لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوالله والیوم الاخر وذکر اله کثیراً
براستی که پیامبر(ص) برای شما الگو و اسوه نیکویی است در تمامی کارها برای آنکس که به پاداش خدا و روز قیامت امید وار باشد و بسیار به به یاد خدا باشد. احزاب20
محمد رسول الله
مقدمه:
از روزگاریکه ابرهای تراکم جهل و نادانی سراسر عالم بشریت را تیره و تار ساخته بود زشتخویی و فساد همه جا رواج داشت. شرکت و بت پرستی جایگزین یکتا پرستی و توحید گشته بود. مزدک ها ومانی ها بنام مذهب و آئین بر عقول و افکار مردم حکومت می کردند. هرزگی و گناه در هر جای جهان افتخار شمرده می شد، خونریزی و ستم امری عادی بود. بشریت در پرتگاه نیستی قرار گرفته و آخرین دوران انحطاط خود را می پیمود، زنها از مزایای زندگی محروم و با آنها معامله برده وحیوان می شد و بهمراه شوهران مرده خود با آتش می سوختند .
در سرزمینی دور از مدنیت و در میان دره ای خشک و بی حاصل طفلی یتیم که از رعایت پدر و محبت مادر محروم و از تعلیم بی بهره بود پرورش یافت. دوران طفولیت وی به گوسفند چرانی گذشت.فقیر بود اما امین و درستکار و روح او از زشتی ها برکنار ماند.
در سن چهل سالگی بر ضد بت پرستی و بیداد گری قد برافراشت و مردم عرب را که دایم با یکدیگر در جدال و ستیز بودند به یگانگی فرا خواند و فرمود: از بتان چشم پوشیده و خدا را عبادت کنند. نابخردان همواره با او در ستیز بودند ولی او ایمانی تزلزل ناپذیر داشت.
به نیروی ایمان و پشتیبانی خدا توانست مردم را از بت پرستی نجات داده و به اسلام و خداپرستی فراخواند
و توانست به وضع نکبت بار دنیای آنروز خاتمه و به روزگار سیاه بشر پایان دهدو جهانیان را سروسامان بخشد و پرچم توحید با اشعار مقدس لا اله الا الله را در روی زمین به اهتراز در آورد.
در این جزوه به سجایای اخلاقی و صفات پسندیده آن بزرگ مرد خدا، که خداوند در وصفش فرمود« یا محمد لولاک لما خلقت الافلاک» ای محمد، اگر بخاطر تو نبود جهان را خلق نمی کردم. می پردازیم باشد که پیرو راه و روش مسلمانان وارسته قرارگیریم.
انشاء الله.
از آنجا که تمامی علماء و دانشمندان را اجماع بر آنست که اجداد پیامبر خدا پرست بوده اند و هیچگاه بت پرست نبوده اند و پیامبر بزرگ اسلام حضرت ختمی مرتبت محمدبن عبدالله(ص) نیز از این امر مستثنی نیست. جهت آشنایی خوانندگان محترم تعدادی از اجداد پیامبر و اسماء و القاب آنحضرت را بر می شماریم.
اجداد پیامبر:
اجداد پیامبر(ص) محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مره بن کعب من لوی بن غالب بن فهربن مالک بن المنضر بن کنانه بن خزیمه بن الیاس بن مضربن نزاربن سعدبن عدنان و...که بقیه را ذکر نکردیم
ولادت:
پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد(ص) در هفدهم ربیع الاول نزدیک طلوع آفتاب درسال عام الفیل در شهر مکه بدنیا آمد از اسماء و القاب آن حضرت می توان: محمد- مصطفی- احمد- قائم- ابوالقاسم-را نام برد.مادرش آمنه و پدرش عبدالله نام داشت در هنگام ولادت آنحضرت اتفاقات بسیار نادر و عجیب در جهان آنروز افتاد از جمله صبح روزی که حضرت محمد(ص) متولد شد تمامی بتها در هر جای دنیا که وجود داشت، به زمین افتاد. طاق کسری بلرزید و چهارده کنگره از کنگره های طاق کسری افتاد. دریاچه ساده که مورد پرستش مردم بود،خشک شد. و آتشکده فارس که هزاران سال بود خاموش نشده بود در آنشب خاموش شد.
