لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 36
آشنایی بیشتر با احمد شاملو و زندگی او
بخش اول:از جاسوسی برای آلمانها تا ...
احمد شاملو در سال 1304 هجری شمسی در تهران به دنیا آمد پدرش حیدرنام داشت و افسر ژاندارمری بود و مادرش کوکب عراقی از قفقازیهایی بود که انقلاب بلشویکی 1917 روسیه، خانوادهاش را به ایران کوچانده بود. پدر شاملو به دلیل طبیعت حرفهای، با خانودهاش دور از شهر و دیار خود و در شهرهای دور افتاده و نقاط مرزی به سر میبرد و به این سبب کودکی احمد شاملو در شهرهای رشت، سمیرم، اصفهان، آباده، شیراز و خاش سپری شد.او در یادداشتی، پدرش را اینگونه معرفی میکند:
«بیچاره پدرم، آنقدر در درجه سرگردی مانده بود که «سرگرد» معادل اسمش شده بود.»وی تحصیلات ابتدایی را در شهرهای خاش، زاهدان، مشهد گذراند و برای طی دوره متوسطه به تهران آمد و در دبیرستان ایرانشهر ثبت نام کرد و تا سال سوم در این دبیرستان درس خواند.
شاملو از ابتدای جوانی و شاید تحت تأثیر شرایط محیط، علاقه وافر به «آلمانی»ها ابراز میکرد و این شوق تا آن حد بود که برای تحصیل در دبیرستان صنعتی تهران (که استادان آلمانی در آن حضور داشتند) کلاس سوم دبیرستان را رها کرد و در کلاس اول دبیرستان صنعتی ثبتنام کرد.
شاملو در سال 1321 که در منطقه ترکمن صحرا میزیست فعالیتهای سیاسی خود را آغاز کرد و در سال 1322 که به تهران بازگشت، برای اولین بار دستگیر شد و به زندان رفت.
شاملو میکوشید حادثه نخستین زندان رفتن خود را از نظرها مخفی کند و حرف و سخنی در اطراف آن به میان نیاورد. اما هر گاه بر اساس ضرورت صحبت از آن به میان میآمد، زندانی شدن خود را محصول احساسات وطنپرستی افراطی (ناسیونال شوونیسم) معرفی میکرد. بعضی از دوستان او هم همین رویه را دنبال کرده و نوشتهاند:«... شاملو حدود سال 1323، نوزده سالگی را به سبب اعتقادات شوونیستی در زندان متفقین گذرانیده است...»(8) ماهنامه «آدینه» در این مورد مینویسد:
«اولین باری که احمد شاملو به زندان رفت، بسیار جوان بود و جالب آنکه مردمیترین شاعر فارسی، برای بار اول به اتهام گرایشات فاشیستی و هواخواهی از آلمان هیتلری، به زندان افتاد»
گردانندگان ماهانه «آدینه» که در شمار هواداران درجه اول شاملو هستند سعی کردهاند او را به عنوان «مردمی ترین شاعر شعر فارسی» معرفی کنند و دلیل این گرفتاری و زندانی شدن وی را «هواخواهی از آلمان هیتلری» قلمداد نمودند و زیرپوشش یک راوی بیطرف، قسمت مهم واقعیت، یعنی دلیل اصلی و این نکته که احمد شاملو به خاطر جاسوسی برای آلمانیها در زندانی که نیروهای شوروی در شهر رشت داشتند، حبس شده بود را از چشم خوانندگان خود پنهان کردند. ولی عناصر قدیمی و مسنتر و کسانی که روابط نزدیکتری با شاملو داشتهاند نظیر فرهنگ فرهی تلویحاً به «جاسوس» بودن شاملو اشاره میکنند:«... شاملو هیچگاه از آلمانیها و هواداریش از آلمانیها یادی نمیکند، دورانی که به خاطر آنها زندانی شد...»او به جرم جاسوسی برای آلمانیها مدت 21 ماه در زندان ماند. البته احمد شاملو مزد این زندان رفتن و سختیکشیدن در زندان روسهای «ضد فاشیست» را بعدها از آلمانیها گرفت و به پاس این همکاری دوران جوانی، در روزگار میانسالی و در آستانه پیروزی انقلاب، قدر دید و در مجامع نامدار جهانی بر صدر نشست.با مروری بر زندگی شاملو در مییابیم که اولین شب شعر بزرگ در ایران را در سال 1347 وابسته فرهنگی سفارت آلمان در ایران برای او ترتیب داد.و با تبلیغات وسیع و گسترده نام احمد شاملو را به عنوان «جاودانه مرد شعر امروز ایران» در محافل و مجامع مطرح کرد.بار دیگر، هواداران آلمانی در سال 1367 شاملو را برای شرکت در کنگره نویسندگان آلمان (اینترلیت) دعوت میکنند و به تجلیل و تقدیر از او می پردازند. شاملو از این فرصت برای مظلومنمای و کسب شهرت! استفاده کرد و در این کنگره سخنرانی ویژهای با عنوان «من درد مشترکم، مراد فریاد کن» ایراد نمود و از اینکه به خاطر اعتلای هنر وادای تعهد به مردم، زیر فشار حکومت قرار دارد، فریاد شکایت و شکوه سر داد. لابد به همین دلیل بود که آلمانیها به پاس همان سختیهایی که شاملو به هنگام جاسوسی تحمل کرده بود، این سخنرانی را پوشش جهانی دادند و او را با عنوان جدید «مردمیترین شاعر شعر فارسی» خواندند و مصاحبههای متعددی از وی را از طریق رسانههای بیگانه به گوش جهانیان رساندند.
