لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 118
فصل اول
مقدمه:
جنگ و اثرات ناشی از آن همواره انسان را تهدید کرده است. به طوریکه پس از گذشت سالهای متمادی از جنگ ها اثرات سوء آن هنوز در بیماران روانی دیده میشود که نه تنها زندگی خود این بیماران بلکه زندگی اطرافیان آنها را هم مختل ساخته است. از آن جا که روح آدمی با ارزش ترین چیز است، با گذشت زمان و هر چه قدر که به سمت جلو پیش می رویم و با پیشرفتهای روز افزون و توجه بیشتر به دنیای ماشین آلات روبرو می شویم ناخودآگاه روح و روان خود را فراموش می کنیم که به دنبال آن اختلالات روانی افزایش می یابند و در آینده ای نزدیک که علم و صنعت نهایت پیشرفت خود را کردند علوم انسانی بخصوص علم روانشناسی در دنیا بیشتر مطرح خواهند شد. زیرا انسان متوجه روح خسته و شکست خوردهی خود میشود.
موضوع تحقیق من در مورد بیماران اسکیزوفرنی و کنترل این بیماری با رژیم غذایی مناسب است. این بیماران اغلب مشاغل و کارهای خود را از دست می دهند و ارگان یا سازمانی که به طور جدی از آنها حمایت کند وجود ندارد و اکثر این افراد بی خانمانی را تجربه میکنند و آن میشود که ما اکثر این افراد را در خیابان ها در حال پرسه زدن می بینیم. اغلب این افراد از طرف خانواده، دوستان طرد میشوند که به دنبالش اعتیاد، بزهکاری، افسردگی، خودکشی، دیگرکشی، آزار رساندن به دیگران را به همراه دارد. از آن جا که این افراد خود را بیمار نمی دانند حاضر به همکاری با پزشک خود در زمینهی دارو درمانی نیستند و هر چه قدر که همکاری آنها با پزشک کم تر شود این بیماری حادتر خواهد شد ما خواستاریم که با روشی ساده و کم هزینه که البته قابل اجرا نیز هست زندگی واقعه ای را به این بیماران که اکثراً جوان هستند باز گردانیم.
اسکیزوفرنی
اصطلاح اسکیزوفرنی ، در تمام گروههای سنی، آن دسته از بیماریها را شامل میشود که از همان ابتدا با اختلالهای اساسی در شخصیت، تفکر، زندگی هیجانی، رفتار، علاقهمندیها و ارتباط با دیگران مشخص میشود.
اسکیزوفرنی گرایشی به کناره گیری از محیط و گسیختگی درونی در تفکر، احساس و رفتار در شخص مبتلا ایجاد میکند که منتج به ناهماهنگی بین حالت عاطفی و افکار و رفتار بیمار میشود. همچنین گرایشی به تشکیل تداعیهای ویژه در تفکر و تمایلی به برون فکنی های مرضی به وجود میآید.
تجزیة اعمال روانی در اسکیزوفرنی ذره ای است و با نوع تجزیة توده ای که در هیستری و شخصیتهای چندگانه دیده میشود کاملاً متفاوت میباشد.
توصیف بالینی اسکیزوفرنی تحت عنوانهای زیر سهولت بیشتری فراهم میکند:
کناره گیری
تجزیه و انفکاک:
الف) اختلال فکر
ب) انفکاک عاطفی
ج) انفکاک رفتاری
1- حالت پارانوئید
2- ناهنجاریهای ادراکی
در پنج ساله گذشته پیشرفت های عمده در فهم اسکیزوفرنی در سه زمینه اساسی حاصل شده است. اولاً، پیشرفت های روش های تصویرگیری از مغز، مخصوصاً تصویرگیری بارزونانس مغناطیسی (M R I )، و پالایش روش های نوروپاتولوژیک موجب تمرکز علاقه بر سیستم لیمبیک به عنوان محل فیزیوپاتولوژی اساسی اسکیزوفرنی گردیده است. نواحی مورد توجه خاص مشتملند بر آمیگدال، هیپوکامپ و شکنج پاراهیپوکامپی. تمرکز بر این نواحی مغز موجب بی توجهی به نواحی دیگر مغز نیست بلکه موجب بوجود آمدن فزاینده فرضیههائی می شود که با گسترش معلومات پایه در مورد اسکیزوفرنی قابل سنجش است. ثانیاً پس از معرفی کلوزاپین (Clozaril)، یک داروی ضد جنون آتیپیک با حداقل اثرات جانبی عصبی، پژوهشهای فراوان در مورد سایر ضد جنونهای آتیپیک، بخصوص ریسپریدون و رموکسی پراید به عمل آمده است. این داروهای آتیپیک و داروهای دیگر که در نیمه دوم دهه 1990 معرفی خواهند شد میتوانند در کاهش علائم منفی اسکیزوفرنی موثر و با بروز اثرات نامطلوب نورولوژیک معدودتری همراه باشند. ثانیاً، با بهبود درمانهای داروئی و شناخته شدن وسیع تر اساس زیست شناختی اسکیزوفزنی، از جمله عوامل روانی- اجتماعی موثر بر اسکیزوفرنی، از جمله عوامل موثر بر شروع، و نتایج درمانی پدید میآید.
