لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 22 صفحه
قسمتی از متن .doc :
به نام خدا
خواجه شمس الدین محمد حافظ به سال 792 هجری قمری در شیراز که خاک عنبر آمیزش عشق می رویاند وباغهای سرو سر به فلک کشیده اش صاحبدلان را درس ایستادگی و آزادگی می داد، دیده به جهان گشود. پدرش کمال الدین از مردم تویسرکان یا بهاءالدین از اهالی کوپایه اصفهان و مادرش زنی با فضیلت از مردم کازرون بود. در دوران جوانی پدرش ملاءعلی جایگاه قدس قدسیان عروج فرمود و سه فرزند و همسر خویش را تنها گذاشت . برادران بر اثر فشار تنگدستی هر یک به دیاری رفتند و محمد با مادر تنهای تنها با بیم و هراس به آینده ای که داشتند می اندیشیدند تا اینکه مادر محمد فرزند کوچک خود را که آن روز از اداره اش ناتوان بود ، امور تربیت و تحصیلش را به آشنایی از اهل راز سپرد، از این زمان فراگیری را در کنار کار و کسب آغاز کرد محمد پس از گذشت زمانی کوتاه خود کوشید کاری مستقل اختیار کند راه زندگی را به تنهایی بپیماید و با سختیها آشنا شود به همین جهت شاگردی دکان نانوایی را اختیار کرد و به شغل خمیر گیری مشغول شد، چون خمیرگیران را رسم بود که از نیمه شب برخیزند و خمیر نان صبحگاهی را فراهم آورند، این سنت برای محمد بسیار فرصت مناسبی بود که ساعات خاص سحرگاهی را درک کند وارفیوضت آن بهره مند گردد، که فرموده اند بیداری سحرگاهی مقدمه بیداری باطنی و بینش روحانی و حرکت ملکوتی و روشنایی معنوی او گردید ، که خود پس از طی مراتب معنوی فرموده است:
«هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود»
رفتن به مکتب
در همان ایام که به خمیرگیری در دکان نانوایی اشتغال داشت رفت و آمد مکتب خانه ای که در جنب محل کسب او بود نظرش را به خود جلب نمود مصمم شد که در کنار دیگران به فراگیری مقدمات علوم رسمی بپردازد . به امید لطف و عنایت الهی به مکتب رفت و شروع به تحصیل علم نمود، از آنروز درآمد روزانه اش را که از خمیرگیری کسب می کرد به چهار قسمت تقسیم نمود ، قسمتی برای معاش مادر، قسمتی برای معلم ، قسمتی برای خود و قسمتی برای فقراء اختصاص داد. در همین ایام نیز قرآن را به خوبی فرا گرفت.
اعتکاف در بقعه بابا کوهی
محمد در رفت و آمد به مکتب متوجه شده بود که در جنب مکتب خانه جوانی دارای ذوق ادبی و قریحه شاعری به بزازی مشغول است ، او می دید که گاهی جوانان شاعر پیشه و ادب دوست در همان مغازه بزازی مجلس شعر و ادب بر پا می دارند ، محمد نیز گاهی به جمع آنان می رفت و شعر سرودن را می آموخت.
