لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
مقدمه
نقد ادبی در دوره ما ضعیف و بیمار گونه است . آئین روزنامه نویسی رنگی از سبکسری و شتابزدگی بدان بخشیده است. حتی ،پاره ای از واقفان اهل نظر نیز در روزگار ما گمان دارند که در نقادی آنچه بیش از هر چیز ، مایه کار منتقدست ،دلیریست و آنجا که اهل نظر را چنین گمان افتد آن گزافه گویان و لاف زنان که گستاخی و بی شرمی را مایه دلیری می شمارند ،پیداست که از این پندار چه مایه بهره خواهند برد و کدام دلیر گستاخی هست که در نفس خود آن قوت نبیند که بی هیچ بیم و هراسی دعوی دانش و مروت بکند. عجب آن است که امروز در همه کاری تخصصی و تبحری را لازم می شمارند و هیچ کاری نیست که کس در آن بی هیچ صلاحیت به دعوی برخیزد. شاعری جز طبع روان،ذوق آفریننده میخواهد؛و نویسندگی مایه فراوان. آنکه سر پزشکی دارد،بی وقوفی دست به درمان نمی زند و آنکس که می خواهد به معماری دست بیازد قواعد و رموز آن را بدرست می آموزد.
انتقاد را حربه عاجزان نام نهاده اند و جایی که منتقد در آنچه از آن سخن می گوید شناسا و دانا نیست بی شک این نام بر کار او سزاست. زیرا وقتی منتقد در آنچه از آن سخن می گوید خبرت و بصیرت ندارد، جز رشک و بدسگالی برای او چه محرک دیگر می توان شناخت؟ درست است که منتقد باید بر آنچه از عیب و زشتی در یک اثر هست انگشت نهد و نیک و بد را باید از یکدیگر باز شناسد لیکن منتقد راستین آن نیست که در نظر اول زشتیها و ناراستیها را تمیز دهد; منتقد واقعی آن است که نیکیها را نیز کشف کند و زیباییها را بدرست ادراک نماید و این کار البته ذوق همت می خواهد و تنها با دلیری و بیشرمی این کار بر نمی آید و همه پریشانی و بی سامانی که در کار نقد ادبی در روزگار ما هست از همین جاست.
چون نقادی بیک تعبیر لازمه اش قضاوت دربارهآثارادبی است ،و قضاوت درباره آثار ادبی هم بستگی دارد به معرفت و شناخت درست و واقعی آن آثار،ناچار باید اصول و موازینی هم در کار باشد تا این داوری و قضاوت امکان بیابد. اما این موازین و اصول را به آسانی نمی توان به دست آورد و بر آنچه بدست میتوان آورد نیز اعتماد قطعی و کلی نمی توان کرد. سبب این امر نیز این است که هیچ منتقدی از حب و بغض و میل و هوی به کلی خالی و برکنار نیست ازین رو بسا که گزافه گویی و تعصب به خرج دهد و نیک و بد را به میزان دیگر بسنجد چنانکه اگر خود شاعر و ادیب سخن آفرین است طریقه و شیوه خود را بر شیوه ها و طریقه های دیگر ترجیح بدهد و اگر خود ادیب و شاعر سخن آفرین نیست بسا که آن شور و شوق و جذبه و الهام را که در سخن شاعرو نویسنده هست ادراک نکند و ارج و بهای واقعی نبوغ و قریحه خلاق معانی را ناچیز و اندک بشمرد. از این گذشته،آن امری هم که موضوع حکم و قضاوت منتقد سخن سنج هست امری مادی و جسمانی که محدودبه حیز زمان و مکان باشد،و آن را فی المثل مانند اهرام مصری یا ظروف عتیق بابلی بتوان لمس کرد،نیست بلکه آنچه موضوع قضاوت و مورد حکم اوست فقط عبارتست از تاثیری که قرائت اثر ادبی،در طول زمان،در ذهن و خاطر آن باقی نهاده است.
