دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

تحقیق در مورد گفتن حکایت دل 7 ص (ورد)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

گفتن حکایت دل

1-درست ! خیلی عصبی، خیلی وحشتناک عصبانی من خواهم شد و هستم ،اما چرا شما می خواهید بگویید که من دیوانه هستم؟

بیمار چشمهایم تند است، مختل کننده نیست، خسته کننده نیست. در با همه حالتها (حس) از شنیدنیهای بحران است.

من شنیده بودم همه چیزها در بهشت و در زمین من چیزهای زیادی در جهنم شنیده ام. چگونه من دیوانه هستم ؟ هر کن! چگونه به سلامتی-چگونه به آرامی من می توانم به شما کل داستان را بگویم.

2-این غیرممکن است که از اول چگونه بگویم، نظر بدست آمده مغزم است، اما یکبار حامله شدم،آن شب من در روز و شب بود. هیچ هدفی وجود نداشت . هوس وجود نداشت . من پیرمرد دوست داشتم. او هرگز به من بی احترامی نمی کرد. او هرگز توهین به من نکرد. برای طلایش من هیچ آرزویی نداشتم. من فکر می کردم آن چشمش است بعد ان بود! او چشمی از یک گرکس-یک چشم آبی کمرنگ ،یک فیلم بالای آن داشت. هر وقت آن روی من می افتاد، خونم سرد جاری می شد، بنابراین بوسیه درجه بندی خیلی بتدریج –من ذهنم را آماده زندگی با آن پیرمرد می کردم و بنابراین خودم از چشم برای همیشه خلاص کردم.

3-حالا این نکته است .شما خیال می کنید من دیوانه هستم. مرد دیوانه هیچ چیزی نمی داند. اما شما باید مرا ببنید. شما باید ببنید چگونه عاقلانه من پیش می روم – با چه احتیاطی- با چه پیشرنگری- با چه وانمودی من می خواهم کار کنم. من هرگز مهربانتر از پیرمرد در طول یک هفته قبل از اینکه بکشم او را نبودم.و هر شب ، حدود نیمه شب من درش را قفل کردم و باز گردم آن را –ان او سپس وقتی من به اندازه سرم در را باز کردم و من فانوس را خاموش کردم.

همه بستند ، بستند، بنابراین هیچ نوری وجود نداشت. وسپس من به سرم فشار آوردم. او ، شما خواهید خندید و ببنید چگونه به حیله بازی من بر آن ضربه زدم. من آهسته حرکت کردم خیلی خیلی آهسته ، که حتی ممکن نبود خواب آن پیرمرد رامختل کند. آن برای من یک ساعت گرفته بود. تا حالا من میتوانستم ببینمش او در تختش خوابیده بود. ها ، آیا مرد دیوانه عاقل خواهد شد؟چه موقع سرم در اتاق خوب بود. اوه- با احتیاط- با احتیاط من نبودم، آن فقط لاغر تنهایی که پرتوروی چشم کرکسی افتاده است. من برای هفت شب طولانی –در شب فقط در نیمه شب- اما من فهمیدم چشم همیشه بسته است و آن غیرممکن بود که کار کند برای آن نبود که پیرمرد کسی که مرامی رنجاند اما چشمهای شیطانی اش. هر صبح وقتی روز تمام می شود من جسورانه داخل چمبر می روم و با او صحبت می کنم، با اسم صدایش می کنم و او در شب می گذرد. بنابراین شما می بینید، او خیلی عمیق خواهد داشت. در واقع شک داشت که هر شب فقط ساعت 12 من در رویش نگاه می کردم در حالیکه اوخواب بود.

4 ساعت 8 شب من محتاط تر از همیشه دررا باز می کنم. دقیقه ساعت دستی به آرامتر از ذهن حرکت می کنند. هرگز قبل از شب من دچار نیروی قوی می شوم از هوشیاریم من میتوانم در سختی احساسات پیروزی را خودداری کنم. فکر کن که من بودم که در را باز کردم یواشکی او حتی در و یا نیز به رفتار مرموز من فکر نمی کرد.

