دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

تحقیق در مورد با یاد (2) (با فرمت word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 6

 

با یاد سرخی گونه هات..درخشش چشمات ..سوزانندگی لبهات..داغی عشقتاز رو [آتیش/میپرم]دوستت دارم آتیش پاره چهارشنبه سوری مبارک********چهار شنبه سوریه نیا پایین می سوزی.....چیه؟ توقع داشتی اینجا آتیش باشه بسوزی؟؟*********چهارشنبه سوری نزدیکه.یه وقت نری از رو آتیش بپری...آخه تجربه ثابت کرده اگه جیگر بره رو آتیش کباب میشه***********سلام چهارشنبه سوری جایی قرار نذاری کار واجب باهات دارمآحه آتیش کم داریم آتیش پاره***********

چهارشنبه سوری هر آتیشی که دیدی به یاد قلب منم باش آخه از دوریت بدجوری آتیش گرفته

سلام چهارشنبه سوری جایی قرار نذاری کار واجب باهات دارم آحه آتیش کم داریم آتیش پاره********چهارشنبه ای که میاد....با یاد سرخی گونه هات..درخشش چشمات ..سوزانندگی لبهات..داغی عشقتاز رو آتیش میپرمدوستت دارم آتیش پاره*********چهارشنبه سوری هر آتیشی که دیدی به یاد قلب منم باش آخه از دوریت بدجوری آتیش گرفته********

تام کروز ، نیکلاس کیج ، جنیفر لوپز ، رابرت دنیرو ، یانی ، دیووید کاپرفیلد ، آنتونی رابیز ، خود من و بقیه ی ستارگان جهان ازت خواهش میکنیم چهارشنبه سوری مواظب خودت باشی

چهار شنبه سوریه نیا پایین می سوزی.......چیه؟حیف که دلم نیومد .والا این پایین یه کپسولی میترکاندم تا دیگه به حرف کنی********

سلام چهارشنبه سوری جایی قرار نذاری کار واجب باهات دارم.......آتیش پاره********چهارشنبه سوری نزدیکه.یه وقت نری از رو آتیش بپری.......آخه تجربه ثابت کرده اگه جیگر بره رو آتیش کباب میشه

 

با یاد سرخی گونه هات..درخشش چشمات ..سوزانندگی لبهات..داغی عشقتاز رو آتیش میپرمدوستت دارم آتیش پاره چهارشنبه سوری مبارک

این بار می خواهم هفت سین عید را با یاد تو بچینم

سبزه را با یاد روی سبزه ات

سمنو به یاد شیرینی لبخندت

سایه دانه به رنگ چشم هایت

سرکه با یاد ترشی مهربانیت

سیب با یاد تردیه گونه هایت

سکه با یاد درخشش قلبت

سیر با یاد تندی کلامت

با همه خوبی ها و بدی هایت ... دوستت دارم

مساحت کره زمین رو بر مساحت نوک سوزن  تقسیم  کن به جوابش کاری نداشته باش می خواستم بگم اینقدر دوستت دارم

خواستم برات سبزه عید بفرستم...

گفتم شاید طاقت نیاری و تا عید بخوریش...

  ماشین پیکانی با شماره پلاک تهران ص از چراغ قرمز ردمی شه , پلیس که ترک بوده آژیر کشان دنبالش می افته و پشت سرهم داد می زد : تهران صلی الله علیه و آله بزن کنار

 

دخترا دنبال یه پسر می گردند که 1000 آرزوشونو بر آورده کنند پسرا دنبال 1000 تا دختر می گردند که یه آرزوشونو بر آورده کنند

 

الهی شمع بشی، پروانه شم، دورت بگردم ... بعدش فوتت کنم، خاموش بشی، هرهر بخندم!

