لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
پلورالیسم دینى در بوته نقد
درآمد
(و ان هـذا صراطى مستقیما فاتبعوه ولاتتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله ذلکم وصاکم به لعلکم تتقون )انعام /153 راه مستقیم به سوى حق صرفا شریعت است .آن را دنبال کنید و دیگر راهها رادنبال نکنید که شما را بـه بـیراهه مى کشاند .این سفارشى است که به شما مى شود.باشد که پروا پیشه کرده , متعهدانه رفتار کنید.آیه یاد شده و نیز آیات 77 سوره حج , 31 آل عمران , 21 احزاب , 155 انعام ودهها آیه دیگر برآنند که یگانه راه وصول به حق و هدایت و رستگارى و کمال , درپیروى کامل از شریعت است که زمینه ساز پـاکى درون , زدایش زنگارهاى آلودگى از دل و بستر مناسبى است براى این که دل تابش خود را بـازیـابـد و بـرفراز بینش ودانش پرواز نماید .
همچنین آیات 28 حدید, 24 نور, 18 زمر و 37 نور و فرازى ازخطبه 222, حکایتگر این حقیقت است که آنچه به دست پیامبر(ص ) به عنوان شریعت حق عـرضـه شده است , یگانه سبیل الهى مى باشد و هر راهى جز راه شریعت , گمراهى است .
این آیات , وحـدت طـریـق را مـى رسـاند و این که چیزى به عنوان طریقت در کنار شریعت یا جدا از شریعت نـداریـم .عـلاوه بـر ایـن صراطمستقیم نیز همانا راه اسلام است و بس و جز آن صراط مستقیمى نداریم :(ان الدین عنداللّه الاسلام ) آل عمران /19 (ومن یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرین )آل عمران /85 البته این حقیقت منافاتى ندارد با این که اسلام تکیه بر وحدت جوهرى ادیان توحیدى و ابراهیمى دارد و از گـذشـتـه هاى دور تاکنون در یک حرکت تسامح وتسالم آمیز بدون نزاع و درگیرى در کنار دیگر ادیان زیسته است .در این میان کسانى هستند که فرضیه تکثر و تنوع طریق , و گوناگون بودن راه وصول به حقیقت را مـطـرح ساخته و آیات و روایات وارده در زمینه وحدت طریق رابه دلخواه خود تاءویل و تفسیر کرده اند, گرچه این نغمه سبقه باستانى دارد و برخى آهنگ آن را از نو مى نوازند که شنیدن آن از ظـرافـت و طـرافت خالى نیست و به فرموده امیرمؤمنان : (و تتکل مون برجع قول قد قاله الرجال من قبلکم ), ((1)) )) برگشت صدایى است از گذشتگان که به آن ترمى کنند.
آنچه در پى مى آید, نقد یکى از همین نظریات است که قائل به تکثرگرایى دینى و نسبیت اخلاقى است که امید است مفید فایدت افتد و مقبول طبع اندیشمندان واقع گردد, ان شاءاللّه.
تکثرگرایى
برخى بر این باورند که دین و فرهنگ بر پایه (پلورالیزم )) ـ یعنى تکثر و تنوع آاستوارند و اصل ثابت و لایـتـغـیـرى ندارند .
فهم دین که براساس باورهاى بشرى استوار است , برحسب اختلاف باورها, برداشتهاى گوناگونى از دین شده , و همواره در حال دگرگونى است .
فـرهـنـگ هـر جـامـعه نیز که مجموعه اى از آداب و رسوم آن جامعه را تشکیل مى دهد, مبتنى بر بـاورهایى است که از حیات و زندگى دارند .
لذا بسته به اوضاع واحوال و شرایط موجود هر زمان , فرهنگهاى حاکم بر جوامع بشرى گوناگون مى باشد.ایـن فـرضـیـه , درباره فرهنگ , به دلیل اختلاف شرایط و احوال , و تحول آن برحسب زمان , صدق مـى کند, ولى مساءله دین چیز دیگرى است , مگر از دیدگاه کسانى که دین را برخاسته از فرهنگ هر جامعه مى دانند و اصالت وحى را در دین باور ندارند.بـرخى که خود متدین اند, و خود را پیرو مکتبهاى مبتنى بر وحى مى دانند, ولى شدیدا تحت تاءثیر فـرهـنـگ غـرب قـرار گـرفـته , و ذهنیتى با خود آورده اند که از(ماوراى بحار) نشاءت گرفته , خواسته اند (پلورالیسم ) دینى را ـ که ناخودآگاه پذیرفته اند ـ به گونه اى توجیه یا ترسیم کنند, که دین ناباورى از آن انتزاع نشود ((2)) )) و به طور ضمنى همان مطالب را سربسته و دربسته , تحویل جواخویش دهند.آنان پلورالیسم دینى را بر تنوع فهمها از متون دینى , و تنوع تفسیرها ازتجارب دینى , پیاده کرده و بـدیـن گونه تنوع و تکثر در فهم و تفسیر دین را مطرح کرده اند و به گمان خود, از عالم انسانى , یک گلستان پر عطر و رنگ , تصویرنموده اند.یکى از همین نویسندگان مى گوید: (امروز پلورالیسم دینى , عمدتا بر دو پایه بنا مى شود: یکى تنوع فهمهاى ما ازمتون دینى , و دومى : تنوع تفسیرهاى ما از تجارب دینى .
