لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 68 صفحه
قسمتی از متن .doc :
فصل اول :
آشنایی با مکان کارآموزی
مقدمه:
شرکت تراشکاری مجد در سال 1376 با هدف توسعه صنایع مادرکه عمده ترین آن صنعت تراشکاری و قالبسازی می باشد، تاسیس گردید. عمده فعالیتهای شرکت از بدو تاسیس ساخت انواع قطعات تراش براب شرکتهای عمده و مادر و همچنینی قالبهای اکستروژن و دستگاههای صنعتی خاص بوده و سپس با کسب دانش فنی لازم به سوی ساخت انواع قالبهای سردکار و فورج نیز قدم برداشته است. در ادامه به تاریخچه و گوشه ای از فعالیتهای این شرکت پرداخته می شود.
فصل دوم :
بخشهای مرتبط با رشته علمی کارآموز
تاریخچه ماشین تراش
ماشین های تراش که ابتدائی ترین نوع ماشینهای افزار بشمار می روند تاریخچه آن بین قرن 17و18 شروع شده که در ابتدا معمولی ترین و یا قدیمی ترین روش تراش تراشیدن چوب بوسیله درخت است . بدین معنی که دو سر چوب را بین دو درخت قرار داده و یک طناب به شاخه درخت بسته و انرا حول چوب مورد نظر پیچیده و طرف دیگر طناب را شخص دیگری گرفته و با دست طناب را به حرکت در خواهد آورد. شخص دومی که در طرف مقابل قرار گرفته با رنده چوب را می تراشد . این روش قدیمی ترین روش تراش بوده که بعد از مدتی تکامل پیدا کرد.
اولین ماشین تراش در سال 1740 در فرانسه ساخته شد . در این ماشین وسیله چرخش محور اصلی بوسیله ی دست خواهد بود که دسته گرداننده محور آن مستقیما روی پیش دستگاه که به محور اصلی متصل است توسط دو چرخ دنده ساده به میله پیچ بری متصل می باشد قرار گرفته است . در این نوع ماشین برای
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
رسـول خـدا(ص ) بـراى هـر چـه رسمى تر شدن امر جانشینى امیرمؤمنان (ع ) مراسمى را به شیوهمعمول آن روزگار اجرا کرد. این مراسم عبارت بود از گذاشتن عمامه بر سرحضرت على (ع ). اعـراب در آن روزگـار تـاج نـداشـتند و عمامه به منزله تاجشان بود. پیامبر بزرگواراسلام (ص ) عـمامه خود را که (سحاب ) نام داشت ,بر سر حضرت على (ع ) گذاشت وبدین ترتیب بطور رسمى وى را به عنوان جانشین تعیین کرد. روایتهاى گوناگونى در این باره نقل شده است . از آن جمله اینکه پیامبر(ص ) با دست خود عمامه را بـر سـر حـضـرت على (ع ) نهاد و از روبه رو به وى نگریست , آن گاه رو به اصحاب کرد و فرمود: تـاجـهـاى فرشتگان چنین است . روایتهاى دیگرى بیانگر آن است که پیامبر(ص ) پس از گذاشتن عـمـامـه , جـمـلـه مـعـروف (هـر کـس کـه مـن مـولاى اویـم این على (ع ) مولاى اوست ) را نیز فرمود. برخى از افراد گفته اند: سخن رسول خدا(ص ) مبنى بر دوست داشتن على (ع ) دلالت برجانشینى وى پس از آن حضرت نمى کند و تنها بیانگر این امر است که باید على (ع ) رادوست داشت .در پاسخ باید گفت : اول آنکه شنوندگان گفتار رسول خدا(ص ) برداشتى غیر از دوستى داشتند, چـرا کـه مـراسـم بیعت انجام دادند. دوم , به فرض آنکه سخن پیامبر(ص ) تنها بردوستى على (ع ) دلالـت کند, خود بیانگر آن است که توجه پیامبر(ص ) به دلیل شایستگى و لیاقتى بود که على (ع ) داشـت . اگـر هـم پیامبر(ص ) بروشنى نگفته بود که على (ع )جانشین پس از من است , مردم خود بـایـد مـى دانستند که پس از پیامبر(ص ) کسى را به جانشینى برگزینند که بیش از دیگران موردتوجه و علاقه حضرتش بوده است . بـراسـتـى اگر توجه و دوستى پیامبر(ص ) نمى توانست ملاک انتخاب باشد, چرا نسبت به دیگران عـنـوان مى شود که مورد عنایت پیامبر بوده اند و مواردى بسیار کم اهمیت را ـ برفرض درستى ـشـاهـد مـى آورنـد . حـقـیـقت امر این است که دست سیاست بازى ,فضیلت و شایستگى حضرت على (ع ) را ندیده گرفت و او را از صحنه کنارزد.
جانشینى على (ع ) و کامل شدن دین
حادثه غدیر از جنبه دیگرى نیز قابل دقت و اهمیت است . به عقیده بسیارى از مفسران آیه زیر که ازکـامـل شـدن دیـن اسلام و نومیدى کافران خبر مى دهد در روز غدیر خم و پس از تعیین حضرت على (ع ) به جانشینى پیامبر نازل شده است .... الـیـوم یـئس الـذیـن کـفـروا مـن دیـنکم فلاتخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم و (( اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا... )) امـروز کافران از اینکه به دین شما دستبرد زنند نومید شدند, پس شما از آنان نترسید و از من بیمداشـتـه بـاشـیـد. امروز دین شما را کامل گردانیدم و بر شما نعمت را تمام کردم و آیین اسلام را برایتان برگزیدم .از ایـن آیـه اسـتفاده مى شود که انتخاب حضرت على (ع ) ضمانتى براى اجراى احکام دینى بود. در حـقـیقت با تعیین على (ع ) به عنوان مرجع مردم در امور اسلامى , دین اسلام به درجه کمال خود رسید و رسول خدا(ص ) با انجام این کار بزرگ ادامه کار را به اهل آن سپرد و رسالت الهى اش را به پایان برد.سپاه اسامه رسـول خـدا(ص ) در واپـسـیـن روزهـاى زنـدگـى , سـپـاهـى براى جنگ بارومیان تدارک دیدکـه فرماندهى آن با جوانى به نام (اسامة بن زید) بود. آن حضرت بر شرکت افراد در این سپاه تاءکید فـراوان ورزیـد و کـسانى را که از رفتن خوددارى کنند نفرین کرد. تنها چند نفر را ازرفتن معاف کـرد کـه حـضـرت عـلى (ع ) از جمله آنان بود. با این وجود تعداد زیادى از افرادکه گردانندگان صحنه سقیفه از سرشناس ترین آنها بودند, از رفتن سر باز زدند و به شهربازگشتند. بـراستى پافشارى و شتاب پیامبر(ص ) در اعزام سپاه اسامه براى چه بود؟ شکى نیست که یک علت آن مقاصد نظامى بود, اما رخدادهاى بعدى سبب دیگرى را هم آشکارمى سازد. حقیقت امر این بود که پیامبر(ص ) مى خواست عناصر مزاحم استقرارجانشینى حضرت على (ع ) را از مدینه دور سازد. آن حـضـرت بـا آگـاهـى از روحیه یارانش بخوبى پیش بینى مى کرد که با جانشین او به مخالفت بـرمـى خیزند. از این رو, مى خواست راه توطئه را ببندد, ولى آنان با سرپیچى از فرمان پیامبر(ص ) هدفهاى خویش را عملى ساختند.