 

اگر روزی به یادت گریه کردم ... بدان آن روز پیازی رنده کردم

 

ترکه خیلی حوشحال، اس ام اس هاشو باز می کنه می بینه جوک نیست...قیافش می شه مثل الان تو

 

خدایا اگر بخواهم آنچه در ذهن دارم با تو بگویم، هزاران جلد کتاب می شود ولی آنچه در دل دارم یک جمله بیش نیست: دوستت دارم

 

می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟ چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی

 

عشق یعنی حسرتی دریک نگاه عشق یعنی غربتی بی انتها عشق یعنی فرصت اما کوتاه عشق یعنی مرگ اما بی صدا

 

می دونی چرا وقتی میخوای بری تو رویا چشمهات رو میبندی؟؟؟؟ وقتی میخوای گریه کنی چشمهات رو میبندی؟؟؟ وقتی میخوای خدارو صدا کنی چشمهات رو میبندی؟؟؟ وقتی میخوای کسی رو ببوسی چشمهات رو میبندی؟؟؟؟ چون قشنگ ترین لحظات این دنیا قابل دیدن نیستن

 

احوالپرسی لرا : حالا ما تلفن نداریم شما نباید یه زنگ به ما بزنید؟

 

بیچاره پسرها اگه تیپ بزنن برن بیرون میگن با کی قرار داری؟ اگه لباسهای معمولی بپوشن میگن اصلا سلیقه نداری اگه زیاد بگن دوستت دارم . میگن باز چه نقشه ای تو سرته اگه نگن دوست دارم میگن پای کس دیگه ای وسطه اگه زیاد بهتون زنگ بزنن میگن اعتماد نداری اگه یه مدت زنگ نزنن میگن سرت خیلی شلوغه اگه تو خونه زیاد بخندن میگن لوس شدی اگه نخندن میگن چه مرگته عاشق شدی اگه شام بخوان میگن همش به فکر شکمتی اگه شام نخوان میگن چی کوفت کردی

 

همیشه واسه گلی خاک گلدون باش که اگه به آسمون هم رسید یادش باشه ریشش کجاست

 

ترکه سکه میندازه صندوق صدقات ٬ سوارش میشه

 

اگه میدونستی دستای من چقدر به دستای گرمت نیاز داره هیچ وقت اونا رو تو دماغت نمی کردی

 

دو تا اصفهانی دراز کشیده بودند یکیشون داشته خمیازه میکشیده اون یکی میگه داداش تا دهنت بازه لطفا این اصغر ما رو هم صدا کن

 

برای کشف اقیانوس های جدید باید شهامت ترک ساحل را داشته باشی این دنیا دنیای تغییر است نه دنیای تقدیر

 

یه ترک یه تهرانی یه اصفهانی با هم میرن یه خربزه میخرن. میگن هر کی که امشب شیرین ترین خواب رو دید اون خربزه رو بخوره. صبح که بیدار میشن تهرانیه میگه من دیشب خواب دیدم تو مسابقه دو شرکت کردم و نفر اول شدم. اصفهانیه میگه من خواب دیدم با تمام فامیل رفتیم یک جائیکه همه جور خوراکی ها بود و مفت مفت بود و ما همینجور می تونستیم بخوریم. میبینن ترکه هیچی نمیگه، میگن تو چی خواب دیدی، میگه: والله من هر کاری کردم خوابم نمی برد، ساعت 3 بلند شدم خربزه رو خوردم

 

به غم کسی اسیرم که زمن خبر ندارد عجب از محبت من که در اواثرنداردغلط است هر که گوید دل به دل راه دارد دل من زغصه خون شد دل او خبر ندارد

 

یکی دلش برای ماهی می سوزه یکی برای ماهی گیر ولی هیشکی دلش برای تو که سر قلابی نمی سوزه

 

گاهی وقتها از نردبان بالا میرویم تا دستهای خدا را بگیریم غافل از اینکه خدا پایین ایستاده ونرده ها رو محکم گرفته که ما نیفتیم

 

روزی روزگاری، اهالی یک دهکده تصمیم گرفتند تا برای نزول باران دعا کنند. در روز موعود، همهء مردم برای مراسم دعا در محلی جمع شدند و تنها یک پسر بچه با خودش چتر آورده بود و این یعنی ایمان

 

عاشق شدن مثل دست زدن به آتیش می مونه . پس سعی کن تا وقتی که جراتش رو پیدا نکردی هیچ وقت بهش دست نزنی اما اگه بهش دست زدی سعی کن طاقتش رو داشته باشی که تو دستهات نگهش داری

 

هستم ولى نیستم هر لحظه کنارت! نیستم ولى هستم هر لحظه به یادت

 

اگر دنیای ما دنیای سنگ است بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است اگر دنیای ما دنیای درد است بدان عاشق شدن از بهر و رنج است اگر عاشق شدن یک گناه است پس دل عاشق شکستن صد گناه است

