لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
عالم اعیان
بقره:الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی اْلأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ(27)((همانانى که پیمان خدا را پس از بستن آن مىشکنند؛ و آنچه را خداوند به پیوستنش امر فرموده مىگسلند؛ و در زمین به فساد مىپردازند؛ آنانند که زیانکارانند.))
﴿ الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ﴾ به این میثاق الهی در آیه شریفه که در ذیل اشاره شده ((واذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا ربی)) و در حدیث آمده است ((ان الله تعالی مسح ظهر ادم بیده و اخرج ذریته منه کهیئۀ الذر)) [در این حدیث شریف] دست خداوند اشاره به عقل اقدس و روح اول دارد که همان روح عالم است که ((دست راست رحمن)) نامیده می شود و آدم اشاره به نفس ناطقه کلیه است که قلب عالم می باشد و دست کشیدن به پشت او اشاره به تأثیر عقل اول در نفس کلیه و نورانی نمودن آن به واسطه اتصال روحانی می باشد و خارج نمودن ذریه آدم از صلبش: اشاره به ایجاد نفس شخصیه جزئی دارد که بالقوه بوده و آنها را بالفعل می کند و عهد الهی اشاره به ((الست بربکم)) دارد که همان به ودیعه نهادن علم توحید در نهاد آنان می باشد و میثاق [و تعهد نمودن] آن عهد استقرار ادله توحید در عقل هایشان و همراهی همیشگی این علم با آنان بوده و جزء لوازم ذاتیه آنان گردیده است تا جائیکه اگر صفات نفسانی و تعلقات جسمانی را از خود جدا کنند این علم ذاتی برایشان آشکار خواهد شد. و برایشان مشخص می شود که این امر آشکارترین و روشن ترین امور است که همان گواهی دادن بر خودشان می باشد زیرا که این علم هم اکنون نیز ملازم و همراه ما می باشد و پاسخ دادن آنها به قولشان «بلی» اشاره به قبول ذاتی این امر است و نقض این عهد غلطیدن در لذات جسمانی و تعلقات مادی و پیروی از هواهای نفسانی و شهوات می باشد زیرا که این امور باعث احتجاب از وحدت و عبادت او می باشد.
بقره:لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاّ وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْرًا کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ(286)((خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایىاش تکلیف نمىکند. آنچه [از خوبى] به دست آورده به سود او، و آنچه [از بدى] به دست آورده به زیان اوست. پروردگارا، اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم بر ما مگیر، پروردگارا، هیچ بار گرانى بر [دوش] ما مگذار؛ همچنانکه بر [دوشِ] کسانى که پیش از ما بودند نهادى. پروردگارا، و آنچه تاب آن نداریم بر ما تحمیل مکن؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تویى؛ پس ما را بر گروه کافران پیروز کن.))
﴿ لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاّ وُسْعَها﴾ یعنی جز آنچه می توانند بر آنها تکلیف نمی نهد و طاقتشان را طاق نکرده و از استعدادشان کم نگذارده پس بهره هر فرد از مکاشفات و تجلیات الهی مطابق میزان استعداد ازلی اوست که به واسطه فیض اقدس به او بخشیده شده.
نسا:وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمًا(32)(( و زنهار، آنچه را خداوند به [سببِ] آن، بعضى از شما را بر بعضى [دیگر] برترى داده آرزو مکنید. براى مردان از آنچه [به اختیار] کسب کردهاند بهرهاى است، و براى زنان [نیز] از آنچه [به اختیار] کسب کردهاند بهرهاى است. و از فضل خدا درخواست کنید، که خدا به هر چیزى داناست.))
﴿ وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْضٍ﴾ از کمالاتی که براساس استعدادهای اولیه می باشد، چرا که هر استعدادی اقتضاء کمال و سعادت متناسب با خود را دارد و دست یافتن به آن کمال خاص برای استعداد دیگر محال می باشد.
