لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
شرح زندگی نامه حکیم ابوالقاسم فردوسی
استاد بزرگ بی بدیل ، حکیم ابوالقاسم منصور بن حسن فردوسی طوسی، حماسه سرای بزرگ ایران و یکی از شاعران مشهور عالم و ستاره در خشنده آسمان ادب فارسی و از مفاخر نامبردار ملت ایرانست که به علت همین عظمت مقام و مرتبت ، سرگذش مانند دیگر بزرگان دنیای قدیم با افسانه و روایات مختلف در آمیخته است
استاد بزرگ بی بدیل ، حکیم ابوالقاسم منصور بن حسن فردوسی طوسی، حماسه سرای بزرگ ایران و یکی از شاعران مشهور عالم و ستاره در خشنده آسمان ادب فارسی و از مفاخر نامبردار ملت ایرانست که به علت همین عظمت مقام و مرتبت ، سرگذش مانند دیگر بزرگان دنیای قدیم با افسانه و روایات مختلف در آمیخته است. مولد او قریه باژ از قراء ناحیه طابران (یا: طبران) طوس بود، یعنی همانجا که امروز آرامگاه اوست، و او در آن دِه در حدود سال ۳۲۹ – ۳۳۰ هجری، در خانواده ای از طبقه دهقانان چشم به جهان هستی گشود.چنان که می دانیم "دهقانان" یک طبقه از مالکان بودند که در دوره ی ساسانیان (و چهار پنج قرن اول از عهد اسلامی) در ایران زندگی می کردند و یکی از طبقات اجتماعی فاصل میان طبقه کشاورزان و اشراف درجه اول را تشکیل می دادند و صاحب نوعی "اشرافیت ارضی" بودند . زندگانی آنان در کاخهایی که در اراضی خود داشتند می گذشت . آنها به وسیله ی "روستاییان" از آن اراضی بهره برداری می نمودند و در جمع آوری مالیات اراضی با دولت ساسانی و سپس در عهد اسلام با دولت اسلام همکاری داشتند و حدودا تا زمان حمله مغول به تدریج بر اثر فتنه ها و آشوبها و تضییقات گوناگون از بین رفتند. اینان در حفظ نژاد و نسب و تاریخ و رعایت آداب و رسوم ملی، تعصب و سختگیری خاص می کردند و به همین سبب است که هر وقت در دورهی اسلامی کسی را "دهقان نژاد" می دانستند مقصود صحت نژاد ایرانی او بود و نیز به همین دلیل است که در متون فارسی قرون پیش از مغول "دهقان" به معنی ایرانی و مقابل "ترک" و "تازی" نیز استعمال می شده است .فردوسی به خاطر تعلق به این طبقه از جامعه، از تاریخ ایران وسرگذشت نیاکان خویش آگاهی داشت، به ایران عشق می ورزید، به ذکر افتخارات ملی علاقه داشت. وی از خاندانی صاحب مکنت و ضیاع و عقار بود و به قول نظامی عروضی صاحب چهار مقاله، در دیه باژ «شوکتی تمام داشت و به دخل آن ضیاع از امثال خود بی نیاز بود» . ولی این بی نیازی پایدار نماند ؛ زیرا او همه سودهای مادی خود را به کناری نهاد و وقتی تاریخ میهن خود و افتخارات گذشته آن را در خطر نیستی و فراموشی یافت زندگی خود را به احیاء تاریخ گذشته مصروف داشت و از بلاغت و فصاحت معجزه آسای خود در این راه یاری گرفت . از تهیدستی نیندیشید، سی سال رنج برد، و به هیچ روی، حتی در مرگ پسرش، از ادامه کار باز نایستاد، تا شاهنامه را با همه ی رونق و شکوه و جلالش، جاودانه برای ایرانی که می خواست جاودان باشد، باقی می گذارد «که رحمت بر آن تربت پاک باد»فردوسی ظاهراً در ابتدای قتل دقیقی (حدود ۳۶۷- ۳۶۹ ه) به نظم داستانهای منفردی از میان داستانهای قدیم ایرانی سرگرم بود، مثل داستان "بیژن و گرازان"، که بعدها آنها را در شاهنامه ی خود گنجانید و گویا این کار را حتی در حین نظم شاهنامه ابومنصوری یا بعد از آن نیز ادامه می داد و داستانهای منفرد دیگری را مانند اخبار رستم، داستان رستم و سهراب، داستان اکوان دیو، داستانهای مأخوذ از سرگذشت بهرام گور، جداگانه به نظم در می آورد . اما تاریخ نظم این داستانها مشخص نیست و تنها بعضی از آنها دارای تاریخ نسبتا روشن و آشکاری است. مثل داستان سیاوش که در حدود سال ۳۸۷ ه. سروده