من به ایده پیش خودم خندیدم وشاید او مرا می شنید ، او در رختخواب ناگهان جابجا شد اگر وحشت زده می شد. حالا شما ممکن است فکر کنید که من به پشت کشیدم. اتاقش مثل سیاهی زیر وبمی با تیک تیره بود و من می دانستم که او نمی تونست ببیند تا در را باز کند و من با فشار وسعی و تلاش آن را نگه داشتم سعی و تلاش.

5-من سرم بودو درباره باز کردن فانوس بود وقتی مچم روی حلب چفت سرخورد وپیرمرد از رختخوابش پرید و فریاد زد چه کسی اونجاست؟

6-من آرامش را حفظ کردم وگفتم هیچی. وجود یک ساعت ماهیچه ام را حرکت ندادم ومن برای نیم ساعت نمی شنیدم که چیزی بگوید. او در رختخوابش نشسته بود و گوش می کرد وفقط من انجام می دادم، شب بعد از شب ومرگ در دیوار را تماشا می کردم.

6-حال من ناله کمی می شنوم، و من می دانم ناله مرگبار او بود. آن ناله از درد یا غم وغضه نیست! آن صدای کمی طاقت فرسا بودکه از روح بلند می شد وقتی باترس واندوه همراه بود. من صدا را به خوبی می شناختم. شب های زیادی فقط در نیمه شب وقتی هم دنیا در خواب بودند‌،‌آن به خوبی از ‎آغوشم به عمیق با آن لحن خشن ووحشتانک حواسم را پرت می کرد. من گفتم من آن را به خوبی می شناسم. من می شناسم حالت پیرمرد وشرمندگی اش اگر چه من در دل به او می خندم. من می شناسم که او می گوید که همیشه بیدار باش و صدای ضعیفی دارد وقتی او از خواب بیدار می شود. ترسی او همیشه از پیری اش بود.او سعی می کرد به خیالبافی علتهای آن اما نمی توانست. او به خودش می گفت، آن چیزی نیست اما باد در دودکش آن فقط یک موش در میان زمین یا یک کریلت که فقط جیرجیر می کرد. بله ، او تلاش برای راحتی خودش با تصورهایش راحت بود. اما فهمیده بود که همرانیها بیهوده است.

همه بیهوده است زیرا مرگ در نزدیکی اش ومثل سایه در کمینش نشسته است و پاکت قربانی است.

وآن تاثیر عزاداری غیرقابل درک سایه که علتش احساس کردن اگر چه او نه می بیند ونه می شنود احساس سرم داخل اتاق مجسم می کند.

8-وقتی من مدت طولانی منتظر بودم خیلی دردآور بود بدون شنیدن او استراحت می



خرید و دانلود تحقیق در مورد گفتن حکایت دل 7 ص (ورد)


تحقیق در مورد گفتن حکایت دل (ورد)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

گفتن حکایت دل

1-درست ! خیلی عصبی، خیلی وحشتناک عصبانی من خواهم شد و هستم ،اما چرا شما می خواهید بگویید که من دیوانه هستم؟

بیمار چشمهایم تند است، مختل کننده نیست، خسته کننده نیست. در با همه حالتها (حس) از شنیدنیهای بحران است.

من شنیده بودم همه چیزها در بهشت و در زمین من چیزهای زیادی در جهنم شنیده ام. چگونه من دیوانه هستم ؟ هر کن! چگونه به سلامتی-چگونه به آرامی من می توانم به شما کل داستان را بگویم.

