لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
زندگینامه شهید مهندس جواد تندگویان
واد تندگویان درسپیدهدم روز 26 خرداد سال 1329 هجری شمسی پا به عرصه هستی نهاد. قدومش مایه برکت و خیر برای خانواده بود و وجودش روشنی بخش جانشان.قبل از اینکه به مدرسه برود پدرش او را به مسجد برد و با قرآن آشنا کرد. پدرش از هواداران آیت الله کاشانی ـ روحانی مبارز، مشهور بود. جواد در محیط ساده خانواده آموخت که معیار اصلی و هدف واقعی زندگی تجمل و رفاه نیست. بلکه غیر از مادیات، ارزشهای والاتر و برتر دیگری نیز وجود دارد. به همین دلیل در طول زندگی خود هیچگاه اجازه نداد وسیله برای او هدف شود.
جواد اکثر شبها، با قدمهای کودکانهاش همراه پدر و پدربزرگ به مسجد «بینایی» و هیات «بنیفاطمه» و فاطمیون خانیآباد میرفت. ساکت و آرام در گوشهای مینشست و به نماز خواندن مومنان نگاه میکرد و گوش او به تدریج با دعا و گفتار عالمان دین آشنا شد. هنوز به دبستان نرفته بود که در صف نماز جماعت در کنار پدر و پدربزرگ خود ایستاد و نماز خواند و درس خضوع و خشوع در برابر حق و ایستادگی در مقابل هرچه غیرخدایی، را آموخت. در کنار پدر و پدربزرگش در جلساتی که بعد ازهیات به گونهای خصوصی برگزار میشد شرکت داشت و با مبارزه مکتبی آشنا شد و تا آخرین دقایق حیات پرافتخارش از مبارزه دست نکشید و مسجد و هیات را ترک نکرد.
مهندس تندگویان با وجود اینکه امتیاز لازم را برای اعزام به خارج به عنوان سهمیه بانک ملی به دست آورده بود. در مصاحبه به دلیل اینکه مذهبی متعصب شناخته شد کنار گذاشته شد. ایشان با توجه به علاقهای که داشتند در سال 1354 به تحصیل در دانشکده نفت آبادان مشغول میشوند و فعالیتهای اسلامی و انقلابی خود را در انجمن اسلامی این دانشکده دنبال میکنند. پس از انقلاب با توجه به سوابق انقلابی مهندس تندگویان ایشان از سوی شهید رجایی به عنوان وزیر نفت به مجلس معرفی شدند. 40 روز بعد شهید تندگویان که به قصد تشویق و تقدیر کارکنان شجاع تاسیسات نفتی از یک راه فرعی عازم آبادان بودند، مورد تهاجم مزدوران صدام قرار گرفته و به اسارت گرفته میشوند که پس از تحمل سالها اسارت به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
دوران ابتدایی
شوق آموختن و علاقه به اینکه جواد خودش بتواند کتاب بخواند و خط بنویسد، باعث شد که پدر زودتر او را به دبستان بگذارد. دبستان اسلامی جواد از شهرت خاصی درخانیآباد برخوردار بود. مدیر و معلمان مدرسه به این طفل ضعیف و نحیف ابجدخوان که میتوانست بیشتر آیات و سورههای کوچک قرآن را که از پدرش آموخته بود، بخواند، علاقه شدیدی داشتند و تا پایان دروه ابتدایی اجازه نداند، خانوادهاش او را از آن مدرسه به مدرسه دیگری منتقل کنند.
جواد قبل از ورود به مدرسه، نام شهید نواب صفوی را شنیده بود، نام غلامرضا را نیز در دبستان از سایر دانشآموزان شنید. این دو الکوی کودکی جواد بودند و اگرچه جواد نتوانست جسم خود را پرورش دهد اما از نظر روحی، روحیهای مقاوم و نیرومند پیدا کرد.
یک شب جواد در مسجد محله شگفتی آفرید. ماجرای آن شب را، بعد از گذشت سالها، هنوز قدیمیترهای خانیآباد به یاد دارند. در آن ایام، معمولا سرشب برق محلات تهران قطع میشد و مومنین مجبور میشدند قبل از وقت مسجد را ترک کنند. آن شب به محض اینکه برق قطع شد، جواد بلافاصله باصدای کودکانه خود شروع به خواندن دعای کمیل کرد و مانع ترک مسجد شد.
