دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

مقاله درباره عناصر داستان

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 44

 

داستان، امر واقع، و حقیقت

داستان قصه‌ای بر ساخته است. این تعریف حوزه‌های بسیاری را در بر می گیرد؛ از آن جمله است: دروغ‌هایی که در خانه و خانواده سر هم می کنیم تا خود را از کنجکاوی ‌های آزارنده حفظ کنیم، و لطیفه‌هایی که تصادفاً می شنویم و بعد من باب مکالمة مؤدبانه (یا غیر مؤدبانه) بازگو می کنیم، و نیز آثار ادبی خیالپرورد و بزرگی چون بهشت گمشدة میلتون یا خود کتاب مقدس. بله، می گویم که کتاب مقدس داستان است، اما پیش از آنکه از سر اعتقاد به شکاکیت به رضایت سر بجنبانید، چند کلمة دیگر را هم بخوانید. کتاب مقدس داستان است چون قصة بر ساخته است.

امر واقع و داستان آشنایان قدیم‌اند. هر دو از واژه‌های لاتین مشتق شده‌اند. Fact (امر واقع) از facere – ساختن یا کردن – گرفته شده است. Fiction (داستان) از fingere – ساختن یا شکل دادن. شاید فکر کنید چه کلمات ساده‌ای – چرا که نغمة دیگری از سر تأکید یا عدم تأکید بر آنها بار نشده است. اما اقبال این دو در جهان واژه‌ها به یکسان نبوده است. کار و بار fact (امر واقع) رونق فراوان یافته است. در مکالمات روزمرة ما fact (امر واقع) با ستون‌های جامعة زبان یعنی «واقعیت» و «حقیقت» پیوند خورده است. اما fiction (داستان) همنشین موجودات مشکوکی است چون «غیرواقعی بودن» و «دروغ بودن». با این همه، اگر نیک بنگریم. می توانیم ببینیم که نسبت «امر واقع» و «داستان» با «واقعی» و «حقیقی» دقیقاً همانی نیست که به ظاهر می نماید. معنای تحت اللفظی امر واقع هنوز هم در نظر ما «امر رخ داده» است. و داستان هم هرگز معنای «امر ساخته شده» اش را از دست نداده است. اما امور رخ داده یا ساخته شده از چه نظر حقیقت یا واقعیت می یابند؟ امر رخ داده وقتی انجام می گیرد، دیگر وجود واقعی ندارد. ممکن است پیامدهایی داشته باشد، و ممکن است اسنادی وجود داشته باشند دال بر اینکه قبلاً وجود داشته است (مثلاً اسنادی وجود داشته باشند دال بر اینکه قبلاً وجود داشته است (مثلاً جنگ داخلی آمریکا). اما همین که رخ داد، دیگر موجودیت‌اش پایان می پذیرد. اما چیزی که ساخته می شود، تا زمانی که فساد نپذیرد یا نابود نشود، وجود دارد. همین که پایان می پذیرد، موجودیت‌اش آ‎غاز می شود.

سرانجام آنکه امر واقع هیچ نوع وجود خارجی ندارد، حال آنکه داستان ممکن است قرن‌ها دوام بیاورد.

برای روشنتر کردن نسبت عجیب امر واقع و داستان، جایی را که این دو در آن با هم جمع می آیند در نظر می گیریم: جایی که آن را تاریخ می نامیم. در کلمة history (تاریخ) معنایی دو گانه نهفته است. این واژه از واژه‌ای یونانی گرفته شده که در اصل به معنای کاوش یا تحقیق بوده است. اما چیزی نگذشت که دو معنا پیدا کرد که در اینجا به کار ما می آیند: واژة تاریخ از سویی می تواند به معنای «چیزهایی که رخ داده‌اند» باشد؛ از سوی دیگر می تواند «روایت ثبت شده اموری که فرض شده است رخ داده‌اند» معنا دهد. یعنی تاریخ هم می تواند به معنای رخدادهای گذشته باشد و هم قصة (story) این رخدادها: امر واقع – داستان. خود کلمة «story» هم در واژة «history» باقی مانده و اصلاً از این کلمه مشتق شده است. آنچه به عنوان تحقیق آغاز می شود، در خاتمه باید به صورت داستان درآید. امر واقع، اگر می خواهد باقی بماند، باید داستان شود. پس، از این منظر، داستان در تقابل با امر واقع قرار ندارد بلکه مکمل آن است. داستان به اعمال فناپذیر انسان‌ها شکلی می دهد ماندگارتر.