تاریخچه اسکیزوفرنی
تاریخچه روانپزشکان و نورولوژیستهائی که در مورد اسکیزوفرنی قلمزده و نظریهپردازی کردهاند، همانند تاریخچه خود راونپزشکی است. ابعاد این مساله بالینی همیشه توجه صاحب نظران بزرگ را در سراسر تاریخ این رشته بخود جلب کرده است امیل کرپلین و یوگین بلولر دو شخصیت کلیدی در تاریخ اسکیزوفرنی هستند. بندیک مورل (Emil Kraepelin) (جنون زودرس) را برای بیمارانی که بیماری مهجر به زوال عقل آنان در دوره نوجوانی شروع شده بود بکار برد؛ کارل کالبام (Karl Kahlbaum) (1899- 1828) علائم کاتاتونی را شرح داد، و اوالدهکر (Ewald Hecker) (1909- 1843) رفتار بی نهایت غریب هبه فرنیک را توصیف نمود.
امیل کرپلین: امیل کرپلین اصطلاح مورل را به dementia precox لاتینیزه کرد، اصطلاحی که برفرآیند شناختی مشخص (دمانس) و شروع زودرس (پره کوز) تاکید داشت، چیزی که مشخصه اختلال است. کرپلین بیماران مبتلا به دمانس پره کوز را از بیمارانی که مبتلا به جنون منیک- دپرسیو یا پارانو یا طبقه بندی می شدند تفکیک کرد. بیماران مبتلا به دمانس پره کوز با سیر طولانی و رو به تباهی و علائم بالینی شایع هذیان ها و توهمات مشخص می شدند. نظر کرپلین در مورد سیر اسکیزوفرنی از نظر سیر رو به تباهی حتمی سوءتعبیر شده است، چون وی اعلام نمود که تقریباً 4 درصد بیماران او بهبود کامل و 13 درصد نیز بهبود موقت قابل ملاحظه پیدا کردند. بیماران مبتلا به جنون مینک دپرسیو از مبتلایان به دمانس پره کوز، با توجه به دوره های مشخص بیماری که با فواصل عملکرد بهنجار از هم جدا می شدند تفکیک می گردیدند. علائم عمده بیماران مبتلا به پارانویا هذیانهای مستمر گزند و آسیب بود اما سیر رو به تباهی دمانس پره کوز یا علائم متناوب جنون مینک دپرسیو را نداشت.
یوگین بلولر: یوگین بلولراصطلاح «اسکیزوفرنی» (schizophrenia) را ابداع کرد واین اصطلاح در منابع علمی جانشین «دمانس پره کوز» گردید. به نظر بلولر این اصطلاح بر وجود گسستگی بین تفکر، هیجان، و رفتار در
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن .doc :
کار درمانی
کلمه ی کاردرمانی به نظرم حق مطلب را به خوبی Occupational Therapy ادا نمیکند . چرا که در فرهنگ ما اولین مفهومی که از کار در ذهن ها متبادر میشود Job است و سپس Work . فرق اساسی JOB با Work در این است که Job اختصاصی تر است و Work مواقعی گفته میشود که بطور عمومی داریم درباره ی کار صحبت میکنیم و نه لزوما شغل ! . اما Occupation با هر دوی این ها فرق میکند . چرا که بیشتر به معنی اشتغال است . یعنی مشغولیت . اعم از فیزیکی و ذهنی . و اشاره ای به امرار معاش نمیکند و این وجه تمایز آن با دو اصطلاح Work و Job است .
متاسفم خدمتتان عرض کنم که دوستان کاردرمانگری را میشناسم که وقتی از ایشان بپرسی کاردرمانی چیست ؟ چون حوصله اش را ندارند و نا امید شده اند از این که طرف واقعا متوجه بشود کاردرمانی چیست ، این گونه جواب میدهند :
- یه چیزیه توی مایه های فیزیوتراپی اما روی ذهن و روان هم هست.
- همون توانبخشی و معلولین و اینا است .. کارمون با معلولاست !
- یعنی با کار ، مردم رو درمان میکنیم !
- یعنی مردم را میذاریم سر کار تا یواش یواش مهارتمند بشن و بتونن مستقل زندگی کنن
- همون فیزیوتراپی است ... منتها وقتی آب از سر مریضا گذشته شده !
