لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
انسان و کرامت او
آفریده ها ، همه کریم هستند ( 1 ) . کرامت هر پدیده به برخاستن از هستی و اتصال به هستی هوشمند است . (2 ) بنا بر این اتصال، هر پدیده ای آزاد است و تا وقتی از ، خدا، از آزادی خویش، غافل نمی شود، کریم است . صفت کریم که انسان جسته است، به ورود در ابتلی (3 ) و به تسلیم حکم زور نشدن است (4 ) ، به همه پدیده های هستی را کریم دانستن و کرامت هر آفریده را رعایت کردن است ( 5 ) . انسان کریم می ماند و اکرم می شود به تقوی (6 ) . و تقوی تحقق پیدا می کند به « آزاد و آزادتر شدن از راه رشد » ( 7) ، به پیشی گرفتن در علم ، در دادگری، در خدمتگزاری ، در دوستی و... و به عمل به همه حقوق انسان (8 ) و افزودن بر کرامت خویش به تکریم همه پدیده ها و بر انگیختن آفریده ها بر افزودن بر کرامت ، تحقق پیدا می کند. از آن رو فرمود « در دین اکراه نیست » که هم دین روش زور و خشونت زدائی است و هم بکار بردن هر اکراهی ، کرامت را با خواری جانشین کردن است. به سخن دیگر، کریم صفت خداوند است و همچون صفات دیگرش، در انسان ، هست ׃ حقوق و استعدادها ذاتی انسانند. اما چنان نیست که اگر آدمی از آنها غافل شد، اگر راه رشد را باز گذاشت و در بیراهه ویرانگری افتاد، استعدادهای او تباه نشوند و زندگی که نه عمل به حقوق شد، ویرانی بر ویرانی نیفزاید و زندگی انسان و محیط زیست او را تباه نگرداند.
کرم خداوند در حق انسان و همه آفریده ها ، آزاد و کریم آفریدن آنها است : او، داستان آفرینش انسان را در قرآن ، این سان آغاز می کند : به فرشتگان می گوید قصد دارد بر روی زمین خلیفه ای قرار دهد . فرشتگان می پرسند آیا می خواهی کسی را قرار بدهی که در آن فساد کند و خونها را بریزد ؟ خداوند به آنها پاسخ می دهد آنچه را من می دانم شما نمی دانید (9) بدین سان انسان با حق خلیفة اللهی آفریده شد و بر زمین قرار گرفت :
خلیفة الله :
تاریخ از دیدگاه قرآن ، یک رشته جانشین شدنها است : هر نوبت قومی از خود بیگانه می شود و به بیراهه تخریب خود و طبیعت می افتد . قومی دیگر به حق خلافت خویش عارف می شود و ، به بعثت، انسان را از بیراهه مرگ و ویرانی . به راه زندگی و رشد در آزادی باز می آورد . بدین قرار ، جریان تاریخ هستی ، جریان رشد است. کرامت انسان به ایفای نقش رهبری در این جریان است. اما، بسا انسانها از فطرت خویش غافل و، در روابط قوا ، از خود بیگانه و آلت قدرت ویرانگر می شوند. با وجود این ، بنا بر فطرتی که انسان را است ، جریان تاریخ گذار از انحطاط به رشد است . چنانکه اگر قومی به بیراهه انحطاط افتاد ، قوم دیگری به انقلاب روی می آورد و راه رشد را بر انسانیت می گشاید . ( 10 ) حتی وقتی تمامت یک قوم به بیراهه ستم می روند ، اندک شماری از آنها که راه هدایت جسته اند و به راه زیستن در آزادی و کرامت افزائی از رهگذر رشد بازآمده اند ، برحق و مقام خلیفة اللهی بر روی زمین ، عارف ( 11 ) و بانی انقلاب می شوند و حیات انسانها در آزادی و رشد ادامه می یابد:
جدا کننده راه زندگی از بیراهه مرگ در ویرانگری چیست ؟ تکرار کنیم که انسان آزاد کریم است. پس کرامت او در گرو تکریم خود و همه پدیده های هستی است . غفلت از کرامت هر پدیده ای غفلت از کرامت خویش است. اما این غفلت فرآورده تسلیم شدن به حکم زور است . وقتی غفلت همگانی می شود، فساد جهان شمول می گردد (12 ) . به سخن دیگر ، قهر و فقر زندگی اکثریت بزرگ انسانها و محیط زیست آفریده ها را تباه می کند. انسانها نه تنها هستی را شئی می گردانند که خود نیز جریان شئی شدن را شتابان به پیش می روند. بارز ترین نشانه آن جانشین کردن کرامت فطری با کرامت صوری است. ضابطه تکریم قدرت مداری است . لذا، هر استکباری با استضعافی و هر بزرگ نمائی با تحقیری همراه می شوند. چون بدون تخریب قدرت نیست ، پس بدون تحقیر ، تکبیر نیست . نه تنها در این معنی که هرکس بزرگی جستن خویش را در گرو خوار کردن دیگری می بیند که، وخامت بارتر ، او در نمی یابد که گم کردن کرامت از بیمقدار شدن در جریان اینهمانی جستن با قدرت و آلت آن گشتن است . او تجسم خواری گشته و می پندارد بزرگی جسته است. رها شدن از خواری همگانی و از قهر و فقر بر خود افزا، موکول به باز شناختن فطرت خویش یا پیروی از قاعده « تغییر کن تا تغییر دهی » است. (13 )