نقد و نقادی که عبارت از شناخت نیک و بد و تمیز بین سره و ناسره است، در همه فنون هنر و در بسیاری از شقوق علوم و معارف بشری هست و اختصاص به آثار ادبی ندارد. معهذا، نقد آثار ادبی این مزیت را بر نقد سایر فنون هنر دارد که به یک تعبیر، از همه آنها مفهومتر و روشنترست. زیرا سایر فنون هنر،چون حجاری و نقاشی امروز برای بسیاری از مردم تا حدی مشکل و نامفهوم می باشند در صورتیکه آثار
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
پیشگفتار
ادبیات هر قومی یکی از ارکان عمدهی فرهنگ آن قوم است. ادبیات نیز بدون نقد و ارزیابی پیشرفت لازم را نمیکند و چنانکه باید راه تکامل را نمیپیماید و چه بسا دچار سکون و رکود و توقف میشود، زیرا وقتی سخنوران و شاعران و نویسندگان ملتی از راه و رسم ابداع و ابتکار بازماندند و از نقد و سنجش بیخبر باشند، یا در سراشیب افراط میافتند یا در پرتگاه تفریط و یا به تقلید آثار دیگران میپردازند و یا به نوآوریهای پوچ و بیارزش دست میزنند. ملکی که ادب و هنر و پویایی داشتهاند از نقدی پویا و بارور برخودار بودهاند و چه بسا نوآوریهای هنری و ادبی که حاصل موشکافیها و راهنماییهای هنرشناسان و سخنسنجان بوده است. بنابراین نقد و نقادی در عرصهی ادبیات و نوشتههای مختلف تاثیر بسزایی بر نویسنده و شاعر دارد تا سبب اعتلاء و ترقی نویسنده در کارش گردد و سبب پیشرفت جامعه شود.
نقد ادبی
نقد ادبی که از آن میتوان به سخن و سخنشناسی تعبیر کرد، عبارت است از شناخت ارزش و بهای آثار ادبی و شرح و تفسیر آن به نحوی که معلوم میشود نیک و بد آن آثار چیست و منشاء آنها کدام است.
در زمان ما، غایت و فایده نقد ادبی به این نکته هم نظری دارد که قواعد و اصول یا علل و اسبابی را نیز که سبب شده است، اثری درجه قبول یابد و یا داغ رد بر پیشانی آن نهاده شود، تا حدی که ممکن و میسر باشد، تحقیق بنماید. بنابراین واجب است که نقد ادبی، تا جایی که ممکن است، از امور جزئی به احکام کلی نیز توجه کند.
از اینجاست که برای نقد ادبی، مفهومی وسیعتر و تعریفی جامعتر قائل شدهاند و آن را شناخت آثار ادبی از روی بصیرت گفتهاند.
آثار ادبی چیست؟
حقیقت این است که آن مفهوم و معنایی که به سبب فقدان لفظ مناسب دیگر، از آن به لفظ «ادب» تعبیر میکنند، عبارت است از مجموعه آثار مکتوبی که بلندترین و بهترین افکار و خیالها را در عالیترین و بهترین صورتها تعبیر کرده باشد و البته به اقتضای احوال و طبایع اقوام و افراد و هم به سبب مقتضیات و مناسبات سیاسی و اجتماعی، فنون و انواع مختلفی از این گونه آثار بوجود آمده است.
اما نقد و نقادی که عبارت است از سنجش و ارزیابی و حکم و داوری درباره امور، البته اختصاص به ادبیات ندارد. در سایر امور نیز بسا که مورد حاجت و ضرورت واقع میشود، چنانچه در فلسفه و تاریخ و انساب و لغت نیز نقد و نقادی است. فیلسوف در باب ارزش و اعتبار معرفت نقادی میکند.
در هرحال، نقد و نقادی که عبارت است از شناخت نیک و بد و تمیز بین سره و ناسره، در همه فنون هنر و در بسیاری از شاخه علوم و معارف بشری است و اختصاص به آثار ادبی ندارد. بنابراین نقد آثار ادبی، این مزیت را بر نقد سایر فنون هنر دارد که به یک تعبیر، از همه آنها مفیدتر و روشنتر است.
به هرحال، نقاد آثار ادبی کارش عبارت از این است که بین نویسنده اثر ادبی با خواننده عادی واسطه بشود و لطائف و دقایقی را که در آثار ادبی است و عامه مردم را اگر کسی توجه ندهد، بسا که از آن غافل و بینصیب بماند، معلوم کند و آنها را بدان لطائف و بدایع متوجه نماید و اگر هم معایب و نقایصی در آن آثار است که عامه مردم اکثر ملتفت آنها نیستند و به همین جهت راجع به آن آثار بیهوده در خوشبینی مبالغه میکنند، آن معایب و نقایص را نیز آشکار بنماید و از پرده بیرون اندازد تا قیمت حقیقی و بهای واقعی هر یک از آثار ادبی معلوم و معین باشد.