شده و نظم داستان نخجیر کردن رستم با پهلوانان در شکارگاه افراسیاب که در ۳۸۹ شروع شد. آغاز نظم شاهنامه: اما نظم شاهنامه، یعنی شاهنامه ای که در سال ۳۴۶ هجری به امر ابومنصور محمد بن عبدالرزاق سپهسالار خراسان فراهم آمده بود، دنباله ی اقدام دقیقی شاعرست در همین مورد. دقیقی بعد از سال ۳۶۵ که سال جلوس نوح بن منصور سامانی بود، به امر او شروع به نظم شاهنامه ابومنصور کرد ولی هنوز بیش از هزار بیت آن را به نظم در نیاورده بود که به دست بنده ای کشته شد. بعد از شهرت کار دقیقی در دهه ی دوم از نیمه ی دوم قرن چهارم و رسیدن آوازه ی آن و نسخه ای از نظم او به فردوسی، استاد طوس بر آن شد که کار شاعر جوان دربار سامانی را به پایان برد. ولی مأخذی را که دقیقی در دست داشت مالک نبود و می بایست چندی در جست و جوی آن بگذراند . بر حسب اتفاق یکی از دوستان او در این کار وی را یاری کرد و نسخه ای از شاهنامه منثور ابومنصوری را بدو داد و فردوسی از آن هنگام به نظم شاهنامه دست یازید، بدین قصد که کتاب مدون و مرتبی از داستانها و تاریخ کهن ترتیب دهد. تاریخ این واقعه ، یعنی شروع به نظم شاهنامه ، صریحاً معلوم نیست ولی با استفاده از قرائن متعددی که از شاهنامه مستفاد می گردد و با انطباق آنها بر وقایع تاریخی، می توان آغاز نظم شاهنامه ابومنصوری را به وسیله استاد طوس سال ۳۷۰ – ۳۷۱ هجری معلوم کرد.این کار بزرگ، خلاف آنچه تذکره نویسان و افسانه سازان جعل کرده اند، به امر هیچ یک از سلاطین، خواه سامانی و خواه غزنوی، انجام نگرفت بلکه استاد طوس به صرافت طبع، بدین مجاهدت عظیم دست زد و در آغاز کار فقط از یاوری دوستان خود و یکی از مقتدرین ایرانی نژاد محلی در طوس بهره مند شد که نمی دانیم که بود ، ولی چنانکه فردوسی خود می گوید او دیری نماند و بعد از او مردی دیگر، هم از متمکنان و بزرگان محلی طوس، به نام "حیی" یا "حسین" بن قتیبه ، شاعر را زیربال رعایت گرفت و درامور مادی، حتی پرداخت خراج سالانه، یاوری نمود، و مردی دیگر به نام "علی دیلمی" هم در این گونه یاوریها شرکت داشت. اما اینان همه از یاوران و دوستان و بزرگان محلی طوس یا ناحیه طابران بودند و هیچ یک پادشاه و سلطان نام آوری نبودند. تذکره نویسان در شرح حال فردوسی نوشته اند که او به تشویق سلطان محمود به نظم شاهنامه پرداخت . علت این اشتباه آن است که نام محمود در نسخه موجود شاهنامه، که دومین نسخه شاهنامه فردوسی است، توسط خود شاعر گنجانیده شد و نسخه اول شاهنامه ( که منحصر بود به منظوم ساختن متن شاهنامه ابومنصوری ) ، موقعی آغاز شده بود که هنوز ۱۹ سال از عمر دولت سامانی باقی بود و اگر فردوسی تقدیم منظومه خود را به پادشاهی لازم می شمرد ناگزیر به درگاه آل سامان، که خریدار این گونه آثار بودند، روی می نمود نه به درگاه سلطانی که هنوز روی کار نیامده بود. محمود ترکزاد غزنوی نه تنها در ایجاد شاهنامه استاد طوس تأثیری نداشت بلکه قصد قتل گوینده آن، به گناه دوست داشتن نژاد ایرانی و اعتقاد به تشیع، را داشت .اتمام اولین نسخه شاهنامه: گفتیم که فردوسی، مدتی پیش از به دست آوردن نسخه ی شاهنامه منثور ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی، در دوران جوانی و پیش از چهل سالگی، سرگرم نظم بعضی از داستانهای قهرمانی بود و بنا بر شرحی که گذشت در حدود سال ۳۷۰-۳۷۱ هجری نسخه شاهنامه منثور ابومنصوری را به یاری یکی از دوستان طوسی خود به دست آورد و به نظم آن همت گماشت، و پس از سیزده یا چهارده سال، در سال ۳۸۴ یعنی ده سال پیش از آشنایی بادربار محمود غزنوی، آن را به پایان رسانید. تاریخ مذکور درپاره ای از نسخ قدیمی شاهنامه دیده می شود.
