لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .docx ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 15 صفحه
قسمتی از متن .docx :
منابع:
[1]، التیسیر فی القراءات السبع، ابو عمرو عثمان بن سعید الدانی الاموی، ص 18، [2]، همان مدرک، [3]، سرالبیان، حسن بیگلری، ص 144، [4]، حلیه القرآن، سید محسن موسوی، ص 26، [5]، همان گونه که در تعریف آن این دو قید آورده شده بود. [6]، التیسیر،ابوعمرو، ص 226، [7]همان مدرک
کسی که قواعد قرائت سبعه را فرا گرفته و میخواهد قرآن را تلاوت نماید آیا مخارج حروف را باید در هر یک از قرائتهای هفتگانه و یا دهگانه و... به طور یکسان رعایت کند، یا مخارج حروف هم طبق قرائت اختلافی است؟ آیا ادغام یرملون را در دیگر قرائتها هم باید عمل نماید یا اینکه ادغام یرملون مخصوص قرائت عاصم است؟ و قواعد دیگر همچنین. و خلاصه قاری قرآن چه مواردی را باید در همة قرائتها رعایت کند و چه مواردی را باید با اختلاف، تلاوت نماید؟ با تعریف و تشریح جداگانه قرائت و تجوید، تفاوتشان و همچنین جواب سؤالات حاصل میشود. برای بیان مطلب، مقدمتاً باید بگوییم که قرائت بر دو نوع است: 1. قرائت بالمعنی الأعم، 2. قرائت بالمعنی الأخص. منظور از قرائت بالمعنی الأعم، همان است که در عرف جامعه قاریان، مقصود میشود که مترادف معنای «تلاوت» است؛ یعنی: خواندن قرآن،حال به صورت ترتیل یا تحقیق و یا غیره باشد. و منظور از قرائت بالمعنی الأخص آن است که در کتب تخصصی علوم قرآنی از آن بحث میشود که منسوب به یکی از قرّء سبعه یا عشر و یا... میباشد. به بیان واضحتر: وقتی میگوییم ابن کثیر آیه چهارم از سوره فاتحه را «ملک یوم الدین» قرائت نموده، [1] منظور این است که قرائت ابن کثیر در این آیه چنین است. یا وقتی که میگوییم «عاصم» همین آیه را «مالک یومالدین» قراءت نموده، [2] منظور همان «قرائت» عاصم است، به بیان دیگر مصادیق واقعی «روایت حفص از عاصم «قارئت بالمعنی الأخص است و یا منظور از بالمعنی الأخص، هر یک از قرائت مختص قرّاء سبعه را گویند که مخصوص آن قاری میباشد. و اما معنای تجوید: سرالبیان مینویسد: تجوید، مصدر باب تفعیل، در لغت به معنای نیکو کردن و در اصطلاح، علمی است که در آن از شناسایی مخارج و صفات حروف تهجی و محل وقت و وصل و قواعد و دستورها قرائت قرآن مجید و نیکو خواندن آن بحث میشود.[3] و حلیه القرآن با بیان واضحتر میگوید: تجوید، در لغت به معنای تحسین، تکمیل، نیکو گردانیدن آمده است.
بدیهی است آیات الهی با رعایت قواعد ویژهای که انشاءالله فرا خواهیم گرفت، زیباتر، نیکوتر و تکمیلتر، تلاوت خواهد شد و لذا این قواعد را تجوید قرآن نامیدهاند. «تجوید» در اصطلاح قرائت عبارت است از: ادای حرف از مخرجش همراه با اعطای «حق و مستحق» آن حرف. «حق حرف»: عبارت است از صفات لازمه آن حرف، منظور از صفات لازمه حرف، حالاتی است که حرف در حالت «انفراد»و بدون ترکیب داراست؛ مانند استعلا، استفال، جهر، همس، شدت و... «مستحق حرف»: عبارت است از: احکامی که از صفات لازمه آن حرف ناشی میشود. منظور از احکام، حالاتی است که برای حرف در «ترکیب» با حروف دیگر و حرکات مختلفه پیش میآید.