اما حقیقت این است که این تنها یکی از جنبه‌های داستان است. شک نیست که8 در نظر ما داستان چیزی کلاملاً متفاوت با اسناد تاریخی یا داده‌های صرف است. داستان از نظر ما فقط ساخته نمی شود، بر ساخته می شود، یعنی محصول غیر متعارف و غیر واقعی قوة تخیل انسان است. خوب است داستان را به هر دو صورتش که در اینجا ترسیم شد در نظر بگیریم. داستان می تواند مبتنی بر امور واقع باشد و نزدیکترین انطباق ممکن را بین قصه‌اش و چیزهایی که عملاً در جهان رخ داده‌اند حفظ کند. یا بسیار خیالبافانه باشد و درکی را که از ممکنات معمول زندگی داریم زیر پا بگذارد. اگر این دو شکل افراطی را دو سر تمامی طیف امکانات داستانی



خرید و دانلود مقاله درباره عناصر داستان


دانلود مقاله درباره نیچه 10ص (علوم انسانی)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

نیچه :حقیقت, هنر,زندگی

دکتر محمد جواد. ص

آنچه زندگی را ممکن و قابل تحمل می سازد نگاه زیباشناسانه به جهان است. اگر جهان را از منظر زیباشناسی بنگریم، زیباست و قابل زیستن و زندگی با همه رنجها و مشقت هایش تنها در این صورت قابل تحمل خواهد بود

نیچه نه زبون اندیش است که مبلغ چسبیدن به زندگی حیوانی و نباتی یا گله وار باشد، بلکه از تعالی و فزونی زندگی دفاع می کند و ارزش آن را نیز به همین تعالی و تصاعد آن می داند و نه در مخالفت با عقل جانب احساسات را می گیرد و می خواهد که زندگی تابع احساسات باشد. البته از حسی سخن می گوید که آن را می توان به نوعی شهود تعبیر کرد که در خدمت غریزه زندگی است. اما غریزه هنگامی که خود را عقلانی کند ضعیف می شود.

اهل عقل در هر زمان زندگی را بی ارزش معرفی کرده اند و با زندگی از روی شک و اندوه سخن گفته اند و سخن آنان سرشار از خستگی از زندگی و ضدیت با زندگی است. حتی سقراط به هنگام مردن گفت: زیستن یعنی زمانی دراز بیمار بودن. سقراط فلسفه را مشق مرگ می دانست. زندگی بخودی خود سخت و دهشت زاست، فراز و نشیب،انحطاط و بالندگی ذاتی زندگی است. مهم نگاه انسان است به زندگی. با نوع نگاهی که به جهان می افکنیم یا آن را قابل تحمل و ارزشمند برای زندگی می یابیم، یا غیر قابل تحمل و بی روح و سرد وبی ارزش می بینیم.

آنچه زندگی را ممکن و قابل تحمل می سازد نگاه زیباشناسانه به جهان است. اگر جهان را از منظر زیباشناسی بنگریم، زیباست و قابل زیستن و زندگی با همه رنجها و مشقت هایش تنها در این صورت قابل تحمل خواهد بود. نیچه در زایش تراژدی با طرح دو نحوه نگرش دیونیسوسی و آپولونی در یونان باستان که در آثار هنری آنان هویداست می خواهد نشان دهد که چگونه یونانیان از راه هنر بر سیل فنا که بنیاد هستی را تهدید می کند، غلبه کردند. نگرش آپولونی نشانه عالم خیال و جهان زیبای رویاست. در رویاها بود که پیکره های شکوهمند الهی برای نخستین بار در مقابل جان انسان ها ظاهر شدند، در رؤیاها؛، شکل بخشنده بزرگ، اندامهای با شکوه و موجودات فوق انسانی را نظاره می کردند. یونانیان این تجربه خویش را که در رؤیا بدان دست یافتند در آپولون مجسم می کردند. آپولون ایزد انرژی های قالب پذیر و در عین حال ایزد پیشگوست. آپولون یکتای درخشنده ، الوهیت نور و نیز فرمانروای توهم زیبای جهان درونی خیال است. نیچه نگرش آپولونی را سرچشمه هنرهای تجسمی و بخش مهمی از شعر می داند. آپولون مظهر اصل تفرد و آسودگی و آرامش انسانی منطوی در این اصل است. آپولون تصویر شکوهمند و مقدس اصل تفرد است که شادی و فرزانگی خیال، همراه با زیبای اش از راه حرکات چشمان او با ما سخن می گوید. دیونیسوس خدای باروری و شراب است که آئین پرستش او همراه با رقص و میگساری بود. پیروان آئین دیونیسوس رهایی آدمی را در مستی و از خود بیخودی می دیدند و معتقد بودند که دیونیسوسی می تواند به آدمی خلاقیت خدایی عطا کند. در حالی که نگرش آپولونی نگرشی روشن بین و طالب شفافیت است. در نگرش دیونیسویی جذبه و بیخودی و مستی غلبه دارد و همانطور که نگرش آپولونی منشأ هنرهای تجسمی است، نگرش دیونیسوسی و موسیقی و آواز آئینی آن منشأ اشعار هجایی و درام یونانی است. هر دو نگرش البته متکی بر نسبت به واسطه یونانیان با مسائلی است که در زندگی خویش با آنها روبه رو هستند. یونانیان همچون سایر انسانهای عصر اسطوره از راه خیال و انکشافاتی که از این طریق برای آنان حاصل می شود با هستی مواجه می شوند، آنان اهل دل اند نه اهل عقل، اهل کشف و شهود و آشنایی با رازند، نه مفهوم پردازی و تعقل و استدلال و برهان. این ویژگی در نگرش آپولونی و دیونیسوسی البته مشترک است. انسان یونانی به زعم نیچه با موسیقی دیونیسوسی از غم دنیا و رنج و مصائب زندگی احساس رهایی می کند و زندگی را علی رغم تمام رنجها و مشکلات آن پرقدرت و لذت بخش می یابد. بنابر این هنر، او را نجات می دهد و زندگی را برای او تحمل پذیر و لذت بخش می سازد.