هُود: الر کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیرٍ(1)((الف، لام، راء. کتابى است که آیات آن استحکام یافته، سپس از جانب حکیمى آگاه، به روشنى بیان شده است.))
﴿ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ﴾ یعنی اعیان و حقایق آنانرا در عالم علم کلی ایجاد نمود [و دلیل نامگذاری آنان این است که] دائماً ثابت بوده و از هر تبدیل و تغییر و فساد و نقض و آفتی درامانند.
یوسف:لَقَدْ کانَ فی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسّائِلینَ(7)(( به راستى در [سرگذشت] یوسف و برادرانش براى پُرسندگان عبرتهاست.))
﴿ لَقَدْ کانَ فی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسّائِلینَ﴾ یعنی برای کسی که قصه آنانرا بپرسد نشانه های هدایت بزرگ نهفته است.
اول اینکه: اصطفاء و برگزیدن به پیامبری مربوط به مشیت حق تعالی است و به کوشش و اراده فرد سالک بستگی ندارد بلکه براساس درجه استعداد ازلی می باشد.
یوسف:یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَمّا أَحَدُکُما فَیَسْقی رَبَّهُ خَمْرًا وَ أَمَّا اْلآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِیَ اْلأَمْرُ الَّذی فیهِ تَسْتَفْتِیانِ(41)(( اى دو رفیق زندانیم، اما یکى از شما به آقاى خود باده مىنوشاند، و اما دیگرى به دار آویخته مىشود و پرندگان از [مغز] سرش مىخورند. امرى که شما دو تن از من جویا شدید تحقق یافت.))
﴿ قُضِیَ اْلأَمْرُ الَّذی فیهِ تَسْتَفْتِیانِ﴾ یعنی چیزی که از من پرسیدید در ازل به این صورت است که بیان کردم [و این دستیابی به عالم اعیان] در هنگام وصول و تقرب حضرت یوسف به حق تعالی و اوائل فنای فی الله و ظهور مقام ولایت در او بود.
یوسف:فَلَمّا أَنْ جاءَ الْبَشیرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصیرًا قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنّی أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ(96)((پس چون مژدهرسان آمد، آن [پیراهن] را بر چهره او انداخت، پس بینا گردید. گفت: «آیا به شما نگفتم که بىشک من از [عنایت] خدا چیزهایى مىدانم که شما نمىدانید؟»))
﴿ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنّی أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ﴾ اشاره به علم سابق ازلی به واسطه رجوع قلب به مقام عقل دارد و به سجده افتادن برای او عبارت است از اطاعت از امر وحدانی حق بدون اینکه کاری [را به خود نسبت دهند] چرا که ؟؟؟؟ از آنان جز به واسطه حق حرکت نمی کند.
یوسف:وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاّ رِجالاً نُوحی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی اْلأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ اْلآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذینَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ(109)((و پیش از تو [نیز] جز مردانى از اهل شهرها را -که به آنان وحى مىکردیم- نفرستادیم. آیا در زمین نگردیدهاند تا فرجام کسانى را که پیش از آنان بودهاند بنگرند؟ و قطعاً سراى آخرت براى کسانى که پرهیزگارى کردهاند بهتر است. آیا نمىاندیشید؟))
﴿ أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی اْلأَرْضِ﴾ منظور زمین استعدادهایشان [می باشد].
﴿ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ﴾ عاقب کار.
﴿ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾ و نیز نهایت مرتبه کمالشان را [می داند که چگونه] استعدادهای شان را به کمال می رسانند [و نیز می داند] که هر شخصی سعادت و کمالی متناسب با استعدادش خواهد داشت و بر خواص هر شخص و اینکه از اعمال او چه کمالاتی برایش حاصل می شود. آگاه است [توضیح اینکه این کمالات مخصوص به امت محمدی و بر اساس استعدادهای آنان می باشد] و این مقام همان عالم آخرتی است که برای کسانی که از صفات نفسانی- که حجاب استعدادها می باشند- پرهیز می کنند بهتر است.
