لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 50
بافت استخوانی
مقدمه
استخوان یکی از سختترین انواع بافت پیوندی است. سختی آن بیشتر به یک ماده پلاستیکی شباهت دارد تا به یک سنگ. زیرا کاهش کلسیم آن را نرم میکند و کاتیونهایی نظیر سرب ، استرانسیم و رادیم جانشین کلسیم میشوند و سختی استخوان را از بین میبرند. استخوان نظیر دیگر بافتهای پیوندی ، شامل ماده زمینهای و سلولهای بافت استخوانی است. ماده زمینهای به دو صورت بیشکل و شکلدار وجود دارد.
ساختار استخوان
استخوان شامل ماده زمینهای و سلولهای بافت استخوانی است. ماده زمینهای به دو صورت بیشکل و شکلدار وجود دارد. ماده زمینهای بیشکل شامل مواد کانی نظیر فسفات و کربنات کلسیم و منیزیم ، یون سیترات ، یون فلوراید ، سدیم و پتاسیم است. مواد آلی شامل کندروآتین سولفات C و Aو پروتئینی به نام استئوموکوئید و مواد آلی دیگری است که عبارتند از: استئونکتین ، که بلورهای کانی را به کلاژن وصل میکنند. استئوکلسین که کلسیم را به خود میبندد. سیالوپروتئین و پروتئین شکل دهنده استخوان.
ماده شکلدار آن ، کلاژن I است. کلاژن به صورت یک هسته مرکزی است که مواد کانی بر روی آن رسوب کردهاند. کل این ترکیبات بلورهای هیدروکسی آپاتیت را تولید میکنند. هیدروکسی آپاتیت تیغههای استخوانی را به شکل دوایر متحدالمرکز میسازد. علاوه بر اینها ماده سومی بنام سیمان وجود دارد که اولا رشتههای کلاژن را به یکدیگر میچسباند، ثانیا سیستمهای هاورسی را به یکدیگر متصل میکند و شکل منظمی به آنها میدهد. سلولهای بافت استخوانی بر چهار نوعاند که همزمان قابل رویت نیستند.
سلولهای بافت استخوانی
استئوسیتها
این سلولها ستارهای شکلاند و دو هسته بیضی و پر از کروماتین دارند. هر استئوسیت در پیرامون خود لاکونا دارد. برای جلوگیری از مرگ سلولی ، استئوسیتها توسط زواید بسیار ظریف سیتوپلاسمی به یکدیگر مرتبط هستند. استئوسیتهایی که در نواحی عمیق یا پیر بافت استخوانی قرار دارند دارای شبکه آندوپلاسمی ناصاف و دستگاه گلژی کمتری هستند. تا زمانی که صدمهای به استخوان وارد نشود، استئوسیتها تقسیم نمیشوند. با ایجاد ضایعه ، تقسیمات سلولها آغاز میشود. تعدادی از آنها به صورت استئوبلاست ، ماده زمینهای بیشکل را میسازند و خود به استئوسیت تبدیل میشوند برخی دیگر به صورت سلولهای اجدادی استخوان باقی میمانند.
استئوبلاستها
سلولهایی هستند چند ضلعی با آنزیم فسفاتاز قلیایی فراوان و هستهای که در خارج از مرکز سلول قرار دارد. این سلولها در محلی که فعالیت سازندگی زیاد است فراواناند و دارای شبکه آندوپلاسمی ناصاف و دستگاه گلژی هستند. این دو نشان دهنده فعالیتهای ترشحیاند. به همین دلیل حبابهای ترشحی بسیاری در این سلولها دیده میشود. هنگام فعالیت ، تعدادی از استئوبلاستها به صورت سلولهای اجدادی استخوان ذخیره میشوند. اینها با وجود آنزیم فسفاتاز قلیایی ، قادرند ماده زمینهای بسازند و به همین دلیل سلولهای سازنده خوانده میشوند. هنگام فعالیت مکعبی شکل و بازوفیلی وهنگام استراحت ، پهن و اسیدوفیلی هستند.