جهان رازآلود و رمزآمیز اسطوره ها که همزاد خیال آدمیان بود و آدمی با دل بدان اتصال داشت، با پیدایش نگرشی نو که ویژگی آن شکاکیت و نقد و بررسی مفهومی امور بود، نه به یکباره که به تدریج فرو ریخت و همه چیز آن مضمحل شد و حتی هنر نیز که محصول بیخودی و مستی خوانده می شد، با آگاهی و هشیاری پیوند خورد و نگرش زیباشناسانه دیگری بوجود آمد که طبق آن برای آنکه اثری زیبا باشد باید عناصر آن دارای نسبتی سنجیده و منطقی با یکدیگر باشند. سقراط نگرش علمی ای را عرضه کرد که براساس آن همه چیز باید به داوری خرد سنجیده شود و چیستی آن معلوم گردد. حقیقت هر چیز را به عقل می توان شناخت، زیرا داور نهایی عقل است. تراژدی یعنی مهمترین و بزرگترین هنر یونانیان چون از حقیقت سخنی به زبان نمی آورد باید کنار گذاشته شود. روح علمی که سقراط مبشر آن بود مقتضی در حاشیه راندن هنرها است.

با سقراط و ایمان او به قابل توضیح بودن طبیعت و اینکه با روش دیالکتیکی عقلی می توان به شناسایی هرحقیقتی دست یافت، جهان اسطوره نابود شد و با نابودی اسطوره شعر بسان موجودی بی خانمان از خاک آرمانی طبیعی خود بیرون رانده شد. با اندیشه سقراطی هستی و جهان به موضوعات شناسایی آدمی تبدیل شدند و این یعنی جدایی انسان از جهان و از هستی و این جدایی به تحقیر و نهایتاً نفی این جهان انجامید. نیچه در عوض نگرش زیباشناسانه از هستی و جهان را پیشنهاد می کند و به نظر او هستی و جهان تنها به عنوان یک پدیده زیباشناسانه قابل توجیه است. به عبارت دیگر جهان را باید چونان بازی هنرمندانه ای بنگریم که حتی زشتی ها و ناهماهنگی های آن نیز بخشی از این بازی فناناپذیر لذت بخش است. چرا موجه ترین تفسیر از هستی و جهان تفسیر آن به مثابه یک اثر هنری و یک بازی هنرمندانه است؟ نیچه برای تأیید نظر خویش به سخن هراکلیت اشاره می کند که او نیز نیروی جهان ساز را با کودکی در حال بازی مقایسه می کند که سنگ ریزه ها را اینجا و آنجا می گذارد و تپه های شنی می سازد تا دوباره آنها را ویران کند. البته در این تفسیر تنها هراکلیت مؤید و همراه نیچه نیست، بسیاری از شاعران و عارفان در فرهنگ های دیگر نیز با او همدلی دارند. اگر خواجه شیراز می سراید:

خیز تا بر ملک آن نقاش دست افشان کنیم



خرید و دانلود دانلود مقاله درباره نیچه 10ص (علوم انسانی)


تحقیق درباره حقیقت محمدیه

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 14

 

حقیقت محمدیه

یُونس‏:الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکیمِ(1)أَ کانَ لِلنّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَیْنا إِلى‏ رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْکافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبینٌ(2)((‏الف، لام، راء. این است آیاتِ کتابِ حکمت‏آموز. آیا براى مردم شگفت‏آور است که به مردى از خودشان وحى کردیم که: مردم را بیم ده و به کسانى که ایمان آورده‏اند مژده ده که براى آنان نزد پروردگارشان سابقه نیک است؟ کافران گفتند: «این [مرد] قطعاً افسونگرى آشکار است. »))

﴿ الر﴾ اشاره به حقیقت محمدیه دارد که همان رحمت عام الهی است بقوله تعالی (وما ارسلناک الا رحمۀ للعالمین).