رسول خدا(ص ) وقتى دریافت کسانى که باید از مدینه بیرون مى رفتند سرپیچى کرده وکنار بستر آن حـضـرت نـشـسته اند, متوجه توطئه گردید.کاغذ و قلم خواست و فرمود:مى خواهم چیزى را بـنویسم که پس از من هرگز گمراه نشوید, ولى آنان مانع شدند و یک تن از آنان (عمر) بى ادبانه گفت : بیمارى بر او چیره شده این مرد هذیان مى گوید. وقـتـى رسـول خـدا(ص ) دیده از جهان بر بست هم او میان مردم آمد و براى جلب توجه اذهان به سـوى خـودش فـریـاد زد: مـحـمد هرگز از دنیا نرفته است . هر کس بگوید او مرده سروکارش با شـمشیر من خواهد بود. پس از ساعتى ابوبکر از بیرون مدینه رسید و به میدان آمد و به اصطلاح او را بـه خـطـایـش آگاه ساخت که نه محمد(ص ) نیز همانندپیامبران گذشته از میان مردم رفته است .بـه این ترتیب , مردم در یک سردرگمى واقع شدند و سپس آن دو با ابوعبیده جراح همراه شده به مـحـل سـقـیـفـه بـنـى سـاعده رفتند و فردى را که مورد نظر خودشان بود به جانشینى پیامبر برگزیدند, و از این لحظه به بعد, مسیر تاریخ اسلام بطور کامل عوض شد و به سویى رفت که مورد خواست و رضایت خدا و رسولش نبود.خـوشـبختانه براى جانشینى امام خمینى(قدسره ) در نظام , مشکلى اساسى پیش نیامد,اگر چه مـشـکـلـى بود و به لطف الهى برطرف شد. در واقع درس آموزى از حادثه رحلت پیامبر(ص ) این نـتـیجه را براى نظام ما به بار آورد که خبرگان امت به سرعت جانشین امام را تعیین کردند. اگر خـداى نکرده امام خمینى قدس سره , خود آقاى منتظرى را از قائم مقامى خلع نمى کرد, سرنوشت انقلاب نگران کننده بود.
الحمد لله و الصلاة و السلام على رسول الله محمد و على آله و اصحابه و من تبعه بإحسان الى یوم الدین.
با تشکر از رد فعل حسنه ى شما که ناشى از حب و مودت شما به اهل البیت و همچنین آرامش و مدارا براى شنیدن رأیى که قبولش مقدارى برایتان سخت آمده .
بنده اینجا قسمتى از سخنان خودتان را برایتان ترجمه مى کنم :
"فکلمه علی ( رضی الله عنه ) وقال : إنک استبددت علینا بالأمر وکنا نرى أن لنا حقا لقرابتنا من رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) ، فلم یزل یکلم أبا بکر حتى فاضت عینا أبی بکر ، ثم بایعه العشیة " . قوله ( ولم یتباعد العهد ) الواو للحال یشکی إلیه ( صلى الله علیه وآله ) من أمته بعده فی تظافرهم على غصب حقه وحقها ( علیهم السلام ) وهضمها على قرب عهدهم به ( صلى الله علیه وآله ) وطراوة ذکره أو الذکر الذی هو القرآن الآمر بإکرام ذوی القربى ، وزعمتم أن لا إرث لنا ، أفحکم الجاهلیة تبغون ، ومن أحسن من الله حکما لقوم یوقنون * ( ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه وهو فی الاخرة من الخاسرین"
در اینجا امام علی (ع ) مى گوید: تو أمر خودت را بر ما تلقین کردى و در حالیکه ما بخاطر نزدیکى و خویشاوندى مان به رسول الله ( صلى الله علیه و اله و سلم ) حقى ( خلافت و حکم ) براى خودمان قائل مى داشتیم.
اینجا به روشنى امام على سبب طلب خلافت از جانب خود را " خویشاوندى " به رسول الله دانسته و سخنى از حکم خدایى و امامت خدایى ندارد و نسبت آنرا نیز " امامت الهى " نمى شناسد!
و بعد چشمان ابوبکر از گفتار على گریان شده و سپس على با ابوبکر بیعت مى کند.
این همان موضوعى است که خواستم نظر شما را بدان جلب کنم.
مجتمع مسلمانان بعد از رسول اسلام صلوات الله علیه یک مجتمعى آزاد بوده و هر کس مى توانسته خود را کاندید در انتخابات آزاد کرده و این کلام امام علی در حقیقت نقضى شدید به اعتقاد شماست که فکر مى کنید " امامت منصبى و مقامى الهى ست و مردم در آن دستى نداشته و حتى خود امام نیز به اختیار خودش امام بعدى اش را انتخاب نمى کند بلکه خداوند به او امر مستقیم داده و بایستى بر آن رویه جلو رود ! "
امامت بنابه اعتقاد شما ، همان نبوت است که به شکل و نامى دیگر ادامه یافته و در حقیقت حق انتخاب را از مردمان برداشته و آنرا به خدانسبت داده است.
نبوت به امر خدا ختم یافته یعنى دیگر کسى نمى تواند سخن و امر خود را ماوراء بشر توصیف کرده و مردم را به تعبد بدان دعوت کند.
البته ما عصمت صحابه و آل بیت را قبول نداشته و آنان را در امور زندگى شان مجتهدانى که سعى خود را در خدمت این دین به کار گرفته ، مى دانیم .
و در اینجا نظر شما را به این مورد نیز جلب مى کنم:
در عبارات زیر که انتساب آنرا به دختر رسول الله صلى الله علیه و على اله وسلم ، غیر ممکن مى بینم ، فاطمه (ع ) با یاد کردن آیه ى " وارث شدن سلیمان از داود " و آیه ى " طلب کردن زکریا ( ع ) از خدا وارثى که از آل یعقوب و او ارث برده و او را مورد رضا قرار دهد " سخن رانده .
ایشان ( فاطمه رضی الله عنها ) خود را همانند آنان ( سلیمان و یحیى ) به طلب ارث خود از رسول الله صلوات الله علیه پرداخته ، که با نظرى به قرآن و زندگى آن انبیاء ثابت مى شود که هیچ هدف آن انبیاء ارث مال نبوده بلکه " ارث نبوت " بوده است.
اولاً ، داود (ع) صاحب اولاد فراوان بوده ( بیش از صد ) و اگر قرار بود از ارث مال سخن آید به همه آن فرزندان یکسان مى رسید و لازم نبود خداوند فقط به ذکر سلیمان اکتفاء کند.
خداوند سلیمان را وارث نبوت و ملک از داود ساخت .
ثانیاً ، نبى الله زکریا (ع ) خود فردى بنابه روایات نجار بوده و مالدار نبوده که از خداوند طلب وارث مال نماید .
در ضمن در درخواست نبى الله زکریا (ع) به خوبى واضح است که او مى خواهد صاحب فرزندى باشد که همانند خودش و یعقوب " نبی " باشد .
زیرا او مى فرماید : رب . . فهب لى من لدنک ولیا * یرثنى ویرث من آل یعقوب واجعله رب رضیا .
