لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 62
شگرد و معنا
باطل الاباطیل
هیچ چیز زیر آفتاب تازه نیست.
هیچ چیز تازهای اتفاق نمیافتد.
اما چیزی هم که اتفاق افتاده است، بهعینه تکرار نمیشود.
نگاه است که عمل را دگرگون میکند.
نگاه نو عمل کهنه را دگرگون میکند.
مقدمه
عامل یا عوامل گوناگونی در زندگی و آثار نویسندگان نقش ویژهای داشته است. اغلب یک طغیان یا شالودهفکنی بانیی جاودانه شدن آثار و در نتیجه نام آنان میشود. اکنون این پرسش مطرح است که اگر هنریک ایبسن در برابر شرایط موجود خود طغیان نمیکرد، زندگی در مهاجرت را بهزندگی در وطن ترجیح نمیداد، باز هم میتوانست نمایشنامههای دورههای چهارم و پنجم را بنویسد؟ آیا باز هم نمایشنامههایی که از "خانه عروسک" آغاز میشود و به"وقتی ما مردهها بیدار میشویم" پایان مییابد، با همین ساختار (شگرد، محتوا و فرم) نوشته میشد؟ آیا باز هم میتوانست همینگونه بهفرهنگ، آداب و رسوم سرزمین خود، نروژ یا فرهنگهای سرزمینهای میزبانش نگاه کند که محتوای نمایشنامههایش نشان میدهند؟ آیا باز هم میتوانست جلوتر از زمان خود بنویسد؟ آیا باز هم میتوانست نمایشنامههایی بنویسد که هم بومی (نروژی) و هم جهانی باشند؟ آیا ...
پرسشهای بسیاری در ارتباط با جاودانه شدن یک نویسنده و آثارش میتوان مطرح کرد که تعدادی از آنها، تنها بهزندگی مربوط میشوند، تعدادی به ویژهگیی آثار و تعدادی بهزندگی و آثار.
هنریک ایبسن و آثارش در گروه سوم پرسشها قرار میگیرند. مهاجرت یا تبعید خودخواسته، عامل بزرگی در دگرگونیی او و جاودانه شدن چند نمایشنامهاش میشود. او در این دوره از زندگیاش، نمایشنامههایی مینویسد بهشیوهی آشنازدایی. شیوهای که بعدها، در سال 1917 ابتدا ویکتور شکلوسکی در رسالهاش "هنر همچون شگرد"1 از آن نام میبرد و بعد کسانی چون رومن یاکوبسون و بهگونهای میخاییل باختین بهعنوان یک نظریهی شگرد شعر و بهطور کلی ادبیات، در دورهی اقتدار شکلگرایان روس مطرح میکنند.
از آنجا که آشنایی با مفهوم آشنازدایی، برای دریافت چگونگیی تحول آشنازدایانه در ارتباط با زندگیی ایبسن در مهاجرت ضروری بهنظر میرسد، پس از بحث پیرامون آن، رابطهی مهاجرت او و آشنازدایی در نمایشنامههایش بررسی میشود. چرا که بهترین شیوهی بیانی که میتوان برای شگردهای او در نظر گرفت، "آشنازدایی" است. آشنازدایی بهمفهوم سادهی این که چگونه یک متن ادبی میتواند یک درونمایهی آشنا را برای خواننده ناآشنا گرداند. بدیهی است که این مفهوم را، با مفهوم بیگانهسازی یا عجیبگردانی نباید یکی انگاشت. شگردهای آشنازدایی با شیوههای دیگری که گاه بهاشتباه از مفهوم آشنازدایی تلقی میشود، و البته بسیار هم به آن نزدیک است، متفاوت است. یک عنصر بیگانه یا عجیب، بهخودیی خود برای خواننده جذاب است و او با آن برخورد نویی خواهد داشت و معنای نوینی از آن مییابد. در مفهوم آشنازدایی، تنها این معنا مطرح نیست. مهم توجهی خواننده و رسیدن او بهادراک حسیی نویی از یک عنصر بهعادت درآمده است. یک متن آشنازدایانه، میکوشد کنش خنثای عناصر را که دارای واکنشهای خنثا یا بهعادت درآمده است، فعال کند تا مخاطب با دریافت جدید، بهمعنای جدید و ادراک حسیی جدید برسد. این شگرد، در آثار ایبسن، همچون آثار بسیاری دیگر، بهوضوح قابل تشخیص است:
یک نگاه ساده بهنمایشنامههای دورههای چهارم و پنجم ایبسن نشان میدهد که شگردهای او نیز عناصر را ناآشنا میکند. شگرد تولانی کردن دورنمایهها و تکرار آنها، مکثها و سکوتهای تولانی، کلمهها و جملههای بهظاهر نامتعارف و نامفهوم، حضور ناگهانیی تمثیلها و استعارهها، دو گانگیی زبان، حالتهای دو گانهی شخصیتها، وصفهای شاعرانه از موقعیتها، صفتهای نامعمول دادن بهشخصیتها، ارجاع بهگذشتههای خیالانگیز و وهمگونه و ... که در نمایشنامههای او بسیار استفاده شده است، در "مفهوم آشنازدایی" جای میگیرد.