﴿ أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾ که این مقام از تمام عالم فانی و لذتهایش بهتر است چرا که (لهی الحیوان لوکانوا یعلمون)
رعد: اللّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثى وَ ما تَغیضُ اْلأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ(8) عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْکَبیرُ الْمُتَعالِ(9)((خدا مىداند آنچه را که هر مادهاى [در رحم] بار مىگیرد، و [نیز] آنچه را که رَحِمها مىکاهند و آنچه را مىافزایند. و هر چیزى نزد او اندازهاى دارد.داناى نهان و آشکار، [و] بزرگ بلندمرتبه است.))
﴿ وَ کُلُّ شَیْءٍ﴾ از کمالات.
﴿ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ﴾ معین و براساس قابلیت [به تأویل دوم] استعداد و قوه هر چیزی بر اساس استعداد مقدر او در ازل است که این استعداد به واسطه فیض حق بوده و کم و زیاد نمی گردد و معنی «کل قوم هاد» حق تعالی است همچنانکه فرمود (انک لاتهدی من اجبت ولکن الله یهدی من یشاء) و این امر به واسطه علم ازلی او به میزان کم و زیاد استعدادها می باشد پس کمالاتشان را براساس استعدادها مقدر می فرماید.
﴿ عالِمُ﴾ غیب که علم به میزان استعدادها می باشد و [عالم] شهادت: که منظور از آن کمالات خارجی و بالفعل است.
﴿ الْکَبیرُ﴾ شأن و مقام یعنی او بزرگتر از این است که فقط برخی از استعدادها را به کمال برساند بلکه او همه را به کمال مقتضی شان می رساند.
﴿الْمُتَعالِ﴾ از اینکه فیضش منقطع گردد [یعنی خداوند بلند مرتبه تر از این است که در] رساندن کمالات استعداد تأخیر کرده و از کمالات شایسته آن بکاهد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
عالم اعیان
بقره:الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی اْلأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ(27)((همانانى که پیمان خدا را پس از بستن آن مىشکنند؛ و آنچه را خداوند به پیوستنش امر فرموده مىگسلند؛ و در زمین به فساد مىپردازند؛ آنانند که زیانکارانند.))
﴿ الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ﴾ به این میثاق الهی در آیه شریفه که در ذیل اشاره شده ((واذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا ربی)) و در حدیث آمده است ((ان الله تعالی مسح ظهر ادم بیده و اخرج ذریته منه کهیئۀ الذر)) [در این حدیث شریف] دست خداوند اشاره به عقل اقدس و روح اول دارد که همان روح عالم است که ((دست راست رحمن)) نامیده می شود و آدم اشاره به نفس ناطقه کلیه است که قلب عالم می باشد و دست کشیدن به پشت او اشاره به تأثیر عقل اول در نفس کلیه و نورانی نمودن آن به واسطه اتصال روحانی می باشد و خارج نمودن ذریه آدم از صلبش: اشاره به ایجاد نفس شخصیه جزئی دارد که بالقوه بوده و آنها را بالفعل می کند و عهد الهی اشاره به ((الست بربکم)) دارد که همان به ودیعه نهادن علم توحید در نهاد آنان می باشد و میثاق [و تعهد نمودن] آن عهد استقرار ادله توحید در عقل هایشان و همراهی همیشگی این علم با آنان بوده و جزء لوازم ذاتیه آنان گردیده است تا جائیکه اگر صفات نفسانی و تعلقات جسمانی را از خود جدا کنند این علم ذاتی برایشان آشکار خواهد شد. و برایشان مشخص می شود که این امر آشکارترین و روشن ترین امور است که همان گواهی دادن بر خودشان می باشد زیرا که این علم هم اکنون نیز ملازم و همراه ما می باشد و پاسخ دادن آنها به قولشان «بلی» اشاره به قبول ذاتی این امر است و نقض این عهد غلطیدن در لذات جسمانی و تعلقات مادی و پیروی از هواهای نفسانی و شهوات می باشد زیرا که این امور باعث احتجاب از وحدت و عبادت او می باشد.
