لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 462
فهرست مطالب
عنوان
صفحه
TUمقدمة مصححUT . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
3
TUمقدمة مؤلفUT . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
103
TUباب اول : UT
در بیان منبع و مظهر فتوت و معنی طریقت و تصوف . . . . . . . . . . . . . . . . . .
114
TUباب دوم :UT
در بیان پیر و مرید و آنچه تعلق بدان دارد . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
149
TUباب سوم :UT
در بیان نقیب و استاد شدّ . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
171
TUباب چهارم UT:
در بیان خرقه و سایر لباسهای اهل فقر . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
219
TUباب پنجمUT :
در آداب اهل طریق . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
266
TUباب ششمUT :
در شرح حال ارباب معرکه . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
334
TUباب هفتمUT :
در بیان اهل قبضه و حالات ایشان . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
414
مقدمه
فتوت در لغت عرب صفتی است که از کلمة < فتی > مشتق شده است همانگونه که رجولت از رجل و ابوّت از اب و اخوّت از اخ و امومت از امّ و انوثت از انثی و مانند آن. فتی نیز در لغت عرب، تازه جوان و کسی را گویند که پای در دوران جوانی نهاده و روزگار خوش شباب را آغاز کرده است. در فرهنگها فتوت به ضم اول و دوم و تشدید و فتح سوم را < جوانمردی و مردمی> معنی کردهاند (منتهیالارب) و فتَیٰ به فتح اول و الف کوتاه در آخر، به معنی جوان و جوانمرد نیکوخوی است. فتی به کسر اول جوانسال از هر چیز و فتاء بر وزن سماء جوانی و جوان شدن و جوانمردی نمودن است.
این لغت معنیهای دیگری نیز دارد از قبیل فتیان به فتح اول و دوم به معنی شب و روز، و فتیان به کسر اول نام قبیلهای از بجیله و مانند آنها که اکنون از موضوع بحث ما بیرون است.
در عصر جاهلی فتوت را مجازا" به معنی شجاعت و فتی را به معنی شجاع میگرفتند چنانکه در شعر طرفة بن العبد آمده است :
اذا القوم قالوا من فتی خلت اننی
عنیت فلم اکسل ولم اتبلد
و متمم بن نویره گفت :
اذا القـوم قـالـوا مـن فتی لعظیمة
فما کلـهم یـدعـی ولکنـه الفتـی
از آن پس فتی را به معنی بخشنده به کار بردند، چنان که در شعر حطیأه آمده است:
و ذاک فتـی ان تأته فـی صنیعة
الـی مـالـه لاتأته بـشـفیـع
بدین ترتیب در عصر جاهلی دو معنی مجازی برای لفظ فتی پدید آمده : شجاعت و سخاوت؛ و عرب این دو صفت را از تمام صفات پسندیدهتر و ستودهتر میدانست. وقتی لفظ فتی بر سر زبانها افتاد و بسیار کسان را < فتی> خواندند، شاعران ممدوح خویش را برای مبالغه < فتی الفتیان > گفتند و نظایر چنین ترکیبی در عربی وجود داشت مانند اشجع الشجعان، اسخی اﻻسخیاء و نظایر آنهاTPPT.
مشتقات گوناگون کلمة فتوت ده بار در قرآن کریم آمده است بدین شرح : فتَیٰ (12/ 61) فَتَیان (12/ 36) فِتْیَه (18/13) اَلْفِتیَه (18/10) لِفَتیه (18/59-61) فتَیٰ (12/30) لِفِتْیانِهِ (12/62) وَ فَتَیاتِکُم (4/29-24/33) .
در تفسیر این آیتها فَتَیٰات را کنیزان و پرستاران و فَتَیان و فِتْیان را غلامان و کارگزاران ترجمه کردهاند. لیکن فتَیٰ را جوان و جوان مرد و نیز شاگرد (در مورد اطلاق فَتی به یوشع بن نون خلیفه و مصاحب حضرت موسی علیه السلام) گفته و فِتْیَه (در مورد اصحاب کهف) را نیز جوانمردان ترجمه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
زندگی نامه مولانا
آغازعمر
اسم والقاب نام او باتفاق تذکره نویسان محمد ، جلال الدین است و همه مورخان او را بدین نام و لقب شناخته اند و را جز جلال الدین به لقب خداوندگار نیز می خوانده اند و خطاب لفظ خداوندگار گفتهی بهاء ولد است.
