لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 3 صفحه
قسمتی از متن .doc :
جموعه بسیار ارزشمند و زیبای بقعه شیخ صفی للدین اردبیلی یکی از ۱۰ اثر باستانی مهم کشور به شمار می رود. بنای ابتدائی بقعه به قبل از اسلام بر می گردد .این بنا در سال ۷۳۵ هجری توسط شیخ صدرالدین موسی فرزند شیخ صفی بنا شده و در طول زمان و به ویژه در دوران حکومت صفوی مورد احترام شاهان صفوی بوده است .
این مجموعه شامل ۸ بخش اصلی , مسجد جنت سرا , قندیل خانه , حرم خانه , چینی خانه , چله خانه , گنبد الله الله , شهید گاه می باشد . 786
( وفات 735ه.ق)
شیخ صفی الدین ابوالفتح اسحق بن شیخ امین الدین جبرائیل اردبیلی(650-735ه.ق) عارف و صوفی مشهور ایرانی ، که سلاطین به سبب انتساب به نام او به صفویه یا صفویان موسوم شده اند . صفی الدین پسر سلطان جبرائیل بود و در اردبیل به دنیا آمد . شیخ صفی الدین اردبیلی از عارفان نامی عهد اولجایتو و پسرش ابوسعید بهادر خان بود که با مریدان خود در آن ایام کلخوران قریه ای در یک فرسنگی اردبیل در اطراف مقبره ی پدر خود می زیسته . نسب او را به امام موسی کاظم (ع) می رسانیده اند . او که از مریدان شیخ زاهد گیلانی بوده در گیلان و آذربایجان غربی و موقان و اران مخلصان بسیار داشته و بی نهایت محترم می زیسته است مخصوصاً خواجه رشید الدین فضل الله همدانی وزیر در رعایت جانب احترام او می کوشیده و هر ساله برای مخارج خانقاه او در اردبیل نوشته و به او توصیه می کند که در معامله ی خود با مردم اردبیل چنان کند که شیخ صفی الدین از او راضی و شاکر باشد .پیش از رسیدن به این مقامات، صفی الدین اسحق جوان ، ویژگی های خود را داشت . ابن بزار اردبیلی که کتابی در ترجمه ی احوال و اقوال و کرامات او نوشته و پژوهشگران آن را مأخذی معتبر می شمارند، می نویسد صفی الدین در جوانی از بابت زیبایی و حسن صورت چنان بود که او را " یوسف ثانی " لقب داده بودند و"... به سن بلوغ نا رسیده زنان در عشق او دست ها می بریدند " ولی " دل مبارک او از ایشان می رمید " و این حسن صورت در دوران بلوغ به مرتبه ای که اولیاءالله " وی را پیر ترک خواندندی " و " جماعت طالبان او را زرین محاسن می گفتند " . به هر حال در جوانی به عزم ملاقات یکی از عارفان نامی موسوم به شیخ نجیب الدین بزغش شیرازی قصد آن شهر کرد . ولی پیش از رسیدن شیخ نجیب الدین بزغش وفات یافته بود . پس صفی به خدمت برخی دیگر از شیوخ شیراز ، ازجمله به قولی به خدمت شیخ سعدی رسیده پس از آن به عزم دیدار شیخ تاج الدین ابراهیم ملقب به شیخ زاهد گیلانی به گیلان رفت، و به حلقه ی ارادتمندان او در آمد ، و تزدیک به 25 سال در خدمت وی به سر برد . و دختر شیخ بی بی فاطمه را به زنی گرفت و شیخ صدر الدین پسر و جانشین شیخ صفی الدین از همین دختر بوده است . پس از آنکه شیخ زاهد " مکفوف " شد و رخت به جهان دیگر کشید، صفی الدین جانشین او شد و مریدان و معتقدان بسیاری یافت . ابن بزاز که در گفتارهای خویش درباره ی او از اغراق فروگذار نکرده درباره ی همین موضوع یعنی کثرت معتقدان و مریدان شیخ ، ضمن مقایسه ی آنها نسبت به لشکر امیر چوپان، از قول امیر چوپان خطاب به شیخ صفی می نویسد :
"... از آب آمویه تا حدود مصر و از سواحل هرمز تا باب الابواب که اقصی حدود این مملکت و من گردیده ام هر جا و نواحی اطراف که رسیده ام مریدان شیخ را دیده ام که به این حِلیَه وَ زِیّ مَتَحَلِی و مُتَزَی اند و آوازه ی ذکر او در اطراف انداخته اند ".
