دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانلود تخقیق در مورد فروغ فرخزاد2 (با فرمت word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 29

 

حرفهایی به جای مقدمه:

«.. من از آدمهایی نیستم که وقتی می بینم سریکنفر به سنگ می خورد و می شکند، دیگر نتیجه بگیریم که نباید بطرف سنگ رفت. من تا سرخودم نشکند، معنی سنگ را نمی فهمم. می خواهم بگویم که حتی از خواندن نیما هم، من شعرهای بد خیلی زیاد گفته ام.بهر حال یک وقتی شعر می گفتم، همینطور غریزی در من می جوشید.روزی دو سه تا : توی آشپزخانه ،پشت چرخ، خیاطی، خلاصه همینطور می گفتم چون همینطور دیوان بود که پشت سردیوان می خواندم وپر می شدم وچون پر می شدم وبهر حال استعداد کی هم داشتم ،ناچار باید یکجوری پس می دادم. من هنوز ساخته نشده بودم، زبان و شکل خودم را و دنیا فکری خودم را پیدا نکرده بودم. توی محیط کوچک وتنگی بودم که اسمش را می گذاریم زندگی خانوادگی. بعد یکمرتبه از تمام آن حرفها خالی شدم.محیط خودم را عوض کردم «دیوان» و «عصیان » درواقع دست و پا زدنی مایوسانه د رمیان دو مرحله زندگیست. آخرین نفس زد نها پیش از یکنوع رهایی است. آدم به مرحله تفکر می رسد. درجوانی احساسات ریشه های سستی دارند، فقط جذبه شان بیشتر است. من به دنیا اطرافم به اشیا اطرافم وآدمهای اطرافم وخطوط اصلی این دنیا نگاه کردم، آنرا کشف کردم ووقتی خواستم بگویمش دیدم کلمه لازم دارم. اگر می ترسیدم می مردم اما نترسیدم کلمه ها را وارد کردم. به من چه که این کلمه هنوز شاعرانه نشده است. جان که دارد. شاعرانه اش می کنیم. کلمه ها که وارد شدند ، درنتیجه احتیاج به تغییر و دستکاری در وزن داشت.اگر این احتیاج طبیعتا پیش نمی آمد. تاثیرنیما نمیتوانست کار بکند.

او را راهنمای من بود اما من سازنده خودم بودم. غیر از نیما خیلی ها مرا افسون کردند مثلا شاملو او از لحاظ سلیقه های شعری واحساسات من ،نزدیکترین شاعر است. این خاصیت را در زبان فارسی کشف کردم که می شود ساده حرف زد.اما کشف کافی نیست. حتی تقلید کردن هم تجربه می خواهد باید در یک سیر طبیعی در درون خودم و بقتضای نیازهای حسی وفکری خودم، بطرف این زبان میرفتم واین زبان خودبخود در من ساخته می شد، در دیگران که ساخته شده بود. حالا کمی اینطور شده اینطور نیست؟

-می دانید ،من آدم ساده ای هستم. بخصوص وقتی می خواهم حرف بزنم نیاز به این مسئله را بیشتر حس می کنم. من هیچوقت اوزان عروضی را نخوانده ام.آنها را درشعرهایی که می خواندم پیدا کردم. بنابراین برای من حکم نبودند. من هیچوقت اوزان عروضی را نخواهده ام. آنها را در شعرهایی که می خواندم پیدا کردم. بنابراین برای من حکم نبودند. یکی از خوشبختی های من اینستکه نه زیاد خودم را در ادبیات کلاسیک سرزمین خودمان غرق کرده ام و نه خیلی زیاد مجذوب ادبیات فرنگی شده ام. من دنبال چیزی در درون خودم ودنیای اطراف خودم هستم. برای من کلمات خیلی مهم هستند. من جمله را به ساده ترین شکلی که در مغزم ساخته میشود به روی کاغذ می آورم ووزن مثل نخی است که از میان این کلمات رد شده، بی آنکه دیده شود فقط آنها را حفظ می کند ونمی گذارد بیفتد. به نظر من حالا دیگر دوره قربانی کردن مفاهیم بخاطر احترام گذاشتن به وزن گذشته است. وزن برای من حسی است گوشم باید آن را بپذیرد.وقتی از من می پرسید در زمینه زبان و وزن به چه امکانهایی رسیده ام .‌من فقط می توانم بگویم به صمیمیت وسادگی. باید واقعی ترین وقابل لمس ترین کلمات را انتخاب کرد.حتی اگر شاعرانه نباشد باید قالب را در این کلمات ریخت نه کلمات را در قالب زیادهای وزن را باید چید و دور انداخت خراب می شود؟ بشود.