د ... آخه جانم .. این چه جور معرفی ای است که میکنید ؟
این همه مدت ما اصول توانبخشی و مبانی کاردرمانی و .. خوانده ایم که وقتی از ما میپرسند کاردرمانی چیست ، این گونه تعریف کنیم ؟ .. با این کار خودمون رو بی اجر نکرده ایم ؟ رشته مان را ناشناس باقی نگذاشته ایم ؟
به هر حال ، مدتهای طولانی ای به این قضیه فکر کرده ام که چگونه میتوان کاردرمانی را تعریف کرد . اما به این نتیجه رسیدم که مردم وقتی میپرسند کاردرمانی چیست ؟ به این علت میپرسن که تا الان اسمش رو نشنیده اند . !
شما فکر میکنید که یه آدم که تا حالا سرو کارش با فیزیوتراپی نیفتاده است ، چقدر فیزیوتراپی رو درست میشناسه ؟ چی درباره اش میدونه ؟ ... اما تا حالا دیده اید که یکی بپرسه فیزیوتراپی چی است ؟ .. نه ! چون گوش و چشمشون به این کلمه عادت کرده .. مثلا توی روزنامه ورزشی خونده که فیزیوتراپیست تیم استقلال از دوره ی سه هفته ای درمان رباط صلیبی زانوی راست آقای جباری خبر داد ! .. خب طرف یه چیزی دستش میاد که فیزیوتراپی یعنی این ! ... مربوط به عضله و درد و پزشکی و ... یا این که متخصصین توانبخشی و فیزیوتراپی در تحقیقی در زمینه آرتروز و .. دریافتند که .... ! یا این که تیم فیزیوتراپی معالج سعید حجاریان پس از ترور ایشان زحمات زیادی کشیده اند تا بیمار توانایی حرکت و ... را داشته باشد . و ... و ...
فکر میکنید که چند نفر میدانند که مهندسی پلیمر چیه ؟ .. اما کمتر پیش میاد که کسی بپرسه یعنی چی !!! اکثرا به آدم مثل یه فرهیخته و خوشبخت نگاه میکنند و میگویند آفرین ... چه رشته ی خوبی !! الان نون توی پلیمره !
به همین ترتیب ، وقتی کسی از ما میپرسه کاردرمانی چیه ؟ ما باید توجه داشته باشیم که فردی که از ما سوال پرسیده است خودش چه مدارج تحصیلی داره ؟ در چه زمینه ای ؟ علت سوالش چیه ؟ آیا فقط کنجکاوی و جدید بودن این کلمه است و یا واقعا میخواد بدونه که ما دقیقا چه کار میکنیم ... و این که حوصله ی این طرف چقدر به ما فرصت میده که مفهوم به این وسیعی و پیچیدگی رو جوری تحویلش بدهیم که احساس نکنه آخرش خودمون هم نمیدونیم که کاردرمانی چیه ! ..
بعضی از ما که خیلی به کاردرمانی عشق میورزیم این اشتباه رو میکنیم که برای هر کسی که پیدا بشه و این سوالو بکنه ، میخوایم تمام سر فصل دروس ۴ سال کارشناسی رو بگیم .. اما طرف میخواد اینو بدونه که :
آخرش بهمون چی میگن ؟ میگن دکتر ؟ میگن مهندس ؟ !! میگن تراپیست ... ؟ با چه جور مراجعینی طرف هستیم و ...
و ما با توضیح های طولانی مون ، فقط این رو در ذهن طرف جا میندازیم که :
عجب رشته ی غریبی ... ! تکلیفش معلوم نیست که فیزیوتراپی است یا ارتوپدی یا آموزش کودکان استثنایی یا پزشکی یا روانپزشکی یا هنردرمانی یا هومیوپاتی !!!
گاهی هم پیش میاد که خود شما به عنوان کاردرمانگر ، بدانید که این کاری که الان میکنید ، چقدر مبتنی بر فلسفه ی کاردرمانی است .... چقدر کل نگر است و ...
در همین زمینه ها است که دوست دارم چند تا سوال مطرح کنم ، توی دلمان به این ها فکر کنیم تا ببینیم که چقدر با فلسفه ی کاردرمانی مانوس هستیم !
۱۰ سوال مهم !