باری، چون نقادی به یک تعبیر لازمهاش قضاوت درباره آثار ادبی است و قضاوت درباره آثار ادبی هم بستگی دارد، به معرفت و شناخت درست و واقعی آن آثار، ناچار باید اصول و موازینی هم در کار باشد تا این داوری و قضاوت امکان بیابد، اما این موازین و اصول را به آسانی نمیتوان بدست آورد و بر آنچه به دست میتوان آورد، نیز اعتماد قطعی و کلی نمیتوان کرد. سبب این امر نیز این است که هیچ منتقدی از حب و بغض و میل و هوی به کلی خالی و برکنار نیست. از این رو، بسا که گزافهگویی و تعصب به خرج دهد و نیک و بد را به میزان دیگر بسنجد، چنانکه اگر خود شاعر و ادیب سخن آفرین است، طریقه و شیوه خود را بر شیوهها و طریقههای دیگر ترجیح بدهد و اگر خود ادیب و شاعر سخنآفرین نیست، بسا که آن شور و شوق و جذبه و الهام را که در سخن شاعر و نویسنده است، ادراک نکند و ارج و بهای واقعی نبوغ و قریحه خلاق معانی را ناچیز و اندک بشمارد.
اما کسانی که انتقاد را بدینگونه خوارمایه پنداشتهاند، از اهمیت آن غافل بودهاند. در واقع نقد ادبی جز بحث و تحقیق درباره اوصاف و ارزش آثار منظوم و منثور چیزی نیست و از این قرار میتوان آن را «شناساندن لطائف آثار ذوقی» شمرد.
در این صورت، نقد ادبی، برخلاف آنچه در وادی امر به ذهن بعضی متبادر میشود با آنکه در بعضی موارد با عیبجویی همراه میباشد، در حقیقت از آن جداست. آنچه در عالم ادبیات میتواند در معرض انتقاد قرار گیرد، اثری است که واجد مرحلهای از کمال باشد. میتوان گفت کتابی یا شعری فرود انتقاد است، یعنی بحثو فحص درباره آن مایه اتلاف عمر و وقت است، اما هرگز هیچ اثری هرقدر عالی و ارزنده باشد، برتر از انتقاد قرار نمیگیرد و آنرا نمیتوان از دسترس نقادی برتر شمرد، زیرا اثر ادبی و هنری هرقدر بیشتر با کمال و جهان مقرون باشد، بیشتر درخور عنایت و علاقه است و هرچه کمتر از لطف و جمال بهره داشته باشد، کمتر مورد توجه و نظر واقع میشود.
باری هدف منتقد آن نیست که چیز تازهای بوجود بیاورد، بلکه میخواهد چیزی را که وجود دارد، تجلیل و توصیف کند. عناصر و اجزاء آن را بشناسد و معلوم نماید که ارتباط بین عناصر و اجزاء مزبور با امور و عوامل دیگر از قبیل دین و محیط و ذوق و غیره چگونه و از چه قرار است. در هرحال، برای آنکه بتوان در باب اثر هنری به درستی قضاوت کرد، لازم نیست که بتوان مانند هنرمند یا بهتر از او اثری ایجاد نمود. بیآنکه انسان شاعری بزرگ باشد، میتواند منتقدی بصیر باشد.