در دوره دانشآموزی جواد در دبستان، در فاصله بین سالهای 1332تا 1336 اوضاع سیاسی و اقتصادی کشور نیز دگرگون شد و حوادثی روی داد که زمینهساز قیام خونین 15خرداد 1342 در ایران بود .
ورود به وزارت نفت
تندگویان پس از پیروزی انقلاب به وزارت نفت دعوت شد. به دلیل مشکلات فراوان در جنوب و به ویژه در آبادان، وی به عنوان نمایندهٔ وزیر نفت در مناطق جنوب به آبادان اعزام شد. چندی بعد به سمت مدیر شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب منصوب شد. فعالیت در این سمت تا زمان نخست وزیری محمدعلی رجایی ادامه داشت.
اقدامات او در ارتباط با ایجاد آرامش در مراکز صنعتی جنوب، مدیریت فعالیتهای صنعتی، و راهاندازی پروژههای نفتی باعث شد محمدعلی رجایی، نخست وزیر وقت، در ۱۰ مهر ۱۳۵۹ او را به عنوان وزیر نفت به مجلس معرفی کند.
ناگفتههایی درباره شهید تندگویان
شهید مهندس محمدجواد تندگویان، بیش از چهل روز وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران نبود، اما در همین مدت کوتاه، گامهای بلندی برای اعتلای صنعت نفت کشور برداشت.
25 آذرماه سالروز شهادت محمدجواد تندگویان، وزیر نفت کابینه شهید رجایی، در زندانهای عراق است. درباره زندگی و خصوصیات اخلاقی و کاری شهید تندگویان، گفتوگویی را با همکار و همرزم او، مهندس سیدمحسن یحیوی انجام دادهایم که میخوانید. یحیوی سالها در مجموعه وزارت نفت سابقه خدمت دارد و به همراه شهید تندگویان دوره اسارت را گذرانده است. او حالا نماینده مجلس شورای اسلامی است و در کمیسیون انرژی مجلس فعالیت میکند. شخصیت شهید تندگویان و فعالیتهای قبل از پیروزی انقلاب سیدمحسن یحیوی در خصوص نقش شهید تندگویان در جریان انقلاب اسلامی میگوید: میتوان از شهید تندگویان به عنوان یک الگوی متعهد و متخصص در مجموعه وزارت نفت نام برد. کسی که در دوران دانشکده، در عین داشتن ریاست جامعه اسلامی مهندسین دانشکده و فعالیتهای وسیع فوق برنامه، به عنوان دانشجوی رتبه اول شناخته میشد. از نظر فعالیتهای سیاسی، اجتماعی علیرغم اختناق دوران ستمشاهی، ایشان با جرات و جسارت به همراه دیگر همرزمانش فعالیتهای وسیعی را در سطح آبادان داشتند. بعد از فارغالتحصیلی به عنوان کارشناس نفت به استخدام پالایشگاه نفت تهران درآمد و با وجود داشتن زن و فرزند و نیاز به داشتن فعالیت تمام وقت در پالایشگاه، ارتباط خود را با دانشکده نفت آبادان و بهویژه انجمن اسلامی دانشکده نفت حفظ کرد. همین هم بود که باعث شد دکتر کرمی، رئیس وقت دانشکده، گزارشی را برای ساواک درباره او بفرستد چون اقدامات شهید تندگویان باعث حفظ روحیه دانشجویان فعال دانشکده میشد. تندگویان پس از این گزارش دستگیر شد و مدت یک سال را در زندان ساواک
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
زندگینامه شهید زین الدین
● تولد
به سال 1338 ه.ش در کانون گرم خانوادهای مذهبی، متدین و از پیروان مکتب سرخ تشیع، در تهران دیده به جهان گشود. مادرش که بانویی مانوس با قرآن و آشنای با دین و مذهب بود برای تربیت فرزندش کوشش فراوانی نمود. داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شیردادن فرزندانش برایش فریضه بود و با مهر و محبت مادری، مسائل اسلامی را به آنها تعلیم میداد.
نبوغ و استعداد مهدی باعث شد که او دراوان کودکی قرآن را بدون معلم و استاد یاد بگیرد و بر قرائت مستمر آن تلاش نماید. پس از ورود به دبستان در اوقات بیکاری به پدرش که کتابفروشی داشت، کمک میکرد و به عنوان یک فرزند، پدر و مادر را در امور زندگی یاری میداد.