﴿ تِلْکَ﴾ یعنی آنچه به وسیله این سه حرف به آن اشاره می شود کتاب حکیمانه ای است که دارای جزئیات محکم و متقن است [یا به تأویل دوم در دو مقام] که اول به اعتبار هویت احدیت جمعی حق و دومی صفت واحدیت تفصیلی اوست به خداوند قسم یاد می کنم [باید افزود که] صفت واحدیت حق در باطن جبروت و ظاهر رحموت قرار دارد.

﴿ آیاتُ الْکِتابِ﴾ که دارای حکمت است.

﴿ أَ کانَ لِلنّاسِ عَجَبًا﴾ آیه شریفه تعجب کافران را زیر سؤال می برد و می فرماید با وجود اینکه سنت همیشگی خداوند ارسال وحی به پیامبرانش می باشد چرا که آنان آنرا انکار می کنند [و در ادامه می فرمایند] همانا که تعجب آنان به دلیل دوریشان از مقام پیامبر و عدم نزدیکی با ایشان و فیزیکی نبودن وحی و اعتقادات ایشان می باشد.

﴿ أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ یعنی [ایمان آوردنشان در ازل و] به واسطه عنایت ازلی حق به ایشان است [یا به تعبیر دیگر] تقرب آنان به حق تعالی به واسطه برگزیدنشان در ازل است که این فقط مخصوص به آنان بوده و احدی همانند آنان نیست و اگر اینگونه نبود آنان نیز ایمان نمی آوردند.

﴿ قالَ الْکافِرُونَ﴾ یعنی کسانی که از حق در حجاب مانده و از ظهور صفات حقانی در حقیقت محمدیه چیزی نمی دانند.

حجر:وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعًا مِنَ الْمَثانی وَ الْقُرْآنَ الْعَظیمَ(87)(( و به راستى، به تو سبع المثانى [ سوره فاتحه‏] و قرآن بزرگ را عطا کردیم.))

﴿ مِنَ الْمَثانی﴾که این اسماء را در تو نیز تکرار کرده است اولاً در هنگام تخلق به اخلاق الهی و متصف شدن به اوصافش در مقام قلب و ثانیاً: در مقام بقاء به وجود حقانی که بعد از فنای در توحید می باشد.

﴿ وَ الْقُرْآنَ الْعَظیمَ﴾ ذات جامعی که دارای جمیع صفات الهی است.

بنی اسرائیل:قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ اْلإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیرًا(88)((بگو: «اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد، هر چند برخى از آنها پشتیبان برخى [دیگر] باشند. »))

﴿ قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ اْلإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾ چرا که استعداد کامل حمل آن مخصوص به توست و توئی که در حقیقت قطب عالم بوده و از آنچه از تو فوران می کند به آنها می رسد پس انجام این کار توسط آنان ممکن نبوده و توان تحمل آنرا ندارند و به همین دلیل است که بیشترشان از پذیرش آن امتناع می ورزند.

طه:اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ لَهُ الأَسمَاءُ الحُْسنى(8) خدایى که جز او معبودى نیست [و] نامهاى نیکو به او اختصاص دارد.

﴿ لَهُ الأَسمَاءُ الحُْسنى ﴾ معنی آیه اینکه ما قرآن را از کسی نازل کردیم که متصف به جمیع صفات جمالیه و جلالیه است و از جمعیت ذاتیه‌ات بهره مند شده است و گرنه پذیرش و تحمل آن برایت مقدور نبود چرا که اثر با مؤثر و صادره با مصدر متناسبند پس چون مصدر آن ذات موصوف به جمیع اسماء حسنی است لازم است که پذیرنده نیز که توئی متصف به جمیع آنها باشی.

فرقان:تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیرًا(1)(( بزرگ [و خجسته‏] است کسى که بر بنده خود، فرقان [ کتاب جداسازنده حق از باطل‏] را نازل فرمود، تا براى جهانیان هشداردهنده‏اى باشد.))

﴿ نَزَّلَ الْفُرْقانَ﴾ منظور از فروفرستادن فرقان آشکار نمودن عقل فرقانی مخصوص به اوست چرا که به واسطه استعداد کاملش از جملگی خلق ممتاز گشته و شخصی همانند او نمی باشد پس عقل فرقانی او همان عقل احاطه کننده‌ای است که عقل کل نامیده می شود که جامع کمالات تمامی عقول دیگر می باشد و سبب آن این است که حضرت حق در حقیقت محمدیه به جمیع صفاتش تجلی نموده است در حالیکه این صفات فقط به میزان استعدادهای مردم به همه آنها اضافه شده به عبارت دیگر این ظهور همان زیادتی خیر است که بیشتر از آن ممکن نیست.

فرقان:قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ إِنَّهُ کانَ غَفُورًا رَحیمًا(6)

((بگو: «آن را کسى نازل ساخته است که رازِ نهانها را در آسمانها و زمین مى‏داند، و هموست که همواره آمرزنده مهربان است. »))

﴿ قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذی یَعْلَمُ﴾ [بگو نازل کننده آن داننده] غیبی است که محجوبان دو عالم را دسترسی به آن نیست.