عیب کار من اینستکه هنوز همه آنچه را که می خواهم بگویم نمی توانم بگویم. من خیلی تنبل هستم.همیشه از جنبه های مثبت وجود خودم فرار می کنم وخودم را می سپارم به دست جنبه های منفی آن. بهرحال این حالتها نمی توانند درشعر آدم بی تاثیر باشند. وقتی به کتاب «تولدی دیگر» نگاه می کنم متاسف می شوم. حاصل چهارسال زندگی خیلی کم است.از خودم انتظار بیشتری داشتم و دارم.

من بیشتر به محتوی توجه دارم. من سی سال هستم و سی سالگی برای زن من کمال است.

اما محتوی شعر من سی ساله نیست جوانتر است. این بزرگترین عیب در کتاب من است. من همیشه به آخرین شعرم، بیشتر از هر شعر دیگرم اعتقاد پیدا می کنم. دوره این اعتقاد هم خیلی هم کوتاه است. من از کتاب «تولدی دیگر» ماههاست که جدا شده ام. با وجود این فکری می کنم که از آخرین قسمت شعر «تولیدی دیگر» می شود شروع کرد –یکجور شروع فکری.

فکر می کنم همه آنها که کار هنری می کنند علتش – یا لااقل یکی از اعلتهایش –یکجور نیاز ناآگاهانه است به مقابله وایستادگی در برابر زوال –اینهاا آدمهایی هستند که زندگی را بیشتر دوست دارند و می فهمند وهمینطور مرگ را . کار هنری یکجور تلاشی است برای باقی ماندن ویا باقی گذاشتن خود ونفی معنی مرگ.

شعر برای من مثل رفیقی است که وقتی به او می رسم می توانم راحت با او درددل کنم. یک جفتی است که کاملم می کند،را ضم می کند، بی آنکه آزارم بدهد.

شعر برای من مثل پنجره ای است که هر وقت به طرفش می روم خودبخود باز می شود. من آنجا می نشینم، نگاه می کنم،آواز می خوانم، داد می زنم. گریه می کنم، باعکس درختها قاطی میشوم ومی دانم که آنطرف پنجره یک فضا هست و یک نفر می شنود. خو بیش اینستکه آدم وقتی شعر می گوید می تواند بگوید: من هستم یا منهم بودم.



خرید و دانلود دانلود تخقیق در مورد فروغ فرخزاد2 (با فرمت word)


مقاله درمورد شرکت ایران خودرو دیزل

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 45

 

مقدمه :

شرکت ایران خودرو دیزل ، بزرگترین تولید کننده اتوبوس های شهری و بین شهری در ایران با مساحت 70 هکتار و اشتغال 6000 نفر نیروی انسانی ، تولید کننده انواع اتوبوس ، کامیون ، و ... است .

محصولات تولیدی ایران خودرو دیزل در کشور آلمان طراحی شده و خط تولید و پروسس تولید محصولات و همچنین کد قطعات و نقشه های فنی از شرکت آلمانی بنز برگرفته شده است .

با توجه به اینکه BOM مهندسی به عنوان مهمترین Base مهندسی تولید و نیاز به روزآوری و بهنگام سازی آن ، پروژه مان را به بررسی BOM مهندسی و رفع نیازهای هر قسمت به BOM خاص آن قسمت و تدوین فرم هایی برای تدوین بهتر و کاملتر BOM ساختاری و بهبود صنعت های بایگانی و قسمت اسناد و مدارک در هر قسمت و برای هر فرم در جهت بهنگام سازی و کاملتر شدن ضعف های ارتباطی سیستم بین قسمتها شدیم .

