لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 130
3. محضرهایى که از احترام ویژهاى برخوردارند
همان طور که گفته شد:محترم بودن محضر حاضر و لزوم احترام آن منوط بهچیزى نیست، بلکه نفس حضور او-هر کس که باشد-چنین اقتضایى دارد.
اکنون سخن ما این است که اگر فردى که در محضر او هستیم شخص خاصىباشد، مثلا داراى پست و مقامى، یا وصفى از اوصاف کمالى باشد، حکم مزبورتشدید مىشود و به اقتضاى فطرت، احترام آن محضر، لازمتر و واجبتر است.در این جا براى روشنتر شدن مطلب به برخى موارد اشاره مىشود:
الف)محضر فرد کامل
از جمله مواردى که محضر از احترام فوق العادهاى برخوردار است و هتکحرمت آن قباحتبیشترى دارد، محضر فرد کامل است;بدین معنا که محضرشخص کامل نزد شخص ناقص، محترمتر و هتک حرمت آن قبیحتر است;مثلااگر شما در یکى از فنون، حظ و بهرهاى داشته باشید و اتفاق بیفتد که در محضرشخصى حاضر شوید که ورود وى و تخصصش در آن فن از شما بیشتر بوده بلکهسر آمد همه باشد، آیا محضر او را محترم نمىشمارید؟آیا به خود اجازه مىدهیدکه در حضور او عملى یا سخنى که موجب هتک حرمت آن محضر است انجامدهید؟
بىشک محضر او را محترم شمرده و از هتک حرمت ایشان پرهیز مىکنید.فطرت شما به شما حکم مىکند که اى ناقص!حرمت محضر کامل را هتک مکنو آن را محترم بشمار.
بنابر این، باید از کسى که مىگوید:من نمىتوانم گناه نکنم.پرسید:آیاخداوند را کامل مىدانى یا خیر؟اگر بگوید:خیر، سخنى را که تمام خدا پرستاندر بطلان آن متفقند بر زبان آورده است، و اگر بگوید:آرى، باید از او پرسید:اینخداوندى که به اعتراف خودت کامل است، آیا بر جمیع احوال و کردار و گفتار تومطلع و ناظر و حاضر استیا خیر؟اگر بگوید:خیر، باز بر خلاف همه الهیونسخن گفته است، و اگر بگوید:آرى، باید از وى پرسید:آیا خود را در مقابلخداوند کامل، ناقص مىدانى یا خیر؟اگر بگوید:نه، من نیز مانند او کاملهستم، باز هم بر خلاف ضرورت سخن رانده است و اگر بگوید:آرى، خود راناقص مىدانم، باید بدو گفت:اى آن که به نقص خود و کمال خداوند معترفى واو را بر خود ناظر و خود را در محضر او مىدانى و به حکم فطرتت محضر کاملرا براى ناقص محترم مىشمارى، چرا ادب محضر کامل را مراعات نمىکنى واز ارتکاب امور خلاف شؤون او پروایى ندارى؟چرا با فطرت خویش در افتاده وبر خلاف اقتضاى آن عمل مىکنى؟
ب)محضر عالم
یکى دیگر از مواردى که محضر از احترام بیشترى برخوردار است، محضرعالم است.محضر عالم براى شخص جاهل محترمتر و هتک حرمت آن قبیحتراست;اگر عالم و جاهل هر دو در یک محضر اجتماع کنند، جاهل در حضورعالم دست از پا خطا نمىکند و جانب رضایت او را رعایت مىکند.حال با توجه به این مطلب، باید از کسى که به گناه تن مىدهد، پرسید:آیاخداوند را عالم نمىدانى که محضرش را حرمت نمىنهى؟یا این که او را اصلاحاضر محسوب نمىکنى که بىحساب و کتاب، به هر عملى دست مىزنى؟و یااین که محضر عالم و حاضر را محترم نمىدانى که از ارتکاب هر گناهى فروگذارىنمىکنى؟
هر یک از امور مزبور مستلزم محذورى است;زیرا امر اول و دوم مستلزمامرى هستند که همه خدا پرستان آن را انکار مىکنند و امر سوم هم طبق آنچه ذکرشد، اقدام علیه فطرت است.