فرقان:وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فی کُلّ‏ِ قَرْیَةٍ نَذیرًا(51)(( و اگر مى‏خواستیم قطعاً در هر شهرى هشداردهنده‏اى برمى‏انگیختیم.))

﴿ وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فی کُلّ‏ِ قَرْیَةٍ نَذیرًا﴾ یعنی از کمال مطلق که مردم را به وسیله آن به سوی حق فرا می خوانی بر افراد دیگر ارزانی می داشتم و بر اساس اختلاف استعداد اصناف مردم بر آنها پیامبرانی می گماردم همچنانکه فرمود (ولکل قوم هاد) پس برای هر گروه و پیامبر متناسب با آنها برگزیدیم همچنانکه قبل از حضرت رسول (ص)، حضرت موسی (ع) را بر بنی اسرائیل و شعیب را بر اهل مدین و اصحاب ایکه مبعوث نمودیم. پس مجاهده ات را آسان نمودیم چرا که مجاهده بر حسب کمال است و هر چه که کمال بزرگتر باشد مجاهده نیز بالاتر خواهد بود چرا که حضرت حق هر گروهی را به اسمی از اسمائش تربیت می نماید، پس هنگامی که فرد کامل مظهر جمیع صفات و متحقق جمله صفات است، مجاهده او همراه با همه گروه های امتش و با جمیع صفات الهی لازم است اما ما به خاطر بزرگواری ات و اینکه تو انسان کامل مطلق و قطب اعظم و حائز مقام خاتمیتی از تو اینگونه نخواستیم.

شعرا:تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبینِ(2)(( این است آیه‏هاى کتاب روشنگر.))

﴿ الْکِتابِ الْمُبینِ﴾ [کتاب مبین] کسی است که این اسماء و صفات نشانه های اویند و او همان حقیقت کامل محمدی و صاحب بیان و حکمت است همچنانکه حضرت امیر (ع) به آن اشاره دارند (و فیک الکتاب المبین الذی بأحرفه یظهر المضمر) پس معنی آیه این است که چون آن حضرت دید که مردم دعوتش را نمی پذیرند و هدایت نمی شوند احساس نمود که این عدم قبول از طرف خودش است، نه مردم، پس ریاضت و مجاهده و فنای در مشاهده را افزایش داد پس به او وحی شد که این صفات که پاکی از لوث بقایای نفسانی به شمار می آید خود مانع تأثیر در نفوس می گردد [یعنی هر چه پاکتر گردی از آنان دورتر می گردی و کمتر می توانند وحی را از تو دریافت کنند] و [باید بدانی که] کمال دربرگیرنده همه مراتب علم، همان صفات کتاب ذات توست و منظور از مبین روشن کننده همه کمالات و مراتب است که به واسطه اتصاف آن به جمیع صفات الهی و شمولش نسبت به معانی جمیع اسماء صورت می گیرد.

نمل:وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ(6)(( و حقّاً تو قرآن را از سوى حکیمى دانا دریافت مى‏دارى.))

﴿ مِنْ لَدُنْ﴾ از عین جمع وحدت که در آن مقام حجابی بین او و حضرت احدیت جز خودش وجود ندارد که همان حجاب اقدسی است که افاضه کننده استعدادها بر اعیان ثابته انسانی می باشد.

قصص:وَ لَکِنَّا أَنشأْنَا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَیهِمُ الْعُمُرُ وَ مَا کنت ثَاوِیاً فى أَهْلِ مَدْیَنَ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ ءَایَتِنَا وَ لَکِنَّا کنَّا مُرْسِلِینَ(45) لیکن ما نسلهایى پدید آوردیم و عمرشان طولانى شد. و تو در میان ساکنان [شهر] مَدْیَن مقیم نبودى تا آیات ما را بر ایشان بخوانى، لیکن ما بودیم که فرستنده [پیامبران‏] بودیم.

﴿ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ ﴾ [یعنی] علوم صفات و مشاهدات ما را [برآنان بخوان]. توضیح اینکه ای پیامبر، تو اکنون درحال سلوکی و هنگامی که از افق اعلی و حضرت احدیت و مقام قاب قوسین و سپس أولدنی نزدیک شوی، پس در آن حالت ما تو را به آنها آگاه کرده وبعد از فنا، با رجوع به مقام قلب تو را به رسالت برگزیدیم.