شکلگرایان و مفهوم آشنازدایی
صورتگریان بر این باور رومن یاکوبسون بودند که "موضوع دانش ادبی در ادبیت متنها است نه در ادبیات. یعنی آنچیزی که اثری را بهاثر هنری بدل میکند". چرا که در پیش از آن پژوهشگران موضوع پژوهش خود را با قاعدههای رسمی دانشگاهی انجام میدادند. اساس پژوهش خود را بر بیرون از متن میگذاشتند. منظر آنان نه عناصر درون متن که بیشتر واقعیتهای بیرونی بود. آنان روی عناصری تأکید میکردند که یک متن را بوجود میآورد و دادههای تاریخی- جامعهشناسی داشت. در حالی که شکلگرایان بدون این که دادههای تاریخی را انکار کنند، اهمیت و ارزش یک متن را در خود آن متن میجستند. آنان بر این باور بودند که میتوان با شناخت ارزشهای درون یک متن ادبی آن را از دیگر متنها متمایز کرد.
شکلگرایان با تأکید روی دو شیوهی پژوهش، یک متن ادبی را نقد و بررسی میکردند. نخست گوهر اصلی یا ادبیی متن را کشف میکردند. عناصر سازندهی شکل و ساختار آن را بهدست میآوردند تا بتوانند از طریق آن بهآنچه برسند که در متن نهفته است یا متن قصد بیان آن را دارد. از اینرو در شیوهی دوم خود، روی اصلها و نظریههایی تکیه میکردند که منطبق با متن بود و اعتبار خود را از استدلالهای دورن متن مییافت. یعنی این که بهمسایل تاریخی و زمینههای اجتماعی که سبب پیدایش یا تولید متن شده بود، در مرحلهی نخست اهمیت نمیدادند. برای آنان در مرحلهی نخست، مهم نبود که بدانند نویسندهی متن در چه وضعیت روانی یا موقعیت تاریخی/ اجتماعی، متن را بوجود آورده است. متن منتشر شده را مستقل از تمام آنچه میدانستند که مستقیم یا نامستقیم در پیدایش آن تأثیر گذاشته بود. از همینرو رومن یاکویسن نوشت:
"تاریخنگاران قدیمی ادبیات بهآن مأمورهای پلیس میمانند که برای دستگیری یک فرد، همه کس را بازداشت و اموال همه را ضبط میکنند، تا آنجا که دست آخر هر کس را که از خیابان می گذرد، دستگیر می کنند. تاریخنگاران ادبیات همه چیز را بهکار می گیرند: زمینهی اجتماعی، روانشناسیک، سیاست و فلسفه. آنان بهجای این که از روش پژوهش ادبی سود بجویند، مجموعهای از اصول خود ساخته را پیش می کشند."