- آیا شما تمایل دارید روی مریضتان تمرین درمانی انجام دهید یا فعالیت درمانی
- آیا شما میتوانید به کسی که نمیخواهد درمان شود ، به کسی که انگیزه ندارد و به کسی که قدرت شناختی و درک اش پایین تر از این است که اصلا بفهمد درمان چیست ، خدمت توانبخشی تان را ارائه دهید ؟
- آیا شما در طول جلسات درمانی ، میزان استقلال شخصی فرد را هم به عنوان ملاک پیشرفت او در نظر میگیرید یا نه ؟
- آیا وقتی با یک بیمار شاخه ی جسمی کار میکنید ، با او به صحبت و بحث و ارتباط میپردازید و ایا به علایم روانی و روحی او هم توجه دارید یا نه ؟
- ایا شب که به خانه بر میگردید همچنان روحتان از کار در محیط کلینیک خسته و افسرده است ؟
- آیا میتوانید و حوصله ی این را دارید که نگرش فرد ناتوان را درباره ی ناتوانی اش تغییر داده و تعدیل کنید و ارتباط او را با افراد دیگر منطقی تر کنید یا نه ؟
- آیا وقتی که مراجع ، حین فعالیت ، گزارشی واقعی از درد دارد ، او را به ادامه ی همان فعالیت و به همان شدت قبل مجبور و یا ترغیب میکنید یا نه ؟
- آیا به این که مغز و دستگاه عصبی ، روان و عاطفه و فیزیک و جسم و ماده همه و همه با هم مرتبط هستند قلبا اعتقاد دارید یا نه .
- ایا وقتی که میبینید بیمار نیاز به مدالیته ی درمانی ای دارد که از عهده ی شما خارج است ( مثل اولتراسوند و یا اولتراویولت و .. ) او را پیش خود نگاه داشته یا به فرد متخصص ( در این جا فیزیوتراپیست ) ارجاع میدهید ؟
- آیا فکر میکنید که دارای گوش سوم و چشم سوم و حس ششم در درمان و بازتوانی هستید یا نه ؟
کار درمانی
پیش از هر چیز لازم میدانم تاکید کنم که هدف مقاله ای که درباره ی تفاوتهای فیزیوتراپی و کاردرمانی پیش رو دارید ، هرگز تاکید رجحان و برتری یکی از این دو رشته ، بر دیگری نمیباشد ، بلکه از آن جا که در سیستم بازتوانی بصورت گروهی Teamwork ، شناخت شباهت ها ، تفاوتها ، توانایی ها ، خصوصیات و تخصص های هر رشته ، کمک شایانی به اعضای مجموعه میکند تا در کنار یکدیگر بصورت هماهنگ تر عمل کرده و به هدف اصلی شان که برداشتن درد و رنجی از دوش توانیاب ها است برسند ، قصد دارم تا در این مقاله ، بصورت ساده و خلاصه ، به ذکر پاره ای از مهمترین تفاوتهای دو رشته کاردرمانی جسمانی و فیزیوتراپی بپردازم .
از همه شما عزیزان تقاضا دارم مرا از نظرات سازنده و آموزنده شان محروم نفرمایند .
---------------
هنگامی که قصد داریم درباره ی تفاوتهای دو چیز سخن برانیم ، اول باید جستجو کنیم و ببینیم که چه جیزی باعث شده است که ذهن بشر بین آن دو چیز مقایسه ای صورت بدهد و تفاوتهای آن را دریابد . در حقیقت قدم اول برای توضیح تفاوتهای دو چیز ، توجه به نقاط مشترک و سنخیت آن دو میباشد . برای مثال ، ما هرگز در صدد این بر نمی آییم که به بررسی تفاوتهای کفش و ساندویچ بپردازیم ، چرا که از یک سنخیت ناشی نمیشوند و در حقیقت آنقدر با همدیگر تفاوت ذاتی دارند که هیچ ذهن خلاقی هم در صدد بر نمی آید که به بررسی تفاوتها و مقایسه ی این دو با هم بپردازد .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 46
دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی شهید بهشتی
دانشکده پزشکی
پایان نامه:
جهت اخذ مدرک دکترای پزشکی
موضوع:
بررسی اطفال مبتلا به هوچکین در بیمارستان شهدای تجریش در 10 سال گذشته (1382-1373)
استاد راهنما:
نگارش:
سال ورود: 75 شماره پایان نامه: 10973
خلاصه:
بیماری هوچکین یک نوع بدخیمی مربوط به سیستم لنفورتیکولر است که در گروه لنفوم جای دارد. در دوران کودکی بعد از لوسمی و تومورهای مغزی ، لنفوم ها مقام سوم را دارا هستند.
میزان شیوع لنفوم ها معادل 13% کل بدخیمی ها می باشد، در افراد زیر 15 سال 43% از کل لنفوم ها را هوچکین تشکیل میدهد. این بیماری قبل از سن 5 سالگی نادر است.
تحقیق حاضر پیرامون بررسی اطفال مبتلا به بیماری هوچکین طی 10 سال گذشته (از سال 1373 تا 1382) در بیمارستان شهدای تجریش میباشد.
از نتایج قابل ذکر این تحقیق میتوان به این مطالب اشاره کرد:
از میان 53 کودک مبتلا به هوچکین بررسی شده در بخش اطفال بیمارستان شهدای تجریش
34 نفر مذکر و 19 نفر مونث بودند که نسبت بروز در افراد مذکر به مونث بدست آمد.