وی را برای تربیت آنچنان که دربین عرب مرسوم بود به حلیمه سعدیه سپردند و حلیمه سعدیه مدت 5 سال آنحضرت را شیر داد و تربیت نمود..
دوران جوانی و ازدواج:
پیامبر(ص) در سن 25 سالگی با حضرت خدیجه که از بانوان بزرگ و ثروتمند مکه بود ازدواج کرد و حضرت خدیجه نیز تمامی ثروت خود را در اختیار حضرت محمد(ص) نهاد تا در راه اسلام و پیشبرد اهداف آن خرج کند.
بعثت:
حضرت محمد (ص) که از کودکی عبارت و خلوت با خدا را دو ست داشت برای عبادت به غار حرا می رفت در یکی از همین روزها که مصادف با 27 رجب سال 6203 میلادی، در غار حرا برای عبادت رفته بود فرشته وحی حضرت جبرئیل بر او ظاهر شد و فرمود اقراء یعنی بخوان. پیامبر (ص) نظر به جبرئیل کرد در حالی که می لرزید گفت چه بخوانم در حالی من خواندن بلد نیستم و جبرئیل فرمود اقراأ بسم ربک الذی خلق- خلق الانسان من علق- اقراء وربک الاکرم- الذی علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم و اولین آیات الهی و وحی الهی اینگونه بر پیامبر (ص) نازل شد. پیامبر(ص) در حالی که می لرزید به خانه برگشت. خدیجه از پیامبر(ص) پرسید یا محمد(ص) این چه نوری است که من با تو می بینم پیامبر(ص) فرمود نور نبوت است. و من به پیامبری برگزیده شدم . حضرت خدیجه گفت من سالهاست که می دانم تو پیامبر خدایی، و او اولین کسی بود که به پیامبر(ص) ایمان آورد. و بدینگونه رسالت خطیر پیامبر(ص) آغاز شد. مدت سه سال دعوت پیامبر (ص) بصورت پنهانی و در بین نزدیکان خودش ( حضرت علی(ع)- حضرت خدیجه- زیدبن حارث) ارائه داشت تا اینکه فرشته وحی بر پیامبر(ص) نازل شد و آیه و أنذر عشیرتک الاقربین» نازل گشت. پیامبر (ص) مجلسی ترتیب داد و اقوام خویش را دعوت کرد و خواست که پس از صرف غذا سخن بگوید ولی ابی جهل مانع شد. پیامبر(ص) مجدداً مجلس دیگری ترتیب داد و پس از صرف غذا شروع به صحبت کرد و اقوام خویش را به اسلام دعوت کرد و پس از دعوت پیامبر(ص) ابوطالب عموی پیامبر(ص) شروع بصحبت کرد و ضمن تأیید سخنان پیامبر(ص) آمادگی خود را جهت پذیرش اسلام اعلام نمود ولی ابی لهب مخالفت نموده و دیگران را نیز تشویق به مخالفت کرد. چندی گذشت و پیامبر(ص) از طرف خدا مأموریت یافت که تمامی مردم را به دین اسلام دعوت کند لذا از کوه صفا بالا رفت و مردم و قبایل مختلف را نداداد وقتیهمه گردآمدند فرمود ای مردم اگر من بگویم سوارانی در این وادی خیال غارت اموال شما را دارند باور می کنید. همه به اتفاق گفتند بلی ای محمد زیرا تا کنون دروغی از تو نشنیده ایم. آنگاه فرمود( فانی نذیر لکم بین یدی عذاب شدید) براستیکه من شما را از کیفر زشتکاریهایتان بعذابی سخت بیم می دهیم دست از بت پرستی بردارید و خدای حقیقی را پرستش کنید ای فرزندان عبدالمطلب ای فرزندان عبدمناف ای فرزند مخزوم... و تمامی قبایل را نام برد و فرمود خدا به من فرمان داده تا خویشاوندان
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 42
[الحدیقه الأولی معنی النحو فی الاصل وحدة اصطلاحأ]
الحدیقة الاولی: فیما اردت تقدیمه.