شکلگرایان کوشیدند در بررسیی یک متن ادبی ابتدا همزمانیی اثر را در نظر بگیرند و نه در زمانیی آن را. چرا که آنچه در متن ادبی، - یک رمان یا شعر یا نمایشنامه - اتفاق میافتد، ابتدا در ارتباط با خوانندهی آن خواهد بود. هیچ خوانندهای با اشراف بهاین که متن چگونه و در کجا و چه حالتی نوشته شده است، اثری را نمیخواند. ارتباط او با اثر بر مبنای موقعیتی است که او در آن قرار گرفته و متن در اختیارش است. در نتیجه در نقد و بررسیی یک متن نیز بیشتر "اکنون" اهمیت مییابد تا گذشته. گذشته یا تاریخ، در مرحلهی دوم اهمیت مییابد. تمام عناصر یک اثر اعم از درونمایه، نماد، نشانه و رمزهای آن در زمان اکنونی، لحظهای که اثر خوانده یا تماشا میشود، معناهای خود را آشکار میکنند. رابطهی آنها با مخاطب بر اساس لحظهی مشترک میان متن و خواننده شکل میگیرد. اگر داد و ستدی بین خواننده و متن وجود دارد، در لحظهی "اکنون" است. یعنی این نظر هگل که همواره حقایق تاریخی در پرتو ادراک امروزیی ما قابل شناخت هستند، در برداشت خواننده از متن انکار ناپذیر است. نمیتوان رابطهی خواننده و متن را با توجه بهشکل و نوع ادبی که متن در آن قرار میگیرد، نادیده گرفت. از اینرو، زبان و شکل متن اهمیت ویژهای خواهد داشت. هر اثر بر مبنای نوع ادبی که در آن قرار میگیرد، حایز اهمیت میشود. چرا که دگرگونی تنها حاصل کنش و واکنشهای عناصر درونیی متن نیست. نوع اثر هم در حاصل این کنش و واکنش نقش خواهد داشت. یعنی همانگونه که جابهجاییهای اجتماعی دگرگونیهایی در زندگی ایجاد میکنند، دگرگونیهای متنی نیز در شکل یا نوع ادبی تأثیر میگذارند. در نتیجه بر مبنای نوع ادبی است که میتوان نقش عناصر سازنده در یک اثر را بازشناخت.
شکلگرایان در بررسیی شعر بهنقش تصویر در شعر اهمیت دادند. در بررسیی داستان و رمان، بهنقش راوی، جایگاه و زبان آن اهمیت دادند. در بررسیهای آنان، به ویژه در پژوهشهای شکلوفسکی شیوهی بیان مهمترین نقش را بهعهده گرفت. او که کمتر از دیگر شکلگرایان برای تأویلهای تاریخی- اجتماعی ارزش قایل بود، در سال 1923 نوشت:
"هنر همواره از زندگی جدا بوده است و رنگ آن ارتباطی بهرنگ پرچمی ندارد که بر دروازهی شهر کوبیدهاند."
شکلگرایان بهگونهای نامستقیم تعهد نویسنده را تنها در برابر متن و آن نوع از متن که نوشته شده بود، میدانستند. در واقع آنان هم از نظر شیوهی نگاه و بررسی از پیشگامان نقد مدرن بودند که بعدها در آثار کسانی چون رولان بارت، تزوتان تودوروف و ژاک دریدا مطرح شد. آنان نیز "تعهد نویسنده" را تنها معطوف بهآنچه میدانستند که مینویسد. یاکوبسون در دفاع از نظر شکولوفسکی مینویسد:
"چرا باید بپذیریم که مسؤلیت شاعر در برابر پیکار عقاید، بیش از مسؤلیت او در برابر هر چیزی دیگری است6
آخن باوم نظر شکولوفسکی و یاکوبسون را روشن میکند. او مینویسد:
"تاریخ روشی ویژه است برای پژوهش زمان حاضر بهیاری حقایق برگزیدهی زمان گذشته."
از نظر آخن باوم نمیتوان تفاوت میان واقعیتهای زندگی را که در یک متن تاریخی آمده است با واقعیتهای موجود در یک متن ادبی نادیده گرفت. هر دو بازتاب حقایقی هستند که بر مبنای مناسبتهایی بوجود میآیند. آنچه متن ادبی را میسازد و روابط میان عناصر آن را تشکیل میدهد، بر مبنای نظمی است که در متن ادبی وجود دارد. همانطور که روابط میان اجزای یک واقعیت اجتماعی بر اساس آن نظمی است که در جامعه وجود دارد. نمیتوان در زمان بررسی و شناخت این دو واقعیت، نظاممندیی هر کدام را نادیده گرفت یا بر مبنای یک نظام اجتماعی نظم ادبی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 62
شگرد و معنا
باطل الاباطیل
هیچ چیز زیر آفتاب تازه نیست.