این گونه محافل را که هنوز هم در گوشه و کنار شهرها دیده می شود راه و رسم چنین است که سروده های شرکت کنندگان را مورد تشویق و تایید قرار داده ، در بعضی مواقع هم ایرادهای آن را می شمارند و به اصطلاح نکاتی را که شاعر به آن توجه نداشته می پردازند. یک روز محمد سروده خویش را در محفل شاعرانه ای که شرکت می نمود خواند ، حضار پی در پی به خورده گیری پرداختند به حدی با ناراحتی محمد مواجه شدند، عاقبت محمد با گرفتگی محل را ترک گفته با خاطره ای افسرده ، دلی گرفته راه بقعه بابا کوهی را در پیش گرفت . ساعتی در روضه مبارکه آن عارف کامل به راز و نیاز پرداخت ، در همان تضرع و زاری بود که ملهم شدار بعینی در جوار تربت مطهر و مشهد معطر هادی راهی که کاملی واصل بوده استنگاه دارد. از آن پس شبها را در چاهی که به چاه مرتاض علیشاه معروف است یکه و تنها به راز و نیاز به در گاه حضرت بی نیاز مشغول شد. عاقبت نیز دعای آن سوخته دل به هدف اجابت رسید و شاهد مقصود روی نمود. در یکی از شبهای خلوت و عزلت که به حال تضرع و ابتهال به درگاه حضرت ذوالجلال به خواب رفته بود در رویا شاهسواری را دید که از فعل مرکب او تا پایه عرش نور، ارتفاع می گیرد و به شمس الدین محمد می فرماید : « برخیز که مراد تو را دادیم» در این حال لقمه نورانی از دهان مبارک در آورده به دهان شمس الدین محمد گذارده ، می فرماید: « ابواب علوم بر تو گشاده گشت و در فصاحت و بلاغت نادره زمان شدی». شمس الدین محمد خود می گوید : هرگز لقمه ای به این گوارایی و لذت نخورده بودم در آن وقت آن رادمرد مه چون خورشید تابان بود خواست غائب شود، من پیش دویدم تا احوال از او معلوم نمایم که پیر روشن ضمیری به نظرم آمد و از او استفسار نمودم که این بزرگوار که بود و نام مبارکش چیست؟ فرمود،نمی دانی؟ حضرتش ساقی شراب طهور است . همان بزرگواری که پیامبر خدا در شانش فرمود: «انا مدینه العلم و علی بابها». شمس الدین محمد می فرماید: در این اثنا خواستم سر در قدمش نهم و جان نثار مقدمش نمایم که صدای مؤذن هنگام سحر به گوشم رسید و از خواب بیدار شدم ، باطن خود را از برکت آن بزرگوار متجلی یافتم در آن سفیده صبح دلم در موج آمد و این غزل را سرودم:
« دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند»
فردای آن روز به شهر بازگشت ، یاران بر حسب معمول از او شعر خواستند و شمس الدین محمد این غزل را برای آنها خواند ، چون تمام شد گفتند: تاکنون هیچ کس از شعرا به این خوبی شعر نساخته ، چطور از تو قبول کنیم؟ پاسخ داد غزلی مطرح سازید تا من هم بسازم، طرح کردند و شمس الدین محمد ساخت و بسیار خوب شد ، باز هم مطرح نمودند، باز هم گفت که بهتر از آن نبود ، خواجه می فرماید در این موقع پیوسته آیه مبارکه «إنَ اللهَ علی کُل شی ءٍ قدیر» به یادم می آمد.
تکمیل علوم رسمی
پس از این اربعین تصمیم گرفت به تکمیل علوم رسمی بپردازد. به حوضه درس خواجه قوام الدین عبدالله که از بزرگان اهل عرفان و از جهت دانش در زمان خویش سرآمد اقران بود تلمذ نموده ، علوم متنوعه را آموخت . در مراتب عرفان و قرائت قرآن ، نادره زمان بود و تمامی آن کتاب آسمانی را با 14 روایت در حفظ داشته است و آنچه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
خواجه حافظ شیرازی
(وفات سال 791 هجری)
خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی فرزند بهاء الدین مشهورترین شاعر عارف ایرانی که در قرن هشتم هجری (چهاردهم میلادی) میزیسته و یکی از بزرگترین شاعران ایران است که معروف جهان شده اند.
درباب این استاد فناناپذیر و بی نظیر که او را لسان الغیب و ترجمان الاسرار لقب داده اند اشارتهایی در بسیاری از کتابها مانند تذکره الشعراء دولتشاه سمرقندی که بعد از فوت اوست تا مجمع الفصحا و ریاض العارفین تالیف رضاقلی خان هدایت همه مشتمل بر نام و شرح مختصری از حالات وی میباشد. و لیکن هیچیک از آنها مطالب مفصلی که جزئیات احوال او را نشان بدهد ندارند. تنها اثر از معاصران حافظ که مورد توجه و اهمیت قرار گرفته مقدمه ایست که یکی از دوستان حافظ که جامع اشعار او بوده، موسوم به محمد گلندام، نوشته، وی در آنجا پس از اطناب کلام در ذکر صفات شریفه و محبوبین او نزد خاص و عام و شهرت جهانگیری که حتی در زمان حیات حاصل کرده و قوافل سخنهای دلپذیرش از فارس نه تنها بخراسان و آذربایجان بلکه به عراقین و هندوستان رفته چنین می نویسد:
«اما بواسطه محافظت درس قرآن و ملازمت شغل سلطان و بحث کشاف و مصباح و مطالعة مطالع و مفتاح و تحصیل قوانین ادب، و تحقیق دو اوین عرب، بجمع اشتات غزلیات نپرداخت و به تدوین و اثبات ابیات مشغول نشد و مسوداین اوراق اقل انام محمد گلندام عفی الله عنه ماسبق در درس گاه دین پناه مولانا و سیدنا استاد ابوالبشر قوام المله والدین عبدالله اعلی الله درجاته بکرات و مرات که بمذاکره رفتی در اثنا محاوره گفتی که این فرائد فواید را همه در یک عقد می باید کشید و این غرر درر را یک سلک می باید پیوست، تا قلاده جید وجود اهل زمان و تمیمه و شاح عروسان دوران گردد. و آن جناب حوالت رفع و ترفیع این بنابر نادرستی روزگار کردی و به عذر اهل عصر عذر آوردی تا در تاریخ سنه احدی و تسعین و سبعمائه (791 هجری) ودیعت حیات به موکلان قضا و قدر سپرد.»