هر چند که در عمل ، می توان شیخ صفی الدین را پایه گذار دودمان صفوی بشمار آورد که مذهب اثنی عشری را به عنوان مذهب رسمی کشور تبلیغ کردند و رواج دادند ، ولی صفی الدین رسماً خود یک سنی شافعی بوده . با این همه ، با در نظر گرفتن آب و هوای آشتی گرایانه ی مذهبی دوره ی حکومت مغولان در ایران ، روی این مطلب تأکید زیادی نمی توان کرد .
به هر حال ، تحت رهبری صفی الدین ، با وجود مخالفت ها و کارشکنی های فرزندان شیخ زاهد و پیروان او، نام فرقه ی زاهدیه ، زیر نام جدید صفویه ظاهر گشت و از صورت یک فرقه ی صوفیانه به سبب وسعت و اهمیتی که یافته بود به شکل نهضتی مذهبی در اردبیل شکل گرفت و به صورت دعوتی در سراسر ایران ، سوریه و آسیای صغیر پراکنده شد ، و حتی به سیلان نیز رسید . صفی الدین ، حتی در دوره ی حیات خود تأثیر سیاسی بسیاری بر جای نهاد و به ویژه تعیین صدرالدین موسی پسرش به جانشینی خود این مطلب را آشکار می سازد زیرا وی مصمم بود که قدرت سیاسی را در داخل دودمان صوفی حفظ کند .
از شیخ صفی الدین اردبیلی کتاب مستقلی بر جای نمانده است ، ولی مطالعه ی باب چهارم از کتاب ابن بزاز که " اختصاص به تفسیرهای عرفانی وی از آیات قرآنی و احادیث نبوی " دارد نشان می دهد که او گذشته از سیاستمداری و زعامت و مرشدیت مردی عالم و فاضل و حتی شاعر بوده است . در این تفسیرها وی به اشعار سنایی ، عطار، عراقی ، مولوی و سعدی استشهاد می کند .
۩ عارفانه ها
۞ سوال کردند از آیت " یا اَیَّتها النفسِ المطمئنة ارجعی االی رَبِکِ راضیةً مرضیةً ، فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی ( فجر آیات 27- 30) مراد به این بهشت مضاف با حق تعالی چیست ، و آن بهشت کدام است ؟
شیخ فرمود: که نفس مطمئنه را دو صفت است ؛ صفت راضیه و صفت مرضیه . و بهشت دو نوع است : خاص و عام . بهشت عام آن است که در آنجا اکل و شرب و شهوت است و آن از بندگان عام است که مستوجب آن باشند ، اما بهشت خاص مضاف " و ادخلی جنتی " با حق تعالی ، از آن بندگان خاص است و آن لقاء و وصال و مشاهده است که در آنجا اکل و شرب و شهوت را مدخلی نیست .
۞ در تحقیق این بیت عراقی :
گنج در جای خراب اولی تر است / گنج بود او ، در خرابی زان نشست فرمود: عادت باشد که گنج در جای خراب نهند تا کسی که محرم نمی بود بدان پی نبرد . پس حق تعالی گنج اسرار خود را در خرابه ی خاکی انسان نهد تا کسی که محرم نبود بدان پی نبرد و هر چه خرابه باشد شکسته باشد که " انا عندالمنکسرةِ قلوبهم لاجلی" و حق تعالی را نظر با شکسته دلان است ، لاجرم گنج اسرار خود در دل های شکسته نهاده ....