هیچ چیز تازهای اتفاق نمیافتد.
اما چیزی هم که اتفاق افتاده است، بهعینه تکرار نمیشود.
نگاه است که عمل را دگرگون میکند.
نگاه نو عمل کهنه را دگرگون میکند.
مقدمه
عامل یا عوامل گوناگونی در زندگی و آثار نویسندگان نقش ویژهای داشته است. اغلب یک طغیان یا شالودهفکنی بانیی جاودانه شدن آثار و در نتیجه نام آنان میشود. اکنون این پرسش مطرح است که اگر هنریک ایبسن در برابر شرایط موجود خود طغیان نمیکرد، زندگی در مهاجرت را بهزندگی در وطن ترجیح نمیداد، باز هم میتوانست نمایشنامههای دورههای چهارم و پنجم را بنویسد؟ آیا باز هم نمایشنامههایی که از "خانه عروسک" آغاز میشود و به"وقتی ما مردهها بیدار میشویم" پایان مییابد، با همین ساختار (شگرد، محتوا و فرم) نوشته میشد؟ آیا باز هم میتوانست همینگونه بهفرهنگ، آداب و رسوم سرزمین خود، نروژ یا فرهنگهای سرزمینهای میزبانش نگاه کند که محتوای نمایشنامههایش نشان میدهند؟ آیا باز هم میتوانست جلوتر از زمان خود بنویسد؟ آیا باز هم میتوانست نمایشنامههایی بنویسد که هم بومی (نروژی) و هم جهانی باشند؟ آیا ...
پرسشهای بسیاری در ارتباط با جاودانه شدن یک نویسنده و آثارش میتوان مطرح کرد که تعدادی از آنها، تنها بهزندگی مربوط میشوند، تعدادی به ویژهگیی آثار و تعدادی بهزندگی و آثار.
هنریک ایبسن و آثارش در گروه سوم پرسشها قرار میگیرند. مهاجرت یا تبعید خودخواسته، عامل بزرگی در دگرگونیی او و جاودانه شدن چند نمایشنامهاش میشود. او در این دوره از زندگیاش، نمایشنامههایی مینویسد بهشیوهی آشنازدایی. شیوهای که بعدها، در سال 1917 ابتدا ویکتور شکلوسکی در رسالهاش "هنر همچون شگرد"1 از آن نام میبرد و بعد کسانی چون رومن یاکوبسون و بهگونهای میخاییل باختین بهعنوان یک نظریهی شگرد شعر و بهطور کلی ادبیات، در دورهی اقتدار شکلگرایان روس مطرح میکنند.
از آنجا که آشنایی با مفهوم آشنازدایی، برای دریافت چگونگیی تحول آشنازدایانه در ارتباط با زندگیی ایبسن در مهاجرت ضروری بهنظر میرسد، پس از بحث پیرامون آن، رابطهی مهاجرت او و آشنازدایی در نمایشنامههایش بررسی میشود. چرا که بهترین شیوهی بیانی که میتوان برای شگردهای او در نظر گرفت، "آشنازدایی" است. آشنازدایی بهمفهوم سادهی این که چگونه یک متن ادبی میتواند یک درونمایهی آشنا را برای خواننده ناآشنا گرداند. بدیهی است که این مفهوم را، با مفهوم بیگانهسازی یا عجیبگردانی نباید یکی انگاشت. شگردهای آشنازدایی با شیوههای دیگری که گاه بهاشتباه از مفهوم آشنازدایی تلقی میشود، و البته بسیار هم به آن نزدیک است، متفاوت است. یک عنصر بیگانه یا عجیب، بهخودیی خود برای خواننده جذاب است و او با آن برخورد نویی خواهد داشت و معنای نوینی از آن مییابد. در مفهوم آشنازدایی، تنها این معنا مطرح نیست. مهم توجهی خواننده و رسیدن او بهادراک حسیی نویی از یک عنصر بهعادت درآمده است. یک متن آشنازدایانه، میکوشد کنش خنثای عناصر را که دارای واکنشهای خنثا یا بهعادت درآمده است، فعال کند تا مخاطب با دریافت جدید، بهمعنای جدید و ادراک حسیی جدید برسد. این شگرد، در آثار ایبسن، همچون آثار بسیاری دیگر، بهوضوح قابل تشخیص است:
یک نگاه ساده بهنمایشنامههای دورههای چهارم و پنجم ایبسن نشان میدهد که شگردهای او نیز عناصر را ناآشنا میکند. شگرد تولانی کردن دورنمایهها و تکرار آنها، مکثها و سکوتهای تولانی، کلمهها و جملههای بهظاهر نامتعارف و نامفهوم، حضور ناگهانیی تمثیلها و استعارهها، دو گانگیی زبان، حالتهای دو گانهی شخصیتها، وصفهای شاعرانه از موقعیتها، صفتهای نامعمول دادن بهشخصیتها، ارجاع بهگذشتههای خیالانگیز و وهمگونه و ... که در نمایشنامههای او بسیار استفاده شده است، در "مفهوم آشنازدایی" جای میگیرد.