 

من منتظر دیدار تو هستم، سهل است بگویم که گرفتار تو هستم، من در پی این حادثه غمخوار تو هستم، هر چند که دور از منی و من ز تو دورم، بر جان تو سوگند که دوستدار تو هستم



خرید و دانلود تحقیق در مورد با یاد (2) (با فرمت word)


تحقیق در مورد با چنین نزدیکی دوریم دور 10 ص (2) (با فرمت word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

با چنین نزدیکی دوریم دور

قتی مترجم کتابی که در تصور خود همواره او را در حال دویدن به سوی حقیقت می بینی اینگونه با تو سخن می گوید که: «... برای اولین بار نزدیکی را خواندم، دلم نمی خواست تمام شود و بعد از خواندنش می خواستم همه را در لذتی که برده ام سهیم کنم.»، از خود می پرسی: این چه کتابی است که اینگونه آن «پری جوینده حقیقت و عرفان» را به وجد آورده است که نمی خواهد فارسی زبانان، بی خبر از لذتی باشند که او خواهان قسمت کردن آن با دیگران است؟ به تعبیر حافظ: در پیالة این کتاب عکس رخ چه یاری را دیده است که نمی خواسته این نظاره به پایان برسد و رنج ترجمه را بر خود هموار کرده است؟ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما

شادمان از حضور بازیگری توانمند در فضای فعالیت های روشنفکری، کتاب را می خری و با ولع آن را می خوانی.

کتاب تمام می شود و تأملات آغاز می شوند. از عنوان کتاب گرفته تا تحلیل های روان پزشکی که از شخصیت بیمار کتاب می توان به عمل آورد ذهن مرا محاصره می کنند.

با خودت می گویی که «حنیف قریشی» چقدر هنرمندانه شخصیت بیمار مردی را در زیر نقاب یک لفاظی روشنفکری پنهان کرده است : شخصیتی که بر این باور است که: « هیچ چیز به اندازة عشق نشاط آور نیست.» اما تمام جستجوهای او برای تجربة عشق در این خلاصه می شود که اعتراف کند: « دامن زن ها مثل پرده های تئاتر، کنجکاوی مرا تحریک می کرد و دلم می خواست بدانم زیر آنها چیست . نوعی چشم انتظاری که امکان رسیدن به آن وجود داشت. و این واسطه ای بود که بتوان به چیز دیگری رسید و این نمونه ای از افکار متعالی من بود. جهان به نظرم دامنی می آمد که می خواهم(2) آن را بالا بزنم . بعدها فکر می کردم که با هر زن می توانم به یک شروع تازه برسم.»(ص 20)

(1) از مولانا

(2) فعل « می خواهم » اگر اشتباه مترجم نباشد، با دیگر فعل ها که به صورت گذشته اند، ناسازگار است. این فعل با سرخوردگی قهرمان داستان سازگار نیست.

اکنون نیز با تمام گشاد دستی در آستانة پیری، همان جائی ست که سالیان پیش بوده است!

با خواندن این جملات عبارتی از شعر« صدای پای آب» سپهری در گوشت زنگ می زند که :

«رفتم رفتم تا زن/ تا چراغ لذت / تا سکوت خواهش/ تا شب خیس محبت رفتم/ عبور باید کرد.»

بخش اصلی سؤالاتی که به ذهن من می آمدند در واقع بازتابی از پرسش هایی بودند که بصورت واگویه های تردید آمیز در کتاب پراکنده اند. این پرسش ها نیازمند تحلیل های روان شناختی و فلسفی اند که مجال دیگری می خواهد و بهتر آن است که با نویسندة اصلی آن« حنیف قریشی» در میان گذاشته شود.

( مگر آنکه مترجم کتاب روزی بخواهند از محتوای کتاب هم دفاع کنند.)

دربارة شیوه ترجمه، و انتشار کتاب و سبک نگارش پرسش هایی هست که آنها را می توان به سه دسته تقسیم کرد:

1) شیوة انتشار کتاب:

(1-1) ناشر کتاب بر خلاف آنچه مرسوم است، عکس مترجم را در پشت جلد و داخل کتاب چاپ کرده اند تا از شهرت سینمای او برای فروش بیشتر رمان «نزدیکی» استفاده کنند و ذهن خریدار را به بازی بگیرند. پسندیده تر بود که عکس مؤلف کتاب را چاپ می کردند و به همان تصویر مترجم که در صفحات آغازین کتاب چاپ شده است، بسنده می شد.