بدین انقلاب ، انسان کرامتی را باز می یابد که ویژه او است : امانت خداوندی به همه آفریده ها پیشنهاد شد و تنها انسان بود که آن را پذیرفت ( 14 ) . این امانت مسئولیت امامت رشد در آزادی است ( 15 ) . نه تنها تصدی رشد خویش که رهبری رشد آفریده ها و عمران طبیعت . بدین قرار، رشد انسان و آفریده ها در آزادی - نه چون رشد قدرت که خشونت بر خشونت و ویرانی بر ویرانی و فقر بر فقر و نابرابری برنابرابری می افزاید - واقعیت پیدا می کند : جریان رشد تمامی پدیده های هستی ، یک جریان است. اگر بخشی غنی شد و بخشی دیگر فقیر گشت ، اگر انسانها گمان بردند ثروت بر ثروت می افزایند اما طبیعت ویران شد، جریان ، جریان رشد نیست، جریان بندگی قدرت را به پیش رفتن است . پس، جدا کننده مشی زندگی در آزادی ، از مشی مرگ در ویرانگری، لااکراه است :
در حقیقت، برای آنکه همه پدیده ها کرامت خویش را از دست ندهند و در جریان رشد، بر آن بیفزایند، بر انسان است که نقش خویش را ، بعنوان خلیفه خدا ، ایفا کند. غفلت از این حق و نقش، انسان را رهبر مشی مرگ در ویرانگری همه پدیده ها می کند. در جهان، خواری بر خواری افزوده می شود . لحظه مرگ، لحظه تهی شدن از کرامت می گردد ׃ انسانها بر فطرت آفریده می شوند و با صفت و حق خلیفة اللهی آفریده می شوند . اما آنکس که توحید را بمثابه اصل راهنما گم می کند و بر این یا آن ثنویت در بیراههِ قدرتمداری می شود ، از فطرت بیرون می رود ، خلیفه اللهی را از دست می دهد و آلت کفر یا باورهایی می شود که ترجمان اصالت زور هستند. او کرامت از دست می دهد و خواری می یابد ( 16 )
" او شما را خلیفه بر روی زمین قرار داد . هر کس کفر می ورزد ، به کفر خویش تباه می شود ...کفر کافران تنها زیانهای آنها را افزون می کند "
بدین قرار، هشدار خداوند صریح است ׃ کفر ورزیدن ، خلیفة اللهی را از یاد بردن ، از آزادی خویش غافل شدن ، صفت کریم را از دست دادن و خوار شدن و زیان دیدن و زیان رساندن است ( 17 )
تاریخ با پیروزی زورپرستان پایان نمی پذیرد :
جریان تاریخ ادامه می یابد . در پی هر انحطاطی ، قیامی به حق و برای حق روی می دهد . سر انجام توحید اصل راهنمای همه انسانها می شود . حق می آید و باطل می رود . و اهل توحید ، خلیفه های خدا بر روی زمین می شوند : ( 18 )
" و خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده اند و عمل صالح می کنند ، وعده کرده است آنها را خلیفه های روی زمین بگرداند . "
این قاعده عمومی تنها ترجمان تجربهِ تاریخ نیست : هر چند قاعده نسبت به گذشته صدق می کند . توضیح اینکه اقوامی از میان رفته اند . اما انسانها ، به یمن بعثت ها ، به حیات خویش ادامه داده اند . حیات ادامه یافته است اما از کجا بدانیم که قاعده نسبت به آینده نیز صدق می کند . به سخن دیگر از کجا آدمیان طبیعت و انسانها بر جا بمانند ، تا مؤمنان نیکوکار خلیفه های خدا بگردند ؟
سرنوشت انسان و مسئولیت امانتی که پذیرفته است ؟ :
انسان از گلی سرشته شد که مجموعه حیات پذیر کاملی بود . روح خدا در او دمیده شد ( 19 ) و فطرتی پیدا کرد که خدائی است ( 20 ) در متناسب ترین اندازه ها ساخت گرفت و زیباترین صورت را یافت ( 21 ) و خدا آفرینش او را به خود تبریک گفت ( 22 ) او را بر فطرت آفرید ، چرا که فطرت توحید است ( 23 ) و حیات بدون توحید در وجود نمی آید . در بهترین اندازه ها آفرید و آفرینش او را بخود تبریک گفت . زیرا تمامی هستی را در وجود کوچک او خلاصه کرد ( 24 ) و خلیفه خود بر روی زمین گرداند و هدایت شدن را در عهده خود او نهاد . او و همه پدیده ها را کریم آفرید و او را به تکریم خویش و همه پدیده ها خواند. انسان خود داوطلب این مسئولیت شد. پدیده های دیگر تن به این مسئولیت ندادند ׃
اما اگر قرار باشد در جریان زمان ، زمین از خلیفه های خدا - کسانی که به حق خلیفة اللهی عارف هستند - خالی نشود ، باید آفریده ها یی مسئولیت این امانت را بپذیرند . خدا امانت را به همه آفریده ها پیشنهاد کرد و انسان بود که آن را پذیرفت :