● ویژگیهای اخلاقی
از خصوصیات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شکنی شبهای عملیات و جنگیدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سختترین پاتکها به خاطر این روحیه بود. روحیهای که اساس و بنیان آن بر ایمان و اعتقاد به خدا استوار بود.
مجاهدت دائمی او برای خدا بود و هیچگاه اثر خستگی روحی در وجودش دیده نمیشد.
شهید زینالدین در کنار تلاش بیوقفهاش، از مستحبات غافل نبود. اعقتاد داشت که جبهههای نبرد، مکانی مقدس است و انسان دراین مکان، به خدا تقرب پیدا میکند. همیشه به رزمندگان سفارش میکرد که به تزکیه نفس و جهاد اکبر بپردازند.
او همواره سعی میکرد که با وضو باشد. به دیگران نیز تاکید مینمود که همیشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسیار داشت و با قرآن مجید مانوس بود و به حفظ آیات آن میپرداخت.
به دلیل اهمیتی که برای مسائل معنوی قایل بود نماز را به تانی و خلوص مخصوصی به پا میداشت. فردی سراپا تسلیم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبی از همان دوران کودکی در زندگی مهدی متجلی بود.
با علاقه خاصی به بسیجیها توجه میکرد. محبت این عناصر مخلص در دل او جایگاه ویژهای داشت. برای رسیدگی به وضعیت نیروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود به واحدها، یگانها و مقرهای لشکر سرکشی مینمود و مشکلات آنان را رسیدگی و پیگیری میکرد. همواره به برادران سفارش میکرد که نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و همیشه خودشان را نسبت به آنها بدهکار بدانند و یقین داشته باشند که آنها حق بزرگی بر گردن ما دارند.
شیفتگی و محبت ویژهای به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) داشت. با شناختی که از ولایت فقیه داشت از صمیم قلب به امام خمینی(ره) عشق میورزید. با قبلی مملو از اخلاص، ایمان و علاقه از دستورات و فرامین آن حضرت تبعیت مینمود. به دقت پیامها و سخنرانیهای ایشان را گوش میداد و سعی میکرد که همان را ملاک عمل خود قرار دهد و از حدود تعیین شده به هیچ وجه تجاوز نکند. میگفت:
ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببینیم از آن کانون و مرکز فرماندهی چه دستوری میرسد، یک جان که سهل است، ای کاش صدها جان میداشتیم و در راه امام فدا میکردیم.
او در سختترین مراحل جنگ با عمل به گفتههای حضرت امام خمینی(ره) خدمات بزرگی به جبههها کرد.
حفظ اموال بیتالمال برای شهید زینالدین از اهمیت خاصی برخوردار بود. همواره در مسئولیت و جایگاهی که قرار داشت نهایت دقت خود را به کار میبرد تا اسراف و تبذیر نشود. بارها میگفت:
در مقابل بیتالمال مسئول هستیم.
در استفاده از نعمتهای الهی و حتی غذای روزمره میانهروی میکرد.
او خود را آماده رفتن کرده بود و همواره برای کم کردن تعلقات مادی تلاش میکرد. ایثار و فداکاری او در تمام زمینهها، بیانگر این ویژگی و خصوصیتش بود.
برای اخلاص و تعهد آن شهید کمتر مشابهی میتوان یافت.
او جز به اسلام و انجام تکلیف الهی خود نمیاندیشید. در مناجات و راز و نیازهایش این جمله را بارها تکرار میکرد:
ای خدا! این جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پیروز کن.
از آنجا که برادران، ایشان را به عنوان الگویی برای خود قرار داده بودند، سعی میکردند اخلاق و رفتارشان مثل ایشان باشد.
او شخصیتی چند بعدی داشت: شخصیتی پرورش یافته در مکتب انسان ساز اسلام. خیلیها شیفته اخلاق، رفتار، مدیریت و فرماندهی او بودند و او را یک برادر بزرگتر و معلم اخلاق میدانستند. زیرا او قبل از آنکه لشکر را بسازد، خود را ساخته بود.
اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضای مسئولیتهای نظامیاش که دارای صلابت و قدرت خاصی بود، زمانی که با بسیجیان مواجه میشد برادری صمیمی و دلسوز برای آنها بود.