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 4 صفحه
قسمتی از متن .doc :
دیوان محمد جمال الدین اصفهانی
شرح حال جمال الدین اصفهانی:
لقب وی جمال الدین و نامش محمد و اسم پدر او عبدالرزاق است و در کتب تذکره نام و نسب او بهمین صورت آمده و گاهی نیز لقب او را بنام پدر اصافه کرده و جمال الدین عبدالرزاق گفته اند.بعضی از تذکره نویسان از این نکته غافل گردیده و لفظ جمال الدین را لقب و عبدالرزاق را نام وی پنداشته اند وآن غلط است.خاندان جمال الدین از طبقه فضلا و شعرا نبوده اند و جنانکه از اشعار وی و اشارات بعضی از تذکره نویسان مستفاد است او یا خاندانش به شغل زرگری می پرداخته اند.و او به گفته کمال الدین پسرش از دکان رخت زی مدرسه آورد.جمال الدین از بزرگان شعرای اراک و سخن سرایان نامور قرن ششم است.و اشعارش حاوی عمده فنون نظم از غزل و مدح وحکمت و وعظ می باشدو غالبا لطیف و دلکش است و گاهی نیز مضامین دلپسند دارد.وبا آنکه نتایج طبعش آب روانرا ماند وآثار تکلف در آنها کمتر محسوس است از تاثیر قواعد بلاغت و صناعت سازی فکر هم عاطل نیست.وبا آن همه دقائق به سهولت عبارت و سادگی ترکیب ممتاز است او در فن قصیده سبک خاص ندارد و بیشتر قصائد وی به تقلید سنایی و در طریقه ای شبیه برویه انوری یا مسعود سعد سروده شده و به پایه قصائد آنان نرسیده است.وبخصوص چند قصیده که در جواب و به تقلید پاره ای از قصیده های سنایی نظم کرده با همه رنج خاطر و تعب روان چه از نظر فکر و اساس مضامین و از چه حیث اسلوب از سنایی بدور افتاده اگر چه این هر دو استاد در انتقاد زندگانی و دنیا پرستان هم اندیشه و هم آوازند.و در آن قسمت که به پیروی انوری سروده است ملاحات و ظرافات بسیار بکار برده و در روانی لفظ و صراحت فکر از انوری برتر است. غزلهای وی در ردیف اول از غزلیات آن عصر است معانی لطیف و الفاظ نرم و دلاویز در بر دارد.ولی چون وی در اواسط تحول غزل اتفاق افتاده همه غزلهای او بیکدستی غزلهای سعدی نخواهد بود.جمال الدین بر حسب معمول آن عصر در آداب عربی و به احتمال اقوی در مبادی علوم و نیز در علوم شرعی رنج برده ودر اشعار خود به دانستن آنها می نازد و تاثیر اشعارعربی و فنون دینی در فکر او محسوس و روشن است.
اخلاق جمال الدین اصفهانی
اخلاق او:جمال الدین در زهد وترک دنیا بسیار می گوید و خلق را به نعیم اخروی می خواند و زندگانی مادی را بس حقیر و مختصر می شمارد و از تتبع دیوان و برابر داشتن افکارش این نتیجه بدست می آید.لیکن اشعار او می رساند که گوینده همه عمر را به زهد نگذرانیده و قسمت عمده زندگی را به مدح گویی و تقاضای صلت به سر برده است ودر اینجا به ضرورت یکی از این دو فرض را باید مسلم داشت یکی آنکه زندگانی جمال الدین تحول یافته و در آخر عمر پیر و ذهاد گردیده و پشت پا به نعیم دنیوی زده و در آرزوی خرمی ابدی عالم فانی بیمقدار شمرده و دست از مدح سرایی برداشته و با دسترنج خود اسباب معیشت فراهم می آورده است. دیگر آنکه جمال الدین این افکار را به تصنع در شعر خود آورده و اصلا بدان معتقد نبوده یا اگر اعتقادی داشته است فشار زندگانی و کثرت عیال ویرا به عمل تام و تمام باز نمی گذاشته و چون مدت عمر را در تحصیل ادب و تکمیل فنون شاعری که درآن عهد یکی از طرق معیشت بود صرف کرده است.بنا بر این باید گفت که او در زندگی به زهد و گوشه گیری و حفظ شرافت راغب بوده ولی برای گوشه نشینی مجال نیافته است.اوضاع عصر در نظر وی بسیار بد است و زمان خود را به چشم رضا و خرسندی نمی بیند.و مردم را نیز از وفا بر کنار می پندارد وبا آزادی تمام از وضع مدارس و علمای عهد انتقاد می کند وآنانرا به ترک ستم و دست درازی به اموال یتیمان و وجوه اوقاف می خواند و این شهامت و آزادگی از وی بسیار پسندیده است.
سلاطین معاصر او
۱-حسام الدوله اردشیر ابن الدوله حسن از طبقه دوم ملوک آل باوند ۵۶۷-۶۰۲ که ممدوح ظهیر فاریابی نیز هست و جمال الدین از او صلتهای وافر گرفته است و گویا برای دیدار او به مازندران هم سفر کرده وصیت سخای شاه او را از اصفهان بدر آورده وشاه نیز اورا بزرگ داشته است.