مولد ونسب :
مولد مولانا شهر بلخ است بنا به روایات مشهور در ششم ربیع الاول سال 604هجری / سی ام سپتامبر 1207 م تولد یافته است . وعلت شهرت او به رومی و مولاناء روم همان طول اقامت وی در شهر قونیه که اقامت گاه اکثر عمر و مدفن اوست بوده چنانکه خود وی نیز همواره خود را از مردم خراسان شمرده و اهل شهر خود را دوست می داشته واز یاد آنان فارغ دل نبوده است .
نسبتش به گفته بعضی از جوانب پدر به ابوبکر صدیق می پیوندد . این مطلب را نخستین بار سپهسالار بر سر زبانها انداخته است . شجره یی که افلاکی قید می کند ، چنین است : محمد بهاء الدین ولد حسین خطیبی احمد خطیبی محمد مودود مسیّب متأخر حماد عبد الرحمن ابوبکر .
شجره ی دیگری در جواهر المضیئه ی شیخ محیی الدین عبد القادر (775 هجری /1373 میلادی )به صورت زیر آمده است : محمد ( سلطان العلما بهاء ولد ) محمد احمد قاسم مسیّب عبد الله عبد الرحمن ابوبکر .
لقب سلطان العلما :
پدر مولانا جلال دین محمد،محمد بن حسین بن احمد خطیبی است که به «سلطان العلما بهاء الدین ولد » شهرت دارد .خود او در معارف به نزدیک شدن عمر خود به پنجاه و پنج سالگی در آغاز رمضان 600هجری اشاره کرده است . اگر بپذیریم که این سخن را در پنجاه و چهار سالگی بر زبان آورده ،باید در سال 546هجری / 1152-1151 تولد یافته باشد .زندگانی بهاء الدین که « مولانای بزرگ » نیز خوانندش حتی در ابتدانامه هم به کرامات آمیخته است . در رأس کرامات منسوب بدو این کرامت که لقب « سلطان العلما » را حضرت محمد (ص) بدو بخشیده است .
مادر مولانا از وی به مادر سلطان تعبیر می کنند ، همان مومنه خاتون است که در قرامان (لارنده) مدفون است .
مهاجرت بهاء ولد ازبلخ :
به روایت احمد افلاکی و به اتفاق تذکره نویسان بهاء ولد به واسطه ی رنجش خاطر خوارزمشاه در بلخ مجال قرار ندید و ناچار هجرت اختیار کرد و گویند سبب عمده در وحشت خوارزمشاه آن بود که بهاء ولد بر سر منبر به حکما و فلاسفه بد می گفت وآنان را مبتدع می خواند وبر فخر رازی که استاد خوارزمشاه و سر آمد و امام حکمای عهد بود این معانی گران می آمد و خوارزمشاه را بهاء ولد بر می انگیخت تا میانه ی این دو اسباب وحشت قائم گشت و بهاءولد تن به جلاء وطن در داد و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت جهانبانی نشسته است به شهر خویش باز نگردد .
وقتی که پدر مولانا سلطان العلما محمد بهاء الدین از بلخ مهاجرت می کرد ، می بایست که مولانا جوانی تقریباً بیست ساله باشد . به روایت جامی و دولتشاه ، سلطان العلما در راه مهاجرت از بلخ ، در نیشابور با فرید الدّین عطار عارف بزرگ دیدار کرد . عطار در این دیدار نسخه ایی از اسرار نامه را به مولانا هدیه کرد . وگفته اند که مولانا پیوسته اسرار نامه را با خود داشته و از این کتاب بهره ها برده و برخی از حکایات آن را در مثنوی باز آورده است . بنا به نوشته ی برخی مأخذ ، مولانا در قرامان با گوهر خاتون دختر خواجه لالای سمرقندی ازدواج کرده ، سلطان ولد و علاء الدین چلپی فرزندان این خاتونند .
ذکر مهاجرت بهاءولد در مثنوی ولدی بدین طریق است :
چونکه از بلخیان بهاء ولـد گشت دلخسته آن شه سر مد
ناگهش از خدا رسید خطاب کای یگانـه شهنشه اقطاب
چون ترا این گروه آزردنـد دل پاک ترا زجا بردنــد
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
زندگی نامه مولانا
آغازعمر
اسم والقاب نام او باتفاق تذکره نویسان محمد ، جلال الدین است و همه مورخان او را بدین نام و لقب شناخته اند و را جز جلال الدین به لقب خداوندگار نیز می خوانده اند و خطاب لفظ خداوندگار گفتهی بهاء ولد است.