اطلاع دقیقی از خانواده حافظ در دست نیست. جد حافظ را شیخ غیاث الدین و پدر وی را بعضی بهاء الدین و از اهل کوپای اصفهان و برخی کمال الدین و از مردم تویسرکان نوشته اند. در شغل پدر و اجداد او نیز اختلاف است: ریاض العارفین آنان را از علما و فضلا می داند و تذکرة میخانه نویسد: شغل پدر او تجارت و صاحب ثروت و مکنت بود. جد حافظ یا پدر وی از مسقط الرأس خود در زمان اتابکان فارس عازم شیراز شد و در آن شهر توطن گزید. مادر او بگفته عبدالنبی مولف میخانه از مردم کازرون بود ودر محلة دروازه کازرون شیراز خانه و مسکن داشته. پس از وفات پدر خواجه سه پسر از او بجا ماند که کوچکترین آنان محمد بود. برادران مدتی باهم زیستند و سپس جدا شدند و فقر و مسکنت بر ایشان مستولی گشت. از دو برادر یکی را حافظ خود بنام «خواجه خلیل عادل» می خواند و شاید «خلیل الدین عادل» نام داشته است. حافظ ماده تاریخ ذیل را بیاد او گفته:
برادر خواجه عادل طالب مثواه
پس از پنجاه و نه سال حیاتش
بسوی روضة رضوان سفر کرد
خدا راضی ز افعال و صفاتش
خلیل عادلش پیوسته برخوان
وز آنجا فهم کن سال وفاتش
چون شماره «خلیل عادل» بحساب جمل 775 است که تاریخ وفات اوست و عمر او نیز به تصریح قطعة فوق 59 سال بوده پس تاریخ تولید وی بسال 716 است. حافظ این قطعه را نیز گویا در مرگ برادر دیگر خود که در جوانی فوت کرده بود، گفته است:
دریغا خلعت حسن جوانی
گرش بودی طراز جاودانی
دریغا حسرتا دردا کزین جوی
نخواهد رفت آب زندگانی
همی باید برید از خویش و پیوند
چنین رفته است حکم آسمانی
و کل اخ یفارقه اخوه
لعمر ابیک الا الفرقدان
در دائره المعارف بریتانیا آمده: تاریخ فرشته پس از دو قرن فقط در یک جا از خواهر حافظ و اطفال او بدون ذکر اسامی آنان یاد کرده است (تاریخ فرشته چاپ جان بریگس بمبئی 1831 ج 1 ص 77). اکثر نویسندگان بطور قطع و برخی ظاهراً مولد او را شیراز دانسته اند. ملاعبدالنبی فخر زمانی قزوینی در تذکرة میخانه در باب حافظ می نویسد: «والده اش کازرونی و در محلة شیادان شیراز خانه و سکنی داشته اند». برخی از نویسندگان مسکن او را در محلة شیادان شیراز نوشته اند این محله با محلة مورستان از زمان کریم خان زند، یک کوی گشته و مجاور درب شاهزاده قرار دارد. در باب تاریخ تولد خواجه اختلاف است. دائره المعارف بریتانیا می نویسد: «تاریخ دقیق تولد وی نامعلو ماست ولی بطور قطع مواد او پیش از 700 هجری (1320 میلادی) نبوده است» و غالباً تولد او را بالقطع والیقین در اوایل قرن هشتم هجری (چهاردهم میلادی) دانسته اند. دایره المعارف فرانسه تولد او را در ربع اول قرن هشتم هجری نوشته. فرصت عمر حافظ را چهل و شش سال دانسته و چون
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 10 صفحه
