لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
بسمه تعالی
الگوی ارائه خدمات توانبخشی به آسیب دیدگان ناشی از بلایای طبیعی
مقدمه
انسان از گذشتههای بسیار دور همواره در بستر پر فراز و نشیب زندگی خود، طعمه حوادث و اتفاقات ناشناخته قرار داشته و قربانی بلایای متعدد بوده که او را بصورت موقت یا دائم از نعمت سلامتی و زندگی مستقل محروم و با محدودیتهایی مواجه ساخته است. قهر و خشم طبیعت بصورتهای گوناگون چون زلزله، سیل، آتشسوزی، طوفان و بسیاری از عوامل دیگر سلامت او را تهدید نموده و هر ساله گروههای کثیری از افراد فعال اجتماع را دچار معضل میسازد. فقدان اطلاعات و آگاهی عمومی جامعه موجب میگردد که پذیرش این افراد در جامعه و هموار ساختن زمینههای مساعد و ایجاد بستر مناسب جهت حضور فعال آنها در عرصههای اجتماعی با مشکلات عدیده روبرو گردد. براین اساس ضرورت دارد قبل از بروز حوادث و اتفاقات غیرقابل پیشبینی اطلاعات و آگاهیهای مورد نیاز در راستای چگونگی مراقبت از خود و ارائه کمکهای مورد لزوم در اختیار جامعه بویژه افراد مبتلا به ناتوانی و معلولیت قرار گرفته تا از این طریق بتوان ضمن ارائه پیش آگاهی لازم، تمهیدات مورد نظر در راستای پیشگیری از تشدید معلولیت را در آنان فراهم نمود. لازم به ذکر است که کشور ایران از نظر جغرافیائی در محلی واقع شده که در آن گسلهای فراوانی وجود دارد بطوری که هرازگاه شاهد وقوع زلزلههائی طی سالهای گذشته بودهایم. شهر تهران نیز در قسمت شمال و جنوب خود بر روی دو گسل بزرگ واقع گردیده که در پهنه خود دارای شکستگیهای کوچک فراوان است و در صورت فعالیت این دو گسل، شهر تهران دچار جابجایی و جنبش خواهد شد. سوابق نشان میدهد که این دو گسل در گذشته موجب بروز زلزلههائی کوچک و بزرگ بوده که آخرین زلزله ثبت شده در تهران مربوط به حدود 70 سال قبل و با قدرت 8 ریشتر به وقوع پیوسته است.
در این میان وضعیت افراد دارای ناتوانی و معلولیت ونیز آن دسته از افرادی که در هنگام وقوع زلزله دچار ناتوانی و معلولیت می گردند مقداری حساستر است. این گروه از افراد جامعه به واسطه ناتوانی خود قدرت برخورد مناسب در هنگام وقوع زلزله را نداشته و ممکن است معلولیت آنان تشدید نیز بیابد. اراین رو ضرورت تدوین الگویی برای چگونگی ارائه خدمات توانبخش به این دسته از افراد جامعه انکار تاپدیر است. متاسفانه تاکنون نه در ساززمان های امدادی و نه در سازمان های متولی خدمات توانبخشی به این موضوع اندیشیده نشده بود.
پژوهش حاضر به قصد تدوین الگوی ارائه خدمات توانبخشی به هنگام وقوع بلایای طبیعی انجام گرفته است. آنچه در ادامه مرور خواهد شد در دو بخش کلی به صورت مختصر به موضوع پرداخته است:
اول - اصول پیشگیری از تشدید معلولیت و ناتوانی و راهکارهای مناسب جهت مقابله با بلایای طبیعی برای افراد دارای ناتوانی (قبل، حین و بعد از بروز بحران)
دوم – مدیریت و نحوه ارائه خدمات توانبخشی مورد نیاز به افراد آسیب دیده ناشی از بلایای طبیعی
امید است این مختصر بتواند راهکارهای اجرائی مناسبی فراروی دست اندر کاران امور امداد و توانبخشی در سازماندهی خدماتی مناسب و درخور افراد دارای معلولیت و ناتوانی در کشور قرار دهد.
قسمت اول
الف. اصول آمادگی در مقابل بلایای طبیعی
با توجه به نقش اساسی و مهمی که اطلاعرسانی و ارائه آگاهیهای لازم در اجتماع میتواند از یک سو درارتقاء بخشیدن به سطح دانش و بینش جامعه هدف و از سوی دیگر در راستای پیشگیری و ممانعت از بروز برخی مشکلات و معضلات مربوطه مفید و مؤثر باشد بنابراین ضرورت دارد در خصوص حوادث و بلایای طبیعی که زمان وقوع آن قابل پیشبینی نیست از قبل راهکارها و شیوههای مناسب برخورد با آن بصورت ساده و روشن، با استفاده و بهرهگیری از امکانات و منابع موجود اجتماعی در اختیار افراد بویژه معلولان و خانوادههای آنان قرار گیرد تا در زمان وقوع، ضمن اتخاذ روش صحیح مقابله، از بروز نقص و یا تشدید معلولیت در خود و اطرافیان جلوگیری گردد. ارائه آموزشهای مربوطه میتواند بصورت زیر طراحی شود:
1-ـ آموزش و آماده نمودن جامعه (افراد ناتوان)
در ارتباط با ارائه اطلاعات و آموزشهای لازم و آمادهسازی جامعه بویژه افراد ناتوان (معلول) برای خورد و مقابله با بلایای طبیعی و یا سایر حوادث، سازمانها و ارگانهای ذیربط مانند سازمان بهزیستی کشور، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، سازمان آموزش و پرورش کودکان استثنایی، هلالاحمر، بنیاد امور جانبازان و... که به نوعی با پدیده معلولیت و افراد معلول در ارتباط مستقیم هستند، بهترین نقش را میتوانند در این خصوص داشته باشند. این سازمانها میتوانند با برنامهریزی دقیق و هماهنگ و با استفاده از تسهیلات و امکانات موجود در جامعه و با اتخاذ روشها و تدابیر خاص (انتشار جز وات و کتب آگاه کننده، پخش برنامههای رادیویی و تلویزیونی، انتشار مطالب و اطلاعات لازم از طریق نشریات و...) زمینههای لازم را در خصوص دستیابی به اهداف مورد نظر مهیا نمایند. برخی از راهکارهایی که میتواند مورد استفاده قرار گیرند عبارتند از:
1ـ1 برنامهریزی و تدوین طرحی جامع و مناسب جهت جمعآوری اطلاعات مورد نیاز در خصوصامکانات موجود در جامعه و تمهیدات لازم در زمینه چگونگی بر قراری ارتباط سریع و آسان با افراد ناتوان (مشخصات کامل محل سکونت و نوع محدودیت فرد ناتوان و ...) و همچنینپیشبینی لازم در خصوص در دسترس بودن خدمات مورد لزوم در مواقع بروز بحران برای اینگونه افراد
2ـ1 با توجه به این که برخی از حوادث را میتوان به طریقی از قبل پیشبینی کرد ضرورت دارد با استفاده از امکانات موجود در جامعه ضمن همکاری با سازمانها و نهادهای مرتبط مانندصداوسیما نسبت به انعکاس اطلاعات و آگاهیهای مورد نیاز بصورت مختلف و تاکید بر رعایتنکات ایمنی، معرفی پناهگاههای امن جهت اسکان و انتقال افراد، پخش بروشورهای حاوینکات ضروری و سایر روشهای مورد نیاز جهت مطلع نمودن افراد در مواردی که بحران ایجاد میگردد اقدام نمود.
3-1 بهرهگیری از شیوههای موثر و مورد اعتماد در راستای انتقال افراد مبتلا به ناتوانی و اقدامات سریع و بموقع جهت درمان آنان که در این زمینه میتوان با بهرهگیری از وسایل ارتباطی مانند، ماهواره، تکنولوژی ارتباطات سیار، شبکههای ارتباطی و خبری در اماکن و مواضعی که امکان برقراری ارتباط موجود است پرسنل تخصصی را در چگونگی یاری رساندن به مصدومان کمک کرد.
4-1 بهرهگیری از افراد متخصص و کار آزموده در کمک به تشخیص، ارزیابی، جمعآوری اطلاعات لازم فراهم نمودن لوازم مورد نیاز فرد ناتوان از اهمیت خاص برخوردار است. (در دسترسبودن لوازم ضروری و مورد نیاز زندگی باید همیشه تحت نظارت و کنترل باشد). برنامهریزی و کنترل اطلاعات ذیربط میتواند در راستای ارائه این گونه خدمات در مواقع بحران برای افراد ناتوان مفید واقع گردد.
5-1 سازمانهایی که مستقیم مسئولیت ارائه خدمات به معلولان را عهدهدار هستند ضرورت دارد با تدوین برنامههای خاص آموزشی، اطلاعات و آموزشهای مورد نیاز و ضروری را در اختیار عموم جامعه بویژه سازمانهای یاری رسان در سطح جامعه قرار دهند.
6-1 مناسب سازی و رفع موانع ترددی به منظور دسترسی سریع و آسان افراد ناتوان به امکانات مورد نیاز زندگی پس از بروز بلایای طبیعی باید پیشبینی و کنترل گردد.
7-1 طراحی و اجرای مانورهای نمایشی و آزمایشی در خصوص آماده سازی چگونگی برخورد منطقی با اینگونهبلایا و ارزیابی از روشهای تمرینیجهتآگاهیاز میزانآمادگیجامعهدرهنگام بحران ضروری است.