1-هدف :

ایجاد یک روش مناسب جهت تهیه BOM پایه برای کلیه محصولات شرکت ایران خودرو دیزل به نحوی که این ساختار پایه برای تهیه کلیه BOM مورد نیاز هر محصول مورد استفاده قرار گیرد و با آنها به ثورت کامل مرتبط بوده و همچنین با کلیه فرایند های تغییرات مهندسی مرتبط باشد و قابلیت بهنگام‌سازی مناسب کلیه اطلاعات مرتبط و همچنین اطلاع رسانی سریع به کاربران را داشته باشد .

2-محدوده اعتبار :

محصولات تولیدی شرکت ایران خودرو دیزل .

3-تعاریف مفاهیم :

در این دستورالعمل منظور از قطعه ، به اختصار همان قطعه / مجموعه / مواد اولیه می باشد .

کلیه عملیات موجود در بندهای این دستورالعمل با این فرض بیان شده که برای کلیه قطعات محصول شماره فنی صادر شده باشد .

1-3-ساختار پایه محصول (BOM ساختاری ) : مجموعه ای از داده های منسجم و به هم پیوسته که نیازهای اطلاعاتی و عملیاتی کاربران را در رابطه با مواد و قطعات محصولات تولیدی شرکت ، محل مصرف مواد در محصول ، ضریب مصرف هر یک از مواد و قطعات بصورت ساختار سلسله مراتبی برآورده می سازد .

2-3-نوع خودرو : کلی ترین تفکیک بین محصولات نهایی شرکت . مثال : ون ، مینی بوس ، اتوبوس ، کشنده ، کامیون و کامیونت .



خرید و دانلود مقاله درمورد شرکت ایران خودرو دیزل


دانلود تخقیق در مورد عین القضات2 (با فرمت word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 45

 

به جای مقدمه

بی گمان این آخرین شامگاه تاریخ تا شب چهارشنبه , هفتم جمادی الاخری سال پانصد و بیست و پنج هجری قمری نیست که مردمی جمع می شوند تا با چشمان بهت زده ی خود تماشا کنند , چگونه با اشارت دستی زیر پایی خالی می شود و طنابی سخت بر گلوگاهی که درآن , نی هفت بند , عشق و آزادی را مویه میکند ,گره می خورد و سر بلندی , سربلند می شود .

نه دستی به خون آلود و نه چشمی به گناه نگریست . که اگر چنین می کرد , در امان خلافت و دولت بود , چنان که غارتگران ترک و مستوفیان خلافت در سر تا سر دولت سلجو قی بودند .

و این را هیچ کس اگر نمی دانست اهالی همدان می دانستند که الحاد و ارتداد , جرم مردانی است که حضور معترض آنها آرامش شبانه ی غارت اهل قدرت را به هم می ریزد و آنان را در بالا رفتن از پله های ایمان دروغین به زحمت می اندازد . چرا که روایت شهید « حلاج » را از زبان مردم داغدیده بغداد و قرن پیش , شنیده اند . و دانسته اند که هر کس اگر چراغ دست دزدان شب نیست , دست کم سنگ راه نباشد , و گر نه در میدان قدرت , چنانش بر دار می کشند که دهان تاریخ از بهت و حیرت باز بماند.

هر چند فهم تازه از نظریه ی شناخت دینی و تعریف صوفیانه از ایمان , متفاوت از آنچه دستار سیاه بندان بارگاه عباسی و امر بران سلجوقی آنها عرضه می کنند , لکه های سیاه و درشت کفری است که جز به خون شسته نمی شود , اما آیا همه ی آنچه که قاضی جوان همدان , بدان سبب در شامگاه چهار شنبه هفتم جمادی الاخری سال525در حلقه ی بی شمار جمعیت گریان و وحشت زده , طناب دار را بوسید , فهم صوفیانه ی او از معرفت دینی بود ؟ آیا مردمی که گرد آمدند , تا به گواهی لحظاتی بایستند که قاضی جوان همدان در ستیز با فشار پنجه های مرگ , نومیدانه دست و پا می کوبد و سر انجام در نبردی تراژدیک همه ی تن و قلب خود را تسلیم مرگ می کند , هر گز از خود نپرسیدند که این جوان که هنوز گلی از گل رویش نشکفته است و چندان فرصت نیافته حتی رویارویی با زندگی را تجربه کن , چه کفری را گفته است که اینک باید هم چون قاتلان و راهزنان و تبهکاران به صلیب کشیده شود ؟ کفر او کجای نظام هستی را بهم ریخته و کدام دسته ازعناصر عالم را جا به جا کرده است که باید مستوجب عقابی چنین باشد ؟