ص: غرّة: النحو علم بقوانین الفاظ العَرب، من حیث الاعراب و البناء و فائدته حفظ اللسان عن الخطأ فی المقال، و موضوعه: الکلمة و الکلام.
فالکلمة: لفظ موضوع مفرد: و هی اسم و فعل و حرف.
والکلام: لفظ مفید بالسناد، و لایتأتّی الاّ فی اسمین، او فعل و اسم.
المعلوم علی الوجه الأکمل، ینبغی له أن یتصوّرَ أوّلاً حقیقةَ ذلک العلم بحدّه لیحصلَ له الإحاطةُ الوحدة التی باعتبارها جُعلت المسائلُ الکثیرةُ علماً واحداً، فیمامِن فواتِ ما یَعینه والاشتغالُ بما لایعینه، و إن یعرف فائدتَه و غایتَه لیصون سعیَه عن العبث و إنْ یعرفْ موضوعَه الذّی به یُعَدّ لیکون علی زیادة بصیرة فی طلبه.
فبیّنَ ذلک کلّه مقدّماً له فقال: غُرةً أی هذه غرّة، بضمٌ الغین المعجمة و تشدید الراءِ المهملةِ، و هی بیاضٌ فی جبهة الفرسِ فوقَ الدرهمِ، والغرّةُ من الشهر لیلةُ استهلالِ القمر. و فی الصحاح، غرّةُ کلِّ شیءٍ أولُه و أکرمُه. فعلی النفسیرین الأوّلینِ یکون فیه استعارة مطلقة النحو. قال ابوالفتح بن جنّی فی الخصائص: هو فی الأصل مصدرٌ شایعٌ، أی نحوتُ نحواً، کقصدتُ قصداً، ثُمَّ خصّ به انتحاء هذا القبیل من العلم. کما أنَّ الفقهَ فی الاُصل مصدرُ فقهتُ الشیءَ أی عرفتُه، ثُمَّ خَصّ به علمَ الشریعةِ من التحلیل و التحریم وذکر له نظائر فی قصر ما کان شایعاً فی جنسه علی أحدّ انواعه.
قال: و قد استعملته العرب شرفاً، أنْشَدَ أبوالحسن1:[من الرجز]
7- یَحْدُوبها کُلُّ فتًی هَیَّاتِ و هُنَّ نحوَ البیتِ عامدات2
انتهی.
قبل و إنّما سُمّی هذا العلمَ به لأنّ أمیرَ المُومنینَ(ع) لمّا أمْلَی أصُولَه عَلَی
أَبی الأَسود- کما تَقَدَّمَ- قال له: انْحُ هذا النحوَ یا أبا الأَسود، فَسُمّی به تبرّکاً بلفظه3 الشریف، و اصطلاحاً علمٌ و هو کالجنس یدخلُ فیه جمیعُ العلومِ علی تفاوت معانیها.
«بقوانین ألفاظ العرب»: القوانینُ جمعُ قانونٍ، و هو فی الأَصل لفظٌ یونانی أو سریانیٌ موضوعٌ لمسطر4 الکتابة، و فی الاصطلاح قضیّة کلیّة یتعرّفُ منها أحکامُ جزئیاتِ موضوعِها کقولنا: کلُّ فاعلٍ یجبُ رفعُه، و کلُّ مفعولٍ یجبُ نصبُه5، و کلُّ مضافٍ إلیه یجبُ جرُّه.
و تُرادفُه القاعدةُ والأصلُ و الضابطُ. و هذا افصلٌ أخرج به مالیس بقوانین ألفاظ العرب و علم اللغة، فإنَّه لیسَ بقواعد کلّیّه بل بجرئیّات، و قولُه من حیث الإعراب و البناء أخْرَجَ به ماعدا العلمَ المقصودَ، فانطبق التعریفُ علیه جامعاً مانعأ.