2-آموزش به گروههای امداد رسان
با توجه به این که حدود 10 درصد از افراد جامعه بر اثر عوامل گوناگون (ارثی - محیطی) به نوعی با ناتوانی و محدودیت جسمی و یا ذهنی مواجه هستند و در مقایسه با افراد عادی با مشکلات و معضلات عدیده روبرو میباشند بنابراین در مقابل حوادث و بلایا، آسیبپذیری بیشتری خواهند داشت. لذا ضرورت دارد آموزشهای ویژهای متناسب با نوع اختلالات افراد ناتوان به گروههای امداد رسان با هدف پیشگیری از ایجاد معلولیت در مجروحین و مصدومان و ممانعت از تشدید ناتوانی در افراد معلول ارائه شود. در راستای دستیابی به این اهداف لازم است با تدوین برنامهای مدون و فراگیر در خصوص حضور فعال نیروهای امداد رسان و دریافت آموزشهای علمی و عملی، آنان را جهت اجرای عملیات نجات و انتقال مجروحین و مصدومان از محل حادثه با توجه به حفظ رعایت مسائل بهداشتی و ایمنی یاری نمود.
شرح وظایف کلی گروههای امداد رسان:
- حضور سریع و بموقع در محل خدمت خود و یا هر محل دیگری که از قبل برای حضور وی در هنگام بحران پیشبینی شده است.
- از سلامت خود و اطرافیان خود اطمینان حاصل نماید.
- وضعیتمنطقهتحتپوششخود را بررسیکرده و براساساطلاعاتموجوداقداماتموردلزومرا انجامدهد.
- مکان و نحوه تماس مستقیم خود را با مسئولین مربوطه در هنگام نیاز کاملاپ شناساییکند.
- نسبت به شرح وظایف خود آگاه بوده و دستورالعملهای مربوطه را مرور و کنترل نماید.
- از کنجکاوی در مواردی که مربوط به وظایف او نیست جدا خودداری نماید.
- از گسترش شایعاتبیاساس و یااطلاعاتمحرمانه کهموجبتخریب روحیه افراد میگردد خودداری نماید.
- در صورت مشاهده هرگونه موارد مشکوک مراتب را سریع به مسئولین مربوطه اطلاع دهد.
- در برخورد با نمایندگان رسانههای عمومی مطالبی را مطرح نماید که مورد تائید مسئولین بوده و از هرگونه اظهار نظر شخصی پرهیز نماید.
- در انجام فعالیتها براساس شرح وظایف خود اقدام کرده و از انجام مواردی که مسئولیت آن به او محول نشده است خودداری کند.
- ارتباط خود را به صورت مستمر با مسئولین مربوطه حفظ نماید.
- از مداخله دادن افراد داوطلب آموزش ندیده در امور مربوطه خودداری کرده و تنها از افرادی که آموزشهای لازم را دیدهاندو دارایکارتشناساییمعتبر هستند بعنوان همکار در انجام امور استفاده نماید.
- در پایان هر مرحله از عملیات (ترجیحا بصورت روزانه) گزارش کاملی از فعالیت خود را تهیه و به مسئولین مربوطه انعکاس دهد.
اصول امداد رسانی به افراد دارای ناتوانی در هنگام بروز بحران (بلایای طبیعی)
1ـ معرفی مستمر اماکن امن و پناهگاههای قابل اطمینان جهت آگاهی جامعه (افراد ناتوان) وحضورآنها در این اماکن (نصب علائم راهنمایی کننده جهت مشخص شدن محل پناهگاه در معابر الزامی است).
2ـ ارائه اطلاعات لازم در مورد افراد ناتوان شامل (آدرس محل سکونت، میزان ناتوانی و سایر موارد مورد نیاز به گروههای امداد رسان و پرسنل ویژه نجات جهت انتقال سریع مصدومان به مناطق امن.
3ـ شناسایی دقیق محل سکونت افراد ناتوان و انجام تمهیدات لازم برای انتقال آنان به پناهگاه ضمن رعایت اصول ایمنی و پزشکی.
4ـ حفظ آرامش کامل و برخورداری از صبر و حوصله در گروههای امداد رسان و ایجاد هماهنگی لازم در انتقال افراد به مناطق امن.
5ـ رعایت اصول بهداشتی و ارائه کمکهای اولیه به مصدومان در خصوص پیشگیری از تشدید جراحت یا نقص توسط گروههای امداد رسان.
6ـ ارائه آموزشهای مورد نیاز به افرادی که در پناهگاه اسکان یافتهاند. (مسئولین مربوط موظفند ضمن برقراری آرامش در پناهگاه روشهای مناسب در خصوص ایجاد نظم و ارتباط در افراد را مهیا سازند).
7ـ تنظیم کارت شناسایی موقت و درج مشخصات کامل افراد ناتوان (نام، سن، جنس، نوع ناتوانی و سایر موارد مربوطه) و نصب آن برروی لباس فرد جهت تسهیل در ارائه خدمات مورد نیاز.
8ـ پیشبینی و تهیه لوازم مصرفی اضافی جهت افراد ناتوان و حتی حیوانات خدماتی در صورت وجود داشتن مانند (سگ راهنما).
9ـ شناسایی سریع افراد ناتوان در داخل پناهگاه و توجه مسئولین ذیربط نسبت به برخورد منطقی با اینگونه افراد متناسب با نوع ناتوانی آنها.
10ـ تماس با سرویسهای محلی مخصوص افراد ناتوان جهت تامین نیروی کمکی خاص برای این گونه افراد در راستای تهیه وسایل کمکی ویژه ناتوانان.
11ـ معاینه مستمر افراد ناتوان توسط پزشک و تامین داروهای مورد نیاز آنان با توجه به نوع ناتوانی.
12ـ کنترل تسهیلات مربوط به پناهگاه توسط مسئولین ذیربط شامل:
ـ محل ورودی پناهگاه باید کامل مشخص و قابل دسترس بوده و اطلاعات معمولی در ارتباط با پناهگاه روی آن نصب شده باشد. ـ کنترل میزان غذا، آب، دارو و... متناسب با تعداد افراد درون پناهگاه
ـ نظارت مستمر بر افراد با ناتوانیهای شدید و تأمین نیازهای ضروری آنها
ـ حفظ آرامش و جلوگیری از هرگونه برخورد و تشدید شدن وضعیت درون پناهگاه
ـ بهرهگیریاز افراد فاقد نقص و ناتوانیدرخصوصارائه خدمات به ناتوانان ضمن نظارت کامل بر عملکرد آنان
ـ اطمینان خاطر از این که آدرس پناهگاه به طور روشن و واضع در اطراف محل پناهگاه نصب شده باشد.
ـ سرویسهای بهداشتی درون پناهگاه از هر نظر قابل استفاده برای افراد ناتوان باشد.
ـ استفادهاز وسایل سادهکمکیبرایاستفاده افراد ناتوان بصورت موقت تا رسیدن وسایل اساسی مورد نیاز.
ـ اعلام اطلاعات مربوط به پناهگاه و دستورات مربوطه بصورت سمعی و بصری و نصب نوشتاری آن بر روی تابلو جهت استفاده افراد با هر گونه ناتوانی
13ـ مسئولین ذیربط در درون پناهگاه باید بدانند که:
ـ برخی از ناتوانیها ممکن است در فرد ناتوان حالت مسمومیت ایجاد کند.
ـ برخی از افراد دارای ناتوانی در شرایط خاص از خود رفتارهایی را نشان میدهند که طبیعی نیست لذا هنگام مشاهده چنین رفتارهایی باید واکنش مناسبی را از خود بروز دهند.
ـ محل تردد افراد ناتوان باید فاقد هرگونه مانعی باشد.
- با افراد ناتوان با توجه به نوع ناتوانی آنان برخورد مناسب داشته باشند.
14ـ برنامهریزی دقیق و منسجم برای تعیین کارشناسان و متخصصین مربوط به انواع معلولیتها بصورت سیار و یا مستقر در اماکن امن و پناهگاهها در خصوص این که هنگامبرخوردبا فرد معلول و یا انتقال فرد ناتوان به درون پناهگاه اقدامات ضروری و اولیه در راستای ارائه خدمات مربوط به آنها را مهیا نمایند.
15- اقدام به انتقال سریع و بموقع افرادی که نیاز به دریافت خدمت درمانی بصورت اورژانس دارند به اماکن درمانی تخصصی پیشبینی شده.
16- با توجه به اهمیت موضوع و حساسیت قضیه لازم است کلیه نکات مورد نظر و ضروری بصورت کتابچه و جزوهای تهیه و در اختیار کلیه افراد بویژه افراد مبتلا به ناتوانی قرار گیرد تا در هنگام برخورد با بحران از آمادگی کامل بهرهمند باشند.
