیر) از اهل تسنن می‌باشند.

 

تقسیم بندی کلی:

 

 

 

 

- حروفی که مخرج آنها در حلق است

حلق دارای سه مخرج برای 6 حرف می باشد به اعتقاد ابن جزری 7 حرف

1- دورترین نقطه ی حلق نسبت به دهان محل شکل گیری حرف همزه و هاء و به اعتقاد ابن جزری الف است(می گوید چون شروع تلفظ الف در حلق است).البته علمای جدید آواشناسی مخرج همزه وهاء را حنجره می دانند 2- وسط حلق:مخرج عین و حاء3- نزدیک ترین نقطه ی حلق به دهان:محل تلفظ غین و خاء

(صرف نظر از بغضی از نظرات که مخرج این دو حرف را در دهان می دانند)

 

-حروفی که مخرج آنهادر دهان است1- دورترین نقطه ی زبان: قاف2- کمی جلوتر از قاف :کاف3- وسط زبان و وسط کام بالا:جیم شین یاء4- یکی از کناره های زبان و آنجه که از دندان های آسیادر مقابل آن است:ضاد5- ابتدای کناره ی زبان و تیغه ی آن و کام و لثه ی مقابل آن:لام6- سر زبان و لثه ی مقابل آن: نون7- پشت قسمت جلویی زبان ولثه ی مقابل آن: راء

طبق نظری دیگر در اصل مخرج این سه حرف یکی ست یعنی نیم دایره جلوی زبان و

لثه مقابل آن محل تشکیل سه حرف راء، نون و لام است و اختلافشان بیشتر در صفات است8- سر زبان و پایه و لثه ی دندان های پیشین بالا: طاء تاء دال

9- سرزبان و پایه ی دندان های پیشین پایین: صاد سین زای

یا به عبارت بهتر: کمی عقب تر از سر زبان و لثه پشت ثنایای بالا(چون فشار اصلی در ایجاد صدای این حروف به همین صورت وارد می شود)10- سر زبان و سر دندان های پیشین بالا و پایین: ظاء ذال ثاء

از قرار گرفتن سر زبان بین دندان های ثنایای بالا و پایین این سه حرف شکل می گیرد3-حروفی که مخرج آنهادر لب هاست



خرید و دانلود تحقیق در مورد حلیه القرآن


تحقیق در مورد قصص القرآن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 27 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

 

فرهنگ و تمدن> هنر و صنعت> هنر> قصص قرآن

 

داستان حضرت نوح(ع)

نام نوح(ع)درچهل و چند جای قرآن کریم آمده و در آنها به قسمتی از داستان آن جناب اشاره شده، در بعضی مواردبطور اجمال و در برخی بطور تفصیل، لیکن درهیچ یک از آن موارد مانند داستان‏نویسان که نام، نسب، دودمان،محل تولد، مسکن، شؤون‏زندگی، شغل، مدت عمر، تاریخ وفات، مدفن و سایر خصوصیات مربوط به زندگی شخصی‏صاحب‏داستان را متعرض می‏شوند به جزئیات آن جناب پرداخته نشده علتش هم این است که‏قرآن کریم کتاب تاریخ نیست تا درآن به شرح زندگی فرد فرد مردم و اینکه چه کسی از نیکان‏و چه کسی از بدان بوده بپردازد.

بلکه قرآن کریم کتاب هدایت است و از امور گذشتگان‏آنچه مایه سعادت مردم است‏متعرض می‏شود، و برای مردم شرح می‏دهد که حق صریح کدام است تا مردم همان‏را برنامه‏زندگی خود کرده و در حیات دنیوی و اخروی رستگار گردند، و بسا می‏شود که به گوشه‏ای ازقصص انبیاءو امت‏های آنان اشاره می‏کند تا مردم بفهمند سنت و روش خدای تعالی در سایرامتها چه بوده، تا اگر کسی هست که‏مشمول عنایت و موفق به کرامت است عبرت بگیرد، و کسی هم که چنین نیست آن سرگذشتها را بشنود تا حجت بر او تمام شود.

و داستان نوح(ع)در شش سوره از سوره‏های قرآنی بطورتفصیل آمده، و آن‏سوره‏ها عبارتند از: 1 - اعراف 2 - هود 3 - مؤمنون 4 - شعراء 5 - قمر 6 - نوح، و ازهمه این مواردمفصل‏تر سوره هود متعرض آن شده، زیرا سرگذشت آن جناب در بیست و پنج آیه یعنی از آیه‏25 تا 49 طول کشیده است.