قصص:ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا وَ لکِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْمًا ما أَتاهُمْ مِنْ نَذیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ(46)(( و آندم که [موسى را] ندا دردادیم، تو در جانب طور نبودى، ولى [این اطّلاع تو] رحمتى است از پروردگار تو، تا قومى را که هیچ هشداردهنده‏اى پیش از تو برایشان نیامده است بیم دهى، باشد که آنان پند



خرید و دانلود تحقیق درباره حقیقت محمدیه


تحقیق درباره حقیقت محمدیه

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 14

 

حقیقت محمدیه

یُونس‏:الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکیمِ(1)أَ کانَ لِلنّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَیْنا إِلى‏ رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْکافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبینٌ(2)((‏الف، لام، راء. این است آیاتِ کتابِ حکمت‏آموز. آیا براى مردم شگفت‏آور است که به مردى از خودشان وحى کردیم که: مردم را بیم ده و به کسانى که ایمان آورده‏اند مژده ده که براى آنان نزد پروردگارشان سابقه نیک است؟ کافران گفتند: «این [مرد] قطعاً افسونگرى آشکار است. »))

﴿ الر﴾ اشاره به حقیقت محمدیه دارد که همان رحمت عام الهی است بقوله تعالی (وما ارسلناک الا رحمۀ للعالمین).

﴿ تِلْکَ﴾ یعنی آنچه به وسیله این سه حرف به آن اشاره می شود کتاب حکیمانه ای است که دارای جزئیات محکم و متقن است [یا به تأویل دوم در دو مقام] که اول به اعتبار هویت احدیت جمعی حق و دومی صفت واحدیت تفصیلی اوست به خداوند قسم یاد می کنم [باید افزود که] صفت واحدیت حق در باطن جبروت و ظاهر رحموت قرار دارد.

﴿ آیاتُ الْکِتابِ﴾ که دارای حکمت است.

﴿ أَ کانَ لِلنّاسِ عَجَبًا﴾ آیه شریفه تعجب کافران را زیر سؤال می برد و می فرماید با وجود اینکه سنت همیشگی خداوند ارسال وحی به پیامبرانش می باشد چرا که آنان آنرا انکار می کنند [و در ادامه می فرمایند] همانا که تعجب آنان به دلیل دوریشان از مقام پیامبر و عدم نزدیکی با ایشان و فیزیکی نبودن وحی و اعتقادات ایشان می باشد.

﴿ أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ یعنی [ایمان آوردنشان در ازل و] به واسطه عنایت ازلی حق به ایشان است [یا به تعبیر دیگر] تقرب آنان به حق تعالی به واسطه برگزیدنشان در ازل است که این فقط مخصوص به آنان بوده و احدی همانند آنان نیست و اگر اینگونه نبود آنان نیز ایمان نمی آوردند.

﴿ قالَ الْکافِرُونَ﴾ یعنی کسانی که از حق در حجاب مانده و از ظهور صفات حقانی در حقیقت محمدیه چیزی نمی دانند.

حجر:وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعًا مِنَ الْمَثانی وَ الْقُرْآنَ الْعَظیمَ(87)(( و به راستى، به تو سبع المثانى [ سوره فاتحه‏] و قرآن بزرگ را عطا کردیم.))

﴿ مِنَ الْمَثانی﴾که این اسماء را در تو نیز تکرار کرده است اولاً در هنگام تخلق به اخلاق الهی و متصف شدن به اوصافش در مقام قلب و ثانیاً: در مقام بقاء به وجود حقانی که بعد از فنای در توحید می باشد.

﴿ وَ الْقُرْآنَ الْعَظیمَ﴾ ذات جامعی که دارای جمیع صفات الهی است.

بنی اسرائیل:قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ اْلإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیرًا(88)((بگو: «اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد، هر چند برخى از آنها پشتیبان برخى [دیگر] باشند. »))

﴿ قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ اْلإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾ چرا که استعداد کامل حمل آن مخصوص به توست و توئی که در حقیقت قطب عالم بوده و از آنچه از تو فوران می کند به آنها می رسد پس انجام این کار توسط آنان ممکن نبوده و توان تحمل آنرا ندارند و به همین دلیل است که بیشترشان از پذیرش آن امتناع می ورزند.

طه:اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ لَهُ الأَسمَاءُ الحُْسنى(8) خدایى که جز او معبودى نیست [و] نامهاى نیکو به او اختصاص دارد.

﴿ لَهُ الأَسمَاءُ الحُْسنى ﴾ معنی آیه اینکه ما قرآن را از کسی نازل کردیم که متصف به جمیع صفات جمالیه و جلالیه است و از جمعیت ذاتیه‌ات بهره مند شده است و گرنه پذیرش و تحمل آن برایت مقدور نبود چرا که اثر با مؤثر و صادره با مصدر متناسبند پس چون مصدر آن ذات موصوف به جمیع اسماء حسنی است لازم است که پذیرنده نیز که توئی متصف به جمیع آنها باشی.

فرقان:تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیرًا(1)(( بزرگ [و خجسته‏] است کسى که بر بنده خود، فرقان [ کتاب جداسازنده حق از باطل‏] را نازل فرمود، تا براى جهانیان هشداردهنده‏اى باشد.))