(1-2) مترجم محترم حتما می داند که کلمه (Intimacy) معانی متعددی دارد. از آن میان ،

« رابطه جنسی نا مشروع » با محتوای کتاب تناسب بیشتری دارد. کلمه « نزدیکی» علاوه بر معنای غیر جنسی آن، ضرورتا در روابط جنسی نامشروع اتفاق نمی افتد. ( با توجه به محدودیت فضای فرهنگی کشور، که مترجم را مجبور به انتخاب این معادل کرده است، بهتر بود که در یادداشت خود به این موضوع اشاره می کرد.)

2) محتوای یادداشت مترجم :

(1_2) یادداشت کوتاه خانم کریمی، این تصور را بر می انگیزد که گویی مترجم خود را در کشاکش و فراز و فرودهای کتاب جستجو می کند و چنان تحت تأثیر قرار گرفته است که در عبارتی کوتاه و نامنسجم قصد کرده است« بیانیه ای فلسفی» بنویسد که به گوشه ای از آن اشاره می کنیم:

شاید مترجم توجه نکرده اند که اضطراب (دلهره) در ادبیات اگزیستاسیالیستی بر دو نوع است :

اضطراب گناه:

احساسی که ناشی از ارتکاب گناه، روح یا وجدان یک انسان بیدار یا معتقد به یک مرام را می آزارد.

اضطراب (دلهره) وجودی:

(احساسی که ناشی از درک بی معنایی انسان در هستی است.)

به نظر می رسد که دلهره های شخصیت اصلی« نزدیکی» از نوع اول است. هر چند رگه‌هایی از نوع دیگر اضطراب ، نیز در داستان انعکاس یافته است. اما خانم کریمی تمایل داشته اند که تنها موضوع انتخاب گری در فلسفه اگزیستانسیالیسم را مورد توجه قرار دهند و این حکایت از ضرورت تعمق بیشتر ایشان در این وادی می کند.

شاهد اضطراب گناه بودن«جی» آن است که قهرمان داستان در حسرت « نینا» بودن است و او نتوانسته است جهان فراتر و آن سوی دامن زنان را جستجو کند و هنوز بعد از این همه آشفتگیها در فکر آن است که در آپارتمان « ویکتور » آزادیهای جدیدی را بیابد و می گوید:« ما رستوران ها و میخانه های دلخواه مان را پیدا می کنیم.» (ص 11)

(2-2) باید از مترجم محترم پرسید: آرزوی شاعرانه « کاش وقتی اولین بار دستش را روی شانه ام گذاشت، گریخته بودم...» در ابتدای متنی که با دشوارترین سؤالات فلسفی شروع می شود، چه معنایی دارد؟ آیا احساس عاطفی آکنده از حسرت تجره هاست که بر روان مترجم سایه انداخته است؟غافل از آن که:

می گریزم تا رگم جنبان بود کی فرار از خویشتن آسان بود

(3_2) در عبارت « آیا همانی هستیم که می خواستیم باشیم؟ یا کسی که جامعه ، والد وسنت آن را خواسته و نقش داده اند؟» به نظر می رسد که باید « والدین» آورده می شد. مگر اینکه مقصود خاصی در پی آن بوده است که والد به تنهایی آمده است.

(4_2) منظور از « پالایش جسم» در این عبارت زیر چیست؟

« با پالایش روح و جسم بر مشکلاتش غلبه کند...»

(5-2) از زبان سارتر، که از بنیانگزاران مکتب اصالت وجود لائیک است، نقل شده که :« انسان مدرن محکوم است که در هر لحظه خود را بسازد و در این مسیر نا گزیر به انتخاب می شود.»