مانند: تفخیم و ترقیق، ادغام و اظهار و... [4] با دقت و تأمل در معنای لغوی تجوید با دو تعریف مذکور که شد به این نتیجه میرسیم که «تجوید»صرفاً جهت «راحتی» و «نیکویی» در تلفظ و ادا نمودن کلمات عربی میباشد [5] و با تعمّق در معنای اصطلاحی تجوید و مقایسه آن با معنای لغوی، نتیجه حاصل میشود که مخارج حروف، صفات حروف و احکامی که در رهگذر ترکیب حروف و کلمات پدید میآید مثل: احکام نون ساکنه و تنوین، وقف، ادغام و... جزو مسائل قرائت. قرائتی که منظور از آن مثلاً روایت حفص از عاصم باشد. نیست، خوانندگان محترم تحقیقاً اینجا گمان خواهند نمود که منظور ما این است که کتب تجوید که نوشته شده بر مبنای روایت حفص از عاصم نیست؛ چرا که در تمامی کتب تجویدی فقط از همین مسائل (صفات حروف، تفخیم و ترقیق، ادغام و...) به عنوان روایت حفص از عاصم بحث شده که ما اینها را جزو تجوید به حساب آوردیم و تجوید را هم جدای از قرائت دانستیم! در پاسخ گوییم: منظور ما این نیست که تمامی مباحث مربوط به ادغام جزو تجوید است نه قرائت بلکه میگوییم مباحثی که شامل تعریف تجوید میشود جزو تجوید است و تجوید هم جدای از قرائت میباشد، چه بسا که در یکی ائمه قرائت در باب ادغام، نظر خاصی داشته باشد، مثل عاصم که در باب ادغام، نظر مستقلی دارد، همچنین در باب مد و نیز در باب تفخیم و ترقیق و سایر قرّاء نیز همینطور.
منظور اینکه: این مسائل مورد نظر ما نیست و ما اینها را جزو تجوید به حساب نمیآوریم اگر چه در باب ادغام و وقف یا تفخیم و ترقیق. که از ابواب تجویدند. بیان شده باشند بلکه ما این نظریات خاص هر یک از ائمه قرّاء را جزو اصول قرائی به حساب آورده و به آنها هم عنوان قرائت. بالمعنی الأخص. را اطلاق مینماییم. به نظر ما تجوید مختص به قرآن نیست بلکه در کلیه کلیات عربی جاری میشود، ولی قرائت و شیوه تلفظ آن مختص به کلمات قرآن است و مثلاً یک عرب زبان وقتی میخواهد دعا بخواند و به طور مثال به کلمه «اللهم کُن لِولِیّک» میرسد، خواهی نخواهی نون ساکن را در لام ادغام میدهد، در حالی که کلمه فوق، اصلاً کلمه قرآنی نیست و به قرآن مربوط نمیشود، لذا تجوید را نباید جزو اصول مختصه قرآن بشماریم، بلکه از آن چهت که قرآن به زبان عربی میباشد و زبان عربی هم این خصوصیت و قاعده را دارد که مثلاً اگر نون ساکن یا تنوین به یکی از حروف «ی، ر، م، ل، و،ن» برسد باید در آنها ادغام شود، به همین جهت است که میگوییم قاری، هم اگر بخواهد قرآن را با قرائت «حمزه» بخواند باید تجوید (ادغام، اظهار، اخفاء، قلب، صفات حروف، مخارج حروف، وقف و...) را رعایت بکند و هم اگر بخواهد به قرائت «عاصم» بخواند. به بیان دیگر: تجوید مختص قرائت عاصم نیست بلکه برای قرائت قرآن به هر قرائتی (چه عاصم و چه نافع و چه غیره) باید موارد تجویدی رعایت شود و قرائت عاصم فقط مختص آن کلماتی است که در شیوه تلفظ آن کلمه، عاصم با