غور و تحقیق در تاریخ نقد، این نکته را ثابن میکند که آنچه امروز نقد ادبی میگویند، با آنچه در قدیم از نقد ادبی اراده میکردهاند، تفاوت چندانی ندارد، بلکه فقط صورت توسعه یافته و تکامل پذیرفته آن میباشد. این مطلبی است که مطالعه در تاریخ نقد آن را روشن میکند و در واقع بدون مطالعه تاریخ نه فقط مفهوم درستی از نقد نمیتوان یافت، بلکه باید گفت که فن نقد به تمامه در تاریخ ادب و هنر مندرج و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 18 صفحه
قسمتی از متن .doc :
سر فصل
حسابرسی وجوه نقد وبانک :
وجوه نقد معمولا شامل وجوه نقد نزد بانکها و وجوه نزد صندوق و تنخواه گردانها می باشد
اهداف رسیدگی به وجوه نقد وبانک :
1- کلیه ی وجوه نقد منعکس در صورتهای مالی در تاریخ ترازنامه موجود بوده است.(هدف اثبات وجوه )
2- مالکیت واحد مورد رسیدگی برکلیه ی وجوه نقد به استناد اسناد ومدارک موجود ؟ بوده (هدف اثبات مالکیت)
3- ارزش وجوه نقد متعلق به شرکت در تاریخ ترازنامه متکی به اسناد ومدارک مثبته و برطبق استانداردهای حسابداری منعکس گردیده باشد .(هدف ارزشیابی و کامل بودن)
4- مبالغ مندرج در ترازنامه به نحو صحیح و طبقه بندی و افشاء شده است .(هدف اثبات افشاء وارائه)
نکته : حسابرسان در رسیدگی به حساب موجودی نقد وبانک و همچنین در سایردارایی ها می بایست توجه داشته باشند که نمی بایست دارایی ها بیش از واقع در حسابها و صورتهای مالی نشان داده شود و از آنجایی که ؟ ذاتی موجودی نقد بانک بیشتراز سایر دارایی ها می باشد لذا از حساسیت خاصی در رسیدگی ها برخوردار است.
حسابرسان برای رسیدن به اهداف فوق الذکر حساب موجودی نقد وبانک را می بایست طبق برنامه ی حسابرسی موجودی نقد وبانک به مرحله ی اجرا در آورند تا ادعاهای مدیریت به شرح فوق را اثبات نمایند.
آزمونهای محتوای نقد وبانک به شرح ذیل است:
1- صورت ریز مانده های وجوه نقد را دریافت و با دفتر کل مطابقت دهید .(هدف اثبات صحت محاسبات ریاضی)
2- درخواست تاییدیه ی بانک را به منظور اثبات وجوه نقد به بانکها ارسال کنید(هدف اثبات وجود ومالکیت)
3- صورت مغایرت بانکی را به تاریخ ترازنامه برای هر یک از حسابهای بانکی دریافت و ازصحت تهیه صورت مغایرت اطمینان حاصل نمایید. وماندهای موجود در صورت مغایریت رابا دفاتر وصورتحساب بانک مطابقت دهید.حسابرسان می بایست جزئیات صورت مغایرت بانکی را رسیدگی نمایند تا از درستی تهیه آن مطمئن شوند .رسیدگی به صورت مغایرت بانکی شامل اثبات درستی محاسبات ریضای ،ردیابی مانده ها به صورت حسابهای بانکی و حسابهای بانک در دفاتر شرکت وپی جویی اقلام مغایرات (اقلام باز) می باشد. رسیدگی به صورت مغایرت بانکی توسط حسابرسی از اهمیت خاصی برخوردار است چرا که کسری وجه نقد می تواند با حذف یک چک صادره ارائه نشده به بانک (چکهای معوق) یابا ارتکاب یک اشتباه عمدی در جمعهای صورتهای مغایرت بانکی مخفی نگه داشته شود. مانده ی صورت حساب بانک با دریافت تاییده از بانک تایید می شود چون ممکن است صورت حساب استفاده شده در صورت مغایرت بانکی ، آخرین صورت حساب همان سال بانک نباشد.
4- صورت حساب مقطعی بانک که شامل عملیات چند روزکاری پس از تاریخ ترازنامه می باشد از بانک دریافت کنیم.
صورت حساب مقطعی بانک:
صورت حسابی که مقدار معینی روزکاری پس از پایان سال مالی شرکت را در بر میگرد از این صورت حساب برای اثبات مغایرت بانکی صحت مغایرت بانکی وردیابی اقلام باز صورت مغایرت بانکی در سال مالی بعد استفاده می شود .صورت حساب مقطعی حسابرسان را قادر می سازد که چکهای معوق و وجوه بین راهی را رد صورت مغایرت به دقت رسیدگی کنند. صورت حساب مقطعی بانک این اطمینان را به حسابرس می دهد که وجوه نقد منعکس در ترازنامه حذف یک یا چند چک ارائه نشده به بانک ،بیش از واقع نشان داده نشده است .