۲- ارسلان بن طغرل ۵۰۵-۵۷۱ که در مدح وی چند قصیده سروده است.
۳- نصرت الدین جهان پهلوان بن ایلدگز ۵۶۸-۵۸۱
۴- طغرل بن اسلان ۵۷۱-۵۹۰
وبیشتر مدائح او راجع است به دو خاندان بزرگ که در اصفهان ریاست داشته اند یعنی آل خجند که رئیس شافعیان بوده اند و آل صاعد که قضا و سروری حنفیان به عهده آنها بوده است.
شعرا معاصر او:جمال الدین به واسطه شهرت و اهمیتی که در عصر خود بدست آورده با بسیاری از سخنگویان مکاتبه و مشاعره داشته و در دیوان وی چندین قطعه وقصیده موجود است که به سخن پردازان معاصر فرستاده است از آنجمله قصیده معروفی است که پس از مهاجات شعرا اصفهان و مجیر الدین بیلقانی به خاقانی فرستاده و آن مشهور است و یک قطعه در مدح انوری و قطعه دیگر در مدح رشید الدین و طواط و ترکیب بند مفصل و شیوایی در مدح ظهیر الدین فاریابی که او نیز در ستایش جمال الدین ابیاتی گفته در دیوان او توان یافت.ولیکن در اشعار انوری و رشید الدین و نیز خاقانی نام وی نیست.
وفات او
بعضی وفات او را به سال ۵۸۸ می دانند و برخی در سنه۶۰۰فرض کرده اند و ظاهرا سخن اول به صواب نزدیکتر باشد.
منبع :
سایت اطلاع رسانی http://www.isfahan.us
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 26
ابوالفضل رشید الدین میبدی
صاحب کتاب«کشف الاسرار و عده الابرار» از خاندان اهل علم در میبد در اواخر قرن پنجم دیده به جهان گشود . به جهت رواج فضل و فضیلت در خاندانش مقدمات علوم دینی را فرا خواند . ذوق اموختن او را به هرات، که در آن روزگار از رونق علمی و دینی بهره مند بود کشاندو از محضر خواجه عبدا ... انصاری بهره مند گشت .
میبدى و تفسیر کشف الاسرار
ابو الفضل رشید الدین میبدى
براى شناخت ابوالفضل رشید الدین میبدى مؤلف تفسیر کشفالاسرار و عدة الابرار به کتابهاى متعدد و متنوعى مانند طبقات المفسرین سیوطى، طبقات الشافعیه سبکى، طرائق القائق معصوم علیشاه، ریحانة الادب مدرس شذرات الذهب ابن عماد حنبلى، البدایة والنهایة ابن کثیر، العبر ذهبى، روضات الجنات میرزا محمدباقر موسوى، الکنى و الالقاب قمى(ره)، الکامل فى التاریخ ابن اثیر، سیر اعلام النبلاء ذهبى، معجم البلدان و معجم الادباء یاقوت و الانساب سمعانى مراجعه شد، ولى متاسفانه شرح حالى از وى به دست نیامد.
تتبع انجام گرفته، حکایت از آن دارد که ابوالفضل میبدى شخصى است گمنام، که در نزد اکثر قریب به اتفاق ارباب تراجم و شارحان احوال علما و مؤلفان و مفسران و عرفا، شناخته شده نبوده است; زیرا در هیچ یک از کتابهایى که تا قرن یازدهم در شرح حال علما و مؤلفان و مفسران، فقها و محدثان، مشاهیر و بزرگان، ادیبان و عارفان و صوفیان نگاشته شده است از او ذکرى به میان نیامده است، و حتى در کتابهایى مثل معجم البلدان و الانساب با اینکه بعضى از علمایى را که داراى لقب میبدى بودهاند ذکر کردهاند، از ایشان سخنى به میان نیاوردهاند. کتابهایى مانند طبقات المفسرین، طرائق الحقائق، العبر، روضات الجنات، الکامل فى التاریخ و البدایة والنهایة با اینکه در شرح حال خواجه عبدالله انصارى مطالبى را یادآور شدهاند، حتى نام ابوالفضل میبدى را هم ذکر نکردهاند.