علامت شایع در این بررسی لنفودنوپاتی بود (4/75%) ، به خصوص لنفودنوپاتی گردنی.
میانگین سن شروع بیماری 5/10-5/7 سالگی بود.
شایعترین فرم هوچکین در این بررسی Mixed cellularity بود و کمترین فرم هوچکین lymphocyte predominant بود.
در زمان تشخیص 5/58% در stage IV بودند و 5/24% در stage III بودند.
از 53 بیمار 4/58% در فاز بهبودی کامل هستند و 34% در آخرین مراجعه در فاز بهبودی بوده اند اما مراجعه بعدی نداشتند (در کل 4/92% در فاز بهبودی کاملند).
Abstract:
The hodgkin's disease is a Malignancy about the lymphoreticular system that is on category of lymphomes.
In child after leukemia and Brain tumors, lymphomas are in theired grade.
Prevalence rate of lymphome are equality 13% from alls malignancys. In persones under 15 age , 43% of all lymphoms allocates hodgkin's disease.
This disease in personses under 5 age is rate.
This study is about assesement pediatrics with hodgkin's disease in ten years ago. (from 1373 to 1382) in shohadaey Tajrish hospital.
Results:
of 53 child with this disease that are assesed in pediatric unit in shohadaey Tajrish hospital, 34 child are male and 19 of them are famle, that child incidence ratio of male to famle is.
Common symptoms are this study is lymphadenopathy (75.4%) , specially neck lymphadeno pathy.
Averege age of start the disease in this study is 7.5- 10.5 yr.
Common form of hodgkin in this study is mixed cellularity and the rare form of its lymphocyte predominant.
In diagnosis time of disease, 58.5% of child were in stage IV and 24.5% in stage III disease.
From 53 case, 58.4% are in complete remision phasis and 34% in last follow up were in remision phasis and the hadn't follow up affter last follow up (All of the cases 92.4% were in complete phasis).
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 20 صفحه
قسمتی از متن .doc :
رنگ درمانی (تنفس رنگ)
By: Alison Bourne
استاد:
جناب آقای دکتر اقبالی
ترجمه و تدوین: سمیه عزیزی
کارشناس ارشد گرافیک
هدف رنگ درمانی در درجه اول افزایش آگاهی ما در مورد انرژی رنگهاست و دوم متعادل کردن و افزایش انرژی بدن بوسیله استفاده از انرژی پرتوهای نور می باشد که می تواند به سیر آرامبخشی خود به خود بدن کمک کند.
قبل از وارد شدن به این مبحث نیاز است که نخست بدانیم شاکرا چیست؟
7 مرکز (شاکرا) اصلی انرژی در بدن ما وجود دارد که به 7 رنگ رنگین کمان شبیه است. شاکرا یک کلمه سانسکریت به معنی چرخ است.
شاکراها شبیه مارپبیچ هایی از انرژی هستند که هر کدام با دیگری در ارتباط است. تصور کنید شاکراها یا همان مراکز دریافت انرژی، مجموعه ای از چرخها ، مهره ها و چرخ دنده هایی هستند که شبیه ساعت یا یک موتور کار می کنند، هر چرخ (چرخ دنده) احتیاج به حرکتی نرم و آرام شبیه سرعت موتور ساعت برای درست کار کردن و موثر بودن دارد، بنابراین سلامتی و خوب بودن بوسیله تعادل همه این انرژی ها (یا حرکت آرام چرخ ها و چرخ دنده ها) امکان پذیر است.
رنگ درمانی، رنگ را برای متعادل کردن شاکراهای بدن بکار میبرد. به طور ساده هر دسته از پرتوهای رنگ تغییری است از طول موج، بنابراین هر رنگ انرژی خاص خودش را دارد، انرژی هر دسته از این پرتوهای رنگ به انرژی هر کدام از این شاکراهای (مراکز) اصلی بدن شباهت دارد.
رنگ درمانی می تواند به متعادل کردن این چرخها به استفاده از رنگ مناسب شاکراهای بدن کمک کند.
بنفش کوتاه ترین طول موج را دارد و قرمز دارای بلندترین طول موج است. بنفش با بالاترین بخش بدن یعنی شاکرا (مرکز) سر و قرمز با پایین ترین شاکرا مرتبط است.
رنگ بوسیله چشم ها، پوست و استخوان ما جذب می شود و انرژی رنگ روی تمام لایه های بدن ما تاثیر دارد چه از لحاظ فیزیکی و چه از لحاظ روحی و احساسی، هر سلول بدن ما به انرژی نور نیاز دارد. بنابراین انرژی رنگ تاثیر گسترده ای روی تمام بدن ما دارد. طبیعت پر است از انرژی درمانی التیام بخش و برای این وجود دارد که همه ما در آن سهیم باشیم و از آن لذت ببریم ما فقط نیاز داریم که ببینیم.