بی گمان , قاضی جوان هر چه گفت , خواب بارگاه خلافت را آشفت , کابوس دستگاه سلجوقی شد و پیش از او سهروردی ؛ هر یک با سر انگشت اندیشه هایشان , نقاب از چهره های دروغین دین مداران فریبکار بر داشتند و شهادتشان , پیش از آن که افشای اسرار معرفت باشد , افشای دستگاه دروغ و غاربوده است . و این را تاریخ به روشنی افشا کرده است .

شرحی مختصر بر احوال و آثار عین القضات

نام و کنیه

نام او عبداله و نام پدرش محمد است ؛ البته در هیچ یک از آثارش به نام خود اشاره ای نکرده , بلکه خود را قاضی یا عین القضات نامیده است.کنیه ی او « ابوالمعالی » و لقبش «عین القضات » است ؛ اما از تاریخ و چگونگی این عنوان که به او داده شده و همچنین اشتغال وی به شغل قضاوت , هیچ گونه اطلاعی در دست نیست.

زادگاه

زادگاه او همدان بوده , در آجا اقامت داشته و پدرش نیز در همانجا به دنیا آمده است . شهرت او به « میانجی » به سبب نسبتی است که جدش بدان مشهور بوده است ؛ زیرا اجداد او اهل میانه بوده اند . البته وی در نوشته های خود به نسبت « میانجی » اشره نکرده , بلکه خویشتن را « همدانی » خوانده است .

ولادت و وفات

زمان تولد او را به احتمال قوی , می توان سال چهار صد و نود و دو هجری قمری دانست و با توجه به اینکه شهادت وی , در سال 525هجری قمری اتفاق افتاده و در آن هنگام سی و سه سال داشته است ؛ پس تاریخ ولادت او , همان تاریخ مذکور است .



خرید و دانلود دانلود تخقیق در مورد عین القضات2 (با فرمت word)


دانلود تخقیق در مورد عین القضات (با فرمت word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 66

 

به جای مقدمه

بی گمان این آخرین شامگاه تاریخ تا شب چهارشنبه , هفتم جمادی الاخری سال پانصد و بیست و پنج هجری قمری نیست که مردمی جمع می شوند تا با چشمان بهت زده ی خود تماشا کنند , چگونه با اشارت دستی زیر پایی خالی می شود و طنابی سخت بر گلوگاهی که درآن , نی هفت بند , عشق و آزادی را مویه میکند ,گره می خورد و سر بلندی , سربلند می شود .

نه دستی به خون آلود و نه چشمی به گناه نگریست . که اگر چنین می کرد , در امان خلافت و دولت بود , چنان که غارتگران ترک و مستوفیان خلافت در سر تا سر دولت سلجو قی بودند .

و این را هیچ کس اگر نمی دانست اهالی همدان می دانستند که الحاد و ارتداد , جرم مردانی است که حضور معترض آنها آرامش شبانه ی غارت اهل قدرت را به هم می ریزد و آنان را در بالا رفتن از پله های ایمان دروغین به زحمت می اندازد . چرا که روایت شهید « حلاج » را از زبان مردم داغدیده بغداد و قرن پیش , شنیده اند . و دانسته اند که هر کس اگر چراغ دست دزدان شب نیست , دست کم سنگ راه نباشد , و گر نه در میدان قدرت , چنانش بر دار می کشند که دهان تاریخ از بهت و حیرت باز بماند.