سایر قرّاء اختلاف دارد (حال این اختلاف چه در اصول قرائت باشد و چه در فروع (فرشالحروف) قرائت). برای نمونه، عاصم در سوره اخلاص، آیه چهارم را بدین صورت قرائت کرده کُفواً احد [6] (با همزه). [7] (طبق قرآنهای فعلی که براساس روایت حفض از قرائت عاصم نوشته میشود) ولی ابن کثیر همین آیه را بدین صورت قرائت نموده است «کفواً احدا» (با همزه) منظور ما از قرائت عاصم در این آیه، شیوه تلفظ کلمه «کفواً» است و در هر آیه دیگری هم که اختلاف قرائتی باشد، «قرائت»، در متن کلمات قرآن است از حیث تلفظ، ولی «تجوید» موضوعی است که بعداً عارض بر کلمات قرآن شده، به خاطر عربی بودن قرآن. ضمناً متذکر میشویم که هر کدام از ائمه قرائت، دارای نشانهها و رموز مختص به خود هستند که این علامات در حاشیه بعضی از قرآنها برای ذکر اختلاف قرائت آیات آمده است. برای اینکه زمان پیدایش و اتمام قرائتهای هفتگانه بهتر مشخص گردد آنها را با عصر امامت ائمه شیعه، علیهمالسلام، تطبیق میدهیم: اولین فرد از قرّاء سبعه بنا بر تقدم زمانی، «ابن عامر دمشقی» میباشد که در سنه نهم حضرت علی علیهالسلام به وجود آمده، پس باید گفت قرائت قرآنی تقریباً در دوران امامت امام محمد باقر علیهالسلام جلوهگر شد و تا دوران حضرت امام موسی بن جعفر علیهالسلام ادامه داشت و در بین پنجاه نوع قرائت به وجود آمده، فقط هفت قرائت مورد تأیید ائمه از جمله امام صادق علیهالسلام بوده است. از میان قرّاء سبعه پنج نفر اصالتاً ایرانی هستند و دو تفر عرب بودهاند و همچنین پنچ نفر از بزرگان قراء سعبه (عاصم، نافع، حمزه، گسایی و ابوعمرو) از مذهب تشیع بودهاند و دو نفر بقیه ابن عامی و ابن کثیر) از اهل تسنن میباشند.
تقسیم بندی کلی:
- حروفی که مخرج آنها در حلق است
حلق دارای سه مخرج برای 6 حرف می باشد به اعتقاد ابن جزری 7 حرف
1- دورترین نقطه ی حلق نسبت به دهان محل شکل گیری حرف همزه و هاء و به اعتقاد ابن جزری الف است(می گوید چون شروع تلفظ الف در حلق است).البته علمای جدید آواشناسی مخرج همزه وهاء را حنجره می دانند 2- وسط حلق:مخرج عین و حاء3- نزدیک ترین نقطه ی حلق به دهان:محل تلفظ غین و خاء
(صرف نظر از بغضی از نظرات که مخرج این دو حرف را در دهان می دانند)
-حروفی که مخرج آنهادر دهان است1- دورترین نقطه ی زبان: قاف2- کمی جلوتر از قاف :کاف3- وسط زبان و وسط کام بالا:جیم شین یاء4- یکی از کناره های زبان و آنجه که از دندان های آسیادر مقابل آن است:ضاد5- ابتدای کناره ی زبان و تیغه ی آن و کام و لثه ی مقابل آن:لام6- سر زبان و لثه ی مقابل آن: نون7- پشت قسمت جلویی زبان ولثه ی مقابل آن: راء
طبق نظری دیگر در اصل مخرج این سه حرف یکی ست یعنی نیم دایره جلوی زبان و
لثه مقابل آن محل تشکیل سه حرف راء، نون و لام است و اختلافشان بیشتر در صفات است8- سر زبان و پایه و لثه ی دندان های پیشین بالا: طاء تاء دال