ج)محضر معلم
از جمله مواردى که محضر حاضر به حکم فطرت از احترام بالاترى برخوردارمىباشد، محضر معلم است.محضر معلم براى متعلم، محترمتر و بدین جهتکه محترمتر است هتک حرمتش قبیحتر است.متعلم به اقتضاى فطرتش در مقابلمعلم خویش کرنش و خضوع دارد و هیچ گاه به خود اجازه نمىدهد که در حضوراو عملى بر خلاف شان یا رضاى او مرتکب گردد.
حضرت استاد آیة الله حسن حسن زاده آملى-حفظه الله تعالى-بارهامىفرمودند:بنده حریم اساتیدم را بسیار حفظ مىکردم در حضور آنها به دیوار تکیه نمىدادم، چهار زانو نمىنشستم، هنگام سؤال حرفها را زیاد تکرار نمىکردم، با آنها بهچون و چرا نمىپرداختم، این همه به خاطر آن بود که مبادا سبب رنجش آنها فراهمآید و دلگیر شوند.
معظم له بار دیگرى ابراز فرمودند:من یک وقتى در محضر حضرت استاد الهى قمشهاى-رضوان الله تعالى علیه-بودم، ایشان چهار زانو نشسته بود و پاى راستشان از زیر عبا بیرون بود من کهپهلوى ایشان نشسته بودم خم شدم و کف پاى ایشان را بوسیدم.ایشان به منفرمودند:چرا این کار را کردى؟بنده عرض کردم:من لیاقت ندارم که دستشمارا ببوسم، همین که پاى شما را ببوسم براى بنده خیلى مایه مباهات است.
غرض از این نقل آن که دانسته شود، متعلم در حضور معلم خویش تا چهاندازه خاضع است و محضر وى را محترم شمرده و از ارتکاب اعمال ناپسنداجتناب مىکند.
بنابر این، باید گفت:اى آن که مىگویى:من به گناه مبتلا هستم و نمىتوانمگناه نکنم، تو باید یک از امور ذیل را بپذیرى:یا باید خداوند را معلم خود ندانىو یا باید خود را در محضر خدا ندانسته و او را بر خود و اعمال و احوالت ناظرحساب نکنى و یا باید محضر استاد و معلم خود را محترم نشمارى.کدام یک ازامور مزبور را مىپذیرى؟آیا مىتوانى خداوند را معلم خویش ندانى؟
بىشک پاسخت منفى است، چرا که تو خود را مسلمان مىدانى و به قرآناعتقاد دارى و در قرآن مجید چنین مىخوانى:
«بسم الله الرحمن الرحیم اقرا باسم ربک الذى خلق خلق الانسان من علق اقرا و ربک الاکرم الذى علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم (1) ;
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 62
عنوان تحقیق :
تهیه و تنظیم :
ربابه نیک رفتار
آموزش و پرورش ناحیه 5 مشهد
مدرسه راهنمایی سمانه بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله الذى جعل الکتاب هدى للمتقین، و الصلوة و السلام على من هو افضلالانبیاء و المرسلین، و على اهل بیته الطیبین الطاهرین.