خداوندا از جانب خودت به من یک " ولی " بخشایش فرما که از من ارث برده و از آل یعقوب و او را از مورد رضاى خودت قرار ده.
و هنگامى که خداوند بشارت یحیى نبی ( ع ) را به او داد، کاملاً واضح شده که این همان در خواست ذکریا بود ( درخواست فرزندى که بر مقام نبوت باشد ) .
اینهم سخنانى که به سیدة فاطمه رضی الله عنها نسبت داده شده ، دوباره مراجعه کنید.
أیها ( 1 ) معشر المسلمین ، أأبتز إرث أبی ، یا بن أبی قحافة ؟ ! أبى الله ( عزوجل ) ( 2 ) أن ترث أباک ولا أرث أبی ؟ ! لقد جئت شیئا فریا ، جرأة منکم على قطیعة الرحم ، ونکث العهد ، فعلى عمد ما ترکتم کتاب الله بین أظهرکم ونبذتموه ، إذ یقول الله ( عزوجل ) : * ( وورث سلیمان داود ) * ( 3 ) . ومع ما ( 4 ) قص من خبر یحیى وزکریا إذ یقول * ( رب . . فهب لى من لدنک ولیا * یرثنى ویرث من آل یعقوب واجعله رب رضیا ) * ( 5 ) . وقال ( عزوجل ) : * ( یوصیکم الله فی أولادکم للذکر مثل حظ الانثیین ) * ( 6 ) وقال ( تعالى ) : * ( إن ترک خیرا الوصیة للوالدین والاقربین ) * ( 7 ) . فزعمتم أن لا حظ لی ، ولا أرث من أبی ! أفخصکم الله بآیة أخرج أبی منها ؟ ! أم تقولون أهل ملتین لا یتوارثون ( 8 ) ؟ ! أو لست وأبی من أهل ملة واحدة ؟ ! أم أنتم بخصوص القرآن وعمومه أعلم من النبی ؟ !
" فأتبعها رافع بن رفاعة الزرقی ، فقال لها : یا سیدة النساء ، لو کان أبو الحسن تکلم فی هذا الامر وذکر للناس قبل أن یجری هذا العقد ، ما عدلنا به أحدا . فقالت له بردنها : " إلیک عنی ، فما جعل الله لاحد بعد غدیر خم من حجة ولا عذر "
عجیب اینکه بعد از خطبه اى طولانى که به فاطمة سلام الله علیها نسبت داده شده ، شخصى بنام رافع بن رفاعة الزرقی به دنبال ایشان آمده و مى گوید : اى خانم خانمها ، اگر ابو الحسن ( امام على ) در این موضوع ( فکر مى کنم منظورش امامت ) حرفى زده بود و مردم را یاد آورى نموده بود قبل از این عقد ( بیعت ) ، ما کسى را به او ترجیح نمى دادیم .
و سخن ما نیز اینست ، آیا امام على (ع) برخلاف امر خدا و رسول ، مردم را از راهنمایى دور کرده و آنان را در امرى " خلاف خدا و رسولش " همراهى مى کند؟!
فقال أبو بکر لها : صدقت یا بنت رسول الله ، لقد کان أبوک بالمؤمنین رؤوفا رحیما ، وعلى الکافرین عذابا ألیما ، وکان - والله - إذا نسبناه وجدناه أباک دون النساء ، وأخا ابن عمک دون الاخلاء ( 7 ) آثره على کل حمیم ، وساعده على الامر العظیم ، وأنتم عترة نبی الله الطیبون ، وخیرته المنتجبون ، على طریق الجنة ( 8 ) أدلتنا ، وأبواب الخیر لسالکینا ( 9 ) . فأما ما سألت ، فلک ما جعله أبوک ، مصدق قولک ، ولا اظلم حقک ، وأما ما سألت من المیراث فإن رسول الله قال : " نحن معاشر الانبیاء لا نورث
در عبارات فوق ، ابوبکر صدیق با حق شناسى و محبت تام و شناسایى حق اهل البیت ، با تکرار حدیث رسول اسلام (ص) نشان مى دهد که اولیت و برترى نزد او التزام به حدیث رسول الله صلى الله علیه و اله و سلم است.
و براى اینکه همه ى موضوعات قاطى و مخلوط نشود ، موضوع دفن فاطمه سلام الله علیها را یا به موضوعى جدا یا مختصراً این سؤال را طرح کنم که :
آیا امام على (ع ) تمام مسلمانان و صحابه را با خبر و بر نماز جنازه ى همسر خود خواند و بعد با روبرویى به ابوبکر گفت: تو اجازه ى نماز خواندن ندارى ؟!
و همه ى مسلمانان بر این امر که نماز جنازه " سنت کفایت" است ، تأکید دارند .
یعنى ، اگر عده اى خواندند ، دیگر واجب بودن آن از بقیه برداشته مى شود.
و اینکه امام على در شبانه خلیفه ى مسلمانان را خبر نداده ( در صورت صحیح بودن خبر ) جز این نیست که لزومى بر این امر نبوده است.
و در باره ى مخفى بودن قبر فاطمه سلام الله علیها این سؤال وارد است :
آیا در کتابهایتان ننوشته که " امام حسن علیه السلام " بنابه وصیتى در کنار مادر دفن شد؟
اگر قبر حسن رضی الله عنه معلوم شده بود ، قبر مادر در کنار او بوده و یکى از شیعیان نیز کتابى نوشته که ثابت کرده که قبر سیدة فاطمة (ع) معلوم بوده است. ( برایتان نشان و مؤلف آنرا مى آورم ، زیرا الآن به خواطرم نیست )
باز تکرار مى کنم که کتابها مخلوطى از حقیقت و دروغ است و هدفى جز به زیر سؤال قرار دادن اهل بیت و صحابه نیست.
زیرا آنان حمل کننده ى این کتاب ( قرآن ) و حفظ آن و سنت رسول بوده اند .
و دشمنان اسلام به خوبى مى دانند که با زیر سؤال قرار دادن اولین نسل همزمان رسول اسلام ، بزرگترین ضربه ى خود را بر این دین که به سوى شرق و غرب منتشر مى شده ، نشانه داده اند.
زیرا بیعت اهل بیت با صحابه و همکارى آنان در خلافت اسلامى جز شریک بودن آنان در تصمیم هاى آنان نیست.
از الله تعالى طلب دارم که در این روزهاى مبارک به آن راهى هدایت کند که رسول خاتم محمد بن عبد الله صلى الله علیه و على آله وسلم بوده و اهل بیتش نیز بر آن منهج راه نهاده و مردم را رهنما مى شدند.
واقعه غدیر خم
کتاب: فروغ ولایت ص 124 تا 142
نویسنده: استاد جعفرسبحانى
پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم در سال دهم هجرت براى انجام فریضه وتعلیم مراسم حجبه مکه عزیمت کرد. این بار انجام این فریضه با آخرین سال عمر پیامبر عزیز مصادف شد و از این جهت آن را «حجة الوداع» نامیدند. افرادى که به شوق همسفرى ویا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند تا صد وبیست هزار تخمین زده شدهاند.