استئوکلاستها
استئوکلاستها از مونوسیتهای خون تولید میشوند. استئوکلاستها مسئول تجزیه ماده زمینه استخوان در هنگام استخوان سازی هستند. نقش استئوکلاستها عکس استئوبلاستهاست به همین دلیل سلولهای مخرب نامیده میشوند. این سلولها ، ابتدا ماده زمینهای بیشکل و سپس کلاژن را تجزیه میکنند. استئوکلاستها معمولا سلولهایی غول آسا با سیتوپلاسم وسیعاند و تعداد 6 تا 50 هسته دارند.استئوکلاستهای جوان تک هستهای بوده و در هنگام فعالیت بازوفیلی و هنگام استراحت اسیدوفیلی هستند. با وجود اسید فسفاتاز دراستئوکلاستها این سلولها میتوانند ماده زمینهای را تجزیه کنند. به علاوه هنگامی که میزان کلسیم خون به علت عمل هورمون تیروکسین و پاراتورمون کاهش مییابد، استئوکلاست کلسیم را از استخوان میگیرد و به جریان خون میفرستد. استئوکلاستها نزدیک سطح استخوان از حفرهای از ماده استخوانی در حال تخریب قرار دارند.
انواع استخوانها
از نظر تشریحی ، دونوع استخوان در بدن وجود دارد: استخوانهای
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 28
- بافت استخوانی (Bone tissue)
استخوان یا بافت استخوانی که اسکلت موجودات مهرهدار را تشکیل میدهد، از سایر بافتهای نگهدارنده کاملاً متمایز است.
بافت استخوانی سخت است و مانند سایر بافتهای پشتیبان از سلولها، رشتههای کلاژن، ماده بنیادی، پوشش خارجی و پوشش داخلی تشکیل شده است.
تجزیه استخوان نشان می دهد که 62% آن مواد معدنی و 38% مواد آلی است. 85% از مواد معدنی فسفات کلسیم، 10% آن کربنات کلسیم و 5% بقیه سایر املاح است.
اگر بافت استخوانی در اسید قرار گیرد، مواد معدنی آن حل شده و سختی خود را از دست داده، نرم میشود و کاملاً قابل بریدن میشود، این عمل را دکلسیفیکیشن (Decalcification) گویند که شرح کامل آن در بخش هیستوتکنیک آمده است. عکس این عمل در تشکیل و رشد استخوان اتفاق میافتد.
عناصر بافت استخوانی
I- سلولهای استخوانی (Bone cells)
استخوانها در نگهداری و محافظت اندامهای نرم، ذخیره مواد معدنی، تولدی سلولهای خونی نقش دارند وتوسط عضلات اسکلتی جابجا میگردند.
سلولهای مزانشیمی که سازنده سلولهای استخوانساز (Osteoprogenitor cells) میباشند به دو گروه تقسیم می گردند. یکی سلولهای دوکی یا کشیده که دارای زوائد سیتوپلاسمی است و به نام سلولهای استخوانی غیرفعال (Inactive osteoblast). دیگری سلولهای مکعبی یا استوانهای شکل با هستههای قاعدهای که نسبت به تیغههای استخوانی عمود است و متریکس در بافت استخوانی توسط آنها ترشح میگردد، که به نام سلولهای استخوانی فعال (Active osteoblast) خوانده میشوند. این سلولها، سیتوپلاسمی بازوفیلی داشته و به سلولهای بالغ استخوانی یا استئوسیت (Osteocyte) تبدیل میگردند. سلولهای اخیر ستارهای شکل با هسته پهن، تیره و زوائد سیتوپلاسمی بلند فراوانی میباشند. این سلولها در حفراتی به نام لاکونا (Lacunae) قرار دارند. (شکلهای 35 و 36) در اطراف این حفرات، مجاری باریکی به نام کانالیکول (Canaliculi) موجود است که زوائد سیتوپلاسمی سلولها در این لولههای کوچک یا کانالیکولها وارد میشود. زوائد سیتوپلاسمی این سلولها توسط اتصال بارونه به یکدیگر متصل میشوند و از این راه یونها و سایر مولکولهای کوچک براحتی از یک سلول به سلول دیگر انتقال می یابند. این ارتباط گاه تا 20 ردیف از سلولهای استخوانی را در دنبال هم امکانپذیر میکند
II- رشتههای کلاژن (Collagen fibers)
این رشتهها که جزیی از موادآلی استخوان هستند، از نوع رشتههای کلاژن نوع یک میباشند که بسیار ظریف و در دستههایی به ضخامت 3 تا 5 میکرون قرار دارند و به نام رشتههای کلاژن استخوانی (Osteocollagenous fibers) نامیده میشوند. ناگفته نماند که این رشتهها جزیی از ماده بنیادی استخوان نیز محسوب میگردند.