5- وجوه نقد نزد صندوق شرکت و تنخواه گردانها را در مقطع پایان سال شمارش کنید( هدف اثبات وجود ومالکیت)
6- انقطاع زمانی دریافتها و پرداختهای نقدی را کنترل کنید (هدف اثبات کامل بودن) انعکاس صحیح وضعیت وجوه نقد در ترازنامه مستلزم انقطاع زمانی (cut off) وپرداختهای نقدی در پایان سال است. وجوه نقد مندرج در ترازنامه می بایست تمام دریافتهای آ»رین روز سال منعکس نماسند وهیچگونه دریافتی بعد از سال را در برنگیرد چنانچه حسابرسان بتوانند درآخرین روز سال مالی در محل شرکت حضور یابند با شمارش وجوه نقد می توانند انقطاع عملیات نقدی صاحبکار را اثبات نمایند. همچنین جهت انجام عملیات انقطاع زمانی موجود ی نق وبانک می بایست آخرین چکهای صادره را درپایان سال یادداشت نمایند تا بتوانند چکهای صادر شده ی بعدی را به عنوان پرداختهای سالد مالی بعد محسوب نمایند تا جزء پرداختهای سال جاری محسوب نگردد.آزمون انقطاع زمانی آزمودنی است که حسابرس به منظور حصول اطمینان از این موضوع که کلیه ی رویدادهای واقع شده طی دوره های مالی در همان دوره های مالی به ثبت رسیده اند انجام می شود.
7- کلیه ی نقل وانتقالات حسابهای بانکی را برای هفته ی آخر سال مورد رسیدگی و هفته ی اول سال بعد ردیابی کنید.
8- هر گونه چک با مبلغ غیر عادی در وجوه اشخاص وابسته را پی جویی نمایید. اینگونه چکها می بایست مورد بررسی قرار گیرد که اولا دارای مجوز لازم بوده و به درستی در دفاتر ثبت شده اند وثانیا به صورت کافی در صورتهای مالی افشا شده اند.
9- ازچگونگی ارائه وکفایت افشاء وجوه نقد در صورتهای مالی براساس استانداردهای حسابداری اطمینان حاصل کنید.
وجوه نقد مندرج در ترازنامه می بایست تنها وجوهی را شامل گردد که برای عملیات جاری شرکت در دسترس باشد و بتوان در هر لحظه از استفاده نمود لذا وجوه محدودیت دار مثل حساب بانکی که فعلا بسته شده است. را که شرکت نمی تواند استفاده نماید می بایست تحت سرفصل سایر دارایی ها طبقه بندی نمایند.
10- کنترل شود که مانده های حسابهای ارزی برمبنای صحیح تسعیر ارز گریده و سود وزیان حاصل از تسعیر ارز در حسابها شناسایی شده باشد.
11- کنترل شود که تضمین کافی و مناسب از تنخواه گردانها و صندوقدار شرکت اخذ گردیده باشد.
12- بررسی شود که ایجاد تنخواه براساس مجوز بوده و سقف تنخواه رعایت شده و در پایان سال نیز مانده ی تنخواه تسویه وبه حسابهای بانکی واریز شده باشد.
نکته : هدف حسابرسان در حسابرسی نهایی اثبات ادعاهای مدیریت در ره یک از سرفصل های ترازنامه و سود وزیان می باشد. از آنجایی که استانداردهای حسابداری و هدفهای خاص هر یک از سرفصلا ممکن است با یکدیگر متفاوت باشند لذا برنامه های حسابرسی اثبات ادعاهای مدیریت در
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 34 صفحه
قسمتی از متن .doc :
بسم الله الرحمن الرحیم
عنوان مقاله:
نقد و تحلیل آراءادبی غربیها
(از یونان باستان تا به امروز)
گردآورنده :
ام فروه خرمی شرق
زمستان 1386
چکیده
در تعریف واژه ی ادبیات، ماهیت، فواید و نقش آن در زندگی بشر و نیز در حوزه ها و کارکردهای عملی آن، از قدیمترین زمان تاکنون مباحث گوناگونی صورت گرفته است؛ برخی آنرا به مفهوم اخلاقی و برخی در معانی ادبی و عده ای نیز به هر دو مفهوم اخلاقی و ادبی آن به کار برده اند.
اما امروزه ادبیات با سایر علوم جدیدی چون روان شناسی، زبان شناسی و نقد ادبی پیوند خورده و اهمیت والایی پیدا کرده است.