مراسم حجبه پایان رسید وپیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم راه مدینه را،در حالى که گروهى انبوه او را بدرقه میکردند وجز کسانى که در مکه به او پیوسته بودند همگى در
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 7 صفحه
قسمتی از متن .doc :
اسرائیل _ ترکیه: رابطه راهبردی یا ائتلاف موقتی؟
اسرائیل و ترکیه به دلایل راهبردی با هم همکاری می کنند و عنوان مناسب رابطه آنها» رابطه راهبردی «است نه» ائتلاف «. هیچکدام از دو طرف ملزم نیست در صورتی که یکی از آنها مورد حمله قرار گرفت، وارد جنگ شود.
ترکیه و اسرائیل از سالهای دهه ۱۹۵۰ با هم روابط غیررسمی داشتند اما این رابطه در سالهای دهه ۱۹۹۰ بعد علنی و جدیدی پیدا کرد که فرماندهان نظامی آنها یک رشته تمرین ها و موافقت نامه های نظامی را شروع کردند. تا سال ،۲۰۰۰ این رابطه گسترش یافت و شامل تمرینهای نظامی و آموزش مشترک، تولید مشترک سامانه های موشکی، ارتقای هواپیمای آمریکایی .
برقراری روابط نزدیک با اسرائیل اقدام جسورانه ای برای ترکیه بود. این اقدام آنکارا که مدتها از مواضع اعراب در مورد فرایند صلح حمایت می کرد، رنگ و بوی تغییر جانبداری عمده در فرایند صلح عرب _ اسرائیل داشت. اما اینگونه نبود. موافقتنامه ۱۹۹۳ اسلو به خصوص به رسمیت شناخته شدن اسرائیل توسط سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف)، این امکان را به آنکارا داد که بدون انتقاد از جانب ساف، رابطه با اسرائیل را پیگیری کند. سیاست علنی ترکها در قبال فرایند صلح همچنان مبتنی برطرفداری از فلسطینیان است. ترکیه در سال ۱۹۸۸ «کشور فلسطینی را به رسمیت شناخت اما هیچ نقش قابل توجهی در معادله اسرائیل _ فلسطینیان ندارد. در این حال، نزول رابطه آنکارا با جهان عرب و ایران گسترش مناسبات آن را با اسرائیل تسهیل کرد.اسرائیل و ترکیه به دلایل راهبردی با هم همکاری می کنند و عنوان مناسب رابطه آنها» رابطه راهبردی «است نه» ائتلاف «. هیچکدام از دو طرف ملزم نیست در صورتی که یکی از آنها مورد حمله قرار گرفت، وارد جنگ شود و تصور شرایطی که هر کدام از این دو دست به چنین کاری بزنند، دشوار است. این راهبرد بر پایه دو نیاز مشترک استوار است: مهمترین آن بعد نظامی _ امنیتی و دومی اقتصادی است. از میان حدود بیست و چهار موافقت نامه که ترکیه و اسرائیل از سال ۱۹۹۳ با هم امضا کرده اند، قراردادهای اصلی در برگیرنده همکاری و آموزش نظامی، همکاری دفاعی _ صنعتی و یک قرارداد تجارت آزاد بوده است که همه در سال ۱۹۹۶ منعقد شدند. هر دو طرف از آنها منتفع شده اند:
اسرائیل برای آموزش خلبانهای خود در مأموریتهای دوربرد به قلمرو هوایی ترکیه دسترسی پیدا می کند، توانایی خود را برای جمع آوری اطلاعات از سوریه، عراق و ایران افزایش می دهد، بازار فروش اسلحه خود را گسترش می دهد، از انزوای منطقه ای خود می کاهد و خود را به عنوان شریکی برای کشورهای مسلمان نشین اتحاد شوروی سابق مطرح می کند. اسرائیل جنگنده های اف۴ و اف۵ ترکیه را ارتقا داده و مطبوعات اسرائیل از تدوین قراردادهای نظامی دیگر خبر داده اند.
ترکیه دانش نظامی خود را از طریق آموزش مشترک و همکاری نزدیک با ارتش اسرائیل تقویت می کند، توانایی جمع آوری اطلاعات خود را از همسایگان مخاصم و بالقوه دشمن افزایش می دهد و مهمتر اینکه به منابع تسلیحاتی پیشرفته دست می یابد که طرفداران یونانی ها، ارمنی ها، کردها و حقوق بشر نمی توانند جلوی آن را بگیرند. آنکارا به همین دلیل نمی تواند به کشوهای اروپای غربی و آمریکا به عنوان منبع تسلیحاتی مطمئن نگاه کند. به علاوه ترکها فکرمی کنند روابط نزدیک با اسرائیل در طول زمان جایگاه آنان را نزد کنگره آمریکا بهبود خواهد بخشید.
انگیزه ابتدایی آنکارا برای ایجاد روابط نزدیک با اسرائیل تقویت بازدارندگی آن در برابر سوریه بود که با اسرائیل و ترکیه هم مرز و مدتها از جنبش جدایی طلب کرد ضد ترک شامل حزب خلق کرد (PKK) و سایر گروههای تروریستی ضد ترک حمایت کرده است. ترکیه توانست در اکتبر ۱۹۹۸ که دمشق زیر فشار تهدید حمله عبدالله اوجالان رهبر این حزب را اخراج کرد تا حد زیادی به این هدف دست یافت. تصور غالب بر این است که اسد رئیس جمهوری سوریه از آن بیم داشت که جنگ با ترکیه، اسرائیل را نیز وارد مناقشه کند و از این رو تصمیم گرفت تسلیم اوجالان مسیر عاقلانه تری است. در مورد بعد اقتصادی، حجم تجارت دو جانبه در سالهای دهه ۱۹۹۰ گسترش یافت، به خصوص با موافقتنامه تجارت آزاد دو جانبه ،۱۹۹۷ حجم تجارت که در سال ،۱۹۸۹ ۹۰ ملیون دلار بود، در سال ۱۹۹۹ به ۹۰۰ میلیون دلار افزایش یافت، یعنی ده برابر افزایش. در سال ،۱۹۹۹ اسرائیل به صورت بزرگترین بازار صادراتی ترکیه در خاورمیانه درآمد. همچنین اسرائیل امکان خرید آب را از ترکیه بررسی می کند.ترکیه و اسرائیل عقاید متفاوتی درباره برخی موضوعهای مهم مربوط به امنیت منطقه دارند. ترکیه از عراق یکپارچه و دولت مرکز مقتدر حمایت می کند و حتی حاضر بود صدام حسین چتر حکومت مرکزی خود را بر منطقه شمال بگستراند که عمدتا شامل استانهای کردنشین است. اسرائیل عراق ضعیف، تجزیه شده و حتی ورشکسته را ترجیح می دهد که همه اینها نزد ترکیه مطرود است. آنکارا از ظهور یک کشور کرد بیمناک است که اسرائیل در گذشته مشوق آن بود. اسرائیل به ایران به دیده تهدید وجودی می نگرد. ترکیه به رغم اختلافات ایدئولوژیک و روابط اغلب پرتنش با تهران، چنین دیدگاهی ندارد.