سهراب سپهری
سهراب سپهری در 15 مهر ماه 1307 در شهر کاشان به دنیا آمد. پدرش اسدالله سپهری کارمند اداره پست و تلگراف بود و هنگامی که سهراب نوجوان بود پدرش از دو پا فلج شد. با این حال به هنر و ادب علاقه ای وافر داشت. نقاشی می کرد، تار می ساخت و خط خوبی هم داشت.
سپهری در سال های نوجوانی پدرش را از دست داد و در یکی از شعرهای دوره جوانی از پدرش یاد کرده است (خیال پدر) یکسال بعد از مرگ او سروده است:
در عالم خیال به چشم آمدم پدر
کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود
دستی کشیده بر سر رویم به لطف و مهر
یک سال می گذشت، پسر را ندیده بود
مادر سپهری فروغ ایران سپهری بود. او بعد از فوت شوهرش، سرپرستی سهراب را به عهده گرفت و سپهری او را بسیار دوست می داشت.
دوره کودکی سپهری در کاشان گذشت. سهراب دوره شش ساله ابتدایی را در دبستان خیام این شهر گذرانید.
سپهری دانش آموزی منظم و درس خوان بود و درس ادبیات را دوست داشت و به خوش نویسی علاقه مند بود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
زنان در شاهنامه فردوسی
مقدمه :
فردوسی و اهمیت شاهنامه شاهنامه فردوسی هم از حیث کمیت هم از جهت کیفیت بزرگترین اثر ادبیات و نظم فارسی است، بلکه میتوان گفت یکی از شاهکارهای ادبی جهان است، و اگر من همیشه در راه احتیاط قدم نمیزدم، میگفتم که شاهنامه معظمترین یادگار ادبی نوع بشر است تاریخ ملی ایرانیان نخستین منت بزرگی که فردوسی بر ما دارد احیا و ابقای تاریخ ملی ماست. هرچند جمع آوری این تاریخ را فردوسی نکرده و عمل او تنها این بوده است که کتابی را که پیش از او فراهم آمده بود بنظم آورده است ولیکن همین فقره کافیست که او را زنده کننده آثار گذشته ایرانیان بشمار آورد. چنانکه خود او این نکته را متوجه بوده و فرموده است: " عجم زنده کردم بدین پارسی " و پس از شمارهء اسامی بزرگانی که نام آنها را ثبت جریدهء روزگار ساخته می گوید چون عیسی من این مردگان را تمام ـ سراسر همه زنده کردم بنام ایرانی بی شاهنامه: چرخ چنبر اگر فردوسی شاهنامه را نظم نکرده بود این روایات بحالت تاریخ بلعمی (ترجمه و تلخیص تاریخ محمدبن جریرطبری) و نظایر آن در میآمد که از صدهزار نفر یک نفر آنها را نخوانده بلکه ندیده است، و شکی نیست در اینکه اگر سخن دلنشین فردوسی نبود، وسیلهء ابقای تاریخ ایران همانا منحصر بکتب امثال مسعودی و حمزه بن حسن و ابوریحان میبود که همه بزبان عرب نوشته شده و اکثریت عظیم ایرانیها از فهم آن عاجزند. شاهنامه فردوسی از بدو امر نزد فارسی زبانان چنان دلچسب واقع شده که عموما فریفته آن گردیده اند. هرکس خواندن میتوانست، شاهنامه را میخواند و کسی که خواندن نمیدانست در مجالس شاهنامه خوانی برای شنیدن و تمتع یافتن از آن حاضر میشد. کمتر ایرانی بود که آن داستانها را نداند و اشعار شاهنامه را از بر نخواند و رجال احیا شدهء فردوسی را نشناسد. اگر این اوقات ازین قبیل مجالس نمی بینی و روایت آن اشعار را کمتر میشنوی، از آن است که شداید و بدبختیهای عصر اخیر محور زندگانی ما را بکلی منحرف ساخته و بقول معروف چرخ ما را چنبر کرده بود وظیفه هر ایرانی بعقیدهء من وظیفه هر ایرانی است که اولا خود با شاهنامه مانوس شود، ثانیا ابناء وطن را بموانست این کتاب ترغیب نماید و اسباب آن را فراهم آورد. مختصر، فردوسی قباله و سند نجابت ملت ایران را تنظیم فرموده، و همین کلمه مرا بی نیاز میکند از اینکه در توضیح مطلب و پافشاری در اثبات مقام فردوسی از این جهت بطول کلام بپردازم وقایع تاریخی و اعتقاد به حقیقت بی موقع نمیدانم که جواب این اعتراض را بدهم که: غالب روایاتی که فردوسی در شاهنامه نقل کرده، یا تمام عاری از حقیقت است یا مشوب بافسانه میباشد و درین صورت چگونه میتواند سند تاریخ ما محسوب شود؟ غافل نباید شد از اینکه مقصود از تاریخ چیست و فواید آن کدام است. البته در هررشته از تحقیقات و معلومات حقیقت باید وجهه و مقصود باشد و خلاف حقیقت مایهء گمراهی است. اما در این مورد مخصوص، مطابق واقع بودن یا نبودن قضایا منظور نظر نیست. همه اقوام و ملل متمدن مبادی تاریخشان مجهول و آمیخته بافسانه است و هراندازه سابقهء ورودشان بتمدن قدیمتر باشد این کیفیت در نزد آنها قویتر است، زیرا که در ازمنهء باستانی تحریر و تدوین کتب و رسائل شایع و رایج نبود، و وقایع و سوانحی که بر مردم وارد میشد فقط در حافظهء اشخاص نقش میگرفت و سینه به سینه از اسلاف باخلاف میرسید و ضعف حافظه یا قوت تخیل و غیرت و تعصب اشخاص، وقایع و قضایا را در ضمن انتقال روایات از متقدمین به متاخرین متبدل میساخت و کم کم بصورت افسانه در می آورد. خاصه اینکه طبایع مردم عموما بر این است که در باره اشخاص یا اموری که در ذهن ایشان تاثیر عمیق می بخشد افسانه سرایی میکنند، و بسا که بحقیقت آن افسانه ها معتقد و نسبت بآنها متعصب می شوند مایهء اتحاد: یادگار گذشته حاصل اینکه تاریخ باستانی کلیهء اقوام و ملل بالضروره افسانه مانند است. هر قومی برای اینکه میان افراد و دسته های مختلف او اتفاق و اتحاد وهمدری و تعاون موجود باشد، جهت جامعه و مابه الاشتراک لازم دارد؛ و بهترین جهت جامعه در میان اقوام و ملل، اشتراک در
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
زنان در شاهنامه فردوسی
مقدمه :
فردوسی و اهمیت شاهنامه شاهنامه فردوسی هم از حیث کمیت هم از جهت کیفیت بزرگترین اثر ادبیات و نظم فارسی است، بلکه میتوان گفت یکی از شاهکارهای ادبی جهان است، و اگر من همیشه در راه احتیاط قدم نمیزدم، میگفتم که شاهنامه معظمترین یادگار ادبی نوع بشر است تاریخ ملی ایرانیان نخستین منت بزرگی که فردوسی بر ما دارد احیا و ابقای تاریخ ملی ماست. هرچند جمع آوری این تاریخ را فردوسی نکرده و عمل او تنها این بوده است که کتابی را که پیش از او فراهم آمده بود بنظم آورده است ولیکن همین فقره کافیست که او را زنده کننده آثار گذشته ایرانیان بشمار آورد. چنانکه خود او این نکته را متوجه بوده و فرموده است: " عجم زنده کردم بدین پارسی " و پس از شمارهء اسامی بزرگانی که نام آنها را ثبت جریدهء روزگار ساخته می گوید چون عیسی من این مردگان را تمام ـ سراسر همه زنده کردم بنام ایرانی بی شاهنامه: چرخ چنبر اگر فردوسی شاهنامه را نظم نکرده بود این روایات بحالت تاریخ بلعمی (ترجمه و تلخیص تاریخ محمدبن جریرطبری) و نظایر آن در میآمد که از صدهزار نفر یک نفر آنها را نخوانده بلکه ندیده است، و شکی نیست در اینکه اگر سخن دلنشین فردوسی نبود، وسیلهء ابقای تاریخ ایران همانا منحصر بکتب امثال مسعودی و حمزه بن حسن و ابوریحان میبود که همه بزبان عرب نوشته شده و اکثریت عظیم ایرانیها از فهم آن عاجزند. شاهنامه فردوسی از بدو امر نزد فارسی زبانان چنان دلچسب واقع شده که عموما فریفته آن گردیده اند. هرکس خواندن میتوانست، شاهنامه را میخواند و کسی که خواندن نمیدانست در مجالس شاهنامه خوانی برای شنیدن و تمتع یافتن از آن حاضر میشد. کمتر ایرانی بود که آن داستانها را نداند و اشعار شاهنامه را از بر نخواند و رجال احیا شدهء فردوسی را نشناسد. اگر این اوقات ازین قبیل مجالس نمی بینی و روایت آن اشعار را کمتر میشنوی، از آن است که شداید و بدبختیهای عصر اخیر محور زندگانی ما را