شکلگرایان و مفهوم آشنازدایی
صورتگریان بر این باور رومن یاکوبسون بودند که "موضوع دانش ادبی در ادبیت متنها است نه در ادبیات. یعنی آنچیزی که اثری را بهاثر هنری بدل میکند". چرا که در پیش از آن پژوهشگران موضوع پژوهش خود را با قاعدههای رسمی دانشگاهی انجام میدادند. اساس پژوهش خود را بر بیرون از متن میگذاشتند. منظر آنان نه عناصر درون متن که بیشتر واقعیتهای بیرونی بود. آنان روی عناصری تأکید میکردند که یک متن را بوجود میآورد و دادههای تاریخی- جامعهشناسی داشت. در حالی که شکلگرایان بدون این که دادههای تاریخی را انکار کنند، اهمیت و ارزش یک متن را در خود آن متن میجستند. آنان بر این باور بودند که میتوان با شناخت ارزشهای درون یک متن ادبی آن را از دیگر متنها متمایز کرد.
شکلگرایان با تأکید روی دو شیوهی پژوهش، یک متن ادبی را نقد و بررسی میکردند. نخست گوهر اصلی یا ادبیی متن را کشف میکردند. عناصر سازندهی شکل و ساختار آن را بهدست میآوردند تا بتوانند از طریق آن بهآنچه برسند که در متن نهفته است یا متن قصد بیان آن را دارد. از اینرو در شیوهی دوم خود، روی اصلها و نظریههایی تکیه میکردند که منطبق با متن بود و اعتبار خود را از استدلالهای دورن متن مییافت. یعنی این که بهمسایل تاریخی و زمینههای اجتماعی که سبب پیدایش یا تولید متن شده بود، در مرحلهی نخست اهمیت نمیدادند. برای آنان در مرحلهی نخست، مهم نبود که بدانند نویسندهی متن در چه وضعیت روانی یا موقعیت تاریخی/ اجتماعی، متن را بوجود آورده است. متن منتشر شده را مستقل از تمام آنچه میدانستند که مستقیم یا نامستقیم در پیدایش آن تأثیر گذاشته بود. از همینرو رومن یاکویسن نوشت:
"تاریخنگاران قدیمی ادبیات بهآن مأمورهای پلیس میمانند که برای دستگیری یک فرد، همه کس را بازداشت و اموال همه را ضبط میکنند، تا آنجا که دست آخر هر کس را که از خیابان می گذرد، دستگیر می کنند. تاریخنگاران ادبیات همه چیز را بهکار می گیرند: زمینهی اجتماعی، روانشناسیک، سیاست و فلسفه. آنان بهجای این که از روش پژوهش ادبی سود بجویند، مجموعهای از اصول خود ساخته را پیش می کشند."