اگر ما یک سیر اجمالی در آراء و نظریه های ادبی غربی ها داشته باشیم، با مطالعه ی آراء ادبی افلاطون، ارسطو، سیدنی، جان درایدن، جانسن و کالریچ و دیگران در می یابیم که:
اولاً جریان فکری ادبی که از ارسطو شروع و به کالریچ ختم می شود، متناسب با شرایط فرهنگ اروپایی است؛ به ین صورت که اگر در آراء آنها ابتدا موضوع اخلاقی در حوزه ی ادبیات دارای نقش و معنای خاصی بود، رفته رفته رنگ باخته و «لذت» جانشین «تعالیم اخلاقی» می گردد.
ثانیاً در تعریف ماهوی شعر و ادبیات با مشکلات و نارسایی های چندی روبه رو هستیم که تعمیم آن نظرها به آثار ادبی مهم دنیا، نه تنها مشکل، بلکه گاهی ناممکن و یا حداقل ضعیف می باشد.
در این مقاله ضمن تبیین و روشنگری جریانات تاریخی آراء ادبی غربی، که از اخلاق به التذاذ و از ایضاح به ابهام می گراید، سعی شده با کمک از نظریه های ادبی خواجه نصیر و بند کروچه و استفاده از مفهوم «شهود»، یک تعریف جامع و کاربردی تری از ادبیات ارائه شود تا گره گشای بسیاری از مشکلات ادبی و علمی ما باشد.
کلید واژه ها: آراء ـ ادبی ـ امروز ـ شهود ـ غرب ـ نقد ـ یونان
1ـ مقدمه
در تعریف واژه ی «ادبیات» و تبیین «ماهیت» و «رویکردهای معرفتی» آن، از قدیم ترین زمان ها تاکنون، مباحث گوناگونی از طرف صاحب نظران به عمل آمده است.
امروزه نیز با توجه به پیشرفت های علمی جدید و ورود آن به حوزه های علوم انسانی و تعاملات اجتماعی و معرفتی آن با ادبیات، بیش از پیش توجه علما و اندیشمندان علوم انسانی را به خود معطوف داشته است.
"سقراط، افلاطون و ارسطو نخستین کسانی هستند که به طور رسمی درباره ی شعر و ادبیات، نظرهای متقن و منتقدانه ای بیان کرده اند."(زرین کوب، ج1، 1361،ص 6).
"ظاهراً ارسطو هم اولین کسی بود که آثار قوه ی ذوق و عقل انسانی را، مانند آثار طبیعت، تابع قوانین و نوامیس کلی شمرد و شعر و ادبیات را در زمره ی فعالیت های ذهنی انسان و دارای وجود و ماهیت معرفتی به شمار آورد."(زرین کوب، ج2، 1361،ص829).
بررسی موضوع "وظیفه" و "کارکرد بیرونی ادبیات"، تاریخ طولانی دارد؛ دانشمندان و نظریه پردازان مختلفی با تأثیر از آراء ادبی افلاطون و به خصوص ارسطو، به طور عمده بیشتر بر جنبه های معرفتی ادبیات تأکید داشته اند. اما از دورهی رنساس به بعد، و با توجه به توسعه ی روز افزون پیشرفت های علمی و صنعتی در غرب، "نظریه پردازان ادبی اغلب از جنبههای معرفتی ادبیات دور شده و به برآیند لذّت و انفعال نفسانی ادبیات، تأکید بیشتری نموده و آن را از مظاهر و نمودهای عینی و ذاتی ادبیات برشمردند."(رِنِه ولک، مورگان فوستر؛1370، صص 45-44).
تنی چند از نظریه پردازان بر رویکردهای عملی (Practic) ادبیات و جنبه های انسانی و اجتماعی آن تأکید داشته و مفهوم غایی و ماهیت درونی ادبیات را در ساختار عملی و عینی آن تعریف کرده اند. (سارتر؛1363،ص 29).
برخی نیز صرفاً جنبه ی زیبایی «ادبیات» را ماهیت اصلی آن بر شمرده اند؛ و به گفتة اِمِرسون1 (1882-1803)، «زیبایی» خودش را توجیه می کند و در کنار هرگونه دفاعی که از شعر به وسیله ی ارسطو، درایدن، کالریچ و دیگران به عمل آمده، باید گفت که « نخستین وظیفه و عمدهی شعر، وفادار ماندن به ماهیت خودش است.» (رنه وِلِک و آستن وارن؛ 1373،ص31).