اهمیت تقوا
یکى از امورى که در فرهنگ اسلامى و متون دینى از اهمیت فوق العادهاىبرخوردار است و بلکه به حق مىتوان گفت اساس تمام کمالات و ترقیاتروحانى و معنوى انسان است، تقوا و پرهیزکارى و دورى از آلودگىها و گناهاناست، زیرا آدمى اگر بخواهد به راه راست و صراط مستقیم راه یابد و از تعالیمآسمانى و معارف قرآنى بهرهمند شود، اساس آن تقواست که: ذلک الکتاب لا ریبفیه هدى للمتقین (1) ، و اگر بخواهد نزد پروردگار از کرامت و احترام بیشترىبرخوردار شود، معیار و زیربناى آن، تقواى برتر است، که ان اکرمکم عند اللهاتقیکم (2) ، و اگر بخواهد در کوران حوادث و بحرانها و ظلمتهاى اوهام، حقرا از باطل تشخیص داده و این دو را-در هر لباس و پوششى-از یک دیگر باز شناسد، مایه آن تقواست که: ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا (3) ، و اگر بخواهد ازاغواهاى شیطانى و وساوس نفسانى و تنگناهاى این جهان رهایى یابد و از شر اینهمه، جان سالم به در برد، پایه آن تقواست که: و من یتق الله یجعل له مخرجا (4) ;و اگر بخواهد از ارزاق خداوندى-چه مادى و چه معنوى-بهره و نصیبى داشتهباشد، راه آن تقواست که: و من یتق الله...و یرزقه من حیث لا یحتسب (5) ;و اگربخواهد اعمال خویش را از بیهودگى و بىحاصلى در آورده و به مرحله قبولبرساند، طریق آن تقواست که: انما یتقبل الله من المتقین (6) ;و در نهایت اگربخواهد در درگاه خدا محبوب و عزیز باشد و عاقبتش ختم به خیر شود، ریشهاشتقواست که: ان الله یحب المتقین (7) ; و العاقبة للمتقین (8) .
بنابر این در بعد عمل، تقوا و پرهیز از گناه، اجتناب و دورى از محرمات، اساس هر خیر و زیر بناى هر سعادتى است و به همین دلیل، بر هر عملى مقدم استو انسان سالک پیش از آن که در انجام اعمال کوشش کند باید بر دورى از گناهاهتمام ورزد.رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم خطاب به ابوذر-علیه الرحمة-مىفرماید:
یا اباذر کن بالتقوى اشد اهتماما منک بالعمل ; (9) اى ابوذر!باید کوششى که درمراعات تقوا اعمال مىکنى از کوششى که در انجام سایر اعمال به خرج مىدهىبیشتر باشد.»
نیز بر همین اساس است که امیر مؤمنان على بن ابى طالب علیه السلام مىفرماید: اجتناب السیئات اولى من اکتساب الحسنات ; (10) دورى از بدىها بر کسبخوبىها مقدم است».
پس اى عزیز!بدان همان گونه که فرد مریض بدون مراعات پرهیز، روىصحت و سلامتى را نمىبیند-گر چه از قوىترین و مؤثرترین داروها استفاده کند-شخص دور افتاده از حقایق و بیگانه با معنویات نیز، بدون مراعات تقوا روىمعرفت و سعادت را نخواهد دید، هر چند پر مشقتترین و مشکلترین اعمال راانجام دهد.از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت است که آن حضرت فرمود:
انکم لو صلیتم حتى تکونوا کالحنایا، و صمتم حتى تکونوا کالاوتار، ماینفعکم ذلک الا بورع ; (11) به درستى که اگر از کثرت نماز همچون کمان خمیده ودر اثر زیاد روزه گرفتن همچون زه کمان، باریک شوید، به حالتان مفید نخواهندبود مگر آن که تقوا پیشه کنید و از محرمات دورى کنید.»
مولوى گوید:
ما در این انبار گندم مىکنیم گندم جمع آمده گم مىکنیم مىنیندیشیم آخر ما به هوش کین خلل در گندم است از مکر موش موش تا انبار ما حفره زدست و زفنش انبار ما ویران شدست اول اى جان، دفع شر موش کن و آنگهان در جمع گندم جوش کن بشنو از اخبار آن صدر صدور لا صلوة تم الا بالحضور گرنه موشى دزد در انبار ماست گندم اعمال چل ساله کجاست؟ ریزه ریزه صدق هر روزه چرا جمع مىناید درین انبار ما (12)
طبق ابیات فوق، مثل کسى که بدون اجتناب از معاصى، در به جا آوردن اعمال عبادى مىکوشد، مانند کسى است که بدون دفع شر موش دزد، گندمها راذره ذره انبار مىکند، لذا همان طور که جمع گندم با وجود آفتى چون موش، جزرنج و زحمتحاصلى ندارد، به جا آوردن اعمال عبادى نیز-با ابتلاى به معاصى-جز خستگى و زحمت، حاصلى نخواهد داشت، زیرا گناهان مانند موشها بهجان گندم اعمال افتاده و همه را تباه و نابود مىسازند.