هر چند فهم تازه از نظریه ی شناخت دینی و تعریف صوفیانه از ایمان , متفاوت از آنچه دستار سیاه بندان بارگاه عباسی و امر بران سلجوقی آنها عرضه می کنند , لکه های سیاه و درشت کفری است که جز به خون شسته نمی شود , اما آیا همه ی آنچه که قاضی جوان همدان , بدان سبب در شامگاه چهار شنبه هفتم جمادی الاخری سال525در حلقه ی بی شمار جمعیت گریان و وحشت زده , طناب دار را بوسید , فهم صوفیانه ی او از معرفت دینی بود ؟ آیا مردمی که گرد آمدند , تا به گواهی لحظاتی بایستند که قاضی جوان همدان در ستیز با فشار پنجه های مرگ , نومیدانه دست و پا می کوبد و سر انجام در نبردی تراژدیک همه ی تن و قلب خود را تسلیم مرگ می کند , هر گز از خود نپرسیدند که این جوان که هنوز گلی از گل رویش نشکفته است و چندان فرصت نیافته حتی رویارویی با زندگی را تجربه کن , چه کفری را گفته است که اینک باید هم چون قاتلان و راهزنان و تبهکاران به صلیب کشیده شود ؟ کفر او کجای نظام هستی را بهم ریخته و کدام دسته ازعناصر عالم را جا به جا کرده است که باید مستوجب عقابی چنین باشد ؟

بی گمان , قاضی جوان هر چه گفت , خواب بارگاه خلافت را آشفت , کابوس دستگاه سلجوقی شد و پیش از او سهروردی ؛ هر یک با سر انگشت اندیشه هایشان , نقاب از چهره های دروغین دین مداران فریبکار بر داشتند و شهادتشان , پیش از آن که افشای اسرار معرفت باشد , افشای دستگاه دروغ و غاربوده است . و این را تاریخ به روشنی افشا کرده است .

شرحی مختصر بر احوال و آثار عین القضات

نام و کنیه

نام او عبداله و نام پدرش محمد است ؛ البته در هیچ یک از آثارش به نام خود اشاره ای نکرده , بلکه خود را قاضی یا عین القضات نامیده است.کنیه ی او « ابوالمعالی » و لقبش «عین القضات » است ؛ اما از تاریخ و چگونگی این عنوان که به او داده شده و همچنین اشتغال وی به شغل قضاوت , هیچ گونه اطلاعی در دست نیست.

زادگاه

زادگاه او همدان بوده , در آجا اقامت داشته و پدرش نیز در همانجا به دنیا آمده است . شهرت او به « میانجی » به سبب نسبتی است که جدش بدان مشهور بوده است ؛ زیرا اجداد او



خرید و دانلود دانلود تخقیق در مورد عین القضات (با فرمت word)


دانلود تخقیق در مورد صادق هدایت2 (با فرمت word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 44

 

مقدمه :

شواهد و اطلاعات درباره زندگی خصوصی صادق هدایت به مراتب کمتر از آن چیزی است که پژوهشگر زندگی و آثار او میل به یافتنش دارد . در ایران ، دستیابی به شواهد مستند و اطلاعات شفاهی درباره زندگی افراد شهیر کار دشواری است و دانش شفاهی را نیز باید با قید احتیاطی بیش از حد مرسوم تلقی کرد . ولی آنچه به یقین بر همگان ثابت شده این است که : هدایت مترجمی توانمند ، محققی باریک بین و داستان نویسی متفکر بود . هدایت به هر موضوعی که دست می یازید تعلق خاطری با آن داشت . هدایت در جهان مانی و مزدک و زردشت ، به دنبال چه می گشت ؟ در فرهنگ و تمدن هندوئیسم به چه چیزی نایل شده بود ؟ در کافکا، سارتر در خیام در فولکور دنبال چه می گشت ؟!هدایت بی شک یک اگزیستالیست بود درست به همان معنی که سارتر اگزیستانسیالیست بود . هدایت تویسنده متعهد و دردمندی بود . اگر بدی ها و پلشتی ها را نشان می داد دقیقاً برا ی تبیین و شناخت و فرار و پرهیز از آن ها بود مگر سارتر نمی گفت :« اگر آنچه من نشان داده ام تولید وحشت و نفرت می کند از آن بپرهیزید و می توانید که بپرهیزید .»(یاس فلسفی ، رحیمی / 52).