واعلم أنّ هذا الحدَّ جارٍ عَلی عُرفِ الناس اِلآنَ من جعلِ علم التصریفِ قسماً برأسه غیرَ داخلٍ فی علم النحو، والمتعارفُ قدیماً شمولُ علم النحوِلَهُ، و کثیراً ما ینجرّ مسائل من أحد الفنّین إلی الآخَر لِمَا بینَهما من شدّة الارتباط، و لم یکن السلف کسیبویهِ فمَن بعده یُفردون أحدهما عن الآخر بالتضنیف إلّا ما کان عن ابی عثمان المازنی1 و تلاه أبوالفتح بن جنّی و الزمخشرتی و ابن الحاجت و ابن هشام و غیرهم کالمصنف هنا، و فی التهذیب و ممن سلک عُرفَ المتقدّمین مِن المتأخرین.
جمال الدّین ابن مالک و ناظر الجیش2 و الوحّیان و علیه فیقال عوضاً من قولهم من حیثُ الإعرابِ و البناءِ، مِن حیثُ الإفرادِ و الترکیب.
[فائدة علم النحو و موضوعه و تعریف الکلمة و اللفظ]
« و فائدِتُه حفظُ اللسانِ عن الخطاءِ فی المقال» أی فی الکلام و الاستعانةُ علی فهم کتاب الله تعالی و السّنه و مسائلِ الفقه و مخاطبةِ العرب بعضِهم بعضاً. قیلَ و مِن ثَمَّ کانت معرفتُه واجبةً، لأن تعلّمَ الشرایع الواردة بلغة العرب لایَتِمّ إلّا به، و کلُّ ما لایَتِمُّ الواجبُ المطلقُ إلّا به فهو واجبٌ.
ثُمَّ الحنُ مِن أقبح الأشیاء فی الانسان، قال بعضُهم:« لَإن أقْرأ فاسقطْ أحبّ الّی من ان أقرا فالحن» و کتبَ کاتبٌ لأبی موسی الأشعری3، إلی عمر من ابو موسی الأشعری، فکتب الیه عمرُ: عزمت علیک لما قنعت کاتبک سَوطاً. و ذکر ابو عبیدة1 أنَّ هذا الکاتب هو حصین بن أبی الحرّ العنبریّ و أولاده یُنکرون ذلکَ أشدَ الانکار.
و قال رجلٌ لِبَنیه: یا بَنیَّ أصْلِحوا من ألسنتکم، فإنَّ الرجلَ تَنُوُبُه النائبةُ فیجبُ أنْ یتجمّلَ فیها فیستعیر من أخیه دابته و ثوبه، و لا یجدُ مَن یعیرهُ لسانَه ولله درُّ مَنْ قالَ:[من الکامل]
8- النحوُ یبسطُ من لسان الألکن والمرءُ یکرمه إذا لم یلحن
فإذا اطلبتَ من العلوم أجلَّها فأجلُّها منه مُقیمُ الألسنِ2
« و موضوعُه» موضوُع کلِّ علمٍ، ما یبحثُ فی ذلک العلم عن عوارضه الذاتیة و هی اللاحقةُ له أو لجزئَه أو لغرض یساوی ذاته کالتعّجب اللاحق للذات لابواسطة و کالحرکة الإرادیة اللاحقة لِلْإنسان بواسطة أنَّه حیوانٌ و لاشکَ أنّه جزءُ الإنسان و کالضحک العارض لِلْإنسان بواسطة التعجّب.
«الکلمة والکلام» هذا أحَدُ الأقوال الثلاثه فی موضوع علم النحو فقد قیل إنَّ موضوعَه الکلمةُ فَقَط، لأنّه إنّما یُبحَثُ فیه عن الإعراب و البناء و ما یتعلّق بهما، و لاریبَ أنَّ ذلکَ مِن الأحوالِ اللاحقةِ للکلمة و أمّا الحکمُ علی بعض الجمل بالعراب المحلیّ فلتنزیلها منزلة المفرد و وقوعِها موقعَه و قیل إنَّ موضوعَه الکلام فقط لأنّ الکلمة لعدم استقلالها وحدها و عدم حسن السکوت علیها لاتقعُ فی المحاورات إلّا فی ضمن الکلام بل
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 42
[الحدیقه الأولی معنی النحو فی الاصل وحدة اصطلاحأ]
الحدیقة الاولی: فیما اردت تقدیمه.