زمانی که احمد شاملو از زندان آزاد شد، پدرش به ژاندارمری ارومیه (رضائیه) منتقل شده و با خانوادهاش به این شهر رفته بود. او هم به ارومیه رفت و به خانوادهاش پیوست.شاملو در شهر ارومیه به صف هواداران رژیم پهلوی پیوست و در این عرصه تا آن حد پیش رفت که مورد نفرت مردم قرار گرفت و به طوری که نیروهای «پیشهوری» و حزب دموکرات در اولین ساعات اعلام خودمختاری، به خانه آنها ریختند و احمد شاملو و پدرش را بازداشت کردند. «آیدا» تحت تأثیر تلقینات مبالغه آمیز احمد شاملو در این مورد میگوید:«پیشهوری و دموکراتها احمد شاملو و پدرش را دستگیر میکنند و آن دو را نزدیک به دو ساعت در مقابل جوخه آتش نگه میدارند تا از مقامات بالا کسب تکلیف کنند.»
وی در سال 1325 و پس از بازگشت به تهران در حای که هنوز سال چهارم دبیرستان را تمام نکرده بود برای همیشه درس و مدرسه را کنار گذارد.شاملو در سال 1326 در سن 23 سالگی ازدواج کرد. همسرش اشرف اسلامیه نام داشت و از خانواده کازرونیهای اصفهان بود.شاملو در این سال نخستین مجموعه شعرش را که آهنگهای فراموش شده نام داشت، با سرمایه شخصی به نام ابراهیم دیلیمقانیان انتشار داد و آن را به همسرش اشرف تقدیم کرد. شاملو کوشیده است تا این مجموعه را به دست فراموشی بسپارد و خاطره آن را از ذهن مردن پاک کند، اما در این عرصه توفیق چندانی نیافته است. فرهنگ فرهی در این مورد میگوید:
«... اشرف بانوی آهنگهای فراموش شده بود ... شاملو هیچگاه این اثر ار در شمار آثارش یاد نکرده و یا اگر کرده با اکراه این کار را انجام داده است ...»
شاملو چندین یادداشت ستایشآمیز را که دوستانش درباره اشعار این مجموعه نوشته بودند، به عنوان پیشگفتار چاپ کرده بود. این مجموعه در بر گیرنده آثاری بیارزش و در حد نامههای عاشقانه نوجوانان فاقد خلاقیت بود.شاملو در سال 1327 به روزنامهنگاری رو کرد، هر چند که سومین همسرش ـ آیدا ـ اعتقاد دارد شاملو روزنامهنگاری را از سال 1324 آغاز کرده است. او در سال 1327 هفتهنامهای به نام سخن نو را انتشار داد که پنج شماره بیشتر دوام نیاورد و به دلیل عدم استقبال تعطیل شد.
برخی از دوستان و هواداران شاملو بر این عقیدهاند که «سخن نو» حرکتی طغیانی علیه مجله «سخن» بود. اما شاملو با چاپ مجله «سخن نو» در حقیقت قصد داشت بخشی از تیراژ و مقبولیت مجله سخن را به خود اختصاص دهد.او در سال 1329 هفتهنامه دیگری به نام «روزنه» را روانه پیشخوان روزنامه فروشیها کرد. فرهنگ فرهی که خود را همراه و همگام این ایام شاملو و شریک انتشار این هفتهنامه میداند، در این مورد مینویسد:«اوایل سال 1329 با هم مجلهای درآوردیم به نام «روزنه» به قطع کوچک. نه شمارهای درآمد. هوادار چپ بود که در آن زمان منحصر به حزب توده بود ... صاحب امتیاز این مجله خانمی از بستگان همسر شاملو بود و چون دید این مجله به راه تودهایها میرود، دیگر اجازه چاپ به ما نداد واین مجله تعطیل شد و ما «آهنگ صبح» ر که صاحب امتیازش مردی به نام «ضرغام» بود، جایگزین آن کردیم، این مجله هم سه شمارهای درآمد...»
گرایش شاملو به چپ نشانه دیگری از فرصت طلبی اوست . وی تا چندی پیش «راست» میزد و آنقدر تمایلات فاشیستی در او شدید بود که بنا به ادعای همسرش، نیروهای کمونیست و افراد تحت فرمان پیشهوری قصد تیرباران او را داشتند، وقتی مشاهده میکند که حزب توده در اوج قدرت قرار داد، بر «موج» سوار میشود و در کسوت یک «چپگرا» عرض اندام میکند. در این زمان، آوازه «چپگرایی» شاملو آنقدر گسترده میشود که علیاصغر امیرانی، مدیر نشریه خواندنیها او را به همکاری دعوت