III- ماده بنیادی (Bone matrix)
مواد معدنی که قسمت اعظم ماده بنیادی استخوان را تشکیل میدهد شامل فسفات کلسیم، کربنات کلسیم، هیدروکسی آپاتایت، (Hydroxyaptite) و مواد آلی آن از گلیکوزامینوگلیکانها که از انواع کندروایتین سولفاتهای 4 و 6 است، بصورت سیمانی همراه با رشتههای کلاژن به یکدیگر محکم میشوند و ایجاد تیغههای استخوانی (Lamellae) را مینمایند، که در استحکام استخوان موثراند. هر تیغه استخوانی فاصله بین ردیفهای سلولهای استئوسیت است که توسط ماده بنیادی، مواد کلسیمی و کلاژن پر شده است. گلایکوپروتئینهای استخوان (استئوکلسین و سیالوپروتئین) دارای قدرت جذب ترکیبات کلسیمی فراوان میباشد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
بافت
بافت آن عنصر بصری است که بسیاری از اوقات به عنوان بدل برای ارضای یکی از حواس، که همان حس لامسه باشد، ایجاد می شود، اما در حقیقت، ما میتوانیم بافت یک پدیده را با دیدن تنها با لمس کردن تنها یا با تلفیق این دو باز شناسیم و ارزش آن را دریابیم. ممکن است بافتی فقط کیفیت بصری داشته باشد و فاقد کیفیت ملموس باشد، مانند بافت بصری حاصل از چیده شدن حروف و کلمات کنار یکدیگر، مثل یک صفحه کتاب یا روزنامه و یا بافت شطرنجی قابل دیدن روی یک کاغذ شطرنجی و یا یک نقاشی.
زمانی با یک بافت حقیقی روبهرو هستیم، که هم دارای کیفیت لامسهای باشد و هم واجد کیفیت بصری، و هر یک به تنهایی حاوی نوعی خبر حسی منحصر به فرد باشند که در عین حال با یکدیگر متناسب نیز هستند. ولی این دو نوع احساس لازم و ملزوم یکدیگر نیستند و هر یک را به تنهایی نیز میتوان دریافت، زیرا لمس کردن ودیدن دو تجربه مستقل از یکدیگرند. معمولاً پس از دیدن یک بافت، میل داریم با لمس کردن و دست زدن به وجود آن اطمینان حاصل کنیم. شاید به همین دلیل باشد که در مکانهای عمومی لازم است مکرر به ما یادآور شوند که: «لطفاً دست نزنید»
بافت ترکیب یکی شیء را با نشانههای بسیار خرد و متنوع نشان میدهد و باید به تجربه حسی پرباری کمک نماید. تأکید بر علامت «لطفاً دست نزنید» در اماکن عمومی و فروشگاههای گران قیمت، در حقیقت به رفتار اجتماعی ما نیز سرایت کرده است. ما به طور حتم طوری تربیت شدهایم که به هیچ عنوان اشیا و آدمها را لمس نکنیم و تقریباً هیچ گونه خبر حسی از این راه به ما منتقل نمیشود. در نتیجه این حداقل تماس و تجربه لامسهای و حتی ترس و گریز از آن کسانی که میتوانند ببینند هنگامی که با چشمان بسته یا در تاریکی ناچار میشوند اشیا را لمس کنند، حالتی بسیار محتاطانه به خود میگیرند و با مراقبت خاصی به این کار اقدام مینمایند. به خاطر تجربه محدود و ناقص لامسهای ما اغلب چیزها را از روی بافت آنها نمیتوانیم تشخیص دهیم. در نمایشگاه مونترال که در سال 1967 م. برگزار شد، در یکی از غرفهها از بازدیدکنندگان دعوت می شد تا حواس پنجگانه خود را بیازمایند. حاضران از قیفهای مختلف انواع رایحهها را استشمام میکردند، که البته با اندکی بدبینی توام بود و حق هم داشتند چون بعضی از آنها بوی ناخوشایندی میداد آنها به صداهایی گوش میدادند و حتی چیزهایی را میچشیدند، ولی در مقابل حفرههایی که داخل آن را نمیدیدند و از آنها خواسته می شد تا با دست چیزهایی را که در آن است لمس کنند با تردید بسیار بیحرکت باز میماندند. چه چیز آنها را از این کار باز میداشت و میترساند؟ به نظر میرسد که عادت طبیعی و آزادانه اطفال در دست زدن و لمس کردن اشیا در بزرگسالان به علت تربیت از بین رفته است. چرا؟ شاید علت اخلاقیات ویژه قوم آنگلو- ساکسون، یا باز نگهداری رهبانی مآبانه باورهای فرهنگی که مربوط به غرایض میشوند باشد. به هر حال این مسئله به کرات در آن شرایط مصنوعاً فراهم آمده، دیده میشد. ولی بسیاری از دریافتهای حسی ما از بافت به صورت بصری است، مثلاً تصاویر، عکسها و نقاشیها و غیره همگی مملو از بافتهایی است که میبینیم اما با لمس کردن آنها پیمیبریم که در واقع بافتی به آن صورت که دیدهایم وجود نداشته است و برداشت ما از آن بافت فقط بر مبنای آن چیزی است که دیدهایم. جعل کردن طبیعی یک نوع بافت که فقط دیده میشود، ولی وجود خارجی ندارد، تنها وسیله دفاع و بقای بسیاری از پرندگان، ماهیهای کوچک، خزندگان و حشرات است. شیوه استتارهای نظامی هم نوعی از همین روش است که با الهام از طبیعت اخذ شده است.
بافت
بافت، یکی دیگر از عناصر هنرهای تجسمی است که معمولاً آنرا تنها با حس لامسه در ارتباط می دانند، در حالیکه اهمیت آن بیشتر در ارتباط با نیروی خاص و استعداد اکتسابی قوه بینایی است که در اثر تجربه و کست اطلاعات بدست میآید. گاه این عنصر تجسمی از طریق دو قوه لامسه و بینایی تواماً تجربه و شناخته میشود، در اینصورت ابعاد وسیعتری از مفاهیم تجسمی را قابل ادراک می نماید و عالم هنری گستردهتر کیفیات بصری را به معرض نمایش میگذارد. ممکن است با دیدن بافت یک نمونه تجسمی، اعم از سطح یا حجم، تنها قوه بینایی وسیله ادارک آن موضوع یا مفهموم گردد. در ضمن علاوه بر آن، ممکن است نیروی لامسه نیز بکار آید و تواماً برای فهم یک نمونه تجسمی بکار گرفته شود. اما معمولاً درک بافت از طریق بینایی انجام می شود که در ضمن، ممکن است با خطای باصره نیز همراه باشد.
بنابراین بهتر است بافت را از دو نظر مورد دقت و بررسی قرار دهیم؛ الف: از نظر شکل و فرم که وسیله فهم و درک آن، قوه بینایی است و ارزش های هنری آن را قوه بینایی مشخص میکند. ب: از نظر خاصیت فیزیکی و جنسیت بافت که ارزشهای آنرا قوه لامسه مشخص میکند، این نکته در آثار هنری گذشته نیز مد نظر بوده است. امروزه نیز برخی هنرمندان مدرن آثار هنری خود را در سطح یا در حجم به نحوی ارائه میدهند که علاوه بر جنبههای بصری، از لحاظ نیروی لامسه نیز ارتباط را بگونهای دیگر برقرار میسازد و ممکن است یک اثر مجسمه سازی یا نقش برجسته به نحوی بوجود آید که کلاً یا بخشی از آن از طریق نیروی لامسه قابل درک و فهم باشد. البته اگر میدان عمل هنرهای تجسمی را گستردهتر تصور کنیم و زمینههای جدیدی را که برخی از مواد امروزی خصوصاً برای طراحی صنعتی و هنرهای کاربردی فراهم ساخته است در نظر بگیریم. اهمیت موضوع را بهتر درک میکنیم. کاربرد اشیاء طبیعی و مواد طبیعی و مواد مصنوعی در هنرهای تجسمی و کاربردی و حتی در معماری، خصوصیات بصری متفاوتی را که ناشی از بافتهای مختلف است ایجاد میکند. مواد صاف و نرم، زبر و خشن، براق و کدر، مانند چوب و شیشه و سنگ و پارچه و فلز و پنبه، کاغذ و غیره، هر کدام از نظر بصری و نیز در رابطه با نیروی لامسه دارای جلوه و نمود خاصی است. اینگونه بافت را مرتباً در طبیعت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 19 صفحه
قسمتی از متن .doc :
سطوح و بافت
روش های زیادی برای ساخت و ساز سطوح و بافت های اشیاء وجود دارد . در مثالهای زیر تکنیک های مهمی که در این کتاب توضیح داده شده است به تصویر کشیده پس قبل از اقدام به طراحی هر یک از آنها را بطور مجزا تمرین کنید و سپس به هنگام طراحی بر حسب مورد به آنها رجوع کنید .
تجسم ترکیب بندی :
در لغت نامه ها در مقابل واژه کمپوزیسیون آمده : «عمل ترکیب قسمتها و عناصر مختلف در مجموعه ای یکپارچه»
ترکیب بندی خوب برای هر طراحی الزامی است و طبیعت بیجان بهترین راه برای تمرین در بدست آوردن مهارت در چیدمان عناصر طرح در یک تصویر است . تلاش کنید تا به تعادل مطبوعی بین اشیاء برسید و با حرکت دادن و جابجا کردن آنها در صحنه ترکیب بندی «راحتی» بوجود آورید .
پرسپکتیو
اصول پرسپکتیو به ما کمک می کند تا اشیاء سه بعدی را درست طراحی کنیم . کلیه اشیاء و احجام در یک تصویر تابع این اصول هستند . به عنوان مثال میدانیم که اشیاء دورتر همیشه کوچکتر به نظر می رسند .
در اینجا دو نوع پرسپکتیو نشان داده شده که عبارتند از پرسپکتیو یک نقطه ای و پرسپکتیو دو نقطه ای . نقاطی که روی خط افق قرار دارند نقاط گریز نامیده می شوند و همراه برابر سطح دید ناظر هستند . در پرسپکتیو یک نقطه ای سطوحی جانبی به هم نزدیک همه به یک نقطه گریز رفته اند و در پرسپکتیو دو نقطه ای سطوح جانبی از هم دور شده اند وئ به دو نقطه گریز در طرفین رفته اند .
پرسپکتیو دو نقطه ای به شما این امکان را می دهد تا اشیاء را از روبروی یک زاویه آن طراحی کنیم . در بالا سطوح جانبی جعبه به اطراف متمایل شده اند و گوشه جعبه رو به ناظر قرار دارد . خطوط فرضی در امتداد سطوح جانبی دو نقطه گریز را تشکیل دادهاند . وقتی جعبه بالاتر از سطح دید قرار می گیرد زیر جعبه دیده می شود وهنگامی که بر عکس در پائین تر از سطح دید قرار دارد بالای آن دیده می شود . سعی کنید یک جعبه را از زوایای دید مختلف مورد مطالعه قرار دهید و به تغییرات حاصل در پرسپکتیو آن توجه کنید. دقت کنید که تمام خطوط عمودی همچنان عمود باقی میمانند و متاثر از حالت پرسپکتیو جعبه نمی شوند .
همانطور که در این تصویر نشان داده شده اشیاء می توانند روی خط افق قرار گیرند . سعی کنید زوایای کتاب ها در تصویر سمت چپ را تغییر دهید و دقت کنید که نقاط گریز که نقاط گریز چگونه تغییر می کنند . نقاط گریز هر کدام آنرا در وضعیت پرسپکتیو خاص خود مینمایاند . شیوه طراحی از این کتابها می تواند در طراحی از سایر اشیاء مثل ساختمان ها مورد استفاده قرار می گیرد . برای تمرین ، تصاویری از روزنامه ها و مجلات را انتخباب و نقاط گریز آنها را ترسیم کنید . این کار به شما کمک خواهد کرد تا درک کنید که چگونه نقاط گریز را با خط افق مرتبط کنید .
انتخاب و چیدن طبیعت بیجان
در لغت نامه ها واژه طبیعت بیجان اینگونه توصیف شده : «تصویری متمرکز از اشیاء بیجان و ساکن» طبیعت بیجان یکی بهتری شیوهها برای مطالعه و ممارست در طراحی است: ترکیب بندیها ، نورپردازی سایه ها ، پرسپکتیو و غیره . ابتدا کار خود را با طبیعت بیجان های با ترکیب بندی های ساده تر آغاز کنید و به تدریج ترکیب بندی های پیچیده تری را بکار بگیرند . عکس برداری از اشیاء و مطالعه از روی آن نیز بسیار سودمند است . (به تصویر زیر دقت کنید که چگونه در طراحی های صفحات 18 تا 21 ساخت و ساز شده است)
فرم های ساده
مدل خود را از نزدیک مورد مطالعه قرار دهید ، و با خطوط کمرنگ و فرمهای خلاصه شده طراحی کنید به نحوی که بتوانید در مراحل بعد جزئیات بیشتری را به آن اضافه کنید . در تصویر زیر گلابی فقط با دو دایره یکی کوچک و دیگری بزرگتر طراحی شده است . وقتی فرمهای اولیه طراحی شدند ، شروع به سایه پردازی کنید در اینکار دقت کنید که حرکت ضربه های قلم در جهت فرم گرد و کروی گلابی باشد ، مثل طراحی پائین .
برای هلو و قطعه برش خورده آن ، طرح کلی آنرا مطابق مرحله A اجرا کنید . در مرحله B با افزودن خطوط کمکی بافت قسمت های هسته و سطح داخلی قسمت برش خورده را مشخص کنید . حال شروع به سایه برداری نمائید و با استفاده از ضربه قلم های قوس دار و بلند بافت خارجی پوست و تحدب آنرا مشخص کنید و سپس به جزئیات رو هسته و قسمتهای داخلی کار را تکمیل نمائید .
برای طراحی فندق ، ابتدا از یک دایره و دو خط متقاطع استفاده کنید تا حجم مخروطی مراحل A و B را بدست آورید . سپس با افزودن خطوط کمکی مرز سایه ها و شیارهای روی بدنه فندق را مثل تصویر C انجام دهید .
برای سایه زدن فندق از خطوط نرم ، یکنواخت که در جهت طولی آن ترسیم شده باشند ، استفاده کنید . این ضربه قلم ها باعث نمایاندن حجم و جنسیت پوست فندق خواهد شد . در خاتمه ، نقطه هائی روی سطح آن اضافه کنید . توجه داشته باشید اگر در ریتم سایه روشن هائی که بکار می برید ، سایه جسم که روی زمین افتاده ، تیرهترین بخش طراحی شما باشد ، اینکار باعث می شود که طرح شما حالتی سه بعدی پیدا کند و جلوتر از سطح کاغذ با حالتی واقع گرایانه بایستد .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 21 صفحه
قسمتی از متن .doc :
بافت
هر جسم سرامیکی پخته شده از مقداری فاز بلوری و فاز شیشه ای و تخلخل تشکیل یافته است مقدار و طرز تقسیم این فازها و همچنین اندازه و شکل آنها نشان دهندهی بافت آن جسم سرامیکی خواهد بود. تشکیل هر بافتی به عوامل مختلفی بستگی دارد، که برای مثال عبارتند از نوع ومقدار درشتی دانه مواد خام اولیه، روش مخلوط کردن و شکل دادن، خشک کردن و شرایط پخت.
تخلخل
تخلخل د راغلب اجسام سرامیکی بخصوص نوع زبر آن دیده می شود و بسیاری از عوامل مکانیکی و خواص سرامیک ها به شکل این تخلخل ها بستگی دارد.
تخلخل از لحاظ شکل به دو دسته تقسیم می شود. تخلخل باز و تخلخل بسته.
تخلخل باز خود به دو دسته دیگر تقسیم می شود .1-تخلخلی که گاز قابلیت عبور از آن را دارد و تخلخل بن بست یا کیسه ای که گاز یا هوا نم تواند از آن عبور کند.
ترموشیمى سرامیک
برای تهیه محصولات سرامیکی که به پخت احتیاج دارند تا از ماده اولیه به محصول آخری برسند یک رشته فعل و انفعالات مختلف انجام می گیرد ، از این لحاظ مهم استکه دانسته شود از این فعل و انفعالات چه حاصل می گردد، به چه سرعتی انجام می گیرند و به چه مقدار گرما نیازمندند. این محاسبات با کمک ترمودینامیک امکان پذیر است، البته اگر همیشه حالت تعادل فرض شود. برای رسیدن به این تعادل ها به علم سینتیک احتیاج است که معرف سرعت فعل و انفعالات فرآیندهاست.
لعاب هاى سربى
امروزه استفاده از اکسید سرب قابل قبول نیست، زیرا هزینه ایجاد شرایط درج شده در قوانین استفاده از اکسید سرب سریعا" افزایش می یابد ، به نحوی که -کارخانجات قادر به تحمل چنین هزینه ای نیستند. به طور سنتی ، اکسید سرب به چند دلیل در لعاب ها استفاده می شود. قدرت گدازآوری بالای اکسید سرب به لعاب ها اجازه می دهد تا در دمای بسیار پایین تری ذوب شوند. اکسید سرب دامنه پخت لعاب را افزایش می دهد. کشش سطحی و ضریب شکست لعاب را بالا می برد و در نتیجه لعابی براق با سطح صاف ایجاد میکند. در نهایت اکسید سرب مانع از تبلور لعاب می شود. حصول چنین خواص مطلوبی بدون سرب مشکل است . با این وجود ،Pbo معایبی نیز دارد. لعاب های حاوی سرب باید در محیطی شدیدا" اکسیدی حرارت داده شوند، زیرا سرب به آسانی احیاء می شود. اکسید سرب در دمای C 1200 فرّار است. مهم ترین عیب سرب سمّی بودن آن است.احتیاط لازم باید صورت گیرد تا از مسمومیت با سرب که موضوعی جدی است پرهیز شود. مسمومیت با وارد شدن ترکیبات محلول سرب در بدن و معمولا ً از طریق دهان و گاهی از راه تنفس بخار یا غبار ایجاد می شود. تشخیص بیماری بسیار سخت است، زیرا علائم آن مشابه بسیاری از بیماری های دیگر است. بنابراین برا پرهیز از مسمومیت باید پیشگیری های ممکن انجام گیرد. در ضمن اگر لعاب ها به شیوهی مناسبی فرموله نشوند می توانند مورد حمله شیمیایی، به ویژه توسط اسید- ها، قرار گیرند که باعث آزادشدن سرب محلول می شود. اگر چنین لعاب هایی در تماس با غذا یا نوشیدنی باشند، ایجاد مسمومیت می کنند.
لعاب هاى اپک
لعاب های اپک لعاب هایی هستند که عبئور نور از آنها به قدری کم است که بدنه را از پشت آن نمی توان دید. این لعاب ها معمولاً سفید هستند، اما ایجاد رنگ های روشن در آن ها نیز با افزودن رنگ دانه ممکن است .
لعاب اپک با افزودن ماده ای که باعث ایجاد ذرات مجزا شود و بخشی از نور را پراکنده و بازبتاباند ایجاد می- شود. برای این امر ماده پخش شده باید حلالیت کمی در لعاب مذاب داشته باشد و دارای ضریب شکستی بسیار متفاوت با لعاب باشد.
هر قدر مسیر نور توسط بلورهای پخش شده بیشتر شکسته شد لعاب اپک تر است. بنابراین هر قدر ذرات بلور کوچکتر باشد. مساحت سطح و بنا بر این بازتابش بیشتر است. اندازه مناسب ذرات برای اپک کننده گی حداکثر حدود 0/4 میکرون است بنابراین از میان اپک کننده های زیرکونی موجود در بازار، که دامنه وسیعی از اندازه ذرات را می پوشانند، حداکثر اپک کنندگی توسط ریزترین آنها ایجاد می شود. چون ریز کردن ذرات با آسیاب کردن انجام می شود، این ها گرانتر هستند .
از طرف دیگر زیر کون مناسب برای ذوب فریت باید اندازه ذرات متوسطی داشته باشد. پس تاثیر زیر کون را می توان با ذوب بخشی از زیر کون در لعاب هایی که کاملاً یا بخشی از آنها فریت شده است بهبود بخشید.
لعاب هاى اطلسى و مات
لعاب های اپک را می توان حد واسط لعاب های رنگی و لعاب های مات در نظر گرفت. اطلسی یا مات بودن پدیده هایی هستند که به حضور بلور های کوچک پخش شده در لعاب مربوط می شوند. این پدیده ها ناشی از تبلور ذرات بلوری در داخل یک لعاب کاملاً ذوب شده در عین سرد شدن است. این بلور ها باید بسیار کوچک باشند و به صورت یکنواخت در لعاب پخش شوند وسطحی صاف و اطلسی ارائه دهند. بر روی یک لعاب مات یا اطلسی می توان با مداد معمولی نوشت و با انگشت آن را پاک کرد. لعاب های مات همواره کم و بیش اپک هستند، زیرا مانند لعاب های اپک معمولی بلورهای موجود در آنها باریکه های نور را می شکنند. این بلور ها در لعاب مات روی، سیلیکات روی (ویلمیت) و در لعاب های مات آهکی، دی- سیلیکات آلومینیوم کلسیم (آنورتیت) یا سیلیکات کلسیم (ولاستونیت) هستند. اگر اکسید باریم به ترکیب افزوده شود ممکن است دی سیلیکات آلومینیوم باریم -(سلسیان) متبلور شود. پدیده ی ماتی متواند با ماده ی حل نشده در لعاب مانند استخوان، فلدسپات یا تالک و نیز حاصل شود، لیکن کیفیت این پدیده پایین تر از ماتی حاصل از تبلور است.
چون برای حصول یک لعاب مات به تبلور نیاز است، لعای نباید پیش از حد پخته شود و باید سیکل سرمایش مناسبی را به کار گرفت. لعاب های ماتی که پیش از حد سریع سرد شوند سطوح براقی دارند. بیشتر لعاب ها را می توان با افزودن یک عامل مات کننده مات کرد. مات حاصل از روی را می توان با افزودن مخلوطی از اکسید روی و رس در مقادیری کم و بیش ایجاد کرد.
دلیل استفاد از رس وارد کردن آلومینا و بنا بر این کاهش اندازه ی بلورهای سیلیکات روی است، که بسیار بزرگ هستند. افزودن وایتینگ (کربنات کلسیم) یا ولاستونیت، باعث ایجاد لعاب مات آهکی می شود.
لعاب هاى داراى جلوه ویژه
برخی از لعاب ها جلوه های زیبایی بی نظیری را ایجاد می کنند، که گاهی در کاربرد های خاصی مفید هستند. برخی از این جلوه های خاص در اثر ایجاد بلورهای پخش شده در لعاب بوجود می آید.لعاب های اپک و لعاب های اطلسی ومات مثال هایی از لعاب های میکرو بلوری هستند که در آنها انداز ذره بلورها به قدری کوچک است که آنها را نمی توان با چشم غیرمسلح مشاهده کرد. در لعاب- های خاص با کاهش سرعت جوانه زنی، بلورها می توانند به اندازه ای رشد کنند که با چشم غیرمسلح قابل رویت باشند. این دسته، لعاب های شکسته، که در آن سطح می تواند با بلور های منفرد اغلب خوشه ای پوشیده شود، و لعاب های اَونچری، که در آن بلورها در زمینه شیشه ای معلق هستند، را شامل می شود.
لعاب هاى ترک دار
لعاب های ترک دار (Crackle) دارای ترک هایی هستند که عمداً ایجاد می شوند.این پدیده با استفاده از لعابی که ضریب انبساط حرارتی بیشتری از بدنه داشته باشد ایجاد می شود. معمولاً این امر توسط Na2O و K2O زیاد در لعاب ایجاد می شود.
ترک های موجود لعاب تا سطح بدنه گسترده می شود. خطوط ترک را می توان با مالیدن رنگدانه تزیین کرد. به همین دلیل این نوع لعاب ها نباید در تماس با غذا یا نوشیدنی قرار گیرند، زیرا در حین استفاده ممکن است ذرات آلی وارد ترک ها شود که با شستن قابل زدودن نیست.