" همانا امانت را به آسمانها و زمین و کوه ها پیشنهاد کرد . همه بیم کردند و از بر دوش گرفتن آن خود داری کردند . انسان بر دوش گرفت و همانا با نادانی و ستم "
این " امانت " نوعی رهبری ( امامت ) ، به یمن عقل ﺁزاد، است. رهبری بیانگر خلیفة اللهی و تضمین کننده تداوم آن است . از آنجا که انسان عهده دار این رهبری و با تمام اعضای خویش مسئول ﺁن می شود ( 25 ) پس باید صفات خدائی و بعد معنوی داشته باشد . توانائی های خویش را بپرورد و موجودی نسبی و فعال باشد که در پهنه ای گسترده تا بی نهایت ، در صیرورت است . در این پهنه گسترده ، نقش امامت را برای همه پدیده ها بر عهده گرفتن، نیاز به داشتن استعدادها و حقوق دارد. استعدادهای او، صفات ثبوتیه خداوندند :
خدا به انسان اسماء آموخت ( 26 ) بدو آنچه نمی دانست و بیان و کتابت آموخت ( 27 ) استعداد دانش جویی داد . به او هوش و عقل داد و صاحب بصیرت بر خویشتن گرداند و قوه تمیز عمل نیک از عمل زشت داد. نشانه های خود را بر او بنمود تا عقل را بکار اندازد ( 18 ) . او را قوه ابداع و خلاقیت و صنعت و استعدادهای دیگر بخشید . اما از انسان ها، یکی کار پذیر ، دیگری فعال شدند . یکی استعدادها را در رشد بکار برد و دیگری، به ساختن دروغ و زور، استعدادهای خویش را تباه گرداند ( 29 ) . به انسان فطرت عدالت جو داد او را به عدالت و قسط خواند . ( 30 ) بدو، استعداد رهبری داد و او را امام و آزاد و هدف دار آفرید . ( 31 ) راه رشد را از راه سرکشی جدا کرد ( 32 ) و هدایت خویش را به مؤمن و کافر داد . به انسان هشدار داد اگر از راه رشد بیرون برود ، به بیراههِ زیادت طلبی ( 33 ) می افتد و آن را تا مرگ و ویرانی پیش میرود .
با اینهمه این انسان کامل نیست . او می تواند از فطرت خویش بدر رود . انسانی است که ضعیف و بی قرار آفریده شده است ( 34 ) . اگر بر فطرت بماند از ضعف به قوت می رسد و بر کرامت خویش می افزاید . اما اگر، در پندار و گفتار و کردار توحید را با ثنویت جانشین کند، عقل او از ﺁزادی که دارد غافل می شود و با راهنما کردن ثنویت ، قدرتمدار می شود و نیروهای حیاتی را به زور مرگ آور بدل می کند و ستمکار می شود و بیراههِ ضعف را تا مرگ و ویرانی می رود .
قرآن در تشریح چگونگی از خود بیگانه شدن انسان ، واقعیتی را خاطر نشان می کند که انسانها همچنان از آن غفلت می کنند :
حقوق انسان ذاتی او و سلب نکردنی هستند :
هر انسانی خلیفهِ خدا ، امام و آزاد بدنیا می آید . پیش از آنکه به دینی یا مرامی در آید ، صاحب حقوق و مسئول دفاع از حقوق خویش و حقوق هر فرد دیگری با هر دین و مرام و هر نژاد و رنگ و ملت و قوم و قبیله و مسئول کرامت خویش و تمامی پدیده ها است . به سخن دیگر حقوقی که او دارد ، اعطائی نیستند . تابع در آمدن او به این یا آن دین نیستند . بهر دینی در آید ، این حقوق را از دست نمی دهد . چرا که در دین اکراه نیست ( 35 ) و گرویدن به دین ، حقی از حقوق او است . همانطور که در حقوق بشر در قرآن می خوانید ، شرط برخورداری از این حقوق این نیست که مسلمان بشود و نیز نمی گوید اگر اسلام نپذیرفت یا بدان در آمد و سپس آن را ترک گفت ، حقوق خود را از دست می دهد .
اما آن واقعیت که قرآن می آموزد و این آموزش را انسان ها از یاد میبرند ، اینست : تا وقتی انسانها بخواهند آزاد بمانند، هیچ قدرتی پدید نمی آید تا بتواند آزادی و حقوق آنها را سلب کند . زمانی هم که بیشتر انسانها از خود بیگانه می شوند و آزادی و حقوق و بنا بر این کرامت خویش را از یاد می برند و قدرت را پدید می آورند، این قدرت نمی تواند کسانی را از آزادی و حقوق خویش محروم کند که آنها را از یاد نمی برند . کرامت هر انسان را هیچ موجود دیگری، هیچ قدرتی نمی تواند از او بستاند. تنها خود او است که می تواند کرامت خویش را از یاد ببرد و خواری گزیند. انسان خلیفهِ خدا و امام خلق شده است . وقتی از توحید بدر می رود ، خلیفه زور و امامِ شرک می شود و حقوق خویش و انسانهای دیگر را از یاد می برد ׃ خوار می شود و خوار می کند.