2 - داستان نوح(ع)در قرآن

انحراف تدریجی بشر از فطرت انسانی و پیدایش اختلاف‏طبقاتی بعد از حضرت آدم(ع)و بعثت و رسالت‏حضرت نوح(ع)

بعثت و رسالت نوح(ع)بشر بعد از حضرت آدم(ع)به‏صورت یک‏امت‏ساده و بسیط زندگی می‏کرد و فطرت انسانیت‏خود را راهنمای زندگی خود داشت، تاآنکه‏رفته رفته روح استکبار در او پیدا شد و گسترده گشت، و در آخر، کارش به استعبادیکدیگر انجامید، بعضی بعض دیگررا تحت فرمان خود گرفتند و زیر دستان، مافوق خود را رب‏خود پنداشتند و همین پندار، بذری بود که کاشته شد، بذری‏که هر زمان و در هر جا که کاشته‏شود و سپس جوانه بزند و سبز شود و رشد کند، چیزی به جز دین و ثنیت و اختلاف شدید طبقاتی‏یعنی‏استخدام ضعفا بوسیله اقویا و برده گرفتن و دوشیدن افراد ذلیل بوسیله قدرتمندان را به بارنمی‏آورد،آری همه اختلافها و کشمکشها و خونریزیهای بشر از آنجا آغاز گردید.

در زمان نوح(ع)فساددر زمین شایع گشت و مردم از دین توحید و از سنت

صفحه : 372

عدالت اجتماعی رویگردان شده و به پرستش بت‏ها روی‏آوردند، و خدای سبحان نام چند بت‏آن روز را که عبارت بودند ازود، سواع،یغوث، یعوقونسردر سوره نوح ذکرکرده.

فاصله طبقاتی روز به روز بیشتر شد، و آنهایی که از نظر مال واولاد قوی‏تر بودند حقوق‏ضعفاء را پایمال کردند و جباران، زیر دستان را به ضعف بیشتر کشانیده و طبق دلخواه خودبرآنان حکومت کردند. (1) در این زمان بود که خدای تعالی نوح(ع)را مبعوث کرده و او را با کتاب وشریعتی‏به سوی آنان گسیل داشت تا از راه بشارت و انذار، به دین توحید و ترک خدایان‏دروغین‏دعوتشان نموده مساوات را در بینشان برقرار سازد.(2)

دین و شریعت نوح(ع)

بطوری که از تمامی آیات مربوط به داستان نوح(ع)برمی‏آید آن جناب همواره قوم خود را به توحید خدای سبحان و ترک شرک دعوت‏می‏کرد، و بطوری که از دوسوره نوح و یونس، و سوره آل عمران آیه 19 بر می‏آید آنان را به اسلام‏می‏خواند، و بطوری که از سوره هود آیه 28 استفاده‏می‏شود از آنان می‏خواسته تا امر به معروف‏و نهی از منکر کنند، و نیز همانطور که از آیه 103 سوره نساء و آیه 8 سوره‏شورا بر می‏آید نمازخواندن را نیز از آنان می‏خواسته و بطوری که از آیه 151 و 152 سوره انعام بر می‏آید رعایت‏مساوات‏و عدالت را نیز از آنان می‏خواسته، و دعوتشان می‏کرده به اینکه به فواحش و منکرات‏نزدیک نشوند، راستگو باشندو به عهد خود وفا کنند، و بطوری که از آیه 41 سوره هود بر می‏آیدآن جناب اولین کسی بوده که مردم را دعوت‏می‏کرده به اینکه کارهای مهم خود را با نام خدای‏تعالی آغاز کنند.

تحمل زحمات طاقت‏فرسای نوح(ع)در کار دعوت

: از آیات سوره‏های‏نوح و قمر و مؤمنون بر می‏آید که آن جناب قوم‏خود را دائما دعوت می‏کرده به اینکه به خدای‏تعالی و آیات او ایمان بیاورند و در این دعوت‏منتهای جد و جهد را به خرج می‏داده و شب و روزو آشکارا و پنهان وادارشان می‏کرده به اینکه حق را بپذیرند، ولی قومش جزبه عناد و تکبر خودنمی‏افزودند، هر قدر او دعوت خود را بیشتر می‏کرده آنان سرکشی و کفرشان را بیشتر می‏کردند و به‏جز اهل‏و اولادش وعده اندکی که از غیر آنان ایمان نیاوردند، بطوری که دیگر از ایمان آوردن

............................................ (1)با استفاده از سوره‏های اعراف، هود و نوح. (2)سوره بقره، آیه 21.