آنچه که رنگها را دراماتیک و نمایشگونه تر می کند، اختلاف و تن های مختلف آبی های آسمان، آبی سبزهای اقیانوس و قرمز نارنجی های غروب و .... است که برای نام بردن آنها ناتوانیم.
درک تاثیر فیزیکی رنگ روی بدن ما ممکن است ساده بنظر برسد اما از لحاظ روحی و احساسی کمی عمیق تر است چرا که سلامتی ما تنها یک عامل فیزیکی نیست و ما متشکل از روح، جسم و احساس با هم هستیم و هیچ کدام به تنهایی عمل نمی کنند و هر کدام بر دیگری تاثیر دارند. رنگ درمانی از لحاظ دادن اطلاعاتی در مورد همه لایه های ما بسیار مفید است، به عنوان مثال ما در ابتدا وقتی که نوزاد هستیم رنگ را در مرحله زهدان تجربه می کنیم، در محدوده ای صورتی که محافظ و آرام کننده است در بچگی با رنگ مثل بخشی از اولین یادگیری هایمان برخورد داریم و این اولین برخوردها، در هوشیاری رنگی آینده ما تاثیر بسزایی دارد. وقتی بزرگتر می شویم احساسات مختلفی داریم، خاطرات و معناهایی در ارتباط با رنگها به ذهن ما متبادر می شود و این ویژگی در ضمیر ناخودآگاه ما جای دارد.
ما روی بعضی از رنگها تعصب داریم و برخی از رنگها تلنگری هستند که برای ما خاطره، غم، شادی یا ترس را به همراه می آورند. همه تجربیات زندگی روی ما تاثیر می گذارد، بعضی از تجربیات ممکن است مثبت یا منفی باشند. گاهی تجربیات منفی می توانند خود را فیزیکی نشان دهند و به شکل یک بیماری ظاهر شوند. به عنوان مثال ممکن است ما زمانی در موقعیتی بوده ایم که به دلیل یا دلایلی احساس ناتوانی می کرده ایم، این می تواند در طول زمان به صورت مشکلی در ناحیه گلو ظاهر شود. مرکز (شاکرا) گلو با جنبه روحی بیان خود (بیان شخصی) ارتباط دارد، بنابراین اگر اعتماد به نفس گفتاری ما ضعیف است یا بیان شخصی ما دچار مشکل شده است، به این معناست که انرژی در این ناحیه نمی تواند بطور آزاد جریان پیدا کند. استفاده از انرژی رنگ مناسب، می تواند به دور کردن و از بین بردن احساس های منفی، آزاد کردن توقف (مشکل) و متعادل سازی دوباره بدن کمک کند.
رنگ بطور ساده نوری از طول موج ها و فرکانس های متفاوت است و نور تنها یکی از شکل های انرژی است که از فوتون ساخته شده است ، همه ما به وسیله انرژی موجهای الکترومغناطیسی محاصره شده ایم که رنگ فقط بخش کوچکی از آن است. رنگ از نور است، پرتوهای آشکاری که می بینیم تشکیل یک رنگین کمان داده اند. طول موج و فرکانس نوری که ما می بینیم در رنگی که می بینیم تاثیر دارد.
7 رنگ بنفش، بنفش آبی، آبی، سبز، زرد، نارنجی و قرمز طول موج ها و فرکانس های متفاوتی دارند. قرمز در پایین ترین قسمت یک منشور رنگی قرار دارد و بالاترین طول موج را دارد اما فرکانس کمتری دارد، وقتی یک منشور در مسیر نور خورشید قرار می گیرد این رنگها ( 7 رنگ) قابل دیدن و آشکار می شوند که این اتفاق به وسیله شکست نور انجام می شود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
تاریخچه مغناطیس درمانی
آهنربا هزاران سال برای درمان ، مورد استفاده قرار گرفته است. چنین روایت شده است که نجبای مصری برای حفظ زیبایی و جوانی خود جواهرات مغناطیسی به خود آویزان میکردند. قبایل آفریقایی برای آماده کردن غذا از سنگهای معدنی مغناطیسی استفاده میکردند. طبق اظهارات «میندا هسو» و «چیکوو فونگ» دو محقق مغناطیس شناس زیستشناس، مغناطیسدرمانی بیش از 2000 سال در چین به کار میرفته است. قدیمیترین کتاب پزشکی چین به نام کتاب « پزشکی داخلی » مربوط به دوره امپراطور زرد پوست چین حدود 2000 سال قبل از میلاد نوشته شده که به کاربرد مغناطیس در طب سوزنی اشاره میکند.