مولد ونسب :
مولد مولانا شهر بلخ است بنا به روایات مشهور در ششم ربیع الاول سال 604هجری / سی ام سپتامبر 1207 م تولد یافته است . وعلت شهرت او به رومی و مولاناء روم همان طول اقامت وی در شهر قونیه که اقامت گاه اکثر عمر و مدفن اوست بوده چنانکه خود وی نیز همواره خود را از مردم خراسان شمرده و اهل شهر خود را دوست می داشته واز یاد آنان فارغ دل نبوده است .
نسبتش به گفته بعضی از جوانب پدر به ابوبکر صدیق می پیوندد . این مطلب را نخستین بار سپهسالار بر سر زبانها انداخته است . شجره یی که افلاکی قید می کند ، چنین است : محمد بهاء الدین ولد حسین خطیبی احمد خطیبی محمد مودود مسیّب متأخر حماد عبد الرحمن ابوبکر .
شجره ی دیگری در جواهر المضیئه ی شیخ محیی الدین عبد القادر (775 هجری /1373 میلادی )به صورت زیر آمده است : محمد ( سلطان العلما بهاء ولد ) محمد احمد قاسم مسیّب عبد الله عبد الرحمن ابوبکر .
لقب سلطان العلما :
پدر مولانا جلال دین محمد،محمد بن حسین بن احمد خطیبی است که به «سلطان العلما بهاء الدین ولد » شهرت دارد .خود او در معارف به نزدیک شدن عمر خود به پنجاه و پنج سالگی در آغاز رمضان 600هجری اشاره کرده است . اگر بپذیریم که این سخن را در پنجاه و چهار سالگی بر زبان آورده ،باید در سال 546هجری / 1152-1151 تولد یافته باشد .زندگانی بهاء الدین که « مولانای بزرگ » نیز خوانندش حتی در ابتدانامه هم به کرامات آمیخته است . در رأس کرامات منسوب بدو این کرامت که لقب « سلطان العلما » را حضرت محمد (ص) بدو بخشیده است .
مادر مولانا از وی به مادر سلطان تعبیر می کنند ، همان مومنه خاتون است که در قرامان (لارنده) مدفون است .
مهاجرت بهاء ولد ازبلخ :
به روایت احمد افلاکی و به اتفاق تذکره نویسان بهاء ولد به واسطه ی رنجش خاطر خوارزمشاه در بلخ مجال قرار ندید و ناچار هجرت اختیار کرد و گویند سبب عمده در وحشت خوارزمشاه آن بود که بهاء ولد بر سر منبر به حکما و فلاسفه بد می گفت وآنان را مبتدع می خواند وبر فخر رازی که استاد خوارزمشاه و سر آمد و امام حکمای عهد بود این معانی گران می آمد و خوارزمشاه را بهاء ولد بر می انگیخت تا میانه ی این دو اسباب وحشت قائم گشت و بهاءولد تن به جلاء وطن در داد و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت جهانبانی نشسته است به شهر خویش باز نگردد .
وقتی که پدر مولانا سلطان العلما محمد بهاء الدین از بلخ مهاجرت می کرد ، می بایست که مولانا جوانی تقریباً بیست ساله باشد . به روایت جامی و دولتشاه ، سلطان العلما در راه مهاجرت از بلخ ، در نیشابور با فرید الدّین عطار عارف بزرگ دیدار کرد . عطار در این دیدار نسخه ایی از اسرار نامه را به مولانا هدیه کرد . وگفته اند که مولانا پیوسته اسرار نامه را با خود داشته و از این کتاب بهره ها برده و برخی از حکایات آن را در مثنوی باز آورده است . بنا به نوشته ی برخی مأخذ ، مولانا در قرامان با گوهر خاتون دختر خواجه لالای سمرقندی ازدواج کرده ، سلطان ولد و علاء الدین چلپی فرزندان این خاتونند .