شهید مهدی زینالدین در زمینه تربیت کادرهای پرتوان برای مسئولیتهای مختلف لشکر به گونهای برنامهریزی کرده بود که در واحدهای مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جریان کارها باشند. میگفت:
من خیالم از لشکر راحت است. اگر چند ماه هم در لشکر نباشم مطمئنم که هیچ مسئلهای به وجود نخواهد آمد.
در کنار این بزرگوار صدها انسان ساخته شدند، زیرا رفتار و صحبتهایش در عمق جان نیروهای رزمنده مینشست. بارها پس از سخنرانی، او را در آغوش خویش میکشیدند و بر بالای دستهایشان بلند میکردند.
او یکی از فرماندهان محبوب جبههها به شمار میآمد. فرماندهی که نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و این نورانیت به اطرافیان نیز سرایت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
زندگینامه شهید زین الدین
● تولد
به سال 1338 ه.ش در کانون گرم خانوادهای مذهبی، متدین و از پیروان مکتب سرخ تشیع، در تهران دیده به جهان گشود. مادرش که بانویی مانوس با قرآن و آشنای با دین و مذهب بود برای تربیت فرزندش کوشش فراوانی نمود. داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شیردادن فرزندانش برایش فریضه بود و با مهر و محبت مادری، مسائل اسلامی را به آنها تعلیم میداد.
نبوغ و استعداد مهدی باعث شد که او دراوان کودکی قرآن را بدون معلم و استاد یاد بگیرد و بر قرائت مستمر آن تلاش نماید. پس از ورود به دبستان در اوقات بیکاری به پدرش که کتابفروشی داشت، کمک میکرد و به عنوان یک فرزند، پدر و مادر را در امور زندگی یاری میداد.
● ویژگیهای اخلاقی
از خصوصیات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شکنی شبهای عملیات و جنگیدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سختترین پاتکها به خاطر این روحیه بود. روحیهای که اساس و بنیان آن بر ایمان و اعتقاد به خدا استوار بود.
مجاهدت دائمی او برای خدا بود و هیچگاه اثر خستگی روحی در وجودش دیده نمیشد.
شهید زینالدین در کنار تلاش بیوقفهاش، از مستحبات غافل نبود. اعقتاد داشت که جبهههای نبرد، مکانی مقدس است و انسان دراین مکان، به خدا تقرب پیدا میکند. همیشه به رزمندگان سفارش میکرد که به تزکیه نفس و جهاد اکبر بپردازند.
او همواره سعی میکرد که با وضو باشد. به دیگران نیز تاکید مینمود که همیشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسیار داشت و با قرآن مجید مانوس بود و به حفظ آیات آن میپرداخت.
به دلیل اهمیتی که برای مسائل معنوی قایل بود نماز را به تانی و خلوص مخصوصی به پا میداشت. فردی سراپا تسلیم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبی از همان دوران کودکی در زندگی مهدی متجلی بود.
با علاقه خاصی به بسیجیها توجه میکرد. محبت این عناصر مخلص در دل او جایگاه ویژهای داشت. برای رسیدگی به وضعیت نیروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود به واحدها، یگانها و مقرهای لشکر سرکشی مینمود و مشکلات آنان را رسیدگی و پیگیری میکرد. همواره به برادران سفارش میکرد که نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و همیشه خودشان را نسبت به آنها بدهکار بدانند و یقین داشته باشند که آنها حق بزرگی بر گردن ما دارند.
شیفتگی و محبت ویژهای به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) داشت. با شناختی که از ولایت فقیه داشت از صمیم قلب به امام خمینی(ره) عشق میورزید. با قبلی مملو از اخلاص، ایمان و علاقه از دستورات و فرامین آن حضرت تبعیت مینمود. به دقت پیامها و سخنرانیهای ایشان را گوش میداد و سعی میکرد که همان را ملاک عمل خود قرار دهد و از حدود تعیین شده به هیچ وجه تجاوز نکند. میگفت:
ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببینیم از آن کانون و مرکز فرماندهی چه دستوری میرسد، یک جان که سهل است، ای کاش صدها جان میداشتیم و در راه امام فدا میکردیم.
او در سختترین مراحل جنگ با عمل به گفتههای حضرت امام خمینی(ره) خدمات بزرگی به جبههها کرد.