بکلی منحرف ساخته و بقول معروف چرخ ما را چنبر کرده بود وظیفه هر ایرانی بعقیدهء من وظیفه هر ایرانی است که اولا خود با شاهنامه مانوس شود، ثانیا ابناء وطن را بموانست این کتاب ترغیب نماید و اسباب آن را فراهم آورد. مختصر، فردوسی قباله و سند نجابت ملت ایران را تنظیم فرموده، و همین کلمه مرا بی نیاز میکند از اینکه در توضیح مطلب و پافشاری در اثبات مقام فردوسی از این جهت بطول کلام بپردازم وقایع تاریخی و اعتقاد به حقیقت بی موقع نمیدانم که جواب این اعتراض را بدهم که: غالب روایاتی که فردوسی در شاهنامه نقل کرده، یا تمام عاری از حقیقت است یا مشوب بافسانه میباشد و درین صورت چگونه میتواند سند تاریخ ما محسوب شود؟ غافل نباید شد از اینکه مقصود از تاریخ چیست و فواید آن کدام است. البته در هررشته از تحقیقات و معلومات حقیقت باید وجهه و مقصود باشد و خلاف حقیقت مایهء گمراهی است. اما در این مورد مخصوص، مطابق واقع بودن یا نبودن قضایا منظور نظر نیست. همه اقوام و ملل متمدن مبادی تاریخشان مجهول و آمیخته بافسانه است و هراندازه سابقهء ورودشان بتمدن قدیمتر باشد این کیفیت در نزد آنها قویتر است، زیرا که در ازمنهء باستانی تحریر و تدوین کتب و رسائل شایع و رایج نبود، و وقایع و سوانحی که بر مردم وارد میشد فقط در حافظهء اشخاص نقش میگرفت و سینه به سینه از اسلاف باخلاف میرسید و ضعف حافظه یا قوت تخیل و غیرت و تعصب اشخاص، وقایع و قضایا را در ضمن انتقال روایات از متقدمین به متاخرین متبدل میساخت و کم کم بصورت افسانه در می آورد. خاصه اینکه طبایع مردم عموما بر این است که در باره اشخاص یا اموری که در ذهن ایشان تاثیر عمیق می بخشد افسانه سرایی میکنند، و بسا که بحقیقت آن افسانه ها معتقد و نسبت بآنها متعصب می شوند مایهء اتحاد: یادگار گذشته حاصل اینکه تاریخ باستانی کلیهء اقوام و ملل بالضروره افسانه مانند است. هر قومی برای اینکه میان افراد و دسته های مختلف او اتفاق و اتحاد وهمدری و تعاون موجود باشد، جهت جامعه و مابه الاشتراک لازم دارد؛ و بهترین جهت جامعه در میان اقوام و ملل، اشتراک در
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 1
خداوند جوی می و انگبین
همان چشمه ی شیر و ماء و یقین
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و علی گیر جای
گرت زین بد آید گناه منست
چنین است و این دین و راه من است
برین زادم و هم برین بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
دلت گر به راه خطا مایلست
ترا دشمن اندر جهان خود دلست
نباشد جز از بی پدر دشمنش
که یزدان به آتش بسوزد تنش
هرآنکس که در جانش بغش علی است
ازو زارتر در جهان زار کیست
نگر تا نداری به بازی جهان
نه برگردی از نیکی ات پی همرهان
همه نیکی ات باید آغاز کرد
چو با نیکنامان بوی همنورد
از این در سخن چند رانم همی
همانا کرانش ندانم همی
حکیم ابوالقاسم فردوسی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
رابطه سلطان محمود غزنوی با حکیم ابوالقاسم فردوسی
حکیم ابولقاسم فردوسی ، حماسه سرا و شاعر بزرگ ایرانی در سال 329 هجری قمری در روستایی در نزدیکی شهر طوس به دنیا آمد . طول عمر فردوسی را نزدیک به 80 سال دانسته اند، که اکنون حدود هزار سال از تاریخ درگذشت وی می گذرد.فردوسی اوایل حیات را به کسب مقدمات علوم و ادب گذرانید و از همان جوانی شور شاعری در سر داشت . و از همان زمان برای احیای مفاخر پهلوانان و پادشاهان بزرگ ایرانی بسیار کوشید و همین طبع و ذوق شاعری و شور و دلبستگی او بر زنده کردن مفاخر ملی، باعث بوجود آمدن شاهکاری برزگ به نام «شاهنامه» شد .