2-این غیرممکن است که از اول چگونه بگویم، نظر بدست آمده مغزم است، اما یکبار حامله شدم،آن شب من در روز و شب بود. هیچ هدفی وجود نداشت . هوس وجود نداشت . من پیرمرد دوست داشتم. او هرگز به من بی احترامی نمی کرد. او هرگز توهین به من نکرد. برای طلایش من هیچ آرزویی نداشتم. من فکر می کردم آن چشمش است بعد ان بود! او چشمی از یک گرکس-یک چشم آبی کمرنگ ،یک فیلم بالای آن داشت. هر وقت آن روی من می افتاد، خونم سرد جاری می شد، بنابراین بوسیه درجه بندی خیلی بتدریج –من ذهنم را آماده زندگی با آن پیرمرد می کردم و بنابراین خودم از چشم برای همیشه خلاص کردم.

3-حالا این نکته است .شما خیال می کنید من دیوانه هستم. مرد دیوانه هیچ چیزی نمی داند. اما شما باید مرا ببنید. شما باید ببنید چگونه عاقلانه من پیش می روم – با چه احتیاطی- با چه پیشرنگری- با چه وانمودی من می خواهم کار کنم. من هرگز مهربانتر از پیرمرد در طول یک هفته قبل از اینکه بکشم او را نبودم.و هر شب ، حدود نیمه شب من درش را قفل کردم و باز گردم آن را –ان او سپس وقتی من به اندازه سرم در را باز کردم و من فانوس را خاموش کردم.

همه بستند ، بستند، بنابراین هیچ نوری وجود نداشت. وسپس من به سرم فشار آوردم. او ، شما خواهید خندید و ببنید چگونه به حیله بازی من بر آن ضربه زدم. من آهسته حرکت کردم خیلی خیلی آهسته ، که حتی ممکن نبود خواب آن پیرمرد رامختل کند. آن برای من یک ساعت گرفته بود. تا حالا من میتوانستم ببینمش او در تختش خوابیده بود. ها ، آیا مرد دیوانه عاقل خواهد شد؟چه موقع سرم در اتاق خوب بود. اوه- با احتیاط- با احتیاط من نبودم، آن فقط لاغر تنهایی که پرتوروی چشم کرکسی افتاده است. من برای هفت شب طولانی –در شب فقط در نیمه شب- اما من فهمیدم چشم همیشه بسته است و آن غیرممکن بود که کار کند برای آن نبود که پیرمرد کسی که مرامی رنجاند اما چشمهای شیطانی اش. هر صبح وقتی روز تمام می شود من جسورانه داخل چمبر می روم و با او صحبت می کنم، با اسم صدایش می کنم و او در شب می گذرد. بنابراین شما می بینید، او خیلی عمیق خواهد داشت. در واقع شک داشت که هر شب فقط ساعت 12 من در رویش نگاه می کردم در حالیکه اوخواب بود.

4 ساعت 8 شب من محتاط تر از همیشه دررا باز می کنم. دقیقه ساعت دستی به آرامتر از ذهن حرکت می کنند. هرگز قبل از شب من دچار نیروی قوی می شوم از هوشیاریم من میتوانم در سختی احساسات پیروزی را خودداری کنم. فکر کن که من بودم که در را باز کردم یواشکی او حتی در و یا نیز به رفتار مرموز من فکر نمی کرد.

من به ایده پیش خودم خندیدم وشاید او مرا می شنید ، او در رختخواب ناگهان جابجا شد اگر وحشت زده می شد. حالا شما ممکن است فکر کنید که من به پشت کشیدم. اتاقش مثل سیاهی زیر وبمی با تیک تیره بود و من می دانستم که او نمی تونست ببیند تا در را باز کند و من با فشار وسعی و تلاش آن را نگه داشتم سعی و تلاش.

5-من سرم بودو درباره باز کردن فانوس بود وقتی مچم روی حلب چفت سرخورد وپیرمرد از رختخوابش پرید و فریاد زد چه کسی اونجاست؟

6-من آرامش را حفظ کردم وگفتم هیچی. وجود یک ساعت ماهیچه ام را حرکت ندادم ومن برای نیم ساعت نمی شنیدم که چیزی بگوید. او در رختخوابش نشسته بود و گوش می کرد وفقط من انجام می دادم، شب بعد از شب ومرگ در دیوار را تماشا می کردم.