3 - هماهنگی و تبادل اطلاعات در راستای بهبود بخشی کیفی خدمات
یکی دیگر از راهکارهای اساسی در آماده ساختن جامعه در مقابله با بلایای طبیعی ایجاد هماهنگی و تبادل نظر با سایر سازمانها بویژه ارگانهای ذیربط میباشد. از طریق ایجاد نشستهای کارشناسی، گفتگو و تبادل افکار میتوان ضمن بهرهگیری از نظرات و تجربیات آنان از یک سو به راهکارهای اصولی مقابله آشنا شد و از سوی دیگر از میزان امکانات و تسهیلات موجود نیز مطلع گردید تا بتوان در مواقع لزوم از آن برای رسیدن به اهداف مورد نظر بهره جست: بعضی از سازمانها و ارگانهایی که میتوانند در این خصوص مدنظر قرار گیرند عبارتند از:
- وزارت کشور
- وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی
- سازمان هلال احمر
- صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران
- بنیاد امور جانبازان
- سازمان آموزش و پرورش کودکان استثنایی
- کمیته امداد امام خمینی(ره)
- سازمان بهزیستی کشور
مطمئنا ایجاد یک کمیته کشوری برای هماهنگی و سازماندهی خدمات توانبخشی در هنگام بلایای طبیعی میتواند بسیار مؤثر و راهگشا باشد.
ب - پیشگیری از بروز آسیب و نحوه کمکرسانی به آسیب دیدگان (ضایعات نخاعی)
با توجه به نقش و اهمیتی که سیستم اعصاب مرکزی در ساختار فیزیکی بدن انسان دارد و در حقیقت کلیه فعالیتهای انسان از طریق اعصاب حسی و حرکتی که از اعصاب مرکزی منشعب میگردند صورت میپذیرد، برای مراقبت و ممانعت از آسیبپذیری این بخش لازم است اهمیت خاص قائل بود. انسان با توجه به وضعیت فیزیکی خود، در مقابل حوادث و بلایای غیرمنتظره بسیار آسیبپذیر و حساس بوده و مورد آسیب جدی قرار میگیرد.
با این وجود با اتخاذ تدابیری خاص میتوان در بسیاری مواقع از ایجاد نقص و یا تشدید آن جلوگیری کرد. اطلاعات و آمارهای گوناگون نشان دهنده این واقعیت تلخ است که اکثر آسیبهای وارده ارتوپدیکی بویژه در نواحی ستون فقرات که اکثر در زمان حمل مجروح از محل حادثه ایجاد شده است متاسفانه بر اثر عدم آگاهی، اطلاع و همچنین برخورد ناصحیح به وقوع پیوسته است که منجر به آسیبهای جزئی یا کلی به طناب نخاعی و ایجاد نقص و اختلال دائمی در مصدومان گردیده بنابراین ضرورت دارد اطلاعات و آگاهیهای لازم به جامعه برای پیشگیری از بروز مصدومیت و راههای مناسب برخورد با این پدیده انتشار یابد. راهکارهای اساسی که میتواند در این خصوص موثر باشد حول دو محور اساسی تقسیمبندی میگردد:
آگاهسازی عمومی جامعه در ارتباط با مراقبت از خود:
- پیش از مواجه شدن با حوادث و بلایا لازم است خدمات آموزشی به آحاد جامعه در خصوص چگونگی مقابله با حوادث ارائه شود. کلیه سازمانها و ارگانهای ذیربط میتوانند با تدوین مطالب مورد نیاز و انتشار آن از طریق امکانات موجود اجتماعی مانند (صدا و سیما، روزنامهها، نشریات و ....) بینش و نگرش عمومی جامعه را نسبت به این موضوع ارتقاء داده تا در زمان بروز حادثه آمادگی لازم در جامعه ایجاد گردد. در زیر به برخی راهکارها که میتواند برای پیشگیری از تشدید صدمات در افراد بکار گرفته گونه، اشاره میشود:
1ـ آسانترین روش خروج سریع از ساختمان تمرین گردد.
2ـ از قرار دادن لوازم و اشیاء غیر ضروری در معابر خروجی خودداری گردد.
3ـ وسائل درون خانه بنحوی طراحی شود که در هنگام بروز حادثه مانع از خروج فرد از ساختمان نگردد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
انجام پژوهش گران تمام می شود و گاهی اثرات زیانباری دارد. یکی از درس هایی که از تاریخ قرن بیستم می گیریم این است که گاهی باید دانشمندان از پیگیری کنجکاوی های آنی شان منع کرد. اکنون می توان پرسید که گذشته از کنجکاوی صرف، آیا بررسی علمی دین واقعاً موجه است؟ آیا ما به پژوهش دین نیاز داریم؟ آیا این پژوهش به ما یاری می رساند تا سیاست های بهتری اتخاذ کنیم؛ مسائلی را حل کنیم و جهان بهتری بسازیم؟ ما درباره ی آینده ی دین چه می دانیم؟ در مورد آینده ی دین می توان پنج فرضیه ی کاملاً متفاوت را مطرح کرد:
دوران روشنگری مدت هاست که سپری شده؛ «سکولاریزاسیون» خزنده ای که جوامع مدرن در طی دو قرن اخیر تجربه کرده اند پیش چشم مان دود می شود و به هوا می رود. ورق برگشته و دین اهمیت روزافزونی می یابد. در این سناریو، دین عنقریب به منزلت اجتماعی و اخلاقی غالبی می رسد مانند آنچه پیش از دوران شکوفایی علم مدرن در قرن هفدهم داشت. همین که مردم از تب تند فنآوری و رفاه مادی شفا یابند، هویت مذهبی بدل به ارزنده ترین ویژگی افراد می شود و شکاف میان مسیحیت، اسلام، یهودیت و چند دین دیگر بین المللی هر چه عمیق تر می گردد. به تدریج یکی از این ادیان بقیه را از عرصه ی گیتی محو می کند – که این امر ممکن است در طی یک دوره ی چندهزار ساله رخ دهد، و توسط وقوع مصائبی تسریع شود.
دین در بستر احتضار است؛ تب و تاب امروزی فناتیک ها جز وقفه ی کوتاهی در گذار به سوی جوامع واقعاً مدرن نیست. جوامعی که در آنها دین حداکثر نقشی آئینی ایفا می کند. در این سناریو، گرچه ممکن است رقابت های مقطعی و محلی و حتی چند مصیبت خشونت بار وجود داشته باشد، اما ادیان اصلی جهان به همان سرعتی منقرض می شوند که صدها دین کوچک دیگر محو شدند و مردم شناسان حتی فرصت نیافتند تا مناسک و باورهایشان را ثبت کنند. نوادگان ما در طول زندگی شان شاهد خواهند بود که شهر واتیکان به موزه ی کلیسای کاتولیک و مکه به دیسنی لند الله بدل می شود.
دین ها به صورت نهادهایی در می آیند که پیش تر بر کره ی زمین سابقه نداشته اند. یعنی به شکل مؤسساتی فاقد ایمان درمی آیند که خودیاری می فروشند و با استفاده از مراسم و سنت ها به تحکیم همکاری ها و روابط اجتماعی می پردازند تا در میان هوادارن شان وفاداری درازمدت ایجاد کنند. در این سناریو، ایمان دینی هر چه بیشتر شبیه عضویت در کلوپ هوادارن تیم بسکتبال بوستون رد ساک یا دالاس کابوی می شود. ادیان باشگاه هایی می شوند با رنگ های مختلف، شعارها و سرودهای مختلف، نمادهای گوناگون و رقابت های فشرده – آیا می خواهید دخترتان با یک هوادار تیم یانکی ها ازدواج کند؟ - اما از یک اقلیت متعصب که بگذریم، همگان اهمیت همزیستی مسالمت آمیز میان این باشگاه ها در لیگ جهانی ادیان را قبول خواهند داشت. هنر و موسیقی مذهبی شکوفا می شوند و رقابت دوستانه ی میان ادیان به مرحله ای از تخصص گرایی می رسد که در آن یک دین به محیط زیست گرایی خود می بالد و برای میلیاردها نفر مردم جهان آب سالم تأمین می کند و دین دیگر به دغدغه ی برقراری عدالت اجتماعی و برابری اقتصادی مشهور می شود.
دین هم مانند سیگار شأن و منزلت خود را از دست می دهد؛ البته با مؤمنان مدارا خواهد شد چون کسانی هستند که می گویند بدون دین نمی توانند زندگی کنند، اما دینداری تقبیح می شود و بیشتر جوامع نظر مساعدی درباره ی تعلیم دین به کودکان تلقین نخواهند داشت و در برخی جوامع هم تدریس آموزه های دینی ممنوع خواهد شد. در این سناریو، سیاستمدارانی که هنوز به مناسک دینی می پردازند می توانند در انتخابات رأی بیاورند اما به شرطی که لیاقت خود را در زمینه های دیگر به اثبات برسانند، اما سیاستمداران ی اندکی علائق دینی خود را تبلیغ می کنند، زیرا تبلیغ دینی از لحاظ سیاسی نامناسب جلوه خواهد کرد. جلب نظر دیگران به اعتقادات دینی خود در ملاء عام همان قدر گستاخانه خواهد نمود که حرف زدن درباره ی علائق جنسی یا وضعیت ازدواج و طلاق.
روز رستاخیز فرا می رسد. بخشودگان به بهشت عروج می کنند، و بقیه بر جا می مانند تا همچون لعنت شدگان زجر بکشند، مثل دجال که روسیاه می شود. مطابق پیشگویی انجیل تولد مجدد ملت اسرائیل در سال 1948 و مناقشات دامنه دار بر سر فلسطین، نشانه های روشنی بر آخرالزمان هستند، هنگامی که ظهور مجدد مسیح همه ی فرضیه های دیگر را نقش بر آب می کند.