قسمتی از متن .doc :
حافظ شیرازی
الا ای آهوی وحشی کجایی
الا ای آهوی وحشی کجایی مرا با توست چندین آشنایی
دو تنها و دو سرگردان دو بیکس دد و دامت کمین از پیش و از پس
بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم
که میبینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
که خواهد شد بگویید ای رفیقان رفیق بیکسان یار غریبان
مگر خضر مبارک پی درآید ز یمن همتش کاری گشاید
مگر وقت وفا پروردن آمد که فالم لا تذرنی فردا آمد
چنینم هست یاد از پیر دانا فراموشم نشد، هرگز همانا
که روزی رهروی در سرزمینی به لطفش گفت رندی رهنشینی
که ای سالک چه در انبانه داری بیا دامی بنه گر دانه داری
جوابش داد گفتا دام دارم ولی سیمرغ میباید شکارم
بگفتا چون به دست آری نشانش که از ما بینشان است آشیانش
چو آن سرو روان شد کاروانی چو شاخ سرو میکن دیدهبانی
مده جام می و پای گل از دست ولی غافل مباش از دهر سرمست
لب سر چشمهای و طرف جویی نم اشکی و با خود گفت و گویی
نیاز من چه وزن آرد بدین ساز که خورشید غنی شد کیسه پرداز
به یاد رفتگان و دوستداران موافق گرد با ابر بهاران
چنان بیرحم زد تیغ جدایی که گویی خود نبودهست آشنایی
چو نالان آمدت آب روان پیش مدد بخشش از آب دیدهی خویش
نکرد آن همدم دیرین مدارا مسلمانان مسلمانان خدا را
" حافظ " در بلندای اعتراض و اندرز
انسانهای وارسته اززاویه والای دیدگاه خویش نمی توانند هم نوع و بنی آدم را درپستنای خواسته های نفسانی و حضیض حقارت های حیوانی مشاهده نمایند .
با این تعریف ، فریاد اعتراض لسان الغیب رو به سوی اشرف مخلوقات بازتاب طبیعی روح بزرگ انسانی رسته ازبند است انسانی که صفیرنیوش کنگره عرض گشته و خود را مسئول ابلاغ این صفیربه خلق می داند انسانی که ازغبارراه را تا رسیدن به خورشید پشت سرنهاده و دلش کانون انتشار نور به آفاق گشته است .بعد از این ، نور به آفاق دهم از دل خویش
که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد
نوع هر ابلاغ مخاطب خاص خود را می طلبد و شعاع ابلاغ انسانها به یکدیگر بستگی تام به کمال روحی ایشان دارد . یعنی هر چه انسان کامل ترگشت ، مخاطبان وی به موزارات تعدد و کثرت خواهند یافت و آنگاه که ابلاغ گرشخصی یا لقب لسان الغیب باشد طبیعی است که خطاب وی دایره وسیع جهان و جهانیان را شعاع خواهد زد .
در پیامد مطلب مشروح تر درباره رازکلمات بحث خواهد شد اکنون اما جهت آمادگی ذهن بالا شاره باید نوشت رسول مامور ابلاغ است. آن کس که به راز کلمه الله ره یافت مامور ابلاغ کلمه توحید است(پیامبران الهی)؛ و کسانی دیگر که در پرتو رهیافت پیامبران موفق به کشف راز کلماتی دیگر درحیطه همت و استعداد خویش می شوند باید در ابلاغ آن جهد و استقامت می ورزند . که حافظ نبود بر رسول غیر بلاغ .