در چند سطر پایین تر، مترجم می نویسد :«دیگران او را در معرض داوری اخلاقی قرار می دهند. بنابراین آیا انتخاب او همیشه با حقیقت وجودیش یکی است؟»

درباره جمله هایی که نقل شد، نکاتی را باید طرح کرد:

الف) آیا مترجم یقین دارند که سارتر بعد از کلمة انسان، صفت « مدرن» را بکار برده باشند؟



خرید و دانلود تحقیق در مورد با چنین نزدیکی دوریم دور 10 ص (2) (با فرمت word)


تحقیق در مورد با یاد (2) (word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 6

 

با یاد سرخی گونه هات..درخشش چشمات ..سوزانندگی لبهات..داغی عشقتاز رو [آتیش/میپرم]دوستت دارم آتیش پاره چهارشنبه سوری مبارک********چهار شنبه سوریه نیا پایین می سوزی.....چیه؟ توقع داشتی اینجا آتیش باشه بسوزی؟؟*********چهارشنبه سوری نزدیکه.یه وقت نری از رو آتیش بپری...آخه تجربه ثابت کرده اگه جیگر بره رو آتیش کباب میشه***********سلام چهارشنبه سوری جایی قرار نذاری کار واجب باهات دارمآحه آتیش کم داریم آتیش پاره***********

چهارشنبه سوری هر آتیشی که دیدی به یاد قلب منم باش آخه از دوریت بدجوری آتیش گرفته

سلام چهارشنبه سوری جایی قرار نذاری کار واجب باهات دارم آحه آتیش کم داریم آتیش پاره********چهارشنبه ای که میاد....با یاد سرخی گونه هات..درخشش چشمات ..سوزانندگی لبهات..داغی عشقتاز رو آتیش میپرمدوستت دارم آتیش پاره*********چهارشنبه سوری هر آتیشی که دیدی به یاد قلب منم باش آخه از دوریت بدجوری آتیش گرفته********

تام کروز ، نیکلاس کیج ، جنیفر لوپز ، رابرت دنیرو ، یانی ، دیووید کاپرفیلد ، آنتونی رابیز ، خود من و بقیه ی ستارگان جهان ازت خواهش میکنیم چهارشنبه سوری مواظب خودت باشی

چهار شنبه سوریه نیا پایین می سوزی.......چیه؟حیف که دلم نیومد .والا این پایین یه کپسولی میترکاندم تا دیگه به حرف کنی********

سلام چهارشنبه سوری جایی قرار نذاری کار واجب باهات دارم.......آتیش پاره********چهارشنبه سوری نزدیکه.یه وقت نری از رو آتیش بپری.......آخه تجربه ثابت کرده اگه جیگر بره رو آتیش کباب میشه

 

با یاد سرخی گونه هات..درخشش چشمات ..سوزانندگی لبهات..داغی عشقتاز رو آتیش میپرمدوستت دارم آتیش پاره چهارشنبه سوری مبارک

این بار می خواهم هفت سین عید را با یاد تو بچینم

سبزه را با یاد روی سبزه ات

سمنو به یاد شیرینی لبخندت

سایه دانه به رنگ چشم هایت

سرکه با یاد ترشی مهربانیت

سیب با یاد تردیه گونه هایت

سکه با یاد درخشش قلبت

سیر با یاد تندی کلامت

با همه خوبی ها و بدی هایت ... دوستت دارم

مساحت کره زمین رو بر مساحت نوک سوزن  تقسیم  کن به جوابش کاری نداشته باش می خواستم بگم اینقدر دوستت دارم

خواستم برات سبزه عید بفرستم...

گفتم شاید طاقت نیاری و تا عید بخوریش...

  ماشین پیکانی با شماره پلاک تهران ص از چراغ قرمز ردمی شه , پلیس که ترک بوده آژیر کشان دنبالش می افته و پشت سرهم داد می زد : تهران صلی الله علیه و آله بزن کنار

 

دخترا دنبال یه پسر می گردند که 1000 آرزوشونو بر آورده کنند پسرا دنبال 1000 تا دختر می گردند که یه آرزوشونو بر آورده کنند

 

الهی شمع بشی، پروانه شم، دورت بگردم ... بعدش فوتت کنم، خاموش بشی، هرهر بخندم!