شکلگرایان کوشیدند در بررسیی یک متن ادبی ابتدا همزمانیی اثر را در نظر بگیرند و نه در زمانیی آن را. چرا که آنچه در متن ادبی، - یک رمان یا شعر یا نمایشنامه - اتفاق میافتد، ابتدا در ارتباط با خوانندهی آن خواهد بود. هیچ خوانندهای با اشراف بهاین که متن چگونه و در کجا و چه حالتی نوشته شده است، اثری را نمیخواند. ارتباط او با اثر بر مبنای موقعیتی است که او در آن قرار گرفته و متن در اختیارش است. در نتیجه در نقد و بررسیی یک متن نیز بیشتر "اکنون" اهمیت مییابد تا گذشته. گذشته یا تاریخ، در مرحلهی دوم اهمیت مییابد. تمام عناصر یک اثر اعم از درونمایه، نماد، نشانه و رمزهای آن در زمان اکنونی، لحظهای که اثر خوانده یا تماشا میشود، معناهای خود را آشکار میکنند. رابطهی آنها با مخاطب بر اساس لحظهی مشترک میان متن و خواننده شکل میگیرد. اگر داد و ستدی بین خواننده و متن وجود دارد، در لحظهی "اکنون" است. یعنی این نظر هگل که همواره حقایق تاریخی در پرتو ادراک امروزیی ما قابل شناخت هستند، در برداشت خواننده از متن انکار ناپذیر است. نمیتوان رابطهی خواننده و متن را با توجه بهشکل و نوع ادبی که متن در آن قرار میگیرد، نادیده گرفت. از اینرو، زبان و شکل متن اهمیت ویژهای خواهد داشت. هر اثر بر مبنای نوع ادبی که در آن قرار میگیرد، حایز اهمیت میشود. چرا که دگرگونی تنها حاصل کنش و واکنشهای عناصر درونیی متن نیست. نوع اثر هم در حاصل این کنش و واکنش نقش خواهد داشت. یعنی همانگونه که جابهجاییهای اجتماعی دگرگونیهایی در زندگی ایجاد میکنند، دگرگونیهای متنی نیز در شکل یا نوع ادبی تأثیر میگذارند. در نتیجه بر مبنای نوع ادبی است که میتوان نقش عناصر سازنده در یک اثر را بازشناخت.
شکلگرایان در بررسیی شعر بهنقش تصویر در شعر اهمیت دادند. در بررسیی داستان و رمان، بهنقش راوی، جایگاه و زبان آن اهمیت دادند. در بررسیهای آنان، به ویژه در پژوهشهای شکلوفسکی شیوهی بیان مهمترین نقش را بهعهده گرفت. او که کمتر از دیگر شکلگرایان برای تأویلهای تاریخی- اجتماعی ارزش قایل بود، در سال 1923 نوشت:
"هنر همواره از زندگی جدا بوده است و رنگ آن ارتباطی بهرنگ پرچمی ندارد که بر دروازهی شهر کوبیدهاند."
شکلگرایان بهگونهای نامستقیم تعهد نویسنده را تنها در برابر متن و آن نوع از متن که نوشته شده بود، میدانستند. در واقع آنان هم از نظر شیوهی نگاه و بررسی از پیشگامان نقد مدرن بودند که بعدها در آثار کسانی چون رولان بارت، تزوتان تودوروف و ژاک دریدا مطرح شد. آنان نیز "تعهد نویسنده" را تنها معطوف بهآنچه میدانستند که مینویسد. یاکوبسون در دفاع از نظر شکولوفسکی مینویسد:
"چرا باید بپذیریم که مسؤلیت شاعر در برابر پیکار عقاید، بیش از مسؤلیت او در برابر هر چیزی دیگری است6
آخن باوم نظر شکولوفسکی و یاکوبسون را روشن میکند. او مینویسد:
"تاریخ روشی ویژه است برای پژوهش زمان حاضر بهیاری حقایق برگزیدهی زمان گذشته."
از نظر آخن باوم نمیتوان تفاوت میان واقعیتهای زندگی را که در یک متن تاریخی آمده است با واقعیتهای موجود در یک متن ادبی نادیده گرفت. هر دو بازتاب حقایقی هستند که بر مبنای مناسبتهایی بوجود میآیند. آنچه متن ادبی را میسازد و روابط میان عناصر آن را تشکیل میدهد، بر مبنای نظمی است که در متن ادبی وجود دارد. همانطور که روابط میان اجزای یک واقعیت اجتماعی بر اساس آن نظمی است که در جامعه وجود دارد. نمیتوان در زمان بررسی و شناخت این دو واقعیت، نظاممندیی هر کدام را نادیده گرفت یا بر مبنای یک نظام اجتماعی نظم ادبی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 92
شگرد و معنا
باطل الاباطیل
هیچ چیز زیر آفتاب تازه نیست.