و خاستگاه فریادهای خواجه محققا دریافت چنین رازی است و اهتمام عظیم وی بر نجات انسان از یوغ تمام اسارتهای مادی و تعلقات خاکی و دنیوی لازمه این دریافت است. ومی بینیم که تهمتنانه و بی محابا نخست آن را که رفتار و کردارشان تاثیر مستقیم در تربیت خلق دارد( دستگاه حکومتی) و سپس وابستگان و کارگزاران حکومت ( قاضی ، فقیه ، محتسب ، شحنه ، مفتی ، عسس ، واعظ و ... ؛ یعنی آنان که بر عمود این خیمه تکیه کرده اند و زیر چتر آن سایبانی برای حشمتها و عشرتها خود یافته اند)، آنگاه مردم تحت نفوذ ایشان (ملت) را در تمام دیوانش با هشدارهای پیامبرانه به هدایت و رهگشایی می نشیند و چراغ تابان شعرش را که شعله از سوی خورشید سوز دارد کار افزار رهایی خلق از چنگال هر چه جز حق است قرار می دهد و دراین راستا حتی از ملامت نمودن صریح و انتقاد کردن بی شایبه ازخویش نیز مستمسکی عاقلانه می سازد تا پذیرش انتقادش بر مذاق کژراهان، تلخ وتند ننمایند. بدینوسیله با قلمداد کردن خویش در زمره و شمار آنان فریادش را سهل و رسا با قوسی آسمانگیر به گوش همگان از عوام وخواص می رساند .
چه بسیار اتفاق افتاده که لسان الغیب بنا به دلایلی نمی توانسته مستقیما شخص و یا جمع مورد نظرش را به شلاق انتقاد بکشد لاجرم خود را نیز در همان طیف و ردیف گنجانده آنگاه بی ترس از هیچ عقوبتی بدین شیوه بخردانه تازیانه غریوش را برگرده کجتابان خونین نموده است ، بدین گونه فشرده و فسرده بانگ اعتراضش را که از رهیابی به راز کلمات ریشه گرفته دلنشین و گوشنواز در زیر گنبد مینا به یادگار نهاده است.
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری ، همه تزویر می کنند
*
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بیانداز و برو
*
حافظ این خرقه بینداز، مگر جان ببری
کاتش از خرمن سالوس وکرامت برخاست
*
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 6 صفحه
قسمتی از متن .doc :
صائب
صائب تبریزی میرزا محمد علی صائب تبریزی بزرگترین غزلسرای قرن 11 هجری ویکی از نامدار ترین شاعرا ن سراسر تاریخ ادبیات فارسی در حدود 1000 هجری در تبریز زاد هشد . خانواده صائب جزء هزار خانواری بودند که به فرمان شاه عباس از تبریز به اصفهان کوچ کردند و در محله عباس آباد اصفهان سکنی گزیدند . صائب در اصفهان به آموختن علوم عصر خود پر داخت ودر سال 1034 وی راهی هند شد و در سال 1042 به همراه پدر پیر خود که به قصد دیدار او به هند آمده بود به ایران بازگشته و در اصفهان مقیم شد . شاه عباس دوم وی را مقام ملک الشعراء نامید. این شاعر بزرگ متجاوز از 80 سال زیست و در اصفهان دیده از جهان فرو بست و اغلب تذکره سال فوت صائب را سال 1086 می دانند .
میرزا محمد پسر میرزا عبد الرحـیم تبریزی اصفحانی معروف به ( صائب ) از اسـتـادان بزرگ شـعـر فـارسی در عهد صفویست .خاندان او اصلا تبریزی و از اعقاب شمس الدین محمـدشیرین مغربی تبریزی شاعر مـشهور سده هشـتـم و آغاز سده نهم بود ، ولی ولادت و تربیت میرزا محمـد علی در اصفحان بوده و به همین سـبـب او را در تـذکره ها گاه تبریزی و گاه اصفحانی گفته اند. در حالی که شاعر انتساب خود و خاندانش را به تبریز فراموش نمی کرد . بطوری که خود گفته است :