6-حال من ناله کمی می شنوم، و من می دانم ناله مرگبار او بود. آن ناله از درد یا غم وغضه نیست! آن صدای کمی طاقت فرسا بودکه از روح بلند می شد وقتی باترس واندوه همراه بود. من صدا را به خوبی می شناختم. شب های زیادی فقط در نیمه شب وقتی هم دنیا در خواب بودند‌،‌آن به خوبی از ‎آغوشم به عمیق با آن لحن خشن ووحشتانک حواسم را پرت می کرد. من گفتم من آن را به خوبی می شناسم. من می شناسم حالت پیرمرد وشرمندگی اش اگر چه من در دل به او می خندم. من می شناسم که او می گوید که همیشه بیدار باش و صدای ضعیفی دارد وقتی او از خواب بیدار می شود. ترسی او همیشه از پیری اش بود.او سعی می کرد به خیالبافی علتهای آن اما نمی توانست. او به خودش می گفت، آن چیزی نیست اما باد در دودکش آن فقط یک موش در میان زمین یا یک کریلت که فقط جیرجیر می کرد. بله ، او تلاش برای راحتی خودش با تصورهایش راحت بود. اما فهمیده بود که همرانیها بیهوده است.

همه بیهوده است زیرا مرگ در نزدیکی اش ومثل سایه در کمینش نشسته است و پاکت قربانی است.

وآن تاثیر عزاداری غیرقابل درک سایه که علتش احساس کردن اگر چه او نه می بیند ونه می شنود احساس سرم داخل اتاق مجسم می کند.

8-وقتی من مدت طولانی منتظر بودم خیلی دردآور بود بدون شنیدن او استراحت می



خرید و دانلود تحقیق در مورد گفتن حکایت دل (ورد)


تحقیق در مورد زندگینامه شهید (با فرمت word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 5

 

ای راز نگه دار دل زار کجایی ای آینه شام شب تار کجایی

صحرای غمت پرشده از قافله عشق ای قافله را قافله سالار کجایی

ای نگار نازنین فاطمه یادگار آخرین فاطمه

نام زهرا بهر قرآن شد نگین نام تو نقش نگین فاطمه

همسفر شو در مدینه با دلم تا در بیت الامین فاطمه

زهرا احمدی زاده

رشته مدیریت صنعتی

سردار شهید(حسن آندی(

محل تولد: قم

تاریخ تولد: 1333

سمت: مسئول معاونت اطلاعات

محل شهادت: خرمشهر

تاریخ شهادت: 22/2/1361

سردار شهید حسن آندی در سال 1333 در قم به دنیا آمد پنج ساله بود که همراه پدر و مادر به خمین رفت از شش سالگی قدم به مدرسه گذاشت و با صداقتی که از همان سنین داشت و علاقه ای که به نماز و امور مذهبی نشان می داد شخصیت ایمانی اش شکل می گرفت فعالیت سیاسی او همزمان با تحصیلات متوسط آغاز شد پس از تحصیلات به شغل معلمی روز آورد تا نبرد دین و دانش را در نسل آینده ساز کشور بارور سازد و به ثمر نشاند و استعدادهای نهفته را شناسائی و شکوفا سازد.

رفتارش الگوی تربیت بود و به دانش آموزان تعاون و همکاری می آموخت آموزگار متعهدی بود که هم در سنگر کلاس هم در سطح جامعه به سازندگی اندیشه ها می پرداخت وقتی وارد سپاه شد به خاطر لیاقت در ارتش به عضویت شورای فرماندهی پایگاه برگزیده شد به خدمت می پرداخت از فضیلت جهاد فی سبیل الله بهره ها برد و در دوران دفاع مقدس عاشقانه به میدان نبرد رفت و مجروح شد در بیمارستان بود که از شهادت برادرش عباس باخبر شد پس از مدتی باز هم به سور جبهه ها رخت برکشید و در جریان آزاد سازی خرمشهر شربت شهادت نوشید به مقام عند ربهم یرزقون مشرف شد.