البته می توان احتمالات دیگری را هم طرح کرد، اما این پنج فرضیه نشانگر کرانه ی دیدگاه هایی است که جدی گرفته می شوند. اهمیت این فرضیه ها در این است که هر کسی دست کم یکی از کی را از این فرضیه ها را مهمل یا دردسرساز یا حتی عمیقاً آزاردهنده می داند، اما یکی را نه تنها پیش بینی می کند بلکه عمیقاً مشتاق وقوع آن است. مردم بر پایه ی آمال و خواسته هایشان عمل می کنند. نظرات ما در مورد دین، به بیان ملایم، متنافر است پس می توانیم مشکلات و اختلافات پیش رو را پیش بینی کنیم. این اختلافات در بهترین حالت موجب هدر رفتن تلاش ها و منجر به کارزارهای غیرسازنده می شوند و در بدترین حالت به جنگ های تمام عیار و فجایعی مانند نسل کشی می انجامند.
دست بالا، فقط یکی از فرضیه های بالا درست از آب در خواهد آمد؛ بقیه عمیقاً بر خطا خواهند بود. بسیاری فکر می کنند که می دانند فرضیه ی درست کدام است، اما هیچ کس حقیقت امر را نمی داند. آیا همین نکته به خودی خود دلیل کافی نیست تا دین را به طور علمی مطالعه کنیم؟ چه بخواهید دین تقویت شود و چه بخواهید نابود شود، چه بخواهید که دین تحول یابد و چه بخواهید که به وضع فعلی باقی بماند، مشکل می توانید منکر این مطلب شوید که وضع آینده ی دین اهمیت فوق العاده ای در شکل دهی آینده ی دنیا دارد. امید و خواست هایتان هر چه که باشند، به سودتان خواهد بود که بدانید وقوع کدام رخداد محتمل است و چرا. از این جهت، شایان ذکر است که کسانی هم که به قداست عدد 5 معتقد اند با حدّت اخبار را می کاوند تا شواهدی برای اعتقاد خود بیابند. آنها منابع و مراجع خود را تنظیم می کنند و بر سر تعابیر مختلف پیشگویی هایشان بحث می کنند. آنان فکر می کنند که کندوکاو آینده ی دین برایشان مفید است، در حالی که اعتقاد ندارند که آدمی می تواند سیر رخدادهای آتی را تعیین کند. ما [که چنین اعتقاداتی نداریم] دلایل بیشتری برای بررسی پدیده ی دین داریم، زیرا کاملاً آشکار است که از خود خشنودی و جهل می تواند منجر به اتلاف فرصت های ما برای هدایت این پدیده به سمت و سویی شود که درست می شماریم.
باید گفت که نظرات مردم درباره ی پژوهش علمی دین به چند دسته تقسیم می شود. یک دسته متقاعد اند که پژوهش علمی دین ایده ی خوبی است؛ دسته ی دیگر شک دارند که این پژوهش ارزش چندانی داشته باشد؛ گروه دیگر فکر می کنند که شاید پیشنهاده ی من شرورانه – توهین آمیز، خطرناک، و یا احمقانه است. من نمی خواهم برای کسانی که با من موافق اند موعظه کنم. روی سخن من بیشتر با کسانی است که از پژوهش دین متنفرند. امیدوارم بتوانم آنها را متقاعد کنم که نفرت آنها نابجاست. این البته وظیفه ی خطیری است. مثل این است که بخواهیم کسی را که نشانگان سرطان را دارد متقاعد کنیم که باید همین حالا نزد دکتر برود، چون ممکن است او هراس نابجایی از آزمایش سرطان داشته باشد و اگر زودتر خود را به دکتر نشان ندهد، تأخیر به بهای جانش تمام شود. در چنین مواقعی ممکن است دوستان تان از مداخله ی شما در زندگی شان برآشفته شوند، اما باید ثابت قدم باشید. خب، من می خواهم دین را روی میز آزمایش بگذارم. اگر چنان که خیلی از مؤمنان اصرار دارند دین پدیده ای خوش خیم باشد، نتیجه ی آزمایش آسودگی می آورد؛ ظن و گمان ها را می زداید و سپس می توانیم به عوارض جانبی دین بپردازیم، درست مثل هر پدیده ی طبیعی دیگر که عوارض جانبی خود را دارد. اگر هم پدیده ی دین خوش خیم نباشد، هر چه زودتر و روشن تر مشکل را تشخیص بدهیم، بهتر خواهد بود. آیا خود این پرسمان موجب ناراحتی و خجالت می شود؟ تقریباً به قطع می توان گفت که بله، اما این بهای اندکی است که باید بپردازیم. آیا خطر این هست که کنکاش گسترده ی دین موجب اختلال در یک دین سالم شود، یا حتی آن را فلج کند؟ البته. مخاطره همواره وجود دارد. آیا می ارزد که دست به چنین مخاطره ای بزنیم؟ شاید نه، اما من هنوز استدلالی ندیده ام که مرا به این امر متقاعد کند، و به زودی به بهترین این استدلال ها خواهیم پرداخت. در این باره، فقط استدلال هایی شایان توجه خواهند بود که بتوانند نشان دهند که (1) دین در مجموع برای نوع بشر فوایدی دارد ، و (2) این فواید با پرداختن به پژوهش دین زایل می شوند. من به شخصه نگران این هستم که اگر ما اکنون دین را به پرسش نگیریم، و با هم نکوشیم تا بازنگری ها و اصطلاحات لازم را در آن اعمال کنیم، صوری از دین را برای فرزندان خود به ارث خواهیم گذاشت که به طور فزاینده ای مسموم و خطرناک خواهند بود. البته من نمی توانم این پیش بینی شخصی ام را ثابت کنم، و از کسانی که فکر می کنند چنین چیزی قطعاً رخ نخواهد داد می خواهم که فارغ از دل بستگی شان به سنت دینی خود، که مسلماً هیچ ربطی به این بحث ندارد، دلایل پشتیبان عقاید خود را بیان کنند.
کلاً، بیشتر دانستن بخت شما را برای رسیدن به اهداف تان افزایش می دهد. این یک حقیقت منطقی نیست، زیرا عدم قطعیت تنها عاملی نیست که می تواند احتمال حصول اهداف را کاهش دهد. هزینه ی دانستن (مانند هزینه ی رسیدن به دانش) باید منظور شود، و چه بسا این هزینه ها گزاف باشند، به همین خاطر است که گاهی «هرچه بادا باد» توصیه ی خوبی است. فرض کنید که ما نتوانیم به دقت بدانیم که معلومات در یک حیطه ی خاص تا چه حد برایمان مفید است. اگر چنین باشد، آنگاه هرگاه به آن حد برسیم (البته اگر رسیدن به آن حد برایمان مقدور باشد) باید پیشروی بیشتر را منع کنیم یا دست کم کسب معلومات بیشتر در آن حیطه را ناپسند بشماریم. شاید این اصل هرگز به کار گرفته نشود، اما این نکته را نمی دانیم، و مسلماً باید این اصل را بپذیریم. پس شاید یکی از عمده ترین اختلاف نظرهای جهان امروز بر سر این باشد که آیا ما به چنان حدی رسیده ایم یا نه. این رویکرد تبیین روشن تری از عقاید اسلام گرایانی که می گویند علم غربی چیز بدی است به دست می دهد: شاید بتوان گفت که اشکال اعتقاد آنان فقط این است که حد و مرز سودمندی دانش را غلط تعبیر کرده اند. گاهی جهل غنیمت است. باید چنین احتمالاتی را به دقت ملاحظه کنیم.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
انجام پژوهش گران تمام می شود و گاهی اثرات زیانباری دارد. یکی از درس هایی که از تاریخ قرن بیستم می گیریم این است که گاهی باید دانشمندان از پیگیری کنجکاوی های آنی شان منع کرد. اکنون می توان پرسید که گذشته از کنجکاوی صرف، آیا بررسی علمی دین واقعاً موجه است؟ آیا ما به پژوهش دین نیاز داریم؟ آیا این پژوهش به ما یاری می رساند تا سیاست های بهتری اتخاذ کنیم؛ مسائلی را حل کنیم و جهان بهتری بسازیم؟ ما درباره ی آینده ی دین چه می دانیم؟ در مورد آینده ی دین می توان پنج فرضیه ی کاملاً متفاوت را مطرح کرد:
دوران روشنگری مدت هاست که سپری شده؛ «سکولاریزاسیون» خزنده ای که جوامع مدرن در طی دو قرن اخیر تجربه کرده اند پیش چشم مان دود می شود و به هوا می رود. ورق برگشته و دین اهمیت روزافزونی می یابد. در این سناریو، دین عنقریب به منزلت اجتماعی و اخلاقی غالبی می رسد مانند آنچه پیش از دوران شکوفایی علم مدرن در قرن هفدهم داشت. همین که مردم از تب تند فنآوری و رفاه مادی شفا یابند، هویت مذهبی بدل به ارزنده ترین ویژگی افراد می شود و شکاف میان مسیحیت، اسلام، یهودیت و چند دین دیگر بین المللی هر چه عمیق تر می گردد. به تدریج یکی از این ادیان بقیه را از عرصه ی گیتی محو می کند – که این امر ممکن است در طی یک دوره ی چندهزار ساله رخ دهد، و توسط وقوع مصائبی تسریع شود.