9- سرزبان و پایه ی دندان های پیشین پایین: صاد سین زای
یا به عبارت بهتر: کمی عقب تر از سر زبان و لثه پشت ثنایای بالا(چون فشار اصلی در ایجاد صدای این حروف به همین صورت وارد می شود)10- سر زبان و سر دندان های پیشین بالا و پایین: ظاء ذال ثاء
از قرار گرفتن سر زبان بین دندان های ثنایای بالا و پایین این سه حرف شکل می گیرد3-حروفی که مخرج آنهادر لب هاست
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 27 صفحه
قسمتی از متن .doc :
فرهنگ و تمدن> هنر و صنعت> هنر> قصص قرآن
داستان حضرت نوح(ع)
نام نوح(ع)درچهل و چند جای قرآن کریم آمده و در آنها به قسمتی از داستان آن جناب اشاره شده، در بعضی مواردبطور اجمال و در برخی بطور تفصیل، لیکن درهیچ یک از آن موارد مانند داستاننویسان که نام، نسب، دودمان،محل تولد، مسکن، شؤونزندگی، شغل، مدت عمر، تاریخ وفات، مدفن و سایر خصوصیات مربوط به زندگی شخصیصاحبداستان را متعرض میشوند به جزئیات آن جناب پرداخته نشده علتش هم این است کهقرآن کریم کتاب تاریخ نیست تا درآن به شرح زندگی فرد فرد مردم و اینکه چه کسی از نیکانو چه کسی از بدان بوده بپردازد.
بلکه قرآن کریم کتاب هدایت است و از امور گذشتگانآنچه مایه سعادت مردم استمتعرض میشود، و برای مردم شرح میدهد که حق صریح کدام است تا مردم همانرا برنامهزندگی خود کرده و در حیات دنیوی و اخروی رستگار گردند، و بسا میشود که به گوشهای ازقصص انبیاءو امتهای آنان اشاره میکند تا مردم بفهمند سنت و روش خدای تعالی در سایرامتها چه بوده، تا اگر کسی هست کهمشمول عنایت و موفق به کرامت است عبرت بگیرد، و کسی هم که چنین نیست آن سرگذشتها را بشنود تا حجت بر او تمام شود.
و داستان نوح(ع)در شش سوره از سورههای قرآنی بطورتفصیل آمده، و آنسورهها عبارتند از: 1 - اعراف 2 - هود 3 - مؤمنون 4 - شعراء 5 - قمر 6 - نوح، و ازهمه این مواردمفصلتر سوره هود متعرض آن شده، زیرا سرگذشت آن جناب در بیست و پنج آیه یعنی از آیه25 تا 49 طول کشیده است.
2 - داستان نوح(ع)در قرآن
انحراف تدریجی بشر از فطرت انسانی و پیدایش اختلافطبقاتی بعد از حضرت آدم(ع)و بعثت و رسالتحضرت نوح(ع)
بعثت و رسالت نوح(ع)بشر بعد از حضرت آدم(ع)بهصورت یکامتساده و بسیط زندگی میکرد و فطرت انسانیتخود را راهنمای زندگی خود داشت، تاآنکهرفته رفته روح استکبار در او پیدا شد و گسترده گشت، و در آخر، کارش به استعبادیکدیگر انجامید، بعضی بعض دیگررا تحت فرمان خود گرفتند و زیر دستان، مافوق خود را ربخود پنداشتند و همین پندار، بذری بود که کاشته شد، بذریکه هر زمان و در هر جا که کاشتهشود و سپس جوانه بزند و سبز شود و رشد کند، چیزی به جز دین و ثنیت و اختلاف شدید طبقاتییعنیاستخدام ضعفا بوسیله اقویا و برده گرفتن و دوشیدن افراد ذلیل بوسیله قدرتمندان را به بارنمیآورد،آری همه اختلافها و کشمکشها و خونریزیهای بشر از آنجا آغاز گردید.