بقره:لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاّ وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْرًا کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ(286)((خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایىاش تکلیف نمىکند. آنچه [از خوبى] به دست آورده به سود او، و آنچه [از بدى] به دست آورده به زیان اوست. پروردگارا، اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم بر ما مگیر، پروردگارا، هیچ بار گرانى بر [دوش] ما مگذار؛ همچنانکه بر [دوشِ] کسانى که پیش از ما بودند نهادى. پروردگارا، و آنچه تاب آن نداریم بر ما تحمیل مکن؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تویى؛ پس ما را بر گروه کافران پیروز کن.))
﴿ لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاّ وُسْعَها﴾ یعنی جز آنچه می توانند بر آنها تکلیف نمی نهد و طاقتشان را طاق نکرده و از استعدادشان کم نگذارده پس بهره هر فرد از مکاشفات و تجلیات الهی مطابق میزان استعداد ازلی اوست که به واسطه فیض اقدس به او بخشیده شده.
نسا:وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمًا(32)(( و زنهار، آنچه را خداوند به [سببِ] آن، بعضى از شما را بر بعضى [دیگر] برترى داده آرزو مکنید. براى مردان از آنچه [به اختیار] کسب کردهاند بهرهاى است، و براى زنان [نیز] از آنچه [به اختیار] کسب کردهاند بهرهاى است. و از فضل خدا درخواست کنید، که خدا به هر چیزى داناست.))
﴿ وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْضٍ﴾ از کمالاتی که براساس استعدادهای اولیه می باشد، چرا که هر استعدادی اقتضاء کمال و سعادت متناسب با خود را دارد و دست یافتن به آن کمال خاص برای استعداد دیگر محال می باشد.
هُود: الر کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیرٍ(1)((الف، لام، راء. کتابى است که آیات آن استحکام یافته، سپس از جانب حکیمى آگاه، به روشنى بیان شده است.))
﴿ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ﴾ یعنی اعیان و حقایق آنانرا در عالم علم کلی ایجاد نمود [و دلیل نامگذاری آنان این است که] دائماً ثابت بوده و از هر تبدیل و تغییر و فساد و نقض و آفتی درامانند.
یوسف:لَقَدْ کانَ فی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسّائِلینَ(7)(( به راستى در [سرگذشت] یوسف و برادرانش براى پُرسندگان عبرتهاست.))
﴿ لَقَدْ کانَ فی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسّائِلینَ﴾ یعنی برای کسی که قصه آنانرا بپرسد نشانه های هدایت بزرگ نهفته است.
اول اینکه: اصطفاء و برگزیدن به پیامبری مربوط به مشیت حق تعالی است و به کوشش و اراده فرد سالک بستگی ندارد بلکه براساس درجه استعداد ازلی می باشد.
یوسف:یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَمّا أَحَدُکُما فَیَسْقی رَبَّهُ خَمْرًا وَ أَمَّا اْلآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِیَ اْلأَمْرُ الَّذی فیهِ تَسْتَفْتِیانِ(41)(( اى دو رفیق زندانیم، اما یکى از شما به آقاى خود باده مىنوشاند، و اما دیگرى به دار آویخته مىشود و پرندگان از [مغز] سرش مىخورند. امرى که شما دو تن از من جویا شدید تحقق یافت.))
﴿ قُضِیَ اْلأَمْرُ الَّذی فیهِ تَسْتَفْتِیانِ﴾ یعنی چیزی که از من پرسیدید در ازل به این صورت است که بیان کردم [و این دستیابی به عالم اعیان] در هنگام وصول و تقرب حضرت یوسف به حق تعالی و اوائل فنای فی الله و ظهور مقام ولایت در او بود.