عده ای نیز مانند ماثیو آرنولد (1888-1822)، شاعر و منتقد، به بی طرفی اخلاقی ادبیات توجه داشتند. هدف آرنولد نیز نیل به «مجاهده ی بی طرفانه» و دست یابی به یک «محک عینی» در ارزیابی آثار ادبی بود. و در واقع نوعی تعادل و سازش بین مفهوم زیبایی (Beauty) و وظیفه ی اخلاقی (Duty) را تعلیم می داد.( زرین کوب؛ ج2، 1361،ص 503).
او در ماهیت اخلاقی ادبیات معتقد بود که "شعر می تواند جانشین مذهب شود." در مقابل بعضی ها نیز معتقدند که «هیچ چیز در این دنیا یا در آن دنیا، نمی تواند جانشین چیز دیگر باشد».(تی.اس.الیوت؛1933،صص 155-113).
با توجه به سوابق و پایه های تاریخی تحقیقات و پژوهش های انجام یافته در غرب، در می یابیم که در مطالعات و یا نظریه پردازی های آنان، تبیین روشن و گویایی از ماهیت اصلی و ذاتی ادبیات به عمل نیامده و در سیر جریانات و نظریه پردازی های ادبی نیز، بیشتر بر جنبه های صوری و مادی سخن ادبی، از جمله موضوع « زیباشناختی» آن و در نهایت بر مفهوم «لذّت گرایی ادبی» تأکید و توجه داشته اند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 32 صفحه
قسمتی از متن .doc :
باسمه تعالی
عنوان مقاله:
نقد و تحلیل آراءادبی غربیها
(از یونان باستان تا به امروز)
نویسنده :
دکتر حسین نوین
استادیار دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه محقق اردبیلی
بهمنماه1385
آدرس: اردبیل، دانشگاه محقق اردبیلی، دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی
چکیده
در تعریف واژه ی ادبیات، ماهیت، فواید و نقش آن در زندگی بشر و نیز در حوزه ها و کارکردهای عملی آن، از قدیمترین زمان تاکنون مباحث گوناگونی صورت گرفته است؛ برخی آنرا به مفهوم اخلاقی و برخی در معانی ادبی و عده ای نیز به هر دو مفهوم اخلاقی و ادبی آن به کار برده اند.
اما امروزه ادبیات با سایر علوم جدیدی چون روان شناسی، زبان شناسی و نقد ادبی پیوند خورده و اهمیت والایی پیدا کرده است.
اگر ما یک سیر اجمالی در آراء و نظریه های ادبی غربی ها داشته باشیم، با مطالعه ی آراء ادبی افلاطون، ارسطو، سیدنی، جان درایدن، جانسن و کالریچ و دیگران در می یابیم که:
اولاً جریان فکری ادبی که از ارسطو شروع و به کالریچ ختم می شود، متناسب با شرایط فرهنگ اروپایی است؛ به ین صورت که اگر در آراء آنها ابتدا موضوع اخلاقی در حوزه ی ادبیات دارای نقش و معنای خاصی بود، رفته رفته رنگ باخته و «لذت» جانشین «تعالیم اخلاقی» می گردد.
ثانیاً در تعریف ماهوی شعر و ادبیات با مشکلات و نارسایی های چندی روبه رو هستیم که تعمیم آن نظرها به آثار ادبی مهم دنیا، نه تنها مشکل، بلکه گاهی ناممکن و یا حداقل ضعیف می باشد.
در این مقاله ضمن تبیین و روشنگری جریانات تاریخی آراء ادبی غربی، که از اخلاق به التذاذ و از ایضاح به ابهام می گراید، سعی شده با کمک از نظریه های ادبی خواجه نصیر و بند کروچه و استفاده از مفهوم «شهود»، یک تعریف جامع و کاربردی تری از ادبیات ارائه شود تا گره گشای بسیاری از مشکلات ادبی و علمی ما باشد.