صفحه : 373

سایرین به کلی مایوس گردید در آن هنگام‏به درگاه پروردگار خود شکایت برده و از او طلب‏نصرت کرد.

مدت زیستن نوح(ع)در میان قومش

: از آیات سوره عنکبوت بر می‏آید که‏آن جناب نهصد و پنجاه‏سال مشغول دعوت قوم خود بوده، ولی قوم، او را جز به استهزاء و مسخره‏کردن و نسبت جنون به او دادن عکس‏العملی از خود نشان ندادند، آنها وی را متهم می‏کردند به‏اینکه منظورش این است که به آقایی و سروری برما دست‏یابد، تا آنکه در آخر از پروردگارخود یاری طلبید.و از آیات سوره هود استفاده می‏شود که بعد از این استنصار، خدای تعالی‏به‏وی وحی کرد که از قومش به جز آن چند نفری که ایمان آورده‏اند احدی ایمان نمی‏آورد، و آن‏جناب را درباره قومش تسلیت گفت و دلگرمی داد، و بطوری که از آیات سوره نوح استفاده‏می‏شود نوح(ع)قوم خود را به هلاکت ونابودی نفرین کرد، و از خدای تعالی خواست‏تا زمین را از لوث وجود همه آنان پاک کرده و احدی از آنان را زنده نگذارد،و بطوری که ازآیات سوره هود بر می‏آید خدای تعالی به آن جناب وحی کرد که زیر نظر ما و طبق وحی ماکشتی را بساز.

کشتی سازی نوح(ع)

از آیات سوره هود بر می‏آید که خدای تعالی به آن جناب‏دستور داد تا کشتی را با تاییدو تسدید او بسازد، و آن جناب شروع به ساختن آن کرد، که مردم‏دسته دسته از محل کار آن‏جناب گذشته و او را مسخره می‏کردند، چون کشتی آب می‏خواهد، و کشتی سازی باید در لب‏دریا باشد،و آن جناب این کار را در بیابانی بدون آب انجام می‏داد، و همین باعث می‏شد که‏مردم او را مسخره کنند، وآن جناب در پاسخشان می‏فرمود اگر امروز شما ما را مسخره می‏کنیدبه زودی خواهید دید که ما شما را مسخره می‏کنیم و به‏زودی خواهید فهمید که کسی که دچارعذاب گردد خوار و ذلیل و بیچاره می‏شود، و عذابی که می‏آید عذابی است مقیم و غیرقابل‏زوال و نیز از دو سوره هود و مؤمنون بر می‏آید که خدای عز و جل برای نزول آن‏عذاب، علامتی‏قرار داده بود و آن این بوده که آب از تنوری بالا می‏زند.

نزول عذاب و آمدن طوفان

: نوح(ع)همچنانکه از سوره هود و مؤمنون استفاده‏می‏شود مشغول‏ساختن کشتی بود تا اینکه آن را به اتمام رسانید و امر خدای تعالی مبنی بر نزول‏عذاب صادرشد، و آن تنور شروع به جوشیدن کرد، در این هنگام خداوند متعال به آن جناب

صفحه : 374

وحی فرستاد که از هر حیوان یک جفت نر و ماده سوارکشتی کند و نیز اهل خود را به جزافرادی که مقدر شده بود هلاک شوند یعنی همسرش که خیانت کار بود و فرزندش‏که از سوارشدن امتناع ورزیده بود و نیز همه آنهایی که ایمان آورده بودند سوار کند.و از سوره قمر بر می‏آیدهمینکه‏آنها را سوار کرد خدای تعالی درهای آسمان را به آبی ریزان باز کرد، و زمین را به‏صورت چشمه‏هایی جوشان‏بشکافت، آب بالا و پایین برای تحقق دادن امری که مقدر شده بوددست به دست هم دادند.و نیز از سوره هود استفاده می‏شود که رفته‏رفته آب زمین را فرا گرفت‏و بالا آمد و کشتی را از زمین کند، کشتی در موجی چون کوههای بلند سیر می‏کرد، و طوفان‏همه‏مردم روی زمین را فرا گرفت و همه را در حالی که ستمگر بودند هلاک کرد، و خدای تعالی به‏آن جناب دستورداده بود همینکه در کشتی مستقر شدند خدا را در برابر این نعمت که از شر قوم‏ستمکار نجاتشان داد حمد بگویند و در پیاده‏شدن از او برکت بخواهند، و نوح(ع)گفت: الحمد لله الذی نجانا من القوم الظالمینو نیز گفت:رب انزلنی منزلا مبارکاو انت‏خیر المنزلین (2) .