بدین قرار هیچ انسانی نمی تواند خود را از مسئولیت رعایت نشدن حقوق خویش مبری کند . و نیز ، به این عذر که تنها است و بر جهان قدرتهای ستمگر حاکمند ، نمی تواند وظیفهِ خویش را در دفاع از حقوق خود و حقوق فرد فرد انسانها و همه پدیده های هستی بر زمین بگذارد .( 36 ) وقتی انسانی به دفاع از حقوق بر می خیزد ، خلیفهِ خدا در روی زمین می شود و چون فطرت انسان را باز می گوید ، بگونه ابراهیم ( 37 ) ، سخنگوی تمامی انسانیت می شود . و چون خلیفهِ خدا است ، تنها نیست ، خدا با اوست و سر انجام پیروز می شود . خدا با او است وقتی او از بیان آزادی غافل نشود و بدین غفلت، بیان آزادی را در بیان قدرت از خود بیگانه نکند و راهبر عقل خود نگرداند و پندار و گفتار و کردار خویش ترجمان قدرت نسازد .
اما چرا آزادی و حقوق ذاتی انسان هستند ؟ زیرا آزادی و حق را جز بر اصل توحید نمی توان در تصور آورد و تعریف کرد . بر اصل ثنویت ، حق و آزادی به لباس باطل در می آیند . برای مثال بر اصل ثنویت می گویند : آزادی هر کس آنجا تمام می شود که، از ﺁنجا، آزادی دیگری شروع می شود . اما آیا دانش هر کس هم آنجا تمام می شود که دانش دیگری ، از ﺁنجا، شروع می شود ؟ آیا ابداع و خلاقیت هر کس هم جائی تمام می شود که ابداع و خلاقیت دیگری ، از ﺁنجا، شروع می شود ؟ آیا خدمتگزاری ، عدالتخواهی ، دوستی و عشق و ... هر کس هم آنجا تمام می شود که خدمتگزاری ، عدالتخواهی ، دوستی و عشق و ... دیگری، از ﺁنجا، شروع می شود ؟ پس تعریف آزادی باید در برگیرنده زور و بکار بردن آن نیز باشد ، تا بتوان گفت : آزادی هر کس آنجا تمام می شود که آزادی دیگری ، از ﺁنجا، شروع می شود . اما زور نبود آزادی است و با جبر ملازمه دارد . اگر آزادی عبارت شود از بکار بردن زور ، پس هر فرد در زندانی که «آزادی» فردهای دیگر است ، زندانی می شود . رابطه ها ، رابطه قوا می گردند و بدیهی است ، که قوی ترها وارد قلمرو "آزادی " ضعیف ترها می شوند . بر اصل روابط قوا ، آزادی و حقوق انسانی و حیات انسان و طبیعت هستند که قربانی می شوند .
آزادی و حقوق بر اصل توحید تعریف دقیق خویش را پیدا می کنند : آن آزادی که به تعریف نمی آید اما چون نسیم می توان حسش کرد، آزادی است که عقل ، در لحظه خلق، در لحظه اینهمانی جستن به هستی ، می یابد. از این رو، اندیشه و عمل خالی از زور ، صفت آزاد می جویند ( 38 ) . از این رو، آزادی حدگذار نیست ، حد و مرز بردار است : آزای هرکس مرز آزادی دیگری نیست ، فراخنای آزادی دیگر است. بدین قرار ، وقتی هستی بر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 23
فصل اول
آشنایی با ابررسانه
1-1 مقدمه
در سال 1911، کامرلینگ اونس هنگام کار کردن در آزمایشگاه دمای پایین خود کشف کرد که در دمای چند درجه بالای صفر مطلق، k 2/4، جریان الکتریسیته می تواند بدون هیچ اتلاف اختلاف پتانسیل در فلز جیوه جریان پیدا کند. او این واقعه منحصر به فرد را ابررسانایی نامید. کامرینگ در سخنرانی نوبل سال 1913 گزارش داد که حالت ابررسانایی می تواند به وسیله اعمال میدان مغناطیسی به اندازه کافی بزرگ از بین رود.
در حالی که یک جریان القاء شده در یک حلقه بسته ابررسانا به مدت زمان فوق العاده زیادی باقی می ماند و از بین نمی رود. او این رخداد را به طور عملی با آغاز یک جریان ابررسانی در یک سیم پیچ در آزمایشگاه لیدن و سپس حمل سیم پیچ همراه با سرد کنندهای که آن را سرد نگه میداشت، به دانشگاه کمنویج به عموم نشان داد. بعد از کشف، ابررسانایی در بیش از یک هزار فلز، آلیاژ، ترکیبات و حتی شبه رساناها یافت شد. [1]، اما هیچ نظریه ای برای توضیح ابررسانایی در طول 46 سال بعد از کشف ارائه نگردید. اولین دلیل آن می تواند این باشد که جامعه فیزیک تا حدود 20 سال مبانی علمی لازم برای ارائه راه حل برای این مساله را نداشت: تئوری کوانتم فلزات معمولی. دوم این که تا سال 1933، هیچ آزمایش اساسی در این زمینه انجام نشد.
در این سال مایسنو و اوشنفلو گفتند که یک ابررسانا نه تنها در برابر عبور جریان مقاومت صفر دارد،بلکه بهطور همزمان خاصیت دیامغناطیسنیز از خود نشان میدهد.در سال1934، گورتر و کایسیمیر مدل دو مشاورهای را ارائه دادند.
طبق این مدل ابررسانا از دو نوع الکترون آزاد تشکیل شده:1- ابرالکترون (n2) 2- الکترونهای معمولی(nn)با افزایش دما از صفر تا Tc چگالی الکترونهای ابررسانشی کاهش و به چگالی الکترونهای معمولی اضافه می شود و در دمای انتقال تمام الکترون ها به صورت الکترون های معمولی در می آیند.