یوسف:فَلَمّا أَنْ جاءَ الْبَشیرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصیرًا قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنّی أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ(96)((پس چون مژدهرسان آمد، آن [پیراهن] را بر چهره او انداخت، پس بینا گردید. گفت: «آیا به شما نگفتم که بىشک من از [عنایت] خدا چیزهایى مىدانم که شما نمىدانید؟»))
﴿ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنّی أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ﴾ اشاره به علم سابق ازلی به واسطه رجوع قلب به مقام عقل دارد و به سجده افتادن برای او عبارت است از اطاعت از امر وحدانی حق بدون اینکه کاری [را به خود نسبت دهند] چرا که ؟؟؟؟ از آنان جز به واسطه حق حرکت نمی کند.
یوسف:وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاّ رِجالاً نُوحی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی اْلأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ اْلآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذینَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ(109)((و پیش از تو [نیز] جز مردانى از اهل شهرها را -که به آنان وحى مىکردیم- نفرستادیم. آیا در زمین نگردیدهاند تا فرجام کسانى را که پیش از آنان بودهاند بنگرند؟ و قطعاً سراى آخرت براى کسانى که پرهیزگارى کردهاند بهتر است. آیا نمىاندیشید؟))
﴿ أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی اْلأَرْضِ﴾ منظور زمین استعدادهایشان [می باشد].
﴿ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ﴾ عاقب کار.
﴿ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾ و نیز نهایت مرتبه کمالشان را [می داند که چگونه] استعدادهای شان را به کمال می رسانند [و نیز می داند] که هر شخصی سعادت و کمالی متناسب با استعدادش خواهد داشت و بر خواص هر شخص و اینکه از اعمال او چه کمالاتی برایش حاصل می شود. آگاه است [توضیح اینکه این کمالات مخصوص به امت محمدی و بر اساس استعدادهای آنان می باشد] و این مقام همان عالم آخرتی است که برای کسانی که از صفات نفسانی- که حجاب استعدادها می باشند- پرهیز می کنند بهتر است.
﴿ أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾ که این مقام از تمام عالم فانی و لذتهایش بهتر است چرا که (لهی الحیوان لوکانوا یعلمون)
رعد: اللّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثى وَ ما تَغیضُ اْلأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ(8) عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْکَبیرُ الْمُتَعالِ(9)((خدا مىداند آنچه را که هر مادهاى [در رحم] بار مىگیرد، و [نیز] آنچه را که رَحِمها مىکاهند و آنچه را مىافزایند. و هر چیزى نزد او اندازهاى دارد.داناى نهان و آشکار، [و] بزرگ بلندمرتبه است.))
﴿ وَ کُلُّ شَیْءٍ﴾ از کمالات.
﴿ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ﴾ معین و براساس قابلیت [به تأویل دوم] استعداد و قوه هر چیزی بر اساس استعداد مقدر او در ازل است که این استعداد به واسطه فیض حق بوده و کم و زیاد نمی گردد و معنی «کل قوم هاد» حق تعالی است همچنانکه فرمود (انک لاتهدی من اجبت ولکن الله یهدی من یشاء) و این امر به واسطه علم ازلی او به میزان کم و زیاد استعدادها می باشد پس کمالاتشان را براساس استعدادها مقدر می فرماید.
﴿ عالِمُ﴾ غیب که علم به میزان استعدادها می باشد و [عالم] شهادت: که منظور از آن کمالات خارجی و بالفعل است.
﴿ الْکَبیرُ﴾ شأن و مقام یعنی او بزرگتر از این است که فقط برخی از استعدادها را به کمال برساند بلکه او همه را به کمال مقتضی شان می رساند.
﴿الْمُتَعالِ﴾ از اینکه فیضش منقطع گردد [یعنی خداوند بلند مرتبه تر از این است که در] رساندن کمالات استعداد تأخیر کرده و از کمالات شایسته آن بکاهد.