اولین کسى که نام او را در زمره مؤلفان آورده حاجى خلیفه است که از طریق تحفة الصلاة ملاحسین کاشفى سبزوارى معروف به واعظ از تالیف وى با اطلاع شده است. این کتابشناس معروف اهل تسنن در کتاب کشف الظنون مىنویسد: «کشف الاسرار للامام رشید الدین ابى الفضل احمد بن ابى سعید المیبدى ذکره الواعظ فى تحفة الصلاة».
کسانى که پس از حاجى خلیفه درباره معرفى میبدى و اثر وى سخنى گفتهاند، منبع اطلاعشان همان کلام حاجى خلیفه و تفسیر کشف الاسرار و دیباچه و مقدمات آن است. پس شناخت ما از میبدى از طریق غیر کشف الاسرار بسیار اندک و در حد کلام حاجى خلیفه است، و نه تنها میزان دانش و طرز تفکر و بینش او نامعلوم است، بلکه تاریخ تولد و وفات و محل دفن او هم مجهول است و حتى در نام و نسب او هم اختلاف است. راه دیگرى که براى کسب اطلاعات بیشتر سبتبه میبدى وجود دارد، مطالعه و تتبع در تفسیر کشف الاسرار و مقدمات آن است، زیرا تالیف هر دانشمندى تا حد زیادى معرف شخصیت وى مىباشد.
براساس ما در اینجا پس از معرفى تفسیر کشف الاسرار و عدة الابرار و اثبات اینکه مؤلف آن میبدى است، شناسایى او را از طریق اثر مهم او پى مىگیریم.
تفسیر کشف الاسرار و عدة الابرار
تفسیر کشف الاسرار و عدة الابرار تفسیر نسبتا مفصلى استبه زبان فارسى آمیخته به عربى که تا سالهاى اخیر به صورت اجزائى پراکنده با نسخههاى گوناگون در حالت گمنامى به سر مىبرد. بنابر آنچه آقاى محمد محیط طباطبایى و آقاى على اصغر حکمت اظهار کردهاند، قسمتهایى از آن در تهران در کتابخانه شهید مطهرى ره، (سپهسالار سابق) کتابخانه ملى و کتابخانه شخصى مرحوم محیط طباطبایى بوده و قسمتهایى از آن در کتابخانه آستان قدس رضوى، و دو قسمت آن در کابل و نسخه کاملى از آن در استانبول وجود داشته است.
ملاحسین کاشفى سبزوارى مؤلف تفسیر مواهب علیه متوفاى (910 ه) در موارد بسیارى از تفسیر خویش قسمتهاى متعددى از این تفسیر را با اسم و لفظ نقل کرده است و در تفسیر روح البیان تالیف اسماعیل حقى بروسوى، متوفاى (1137 ه) نیز بعضى از عبارات این تفسیر دیده مىشود و از این نقلها معلوم مىشود که همه یا قسمتى از این تفسیر در نزد آنان هم بوده و مورد استفاده آنان قرار گرفته است.
به هر حال این تفسیر همچنان در گمنامى به سر مىبرد، تا آنکه در دهه چهارم قرن چهاردهم (1331 - 1339) به سعى و اهتمام آقاى على اصغر حکمت اجزاى پراکنده و نسخ گوناگون آن جمعآورى و در ده مجلد به زیور طبع آراسته گردید.
تفسیر یاد شده به خاطر لطافت نثر و ارزش ادبىاش مورد توجه دانشگاهیان و دانشمندان فارسى زبان قرار گرفت و تحقیقات متعدد و مختلفى پیرامون آن انجام گرفت که به آن اشاره مىشود:
1 - آقاى محمد مهدى رکنى، در سال 1340 هجرى شمسى تحقیق درباره این تفسیر را موضوع پایان نامه خودقرار داده و حاصل پنجسال متناوب مطالعه وپژوهشخود در مورد آن تفسیر را در کتابى با عنوان لطائفى از قرآن کریم، منتشر نموده است. در دفتر دوم این کتاب 105 قطعه برگزیده از النوبة الثالثه این تفسیر که از نظر ایشان در زیبایى انشا و قدرت بیان برجستهترین قسمتهاى این تفسیر به شمار مىآید، نقل کرده و در آخر آن نوشتار، واژهنامهاى در شرح لغات و اصطلاحات این تفسیر عرضه شده که براى مطالعهکنندگان این تفسیر سودمند است.
2 - آقاى حبیبالله آموزگار در طول سالهاى 1344 تا 1349 به مطالعه این تفسیر پرداخته و آن را در دو مجلد تلخیص نموده و با نام «تفسیر ادبى و عرفانى قرآن مجید» اثر خواجه عبدالله انصارى، تالیف احمد میبدى معرفى کرده است.
3 - بار دیگر آقاى رکنى آن دسته از روایات این تفسیر را که در فضائل حضرت على علیهالسلام است، همراه با روایاتى که از ائمه اطهار علیهم السلام در معنى آیات نقل شده، جمعآورى نموده و در ده بخش دستهبندى کرده ودر مقالهاى با عنوان جلوههاى تشیع در تفسیر کشف الاسرار در ضمن یادنامه علامه امینى(ره) در سال 1352 در معرض استفاده شیفتگان ولایت قرار داده است.
4 - آقاى محمد جواد شریعت از سال 1350 ه . ش. براى سهولت استفاده از این تفسیر به تهیه فهرستى همت گماشت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
مولانا جلال الدین محمد بلخی
مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی؛ فرزند بهاالدین الولد سطان العلماء در ششم ربیع الاول سال ۶۰۴ در شهر بلخ متولد شد.هنوز بحد رشد نرسیده بود که پدر او به علت رنجشی که از سلطان محمد خوارزمشاه پیدا کرده بود شهر و دیار خود راترک کرد و با خاندان خود به عزم حج و زیارت کعبه از بلخ مهاجرت نمود. در نیشابور به زیارت » عطار « عارف مشهور قرن هفتم شتافت . » جلال الدین « را ستایش کرد . وکتاب اسرار نامه ئ خود را به او هدیه داد.
پدرش از خراسان عزم بغداد کرد واز آنجا پس از سه روز اقامت در مدرسه مستنصریه عازم مکه شد. وپس از بر آوردن مناسک حج قصد شام کرد و مدتها در آن شهر ماند و در پایان عمر به شهر قونیه رفت و تا آخر عمر در آن شهر ماند و به ارشاد خلق میپرداخت.
جلال الدین محمد پس از وی در حالی که بیش از24 سال از عمرش نمی گذشت بر مسند پدر نشست و به ارشاد خلق پرداخت . در این هنگام برهان الدین محقق ترمذی که از تربیت یافتگان پدرش بود, به علت هجوم تاتار به خراسان و ویرانی آن سرزمین به قونیه آمد و مولانا او را چون مراد و پیری راه دان برگزید و پس از فوت این دانا مدت 5 سال در مدرسه پر خود به تدریس فقه و سایر علوم دین مشغول شد . تا آنکه در سال 642 هجری به شمس تبریزی برخورد .
شمس و افادات معنوی او در مولانا سخت اثر کرد . مولانا قبل از ملاقات با شمس مردی زاهد ومتعبد بود و به ارشاد طالبان وتوضیح اصول و فروع دین مبین مشغول بود . ولی پس از آشنایی با این مرد کامل ترک مجالس وعظ وسخنرانی را ترک گفت ودر جمله صوفیان صافی واخوان صفا درآمد وبه شعر وشاعری پرداخت واین همه آثار بدیع از خود به یادگار گذاشت .
شمس بیش از سه سال در قونیه نماند وبه عللی که به تفضیل در شرح احوال مولانا باید دید . شبی در سال 645 ترک قونیه گفت وناپدید شد . مولانا در فراغ او روز گار ی بس ناروا گذراند وچون از وی نا امید شد دل به وپس از او به حسام الدین چلپی سپرد و به در خواست او به سرودن اشعار مثنوی معنوی مشغول شد. و اشعار این کتاب را به حسام الدین عرضه میکرد, تا اینکه سر انجام در اوایل سال 672 هجری به دیدار یار شتافت. مولانا در زمانی می زیست که دوران اوج ترقی و درخشش تصوف در ایران بود. در طی سه قرن پیش از روزگار زندگی او, درباره اقسام علوم ادبی , فلسفی , دینی و غیره به همت دانشمندان و شاعران و نویسندگان نام آور ایرانی مطالعات عمیق انجام گرفته وآثار گرانبهایی پدید آمده بود.