در زمان نوح(ع)فساددر زمین شایع گشت و مردم از دین توحید و از سنت
صفحه : 372
عدالت اجتماعی رویگردان شده و به پرستش بتها رویآوردند، و خدای سبحان نام چند بتآن روز را که عبارت بودند ازود، سواع،یغوث، یعوقونسردر سوره نوح ذکرکرده.
فاصله طبقاتی روز به روز بیشتر شد، و آنهایی که از نظر مال واولاد قویتر بودند حقوقضعفاء را پایمال کردند و جباران، زیر دستان را به ضعف بیشتر کشانیده و طبق دلخواه خودبرآنان حکومت کردند. (1) در این زمان بود که خدای تعالی نوح(ع)را مبعوث کرده و او را با کتاب وشریعتیبه سوی آنان گسیل داشت تا از راه بشارت و انذار، به دین توحید و ترک خدایاندروغیندعوتشان نموده مساوات را در بینشان برقرار سازد.(2)
دین و شریعت نوح(ع)
بطوری که از تمامی آیات مربوط به داستان نوح(ع)برمیآید آن جناب همواره قوم خود را به توحید خدای سبحان و ترک شرک دعوتمیکرد، و بطوری که از دوسوره نوح و یونس، و سوره آل عمران آیه 19 بر میآید آنان را به اسلاممیخواند، و بطوری که از سوره هود آیه 28 استفادهمیشود از آنان میخواسته تا امر به معروفو نهی از منکر کنند، و نیز همانطور که از آیه 103 سوره نساء و آیه 8 سورهشورا بر میآید نمازخواندن را نیز از آنان میخواسته و بطوری که از آیه 151 و 152 سوره انعام بر میآید رعایتمساواتو عدالت را نیز از آنان میخواسته، و دعوتشان میکرده به اینکه به فواحش و منکراتنزدیک نشوند، راستگو باشندو به عهد خود وفا کنند، و بطوری که از آیه 41 سوره هود بر میآیدآن جناب اولین کسی بوده که مردم را دعوتمیکرده به اینکه کارهای مهم خود را با نام خدایتعالی آغاز کنند.
تحمل زحمات طاقتفرسای نوح(ع)در کار دعوت
: از آیات سورههاینوح و قمر و مؤمنون بر میآید که آن جناب قومخود را دائما دعوت میکرده به اینکه به خدایتعالی و آیات او ایمان بیاورند و در این دعوتمنتهای جد و جهد را به خرج میداده و شب و روزو آشکارا و پنهان وادارشان میکرده به اینکه حق را بپذیرند، ولی قومش جزبه عناد و تکبر خودنمیافزودند، هر قدر او دعوت خود را بیشتر میکرده آنان سرکشی و کفرشان را بیشتر میکردند و بهجز اهلو اولادش وعده اندکی که از غیر آنان ایمان نیاوردند، بطوری که دیگر از ایمان آوردن
............................................ (1)با استفاده از سورههای اعراف، هود و نوح. (2)سوره بقره، آیه 21.
صفحه : 373
سایرین به کلی مایوس گردید در آن هنگامبه درگاه پروردگار خود شکایت برده و از او طلبنصرت کرد.