جنبه های نظامی و اقتصادی همکاری ترکیه _ اسرائیل احتمالا همچنان قوی خواهد ماند. در واقع موانع چندانی وجود ندارد. بیشتر انتقاد از جانب کشورهایی مطرح شده که با ترکیه هم مرز هستند و بیش از سایرین به طور مستقیم تهدید را احساس می کنند، یعنی ایران، سوریه و قبلا عراق شدت مخالفتهای منطقه ای و در میان کشورهای مسلمان مانند اقدام ایران در جریان نشست سازمان کنفرانس اسلامی در سال ۱۹۹۷ در تهران، اغلب کمتر از آن است که نمایانده می شود پیش بینی در این مورد که مناسبات ترکیه _ اسرائیل منطقه را تجزیه می کند و باعث شکل گیری ضد ائتلافهای تهدیدکننده ای مثلا
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 51
باسمه تعالی
مقدمه
یکی از مهم ترین موضوعاتی که امروزه دست اند ر کاران تعلیم و تربیت کشور را به خود مشغول کرده است، نحوه ی مواجه شدن آموزش و پرورش با فرصت ها و تهدید های حاصل از گسترش و توسعه ی فناوری اطلاعات و ارتباطات و برنامه ریزی دقیق و اصولی برای بهره بردای و استفاده از آن است به ویژه ، با توجه به تاثیر این فناوری های نوین در شیوه های یاددهی - یادگیری و تغییر نقش معلمان ، ضروری است که زمینه هایی فراهم شود تا هم وزارت آموزش و پرورش موجود در جامعه ی معلمان را شناسایی کند و هم معلمان گرامی به شناسایی و ارتقای مهارت های خود در کاربرد فناوری های نوین نظیر IDT و IT در آموزش بپردازد. از این رو ، معاونت آموزش و پرورش نظری و مهارتی با همکاری سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی کشور ، بر اساس مندرجات این راهنما و شیوه نامه ی مربوط در سال تحصیلی جاری ، اقدام به بر گزاری جشنواره ای با عنوان « جشنواره ی روش های تدریس فعال مبتنی بر IT » میان دبیران شیمی و جغرافیای دوره ی متوسطه در 8 استان کشور اقدام نموده است . انتظار می رود که همکاران و دست اندر کاران گرامی ، با مطالعه دقیق شیوه نامه و محتوای این کتابچه ی راهنما ، زمینه های مناسب اجرای این جشنواره را هر چه مطلوب تر فراهم نمایند . با توجه به فعالیت های انجام شده در حوزهی فناوری اطلاعات و تجربیات به دست آمده ، معلمان می توانند با هر میزان آمادگی در حوزه ی ICT ، در این جشنواره شرکت کنند در صورت انتخاب ، در دوره های آموزشی حضور یابند و نسبت به ارتقای تجربیات خود در انجام زمینه ، مبادرت ورزند .
تدریس برای فردا
« تغییر نقش معلم در کلاس درس »
ICT چه تاثیری بر معلم و روش تدریس او دارد ؟ نقش معلم چگونه تغییر می کند ؟
ICT یکی از عوامل تغییر در کلاس های درس است که ویژگی مهمی دارد وآن ، این که هم عاملی برای ایجاد تغییرات و هم ابزاری تغییر دهنده است. ظهور و پیدایش جامعه ی اطلاعاتی ، بسیاری از فریضه های ما را در زمینه ی آموزش با پرسش های اساسی روبه رو ساخته است . فناوری های جدید ارتباطات و اطلاعات ، دنیایی را که در آن زندگی می کنیم و روش های یاد گیری چگونه زیستن را تغییر داده اند. ICT ، منبعی برای تولید دانش ، بستری برای انقال محتوا و ابزاری برای تعمل و مباحثات یاددهی - یادگیری می باشد . ورود ICT به کلاس های درس ، چه تاثیری بر معلمان دارد ؟ آیا بر میزان کار و فعالیت آن ها می افزاید یا آن را کاهش می دهد ؟ آیا ICT ابزاری برای کمک به تدریس برنامه ی درسی است یا محتوای برنامه ی درسی را افزایش می دهد ؟ آیا محتوای آموزشی و چگونگی و کیفیت آموزش را تغییر می دهد؟
در این بخش به بررسی این دو پرسش می پردازیم :
- فناوری چه تاثیری بر مدار می گذارد ؟
چگونه ICT یاد گیری را غنی تر می سازد ؟
ارتباطات
کاربردهای جدید فناوری ارتباطات و اطلاعات چون پست الکترو نیکی ، اینترنت و شبکه ی جهانی و ویدئو کنفرانس ، امکانات ارتباطی گوناگونی را برای مدارس فراهم آ ورده است . در کلاسی که دانش آموزان به اینترنت دسترسی دارند ، ارتباط با خارج از محیط و فرهنگ مدرسه میتواند امکان درک فراتر از محیط اطراف و فرهنگ را فراهم نماید. دانش آموزان در یک شهر ، استان و کشور می توانند تجربیات خود را از طریق پست الکترونیکی یا ویدئو کنفرانس با دانش آموزان شهر ها ، استان ها و کشور های دیگر به اشتراک گذارند. آن ها هنگام کار با ICT اغلب در گروه ها با یکدیگر مشارکت می کنند . تجربه ی کار گروهی ICT بر رشد و توسعه ی مهارت های فردی- اجتماعی تاثیرات مفیدی دارد. در حل مسائل به شکل گروهی، در عین این که همه به طور فعال درگیر انجام دادن تکلیف و فعالیت اند ، هر دانش آموز نقش خاصی دارد . ICT ابزاری مناسب برای برقراری ارتباط و کنترل آن در اختیار دانش آموز قرار می دهد . دانش آموزان در مواجه با چالش های موجود ، اعتماد به نفس خود را افزایش می دهند و احساس قدرت می کنند . این امر روابط بین معلمان و دانش آموزان را تغییر می دهد . ارتباط های on -Iine به دانش آموزان قدرت کنترل می دهد . در این حالت ، معلم یک رهبر ، هدایت گر ، یاری دهنده ، همکار و ارز یاب است که نقش سنتی کارشناس موضوعی وی را با مدیر برنامه تلفیق می کند .ICT از طریق درگیر کردن دانش آموزان در کار جمعی مشترک ، یک کلاس درس را به محیطی جامع با دایره شمول وسیع تر تبدیل می کند . ظرفیت و قابلیت ICT به گونه ای است که برای هر دانش آموز ، با هر میزان توانایی مورد استفادهقرار می گیرد . ICT مجموعه ای از ابزار را برای دانش آموز فراهم می سازد تا پس از تسلط بر نکات فنی ، تکالیف و فعالیت های آموزشب را به شکلی جالب تر و لذت بخش تر ارائه نمایند . لازم به یاد آوری است که برخی اوقات این امر با سر خوردگی و یأس همراه است . یکی از چالش هایی که ICT برای معلمان تدارک می بینند تعریف نقش آنان به عنوان تسهیل کننده یاد گیری ، سازمان دهنده ی کار های گروهی ، مدیر فعالیت های کلاس درس و... است. به این ترتیب ، معلمان بیش تر وقت خود را صرف پشتیبانی تک تک افراد یا گروه ها خواهند کرد و کم تر به تدریس در کلاس خواهند پرداخت . نیکلاس نگروپونته می گوید: « ما می توانیم جامعه ای با تعداد کمتری دانش آموز که توانایی یاد گیری در آن ها کم است و محیطی که قابلیت آموزشی بیشتری دارد، داشته باشیم. رایانه ها این تغییرات را ایجاد می کنند.» استفاده از ICT محیطی بت قابلیت آموزشی ویژه در کلاس درس ایجاد می کند که به طور مسلم در ظهور ظرفیت های پنهان دانش آموزان اثر گذار خواهند بود .
غنی سازی یاد گیری
برنامه های درسی باید دوباره مورد بررسی قرار گیرند . یادگیری های لازم برای مواجه باآینده ، فراتر از یادگیری دانش محور در مدارس سنتی است . در پی یک دستور کار ، کمیسیون بین المللی آموزش در قرن بیست و یکم یونسکو ، چار چوب تحولات آموزشی برای محیط آینده را پیشنهاد داد . این چارچوب ، بستر مناسبی برای بحث در باره ی برقراری ارتباط بین ICT و یاد گیری است . ایده ی اصلی این گزارش ، ایده ای قوی و مبتنی بر چارچوبی برای یادگیری ، شامل چهار محور و رکن اساسی است :
-یاد گیری برای یاد گرفتن
_یادگیری برای عمل کردن
_ یاد گیری برای زندگی در کنار هم و با هم
_ یادگیری برای بودن
چهار محور یاد شده شکلی جدید و متفاوت از تعادل را بین دانستن و دیگر انواع یاد گیری برقرار می کند . اولین عامل ( محور ) یعنی یاد گیری برای دانستن ، پایه ی بسیاری از آموزش های سنتی است ولی در چار چوب جدید ، « یادگیری برای یادگرفتن » را ایجاد می کند . دومین عامل که وسعت زیادی دارد، تبحر در مقابله با وضعیت های مختلف و کار کردن در گروه است . یاد گیری برای زندگی در کنار هم و با هم تنها به جهانی شدن توجه ندارد و به همان اندازه بر زندگی در خانواده و دیگر اجتماعات کوچک نیز تأکید می کند . به عبارت دیگر ، این محور به معنای توسعه ی درک از دیگران و ارج
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
رسـول خـدا(ص ) بـراى هـر چـه رسمى تر شدن امر جانشینى امیرمؤمنان (ع ) مراسمى را به شیوهمعمول آن روزگار اجرا کرد. این مراسم عبارت بود از گذاشتن عمامه بر سرحضرت على (ع ). اعـراب در آن روزگـار تـاج نـداشـتند و عمامه به منزله تاجشان بود. پیامبر بزرگواراسلام (ص ) عـمامه خود را که (سحاب ) نام داشت ,بر سر حضرت على (ع ) گذاشت وبدین ترتیب بطور رسمى وى را به عنوان جانشین تعیین کرد. روایتهاى گوناگونى در این باره نقل شده است . از آن جمله اینکه پیامبر(ص ) با دست خود عمامه را بـر سـر حـضـرت على (ع ) نهاد و از روبه رو به وى نگریست , آن گاه رو به اصحاب کرد و فرمود: تـاجـهـاى فرشتگان چنین است . روایتهاى دیگرى بیانگر آن است که پیامبر(ص ) پس از گذاشتن عـمـامـه , جـمـلـه مـعـروف (هـر کـس کـه مـن مـولاى اویـم این على (ع ) مولاى اوست ) را نیز فرمود. برخى از افراد گفته اند: سخن رسول خدا(ص ) مبنى بر دوست داشتن على (ع ) دلالت برجانشینى وى پس از آن حضرت نمى کند و تنها بیانگر این امر است که باید على (ع ) رادوست داشت .در پاسخ باید گفت : اول آنکه شنوندگان گفتار رسول خدا(ص ) برداشتى غیر از دوستى داشتند, چـرا کـه مـراسـم بیعت انجام دادند. دوم , به فرض آنکه سخن پیامبر(ص ) تنها بردوستى على (ع ) دلالـت کند, خود بیانگر آن است که توجه پیامبر(ص ) به دلیل شایستگى و لیاقتى بود که على (ع ) داشـت . اگـر هـم پیامبر(ص ) بروشنى نگفته بود که على (ع )جانشین پس از من است , مردم خود بـایـد مـى دانستند که پس از پیامبر(ص ) کسى را به جانشینى برگزینند که بیش از دیگران موردتوجه و علاقه حضرتش بوده است . بـراسـتـى اگر توجه و دوستى پیامبر(ص ) نمى توانست ملاک انتخاب باشد, چرا نسبت به دیگران عـنـوان مى شود که مورد عنایت پیامبر بوده اند و مواردى بسیار کم اهمیت را ـ برفرض درستى ـشـاهـد مـى آورنـد . حـقـیـقت امر این است که دست سیاست بازى ,فضیلت و شایستگى حضرت على (ع ) را ندیده گرفت و او را از صحنه کنارزد.
جانشینى على (ع ) و کامل شدن دین
حادثه غدیر از جنبه دیگرى نیز قابل دقت و اهمیت است . به عقیده بسیارى از مفسران آیه زیر که ازکـامـل شـدن دیـن اسلام و نومیدى کافران خبر مى دهد در روز غدیر خم و پس از تعیین حضرت على (ع ) به جانشینى پیامبر نازل شده است .... الـیـوم یـئس الـذیـن کـفـروا مـن دیـنکم فلاتخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم و (( اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا... )) امـروز کافران از اینکه به دین شما دستبرد زنند نومید شدند, پس شما از آنان نترسید و از من بیمداشـتـه بـاشـیـد. امروز دین شما را کامل گردانیدم و بر شما نعمت را تمام کردم و آیین اسلام را برایتان برگزیدم .از ایـن آیـه اسـتفاده مى شود که انتخاب حضرت على (ع ) ضمانتى براى اجراى احکام دینى بود. در حـقـیقت با تعیین على (ع ) به عنوان مرجع مردم در امور اسلامى , دین اسلام به درجه کمال خود رسید و رسول خدا(ص ) با انجام این کار بزرگ ادامه کار را به اهل آن سپرد و رسالت الهى اش را به پایان برد.سپاه اسامه رسـول خـدا(ص ) در واپـسـیـن روزهـاى زنـدگـى , سـپـاهـى براى جنگ بارومیان تدارک دیدکـه فرماندهى آن با جوانى به نام (اسامة بن زید) بود. آن حضرت بر شرکت افراد در این سپاه تاءکید فـراوان ورزیـد و کـسانى را که از رفتن خوددارى کنند نفرین کرد. تنها چند نفر را ازرفتن معاف کـرد کـه حـضـرت عـلى (ع ) از جمله آنان بود. با این وجود تعداد زیادى از افرادکه گردانندگان صحنه سقیفه از سرشناس ترین آنها بودند, از رفتن سر باز زدند و به شهربازگشتند. بـراستى پافشارى و شتاب پیامبر(ص ) در اعزام سپاه اسامه براى چه بود؟ شکى نیست که یک علت آن مقاصد نظامى بود, اما رخدادهاى بعدى سبب دیگرى را هم آشکارمى سازد. حقیقت امر این بود که پیامبر(ص ) مى خواست عناصر مزاحم استقرارجانشینى حضرت على (ع ) را از مدینه دور سازد. آن حـضـرت بـا آگـاهـى از روحیه یارانش بخوبى پیش بینى مى کرد که با جانشین او به مخالفت بـرمـى خیزند. از این رو, مى خواست راه توطئه را ببندد, ولى آنان با سرپیچى از فرمان پیامبر(ص ) هدفهاى خویش را عملى ساختند.