اگر قهرمان های سارتر و کافکا و هدایت گرفتار بن بست می شوند بدین علت است که زیست جهان ما آکنده از این بن بست هاست . البته هدایت ،‌یک نویسنده صرفاً سیاسی نبود حاجی آقا یک بعد کمرنگ از هستی او بود . برای شناخت هدایت باید سگ ولگرد و بوف کور او را نیز خواند هدایت در بوف کور مانند سارتر به این نتیجه رسیده بود که«وجود آدمی توجیه ناپذیر است .»(اگزیستاسیالیسم ، رحیمی / 140).

این توجیه ناپذیری را هدایت عملاً با مرگش نیز عیان کرد . میگویند در اواخر عمر ، هدایت تصمیم به نگارش داستانی گرفته بود با این مضمون که عنکبوتی پیر و درمانده شده است و دیگر حتی بزاقی هم ندارد که با آن گرد خود تار تند و از همه مهاجمانش در امان بماند(نوشته های بی سرنوشت ، ندوشن /193).

این توجیه ناپذیری را هدایت با مسأله «وجود » مدام درگیر بود . تمام داستان های هدایت یک لایه فلسفی از یأس و سیا ه بینی دارند. تمامی داستان ها و تحقیقات و ترجمه های کتاب های او با همان دید گاه اگزیستانسیالیستی نوشته شده است دیدگاهی که با آن سارتر به همه هستی می نگریست . هدایت هرگز در سطح نمی ماند همواره می خواست به عمق نایل شودبه همین علت به فرهنگ پیش از اسلام سر می زد به هندوئیسم سرک می کشید به ادبیات عامه پناه می برد به خیام و کافکا و ساتر می پیوست . در هیچ یک از آثار هدایت شما بحث فلسفی مجرد نمی بینید . او در قالب داستانهایش موقعیت های بشری Sitvation را شرح می دهد . ما همه گرفتار موقعیت های بشری هستیم موقعیت به همان معانی که سارتر می گفت یعنی مکان و محیط و گذشته شخصی و اطرافیان و سرانجام مرگ.شاید از همه مهمتر و بنیادی تر همین آخری باشد یعنی مرگ .

به نویسنده بوف کور

ای سوخته ز آتش خطــا بوده دلخسته به کنج انزوا بود ه

چون بوم به تنگـــنای ویرانه بس خوانده نوا و بینوا بوده

نقشی ز پی خیال دیــــوانه بر صفحه دهر خود نما بوده

افسون و فریب دیده تــا دیده نومـــید و نژند بوده تابوده

تا دیده تبـــــاهی و خطا دیده تا بــود ه به رنج و ابتلا بوده

نگشوده به دیولاخ هستی چشم مشتاق تباهــــی و فنا بوده

گوئی ابــــــدیتی هراس انگیز از خاطر تو گـــره گشا بوده

دیری است که ایــن ســیاهی سیال با زندگی تو آشنا بوده

و آن تیره شب سیاه بی فرجام جان بخش تر از دم صبا بوده

نایا فته گوهر نهان چــون من عمری به هوای کیمیــا بود ه

مهرداد اوستا

سرشاری بین در جهان

از دیر باز زمان حال را بین العدمین می گفتند . چرا که زمان حال بین دو نیستی قرار دارد : گذشته ای که دیگر نیست ،‌ آینده ای که هنوز نیامده است . هدایت حال خود را سرحد دو دنیا یا تهی بین دو جهان می خواند . ما بر خلاف آن نویسنده پر کار ، زندگی او را سرشاری بین دو جهان می بینیم . چون او ، طی 48 سال از عمر کوتاه و پر بار خود ، آثار فراوانی به جای گذاشته است .

در واقع ما در این بخش تکوین و تحول اندیشه های اساسی او ، و رابطه درونمایه های عمده آثارش را با درونمایه های « بوف کور »‌پی می گیریم .