(نامش جاودان و راهش پر رهرو باد(

(از وصیت نامه شهید(:

پاسداری قبول فرهنگ شهادت است اگر بر ولایت فقیه تکیه کنید به خدا قسم باور کنید طعمه گرگ و کفتار نخواهید شد.

از کدام آسمان....؟!

دست در شاخه های خدا داشت

یک سبد عطر سبز دعا داشت

مانده ام در عمیق نگاهش

راستی او نشان از کجا داشت

الهی: به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده!

الهی: ما هم بیچاره ایم و تنها تو چاره ای، و ما همه هیچ کاره ایم و تنها تو کاره ای

الهی: راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر

الهی: چون در تو می نگرم از آنچه خوانده ام شرم دارم

الهی: ضعیف ظلوم و جهول کجا، و واحد قهار کجا.

الهی: تو پاک آفریده ای، ما آلوده کرده ایم.

الهی: به سوی تو آمدم؛ به حق خودت مرا به من برمگران!

الهی: شکرت که فهمیدم که نفهمیدم.

الهی: در بسته نیست، ما دست و پا بسته ایم.

الهی: خوابهای ما را تبدیل به بیداری بفرما!

الهی: از دردم خرسندم که درمانش تویی.

الهی: این کمترین را با قلیل بدار!

الهی: تو را دارم چه کم دارم، پس چه غم دارم

آیه الله حسن زاده آملی

باسمه تعالی

رد پای خـــدا

در رویاهای خود دیدم که خداوند حیات را بمن هدیه می کند.



خرید و دانلود تحقیق در مورد زندگینامه شهید (با فرمت word)


شرکت دل

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 4 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

شرکت دل

شرکت «دل» برپایه یک مفهوم ساده شکل گرفت: فروش مستقیم سیستم‌های رایانه‌ای به مصرف‌کننده. گرچه مایکل دل در سالهای پیش از ۱۹۸۴ که شرکت را بااین دیده تاسیس کرد عملا با فروش تمبر و یا روزنامه آن را آزموده و به آن دل بسته بود.

شرکت دل

شاید بتوان این موضوع را از ویژگیهای منحصر به فرد عصر جدید به‌شمار آورد که شرکتها و بنگاههای صنعتی و اقتصادی و تجاری کوچک و نوپا با رشد سریع و بهت‌آور خود، به‌عنوان رقیب جدی شرکتهای بزرگ و باسابقه به میدان می‌آیند و حتی در این رقابت سخت و پرتنش پیروز می‌شوند. نگاهی به فهرست شرکتهای برتر جهانی در حال حاضر و مقایسه آن با فهرست چنددهه گذشته به‌خوبی گواه این واقعیت است. شرکت رایانه‌ای دل (DELL CORPORATION) یکی از مثالها و الگوهای مطرح در این زمینه است. شرکتی که تنها دودهه پیش با همت و جدیت و خلاقیت جوانی ۱۹ ساله و گریزان از درس و دانشگاه، تنها با سرمایه ۱۰۰۰ دلار شکل گرفت و به‌سرعت باابداع روش فروش مستقیم اینترنتی رایانه و سیستم‌های آن به شرکتی چندمیلیارد دلاری با بیش از ۶۰ هزار کارمند در ۱۵۰ کشور جهان تبدیل شد.