رسول خدا(ص ) وقتى دریافت کسانى که باید از مدینه بیرون مى رفتند سرپیچى کرده وکنار بستر آن حـضـرت نـشـسته اند, متوجه توطئه گردید.کاغذ و قلم خواست و فرمود:مى خواهم چیزى را بـنویسم که پس از من هرگز گمراه نشوید, ولى آنان مانع شدند و یک تن از آنان (عمر) بى ادبانه گفت : بیمارى بر او چیره شده این مرد هذیان مى گوید. وقـتـى رسـول خـدا(ص ) دیده از جهان بر بست هم او میان مردم آمد و براى جلب توجه اذهان به سـوى خـودش فـریـاد زد: مـحـمد هرگز از دنیا نرفته است . هر کس بگوید او مرده سروکارش با شـمشیر من خواهد بود. پس از ساعتى ابوبکر از بیرون مدینه رسید و به میدان آمد و به اصطلاح او را بـه خـطـایـش آگاه ساخت که نه محمد(ص ) نیز همانندپیامبران گذشته از میان مردم رفته است .بـه این ترتیب , مردم در یک سردرگمى واقع شدند و سپس آن دو با ابوعبیده جراح همراه شده به مـحـل سـقـیـفـه بـنـى سـاعده رفتند و فردى را که مورد نظر خودشان بود به جانشینى پیامبر برگزیدند, و از این لحظه به بعد, مسیر تاریخ اسلام بطور کامل عوض شد و به سویى رفت که مورد خواست و رضایت خدا و رسولش نبود.خـوشـبختانه براى جانشینى امام خمینى(قدسره ) در نظام , مشکلى اساسى پیش نیامد,اگر چه مـشـکـلـى بود و به لطف الهى برطرف شد. در واقع درس آموزى از حادثه رحلت پیامبر(ص ) این نـتـیجه را براى نظام ما به بار آورد که خبرگان امت به سرعت جانشین امام را تعیین کردند. اگر خـداى نکرده امام خمینى قدس سره , خود آقاى منتظرى را از قائم مقامى خلع نمى کرد, سرنوشت انقلاب نگران کننده بود.
الحمد لله و الصلاة و السلام على رسول الله محمد و على آله و اصحابه و من تبعه بإحسان الى یوم الدین.
با تشکر از رد فعل حسنه ى شما که ناشى از حب و مودت شما به اهل البیت و همچنین آرامش و مدارا براى شنیدن رأیى که قبولش مقدارى برایتان سخت آمده .
بنده اینجا قسمتى از سخنان خودتان را برایتان ترجمه مى کنم :
"فکلمه علی ( رضی الله عنه ) وقال : إنک استبددت علینا بالأمر وکنا نرى أن لنا حقا لقرابتنا من رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) ، فلم یزل یکلم أبا بکر حتى فاضت عینا أبی بکر ، ثم بایعه العشیة " . قوله ( ولم یتباعد العهد ) الواو للحال یشکی إلیه ( صلى الله علیه وآله ) من أمته بعده فی تظافرهم على غصب حقه وحقها ( علیهم السلام ) وهضمها على قرب عهدهم به ( صلى الله علیه وآله ) وطراوة ذکره أو الذکر الذی هو القرآن الآمر بإکرام ذوی القربى ، وزعمتم أن لا إرث لنا ، أفحکم الجاهلیة تبغون ، ومن أحسن من الله حکما لقوم یوقنون * ( ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه وهو فی الاخرة من الخاسرین"
در اینجا امام علی (ع ) مى گوید: تو أمر خودت را بر ما تلقین کردى و در حالیکه ما بخاطر نزدیکى و خویشاوندى مان به رسول الله ( صلى الله علیه و اله و سلم ) حقى ( خلافت و حکم ) براى خودمان قائل مى داشتیم.
اینجا به روشنى امام على سبب طلب خلافت از جانب خود را " خویشاوندى " به رسول الله دانسته و سخنى از حکم خدایى و امامت خدایى ندارد و نسبت آنرا نیز " امامت الهى " نمى شناسد!
و بعد چشمان ابوبکر از گفتار على گریان شده و سپس على با ابوبکر بیعت مى کند.
این همان موضوعى است که خواستم نظر شما را بدان جلب کنم.
مجتمع مسلمانان بعد از رسول اسلام صلوات الله علیه یک مجتمعى آزاد بوده و هر کس مى توانسته خود را کاندید در انتخابات آزاد کرده و این کلام امام علی در حقیقت نقضى شدید به اعتقاد شماست که فکر مى کنید " امامت منصبى و مقامى الهى ست و مردم در آن دستى نداشته و حتى خود امام نیز به اختیار خودش امام بعدى اش را انتخاب نمى کند بلکه خداوند به او امر مستقیم داده و بایستى بر آن رویه جلو رود ! "
امامت بنابه اعتقاد شما ، همان نبوت است که به شکل و نامى دیگر ادامه یافته و در حقیقت حق انتخاب را از مردمان برداشته و آنرا به خدانسبت داده است.
نبوت به امر خدا ختم یافته یعنى دیگر کسى نمى تواند سخن و امر خود را ماوراء بشر توصیف کرده و مردم را به تعبد بدان دعوت کند.
البته ما عصمت صحابه و آل بیت را قبول نداشته و آنان را در امور زندگى شان مجتهدانى که سعى خود را در خدمت این دین به کار گرفته ، مى دانیم .
و در اینجا نظر شما را به این مورد نیز جلب مى کنم:
در عبارات زیر که انتساب آنرا به دختر رسول الله صلى الله علیه و على اله وسلم ، غیر ممکن مى بینم ، فاطمه (ع ) با یاد کردن آیه ى " وارث شدن سلیمان از داود " و آیه ى " طلب کردن زکریا ( ع ) از خدا وارثى که از آل یعقوب و او ارث برده و او را مورد رضا قرار دهد " سخن رانده .
ایشان ( فاطمه رضی الله عنها ) خود را همانند آنان ( سلیمان و یحیى ) به طلب ارث خود از رسول الله صلوات الله علیه پرداخته ، که با نظرى به قرآن و زندگى آن انبیاء ثابت مى شود که هیچ هدف آن انبیاء ارث مال نبوده بلکه " ارث نبوت " بوده است.
اولاً ، داود (ع) صاحب اولاد فراوان بوده ( بیش از صد ) و اگر قرار بود از ارث مال سخن آید به همه آن فرزندان یکسان مى رسید و لازم نبود خداوند فقط به ذکر سلیمان اکتفاء کند.
خداوند سلیمان را وارث نبوت و ملک از داود ساخت .
ثانیاً ، نبى الله زکریا (ع ) خود فردى بنابه روایات نجار بوده و مالدار نبوده که از خداوند طلب وارث مال نماید .
در ضمن در درخواست نبى الله زکریا (ع) به خوبى واضح است که او مى خواهد صاحب فرزندى باشد که همانند خودش و یعقوب " نبی " باشد .
زیرا او مى فرماید : رب . . فهب لى من لدنک ولیا * یرثنى ویرث من آل یعقوب واجعله رب رضیا .