هیچ چیز تازهای اتفاق نمیافتد.
اما چیزی هم که اتفاق افتاده است، بهعینه تکرار نمیشود.
نگاه است که عمل را دگرگون میکند.
نگاه نو عمل کهنه را دگرگون میکند.
مقدمه
عامل یا عوامل گوناگونی در زندگی و آثار نویسندگان نقش ویژهای داشته است. اغلب یک طغیان یا شالودهفکنی بانیی جاودانه شدن آثار و در نتیجه نام آنان میشود. اکنون این پرسش مطرح است که اگر هنریک ایبسن در برابر شرایط موجود خود طغیان نمیکرد، زندگی در مهاجرت را بهزندگی در وطن ترجیح نمیداد، باز هم میتوانست نمایشنامههای دورههای چهارم و پنجم را بنویسد؟ آیا باز هم نمایشنامههایی که از "خانه عروسک" آغاز میشود و به"وقتی ما مردهها بیدار میشویم" پایان مییابد، با همین ساختار (شگرد، محتوا و فرم) نوشته میشد؟ آیا باز هم میتوانست همینگونه بهفرهنگ، آداب و رسوم سرزمین خود، نروژ یا فرهنگهای سرزمینهای میزبانش نگاه کند که محتوای نمایشنامههایش نشان میدهند؟ آیا باز هم میتوانست جلوتر از زمان خود بنویسد؟ آیا باز هم میتوانست نمایشنامههایی بنویسد که هم بومی (نروژی) و هم جهانی باشند؟ آیا ...
پرسشهای بسیاری در ارتباط با جاودانه شدن یک نویسنده و آثارش میتوان مطرح کرد که تعدادی از آنها، تنها بهزندگی مربوط میشوند، تعدادی به ویژهگیی آثار و تعدادی بهزندگی و آثار.
هنریک ایبسن و آثارش در گروه سوم پرسشها قرار میگیرند. مهاجرت یا تبعید خودخواسته، عامل بزرگی در دگرگونیی او و جاودانه شدن چند نمایشنامهاش میشود. او در این دوره از زندگیاش، نمایشنامههایی مینویسد بهشیوهی آشنازدایی. شیوهای که بعدها، در سال 1917 ابتدا ویکتور شکلوسکی در رسالهاش "هنر همچون شگرد"1 از آن نام میبرد و بعد کسانی چون رومن یاکوبسون و بهگونهای میخاییل باختین بهعنوان یک نظریهی شگرد شعر و بهطور کلی ادبیات، در دورهی اقتدار شکلگرایان روس مطرح میکنند.