صائب از خاک پاک تبریز است هست سعدی گر از گل شیراز پدر صائـب مـیرزا عبد الرحیم که از بازرگانان تبریز بود ، در عهـد شاه عباس بزرگ به اصفحـان مهاجـرت کرد و در محله عباس آباد سکونت گزید و مـیـرزا محمد علی آنجا ولادت یافت . سال تولدش به درستی معـلوم نیسـت ولی به طوری که در (( قصص الخاقانی )) آمده است صائـب به سال 1010 هجری متولد شده است . صائب در اصـفـحـان پرورش یافت و بنا بر شیوه زمان به یقین آنچه را از دانش های ادبی و عقلی و نقلی را نزد استادان زمان آن شهر وخـط را از عم خود شمس الدین تبریزی مـعـروف بـه (( شیرین قلم )) آموخت و در همین روزگار جوانی بود که به مکه و مشهد سفر کرد ، در سال 1037 هجری گویا به گونه بازرگانان ، سفر هند اختیار نمود . تاریخ این سفر را که 7 سال به درازا کشید ، بـرخی سـال 1034 هجری نوشته اند و این سـازگـار است با تصریح تذکره نویسان که عزیمت صائب را به هند در عین شباب ودر آخر عهد جهانگیری ،از راه کابل دانسته وآن را مقدمه آشـنایی وی با ظـفـرخـان احسـن شمرده اند ، زیرا حـکـومـت کابـل از سال 1033 هجری بر عهد ظفرخان بود که به نـیـابـت از پدر خویـش خواجه ابوالحسـن تـربتـی در آنجا بسـر می برد ، که از دوسـتان و مشـوقان بزرگ شـاعـران بود . صائب نخستین بار شـعر هـای خود را که تا آن هنگام پراکنده بود به تشویق ظفر خان احسن گرد آورد . واز جانبی دیگر دوستی مـیـان این دو گو ینده مایه آن شد که ظفر خان احسن شیوه رایج میان دیگر شاعرانی را که می شناخته ، رها کند و به سبـک صـائب رویآورد و بگوید : طرز یاران پیش احسن بعد از این مقبول نیست تازه گویی های او از فیض طبع صائب است
این آشنایی صائب با ظفرخان احسن همه مدت اقامت او را در هند فرا گرفت و چون در اوایل عهد شهاب الدین شاه جهان صوبه داری کابل به خواجه لشگر خان محول گردید و ظفر خان از کابل عـزم درگاه پادشاه کرد ، صـائـب را با خود برد و به حضورشاه جهان ، آن گاه که در برهان پور دکن بود ، معرفی نمود ، و این که شبلی نعمان در کتاب شعر العجم پنداشته که صـائب از ایران به قصد شاه جهان به راه افتاده (( و به وسیله تجارت و بازر گانی به دهـلی آمد و به در بار شاه جهان خود را رسانید )) درست نیست بلکه تاریخی که او به وسیله ظفر خان احسن به خدمت شاه جهان و خواجه ابوالحسن تربتی معرفی شد و (( بـه منصب هـزاری و خـطاب مسـتـعـد خانی سرفراز گردید )) چنان کـه در بهارستان سخن می بینیم مصادف بود با دومین سال شاه جهانی یعنی سال 1309 هجری و تا این زمان بیشـتر از چهار سال بود که صائب از ایران بیرون و در ملازمت ظفر خان احسن به سر می برده اقامـت صائب در برهان پور تا پـایـان اقامت شاه جـهان و به تبع او ظفر خان و پدرش خواجه ابو الحسن تربتی در آن سامان به درازا کشید و گویـا در همین اوقات یعنی بعد از آن که شـش سال از بیرون رفتن صائب از ایـران گـذشـتـه بود پدر شـاعر ، مـیـرزا عبدالرحـیـم سالخورده در آرزوی دیدار پسر خود را باگره رسانید و پسر را از آمدن خـود آگاه کرد و از او خواسـت که به خـانـه بازگردد . از خوشـبختی میرزا عبد الرحـیم شاه جهان در سال 1039 عزم بازگشت به پایـتـخـت کرد و ظـفـر خـان احـسن که این بار به جای پدر به سوبداری زکشــمیر می رفت صائب را با خود بدان سـامان برد واو پـس از سـیـر کشمیر ، هفت سال بعد از بـیرون رفتن از ایران یعنی سال هجری به ایران بازگشت و در اصفحان به حضـور شاه عباس دوم رسید وخطاب ملک الشعرایی در بار صفوی یافت و تا پایان عهد آن پادشاه وچنـد سالی از دوران شاه سـلیـمـان بزیست ودر این مدت محضرش در اصفحان محل اجتماع اهل ادب وآمد و شد دوسـتـداران اهل سخن بود . و او جز بقصد صیاحت بعضی از شـهر های ایران از اصفحان بـیـرون نرفـت و باز به اصفحان و به(( لنگر)) و (( تکیه )) خود معاودت کرد و همان جا بود تا سال 1081 در گذشت .