حفظ اموال بیتالمال برای شهید زینالدین از اهمیت خاصی برخوردار بود. همواره در مسئولیت و جایگاهی که قرار داشت نهایت دقت خود را به کار میبرد تا اسراف و تبذیر نشود. بارها میگفت:
در مقابل بیتالمال مسئول هستیم.
در استفاده از نعمتهای الهی و حتی غذای روزمره میانهروی میکرد.
او خود را آماده رفتن کرده بود و همواره برای کم کردن تعلقات مادی تلاش میکرد. ایثار و فداکاری او در تمام زمینهها، بیانگر این ویژگی و خصوصیتش بود.
برای اخلاص و تعهد آن شهید کمتر مشابهی میتوان یافت.
او جز به اسلام و انجام تکلیف الهی خود نمیاندیشید. در مناجات و راز و نیازهایش این جمله را بارها تکرار میکرد:
ای خدا! این جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پیروز کن.
از آنجا که برادران، ایشان را به عنوان الگویی برای خود قرار داده بودند، سعی میکردند اخلاق و رفتارشان مثل ایشان باشد.
او شخصیتی چند بعدی داشت: شخصیتی پرورش یافته در مکتب انسان ساز اسلام. خیلیها شیفته اخلاق، رفتار، مدیریت و فرماندهی او بودند و او را یک برادر بزرگتر و معلم اخلاق میدانستند. زیرا او قبل از آنکه لشکر را بسازد، خود را ساخته بود.
اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضای مسئولیتهای نظامیاش که دارای صلابت و قدرت خاصی بود، زمانی که با بسیجیان مواجه میشد برادری صمیمی و دلسوز برای آنها بود.
شهید مهدی زینالدین در زمینه تربیت کادرهای پرتوان برای مسئولیتهای مختلف لشکر به گونهای برنامهریزی کرده بود که در واحدهای مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جریان کارها باشند. میگفت:
من خیالم از لشکر راحت است. اگر چند ماه هم در لشکر نباشم مطمئنم که هیچ مسئلهای به وجود نخواهد آمد.
در کنار این بزرگوار صدها انسان ساخته شدند، زیرا رفتار و صحبتهایش در عمق جان نیروهای رزمنده مینشست. بارها پس از سخنرانی، او را در آغوش خویش میکشیدند و بر بالای دستهایشان بلند میکردند.
او یکی از فرماندهان محبوب جبههها به شمار میآمد. فرماندهی که نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و این نورانیت به اطرافیان نیز سرایت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 2
زندگی نامهی سردار شهید حاج سید مجتبی علمدار
شهید سید مجتبی علمدار در تاریخ 11/10/1345 هنگام اذان صبح در یک خانواده متدین و مذهبی در شهرستان ساری به دنیا آمد. تحصیلات ابتدائی را در مدرسهی حشمت داوری سابق «شهید قرهجه» و راهنمایی را در مدرسهی نیما سابق «شهید دانش» ادامه داد و وارد هنرستان «شهید خیریمقدم» شد. در سال دوم از هنرستان ترک تحصیل نمود ودر تاریخ 30/7/62 در سن 17 سالگی وارد بسیج شد. در پادگان منجیل آموزش دید و بعد از چندی به کردستان و اهواز و هفت تپه منتقل شد.
سیّد، فرمانده گروهان سلمان از گردان مسلم بود. او در تاریخ 17/4/66 ملبس به لباس سپاه شد.
بعد از عملیات کربلای پنج ضمن حضور در اکثر عملیات ها چند بار مجروح گردید. بعد از اتمام جنگ، در واحد طرح و عملیات لشکر25 کربلای ساری مشغول به خدمت شد.
سیّد علاوه بر اینکه مسئولیت تربیت لشکر را بر عهده داشت، به عنوان عضو اصلی هیأت رهروان حضرت امام (ره) هم ایفای وظیفه می کرد. او مداح اهل بیت (ع) بود و با صدای حزین خود مظلومیت اهل بیت (ع) را فریاد می کرد. سید مجتبی در تاریخ 11/10/1375 در حالیکه تاریخ شهادت خود را تعیین نموده بود، هنگام اذان مغرب به سوی معبود خود شتافت .