کلید واژه ها: آراء ـ ادبی ـ امروز ـ شهود ـ غرب ـ نقد ـ یونان
1ـ مقدمه
در تعریف واژه ی «ادبیات» و تبیین «ماهیت» و «رویکردهای معرفتی» آن، از قدیم ترین زمان ها تاکنون، مباحث گوناگونی از طرف صاحب نظران به عمل آمده است.
امروزه نیز با توجه به پیشرفت های علمی جدید و ورود آن به حوزه های علوم انسانی و تعاملات اجتماعی و معرفتی آن با ادبیات، بیش از پیش توجه علما و اندیشمندان علوم انسانی را به خود معطوف داشته است.
"سقراط، افلاطون و ارسطو نخستین کسانی هستند که به طور رسمی درباره ی شعر و ادبیات، نظرهای متقن و منتقدانه ای بیان کرده اند."(زرین کوب، ج1، 1361،ص 6).
"ظاهراً ارسطو هم اولین کسی بود که آثار قوه ی ذوق و عقل انسانی را، مانند آثار طبیعت، تابع قوانین و نوامیس کلی شمرد و شعر و ادبیات را در زمره ی فعالیت های ذهنی انسان و دارای وجود و ماهیت معرفتی به شمار آورد."(زرین کوب، ج2، 1361،ص829).
بررسی موضوع "وظیفه" و "کارکرد بیرونی ادبیات"، تاریخ طولانی دارد؛ دانشمندان و نظریه پردازان مختلفی با تأثیر از آراء ادبی افلاطون و به خصوص ارسطو، به طور عمده بیشتر بر جنبه های معرفتی ادبیات تأکید داشته اند. اما از دورهی رنساس به بعد، و با توجه به توسعه ی روز افزون پیشرفت های علمی و صنعتی در غرب، "نظریه پردازان ادبی اغلب از جنبههای معرفتی ادبیات دور شده و به برآیند لذّت و انفعال نفسانی ادبیات، تأکید بیشتری نموده و آن را از مظاهر و نمودهای عینی و ذاتی ادبیات برشمردند."(رِنِه ولک، مورگان فوستر؛1370، صص 45-44).
تنی چند از نظریه پردازان بر رویکردهای عملی (Practic) ادبیات و جنبه های انسانی و اجتماعی آن تأکید داشته و مفهوم غایی و ماهیت درونی ادبیات را در ساختار عملی و عینی آن تعریف کرده اند. (سارتر؛1363،ص 29).
برخی نیز صرفاً جنبه ی زیبایی «ادبیات» را ماهیت اصلی آن بر شمرده اند؛ و به گفتة اِمِرسون1 (1882-1803)، «زیبایی» خودش را توجیه می کند و در کنار هرگونه دفاعی که از شعر به وسیله ی ارسطو، درایدن، کالریچ و دیگران به عمل آمده، باید گفت که « نخستین وظیفه و عمدهی شعر، وفادار ماندن به ماهیت خودش است.» (رنه وِلِک و آستن وارن؛ 1373،ص31).
عده ای نیز مانند ماثیو آرنولد (1888-1822)، شاعر و منتقد، به بی طرفی اخلاقی ادبیات توجه داشتند. هدف آرنولد نیز نیل به «مجاهده ی بی طرفانه» و دست یابی به یک «محک عینی» در ارزیابی آثار ادبی بود. و در واقع نوعی تعادل و سازش بین مفهوم زیبایی (Beauty) و وظیفه ی اخلاقی (Duty) را تعلیم می داد.( زرین کوب؛ ج2، 1361،ص 503).
او در ماهیت اخلاقی ادبیات معتقد بود که "شعر می تواند جانشین مذهب شود." در مقابل بعضی ها نیز معتقدند که «هیچ چیز در این دنیا یا در آن دنیا، نمی تواند جانشین چیز دیگر باشد».(تی.اس.الیوت؛1933،صص 155-113).
با توجه به سوابق و پایه های تاریخی تحقیقات و پژوهش های انجام یافته در غرب، در می یابیم که در مطالعات و یا نظریه پردازی های آنان، تبیین روشن و گویایی از ماهیت اصلی و ذاتی ادبیات به عمل نیامده و در سیر جریانات و نظریه پردازی های ادبی نیز، بیشتر بر جنبه های صوری و مادی سخن ادبی، از جمله موضوع « زیباشناختی» آن و در نهایت بر مفهوم «لذّت گرایی ادبی» تأکید و توجه داشته اند.