● تاریخچه

پس از آن با خرید دستگاههای رایانه و بازکردن آن و به هم ریختن و تعویض و تبدیل اجزای آن، دستگاه جدید را برای فروش عرضه می‌کرد. مایکل دل دریافته بود که با حذف واسطه‌های فروش و عــــرضه مستقیم رایانه به مصرف‌کننده نهایی می‌تواند سریعتر و ارزان‌تر خدمات خود را به مشتری ارائه دهد. او همین رویکرد بی‌واسطه‌بودن را در شــــاکله سازمانی که تاسیس کرد به‌کار برد. شرکت «دل» در سال ۱۹۸۴ با سرمایه ۱۰۰۰ دلار ثبت شد. گروه تولید تنها سه نفر بودند که با آچار در کنار میزهای کوچک می‌ایستادند و بهسازی دستگاهها را انجام می‌دادند.

یک سال بعد، شرکت اولین سیستم رایانه‌ای را با طراحی خود به بازار عرضه کرد؛ ریزپردازنده اینتل ۸۰۸۸ و سرعت ۸ مگاهرتز. دوسال پس از آن، توسعه بین‌المللی شرکت با گشایش دفتر آن در انگلستان آغاز شد و به‌سرعت به چین، فرانسه، ژاپن، کانادا و دیگر کشورها تعمیم یافت. در سال ۱۹۸۹ «دل» اولین رایانه کیفی (NOTE BOOK) خود را عرضه کرد. ۸ سال پس از تاسیس یعنی در سال ۱۹۹۲، «دل» جزو ۵۰۰ شرکت برتر جهانی قرار گرفت و سال بعد در رده ۵ فروشنده برتر جهانی در زمینه سیستم‌های رایانه‌ای ایستاد. تا سال ۱۹۹۷، شرکت ۱۰ میلیون سیستم رایانه فروخت. در سال پایانی قرن بیستم، فروش شرکت از طریق اینترنت به ۵۰ میلیون دلار در روز رسید. پیش از آن دل جایگاه خود را به عنوان اولین شرکت رایانه‌ای که فروش سالانه بیش از یک میلیارد دلار را به‌دست آورده، تثبیت کرده بود. در این سالها عرضه(SERVER) سرور و چاپگر نیز به جمع فرآورده‌های متنوع شرکت افزوده شده بود.

● چشم‌انداز و ماموریت

«دل» در سال ۱۹۸۴ با یک چشم‌انداز ساده شرکت را تاسیس کرد: مطابق سفارش مشتری مستقیما آن‌طور که او می‌خواهد و آنچه که او می‌خواهد می‌فروشیم. ۲۰ سال پس از آن تاثیر این دیدگاه در شرکت کاملا روشن است. بیانیه ماموریت شرکت چنین است: می‌خواهیم موفق‌ترین شرکت رایانه‌ای در جهان در ارائه بهترین تجربه‌ها به مشتریان باشیم.

● حوزه فعالیت

شرکت «دل» به‌سرعت فعالیت خود را به خارج از آمریکا نیز گسترش داد و اکنون در بیش از ۱۵۰ کشور جهان به فعالیت مشغول است. حوزه فعالیت عرضه محصولات و خدمات شرکت عبارت است از:

- سرورها؛ - حافظه‌ها؛ - سیستم‌های تصویری و چاپگری؛ - ایستگاههای کاری؛ - رایانه‌های کیفی؛ - رایانه‌های رومیزی؛ - محصولات شبکه‌ای؛ - نرم‌افزارها؛ - خدمات مدیریتی؛ - خدمات پشتیبانی؛ - خدمات اجرایی؛ - خدمات آموزشی.