ذکر مهاجرت بهاءولد در مثنوی ولدی بدین طریق است :
چونکه از بلخیان بهاء ولـد گشت دلخسته آن شه سر مد
ناگهش از خدا رسید خطاب کای یگانـه شهنشه اقطاب
چون ترا این گروه آزردنـد دل پاک ترا زجا بردنــد
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 20 صفحه
قسمتی از متن .doc :
زندگی نامه مولانا
آغازعمر
اسم والقاب نام او باتفاق تذکره نویسان محمد ، جلال الدین است و همه مورخان او را بدین نام و لقب شناخته اند و را جز جلال الدین به لقب خداوندگار نیز می خوانده اند و خطاب لفظ خداوندگار گفتهی بهاء ولد است.
مولد ونسب :
مولد مولانا شهر بلخ است بنا به روایات مشهور در ششم ربیع الاول سال 604هجری / سی ام سپتامبر 1207 م تولد یافته است . وعلت شهرت او به رومی و مولاناء روم همان طول اقامت وی در شهر قونیه که اقامت گاه اکثر عمر و مدفن اوست بوده چنانکه خود وی نیز همواره خود را از مردم خراسان شمرده و اهل شهر خود را دوست می داشته واز یاد آنان فارغ دل نبوده است .
نسبتش به گفته بعضی از جوانب پدر به ابوبکر صدیق می پیوندد . این مطلب را نخستین بار سپهسالار بر سر زبانها انداخته است . شجره یی که افلاکی قید می کند ، چنین است : محمد بهاء الدین ولد حسین خطیبی احمد خطیبی محمد مودود مسیّب متأخر حماد عبد الرحمن ابوبکر .
شجره ی دیگری در جواهر المضیئه ی شیخ محیی الدین عبد القادر (775 هجری /1373 میلادی )به صورت زیر آمده است : محمد ( سلطان العلما بهاء ولد ) محمد احمد قاسم مسیّب عبد الله عبد الرحمن ابوبکر .
لقب سلطان العلما :
پدر مولانا جلال دین محمد،محمد بن حسین بن احمد خطیبی است که به «سلطان العلما بهاء الدین ولد » شهرت دارد .خود او در معارف به نزدیک شدن عمر خود به پنجاه و پنج سالگی در آغاز رمضان 600هجری اشاره کرده است . اگر بپذیریم که این سخن را در پنجاه و چهار سالگی بر زبان آورده ،باید در سال 546هجری / 1152-1151 تولد یافته باشد .زندگانی بهاء الدین که « مولانای بزرگ » نیز خوانندش حتی در ابتدانامه هم به کرامات آمیخته است . در رأس کرامات منسوب بدو این کرامت که لقب « سلطان العلما » را حضرت محمد (ص) بدو بخشیده است .
مادر مولانا از وی به مادر سلطان تعبیر می کنند ، همان مومنه خاتون است که در قرامان (لارنده) مدفون است .
مهاجرت بهاء ولد ازبلخ :
به روایت احمد افلاکی و به اتفاق تذکره نویسان بهاء ولد به واسطه ی رنجش خاطر خوارزمشاه در بلخ مجال قرار ندید و ناچار هجرت اختیار کرد و گویند سبب عمده در وحشت خوارزمشاه آن بود که بهاء ولد بر سر منبر به حکما و فلاسفه بد می گفت وآنان را مبتدع می خواند وبر فخر رازی که استاد خوارزمشاه و سر آمد و امام حکمای عهد بود این معانی گران می آمد و خوارزمشاه را بهاء ولد بر می انگیخت تا میانه ی این دو اسباب وحشت قائم گشت و بهاءولد تن به جلاء وطن در داد و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت جهانبانی نشسته است به شهر خویش باز نگردد .
وقتی که پدر مولانا سلطان العلما محمد بهاء الدین از بلخ مهاجرت می کرد ، می بایست که مولانا جوانی تقریباً بیست ساله باشد . به روایت جامی و دولتشاه ، سلطان العلما در راه مهاجرت از بلخ ، در نیشابور با فرید الدّین عطار عارف بزرگ دیدار کرد . عطار در این دیدار نسخه ایی از اسرار نامه را به مولانا هدیه کرد . وگفته اند که مولانا پیوسته اسرار نامه را با خود داشته و از این کتاب بهره ها برده و برخی از حکایات آن را در مثنوی باز آورده است . بنا به نوشته ی برخی مأخذ ، مولانا در قرامان با گوهر خاتون دختر خواجه لالای سمرقندی ازدواج کرده ، سلطان ولد و علاء الدین چلپی فرزندان این خاتونند .