مدت زیستن نوح(ع)در میان قومش
: از آیات سوره عنکبوت بر میآید کهآن جناب نهصد و پنجاهسال مشغول دعوت قوم خود بوده، ولی قوم، او را جز به استهزاء و مسخرهکردن و نسبت جنون به او دادن عکسالعملی از خود نشان ندادند، آنها وی را متهم میکردند بهاینکه منظورش این است که به آقایی و سروری برما دستیابد، تا آنکه در آخر از پروردگارخود یاری طلبید.و از آیات سوره هود استفاده میشود که بعد از این استنصار، خدای تعالیبهوی وحی کرد که از قومش به جز آن چند نفری که ایمان آوردهاند احدی ایمان نمیآورد، و آنجناب را درباره قومش تسلیت گفت و دلگرمی داد، و بطوری که از آیات سوره نوح استفادهمیشود نوح(ع)قوم خود را به هلاکت ونابودی نفرین کرد، و از خدای تعالی خواستتا زمین را از لوث وجود همه آنان پاک کرده و احدی از آنان را زنده نگذارد،و بطوری که ازآیات سوره هود بر میآید خدای تعالی به آن جناب وحی کرد که زیر نظر ما و طبق وحی ماکشتی را بساز.
کشتی سازی نوح(ع)
از آیات سوره هود بر میآید که خدای تعالی به آن جنابدستور داد تا کشتی را با تاییدو تسدید او بسازد، و آن جناب شروع به ساختن آن کرد، که مردمدسته دسته از محل کار آنجناب گذشته و او را مسخره میکردند، چون کشتی آب میخواهد، و کشتی سازی باید در لبدریا باشد،و آن جناب این کار را در بیابانی بدون آب انجام میداد، و همین باعث میشد کهمردم او را مسخره کنند، وآن جناب در پاسخشان میفرمود اگر امروز شما ما را مسخره میکنیدبه زودی خواهید دید که ما شما را مسخره میکنیم و بهزودی خواهید فهمید که کسی که دچارعذاب گردد خوار و ذلیل و بیچاره میشود، و عذابی که میآید عذابی است مقیم و غیرقابلزوال و نیز از دو سوره هود و مؤمنون بر میآید که خدای عز و جل برای نزول آنعذاب، علامتیقرار داده بود و آن این بوده که آب از تنوری بالا میزند.
نزول عذاب و آمدن طوفان
: نوح(ع)همچنانکه از سوره هود و مؤمنون استفادهمیشود مشغولساختن کشتی بود تا اینکه آن را به اتمام رسانید و امر خدای تعالی مبنی بر نزولعذاب صادرشد، و آن تنور شروع به جوشیدن کرد، در این هنگام خداوند متعال به آن جناب
صفحه : 374
وحی فرستاد که از هر حیوان یک جفت نر و ماده سوارکشتی کند و نیز اهل خود را به جزافرادی که مقدر شده بود هلاک شوند یعنی همسرش که خیانت کار بود و فرزندشکه از سوارشدن امتناع ورزیده بود و نیز همه آنهایی که ایمان آورده بودند سوار کند.و از سوره قمر بر میآیدهمینکهآنها را سوار کرد خدای تعالی درهای آسمان را به آبی ریزان باز کرد، و زمین را بهصورت چشمههایی جوشانبشکافت، آب بالا و پایین برای تحقق دادن امری که مقدر شده بوددست به دست هم دادند.و نیز از سوره هود استفاده میشود که رفتهرفته آب زمین را فرا گرفتو بالا آمد و کشتی را از زمین کند، کشتی در موجی چون کوههای بلند سیر میکرد، و طوفانهمهمردم روی زمین را فرا گرفت و همه را در حالی که ستمگر بودند هلاک کرد، و خدای تعالی بهآن جناب دستورداده بود همینکه در کشتی مستقر شدند خدا را در برابر این نعمت که از شر قومستمکار نجاتشان داد حمد بگویند و در پیادهشدن از او برکت بخواهند، و نوح(ع)گفت: الحمد لله الذی نجانا من القوم الظالمینو نیز گفت:رب انزلنی منزلا مبارکاو انتخیر المنزلین (2) .