1281: سه شنبه 28 بهمن 1281 شمسی برابر با 17 فوریه1903صادق هدایت در تهران پا به عرصه حیات می گذارد . بچه مو های طلایی و چشمهای آبی دارد . رنگ صورتش ، مثل فرشته بوف کور مهتابی است . دو سه سالی پس از تولد صادق ، نهضت مشروطیت به سال 1324 هجری قمری برابر با 1905 میلادی ، به ثمر می رسد . جوانی صادق بدین ترتیب با گیرودار مشروطه خواهی و عروج رضا خان می گذرد . بعد خواهیم دید که چگونه هدایت همه این وقایع را در قصه بزرگش باز می نماید .

1287: صادق شش ساله است . نام او را در مدرسه علمیه می نویسند . پس از پایان دوره ابتدایی ،‌به دبیرستان دارالفنون می رود . ولی بعد از پایا ن اول متوسطه از برنامه های درسی ناراضی است و می خواهد زبان فرانسه فرا گیرد . او را به مدرسه سن لوئی می برند. هدایت بعد چنان با این زبان آشنا می شو د که چند مقاله و دو قصه کوتاهش را به این زبان می نویسد .

1303: مقدمه تحقیقی جالبی بر رباعیات خیام می نویسد . پس از آن کتابچه « انسان و حیوان » را منتشر می کند . این کتاب بعداً‌ بخشی از «‌فواید گیاهخواری » را تشکیل می دهد . از همان زمان دلش به حال اسب کالسکه نعشکش می سوزد :«اسبهایی که دوره جوانی خود را در کمال سختی و زحمت گذرانیده اند ، چون پیر و ناتوان می شوند صاحب با وفا آنها را به قیمت نازلی به گاریچی یا برای کارهای شاقه دیگر فروخته و حیوان بیچاره از این به بعد در زیر بارهای سنگین ،شلاق ، لگد و دشنام ،‌عمر خود را به پایان می برد . »

1304 : برابر با 1905میلادی هدایت در امتحان اعزام دانشجو به اروپا شرکت می جوید و پذیرفته می شود . ابتدا برای تحصیل در رشته مهندسی به بلژیک می رود . مقاله کوتاه « مرگ »‌را در شهر گان می نویسد و برا ی چاپ به مجله ایرانشهر چاپ برلین می فرستد . مقاله در شماره یازدهم از دوره چهارم مجله به تاریخ اول بهمن 1305 برابربا 22 ژانویه 1927 چاپ می شود . از همان هنگام دلهره او از سپری شدن دوره جوانی فرا رسیدن پیری و آغاز آزمایش دشوار زندگی رخ می نماید ،‌« هنگامی که آزمایش سخت و دشوار زندگانی چراغهای فریبنده جوانی را خاموش کرده سرچشمه مهربانی خشک شده سردی تاریکی و زشتی گریبانگیر می گردد او است که چاره می بخشد ، او است که اندام خمیده ، سیمای پرچین تن رنجور را در خوابگاه آسایش می نهد» . هدایت حوصله ریاضیا ت را ندارد . پس او را برای تحصیل معماری به فرانسه می فرستند .

1305:معماری هم بدون فراگیری ریاضیات نمی شود . او را به شهر بزانسون می فرستند . پدرش که ازاستعداد او در نقاشی خبر دارد ، او را تشویق میکند که در این رشته تحصیل کند . نمی پذیرد و پشیمان می شود . در قصه کوتاه زنده به گور ، که به سال 1308 در پاریس نوشته شده است ، می گوید : « افسوس می خوردم که چرا نقاش نشدم تنها کار ی بود که دوست داشتم و خوشم می آمد. با خودم فکر می کردم می دیدم که دوست داشتم و خوشم می آمد . با خودم فکر می کردم می دیدم تنها در نقاشی می توانستم یک دلداری کوچک برای خودم پیدا بکنم .»به پاریس بر می گردد . به مطالعه در روانشناسی و علوم خفیه می پردازد . مقاله ای درباره « جادو در ایران باستان »‌به زبان فرانسه می نویسد و به ستایش دانش نیاکان خود می پردازد .



خرید و دانلود دانلود تخقیق در مورد صادق هدایت2 (با فرمت word)