ص: غرّة: النحو علم بقوانین الفاظ العَرب، من حیث الاعراب و البناء و فائدته حفظ اللسان عن الخطأ فی المقال، و موضوعه: الکلمة و الکلام.
فالکلمة: لفظ موضوع مفرد: و هی اسم و فعل و حرف.
والکلام: لفظ مفید بالسناد، و لایتأتّی الاّ فی اسمین، او فعل و اسم.
المعلوم علی الوجه الأکمل، ینبغی له أن یتصوّرَ أوّلاً حقیقةَ ذلک العلم بحدّه لیحصلَ له الإحاطةُ الوحدة التی باعتبارها جُعلت المسائلُ الکثیرةُ علماً واحداً، فیمامِن فواتِ ما یَعینه والاشتغالُ بما لایعینه، و إن یعرف فائدتَه و غایتَه لیصون سعیَه عن العبث و إنْ یعرفْ موضوعَه الذّی به یُعَدّ لیکون علی زیادة بصیرة فی طلبه.
فبیّنَ ذلک کلّه مقدّماً له فقال: غُرةً أی هذه غرّة، بضمٌ الغین المعجمة و تشدید الراءِ المهملةِ، و هی بیاضٌ فی جبهة الفرسِ فوقَ الدرهمِ، والغرّةُ من الشهر لیلةُ استهلالِ القمر. و فی الصحاح، غرّةُ کلِّ شیءٍ أولُه و أکرمُه. فعلی النفسیرین الأوّلینِ یکون فیه استعارة مطلقة النحو. قال ابوالفتح بن جنّی فی الخصائص: هو فی الأصل مصدرٌ شایعٌ، أی نحوتُ نحواً، کقصدتُ قصداً، ثُمَّ خصّ به انتحاء هذا القبیل من العلم. کما أنَّ الفقهَ فی الاُصل مصدرُ فقهتُ الشیءَ أی عرفتُه، ثُمَّ خَصّ به علمَ الشریعةِ من التحلیل و التحریم وذکر له نظائر فی قصر ما کان شایعاً فی جنسه علی أحدّ انواعه.
قال: و قد استعملته العرب شرفاً، أنْشَدَ أبوالحسن1:[من الرجز]
7- یَحْدُوبها کُلُّ فتًی هَیَّاتِ و هُنَّ نحوَ البیتِ عامدات2
انتهی.
قبل و إنّما سُمّی هذا العلمَ به لأنّ أمیرَ المُومنینَ(ع) لمّا أمْلَی أصُولَه عَلَی
أَبی الأَسود- کما تَقَدَّمَ- قال له: انْحُ هذا النحوَ یا أبا الأَسود، فَسُمّی به تبرّکاً بلفظه3 الشریف، و اصطلاحاً علمٌ و هو کالجنس یدخلُ فیه جمیعُ العلومِ علی تفاوت معانیها.
«بقوانین ألفاظ العرب»: القوانینُ جمعُ قانونٍ، و هو فی الأَصل لفظٌ یونانی أو سریانیٌ موضوعٌ لمسطر4 الکتابة، و فی الاصطلاح قضیّة کلیّة یتعرّفُ منها أحکامُ جزئیاتِ موضوعِها کقولنا: کلُّ فاعلٍ یجبُ رفعُه، و کلُّ مفعولٍ یجبُ نصبُه5، و کلُّ مضافٍ إلیه یجبُ جرُّه.
و تُرادفُه القاعدةُ والأصلُ و الضابطُ. و هذا افصلٌ أخرج به مالیس بقوانین ألفاظ العرب و علم اللغة، فإنَّه لیسَ بقواعد کلّیّه بل بجرئیّات، و قولُه من حیث الإعراب و البناء أخْرَجَ به ماعدا العلمَ المقصودَ، فانطبق التعریفُ علیه جامعاً مانعأ.