شاهنامه فردوسی که نزدیک به پنجاه هزار بیت دارد ، مجموعه ای از داستانهای ملی و تاریخ باستانی پادشاهان قدیم ایران و پهلوانان بزرگ سرزمین ماست که کارهای پهلوانی آنها را همراه با فتح و ظفر و مردانگی و شجاعت و دینداری توصیف می کند .فردوسی پس از آنکه تمام وقت و همت خود را در مدت سی و پنج سال صرف ساختن چنین اثر گرانبهایی کرد ،در پایان کار آن را به سلطان محمود غزنوی که تازه به سلطنت رسیده بود ، عرضه داشت ، تا شاید از سلطان محمود صله و پاداشی دریافت نماید و باعث ولایت خود شود.سلطان محمود هم نخست وعده داد که شصت هزار دینار به عنوان پاداش و جایزه به فردوسی بپردازد. ولی اندکی بعد از پیمان خود برگشت و تنها شصت هزار درم یعنی یک دهم مبلغی را که وعده داده بود برای وی فرستاد.و فردوسی از این پیمان شکنی سلطان محمود رنجیده خاطر شد و از غزنین که پایتخت غزنویان بود بیرون آمد و مدتی را در سفر بسر برد و سپس به زادگاه خود بازگشت.
علت این پیمان شکنی آن بود که فردوسی مردی موحد و پایبند مذهب تشیع بود و در شاهنامه در ستایش یزدان سخنان نغز و دلکشی سروده بود ، ولی سلطان محمود پیرو مذهب تسنن بود و بعلاوه تمام شاهنامه در مفاخر ایرانیان و مذمت ترکان آن روزگار که نیاکان سلطان محمود بودند سروده شده بود.
همین امر باعث شد که وی به پیمان خود وفادار نماند اما چندی بعد سلطان محمود از کرده خود پشیمان شد و فرمان داد که همان شصت هزار دینار را به طوس ببزند و به فردوسی تقدیم کنند ولی هدیه سلطان روزی به طوس رسید که فردوسی با سر بلندی و افتخار حیات فانی را بدرود گفته بود و در گذشته بود.
و جالب این است که دختر والا همت فردوسی از پذیرفتن هدیه چادشاه خودداری نمود و آن را پس فرستاد و افتخار دیگری بر افتخارات پدر بزرگوارش افزود.
معروف ترین داستانهای شاهنامه : داستان رستم و سهراب ، رستم و اسفندیار ، سیاوش و سودابه زال و رودابه است.
شعری از داستان رستم و اسفندیار را با هم می خوانیم:
کنون خورد باید می خوشگوار
که می بوی مشک آید از کوهسار
هوا پر خروش و زمین پر ز جوش
خنک آنکه دل شاد دارد بنوش
همه بوستان زیر برگ گلست ،
همه کوه پر لاله و سنبل است
به پالیز بلبل بنالد همی
گل از ناله او ببالد همی.
شب تیره بلبل نخسبد همی
گل از باد و باران بجنبد همی.
من از ابر بینم همه باد و نم
نگه کن سحر گاه تا بشنوی
ز بلبل سخن گفتن پهلوی
همه نالد از مرگ اسفندیار
ندارد بجز ناله زو یادگار.