ذکر مهاجرت بهاءولد در مثنوی ولدی بدین طریق است :
چونکه از بلخیان بهاء ولـد گشت دلخسته آن شه سر مد
ناگهش از خدا رسید خطاب کای یگانـه شهنشه اقطاب
چون ترا این گروه آزردنـد دل پاک ترا زجا بردنــد
بدر آ از مـیان این اعـدا تا فرستیمشان عذاب وبـلا
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
«زندگی نامة ابوعلی سینا»
تهیه کنندگان :
زهرا امیرزادی
بهاره صفوی
فهرست
1 – زادگاه ابوعلی سینا
2 – درمان خورشید بانو مادر ناهید
3 – ورود به نیشابور
4 – ورود به همدان
5 – خروج پنهانی شیخ از اصفهان
زادگاه بوعلی سینا
پدر بوعلی سینا از اهالی بلخ و از بزرگان آن دیار بود . شهر بلخ که موطن پدر ابن سیناست . امروز در کشور جمهوری افغانستان قرار دارد . بلخ شهری بسیار قدیمی است که یونانیان قدیم آنرا بکتارا می نامیدند . از زمانهای کهن بین زرتشتیان و بودائیان که از ساکنان بلخ بودند کشمکشهائی جریان داشت . پیروان مذهب مانی و مسیحیان و نسطورین نیز قرنها قبل از ولادت پیامبر اسلام ( ص ) در این شهر می زیست . در روز سوم صفر سال 370 هجری برابر با سال 980 میلادی که پور سینا بدنیا آمده شهر بلخ مرکز نیرومند اسلام در شرق سرزمینهای اسلامی بشمار می رفت . شهر بخارا که پدر ابن سینا بدانجا نقل مکان کرد ، دردوران معاصر یکی از شهرهای جمهوری ترکستان شوروی است . پدر بوعلی سینا ، عبداللّه نام داشت و به کار دیوانی سرگرم بود . کار دیوانی یعنی خدمت در دستگاه حکومت و نباید کار دیوانی را تنها سپاهیگری یا خدمت در دربار و کارهای کوچکی چون خدمتکاری و فراشی و دربانی و آشپزی تصور کرد . در آن دوران ، این گونه مشاغل دیوانی را مستوفی می خواندند . در نزدیکی خرمثین قریه ای به نام افشنه وجود داشت که دختری به نام ستاره با خانواده اش در آنجا زندگی می کردند . عبداللّه روزی ستاره را دید به او دل بست و با وی ازدواج نمود ، چندی نگذشت که خداوند فرزندی به آنها اعطا نمود ، که او را حسین ابوعلی سینا در تاریخ 363 هجری وبه روایتی در تاریخ 373 در خرمثین چشم به جهان گشود و پس از او برادری که محمود نامش نهادند به دنیا آمد . بوعلی سینا 5 ساله بود که پدرش دوباره به بخارا برگشت و چون از فرزندش هوش و ذکاوتی عجیب مشاهده کرد به تعلیم و تربیتش همت گماشت و به معلم دانشمندی سپرد تا به وی خواندن قرآن و اصول دین بیاموزد . سپس ابوعلی به خواندن علم ادب ، صرف و نحو و لغت و معانی مشغول گشت و به لطف قریحه سرشار و استعداد فوق العاده در مدت 5 سال در آن علوم تبحر یافت . ابن سینا چون یک مسلمان زاده بود قصدش این بود که قرآن را حفظ نماید ، قبل از سن ده سالگی به اینکار توفیق یافت . سپس در نزد مردی فاضل بنام محمود مسلح که به کار بقالی روزگار می گذراند . به تحصیل ریاضیات پرداخت و از وی حساب جبر و هندسه را فرا گرفت تا آنکه با استادش برابر و به مقامی بلند رسید . سپس در نزد استاد اسماعیل زاهد که از فضلای علم فقه بود به تحصیل فقه پرداخت و آنرا نیکو فرا گرفت ، کمی بعد از این مردی بنام ابوعبداللّه ناتلی در بخارا پیدا شد که مدعی بود فلسفه را خوب می داند و به منطق آشنایی دارد . شخصاً ابوعبید نگاشته که به رساله سرگذشت معروف است . بوعلی در نزد استاد خود شروع به خواندن فلسفه نمود و در این علم