از آنجا که آشنایی با مفهوم آشنازدایی، برای دریافت چگونگیی تحول آشنازدایانه در ارتباط با زندگیی ایبسن در مهاجرت ضروری بهنظر میرسد، پس از بحث پیرامون آن، رابطهی مهاجرت او و آشنازدایی در نمایشنامههایش بررسی میشود. چرا که بهترین شیوهی بیانی که میتوان برای شگردهای او در نظر گرفت، "آشنازدایی" است. آشنازدایی بهمفهوم سادهی این که چگونه یک متن ادبی میتواند یک درونمایهی آشنا را برای خواننده ناآشنا گرداند. بدیهی است که این مفهوم را، با مفهوم بیگانهسازی یا عجیبگردانی نباید یکی انگاشت. شگردهای آشنازدایی با شیوههای دیگری که گاه بهاشتباه از مفهوم آشنازدایی تلقی میشود، و البته بسیار هم به آن نزدیک است، متفاوت است. یک عنصر بیگانه یا عجیب، بهخودیی خود برای خواننده جذاب است و او با آن برخورد نویی خواهد داشت و معنای نوینی از آن مییابد. در مفهوم آشنازدایی، تنها این معنا مطرح نیست. مهم توجهی خواننده و رسیدن او بهادراک حسیی نویی از یک عنصر بهعادت درآمده است. یک متن آشنازدایانه، میکوشد کنش خنثای عناصر را که دارای واکنشهای خنثا یا بهعادت درآمده است، فعال کند تا مخاطب با دریافت جدید، بهمعنای جدید و ادراک حسیی جدید برسد. این شگرد، در آثار ایبسن، همچون آثار بسیاری دیگر، بهوضوح قابل تشخیص است:
یک نگاه ساده بهنمایشنامههای دورههای چهارم و پنجم ایبسن نشان میدهد که شگردهای او نیز عناصر را ناآشنا میکند. شگرد تولانی کردن دورنمایهها و تکرار آنها، مکثها و سکوتهای تولانی، کلمهها و جملههای بهظاهر نامتعارف و نامفهوم، حضور ناگهانیی تمثیلها و استعارهها، دو گانگیی زبان، حالتهای دو گانهی شخصیتها، وصفهای شاعرانه از موقعیتها، صفتهای نامعمول دادن بهشخصیتها، ارجاع بهگذشتههای خیالانگیز و وهمگونه و ... که در نمایشنامههای او بسیار استفاده شده است، در "مفهوم آشنازدایی" جای میگیرد.
شکلگرایان و مفهوم آشنازدایی
صورتگریان بر این باور رومن یاکوبسون بودند که "موضوع دانش ادبی در ادبیت متنها است نه در ادبیات. یعنی آنچیزی که اثری را بهاثر هنری بدل میکند". چرا که در پیش از آن پژوهشگران موضوع پژوهش خود را با قاعدههای رسمی دانشگاهی انجام میدادند. اساس پژوهش خود را بر بیرون از متن میگذاشتند. منظر آنان نه عناصر درون متن که بیشتر واقعیتهای بیرونی بود. آنان روی عناصری تأکید میکردند که یک متن را بوجود میآورد و دادههای تاریخی- جامعهشناسی داشت. در حالی که شکلگرایان بدون این که دادههای تاریخی را انکار کنند، اهمیت و ارزش یک متن را در خود آن متن میجستند. آنان بر این باور بودند که میتوان با شناخت ارزشهای درون یک متن ادبی آن را از دیگر متنها متمایز کرد.
شکلگرایان با تأکید روی دو شیوهی پژوهش، یک متن ادبی را نقد و بررسی میکردند. نخست گوهر اصلی یا ادبیی متن را کشف میکردند. عناصر سازندهی شکل و ساختار آن را بهدست میآوردند تا بتوانند از طریق آن بهآنچه برسند که در متن نهفته است یا متن قصد بیان آن را دارد. از اینرو در شیوهی دوم خود، روی اصلها و نظریههایی تکیه میکردند که منطبق با متن بود و اعتبار خود را از استدلالهای دورن متن مییافت. یعنی این که بهمسایل تاریخی و زمینههای اجتماعی که سبب پیدایش یا تولید متن شده بود، در مرحلهی نخست اهمیت نمیدادند. برای آنان در مرحلهی نخست، مهم نبود که بدانند نویسندهی متن در چه وضعیت روانی یا موقعیت تاریخی/ اجتماعی، متن را بوجود آورده است. متن منتشر شده را مستقل از تمام آنچه میدانستند که مستقیم یا نامستقیم در پیدایش آن تأثیر گذاشته بود. از همینرو رومن یاکویسن نوشت:
"تاریخنگاران قدیمی ادبیات بهآن مأمورهای پلیس میمانند که برای دستگیری یک فرد، همه کس را بازداشت و اموال همه را ضبط میکنند، تا آنجا که دست آخر هر کس را که از خیابان می گذرد، دستگیر می کنند. تاریخنگاران ادبیات همه چیز را بهکار می گیرند: زمینهی اجتماعی، روانشناسیک، سیاست و فلسفه. آنان بهجای این که از روش پژوهش ادبی سود بجویند، مجموعهای از اصول خود ساخته را پیش می کشند."
شکلگرایان کوشیدند در بررسیی یک متن ادبی ابتدا همزمانیی اثر را در نظر بگیرند و نه در زمانیی آن را.