دین در بستر احتضار است؛ تب و تاب امروزی فناتیک ها جز وقفه ی کوتاهی در گذار به سوی جوامع واقعاً مدرن نیست. جوامعی که در آنها دین حداکثر نقشی آئینی ایفا می کند. در این سناریو، گرچه ممکن است رقابت های مقطعی و محلی و حتی چند مصیبت خشونت بار وجود داشته باشد، اما ادیان اصلی جهان به همان سرعتی منقرض می شوند که صدها دین کوچک دیگر محو شدند و مردم شناسان حتی فرصت نیافتند تا مناسک و باورهایشان را ثبت کنند. نوادگان ما در طول زندگی شان شاهد خواهند بود که شهر واتیکان به موزه ی کلیسای کاتولیک و مکه به دیسنی لند الله بدل می شود.
دین ها به صورت نهادهایی در می آیند که پیش تر بر کره ی زمین سابقه نداشته اند. یعنی به شکل مؤسساتی فاقد ایمان درمی آیند که خودیاری می فروشند و با استفاده از مراسم و سنت ها به تحکیم همکاری ها و روابط اجتماعی می پردازند تا در میان هوادارن شان وفاداری درازمدت ایجاد کنند. در این سناریو، ایمان دینی هر چه بیشتر شبیه عضویت در کلوپ هوادارن تیم بسکتبال بوستون رد ساک یا دالاس کابوی می شود. ادیان باشگاه هایی می شوند با رنگ های مختلف، شعارها و سرودهای مختلف، نمادهای گوناگون و رقابت های فشرده – آیا می خواهید دخترتان با یک هوادار تیم یانکی ها ازدواج کند؟ - اما از یک اقلیت متعصب که بگذریم، همگان اهمیت همزیستی مسالمت آمیز میان این باشگاه ها در لیگ جهانی ادیان را قبول خواهند داشت. هنر و موسیقی مذهبی شکوفا می شوند و رقابت دوستانه ی میان ادیان به مرحله ای از تخصص گرایی می رسد که در آن یک دین به محیط زیست گرایی خود می بالد و برای میلیاردها نفر مردم جهان آب سالم تأمین می کند و دین دیگر به دغدغه ی برقراری عدالت اجتماعی و برابری اقتصادی مشهور می شود.
دین هم مانند سیگار شأن و منزلت خود را از دست می دهد؛ البته با مؤمنان مدارا خواهد شد چون کسانی هستند که می گویند بدون دین نمی توانند زندگی کنند، اما دینداری تقبیح می شود و بیشتر جوامع نظر مساعدی درباره ی تعلیم دین به کودکان تلقین نخواهند داشت و در برخی جوامع هم تدریس آموزه های دینی ممنوع خواهد شد. در این سناریو، سیاستمدارانی که هنوز به مناسک دینی می پردازند می توانند در انتخابات رأی بیاورند اما به شرطی که لیاقت خود را در زمینه های دیگر به اثبات برسانند، اما سیاستمداران ی اندکی علائق دینی خود را تبلیغ می کنند، زیرا تبلیغ دینی از لحاظ سیاسی نامناسب جلوه خواهد کرد. جلب نظر دیگران به اعتقادات دینی خود در ملاء عام همان قدر گستاخانه خواهد نمود که حرف زدن درباره ی علائق جنسی یا وضعیت ازدواج و طلاق.
روز رستاخیز فرا می رسد. بخشودگان به بهشت عروج می کنند، و بقیه بر جا می مانند تا همچون لعنت شدگان زجر بکشند، مثل دجال که روسیاه می شود. مطابق پیشگویی انجیل تولد مجدد ملت اسرائیل در سال 1948 و مناقشات دامنه دار بر سر فلسطین، نشانه های روشنی بر آخرالزمان هستند، هنگامی که ظهور مجدد مسیح همه ی فرضیه های دیگر را نقش بر آب می کند.
البته می توان احتمالات دیگری را هم طرح کرد، اما این پنج فرضیه نشانگر کرانه ی دیدگاه هایی است که جدی گرفته می شوند. اهمیت این فرضیه ها در این است که هر کسی دست کم یکی از کی را از این فرضیه ها را مهمل یا دردسرساز یا حتی عمیقاً آزاردهنده می داند، اما یکی را نه تنها پیش بینی می کند بلکه عمیقاً مشتاق وقوع آن است. مردم بر پایه ی آمال و خواسته هایشان عمل می کنند. نظرات ما در مورد دین، به بیان ملایم، متنافر است پس می توانیم مشکلات و اختلافات پیش رو را پیش بینی کنیم. این اختلافات در بهترین حالت موجب هدر رفتن تلاش ها و منجر به کارزارهای غیرسازنده می شوند و در بدترین حالت به جنگ های تمام عیار و فجایعی مانند نسل کشی می انجامند.
دست بالا، فقط یکی از فرضیه های بالا درست از آب در خواهد آمد؛ بقیه عمیقاً بر خطا خواهند بود. بسیاری فکر می کنند که می دانند فرضیه ی درست کدام است، اما هیچ کس حقیقت امر را نمی داند. آیا همین نکته به خودی خود دلیل کافی نیست تا دین را به طور علمی مطالعه کنیم؟ چه بخواهید دین تقویت شود و چه بخواهید نابود شود، چه بخواهید که دین تحول یابد و چه بخواهید که به وضع فعلی باقی بماند، مشکل می توانید منکر این مطلب شوید که وضع آینده ی دین اهمیت فوق العاده ای در شکل دهی آینده ی دنیا دارد. امید و خواست هایتان هر چه که باشند، به سودتان خواهد بود که بدانید وقوع کدام رخداد محتمل است و چرا. از این جهت، شایان ذکر است که کسانی هم که به قداست عدد 5 معتقد اند با حدّت اخبار را می کاوند تا شواهدی برای اعتقاد خود بیابند. آنها منابع و مراجع خود را تنظیم می کنند و بر سر تعابیر مختلف پیشگویی هایشان بحث می کنند. آنان فکر می کنند که کندوکاو آینده ی دین برایشان مفید است، در حالی که اعتقاد ندارند که آدمی می تواند سیر رخدادهای آتی را تعیین کند. ما [که چنین اعتقاداتی نداریم] دلایل بیشتری برای بررسی پدیده ی دین داریم، زیرا کاملاً آشکار است که از خود خشنودی و جهل می تواند منجر به اتلاف فرصت های ما برای هدایت این پدیده به سمت و سویی شود که درست می شماریم.
باید گفت که نظرات مردم درباره ی پژوهش علمی دین به چند دسته تقسیم می شود. یک دسته متقاعد اند که پژوهش علمی دین ایده ی خوبی است؛ دسته ی دیگر شک دارند که این پژوهش ارزش چندانی داشته باشد؛ گروه دیگر فکر می کنند که شاید پیشنهاده ی من شرورانه – توهین آمیز، خطرناک، و یا احمقانه است. من نمی خواهم برای کسانی که با من موافق اند موعظه کنم. روی سخن من بیشتر با کسانی است که از پژوهش دین متنفرند. امیدوارم بتوانم آنها را متقاعد کنم که نفرت آنها نابجاست. این البته وظیفه ی خطیری است. مثل این است که بخواهیم کسی را که نشانگان سرطان را دارد متقاعد کنیم که باید همین حالا نزد دکتر برود، چون ممکن است او هراس نابجایی از آزمایش سرطان داشته باشد و اگر زودتر خود را به دکتر نشان ندهد، تأخیر به بهای جانش تمام شود. در چنین مواقعی ممکن است دوستان تان از مداخله ی شما در زندگی شان برآشفته شوند، اما باید ثابت قدم باشید. خب، من می خواهم دین را روی میز آزمایش بگذارم. اگر چنان که خیلی از مؤمنان اصرار دارند دین پدیده ای خوش خیم باشد، نتیجه ی آزمایش آسودگی می آورد؛ ظن و گمان ها را می زداید و سپس می توانیم به عوارض جانبی دین بپردازیم، درست مثل هر پدیده ی طبیعی دیگر که عوارض جانبی خود را دارد. اگر هم پدیده ی دین خوش خیم نباشد، هر چه زودتر و روشن تر مشکل را تشخیص بدهیم، بهتر خواهد بود. آیا خود این پرسمان موجب ناراحتی و خجالت می شود؟ تقریباً به قطع می توان گفت که بله، اما این بهای اندکی است که باید بپردازیم. آیا خطر این هست که کنکاش گسترده ی دین موجب اختلال در یک دین سالم شود، یا حتی آن را فلج کند؟ البته. مخاطره همواره وجود دارد. آیا می ارزد که دست به چنین مخاطره ای بزنیم؟ شاید نه، اما من هنوز استدلالی ندیده ام که مرا به این امر متقاعد کند، و به زودی به بهترین این استدلال ها خواهیم پرداخت. در این باره، فقط استدلال هایی شایان توجه خواهند بود که بتوانند نشان دهند که (1) دین در مجموع برای نوع بشر فوایدی دارد ، و (2) این فواید با پرداختن به پژوهش دین زایل می شوند. من به شخصه نگران این هستم که اگر ما اکنون دین را به پرسش نگیریم، و با هم نکوشیم تا بازنگری ها و اصطلاحات لازم را در آن اعمال کنیم، صوری از دین را برای فرزندان خود به ارث خواهیم گذاشت که به طور فزاینده ای مسموم و خطرناک خواهند بود. البته من نمی توانم این پیش بینی شخصی ام را ثابت کنم، و از کسانی که فکر می کنند چنین چیزی قطعاً رخ نخواهد داد می خواهم که فارغ از دل بستگی شان به سنت دینی خود، که مسلماً هیچ ربطی به این بحث ندارد، دلایل پشتیبان عقاید خود را بیان کنند.