خداوندا از جانب خودت به من یک " ولی " بخشایش فرما که از من ارث برده و از آل یعقوب و او را از مورد رضاى خودت قرار ده.
و هنگامى که خداوند بشارت یحیى نبی ( ع ) را به او داد، کاملاً واضح شده که این همان در خواست ذکریا بود ( درخواست فرزندى که بر مقام نبوت باشد ) .
اینهم سخنانى که به سیدة فاطمه رضی الله عنها نسبت داده شده ، دوباره مراجعه کنید.
أیها ( 1 ) معشر المسلمین ، أأبتز إرث أبی ، یا بن أبی قحافة ؟ ! أبى الله ( عزوجل ) ( 2 ) أن ترث أباک ولا أرث أبی ؟ ! لقد جئت شیئا فریا ، جرأة منکم على قطیعة الرحم ، ونکث العهد ، فعلى عمد ما ترکتم کتاب الله بین أظهرکم ونبذتموه ، إذ یقول الله ( عزوجل ) : * ( وورث سلیمان داود ) * ( 3 ) . ومع ما ( 4 ) قص من خبر یحیى وزکریا إذ یقول * ( رب . . فهب لى من لدنک ولیا * یرثنى ویرث من آل یعقوب واجعله رب رضیا ) * ( 5 ) . وقال ( عزوجل ) : * ( یوصیکم الله فی أولادکم للذکر مثل حظ الانثیین ) * ( 6 ) وقال ( تعالى ) : * ( إن ترک خیرا الوصیة للوالدین والاقربین ) * ( 7 ) . فزعمتم أن لا حظ لی ، ولا أرث من أبی ! أفخصکم الله بآیة أخرج أبی منها ؟ ! أم تقولون أهل ملتین لا یتوارثون ( 8 ) ؟ ! أو لست وأبی من أهل ملة واحدة ؟ ! أم أنتم بخصوص القرآن وعمومه أعلم من النبی ؟ !
" فأتبعها رافع بن رفاعة الزرقی ، فقال لها : یا سیدة النساء ، لو کان أبو الحسن تکلم فی هذا الامر وذکر للناس قبل أن یجری هذا العقد ، ما عدلنا به أحدا . فقالت له بردنها : " إلیک عنی ، فما جعل الله لاحد بعد غدیر خم من حجة ولا عذر "
عجیب اینکه بعد از خطبه اى طولانى که به فاطمة سلام الله علیها نسبت داده شده ، شخصى بنام رافع بن رفاعة الزرقی به دنبال ایشان آمده و مى گوید : اى خانم خانمها ، اگر ابو الحسن ( امام على ) در این موضوع ( فکر مى کنم منظورش امامت ) حرفى زده بود و مردم را یاد آورى نموده بود قبل از این عقد ( بیعت ) ، ما کسى را به او ترجیح نمى دادیم .
و سخن ما نیز اینست ، آیا امام على (ع) برخلاف امر خدا و رسول ، مردم را از راهنمایى دور کرده و آنان را در امرى " خلاف خدا و رسولش " همراهى مى کند؟!
فقال أبو بکر لها : صدقت یا بنت رسول الله ، لقد کان أبوک بالمؤمنین رؤوفا رحیما ، وعلى الکافرین عذابا ألیما ، وکان - والله - إذا نسبناه وجدناه أباک دون النساء ، وأخا ابن عمک دون الاخلاء ( 7 ) آثره على کل حمیم ، وساعده على الامر العظیم ، وأنتم عترة نبی الله الطیبون ، وخیرته المنتجبون ، على طریق الجنة ( 8 ) أدلتنا ، وأبواب الخیر لسالکینا ( 9 ) . فأما ما سألت ، فلک ما جعله أبوک ، مصدق قولک ، ولا اظلم حقک ، وأما ما سألت من المیراث فإن رسول الله قال : " نحن معاشر الانبیاء لا نورث
در عبارات فوق ، ابوبکر صدیق با حق شناسى و محبت تام و شناسایى حق اهل البیت ، با تکرار حدیث رسول اسلام (ص) نشان مى دهد که اولیت و برترى نزد او التزام به حدیث رسول الله صلى الله علیه و اله و سلم است.
و براى اینکه همه ى موضوعات قاطى و مخلوط نشود ، موضوع دفن فاطمه سلام الله علیها را یا به موضوعى جدا یا مختصراً این سؤال را طرح کنم که :
آیا امام على (ع ) تمام مسلمانان و صحابه را با خبر و بر نماز جنازه ى همسر خود خواند و بعد با روبرویى به ابوبکر گفت: تو اجازه ى نماز خواندن ندارى ؟!
و همه ى مسلمانان بر این امر که نماز جنازه " سنت کفایت" است ، تأکید دارند .
یعنى ، اگر عده اى خواندند ، دیگر واجب بودن آن از بقیه برداشته مى شود.
و اینکه امام على در شبانه خلیفه ى مسلمانان را خبر نداده ( در صورت صحیح بودن خبر ) جز این نیست که لزومى بر این امر نبوده است.
و در باره ى مخفى بودن قبر فاطمه سلام الله علیها این سؤال وارد است :
آیا در کتابهایتان ننوشته که " امام حسن علیه السلام " بنابه وصیتى در کنار مادر دفن شد؟
اگر قبر حسن رضی الله عنه معلوم شده بود ، قبر مادر در کنار او بوده و یکى از شیعیان نیز کتابى نوشته که ثابت کرده که قبر سیدة فاطمة (ع) معلوم بوده است. ( برایتان نشان و مؤلف آنرا مى آورم ، زیرا الآن به خواطرم نیست )
باز تکرار مى کنم که کتابها مخلوطى از حقیقت و دروغ است و هدفى جز به زیر سؤال قرار دادن اهل بیت و صحابه نیست.
زیرا آنان حمل کننده ى این کتاب ( قرآن ) و حفظ آن و سنت رسول بوده اند .
و دشمنان اسلام به خوبى مى دانند که با زیر سؤال قرار دادن اولین نسل همزمان رسول اسلام ، بزرگترین ضربه ى خود را بر این دین که به سوى شرق و غرب منتشر مى شده ، نشانه داده اند.
زیرا بیعت اهل بیت با صحابه و همکارى آنان در خلافت اسلامى جز شریک بودن آنان در تصمیم هاى آنان نیست.
از الله تعالى طلب دارم که در این روزهاى مبارک به آن راهى هدایت کند که رسول خاتم محمد بن عبد الله صلى الله علیه و على آله وسلم بوده و اهل بیتش نیز بر آن منهج راه نهاده و مردم را رهنما مى شدند.
واقعه غدیر خم
کتاب: فروغ ولایت ص 124 تا 142
نویسنده: استاد جعفرسبحانى
پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم در سال دهم هجرت براى انجام فریضه وتعلیم مراسم حجبه مکه عزیمت کرد. این بار انجام این فریضه با آخرین سال عمر پیامبر عزیز مصادف شد و از این جهت آن را «حجة الوداع» نامیدند. افرادى که به شوق همسفرى ویا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند تا صد وبیست هزار تخمین زده شدهاند.
مراسم حجبه پایان رسید وپیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم راه مدینه را،در حالى که گروهى انبوه او را بدرقه میکردند وجز کسانى که در مکه به او پیوسته بودند همگى در