شما راه شهادت باز کردید شهادت را شما آغاز کردید
به خون خفتید تا آئین بماند فدا کردید جان، تا دین بماند
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
شهید مهدی باکری
شهید مهدی باکری در سال 1333 در شهرستان میاندوآب، در خانواده ای با ایمان به دنیا آمد. در همان دوران کودکی مادرش را از دست داد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همان شهر به پایان رسانید. در سال آخر دبیرستان، همزمان با شهادت برادرش، علی، به دست نیروهای ساواک، وارد مبارزه های سیاسی شد. با وجود غم و اندوه فراوان از شهادت برادرش پس از گرفتن مدرک دیپلم، در دانشگاه تبریز قبول شد، و به ادامه تحصیل در رشته ی مهندسی مکانیک پرداخت.
در کنار تحصیل، مبارزه ی سیاسی خود را در شهر تبریز شروع کرد. در این زمان، برادر دیگرش، حمید، را وارد مبارزه های سیاسی کرد. بعد از مدتی او را برای برقراری ارتباط با سایر مبارزان به خارج از کشور فرستاد تا به افراد مبارز و انقلابی اسلحه برساند. زمانی که حضرت امام (ره) دستور دادند، سربازها سرباز خانه ها را ترک کنند، او به پیروی از فرمان امام (ره) سرباز خانه را ترک کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شهید مهدی باکری عضو سپاه ارومیه شد. او در سازماندهی سپاه آنجا نقش مؤثری داشت.
همزمان با خدمت در سپاه، مسئولیت شهرداری ارومیه را نیز به عهده گرفت. با شروع جنگ تحمیلی ازدواج کرد و درست روز بعد از عقد به جبهه رفت. در آنجا با تلاش زیاد فعالیت می کرد. در عملیات فتح المبین او معاونت تیپ نجف اشرف را به عهده داشت. در طول جنگ، رشادت و شهامت های زیادی از خود نشان می داد. در همین عملیات از ناحیه چشم مجروح شد. کمتر از یک ماه نگذشته بود که باز در عملیات بیت المقدس شرکت کرد. در مرحله ی دوم این عملیات از ناحیه کمر مجروح شد. در مرحله سوم با این که مجروح بود، به هدایت برادران بسیجی پرداخت. در عمیلات رمضان، فرمانده تیپ عاشورا بود. در همین عملیات در حالی که داشت با نیروهای عراقی مبارزه می کرد، مجدداً مجروح شد؛ ولی هر بار با اراده تر از قبل به جبهه باز می گشت.
شهید حاج حسین اسکندرلو
در فصل بهار، روز 12 اردیبهشت 1341 در خانواده ای مستضعف اما مذهبی و در خانه ای کوچک و استیجاری، نزدیک میدان شهدا بروجرد متولد شد. کارگر کارخانه موزائیک سازی بود و درآمد اندکی داشت.
وی تحصیلات راهنمایی را در مدرسه شیوا گذراند. به دلیل ارادت خاصی که به ائمه اطهار (ع) داشت و علاقه بسیاری که به آقا اباعبدالله داشت دسته های عزادارای را مدیریت می کرد. به پخش مخفیانه اعلامی های امام خمینی میپرداخت و در تظاهرات شرکت مستمر داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی، به عضویت کمیته در آمد. در سن 18 سالگی به خدمت سپاه پاسداران در آمد. در شهریور 1359 با آغاز جنگ همراه گردان هفت عازم غرب کشور شد. در سال 1362 وارد لشکر 27 محمد رسول الله (ص) و مسئول یکی از گردانهای آنجا شد. در مرداد 1364 عازم مکه مکرم شد و سپس فرمانده در عملیات مهم و منحصر به فرد والفجر 8 گردید.
در روز 12 اردیبهشت سال 1365 در عملیات فکه شرکت کرد که بسیاری از افراد گردان شهید یا مجروح شدند و خود نیز بر اثر اصابت تیر مستقیم تانک به درجه رفیع شهادت نائل گشت.
نتیجه: «اگر تمام درخت های دنیا قلم شوند و تمام آب های دریاها جوهر، باز نمی تواند مقام والای شهید را بیان کنند.»
منابع:
زندگی نامه شهید مصطفی چمران، نشریات فرهنگی دانشگاه تهران
علمدار، مهدیه جنگروی
از دریا تا دریا، منیر السادات موسوی