﴿ نَزَّلَ الْفُرْقانَ﴾ منظور از فروفرستادن فرقان آشکار نمودن عقل فرقانی مخصوص به اوست چرا که به واسطه استعداد کاملش از جملگی خلق ممتاز گشته و شخصی همانند او نمی باشد پس عقل فرقانی او همان عقل احاطه کننده‌ای است که عقل کل نامیده می شود که جامع کمالات تمامی عقول دیگر می باشد و سبب آن این است که حضرت حق در حقیقت محمدیه به جمیع صفاتش تجلی نموده است در حالیکه این صفات فقط به میزان استعدادهای مردم به همه آنها اضافه شده به عبارت دیگر این ظهور همان زیادتی خیر است که بیشتر از آن ممکن نیست.

فرقان:قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ إِنَّهُ کانَ غَفُورًا رَحیمًا(6)

((بگو: «آن را کسى نازل ساخته است که رازِ نهانها را در آسمانها و زمین مى‏داند، و هموست که همواره آمرزنده مهربان است. »))

﴿ قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذی یَعْلَمُ﴾ [بگو نازل کننده آن داننده] غیبی است که محجوبان دو عالم را دسترسی به آن نیست.

فرقان:وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فی کُلّ‏ِ قَرْیَةٍ نَذیرًا(51)(( و اگر مى‏خواستیم قطعاً در هر شهرى هشداردهنده‏اى برمى‏انگیختیم.))

﴿ وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فی کُلّ‏ِ قَرْیَةٍ نَذیرًا﴾ یعنی از کمال مطلق که مردم را به وسیله آن به سوی حق فرا می خوانی بر افراد دیگر ارزانی می داشتم و بر اساس اختلاف استعداد اصناف مردم بر آنها پیامبرانی می گماردم همچنانکه فرمود (ولکل قوم هاد) پس برای هر گروه و پیامبر متناسب با آنها برگزیدیم همچنانکه قبل از حضرت رسول (ص)، حضرت موسی (ع) را بر بنی اسرائیل و شعیب را بر اهل مدین و اصحاب ایکه مبعوث نمودیم. پس مجاهده ات را آسان نمودیم چرا که مجاهده بر حسب کمال است و هر چه که کمال بزرگتر باشد مجاهده نیز بالاتر خواهد بود چرا که حضرت حق هر گروهی را به اسمی از اسمائش تربیت می نماید، پس هنگامی که فرد کامل مظهر جمیع صفات و متحقق جمله صفات است، مجاهده او همراه با همه گروه های امتش و با جمیع صفات الهی لازم است اما ما به خاطر بزرگواری ات و اینکه تو انسان کامل مطلق و قطب اعظم و حائز مقام خاتمیتی از تو اینگونه نخواستیم.

شعرا:تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبینِ(2)(( این است آیه‏هاى کتاب روشنگر.))

﴿ الْکِتابِ الْمُبینِ﴾ [کتاب مبین] کسی است که این اسماء و صفات نشانه های اویند و او همان حقیقت کامل محمدی و صاحب بیان و حکمت است همچنانکه حضرت امیر (ع) به آن اشاره دارند (و فیک الکتاب المبین الذی بأحرفه یظهر المضمر) پس معنی آیه این است که چون آن حضرت دید که مردم دعوتش را نمی پذیرند و هدایت نمی شوند احساس نمود که این عدم قبول از طرف خودش است، نه مردم، پس ریاضت و مجاهده و فنای در مشاهده را افزایش داد پس به او وحی شد که این صفات که پاکی از لوث بقایای نفسانی به شمار می آید خود مانع تأثیر در نفوس می گردد [یعنی هر چه پاکتر گردی از آنان دورتر می گردی و کمتر می توانند وحی را از تو دریافت کنند] و [باید بدانی که] کمال دربرگیرنده همه مراتب علم، همان صفات کتاب ذات توست و منظور از مبین روشن کننده همه کمالات و مراتب است که به واسطه اتصاف آن به جمیع صفات الهی و شمولش نسبت به معانی جمیع اسماء صورت می گیرد.

نمل:وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ(6)(( و حقّاً تو قرآن را از سوى حکیمى دانا دریافت مى‏دارى.))

﴿ مِنْ لَدُنْ﴾ از عین جمع وحدت که در آن مقام حجابی بین او و حضرت احدیت جز خودش وجود ندارد که همان حجاب اقدسی است که افاضه کننده استعدادها بر اعیان ثابته انسانی می باشد.

قصص:وَ لَکِنَّا أَنشأْنَا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَیهِمُ الْعُمُرُ وَ مَا کنت ثَاوِیاً فى أَهْلِ مَدْیَنَ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ ءَایَتِنَا وَ لَکِنَّا کنَّا مُرْسِلِینَ(45) لیکن ما نسلهایى پدید آوردیم و عمرشان طولانى شد. و تو در میان ساکنان [شهر] مَدْیَن مقیم نبودى تا آیات ما را بر ایشان بخوانى، لیکن ما بودیم که فرستنده [پیامبران‏] بودیم.