کلاً، بیشتر دانستن بخت شما را برای رسیدن به اهداف تان افزایش می دهد. این یک حقیقت منطقی نیست، زیرا عدم قطعیت تنها عاملی نیست که می تواند احتمال حصول اهداف را کاهش دهد. هزینه ی دانستن (مانند هزینه ی رسیدن به دانش) باید منظور شود، و چه بسا این هزینه ها گزاف باشند، به همین خاطر است که گاهی «هرچه بادا باد» توصیه ی خوبی است. فرض کنید که ما نتوانیم به دقت بدانیم که معلومات در یک حیطه ی خاص تا چه حد برایمان مفید است. اگر چنین باشد، آنگاه هرگاه به آن حد برسیم (البته اگر رسیدن به آن حد برایمان مقدور باشد) باید پیشروی بیشتر را منع کنیم یا دست کم کسب معلومات بیشتر در آن حیطه را ناپسند بشماریم. شاید این اصل هرگز به کار گرفته نشود، اما این نکته را نمی دانیم، و مسلماً باید این اصل را بپذیریم. پس شاید یکی از عمده ترین اختلاف نظرهای جهان امروز بر سر این باشد که آیا ما به چنان حدی رسیده ایم یا نه. این رویکرد تبیین روشن تری از عقاید اسلام گرایانی که می گویند علم غربی چیز بدی است به دست می دهد: شاید بتوان گفت که اشکال اعتقاد آنان فقط این است که حد و مرز سودمندی دانش را غلط تعبیر کرده اند. گاهی جهل غنیمت است. باید چنین احتمالاتی را به دقت ملاحظه کنیم.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
انجام پژوهش گران تمام می شود و گاهی اثرات زیانباری دارد. یکی از درس هایی که از تاریخ قرن بیستم می گیریم این است که گاهی باید دانشمندان از پیگیری کنجکاوی های آنی شان منع کرد. اکنون می توان پرسید که گذشته از کنجکاوی صرف، آیا بررسی علمی دین واقعاً موجه است؟ آیا ما به پژوهش دین نیاز داریم؟ آیا این پژوهش به ما یاری می رساند تا سیاست های بهتری اتخاذ کنیم؛ مسائلی را حل کنیم و جهان بهتری بسازیم؟ ما درباره ی آینده ی دین چه می دانیم؟ در مورد آینده ی دین می توان پنج فرضیه ی کاملاً متفاوت را مطرح کرد:
دوران روشنگری مدت هاست که سپری شده؛ «سکولاریزاسیون» خزنده ای که جوامع مدرن در طی دو قرن اخیر تجربه کرده اند پیش چشم مان دود می شود و به هوا می رود. ورق برگشته و دین اهمیت روزافزونی می یابد. در این سناریو، دین عنقریب به منزلت اجتماعی و اخلاقی غالبی می رسد مانند آنچه پیش از دوران شکوفایی علم مدرن در قرن هفدهم داشت. همین که مردم از تب تند فنآوری و رفاه مادی شفا یابند، هویت مذهبی بدل به ارزنده ترین ویژگی افراد می شود و شکاف میان مسیحیت، اسلام، یهودیت و چند دین دیگر بین المللی هر چه عمیق تر می گردد. به تدریج یکی از این ادیان بقیه را از عرصه ی گیتی محو می کند – که این امر ممکن است در طی یک دوره ی چندهزار ساله رخ دهد، و توسط وقوع مصائبی تسریع شود.
دین در بستر احتضار است؛ تب و تاب امروزی فناتیک ها جز وقفه ی کوتاهی در گذار به سوی جوامع واقعاً مدرن نیست. جوامعی که در آنها دین حداکثر نقشی آئینی ایفا می کند. در این سناریو، گرچه ممکن است رقابت های مقطعی و محلی و حتی چند مصیبت خشونت بار وجود داشته باشد، اما ادیان اصلی جهان به همان سرعتی منقرض می شوند که صدها دین کوچک دیگر محو شدند و مردم شناسان حتی فرصت نیافتند تا مناسک و باورهایشان را ثبت کنند. نوادگان ما در طول زندگی شان شاهد خواهند بود که شهر واتیکان به موزه ی کلیسای کاتولیک و مکه به دیسنی لند الله بدل می شود.
دین ها به صورت نهادهایی در می آیند که پیش تر بر کره ی زمین سابقه نداشته اند. یعنی به شکل مؤسساتی فاقد ایمان درمی آیند که خودیاری می فروشند و با استفاده از مراسم و سنت ها به تحکیم همکاری ها و روابط اجتماعی می پردازند تا در میان هوادارن شان وفاداری درازمدت ایجاد کنند. در این سناریو، ایمان دینی هر چه بیشتر شبیه عضویت در کلوپ هوادارن تیم بسکتبال بوستون رد ساک یا دالاس کابوی می شود. ادیان باشگاه هایی می شوند با رنگ های مختلف، شعارها و سرودهای مختلف، نمادهای گوناگون و رقابت های فشرده – آیا می خواهید دخترتان با یک هوادار تیم یانکی ها ازدواج کند؟ - اما از یک اقلیت متعصب که بگذریم، همگان اهمیت همزیستی مسالمت آمیز میان این باشگاه ها در لیگ جهانی ادیان را قبول خواهند داشت. هنر و موسیقی مذهبی شکوفا می شوند و رقابت دوستانه ی میان ادیان به مرحله ای از تخصص گرایی می رسد که در آن یک دین به محیط زیست گرایی خود می بالد و برای میلیاردها نفر مردم جهان آب سالم تأمین می کند و دین دیگر به دغدغه ی برقراری عدالت اجتماعی و برابری اقتصادی مشهور می شود.
دین هم مانند سیگار شأن و منزلت خود را از دست می دهد؛ البته با مؤمنان مدارا خواهد شد چون کسانی هستند که می گویند بدون دین نمی توانند زندگی کنند، اما دینداری تقبیح می شود و بیشتر جوامع نظر مساعدی درباره ی تعلیم دین به کودکان تلقین نخواهند داشت و در برخی جوامع هم تدریس آموزه های دینی ممنوع خواهد شد. در این سناریو، سیاستمدارانی که هنوز به مناسک دینی می پردازند می توانند در انتخابات رأی بیاورند اما به شرطی که لیاقت خود را در زمینه های دیگر به اثبات برسانند، اما سیاستمداران ی اندکی علائق دینی خود را تبلیغ می کنند، زیرا تبلیغ دینی از لحاظ سیاسی نامناسب جلوه خواهد کرد. جلب نظر دیگران به اعتقادات دینی خود در ملاء عام همان قدر گستاخانه خواهد نمود که حرف زدن درباره ی علائق جنسی یا وضعیت ازدواج و طلاق.
روز رستاخیز فرا می رسد. بخشودگان به بهشت عروج می کنند، و بقیه بر جا می مانند تا همچون لعنت شدگان زجر بکشند، مثل دجال که روسیاه می شود. مطابق پیشگویی انجیل تولد مجدد ملت اسرائیل در سال 1948 و مناقشات دامنه دار بر سر فلسطین، نشانه های روشنی بر آخرالزمان هستند، هنگامی که ظهور مجدد مسیح همه ی فرضیه های دیگر را نقش بر آب می کند.
البته می توان احتمالات دیگری را هم طرح کرد، اما این پنج فرضیه نشانگر کرانه ی دیدگاه هایی است که جدی گرفته می شوند. اهمیت این فرضیه ها در این است که هر کسی دست کم یکی از کی را از این فرضیه ها را مهمل یا دردسرساز یا حتی عمیقاً آزاردهنده می داند، اما یکی را نه تنها پیش بینی می کند بلکه عمیقاً مشتاق وقوع آن است. مردم بر پایه ی آمال و خواسته هایشان عمل می کنند. نظرات ما در مورد دین، به بیان ملایم، متنافر است پس می توانیم مشکلات و اختلافات پیش رو را پیش بینی کنیم. این اختلافات در بهترین حالت موجب هدر رفتن تلاش ها و منجر به کارزارهای غیرسازنده می شوند و در بدترین حالت به جنگ های تمام عیار و فجایعی مانند نسل کشی می انجامند.
دست بالا، فقط یکی از فرضیه های بالا درست از آب در خواهد آمد؛ بقیه عمیقاً بر خطا خواهند بود. بسیاری فکر می کنند که می دانند فرضیه ی درست کدام است، اما هیچ کس حقیقت امر را نمی داند. آیا همین نکته به خودی خود دلیل کافی نیست تا دین را به طور علمی مطالعه کنیم؟ چه بخواهید دین تقویت شود و چه بخواهید نابود شود، چه بخواهید که دین تحول یابد و چه بخواهید که به وضع فعلی باقی بماند، مشکل می توانید منکر این مطلب شوید که وضع آینده ی دین اهمیت فوق العاده ای در شکل دهی آینده ی دنیا دارد. امید و خواست هایتان هر چه که باشند، به سودتان خواهد بود که بدانید وقوع کدام رخداد محتمل است و چرا. از این جهت، شایان ذکر است که کسانی هم که به قداست عدد 5 معتقد اند با حدّت اخبار را می کاوند تا شواهدی برای اعتقاد خود بیابند. آنها منابع و مراجع خود را تنظیم می کنند و بر سر تعابیر مختلف پیشگویی هایشان بحث می کنند. آنان فکر می کنند که کندوکاو آینده ی دین برایشان مفید است، در حالی که اعتقاد ندارند که آدمی می تواند سیر رخدادهای آتی را تعیین کند. ما [که چنین اعتقاداتی نداریم] دلایل بیشتری برای بررسی پدیده ی دین داریم، زیرا کاملاً آشکار است که از خود خشنودی و جهل می تواند منجر به اتلاف فرصت های ما برای هدایت این پدیده به سمت و سویی شود که درست می شماریم.