این واقعـه را به سال 1080 نیز نوشتـه اند . او را در اصفهان در باغـی که اکــنون به (( قـبر آقا)) معروف است به خـاک سپرده اند و این بیت از یـک غـزلش بر سـنگ قبر او نقــش شده است : درهیـچ پرده نیسـت نباشـد نـوای تو عالم پر است از تو و خالیست جای تو
صائب را علی ابراهیم خان خلیل درصحف ابراهیم وشبلی نعمانی در شعرالعـجم در شـعرشـاعر حکیم رکنای مسیح و حکیم شفایی نوشته البته نسبت شاگردی صائب به حکیم رکنا درست به نظرنمی آید زیرامسیح چنانکه در شرح حـالش آمده است بـتصریح ا بوالفـضـل علامی به سال 1011 هجری به هندوسـتان رفـت وصـائب درآن هـنگام یک ساله بود. هنگامی هم که حکیم رکنا در سال 1041 هجری به ایران باز می گشـت صائب از سـفر هند باز گشـتـه و سمت ملک الشعرایی دربار را یافته بود وطبعا سالها از زمان شاگردی او گذشته بود . اما شاگردی صائب در خدمت حـکـیـم شفایی در سال 1307 بعید به نظر نمی آید.صائب مانند بعضی از غزلسرایان اسـتاد اهـل صفوی شاعر مدیـحه سرا هم بوده و نام ممدوحانی چون ظفر خان احسن وپدرش خواجه ابوالحسن تربتی و شاه عباس دوم درقصـیده های زیبایـش مخله گردیده است وتذکره نویسان دراین راه هم بیکار ننشسته ونوشته و نوشته اند که چون شاه سلیمان برتخت شـاهی نشست صائب در مطلع غزل زیرین به ان پادشاه نظر داشته: احاطه کرد خط آن آفتاب تابان را گرفت خیل پری در میان سلیمان را و شاه سلیمان چون نورسته و نو خط بود به طوری که در شعرالعجم از خزانه عامره نقل شده با شنیدن این بیت از شاعر رنجید و دیگر تا آخر عمر با او سخن نگفت . صائب از شاعرانی است که هم در عهد و زمان خود در هند و ایران و رم شهرت بسیار یافت و این نام آوری بیشتر به سبب طرر نو و توانـایی کم عدیلش در شعر خواه از طریق ابداع و خواه به تقلید و یا به مناسبت موقع ومقام بوده است . نیک خویی وادب معـاشرت و مجالست او نیز در این امر بی اثر نبود و به همین علت است که چه در هند و چه در ایران محفش مح اجتماع ادیبان وشاعران آزموده یا نوآموز زمان و بزرگانی از طبقات مختلف بود و شعرهایش دهان به دهان و دسـت به دسـت می گـشـت و دیوان یابرگزیده اشعارش را به رسم ارمغان ی فرستادند . خود او به در خواست بزرگان ایران وهند پیرامون پنجاه مجموعه از غزل های منتخب خود نوشته و به دقت تصحیح کرده و بر آنها حاشیه هایی نگاشته و نزد آنان فرستاده است که هنوز نمونه هایی از آنها وجود دارد . گذشته از این شعر های فراوان خویش دفتر هایی مانند مراه الجمال که مجموعـه بیت هایی در وصـف پیکر معشـوق و آرایش نگار که بیت هایی حاوی مضمونهایی از آینه و شانه و میخانه که بیتهایی در وصف می و میخانه فراهم آورده و این نوع انتخاب سبب شد که دیگران هم برگزیده هایی از این قبییل از بیتهای او را به نام شمع و پروانه وآسمان و آسیا ترتـیـب دادند . کلیات اشـعار صائب شامل قصیده و غزل و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 32
حافظ شیرازی
زندگی نامه حافظ شیرازی
تصویری از تذهیبی از نسخهٔ خطی دیوان حافظ که در موزهٔ لندن نگهداری میشود
خواجه شمس الدین محمد بن محمد حافظ شیرازی (حدود 727-792 هجری قمری)، شاعر و غزلسرای بزرگ قرن هشتم ایران و یکی از سخنوران نامی جهان است. در خصوص سال دقیق ولادت او بین مورخین و حافظ شناسان اختلاف نظر است. دکتر ذبیح الله صفا ولادت او را در 727 (تاریخ ادبیات ایران) و دکتر قاسم غنی آن را در 717 (تاریخ عصر حافظ) می دانند. برخی دیگر از محققین همانند علامه دهخدا بر اساس قطعه ای از حافظ ولادت او را قبل از این سال ها و حدود 710 هجری قمری تخمین می زند(لغتنامه دهخدا، مدخل حافظ). آنچه مسلم است ولادت او در اوایل قرن هشتم هجری قمری و بعد از 710 واقع شده و به گمان غالب بین 720 تا 729 روی داده است.