پایانیافتن داستان و پیاده شدن نوح و همراهانش به زمین
: بعد از آنکه طوفان به دلیلآیه 77 سوره صافات عالمگیرشده و مردم روی زمین همه غرق شدند، خدای تعالی به زمینفرمان داد تا آب خود را ببلعد، و به آسماننیز فرمان داد تا از باریدن بایستد، آب از ظاهر زمینکاسته شد، و کشتی بر بالای کوه جودی قرار گرفت و فرمانو قیل بعدا للقومالظالمین - دوری باد برعلیه ستمکارانصادر شد، آنگاه خدای تعالی به نوح وحی کرد که: ای نوح!از کشتی پایینآیو با سلامی از ناحیه ما و برکاتی بر تو و امتهایی که با تواند پیاده شو، که بعد از اینطوفان، دیگر هیچگاه دچارطوفانی عالمگیر نخواهند شد چیزی که هست بعضی از این نجاتیافتگان امتهایی هستند که خدا در دنیا ازمتاعهای زندگی دنیا برخوردارشان میکند، و سپسعذابی دردناک آنان را فرا میگیرد، پس نوح و همراهان او از کشتی خارجشده و در زمین قرارگرفتند و خدا را به توحید و اسلام پرستیدند، و زمین را به ارث دست به دست به ذریههایخودسپردند، و خدای سبحان تنها ذریه نوح را باقی گذاشت.(3)
داستان پسر غرق شده نوح
: نوح(ع)هنگامی که سوار کشتی میشد دید
............................................ (1 و 2)سپاس خدای را که ما را از قوم ستمکارنجات داد، پروردگارا مرا در جایگاه با برکتی فرود آرکه تو بهترین فرود آورندگانی.سوره مؤمنون، آیه 28 و 29 (3)با استفاده از سوره هود و صافات.
صفحه : 375
که یکی از پسرانش سوار نشده، و علتش این بوده که بهوعده پدرش مبنی بر اینکه هر کس ازسوار شدن تخلف کند غرق خواهد شد ایمان نداشته، وقتی چشم نوح بهاو افتاد که در کناریایستاده، صدا زد که ای پسرم بیا با ما سوار شو و با کافران مباش.پسر دعوت پدر را اینطور ردکرد کهمن به زودی به یکی از کوهها پناه میبرم تا مرا از خطر آب حفظ کند. نوح(ع)گفت: امروز هیچ چیزی نمیتواند احدیرا از عذاب الهی حفظ کند مگر کسیرا که خدا به او رحم کرده باشد، که منظورش همان کسانی است که سوار کشتیبودند - پسرنوح به این پاسخ پدر توجهی نکرد، و چیزی نگذشت که موج، بین پدر و پسر حائل شده و پسرجزء غرق شدگان گردید.
نوح(ع)هیچ احتمال نمیداد که پسر در باطن دلش کفر پنهانکرده باشد وتاکنون اگر اظهار اسلام میکرده از باب نفاق بوده باشد، بر خلاف همسرش که نوح از کفراوخبر داشته، و بطور قطع اگر پسرش را نیز مانند همسرش کافر میدانسته هرگز تقاضای نجات اورا نمیکرده، برای اینکهاین خود نوح(ع)بود که از خدای عز و جل درخواست کرد تادیاری از کفار را زنده نگذارد، و بنا بر حکایت قرآن کریم گفته بود: ربلا تذر علی الارضمن الکافرین دیارا انک ان تذرهم یضلوا عبادک و لا یلدواالا فاجرا کفارا(1) و نیز خود او بودهکه به حکایتقرآن در دعایش گفته بود: فافتح بینی و بینهم و نجنی و من معیمن المؤمنین(2) و چگونه ممکناستخود او با آگاهی از کفر باطنی پسرش مع ذلک نجات اورا از خدا بخواهد؟با اینکه قبلا فرمان خدای تعالی را شنیده بود که فرمود:و لا تخاطبنیفی الذین ظلموا انهم مغرقون (3) .
نوح(ع)با حائل شدن موج بین او و فرزندش و در حالیکه بی خبر از کفر باطنیپسرش بود دچار اندوهی شدید شد، و پروردگار خود را چنین نداء کرد که: رب ان ابنی مناهلیو ان