﴿ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ ﴾ [یعنی] علوم صفات و مشاهدات ما را [برآنان بخوان]. توضیح اینکه ای پیامبر، تو اکنون درحال سلوکی و هنگامی که از افق اعلی و حضرت احدیت و مقام قاب قوسین و سپس أولدنی نزدیک شوی، پس در آن حالت ما تو را به آنها آگاه کرده وبعد از فنا، با رجوع به مقام قلب تو را به رسالت برگزیدیم.

قصص:ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا وَ لکِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْمًا ما أَتاهُمْ مِنْ نَذیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ(46)(( و آندم که [موسى را] ندا دردادیم، تو در جانب طور نبودى، ولى [این اطّلاع تو] رحمتى است از پروردگار تو، تا قومى را که هیچ هشداردهنده‏اى پیش از تو برایشان نیامده است بیم دهى، باشد که آنان پند



خرید و دانلود تحقیق درباره حقیقت محمدیه


تحقیق درمورد کارآموزی کارخانجات شیمی صنعت حقیقت 143 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 143

 

بسمه تعالی

دانشگاه آزاد اسلامی ـ واحد شهرری

رشته شیمی کاربردی فایبرگلاس

محل کارآموزی :

کارخانجات شیمی صنعت حقیقت

استاد راهنما :

آقای مهندس تهرانی

دانشجو:

فاطمه صالحی

تابستان 1383ـ1382

مقدمه

ما درباره ماده ای بحث می کنیم که اصطلاحاً فایبرگلاس نامیده می شود. که عبارتست از پلاستیک مسلح به پشم شیشه و یا پولی استر مسلح به پشم شیشه که در حقیقت اساس بهتری نیز برای این ماده می باشند (GRP).

GRP ماده ای است سبک، با دوام و بسیار سخت که می تواند در تولید فرآورده‌های گوناگون بکار رود. این ماده را می توان به اشکال مختلف از قبیل رنگی، کدر و نیمه شفاف، نازک یا ضخیم بکار گرفت.

امروز عملاً حدی برای اندازه محصولات تولیدی از GRP وجود ندارد و برای مثال تا کنون قطعاتی به طول 60 متر برای کشتی ساخته شده است .

GRP ماده ای بی نظیر در میان مواد ساختمانی است که عملاً توسط سازنده آن شکل می گیرد. این شکل گیری می تواند در پوشش بام، مخازن شیمیایی، لوله ها ، سیلوها، ساختمانها و بدنه وسائط نقلیه یا قایق ها مورد استفاده قرار گیرد و در این مسیر سازنده از ترکیبات پیش ساخته استفاده نمی کند بلکه خود مواد را در محل می سازد.

GRP چیست: GRP ترکیبی است از زرین قابل ارتجاع و بادوام با پشم شیشه بسیار سخت زرین تشکیل و پسنده اصلی و معمولاً یک زرین پولی استر است. این زرین بهنگام بکارگیری حالت چسبنده دارد که وقتی به شکل صحیح مورد استفاده قرار گیرد به ماده ای جامه و سخت تبدیل می گردد که در ریخته گری و تولید فرآورده‌هایی از قبیل دکمه و غیره بکار گرفته می شود. و اما همانطوریکه سیمان را می توان به میله‌های آهنی مسلح که در زرین‌های پولی استر را نیز می توان به پشم شیشه مسلح نمود تا GRP بدست آید و این درست کاری است که سازنده فایبر گلاس انجام می دهد. و از یک قالب سطحی استفاده کرده و با قراردادن لویه‌های پشم شیشه و زرین مایع، ضخامت لازم را بدست می آورند و یا اشکال دیگری از قالبگیری را انجام می دهد و بهمین ترتیب پس از جداسازی محصول از قالب میتوان تعداد زیادی در بخشهای مختلف GRP با خانواده پلاستیک مورد بررسی قرار می گیرد و همچنین تکنیک ها و مسائل تولید GRP مورد بحث قرار می‌گیرد.

بخش اول

پلاستیک مسلح

پشم شیشه

پشم کردن

زرین‌های پولی استر

موارد استفاده

بخش دوم

انعقاد و سخت شدن

کاتالیزور و شتابدهنده

زرین‌های پیش شتابی

واکنش‌های پروراندن

فرمول سازی برای سخت شدن سریع

سیستم دیگر پروراندن سریع

سیستم دیگر پروراندن سرد

عوامل مؤثر در زمان انعقاد

فرمول بندی

مواد رنگی

مواد پرکننده

مواد نرم کننده (پلاستیک‌ها)

مخلوط کردن

کنترل انعقاد

بخش سوم

زرین کرسیتیک غیر مسلح

مواد پر کننده

روکش کردن سطوح

دکمه ریزی



خرید و دانلود تحقیق درمورد کارآموزی   کارخانجات شیمی صنعت حقیقت 143 ص