سال وفات او به نظر اغلب مورخین و ادیبان 792 هجری قمری می باشد. (از جمله در کتاب مجمل فصیحی نوشته فصیح خوافی(متولد 777 ه.ق.) که معاصر حافظ بوده و همچنین نفحات الانس تالیف جامی(متولد 817 ه.ق.) صراحتاً این تاریخ به عنوان سال وفات خواجه قید شده است). مولد او شیراز بوده و در همان شهر نیز وفات یافته است.
نزدیک به یک قرن پیش از تولّد او (یعنی در سال 638 هق - 1240 م) محیالدّین عربی دیده از جهان فروپوشیده بود، و 50 سال قبل ازآن (یعنی در سال 672 هق - 1273 م) مولانا جلالالدّین محمد بلخی (رومی) درگذشته بود.
بسیاری حافظ شیرازی را بزرگترین شاعر ایرانی تمام دورانها میدانند. اشعار حافظ را غزل میگویند و بنمایه غالب غزلیات او عشق است.
حافظ به همراه سعدی، فردوسی و مولانا چهار رکن اصلی شعر و ادبیات فارسی را شکل داده اند. تبحر حافظ در سرودن غزل بوده و با ترکیب اسلوب و شیوه شعرای پیشین خود سبکی را بنیان نهاده که اگر چه پیرو سبک عراقی است اما با تمایز ویژه به نام خود او شهرت دارد. برخی از حافظ پژوهان شعر او را پایه گذار سبک هندی می دانند که ویژگی اصلی آن استقلال نسبی ابیات یک غزل است (حافظ نامه، خرمشاهی). دیوان او مشتمل بر حدود 500 غزل، چند قصیده، دو مثنوی، چندین قطعه و تعدادی رباعی است. با این حال عمده شهرت وی در سرودن غزل است. مضامین غزلیات او عمدتاً متاثر از تالمات روحی، اعتقادات مذهبی و شخصی، اخلاق، عشق و تحت تاثیر وقایع سیاسی و حوادث اجتماعی عصر خود است.
حافظ به زبان عربی یعنی نگه دارنده و به کسی گفته میشود که بتواند قرآن را از حفظ بخواند.
آرامگاه حافظ شیرازی
آرامگاه حافظ در شب
از زندگی حافظ اطلاع چندانی در دست نیست. آنچه از فحوای تذکره ها بدست می آید بیشتر افسانه هایی است که از این شخصیت در ذهن عوام ساخته و پرداخته شده است. در اشعار او نیز که می تواند یگانه منبع موثق زندگی او باشد اشارات اندکی از زندگی شخصی و خصوصی او یافت می شود. با این همه آنچه با تکیه به اشارات دیوان او و برخی منابع معتبر قابل بیان است آن است که او در خانواده ای از نظر مالی در حد متوسط جامعه زمان خویش متولد شده.( با این حساب که کسب علم و دانش در آن زمان اصولاً مربوط به خانواده های مرفه و بعضاً متوسط جامعه بوده است. ) در نوجوانی قرآن را با چهارده روایت آن از بر کرده و از همین رو به حافظ ملقب گشته. در دوران امارت شاه شیخ ابواسحاق (متوفی 758 ه.ق) به دربار راه پیدا کرده و احتمالاً شغل دیوانی پیشه کرده است. (در قطعه ای با مطلع "خسروا، دادگرا، شیردلا، بحرکفا / ای جلال تو به انواع هنر ارزانی" شاه جلال الدین مسعود برادر بزرگ شاه ابواسحاق را خطاب قرار داده و در همان قطعه بصورت ضمنی قید می کند که سه سال در دربار مشغول است. شاه مسعود تنها کمتر از یکسال و در سنه 743 حاکم شیراز بوده است و از این رو می توان دریافت که حافظ از اوان جوانی در دربار شاغل بوده)
زندگی او در شیراز ادامه یافته و به جز سه سال که در یزد سکنی داشته تمام عمر خویش را در شیراز گذرانده (تاریخ ادبیات ایران، دکتر صفا). قریب به هفتاد سال زیسته و در سال 792 در شیراز بدرود حیات گفته.
در زمان حیات خود شاهد مرگ یکی از فرزندان و احتمالاً همسر خود بوده. (حافظ در چندین شعر به