سوم اینکه، وقتی مبانی علمی لازم بدست آمد، به زودی واضح شد که انرژی مشخصه وابسته به تشکیل ابررسانایی بسیار کوچک می باشد، حدود یک میلیونیم انرژی الکترونی مشخصه حالت عادی، بنابراین نظریه پردازان توجه شان را به توسعه یک تفسیر رویدادی از جریان ابررسانایی جلب کردند. این مسیر را لاندئو رهبری می کرد. کسی که در سال 1953 به همراه گینزبرگ یک تئوری پدیده شناختی را مطرح کردند و یک سری معادلات را فرمول بندی کردند، اما هرگز نتوانستند علت رخ دادن این پدیده را توضیح دهند.[2]
یک کلید راهنما در سال 1950 میلادی بدست آمد، وقتی که محققان در دانشگاه روتگزر کشف کردند که دمای انتقال به حالت ابررسانایی سرب با عکس M ارتباط دارد. M.M جرم ایزوتوپ سرب است. از آنجا که انرژی الرزشی شبکه همان بستگی را با M دارد، کوانتای پایه آنها، فونون ها، باید نقشی در ظهور حالت ابررسانایی داشته باشند. سرانجام در سال 1957، سه فیزیک دان به نامهای باردین، کوپر و شیرفر نظریه میکروسکوپی خود را ارائه کردند که بعدا به نام تئوری BCS شناخته شد.
در سال 1965 نقش فونونها در دمای گذار ابررسانایی در اثر ایزوتوپ تاییدی بر نظریه BCS بود. همچنین کوانتش شار و جریان تونلی شاهدان دیگری بر باور این نظریه بودند.
سومین رخداد مهم در تاریخ ابررسانایی در سال 1986 اتفاق افتاد. تا این سال دانشمندان تلاش زیادی را مصروف کشف ابررسانا با دمای انتقال بالاتر کردند. ولی تنها ثمره این تلاشها ماده با k23بود که در سال1973کشف شد. تا اینکه در سال1986، بدنور و مولر در حال کار کردن از آزمایشگاه IBM نزدیک شهر زوریخ سوئیس، مقاله ای با عنوان« امکان در رسانای دمای بالا در سیستم "Ba-La-Cu-O" منتشر کردند.[؟ ]
این کشف باعث ایجاد زمینه ای جدید در علم فیزیک شد: مطالعه ابررساناهای دمای بالا در سال 1987 این دو دانشمند با فرض اینکه مواد با اثر جان تلر مشخص نیز می توانند ابررساناهایی با دمای گذار بالا تولید کنند، اکسید نیکلی را بررسی کردند، که ابررسانایی را نشان نداد سپس آنها اکسیدهای مس را مورد بررسی قرار دادند، واقع در هشت وجهی متشکل از اتمهای اکسیژن، اثر جان تلر بزرگی از خود نشان می داد. آنها نمونه هایی از مس- لانتانیوم- باریم در اختیار داشتند که بر خلاف پیشگویی نظریه BCS اولیه، دماهای گذار بالاتر از K 35 را نشان می دادند. طی مدت زمان کوتاهی Y-Ba-Cu-O (YBCO یا 123Y) با دمای گذار بالای K 80 ساخته شد.[2و4]
از آنجایی که کار با نیتروژن مایع راحت تر و کم هزینه تر از کار با هلیم مایع می باشد، کشف این ابررساناها تحول بزرگی در زمینه تحقیقاتی بوجود آورد، مطالعه ابرساناهای دمای بالا چنان گسترش یافته است که محققان بسیاری به دنبال نظریه میکروسکوپی برای توجیه خواص غیر عادی این مواد هستند.
در سال 1988 دو دسته ترکیبات جدید ابررسانایی کشف شدند این ترکیبات عبارت بودند از Bi-Sr-Ca-Cu-O(BSCCO) وTi-Ba-Ca-Cu-O(TBCCO) که مانند123Y شامل دسته صفحات بودند. به دنبال آن در سال 1993 ترکیبات اکسید جیوه یافت شدند که دمای گذار آنها برای فازهای مختلف بین 94 تا 165 کلوین است. دمای گذار در فشار اتمسفر، K 135 است که در فشار بالاتر به بالای K 60 اهم می رسد[5 و2].
ابررساناهای دمای بالا همه در چند خصوصیات اصلی مشترک اند: ناهمسانگردند، ساختار بلوری لایه لایه دارند
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
هنرستان سروش
دبیر مربوطه:
سرکار خانم سلیمی
تهیه کننده:
سارا قاضی
بهار 1385مقدمه
کار پروژه کار ورزی شامل یک پلان ویلایی به مساحت کل 450×500 متری می باشد که این مساحت مقدار و یا راه رسید آن است بنای مفید این ساختمان 385 متر می باشسد که در وسط محوطه قرار گرفته است و شامل یک طبقه می باشد که دارای 14 اتاق خواب که یک اتاق خواب آن اختصاص به اتاق خواب مهمان بوده و یک قسمت دیگر ساختمان ، قسمت پذیرایی ، آشپزخانه و ناهار خوری می باشد و دارای در ورودی در ادل برای ورودی ماشین و در ورود دوم برای ورودی افراد می باشد .