 

اگر روزی به یادت گریه کردم ... بدان آن روز پیازی رنده کردم

 

ترکه خیلی حوشحال، اس ام اس هاشو باز می کنه می بینه جوک نیست...قیافش می شه مثل الان تو

 

خدایا اگر بخواهم آنچه در ذهن دارم با تو بگویم، هزاران جلد کتاب می شود ولی آنچه در دل دارم یک جمله بیش نیست: دوستت دارم

 

می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟ چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی

 

عشق یعنی حسرتی دریک نگاه عشق یعنی غربتی بی انتها عشق یعنی فرصت اما کوتاه عشق یعنی مرگ اما بی صدا

 

می دونی چرا وقتی میخوای بری تو رویا چشمهات رو میبندی؟؟؟؟ وقتی میخوای گریه کنی چشمهات رو میبندی؟؟؟ وقتی میخوای خدارو صدا کنی چشمهات رو میبندی؟؟؟ وقتی میخوای کسی رو ببوسی چشمهات رو میبندی؟؟؟؟ چون قشنگ ترین لحظات این دنیا قابل دیدن نیستن

 

احوالپرسی لرا : حالا ما تلفن نداریم شما نباید یه زنگ به ما بزنید؟

 

بیچاره پسرها اگه تیپ بزنن برن بیرون میگن با کی قرار داری؟ اگه لباسهای معمولی بپوشن میگن اصلا سلیقه نداری اگه زیاد بگن دوستت دارم . میگن باز چه نقشه ای تو سرته اگه نگن دوست دارم میگن پای کس دیگه ای وسطه اگه زیاد بهتون زنگ بزنن میگن اعتماد نداری اگه یه مدت زنگ نزنن میگن سرت خیلی شلوغه اگه تو خونه زیاد بخندن میگن لوس شدی اگه نخندن میگن چه مرگته عاشق شدی اگه شام بخوان میگن همش به فکر شکمتی اگه شام نخوان میگن چی کوفت کردی

 

همیشه واسه گلی خاک گلدون باش که اگه به آسمون هم رسید یادش باشه ریشش کجاست

 

ترکه سکه میندازه صندوق صدقات ٬ سوارش میشه

 

اگه میدونستی دستای من چقدر به دستای گرمت نیاز داره هیچ وقت اونا رو تو دماغت نمی کردی

 

دو تا اصفهانی دراز کشیده بودند یکیشون داشته خمیازه میکشیده اون یکی میگه داداش تا دهنت بازه لطفا این اصغر ما رو هم صدا کن

 

برای کشف اقیانوس های جدید باید شهامت ترک ساحل را داشته باشی این دنیا دنیای تغییر است نه دنیای تقدیر

 

یه ترک یه تهرانی یه اصفهانی با هم میرن یه خربزه میخرن. میگن هر کی که امشب شیرین ترین خواب رو دید اون خربزه رو بخوره. صبح که بیدار میشن تهرانیه میگه من دیشب خواب دیدم تو مسابقه دو شرکت کردم و نفر اول شدم. اصفهانیه میگه من خواب دیدم با تمام فامیل رفتیم یک جائیکه همه جور خوراکی ها بود و مفت مفت بود و ما همینجور می تونستیم بخوریم. میبینن ترکه هیچی نمیگه، میگن تو چی خواب دیدی، میگه: والله من هر کاری کردم خوابم نمی برد، ساعت 3 بلند شدم خربزه رو خوردم

 

به غم کسی اسیرم که زمن خبر ندارد عجب از محبت من که در اواثرنداردغلط است هر که گوید دل به دل راه دارد دل من زغصه خون شد دل او خبر ندارد

 

یکی دلش برای ماهی می سوزه یکی برای ماهی گیر ولی هیشکی دلش برای تو که سر قلابی نمی سوزه

 

گاهی وقتها از نردبان بالا میرویم تا دستهای خدا را بگیریم غافل از اینکه خدا پایین ایستاده ونرده ها رو محکم گرفته که ما نیفتیم

 

روزی روزگاری، اهالی یک دهکده تصمیم گرفتند تا برای نزول باران دعا کنند. در روز موعود، همهء مردم برای مراسم دعا در محلی جمع شدند و تنها یک پسر بچه با خودش چتر آورده بود و این یعنی ایمان

 

عاشق شدن مثل دست زدن به آتیش می مونه . پس سعی کن تا وقتی که جراتش رو پیدا نکردی هیچ وقت بهش دست نزنی اما اگه بهش دست زدی سعی کن طاقتش رو داشته باشی که تو دستهات نگهش داری

 

هستم ولى نیستم هر لحظه کنارت! نیستم ولى هستم هر لحظه به یادت

 

اگر دنیای ما دنیای سنگ است بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است اگر دنیای ما دنیای درد است بدان عاشق شدن از بهر و رنج است اگر عاشق شدن یک گناه است پس دل عاشق شکستن صد گناه است

 

من منتظر دیدار تو هستم، سهل است بگویم که گرفتار تو هستم، من در پی این حادثه غمخوار تو هستم، هر چند که دور از منی و من ز تو دورم، بر جان تو سوگند که دوستدار تو هستم



خرید و دانلود تحقیق در مورد با یاد (2) (word)


تحقیق در مورد با چنین نزدیکی دوریم دور 10 ص (2) (word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

با چنین نزدیکی دوریم دور

قتی مترجم کتابی که در تصور خود همواره او را در حال دویدن به سوی حقیقت می بینی اینگونه با تو سخن می گوید که: «... برای اولین بار نزدیکی را خواندم، دلم نمی خواست تمام شود و بعد از خواندنش می خواستم همه را در لذتی که برده ام سهیم کنم.»، از خود می پرسی: این چه کتابی است که اینگونه آن «پری جوینده حقیقت و عرفان» را به وجد آورده است که نمی خواهد فارسی زبانان، بی خبر از لذتی باشند که او خواهان قسمت کردن آن با دیگران است؟ به تعبیر حافظ: در پیالة این کتاب عکس رخ چه یاری را دیده است که نمی خواسته این نظاره به پایان برسد و رنج ترجمه را بر خود هموار کرده است؟ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما

شادمان از حضور بازیگری توانمند در فضای فعالیت های روشنفکری، کتاب را می خری و با ولع آن را می خوانی.

کتاب تمام می شود و تأملات آغاز می شوند. از عنوان کتاب گرفته تا تحلیل های روان پزشکی که از شخصیت بیمار کتاب می توان به عمل آورد ذهن مرا محاصره می کنند.

با خودت می گویی که «حنیف قریشی» چقدر هنرمندانه شخصیت بیمار مردی را در زیر نقاب یک لفاظی روشنفکری پنهان کرده است : شخصیتی که بر این باور است که: « هیچ چیز به اندازة عشق نشاط آور نیست.» اما تمام جستجوهای او برای تجربة عشق در این خلاصه می شود که اعتراف کند: « دامن زن ها مثل پرده های تئاتر، کنجکاوی مرا تحریک می کرد و دلم می خواست بدانم زیر آنها چیست . نوعی چشم انتظاری که امکان رسیدن به آن وجود داشت. و این واسطه ای بود که بتوان به چیز دیگری رسید و این نمونه ای از افکار متعالی من بود. جهان به نظرم دامنی می آمد که می خواهم(2) آن را بالا بزنم . بعدها فکر می کردم که با هر زن می توانم به یک شروع تازه برسم.»(ص 20)

(1) از مولانا

(2) فعل « می خواهم » اگر اشتباه مترجم نباشد، با دیگر فعل ها که به صورت گذشته اند، ناسازگار است. این فعل با سرخوردگی قهرمان داستان سازگار نیست.

اکنون نیز با تمام گشاد دستی در آستانة پیری، همان جائی ست که سالیان پیش بوده است!

با خواندن این جملات عبارتی از شعر« صدای پای آب» سپهری در گوشت زنگ می زند که :

«رفتم رفتم تا زن/ تا چراغ لذت / تا سکوت خواهش/ تا شب خیس محبت رفتم/ عبور باید کرد.»

بخش اصلی سؤالاتی که به ذهن من می آمدند در واقع بازتابی از پرسش هایی بودند که بصورت واگویه های تردید آمیز در کتاب پراکنده اند. این پرسش ها نیازمند تحلیل های روان شناختی و فلسفی اند که مجال دیگری می خواهد و بهتر آن است که با نویسندة اصلی آن« حنیف قریشی» در میان گذاشته شود.

( مگر آنکه مترجم کتاب روزی بخواهند از محتوای کتاب هم دفاع کنند.)

دربارة شیوه ترجمه، و انتشار کتاب و سبک نگارش پرسش هایی هست که آنها را می توان به سه دسته تقسیم کرد:

1) شیوة انتشار کتاب:

(1-1) ناشر کتاب بر خلاف آنچه مرسوم است، عکس مترجم را در پشت جلد و داخل کتاب چاپ کرده اند تا از شهرت سینمای او برای فروش بیشتر رمان «نزدیکی» استفاده کنند و ذهن خریدار را به بازی بگیرند. پسندیده تر بود که عکس مؤلف کتاب را چاپ می کردند و به همان تصویر مترجم که در صفحات آغازین کتاب چاپ شده است، بسنده می شد.