واعلم أنّ هذا الحدَّ جارٍ عَلی عُرفِ الناس اِلآنَ من جعلِ علم التصریفِ قسماً برأسه غیرَ داخلٍ فی علم النحو، والمتعارفُ قدیماً شمولُ علم النحوِلَهُ، و کثیراً ما ینجرّ مسائل من أحد الفنّین إلی الآخَر لِمَا بینَهما من شدّة الارتباط، و لم یکن السلف کسیبویهِ فمَن بعده یُفردون أحدهما عن الآخر بالتضنیف إلّا ما کان عن ابی عثمان المازنی1 و تلاه أبوالفتح بن جنّی و الزمخشرتی و ابن الحاجت و ابن هشام و غیرهم کالمصنف هنا، و فی التهذیب و ممن سلک عُرفَ المتقدّمین مِن المتأخرین.
جمال الدّین ابن مالک و ناظر الجیش2 و الوحّیان و علیه فیقال عوضاً من قولهم من حیثُ الإعرابِ و البناءِ، مِن حیثُ الإفرادِ و الترکیب.
[فائدة علم النحو و موضوعه و تعریف الکلمة و اللفظ]
« و فائدِتُه حفظُ اللسانِ عن الخطاءِ فی المقال» أی فی الکلام و الاستعانةُ علی فهم کتاب الله تعالی و السّنه و مسائلِ الفقه و مخاطبةِ العرب بعضِهم بعضاً. قیلَ و مِن ثَمَّ کانت معرفتُه واجبةً، لأن تعلّمَ الشرایع الواردة بلغة العرب لایَتِمّ إلّا به، و کلُّ ما لایَتِمُّ الواجبُ المطلقُ إلّا به فهو واجبٌ.
ثُمَّ الحنُ مِن أقبح الأشیاء فی الانسان، قال بعضُهم:« لَإن أقْرأ فاسقطْ أحبّ الّی من ان أقرا فالحن» و کتبَ کاتبٌ لأبی موسی الأشعری3، إلی عمر من ابو موسی الأشعری، فکتب الیه عمرُ: عزمت علیک لما قنعت کاتبک سَوطاً. و ذکر ابو عبیدة1 أنَّ هذا الکاتب هو حصین بن أبی الحرّ العنبریّ و أولاده یُنکرون ذلکَ أشدَ الانکار.
و قال رجلٌ لِبَنیه: یا بَنیَّ أصْلِحوا من ألسنتکم، فإنَّ الرجلَ تَنُوُبُه النائبةُ فیجبُ أنْ یتجمّلَ فیها فیستعیر من أخیه دابته و ثوبه، و لا یجدُ مَن یعیرهُ لسانَه ولله درُّ مَنْ قالَ:[من الکامل]
8- النحوُ یبسطُ من لسان الألکن والمرءُ یکرمه إذا لم یلحن
فإذا اطلبتَ من العلوم أجلَّها فأجلُّها منه مُقیمُ الألسنِ2
« و موضوعُه» موضوُع کلِّ علمٍ، ما یبحثُ فی ذلک العلم عن عوارضه الذاتیة و هی اللاحقةُ له أو لجزئَه أو لغرض یساوی ذاته کالتعّجب اللاحق للذات لابواسطة و کالحرکة الإرادیة اللاحقة لِلْإنسان بواسطة أنَّه حیوانٌ و لاشکَ أنّه جزءُ الإنسان و کالضحک العارض لِلْإنسان بواسطة التعجّب.
«الکلمة والکلام» هذا أحَدُ الأقوال الثلاثه فی موضوع علم النحو فقد قیل إنَّ موضوعَه الکلمةُ فَقَط، لأنّه إنّما یُبحَثُ فیه عن الإعراب و البناء و ما یتعلّق بهما، و لاریبَ أنَّ ذلکَ مِن الأحوالِ اللاحقةِ للکلمة و أمّا الحکمُ علی بعض الجمل بالعراب المحلیّ فلتنزیلها منزلة المفرد و وقوعِها موقعَه و قیل إنَّ موضوعَه الکلام فقط لأنّ الکلمة لعدم استقلالها وحدها و عدم حسن السکوت علیها لاتقعُ فی المحاورات إلّا فی ضمن الکلام بل