البته اگر از زمان حال دور شویم، باید بگوییم که ارسطو 300 سال قبل از میلاد، از کاربرد مغناطیس برای درمان صحبت کرد. «پلاینی» جوان پزشک یونانی نکاتی درباره نحوه درمان بیماریها در یونان 100 سال پس از میلاد مسیح نوشت. «گلن» پزشک رومی قرن سوم متوجه شد که مردم برای رها شدن از بیماری یبوست از آهنربا استفاده میکردند.
پزشکان فرانسوی 400 سال پس از میلاد درباره کاربرد گلوبندهای مغناطیسی مطالبی نوشتند. سالیان سال پس از آن آهنربا همچنان جنبه درمانی خود را حفظ کرده بود. در سال 1530 پزشکی به نام پاراسلسوس از قطبهای مختلف آهنربا برای درمان استفاده کرد.
اخیراً در سال 1977 انجمن سلطنتی پزشکان فرانسه دو متخصص را مأمور تأیید ارزش شفابخش آهنربا برای درمان بیماریها کرده است. این دو متخصص پس از دقت و بررسی زیاد متقاعد شدند که آهنربا خواص شفا دهنده دارد.
به تدریج شیوههای علمی و افکار منطقی شکل گرفت. حتی افراد بدبین متوجه شدند که وقتی آهنربا به شکل درستی به کار رود، خواص شفا دهنده دارد.
در سال 1936، آلبرت دیویس متوجه شد که دو قطب آهنربا خواص زیستی مختلفی دارند. او آزمایشهای متعددی را روی حیوانات، بذرها و گیاهان انجام داد. اساس یافتههای دیویس بر آن بود که یک قطب آهنربا اندامهای جانداران را تحریک و قطب دیگر آنها را آرام میکند. در سال 1948 طبق اظهارات پزشکان شوروی سابق، مغناطیسدرمانی میتوانست درد ناشی از قطع شدن اعضای بدن را کاهش دهد. در دهه 1960 طبق گزارشهای وزارت کشاورزی کانادا رویش بذرها و دانهها پس از قرار گرفتن آنها در معرض نیروی آهنربا بهبود می یافت.
ژاپنیها نیز در این زمینه عقب نماندند. آنها پژوهشهای پزشکی جدیدی آغاز کردند و به تولید انبوه وسایل آهنربایی همچون گردنبند، النگو و دانه تسبیح اقدام کردند. تقریباًٍٍ 10% از مردم ژاپن برای سالم ماندن از وسایل مغناطیسی استفاده میکنند. وزارت بهداشت ژاپن کاربرد مغناطیسدرمانی را کاملاً تأیید کرده است و این صنعتی بزرگ در ژاپن است.
پدیدههای مغناطیسی درمانی
پدیدههای مغناطیسی در تمام اعصار، تأثیر مسحور کنندهای بر ذهن انسان داشته است. سنگ ماگنتیتی (که نوعی سنگ آهنربا است) به صورت رسوب در رگههای آهنی مغناطیسدار جمع شده و اولین ماده مغناطیسی بوده که بشر از آن آگاهی یافته است.
کلمه انگلیسی لودستون از کلمه قدیمی انگلیسی لود به معنی «راه» مشتق شده است؛ چون که در طی قرون وسطی متوجه شده بودند که وقتی یک تکه از این سنگ را با نخ آویزان میکردند یک طرف آن همیشه به سمت شمال و طرف دیگر آن همیشه به سمت جنوب بود. چینیها آن را 4000 سال پیش ارابه جنوب نما مینامیدند و از آن برای جهت یابی استفاده میکردند.
این کشف - که سنگ ماگنتیت تکههای آهن را جذب میکند- در روم و یونان باستان صورت گرفت. مردم معتقد بودند طلسمهایی که از این سنگ ساخته شوند ، میتوانند هر شخصی را به محبوبش برسانند. آنها می گفتند اگر زن یک مرد بیوفا، یک تکه از این آهنربا را زیر بالش شوهرش قرار دهد، شوهر در خواب کابوسهای وحشتناکی خواهد دید. و اگر تکه آهنربا روی سر گذاشته شود میتوان به صدای خدایان گوش داد! این سنگ به عنوان طلسمی برای شفای سردرد، گرفتگی عضلات، نقرس، و انواع ناخوشیهای دیگر نیز به کار می رفت.
طبق اسطورههای باستانی یونان، یک پسرک چوپان به نام مگنس وقتی عصای فلزیاش را روی یک تکه از این سنگها گذاشت متوجه شد که دیگر نمیتواند آن را از سنگ جدا کند. واژه مغناطیس نیز ممکن است از نام همین پسرک چوپان گرفته شده باشد. ولی طبق روایتی دیگر که به حقیقت نزدیکتر است واژه مغناطیس از کلمه مگنزیا که نام شهری در آسیای صغیر (یعنی ترکیه) است گرفته شده است. در این محل رگههای آهن مغناطیسی به وفور یافت می شود.