باید گفت که نظرات مردم درباره ی پژوهش علمی دین به چند دسته تقسیم می شود. یک دسته متقاعد اند که پژوهش علمی دین ایده ی خوبی است؛ دسته ی دیگر شک دارند که این پژوهش ارزش چندانی داشته باشد؛ گروه دیگر فکر می کنند که شاید پیشنهاده ی من شرورانه – توهین آمیز، خطرناک، و یا احمقانه است. من نمی خواهم برای کسانی که با من موافق اند موعظه کنم. روی سخن من بیشتر با کسانی است که از پژوهش دین متنفرند. امیدوارم بتوانم آنها را متقاعد کنم که نفرت آنها نابجاست. این البته وظیفه ی خطیری است. مثل این است که بخواهیم کسی را که نشانگان سرطان را دارد متقاعد کنیم که باید همین حالا نزد دکتر برود، چون ممکن است او هراس نابجایی از آزمایش سرطان داشته باشد و اگر زودتر خود را به دکتر نشان ندهد، تأخیر به بهای جانش تمام شود. در چنین مواقعی ممکن است دوستان تان از مداخله ی شما در زندگی شان برآشفته شوند، اما باید ثابت قدم باشید. خب، من می خواهم دین را روی میز آزمایش بگذارم. اگر چنان که خیلی از مؤمنان اصرار دارند دین پدیده ای خوش خیم باشد، نتیجه ی آزمایش آسودگی می آورد؛ ظن و گمان ها را می زداید و سپس می توانیم به عوارض جانبی دین بپردازیم، درست مثل هر پدیده ی طبیعی دیگر که عوارض جانبی خود را دارد. اگر هم پدیده ی دین خوش خیم نباشد، هر چه زودتر و روشن تر مشکل را تشخیص بدهیم، بهتر خواهد بود. آیا خود این پرسمان موجب ناراحتی و خجالت می شود؟ تقریباً به قطع می توان گفت که بله، اما این بهای اندکی است که باید بپردازیم. آیا خطر این هست که کنکاش گسترده ی دین موجب اختلال در یک دین سالم شود، یا حتی آن را فلج کند؟ البته. مخاطره همواره وجود دارد. آیا می ارزد که دست به چنین مخاطره ای بزنیم؟ شاید نه، اما من هنوز استدلالی ندیده ام که مرا به این امر متقاعد کند، و به زودی به بهترین این استدلال ها خواهیم پرداخت. در این باره، فقط استدلال هایی شایان توجه خواهند بود که بتوانند نشان دهند که (1) دین در مجموع برای نوع بشر فوایدی دارد ، و (2) این فواید با پرداختن به پژوهش دین زایل می شوند. من به شخصه نگران این هستم که اگر ما اکنون دین را به پرسش نگیریم، و با هم نکوشیم تا بازنگری ها و اصطلاحات لازم را در آن اعمال کنیم، صوری از دین را برای فرزندان خود به ارث خواهیم گذاشت که به طور فزاینده ای مسموم و خطرناک خواهند بود. البته من نمی توانم این پیش بینی شخصی ام را ثابت کنم، و از کسانی که فکر می کنند چنین چیزی قطعاً رخ نخواهد داد می خواهم که فارغ از دل بستگی شان به سنت دینی خود، که مسلماً هیچ ربطی به این بحث ندارد، دلایل پشتیبان عقاید خود را بیان کنند.
کلاً، بیشتر دانستن بخت شما را برای رسیدن به اهداف تان افزایش می دهد. این یک حقیقت منطقی نیست، زیرا عدم قطعیت تنها عاملی نیست که می تواند احتمال حصول اهداف را کاهش دهد. هزینه ی دانستن (مانند هزینه ی رسیدن به دانش) باید منظور شود، و چه بسا این هزینه ها گزاف باشند، به همین خاطر است که گاهی «هرچه بادا باد» توصیه ی خوبی است. فرض کنید که ما نتوانیم به دقت بدانیم که معلومات در یک حیطه ی خاص تا چه حد برایمان مفید است. اگر چنین باشد، آنگاه هرگاه به آن حد برسیم (البته اگر رسیدن به آن حد برایمان مقدور باشد) باید پیشروی بیشتر را منع کنیم یا دست کم کسب معلومات بیشتر در آن حیطه را ناپسند بشماریم. شاید این اصل هرگز به کار گرفته نشود، اما این نکته را نمی دانیم، و مسلماً باید این اصل را بپذیریم. پس شاید یکی از عمده ترین اختلاف نظرهای جهان امروز بر سر این باشد که آیا ما به چنان حدی رسیده ایم یا نه. این رویکرد تبیین روشن تری از عقاید اسلام گرایانی که می گویند علم غربی چیز بدی است به دست می دهد: شاید بتوان گفت که اشکال اعتقاد آنان فقط این است که حد و مرز سودمندی دانش را غلط تعبیر کرده اند. گاهی جهل غنیمت است. باید چنین احتمالاتی را به دقت ملاحظه کنیم.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
انجام پژوهش گران تمام می شود و گاهی اثرات زیانباری دارد. یکی از درس هایی که از تاریخ قرن بیستم می گیریم این است که گاهی باید دانشمندان از پیگیری کنجکاوی های آنی شان منع کرد. اکنون می توان پرسید که گذشته از کنجکاوی صرف، آیا بررسی علمی دین واقعاً موجه است؟ آیا ما به پژوهش دین نیاز داریم؟ آیا این پژوهش به ما یاری می رساند تا سیاست های بهتری اتخاذ کنیم؛ مسائلی را حل کنیم و جهان بهتری بسازیم؟ ما درباره ی آینده ی دین چه می دانیم؟ در مورد آینده ی دین می توان پنج فرضیه ی کاملاً متفاوت را مطرح کرد:
دوران روشنگری مدت هاست که سپری شده؛ «سکولاریزاسیون» خزنده ای که جوامع مدرن در طی دو قرن اخیر تجربه کرده اند پیش چشم مان دود می شود و به هوا می رود. ورق برگشته و دین اهمیت روزافزونی می یابد. در این سناریو، دین عنقریب به منزلت اجتماعی و اخلاقی غالبی می رسد مانند آنچه پیش از دوران شکوفایی علم مدرن در قرن هفدهم داشت. همین که مردم از تب تند فنآوری و رفاه مادی شفا یابند، هویت مذهبی بدل به ارزنده ترین ویژگی افراد می شود و شکاف میان مسیحیت، اسلام، یهودیت و چند دین دیگر بین المللی هر چه عمیق تر می گردد. به تدریج یکی از این ادیان بقیه را از عرصه ی گیتی محو می کند – که این امر ممکن است در طی یک دوره ی چندهزار ساله رخ دهد، و توسط وقوع مصائبی تسریع شود.
دین در بستر احتضار است؛ تب و تاب امروزی فناتیک ها جز وقفه ی کوتاهی در گذار به سوی جوامع واقعاً مدرن نیست. جوامعی که در آنها دین حداکثر نقشی آئینی ایفا می کند. در این سناریو، گرچه ممکن است رقابت های مقطعی و محلی و حتی چند مصیبت خشونت بار وجود داشته باشد، اما ادیان اصلی جهان به همان سرعتی منقرض می شوند که صدها دین کوچک دیگر محو شدند و مردم شناسان حتی فرصت نیافتند تا مناسک و باورهایشان را ثبت کنند. نوادگان ما در طول زندگی شان شاهد خواهند بود که شهر واتیکان به موزه ی کلیسای کاتولیک و مکه به دیسنی لند الله بدل می شود.
دین ها به صورت نهادهایی در می آیند که پیش تر بر کره ی زمین سابقه نداشته اند. یعنی به شکل مؤسساتی فاقد ایمان درمی آیند که خودیاری می فروشند و با استفاده از مراسم و سنت ها به تحکیم همکاری ها و روابط اجتماعی می پردازند تا در میان هوادارن شان وفاداری درازمدت ایجاد کنند. در این سناریو، ایمان دینی هر چه بیشتر شبیه عضویت در کلوپ هوادارن تیم بسکتبال بوستون رد ساک یا دالاس کابوی می شود. ادیان باشگاه هایی می شوند با رنگ های مختلف، شعارها و سرودهای مختلف، نمادهای گوناگون و رقابت های فشرده – آیا می خواهید دخترتان با یک هوادار تیم یانکی ها ازدواج کند؟ - اما از یک اقلیت متعصب که بگذریم، همگان اهمیت همزیستی مسالمت آمیز میان این باشگاه ها در لیگ جهانی ادیان را قبول خواهند داشت. هنر و موسیقی مذهبی شکوفا می شوند و رقابت دوستانه ی میان ادیان به مرحله ای از تخصص گرایی می رسد که در آن یک دین به محیط زیست گرایی خود می بالد و برای میلیاردها نفر مردم جهان آب سالم تأمین می کند و دین دیگر به دغدغه ی برقراری عدالت اجتماعی و برابری اقتصادی مشهور می شود.