تاریخ 12/7/84 19/7/84 طراحی زمین های محدود
در جلسه دوم کارورزی معلم شروع به دادن زمین های آزاد و محدودی کرد که این زمین ها دارای ابعاد خاصی است و شرایط خاصی بودند یکی از این زمین که دارای بنای مفید 150 متر بوده که برای ترسیم ما از دو طرف شمال و غرب دارای محدودیت بودیم در این زمین باید یک واحد که دارای سه خواب بوده و سرویس بهداشتی و آشپزخانه پذیرایی بود را طراحی می کردیم . برای طراحی باید تمام میزها را در طراحی در نظر می گرفتیم در اتاق خواب اول یک سرویس قرار دهیم برای طراحی آشپزخانه باید در نظر داشته باشیم که این جزء از خانه باید نزدیک به فضای ناهار خوری و ورودی اتاق خواب باشد و سرویس بهداشتی باید به گونه ای باشد که به ورودی نزدیک و دید در فضای پذیرایی و نشیمن نباشد بعد از در نظر گرفتن این کار باید در نظر داشته باشیم برای بخش هایی که از ورودی کافی برخردار نیستند از نور گیر استفاده کنیم .
تاریخ 5/7/84 کشیدن با دست آزادی
در این سه شنبه شروع به کشیدن خطهای عمودی ، افقی ، مورب ، دایره و اشکال هندسی مختلف بدون تحاو گونیا ترسیم کنیم و بعد از آن با ترکیب اشکال هندسی از آن یک طرح در می آوردیم در مرحله اول شروع به کشیدن خطهای افقی کردیم در اول کار بدلیل نکشیدن با دست و دور بودن از کار کردن خطوط به صورت ساف و یکدست رسم نمی شود پس از ترسیم چند خط به موازات هم خطوط ساف و تقریباً با فاصله معین ترسیم می شد پس از ترسیم خط افقط نوبت ترسیم خطوط عمودی بود که مشکل تر از خطوط افقی بود ولی پس از گذشت اندک زمان ، خط های ساف و با فاصله های معین رسم می شود و پس از آن شروع به کشیدن خطوط مورب کردیم تا تقریباً بتوانیم زاویه ها رو تنفین داده و با دست ترسیم کنیم پس از کشیدن این خطوط شروع به کشیدن و ترکیب کردن اشکال هندسی مختلف با دست کردیم با ترسیم شکل های دایره شکستند . مثلث و ترکیب آن از داخل آن شکل های چند ضلعی شکسته ای را در می آوردیم برای طراحی ساختمان های ویلایی که دارای محدودیت نبوده و بهترین این اشکال را به عنوان طرح ویلایی خود برای کار آخر مناسب کردیم .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
امام صادق (ع) و پزشکی
دانش پزشکى امام صادق علیه السلام و طبیب هندی
بدون تردید، علوم حضرات معصومین علیهم السلام اکتسابى نیست و آنچه از ذهن شفاف و نورانى آن بزرگواران انعکاس مىیابد، اشعههایى از انوار الهى است که از پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله تا معصوم چهاردهم امام زمان(عج) نسلى بعد از نسل، به یادگار مانده و زمینیان را بهرهمند ساخته است. اگر غیر از این بود، مىبایست علوم آنها مقطعى و زودگذر باشد و جز در عصر خویش، کاربردى آن هم در همه زمینهها، بدون کمترین تخلف نداشته باشد و در برخورد با شخصیتهاى علمى هم عصر خود و عالمان قرون بعد، منفعل گردد.
جستجوى مفصل این نکته را به عهده خوانندگان محترم گذاشته و تنها مناظره زیر را که به علم پزشکى امام صادق علیه السلام اشاره دارد. نقل به مضمون مىکنیم.
روزى امام صادق علیه السلام به مجلس منصور دوانیقى وارد شد. طبیب هندى کنار خلیفه نشسته بود. او کتابهایى که در موضوع «علم طب» نگاشته شده بود را براى خلیفه مىخواند تا ضمن سرگرم ساختن او بر معلومات خلیفه بیفزاید.
امام صادق علیه السلام در گوشهى مجلس نشست. بارانى از هیبت و ابهت از چهره حضرت مىبارید. مدتى گذشت. هنگامى که طبیب از خواندن کتابها فارغ شد، نگاهاش به امام صادق علیه السلام دوخته شد. لحظاتى مشغول تماشاى سیماى حضرت شد. ابهت و صلابت امام تنش را لرزاند. نگاهاش را به سوى خلیفه برگرداند و با این سؤال سکوت را شکست:
- این مرد کیست؟
- او عالم آل محمد(صلی الله علیه و آله) است.
- آیا میل دارد از اندوختههاى علمى من بهرهمند گردد؟
- نگاه خلیفه روى امام قرار گرفت. قبل از این که چیزى بگوید،امام لب به سخن گشود:
- نه!
- طبیب که از پاسخ امام شگفتش زده بود، پرسید:
- چرا؟
- چون بهتر از آنچه تو دارى، در اختیار دارم.
- چه چیز در اختیار دارى؟
- گرمى را با سردى معالجه مىکنم و سردى را با گرمى، رطوبت را با خشکى درمان مىکنم و خشکى را با رطوبت و آنچه را که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) فرموده به کار مىبندم و نتیجه کار را به خداوند وامىگذارم.
سپس به سخن جدش رسول الله اشاره کرده، افزود: «معده خانه هر بیمارى و پرهیز، سر هر درمان است.»