و همین است سر تولدو حجیت پلورالیسم درون دینى و برون دینى .
وى مى افزاید: (در نـظریه قبض و بسط کوشیده ام تا راز تکثر فهم دینى را توضیح دهم ومکانیسمهاى آن را بیان کـنـم .
اجـمال سخن آن است که فهم ما از متون دینى بالضرورة متنوع و متکثر است و این تنوع و تکثر قابل تحویل شدن به فهم واحدنیست , و نه تنها متنوع و متکثر است , بلکه سیال است .
دلیلش هـم ایـن اسـت که متن , صامت است , و ما همواره در فهم آن از پیش فرض هایى کمک مى گیریم , وچون این پیش فرض ها از بیرون دین مى آید و چون بیرون دین متغیر و سیال است , و علم و فلسفه و دسـتـاویـزهـاى آدمى مرتبا در حال تزاید و تراکم و تحولند,ناچار تفسیرهایى در پرتو پرسشها و انتظارها و پیش فرض ها, انجام مى شوند, لذاتنوع و تحول خواهند پذیرفت .
و این تفاسیر, همیشه متعدد بوده و هر کس تفسیرى را نپسندیده , روى به تفسیر دیگر آورده است .نه آن که خود, دین ناب را یافته باشد.و معرفت دینى , چیزى نیست جز همین تفسیرهاى درست و نادرست .ما دراقیانوسى از تفسیرها و فـهـمـهـا غوطه وریم و این از یک سو, مقتضاى ماهیت متن دین و از سوى دیگر, مقتضاى اختلاف دستگاه ادراکى ماست .اسـلام سـنـى , فـهـمـى است از اسلام و اسلام شیعى , فهمى دیگر و اینها و توابع واجزایشان همه طـبیعى اند و رسمیت دارند .
همیشه هر فرقه اى , خود را حق مى دیده و دیگران را باطل , کسى در این فکر نبوده که این تکثر اجتناب ناپذیرتفاسیر و فهمهاست که گریبان هیچ مکتبى از چنگال آن رها نیست .
از نظرگاه است اى مغز وجود ـــــ اختلاف مؤمن و گبر و جهود مـولـوى در این بیت شعر, سه دین بزرگ را نام مى برد و مى گوید: اختلاف این سه , اختلاف حق و بـاطـل نـیست , بلکه دقیقا اختلاف نظرگاه است .آن هم نه نظرگاه پیروان ادیان , بلکه نظرگاه انبیا .
حقیقت یکى بوده است که سه پیامبر ازسه زاویه به آن نظر کرده اند, یا بر پیامبران سه گونه و از سه روزنه تجلى کرده است و لذا سه دین عرضه کرده اند.
بـنـابـرایـن , سـر اخـتلاف ادیان , نه فقط تفاوت شرایط اجتماعى یا تحریف شدن دینى بوده , بلکه تجلیهاى گونه گون خداوند عالم , همچنان که طبیعت رامتنوع کرده , شریعت را نیز متنو ع کرده است .عباراتنا شتى و حسنک واحد ـــــ و کل الى ذاک الجمال یشیر طـلـعـت زیـبـاى تو یکى بیش نیست و ما همه از آن زیبایى سخن مى گوییم ,گرچه تعبیراتمان متفاوت است .
فروغى بسطامى مى گوید: با صد هزار جلوه برون آمدى که من ـــــ به صد هزار دیده تماشا کنم تو را مولوى نیز گوید: چون که بیرنگى اسیر رنگ شد ـــــ موسى اى با موسى اى در جنگ شد چون به بى رنگى رسى کان داشتى ـــــ موسى و فرعون دارند آشتى اشاره به ظهور مطلق در مقید, ولاتعیین در تعینات , و بى رنگى در رنگهااست .ایـن نـکته را باید به گوش جان شنید و تصویر و منظر را باید عوض کرد, و به جاى آن که جهان را واجـد یـک خـط راست و صدها خط کج و شکسته ببینیم , بایدآن را مجموعه اى از خطوط راست دید, که تقاطعها و توازیها و تطابقهایى با هم پیدا مى کنند.
و آیا این که قرآن پیامبران را بر صراطى مستقیم (صراط مستقیم ) یعنى : یکى از راههاى راست , نه تنها صراط مستقیم (الصراط المستقیم ) مى داند, به همین معنى نیست ؟ در خطاب به پیامبر گرامى اسلام گوید: (انک لمن المرسلین على صراطمستقیم ) (یس /4-3) یا (یتم نعمته علیک و یهدیک صراطا مستقیما)(فتح /2) .و در مورد حضرت ابراهیم : (شاکرا لانعمه اجتباه و هداه الى صراطمستقیم ) نحل /121.همین معنى را با تکیه بر اسم (هادى ) خداوند نیز مى توان توضیح داد: مـى تـوان پرسید: امروزه واقعا از میان همه طوایف دیندار (بى دینان در کنار) که به میلیاردها نفر مـى رسند, تنها اقلیت شیعه اثنى عشرى ـ به اعتقاد شیعیان آهدایت یافته , و بقیه ضال و کافرند .
یا بـه اعـتـقـاد یـهـودیـان , تنها اقلیت دوازده میلیونى یهودیان مهتدى اند, و دیگران همه مطرود و مردودند؟! در آن صورت , هدایتگرى خدا کجا رفته و چگونه گستره اغواء شیطان ـ که کیدى ضعیف دارد ـ بر پهناى سعه