● ویژگیها

ویژگی انحصاری شرکت «دل» که در چشم‌انداز و ایده اولیه تاسیس شرکت نیز وجود داشته است «بی‌واسطگی» است. سیستم فروش بی‌واسطه یا مستقیم(direct sale) یعنی نداشتن هزینه انبارداری و حذف توزیع و پخش توسط واسطه‌ها، یعنی فروش بی‌واسطه رایانه به مشتری، یعنی بی‌واسطه با تامین کنندگان در تماس بودن. ۱۰ سال پیش یعنی سال ۱۹۹۶ موجودی انبار شرکت ۳۰ روز و شرکت کمپک ۶۰ روز بود. این عدد امروز و برای شرکت «دل» به چهار روز رسیده است، یعنی متوسط گردش موجودی انبار شرکت چهارروز است. الگوی بی‌واسطه که نماد و ویژگی کسب و کار «دل» است به‌معنای حذف گامهای غیرضروری است. مایکل دل این الگو را حتی در ساختار سازمان خود پیاده کرده و معتقد است پسندیده نیست که معاونان مدیرعامل یا مدیران بخشها تنها با همتایان خود در تماس باشند. یک ساختار خشک مانع جریان روان اطلاعات می‌شود. مدل مستقیم (direct model) «دل» یک انقلاب در مدیریت زنجیره تامین است. اساس این مدل عبارت است از نزدیک‌ماندن نسبت به مشتری و بهبود مستمر و پایدار. مزایای این مدل عبارت است از:

۱ – دسترسی مشتری به فناوری روز. عرضه آخرین فناوریها بسیار سریعتر از سایر شرکتها. (the dell effect)

۲ – مشتری تنها برای آنچه نیاز دارد هزینه می‌پردازد. عرضه انبوه کالا مطابق دلخواه مشتری. (mass customization)

۳ – مشتری می‌داند کمک موردنیاز خود را کجا دریافت کند.

۴ – منفعت و مزایای نوآوری به مشتری می‌رسد.

ارتباط مستمر با مشتری محور مدل مستقیم «دل» است. کارکنان «دل» هر روز مستقیم و بی‌واسطه با میلیونها مشتری تعامل دارند. به‌تعبیر مایکل دل، هیچ شرکت دیگری نمی‌تواند این ادعا را داشته باشد که مثل «دل»، به مشتری گوش می‌دهد، نوآوری و فناوریهای مربوط به آن را موثر و کارا ارائه و با همکاران خود تشریک مساعی می‌کند. علاوه‌بر هزاران تماس تلفنی روزانه، در سال ۲۰۰۵، ۴/۱ میلیارد ملاقات مجازی از طریق اینترنت با dell.com وجود داشته است. بدین طریق شرکت اطلاعات بسیاری از مشتریان خود به‌دست می‌آورد. مایکل دل براین باور است که بسیاری از چیزهایی که ما یاد می‌گیریم از مشتریانمان است که حقیقتا موضوع اصلی مدل کسب و کار مستقیم (direct business) است. این رویکرد یا مدل همان مدل بی‌واسطه است که به‌عنوان یک روش جدید برای انجام کسب و کار باافزودن اینترنت به‌کار می‌رود. شرکت، این‌گونه ارتباط و ملاقات و تماس با مشتریان خود را فرصت یادگیری و ارزش‌آفرینی برمی‌شمارد و حتی بهترین مشتریان را کسانی می‌داند که در جهت بهبود ایده دارند و انتقادی را مطرح می‌کنند. به‌همین دلیل نشستهای دفاع از مشتری را راه انداخته است که در آن اعضای تیم فروش، بازخوردهای دریافتی خود از مشتریان را به‌همراه حضور یک نمونه مشتری ناراضی در اختیار کارشناسان دیگر بخشهای سازمان قرار می‌دهند.

پنج اصل ساده مدل مستقیم دل عبارت است از:

۱- در کنار مشتری باقی بمان.

۲ - جایگاهی را برای پاسخگویی فراهم کن.

۳ - مشتری را با ارائه آنچه او می‌خواهد توانمند ساز.

۴ - با بهبود مستمر، هزینه‌ها را کاهش ده.

۵ - آن فناوری را عرضه کن که استفاده از آن راحت باشد.



خرید و دانلود  شرکت دل


تحقیق در مورد گفتن حکایت دل 7 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 11 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

گفتن حکایت دل

1-درست ! خیلی عصبی، خیلی وحشتناک عصبانی من خواهم شد و هستم ،اما چرا شما می خواهید بگویید که من دیوانه هستم؟

بیمار چشمهایم تند است، مختل کننده نیست، خسته کننده نیست. در با همه حالتها (حس) از شنیدنیهای بحران است.