طبیب هندى براى این که سخنان امام را سبک جلوه دهد، پرسید:
- مگر طب غیر از اینها است که گفتى؟!
- امام فرمود:
- گمان مىکنى من مثل تو اینها را از کتابهاى طبى آموختهام؟!
- حتما، غیر از این، راهى براى فراگیرى علم طب وجود ندارد.
- نه، به خدا سوگند، جز از خداوند، از دیگرى نیاموختهام. اکنون بگو کدام یک از من و تو در علم طب داناتریم؟
- کار من طبابت است و حتما در طب از شما عالمترم.
- پس لطفا به سوالهایم پاسخ گویید.
- بپرسید.
- چرا سر آدمى یک پارچه نیست و از قطعات مختلف به وجود آمده است؟
- نمىدانم.
- چرا پیشانى مانند سر انسان از مو پوشیده نیست؟
- نمىدانم.
- چرا بر روى پیشانى خطوط مختلفى نقش بسته است؟
- نمىدانم.
- چرا ابروها در بالاى دیدگان انسان قرار گرفته است؟
- نمىدانم.
- چرا چشمهاى انسان به شکل لوزى ساخته شده است؟
- نمىدانم.
- چرا بینى میان دو چشم قرار گرفته است؟
- نمىدانم.
- چرا سوراخهاى بینى در زیر آن خلق شده است؟
- نمىدانم.
- چرا لب فوقانى و سبیل در قسمت بالاى دهان آفریده شده است؟
- نمىدانم.
- چرا دندانهاى جلو، تیز و دندانهاى آسیاب، پهن و دندانهاى انیاب (نیش)، دراز آفریده شده است؟
- نمىدانم.
- چرا کف دست و پا، مو ندارد؟
- نمىدانم.
- چرا مرد ریش دارد ولى زن فاقد ریش است؟
- نمىدانم.
- چرا ناخن و موهاى سر انسان روح ندارند؟
- نمىدانم.
- چرا قلب، صنوبرى شکل آفریده شده است؟
- نمىدانم.
- چرا ریه در دو قسمت آفریده شده و در جاى خود متحرک است؟
- نمىدانم.
- چرا کلیهها مانند لوبیا خلق شدهاند؟
- نمىدانم.
- چرا کاسه زانوها رو به جلو قرار دارد؟
- نمىدانم.
- چرا میان کف پا، گود است و با زمین تماس ندارد؟
- نمىدانم.
- اى طبیب هندى! ولى من به فضل خداوند، به حکمت و پاسخ این سوالها آگاهام.
طبیب که چارهاى جز تسلیم شدن نداشت، گفت:
- پاسخها را بگویید تا بهرهمند گردم.
آنگاه امام به ترتیب به یکایک سوالهاى مطرح شده، چنین پاسخ گفتند:
- به این جهت سر از قطعات مختلف تشکیل شده و شکافهایى برایش قرار داده شده است تا صداع (سردرد) آن را نیازارد.
- خداوند مو را بالاى سر رویانده تا به وسیله آن روغن لازم به مغز برسد و بخار مغز از طریق موها خارج شود. همین طور، پوششى براى سرما و گرما باشد. ولى در پیشانى مو نیافریده تا چشمها مزاحمى نداشته باشند و بتوانند به راحتى نور بگیرند.
- ابروها را بالاى چشم قرار داد تا به اندازه کافى به چشمها نور برسد و نیز از رسیدن نور زیاد جلوگیرى کند. چون زیادى نور، چشم را آزار داده و زمینه معیوب شدن آن را فراهم مىسازد.
- چشمها به شکل لوزى آفریده شده تا داروهایى که با سرمه استعمال مىشود، به آسانى وارد چشم شده، چرک و مرض به آسانى از آن به وسیله اشک خارج شود.
- به این جهت بینى را میان دو چشم قرار داده است که بینى نور را به دو قسمت مساوى تقسیم مىکند تا نور به طور اعتدال به چشمها برسد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
اسیلوسکوپ
یکی از مهمترین ابزارهای اندازه گیری اسیلوسکوپ می باشد .این وسیله نقش بسیار مهمی در توسعه علم الکترونیک داشته است .اسیلوسکوپ این امکان را فراهم می کند که کمیاتی نظیر ولتاژ،جریان ویا توان را برحسب زمان نمایش داد. قلب یک اسیلو سکوپ ،لامپ اشعه کاتدی می باشد .در لامپ اشعه کاتدی شعاع باریکی از الکترون به صفحه فسفری اصابت کرده وباعث ایجاد یک نقطه نورانی می شود .با انحراف اشعه در دوجهت xوy وجابجایی نقطه نورانی می توان یک شکل دو بعدی را مشاهده کرد. عملا انحراف اشعه در جهت x متناسب با زمان ودر جهت y متناسب با کمیت مورد اندازه گیری مثل ولتاژ است. بنابراین می توان تغییرات ولتاژ ورودی با زمان رامشاهده نمود
فرق عمده اسیلو سکوپ با سیستم های ثبات نظیر قلم ثبات در سرعت کار آنهاست .در اسیلوسکوپ بخاطر اینکه اشعه الکترونی عملا فاقد اینرسی است، لذا می تواند تغییرات ورودی را در زمانهای کمتر از نانو ثانیه نشان دهد .