پایان‏یافتن داستان و پیاده شدن نوح و همراهانش به زمین

: بعد از آنکه طوفان به دلیل‏آیه 77 سوره صافات عالم‏گیرشده و مردم روی زمین همه غرق شدند، خدای تعالی به زمین‏فرمان داد تا آب خود را ببلعد، و به آسمان‏نیز فرمان داد تا از باریدن بایستد، آب از ظاهر زمین‏کاسته شد، و کشتی بر بالای کوه جودی قرار گرفت و فرمانو قیل بعدا للقوم‏الظالمین - دوری باد برعلیه ستمکارانصادر شد، آنگاه خدای تعالی به نوح وحی کرد که: ای نوح!از کشتی پایین‏آی‏و با سلامی از ناحیه ما و برکاتی بر تو و امت‏هایی که با تواند پیاده شو، که بعد از این‏طوفان، دیگر هیچگاه دچارطوفانی عالم‏گیر نخواهند شد چیزی که هست بعضی از این نجات‏یافتگان امت‏هایی هستند که خدا در دنیا ازمتاع‏های زندگی دنیا برخوردارشان می‏کند، و سپس‏عذابی دردناک آنان را فرا می‏گیرد، پس نوح و همراهان او از کشتی خارج‏شده و در زمین قرارگرفتند و خدا را به توحید و اسلام پرستیدند، و زمین را به ارث دست به دست به ذریه‏های‏خودسپردند، و خدای سبحان تنها ذریه نوح را باقی گذاشت.(3)

داستان پسر غرق شده نوح

: نوح(ع)هنگامی که سوار کشتی می‏شد دید

............................................ (1 و 2)سپاس خدای را که ما را از قوم ستمکارنجات داد، پروردگارا مرا در جایگاه با برکتی فرود آرکه تو بهترین فرود آورندگانی.سوره مؤمنون، آیه 28 و 29 (3)با استفاده از سوره هود و صافات.

صفحه : 375

که یکی از پسرانش سوار نشده، و علتش این بوده که به‏وعده پدرش مبنی بر اینکه هر کس ازسوار شدن تخلف کند غرق خواهد شد ایمان نداشته، وقتی چشم نوح به‏او افتاد که در کناری‏ایستاده، صدا زد که ای پسرم بیا با ما سوار شو و با کافران مباش.پسر دعوت پدر را اینطور ردکرد که‏من به زودی به یکی از کوهها پناه می‏برم تا مرا از خطر آب حفظ کند. نوح(ع)گفت: امروز هیچ چیزی نمی‏تواند احدی‏را از عذاب الهی حفظ کند مگر کسی‏را که خدا به او رحم کرده باشد، که منظورش همان کسانی است که سوار کشتی‏بودند - پسرنوح به این پاسخ پدر توجهی نکرد، و چیزی نگذشت که موج، بین پدر و پسر حائل شده و پسرجزء غرق شدگان گردید.

نوح(ع)هیچ احتمال نمی‏داد که پسر در باطن دلش کفر پنهان‏کرده باشد وتاکنون اگر اظهار اسلام می‏کرده از باب نفاق بوده باشد، بر خلاف همسرش که نوح از کفراوخبر داشته، و بطور قطع اگر پسرش را نیز مانند همسرش کافر می‏دانسته هرگز تقاضای نجات اورا نمی‏کرده، برای اینکه‏این خود نوح(ع)بود که از خدای عز و جل درخواست کرد تادیاری از کفار را زنده نگذارد، و بنا بر حکایت قرآن کریم گفته بود: رب‏لا تذر علی الارض‏من الکافرین دیارا انک ان تذرهم یضلوا عبادک و لا یلدواالا فاجرا کفارا(1) و نیز خود او بوده‏که به حکایت‏قرآن در دعایش گفته بود: فافتح بینی و بینهم و نجنی و من معی‏من المؤمنین(2) و چگونه ممکن‏است‏خود او با آگاهی از کفر باطنی پسرش مع ذلک نجات اورا از خدا بخواهد؟با اینکه قبلا فرمان خدای تعالی را شنیده بود که فرمود:و لا تخاطبنی‏فی الذین ظلموا انهم مغرقون (3) .

نوح(ع)با حائل شدن موج بین او و فرزندش و در حالی‏که بی خبر از کفر باطنی‏پسرش بود دچار اندوهی شدید شد، و پروردگار خود را چنین نداء کرد که: رب ان ابنی من‏اهلی‏و ان



خرید و دانلود تحقیق در مورد قصص القرآن