من شنیده بودم همه چیزها در بهشت و در زمین من چیزهای زیادی در جهنم شنیده ام. چگونه من دیوانه هستم ؟ هر کن! چگونه به سلامتی-چگونه به آرامی من می توانم به شما کل داستان را بگویم.

2-این غیرممکن است که از اول چگونه بگویم، نظر بدست آمده مغزم است، اما یکبار حامله شدم،آن شب من در روز و شب بود. هیچ هدفی وجود نداشت . هوس وجود نداشت . من پیرمرد دوست داشتم. او هرگز به من بی احترامی نمی کرد. او هرگز توهین به من نکرد. برای طلایش من هیچ آرزویی نداشتم. من فکر می کردم آن چشمش است بعد ان بود! او چشمی از یک گرکس-یک چشم آبی کمرنگ ،یک فیلم بالای آن داشت. هر وقت آن روی من می افتاد، خونم سرد جاری می شد، بنابراین بوسیه درجه بندی خیلی بتدریج –من ذهنم را آماده زندگی با آن پیرمرد می کردم و بنابراین خودم از چشم برای همیشه خلاص کردم.

3-حالا این نکته است .شما خیال می کنید من دیوانه هستم. مرد دیوانه هیچ چیزی نمی داند. اما شما باید مرا ببنید. شما باید ببنید چگونه عاقلانه من پیش می روم – با چه احتیاطی- با چه پیشرنگری- با چه وانمودی من می خواهم کار کنم. من هرگز مهربانتر از پیرمرد در طول یک هفته قبل از اینکه بکشم او را نبودم.و هر شب ، حدود نیمه شب من درش را قفل کردم و باز گردم آن را –ان او سپس وقتی من به اندازه سرم در را باز کردم و من فانوس را خاموش کردم.

همه بستند ، بستند، بنابراین هیچ نوری وجود نداشت. وسپس من به سرم فشار آوردم. او ، شما خواهید خندید و ببنید چگونه به حیله بازی من بر آن ضربه زدم. من آهسته حرکت کردم خیلی خیلی آهسته ، که حتی ممکن نبود خواب آن پیرمرد رامختل کند. آن برای من یک ساعت گرفته بود. تا حالا من میتوانستم ببینمش او در تختش خوابیده بود. ها ، آیا مرد دیوانه عاقل خواهد شد؟چه موقع سرم در اتاق خوب بود. اوه- با احتیاط- با احتیاط من نبودم، آن فقط لاغر تنهایی که پرتوروی چشم کرکسی افتاده است. من برای هفت شب طولانی –در شب فقط در نیمه شب- اما من فهمیدم چشم همیشه بسته است و آن غیرممکن بود که کار کند برای آن نبود که پیرمرد کسی که مرامی رنجاند اما چشمهای شیطانی اش. هر صبح وقتی روز تمام می شود من جسورانه داخل چمبر می روم و با او صحبت می کنم، با اسم صدایش می کنم و او در شب می گذرد. بنابراین شما می بینید، او خیلی عمیق خواهد داشت. در واقع شک داشت که هر شب فقط ساعت 12 من در رویش نگاه می کردم در حالیکه اوخواب بود.

4 ساعت 8 شب من محتاط تر از همیشه دررا باز می کنم. دقیقه ساعت دستی به آرامتر از ذهن حرکت می کنند. هرگز قبل از شب من دچار نیروی قوی می شوم از هوشیاریم من میتوانم در سختی احساسات پیروزی را خودداری کنم. فکر کن که من بودم که در را باز کردم یواشکی او حتی در و یا نیز به رفتار مرموز من فکر نمی کرد.



خرید و دانلود تحقیق در مورد گفتن حکایت دل 7 ص