بلوک دیا گرام اسیلو سکوپ
همانطوری که گفته شد مهمترین قسمت یک اسیلوسکوپ لامپ اشعه کاتدی می باشد .در این لامپ الکترونها تولید شده وشتاب می گیرند . همچنین انحراف اشعه برای ایجاد یک تصویر دو بعدی ونهایتا برخورد با صفحه فسفری برای رؤیت اشعه الکترونی در لامپ اشعه کاتدی صورت می گیرد.برای انجام چنین اعمالی نیاز به سیگنالها وولتاژ های مختلفی می باشد که بقیه قسمتهای اسیلوسکوپوظیفه ساخت آنها را برعهده دارند .
شکل 35-8 بلوک دیاگرام یک اسیلوسکوپ رانشان می دهد .منبع تغذیه ولتاژ لازم برای لامپ اشعه کاتدی جهت ایجاد الکترون وشتاب دادن آن راتولیدمی کند . علاوه بر این ولتاژ مورد نیاز برای سایر مدارات اسیلوسکوپ نیز توسط منبع تغذیه ایجاد می شود ،برای شتاب الکترون نیاز به ولتاژ نسبتا زیادی در حد چند هزار ولت می باشد ، در حالی که المنت گرم کننده کاتد با ولتاژ چند ولت کار می کند . ولتاژ بقیه قسمتهای مدار نیز از حد چند صد ولت تجاوز نمی کند .برای انحراف افقی اشعه باید یک ولتاژ دندانه اره ای به صفحات افقی اعمال شود. این موج توسط بلوک« Time Base generator» تولید می شود که پس از تقویت به صفحات انحراف افقی می رود .سیگنالی که قرار است نشان داده شود به صفحات انحراف دهنده عمودی داده می شود .برای اینکه دامنه سیگنال به حدی برسد که باعث انحراف قابل ملاحضة بیم الکترونی گردد ،آن را ابتدا توسط تقویت کننده عمودی ، تقویت می کنند .برای اینکه شکل ثابتی روی صفحه اسیلوسکوپ داشته باشیم ،لازم است تا سیگنال ورودی با انحراف افقی سنکرون باشد، بطوری که در هر بار از حرکت اشعه ،انحراف افقی آن درست د ر لحظه مشخصی از سیگنال ورودی شروع شود .این وظیفه بر عهده بلوک Tigger Circuit می باشد که بعدا راجع به آن توضیح بیشتری خواهیم داد. بلوک Delay Line باعث تاخیری در حد نانو ثانیه روی سیگنال عمودی
می شود .برای اینکه به لزوم چنین تاخیری پی ببریم باید این نکته را خاطر نشان ساخت که هر مدار الکترونیکی باعث ایجاد تاخیری ناخواسته در سیگنال
می شود.
از آنجائی که اکثر مدارات اسیلو سکوپ در مسیر انحراف افقی قرار دارند، لذا برای جبران تاخیر زمانی ناچاریم تا یک خط تاخیر در مسیر سیگنال عمودی اضافه کنیم .بدون این تاخیر قسمت ابتدای سیگنال رویCRT ظاهر نمی شود . در عمل برای ساخت خط تاخیر از یک فیلتر تمام گذر استفاده می کنند .
لامپ اشعه کاتدی
شکل 36-8 برشی عرضی از یک لامپ اشعه کاتدی ساده را که در اسیلوسکوپ های فرکانس پایین استفاده می شود ،نشان می دهد .البته در همین بخش به بررسی ساختمان لامپ های مدرن تر نیز پرداخته خواهد شد .در اثر حرارت حاصله از گرم کننده که در پشت کاتد قرار دارد ،کاتد شروع به صدور الکترون می نماید .این الکترونها به سمت پتانسیل مثبت که روی آند اول قرار گرفته ودر حد چند صد ولت است ،
حرکت کرده وشتاب می گیرند .البته قسمت شبکه کنترل ،مقدار الکترونهایی را که به سمت آند می آیند ،کنترل نموده وبدین وسیله روشنایی نقطه نورانی روی صفحه را تنظیم می کند .هرچه ولتاژ منفی شبکه کنترل نسبت به کاتد بیشتر باشد،عبور الکترونها از آن کمتر شده وشدت روشنایی نقطه نورانی کمتر خواهد بود .این کنترل هم از طریق پتانسیومتر تنظیم روشنایی که در قسمت جلوی دستگاه قرار دارد وهم توسط ولتاژی که به ورودی z اسیلوسکوپ واقع در پشت دستگاه می توان اعمال نمود ،امکانپذیر است.
آند اول نقش شتاب دهندة ابتدایی را دارد. همچنین این قسمت یک جزء از عدسی الکتروستاتیکی نیز می باشد که بعدا بیشتر درباره آن صحبت خواهد شد. پس از شتاب دهندة اولیه،آند متمرکز کننده قرار گرفته است وپس از آن نیز آند شتاب دهنده قرار دارد که برای آخرین مرحله باعث افزایش سرعت الکترونها می شود .
اگر چه تنها یکی از آندها بنام آند متمرکز کننده نامیده می شود ولی در عمل تمرکز اشعه توسط هر سه آند انجام می شود .بدون وجود این سه آند که نقش یک عدسی الکترواستاتیکی را دارند ،نقطه نورانی که روی صفحه تشکیل می شود ،در اثر واگرایی بیم الکترونی ،پخش شده وغیر واضح خواهد بود .در شکل 37-8 عمل تمرکز اشعه توسط سه آند ،با جز