(1-2) مترجم محترم حتما می داند که کلمه (Intimacy) معانی متعددی دارد. از آن میان ،

« رابطه جنسی نا مشروع » با محتوای کتاب تناسب بیشتری دارد. کلمه « نزدیکی» علاوه بر معنای غیر جنسی آن، ضرورتا در روابط جنسی نامشروع اتفاق نمی افتد. ( با توجه به محدودیت فضای فرهنگی کشور، که مترجم را مجبور به انتخاب این معادل کرده است، بهتر بود که در یادداشت خود به این موضوع اشاره می کرد.)

2) محتوای یادداشت مترجم :

(1_2) یادداشت کوتاه خانم کریمی، این تصور را بر می انگیزد که گویی مترجم خود را در کشاکش و فراز و فرودهای کتاب جستجو می کند و چنان تحت تأثیر قرار گرفته است که در عبارتی کوتاه و نامنسجم قصد کرده است« بیانیه ای فلسفی» بنویسد که به گوشه ای از آن اشاره می کنیم:

شاید مترجم توجه نکرده اند که اضطراب (دلهره) در ادبیات اگزیستاسیالیستی بر دو نوع است :

اضطراب گناه:

احساسی که ناشی از ارتکاب گناه، روح یا وجدان یک انسان بیدار یا معتقد به یک مرام را می آزارد.

اضطراب (دلهره) وجودی:

(احساسی که ناشی از درک بی معنایی انسان در هستی است.)

به نظر می رسد که دلهره های شخصیت اصلی« نزدیکی» از نوع اول است. هر چند رگه‌هایی از نوع دیگر اضطراب ، نیز در داستان انعکاس یافته است. اما خانم کریمی تمایل داشته اند که تنها موضوع انتخاب گری در فلسفه اگزیستانسیالیسم را مورد توجه قرار دهند و این حکایت از ضرورت تعمق بیشتر ایشان در این وادی می کند.

شاهد اضطراب گناه بودن«جی» آن است که قهرمان داستان در حسرت « نینا» بودن است و او نتوانسته است جهان فراتر و آن سوی دامن زنان را جستجو کند و هنوز بعد از این همه آشفتگیها در فکر آن است که در آپارتمان « ویکتور » آزادیهای جدیدی را بیابد و می گوید:« ما رستوران ها و میخانه های دلخواه مان را پیدا می کنیم.» (ص 11)

(2-2) باید از مترجم محترم پرسید: آرزوی شاعرانه « کاش وقتی اولین بار دستش را روی شانه ام گذاشت، گریخته بودم...» در ابتدای متنی که با دشوارترین سؤالات فلسفی شروع می شود، چه معنایی دارد؟ آیا احساس عاطفی آکنده از حسرت تجره هاست که بر روان مترجم سایه انداخته است؟غافل از آن که:

می گریزم تا رگم جنبان بود کی فرار از خویشتن آسان بود

(3_2) در عبارت « آیا همانی هستیم که می خواستیم باشیم؟ یا کسی که جامعه ، والد وسنت آن را خواسته و نقش داده اند؟» به نظر می رسد که باید « والدین» آورده می شد. مگر اینکه مقصود خاصی در پی آن بوده است که والد به تنهایی آمده است.

(4_2) منظور از « پالایش جسم» در این عبارت زیر چیست؟

« با پالایش روح و جسم بر مشکلاتش غلبه کند...»

(5-2) از زبان سارتر، که از بنیانگزاران مکتب اصالت وجود لائیک است، نقل شده که :« انسان مدرن محکوم است که در هر لحظه خود را بسازد و در این مسیر نا گزیر به انتخاب می شود.»

در چند سطر پایین تر، مترجم می نویسد :«دیگران او را در معرض داوری اخلاقی قرار می دهند. بنابراین آیا انتخاب او همیشه با حقیقت وجودیش یکی است؟»

درباره جمله هایی که نقل شد، نکاتی را باید طرح کرد:

الف) آیا مترجم یقین دارند که سارتر بعد از کلمة انسان، صفت « مدرن» را بکار برده باشند؟



خرید و دانلود تحقیق در مورد با چنین نزدیکی دوریم دور 10 ص (2) (word)