مشکل است که دریابیم مردم باستان چگونه به خاصیت مغناطیسی زمین و اجرام سماوی دیگر در جهان هستی و تأثیر آن بر زندگی و بیماریها پی بردند. حالا فلسفه روزه گرفتن در زمانی که ماه تازه است و یا هلال ماه نو است از لحاظ علمی معلوم شده است. در چنین مواقعی تأثیر کره ماه بر کلیه مایعات به بیشترین مقدار میرسد. در چنین روزهایی کلیه مواد (مواد مایع و نیمه مایع آهندار بدن) تحت تأثیر ماه جذب میشوند و میتوانند منجر به مسائل احساسی و ذهنی حاد شوند. این نوع روزه گرفتن باعث میشود مایعات بدن طی اقدامی احتیاطی علیه چنین آثار ناهنجاری کاهش یابند.
به همین ترتیب اجداد ما چنین تصور میکردند که شخصی که در آخرین دقایق حیاتش است باید طوری بخوابد که سرش رو به شمال و پاهایش رو به جنوب باشد تا هم راستایی مغناطیسی بین زمین و بدن او ایجاد شود. این امر باعث میشد خروج روح از بدن با آرامش، کاهش درد و رنج کمتر انجام شود.
برخی دانشمندان که روی آثار خواص مغناطیسی زمین و تأثیرات آتش پارهها و لکههای خورشید تحقیق میکنند، متوجه شدهاند که عوامل فوق باعث برهم خوردن آرامش مغناطیسی زمین و منجر به تغییرات زیستی حاد در موجودات زمین میشود.
همچنین به این نکته پی بردهاند که اندامهای متفاوت بدن انسان به دلیل فعالیتهای شیمیایی متفاوتی که در بدن انجام میشود، میدانهای مغناطیسی متناوبی ایجاد میکند. این امر ثابت میکند که هر سلولی در بدن انسان یک ارزش مغناطیسی خاصی دارد. بیشترین میدان مغناطیسی را مغز در حین خواب ایجاد میکند. پس از آن قلب در مقام دوم قرار دارد که میتوان میدان مغناطیسی آن را از لحاظ علمی اندازه گرفت.
همچنین متوجه شدهاند که قطب شمال خواص آنتیبیوتیک دارد. (یعنی میتواند عفونت را مهار یا روند آن را کُند نماید) و قطب جنوب خواص انرژیزا دارد (یعنی میتواند حرارت و انرژی در اختیار اندامهای مختلف بدن قرار دهد). لذا قطب شمال برای درمان بیماریهایی مفید است که عفونت ریشه اصلی آنها است. در حالی که قطب جنوب برای درمان دردها، ورمها، سفتی اندامها، و مسائل مربوط به عملکرد کُند آنها مفید است.
سالها است که آهنرباهای دست ساز بشر جای سنگهای مگنتیت را گرفتهاند. آهنرباهای امروزی شکلها و قدرتهای مختلفی دارند. برخی به شکل میله، نعل اسب، سوزن و دیسک هستند.
از دیدگاه طنز، مغناطیسدرمانی هم یکی از قدیمیترین شیوههای درمان و هم یکی از جدیدترین آنها است! اکنون زمانی است که این شیوه بزرگ درمان مورد بهرهبرداری قرار گیرد که نتایج درخشانی هم در پی دارد.
نقش بدن ما در مغناطیس درمانی
خود بدن ما یک آهنربا است و دارای قطبهای آهنربایی است. هنگام درمان نیروی قطب شمال آهنربا باید به قسمت راست بدن و نیروی قطب جنوب به قسمت چپ بدن اعمال شود. به همین ترتیب نیروی قطب شمال باید به نیمه بالای بدن و نیروی قطب جنوب آهنربا باید به نیمه پایین بدن اعمال شود.
ولی در عین حال هیچ قانون ثابتی وجود ندارد و این امر بستگی به تشخیص پزشک و حالتی دارد که بیمار در آن حال خود را راحت حس میکند. مغناطیس درمانها از شیوههای مختلفی استفاده میکنند و معالجههای آنها سرانجام بستگی به بیمار، نوع بیماری، میزان وخامت آن و برخی عوامل و متغیرهای دیگر دارد که در بخشهای بعد آنها را بررسی خواهیم کرد.
در مغناطیسدرمانی از نقاط هدایت استانداردی که در بررسی الکترونیکی بیماریهای قلبی استفاده میشود نیز بهره میبریم. جریانهای مثبت و منفی برق به ترتیب مطابق با قطبهای شمال و جنوب آهنربا هستند. در تهیه الکتروکاردیوگرام قلب از ساعدها و ساق پای چپ استفاده میشود. دو نوع مسیر همزمان کشیده میشوند. دو الکترود یکی مثبت و دیگری منفی استفاده میشوند. بنابراین با استفاده از دو ساعد و ساق پای چپ سه ترکیب ساخته میشوند: