دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

تحقیق در مورد امروزى شدن و گمگشتگی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 10 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

 

امروزى شدن و گم‏گشتگى

ابراهیم اخوى

بحران هویّت

جوانى، بهارِ زندگانى است و جوان در فصل شکفتن زندگىِ خود و در پى کسب شخصیت و هویت خویشتن است. جوان، با سپرى کردن ایام نوجوانى و دست و پنجه نرم کردن با تعارض‏ها و تمایلات گوناگون، دست به انتخاب مى‏زند تا بنیان مستحکم زندگى آینده خود را سامان بخشد و در پى شکل‏دهى شخصیت ثابت و هویت سالم خود برمى‏آید ؛ هویتى که به او احساسِ زیباى ارزشمند بودن و قابل قبول بودن مى‏بخشد و احساس تنهایى و تهى بودن را فرسنگ‏ها از وجودش دور مى‏سازد.جوانِ هویت‏یافته، مى‏داند که کیست، چه هدفى دارد، چه باید بکند، در پى چه باشد و چگونه با دیگران همزیستى و ارتباط داشته باشد ؛ در مقابل، جوانِ سرگردان در بیابان ترسناکِ بى‏هویتى، که سردرگمى، آرام و قرار را از او ربوده است و روزها و شب‏هاى او را همانند ساخته، بى‏هدف، رنجور، وقت‏گذران و مردّد، از دست رفتن گوهر جوانى را هر روز با نگاه به ثانیه‏هاى ساعت به تماشا مى‏نشیند و شیرین‏ترین روزگار عمر خود را با تلخىِ ندانم‏کارى، تباه مى‏سازد. تمام همت و تلاش او به مسائل بى‏اهمیت مى‏گذرد و دل به روزمرّگى و رسیدن به جدیدترین شکل از زندگى خویش دارد ؛ تلاشى بیهوده که نتیجه‏اى جز افزایش فشارهاى روانى، اضطراب و افسردگى نخواهد داشت و آینده‏اى غیر از سُست‏عنصرى، ناکارآمدى و بى‏تدبیرى برایش قابل تصوّر نخواهد بود.

امروزى شدن، سکّه‏اى دو رو

یکى از عواملى که مى‏تواند در پدیدآیى بحران هویت و گم‏گشتگى شخصیتْ مؤثر باشد، مسئله پیشرفت‏هاى سریع در سطح جهانى و خصوصاً کشورهاى صنعتى دنیاست ؛ پیشرفت‏هایى که على‏رغم ظاهرهاى زیبا و فریبایشان مى‏توانند باطنى بَد و مخرّب داشته باشند.امروزى شدن، که تلاشى است براى پیوستن به کاروان پیشرفت، با معانى متعددى که برایش قابل بیان است، مى‏تواند همانند سکّه دورویى باشد که یک روى آن «مفید و مثبت» و روى دیگر آن «منفى و مُضر» باشد ؛ چنان که تلاش براى همسویى با این تحولات نیز از این دو حال خارج نیست. در طرف خوب این سکّه به ظاهر زیبا، به دست آوردن جدیدترین اطلاعات و فنّاورى‏ها و آگاه شدن از جدیدترین داده‏هاى علمى دنیاست که مى‏تواند در افراد با همه نگاه‏هاى گوناگونى که دارند ، مؤثّر افتد و در برنامه‏ریزى آنان براى دستیابى به اطلاعات گسترده‏تر و حتى بنیاد نهادن پدیده علمى جدیدى در سطح جهانى، یارى‏رسان باشد.اما طرف دیگر این سکّه - که طرفداران بسیارى هم پیدا کرده - ، اکتفا به سطح بیرونى و پوسته این نوگرایى است ؛ یعنى جوان پیروِ جدیدترین سبک زندگى، با گرو نهادن دل در پیشرفت‏هاى رسیع و روزافزون جامعه بشرى، مى‏کوشد تا به جاى بهره‏مندى از اطلاعات نو، به قالب‏هاى نو و شمایل جدیدترى دست یابد و هر روز، خود را به شکلى تازه درآورَد و سبک زندگى خویش را به روشى جدید، متحوّل کند ؛ کوششى که در نهایت به ناتوانى و فرسودگى منتهى خواهد شد ؛ زیرا پیشرفت و تحوّل در مُد را پایانى نیست ، ولى امکانات افراد و میزان فراغت آنان براى دستیابى به آخرین مُدها، محدود است.

بررسى روان‏شناختى

جوانى که مى‏کوشد طبق مُد روز یا به تعبیر رایج: «با کلاس» زندگى کند، هیچ‏گاه هویت خویش را نخواهد یافت ؛ زیرا یکى از نشانه‏هاى هویت و شخصیت سالم، «ثبات» است.آلِن راس، روانشناس سرشناس شخصیت، در کتاب «روانشناسى شخصیت» مى‏نویسد: «غیر منطقى است اگر بخواهیم از شخصیت کسى صحبت کنیم که رفتارها، آگاهى‏ها، هیجان‏ها و انگیزه‏هایش براى مدّت طولانى و از مکانى به مکان دیگر، تغییر مى‏کند و ثابت باقى نمى‏مانَد». (1) این گونه افراد، به نادرست گمان مى‏کنند که یکى از لوازم زندگى ماشینى و بهره‏ورى از فنّاورى روز و نیز شرطِ پویایى و حرکت به جلو، همگام شدن با مُد روز است ؛ (2) غافل از آن‏که پیشرفت علمى، تابع شرایط ظاهرى نیست. چنان که در تاریخ معاصر مشاهده مى‏کنیم که کشورى مثل ژاپن با حفظ همان لباس سنّتى و خطِ باستانى خود، یکى از هفت کشور صنعتى برتر دنیا مى‏شود ؛ اما کشورى مانند ترکیه که رهبران آن، تلاش بسیارى در تغییر لباس، خط و سبک زندگى مردم خود داشته‏اند، حتّى براى عضویت در اتحادیه اروپا با مشکل مواجه مى‏شود.خلاصه این‏که در نگاهى روانشناسانه به پدیده امروزى شدن (به معناى پیروى کورکورانه از ظاهر پیشرفت‏ها) باید گفت که این نوع پیروى، ثمره‏اى جز بازماندن از اهداف اصلى در زندگى، و آینده‏اى غیر از ناکامى نخواهد داشت ؛ زیرا با شکل‏گیرى هویت است که شخص به نقش خود و میزان استعدادهاى خود پى برده، در صدد برنامه‏ریزى براى بهره‏برى از استعدادها و نیز شکوفایى آنها برمى‏آید.

پیشرفت حقیقى یا بَدلى؟

سؤالى که ما از پیروان بى‏چون و چراى پیشرفت‏هاى غرب داریم، این است که: آیا به راستى هر پیشرفتى دلیل بر ترقّى و تکامل است؟ آیا به صِرف پیشرفت در یک جنبه از ابعاد زندگى، مى‏توان گفت که در تمام شئون زندگى چنین پیشرفتى حاصل شده است؟با نگاهى گذرا به آمارهاى جُرم و جنایت (سرقت، قتل، اختلاس، طلاق، خودکشى و...) و میزان مبتلایان به ایدز، بى‏عفّتى و نیز گسترش روزافزون بیمارى‏هاى روانى در جوامع به ظاهر پیشرفته، پاسخ این سؤال را به خوبى مى‏یابیم. ستون حوادث روزنامه‏ها و مجلات در این جوامع، پُر است از اخبار جنایات هولناکى که حتى نمى‏توان به راحتى آنها را باور کرد.بحران معنویت و اخلاق که امروزه دامنه دامن‏سوز آن، جوامع پیشرفته را به واماندگى و عجز رسانده و اندیشه‏مندان آنها را در صدد چاره‏جویى اساسى به فکر واداشته است و بودجه‏هاى فراوانى که براى پیشگیرى و یا پیگیرى جرایم، امروزه در همان جوامع مُدرن و به ظاهر متمدّنْ هزینه مى‏شود، همه و همه گویاى این واقعیت است که باید در پیروى از این پیشرفت، قدرى هم به اصل یا بَدَل بودن آن بیندیشیم و اگر جنبه‏هاى مثبتى در آن پیشرفت‏ها وجود داشته باشد (مثل جنبه‏هاى علمى و فناورى، مشارکت سیاسى هرچه بیشتر شهروندان، رفاه نسبى، تولیدگرى و توسعه کار، پاسدارى از طبیعت، طرح هر روزه حقوق مسلّم انسانى و وجدان انسانى و...) آنها را به درستى بیاموزیم. چنان که جوانان لایق ایرانى، امروزه با پیروى از این اصل و با افتخارآفرینى در المپیادهاى جهانى، ضمن ثابت کردن شایستگى‏هاى خود، توانسته‏اند به یارى خداوند، چشم‏اندازهاى تازه‏اى از دانش روز را بر روى خود و جامعه خود بگشایند.باید به هوش بود که امروزه غرب، فرهنگ خاص خویش را - که مورد انتقاد جدّى ماست - در قالب‏هاى جذّابى چون فیلم‏هاى پرتکنیک هالیوودى و صفحات متنوّع اینترنتى، به جوامع دیگر، تزریق مى‏نماید. این شاید اقتضاى سلطه و غلبه فعلى این فرهنگ باشد ؛ امّا باید دانست که «چیرگى»، هیچ‏گاه به معناى «درستى» نیست. در برابر فرهنگ غرب، باید فعّال بود و از موضع ارزیابى، انتخاب و یا نفى آزادانه عناصر مختلف آن (به تفکیک) برخورد کرد.

از نگاه ما

با نگاهى به آموزه‏هاى آسمانى دین اسلام، مى‏یابیم که فرهنگ دینى، هرگز مخالفتى با تجدّد و نوگرایى و پیشرفت (به معناى واقعى آن) ندارد. توصیه قرآن به آدمیان، این است که هماره در پهنه طبیعت سیر کنند و دم به دم در پىِ کاوش و جستجوى حقایق تازه و دستاوردهاى نو باشند. تعابیرى مثل «در زمین، سیر کنید» (3) صِرفاً براى مطالعه تاریخى و جغرافیایى نیست ؛ بلکه سفارشى است براى کسب علوم و فنون جدید و پى‏بردن به اسرار تازه و پیچیده عالم وجود؛ (4) سفارشى که در احادیث ما با تشویق عالمانِ دین به «آگاه به زمان بودن» و «فراگیرى دانش، هرکجا که باشد، هرچند در چین» و «توجه به تفاوت نسل‏ها با یکدیگر در سلیقه‏ها و مشکلات و میزان اطلاعات»، از آن یاد شده است. (5) استاد مرتضى مطهرى در این باره مى‏فرماید: «اسلام به شکل ظاهر و صورت زندگى - که وابستگى به میزان دانش بشر دارد - نپرداخته است ؛ بلکه با قرار دادن هدف ما در قلمرو خود و واگذاشتن شکل‏ها و ابزارها در قلمرو علم و فن، از هرگونه برخوردى با توسعه فرهنگ و تمدن، پرهیز کرده و حتى با تشویق عوامل توسعه و تمدن (یعنى: علم، اراده، همت و استقامت)، خود، نقش عامل اصلى پیشرفت تمدن را بر عهده گرفته است». (6) پس در یک جمع‏بندى کلّى مى‏توان گفت که آنچه ناپسند است، مشغول شدن به ظواهر زندگى و سرگردان شدن در دنیاى ماشینى و گم کردن هدف زندگى است، وگرنه استفاده از ابزار جدید و بهره‏مند شدن از آخرین دستاوردهاى علمى دانشمندان در مسیر زندگى و بر اساس نیاز و در جهت اهداف متعالى، مورد تأیید عقل و دین است.در پایان، مقاله را با سخنى طلایى از امام على(ع) به پایان مى‏بریم که فرمود: «انسان، داراى عطشى است که فقط با پیمودن راه خدا و دیدار او فرو مى‏نشیند» (7) و یادمان باشد که بزرگ‏ترین سرمایه جوان مسلمان، اُنس با خداوند است و این سرمایه است که مى‏تواند در کنار پیشرفت‏هاى علمى، از او فردى توانا و عنصرى کوشا براى همنوعان خود بسازد.

حتى نخل‏ها

فاطمه بختیارى

دیگر ناى دویدن نداشت. از کنار هر نخلى که رد مى‏شد، بوى خرما را حس مى‏کرد. چشم‏هایش بى‏اختیار مى‏چرخیدند. آسمان، آبراه و نخلستان، مُدام تکرار مى‏شدند.نمى‏دانست پاهایش به کدام سمت مى‏روند. تنها مى‏فهمید که دارد مى‏رود. با هر نفسى، هُرمِ داغ و شرجىِ هوا ، سینه‏اش را پُر مى‏کرد. پوتین‏ها بر پاهایش سنگینى مى‏کردند. دیگر نخلستان تمام شده بود. چشم‏هایش، آسمان و آبراه و دشت و تپه‏هاى کوتاه و بلند را نشانش دادند. صداها هنوز بدرقه‏اش مى‏کردند. از پشت سرش مى‏آمدند. صداى قدم‏هایشان لابه‏لاى شلیک‏هاى مسلسل، گمشده بودند. باید به پشت نخلستان مى‏رسید. کنار تپه‏اى کسى منتظرش بود. نقشه را به او که مى‏داد، آسوده مى‏شد.چشم‏هایش شبحِ اطراف را مى‏دیدند. فکر کرد غروب است، یا هوا ابرى است. نمى‏دانست پاهایش دیگر به فرمانش نبودند. زانوهایش در هر قدمى که برمى‏داشتند، مى‏خواستند به زمین برسند. از خاکریزهاى اطراف پالایشگاه تا نخلستان، یکسره دویده بود.نزدیک نخلستان بود که داغىِ گلوله بر دستش نشست. گرمى خون بر پوستش جوشید. گلوله دیگر بر پهلویش رسید. نفسش بند آمد. درد و سوزش، حالش را به هم زد.به زمین افتاد. مزه شور و تند خون، دهانش را پُر کرد. آن را روى شن‏هاى داغ پاشید. پاها نزدیک‏تر مى‏شدند ؛ نعره‏ها زیادتر و گلوله‏ها بیشتر. همه نیرویش را در پاهایش جمع کرد ؛ امّا نتوانست بلند شود. روى زمین خزید. خط پهنى از خون، به دنبالِ خودش مى‏کشید.نقشه را از جیب لباسش درآورد. گرمىِ خون، روى آن ، راه رفته بود. در میان انگشتانش گرفت. خطهاى سیاه و رنگى روى کاغذ، با پنجه‏هایش یکى شد.چشم‏هایش در تاریکى غرق شده بودند. نفس‏هایش از هواىِ دم کرده، داغ‏تر بودند. نقشه، فقط خمیرى بود گرم و له شده.زود پیدایش کردند. حالا هیچ کس نام او را نمى‏دانست ؛ حتى نخل‏ها.

شعر

کار مى‏کنم

با دست‏هاى خستگى‏ام کار مى‏کنم

خود را چه پوچ و بى‏هدف ایثار مى‏کنم

در انتها که کوچه به دیوار مى‏رسد

نفرین به هرچه کوچه و دیوار مى‏کنم

من غیر از این که نیستم امّا چرا هنوز

خود را درون آینه انکار مى‏کنم؟

هر شب خودم براى خودم حرف مى‏زنم

خود را درون خویش تلنبار مى‏کنم

هر روز مثلِ قبل و فردا که مى‏رسد

دیروز را دو مرتبه تکرار مى‏کنم



خرید و دانلود تحقیق در مورد امروزى شدن و گمگشتگی