دین هم مانند سیگار شأن و منزلت خود را از دست می دهد؛ البته با مؤمنان مدارا خواهد شد چون کسانی هستند که می گویند بدون دین نمی توانند زندگی کنند، اما دینداری تقبیح می شود و بیشتر جوامع نظر مساعدی درباره ی تعلیم دین به کودکان تلقین نخواهند داشت و در برخی جوامع هم تدریس آموزه های دینی ممنوع خواهد شد. در این سناریو، سیاستمدارانی که هنوز به مناسک دینی می پردازند می توانند در انتخابات رأی بیاورند اما به شرطی که لیاقت خود را در زمینه های دیگر به اثبات برسانند، اما سیاستمداران ی اندکی علائق دینی خود را تبلیغ می کنند، زیرا تبلیغ دینی از لحاظ سیاسی نامناسب جلوه خواهد کرد. جلب نظر دیگران به اعتقادات دینی خود در ملاء عام همان قدر گستاخانه خواهد نمود که حرف زدن درباره ی علائق جنسی یا وضعیت ازدواج و طلاق.
روز رستاخیز فرا می رسد. بخشودگان به بهشت عروج می کنند، و بقیه بر جا می مانند تا همچون لعنت شدگان زجر بکشند، مثل دجال که روسیاه می شود. مطابق پیشگویی انجیل تولد مجدد ملت اسرائیل در سال 1948 و مناقشات دامنه دار بر سر فلسطین، نشانه های روشنی بر آخرالزمان هستند، هنگامی که ظهور مجدد مسیح همه ی فرضیه های دیگر را نقش بر آب می کند.
البته می توان احتمالات دیگری را هم طرح کرد، اما این پنج فرضیه نشانگر کرانه ی دیدگاه هایی است که جدی گرفته می شوند. اهمیت این فرضیه ها در این است که هر کسی دست کم یکی از کی را از این فرضیه ها را مهمل یا دردسرساز یا حتی عمیقاً آزاردهنده می داند، اما یکی را نه تنها پیش بینی می کند بلکه عمیقاً مشتاق وقوع آن است. مردم بر پایه ی آمال و خواسته هایشان عمل می کنند. نظرات ما در مورد دین، به بیان ملایم، متنافر است پس می توانیم مشکلات و اختلافات پیش رو را پیش بینی کنیم. این اختلافات در بهترین حالت موجب هدر رفتن تلاش ها و منجر به کارزارهای غیرسازنده می شوند و در بدترین حالت به جنگ های تمام عیار و فجایعی مانند نسل کشی می انجامند.
دست بالا، فقط یکی از فرضیه های بالا درست از آب در خواهد آمد؛ بقیه عمیقاً بر خطا خواهند بود. بسیاری فکر می کنند که می دانند فرضیه ی درست کدام است، اما هیچ کس حقیقت امر را نمی داند. آیا همین نکته به خودی خود دلیل کافی نیست تا دین را به طور علمی مطالعه کنیم؟ چه بخواهید دین تقویت شود و چه بخواهید نابود شود، چه بخواهید که دین تحول یابد و چه بخواهید که به وضع فعلی باقی بماند، مشکل می توانید منکر این مطلب شوید که وضع آینده ی دین اهمیت فوق العاده ای در شکل دهی آینده ی دنیا دارد. امید و خواست هایتان هر چه که باشند، به سودتان خواهد بود که بدانید وقوع کدام رخداد محتمل است و چرا. از این جهت، شایان ذکر است که کسانی هم که به قداست عدد 5 معتقد اند با حدّت اخبار را می کاوند تا شواهدی برای اعتقاد خود بیابند. آنها منابع و مراجع خود را تنظیم می کنند و بر سر تعابیر مختلف پیشگویی هایشان بحث می کنند. آنان فکر می کنند که کندوکاو آینده ی دین برایشان مفید است، در حالی که اعتقاد ندارند که آدمی می تواند سیر رخدادهای آتی را تعیین کند. ما [که چنین اعتقاداتی نداریم] دلایل بیشتری برای بررسی پدیده ی دین داریم، زیرا کاملاً آشکار است که از خود خشنودی و جهل می تواند منجر به اتلاف فرصت های ما برای هدایت این پدیده به سمت و سویی شود که درست می شماریم.
باید گفت که نظرات مردم درباره ی پژوهش علمی دین به چند دسته تقسیم می شود. یک دسته متقاعد اند که پژوهش علمی دین ایده ی خوبی است؛ دسته ی دیگر شک دارند که این پژوهش ارزش چندانی داشته باشد؛ گروه دیگر فکر می کنند که شاید پیشنهاده ی من شرورانه – توهین آمیز، خطرناک، و یا احمقانه است. من نمی خواهم برای کسانی که با من موافق اند موعظه کنم. روی سخن من بیشتر با کسانی است که از پژوهش دین متنفرند. امیدوارم بتوانم آنها را متقاعد کنم که نفرت آنها نابجاست. این البته وظیفه ی خطیری است. مثل این است که بخواهیم کسی را که نشانگان سرطان را دارد متقاعد کنیم که باید همین حالا نزد دکتر برود، چون ممکن است او هراس نابجایی از آزمایش سرطان داشته باشد و اگر زودتر خود را به دکتر نشان ندهد، تأخیر به بهای جانش تمام شود. در چنین مواقعی ممکن است دوستان تان از مداخله ی شما در زندگی شان برآشفته شوند، اما باید ثابت قدم باشید. خب، من می خواهم دین را روی میز آزمایش بگذارم. اگر چنان که خیلی از مؤمنان اصرار دارند دین پدیده ای خوش خیم باشد، نتیجه ی آزمایش آسودگی می آورد؛ ظن و گمان ها را می زداید و سپس می توانیم به عوارض جانبی دین بپردازیم، درست مثل هر پدیده ی طبیعی دیگر که عوارض جانبی خود را دارد. اگر هم پدیده ی دین خوش خیم نباشد، هر چه زودتر و روشن تر مشکل را تشخیص بدهیم، بهتر خواهد بود. آیا خود این پرسمان موجب ناراحتی و خجالت می شود؟ تقریباً به قطع می توان گفت که بله، اما این بهای اندکی است که باید بپردازیم. آیا خطر این هست که کنکاش گسترده ی دین موجب اختلال در یک دین سالم شود، یا حتی آن را فلج کند؟ البته. مخاطره همواره وجود دارد. آیا می ارزد که دست به چنین مخاطره ای بزنیم؟ شاید نه، اما من هنوز استدلالی ندیده ام که مرا به این امر متقاعد کند، و به زودی به بهترین این استدلال ها خواهیم پرداخت. در این باره، فقط استدلال هایی شایان توجه خواهند بود که بتوانند نشان دهند که (1) دین در مجموع برای نوع بشر فوایدی دارد ، و (2) این فواید با پرداختن به پژوهش دین زایل می شوند. من به شخصه نگران این هستم که اگر ما اکنون دین را به پرسش نگیریم، و با هم نکوشیم تا بازنگری ها و اصطلاحات لازم را در آن اعمال کنیم، صوری از دین را برای فرزندان خود به ارث خواهیم گذاشت که به طور فزاینده ای مسموم و خطرناک خواهند بود. البته من نمی توانم این پیش بینی شخصی ام را ثابت کنم، و از کسانی که فکر می کنند چنین چیزی قطعاً رخ نخواهد داد می خواهم که فارغ از دل بستگی شان به سنت دینی خود، که مسلماً هیچ ربطی به این بحث ندارد، دلایل پشتیبان عقاید خود را بیان کنند.
کلاً، بیشتر دانستن بخت شما را برای رسیدن به اهداف تان افزایش می دهد. این یک حقیقت منطقی نیست، زیرا عدم قطعیت تنها عاملی نیست که می تواند احتمال حصول اهداف را کاهش دهد. هزینه ی دانستن (مانند هزینه ی رسیدن به دانش) باید منظور شود، و چه بسا این هزینه ها گزاف باشند، به همین خاطر است که گاهی «هرچه بادا باد» توصیه ی خوبی است. فرض کنید که ما نتوانیم به دقت بدانیم که معلومات در یک حیطه ی خاص تا چه حد برایمان مفید است. اگر چنین باشد، آنگاه هرگاه به آن حد برسیم (البته اگر رسیدن به آن حد برایمان مقدور باشد) باید پیشروی بیشتر را منع کنیم یا دست کم کسب معلومات بیشتر در آن حیطه را ناپسند بشماریم. شاید این اصل هرگز به کار گرفته نشود، اما این نکته را نمی دانیم، و مسلماً باید این اصل را بپذیریم. پس شاید یکی از عمده ترین اختلاف نظرهای جهان امروز بر سر این باشد که آیا ما به چنان حدی رسیده ایم یا نه. این رویکرد تبیین روشن تری از عقاید اسلام گرایانی که می گویند علم غربی چیز بدی است به دست می دهد: شاید بتوان گفت که اشکال اعتقاد آنان فقط این است که حد و مرز سودمندی دانش را غلط تعبیر کرده اند. گاهی جهل غنیمت است. باید چنین احتمالاتی را به دقت ملاحظه کنیم.