شعر فارسی در دوره های پیش از مولانا با طلوع امثال رودکی , عنصری , ناصر خسرو , مسعود سعد , خیام ,انوری ,نظامی ,خاقانی راه درازی سپرده ودر قرن هفتم هجری که زمان زندگانی مولوی است , به کمال خود رسیده بود. شعر عرفانی هم در همین دوره به پیشرفت های بزرگ نائل آمده و بدست عرفای مشهوری همچون سنایی , عطار و دیگران آثار با ارزشی مانندحدیقه , منطق الطیر , مصیبت نامه , اسرار نامه و غیره پدید آمده بود.
مولوی را نمی توان نماینده دانشی ویژه و محدود به شمار آورد. اگر تنها شاعرش بنامیم یا فیلسوف یا مورخ یا عالم دین, در این کار به راه صواب نرفته ایم . زیرا با اینکه از بیشتر این علوم بهره وافی داشته و گاه حتی در مقام استادی معجزه گر در نوسازی و تکمیل اغلب آنها در جامعه شعرگامهای اساسی برداشته , اما به تنهایی هیچ یک از اینها نیست, زیرا روح متعالیو ذوق سرشار, بینش ژرف موجب شده تادر هیچ غالبی متداول نگنجد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
ادبیات فارسی
تحقیق: زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی)
استاد : خانم صادقی
دانشجو : عباس ارادتی
رشته کامپیوتر ورودی 84
مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی)
جلال الدین محمد بن بهاءالدین محمد بن حسینی خطیبی بکری بلخی معروف به مولوی یا ملای روم یکی از بزرگترین عارفان ایرانی و از بزرگترین شاعران درجه اول ایران بشمار می رود. خانواده وی از خاندانهای محترم بلخ بود و گویا نسبش به ابوبکر خلیفه میرسد و پدرش از سوی مادر دخترزاده سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه بود و به همین جهت به بهاءالدین ولد معروف شد.
وی در سال 604 هجری در بلخ ولادت یافت. چون پدرش از بزرگان مشایخ عصر بود و سلطان محمد خوارزمشاه با این سلسله لطفی نداشت، بهمین علت بهاءالدین در سال 609 هجری با خانواده خد خراسان را ترک کرد. از راه بغداد به مکه رفت و از آنجا در الجزیره ساکن شد و پس از نه سال اقامت در ملاطیه (ملطیه) سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی که عارف مشرب بود او را به پایتخت خود شهر قونیه دعوت کرد و این خاندان در آنجا مقیم شد. هنگام هجرت از خراسان جلال الدین پنج ساله بود و پدرش در سال 628 هجری در قونیه رحلت کرد.
پس از مرگ پدر مدتی در خدمت سید برهان الدین ترمذی که از شاگردان پدرش بود و در سال 629 هجری به آن شهر آمده بود شاگردی کرد. سپس تا سال 645 هجری که شمس الدین تبریزی رحلت کرد جزو مریدان و شاگردان او بود. آنگاه خود جزو پیشوایان طریقت شد و طریقه ای فراهم ساخت که پس از وی انتشار یافت و به اسم طریقه مولویه معروف شد. خانقاهی در شهر قونیه بر پا کرد و در آنجا به ارشاد مردم پرداخت. آن خانقاه کم کم بدستگاه عظیمی بدل شد و معظم ترین اساس تصوف بشمار رفت و از آن پس تا این زمان آن خانقاه و آن سلسله در قونیه باقی است و در تمام ممالک شرق پیروان بسیار دارد. جلال الدین محمد مولوی همواره با مریدان خود میزیست تا اینکه در پنجم جمادی الاخر سال 672 هجری رحلت کرد. وی یکی از بزرگترین شاعران ایران و یکی از مردان عالی مقام جهان است. در میان شاعران ایران شهرتش بپای شهرت فردوسی، سعدی، عمر خیام و حافظ میرسد و از اقران ایشان بشمار میرود. آثار وی به بسیاری از زبانهای مختلف ترجمه شده است. این عارف بزرگ در وسعت نظر و بلندی اندیشه و بیان ساده و دقت در خضال انسانی یکی از برگزیدگان نامی دنیای بشریت بشمار میرود. یکی از بلندترین مقامات را در ارشاد فرزند آدمی دارد و در حقیقت او را باید در شمار اولیا دانست. سرودن شعر تا حدی تفنن و تفریح و یک نوع لفافه ای برای ادای مقاصد عالی او بوده و این کار را وسیله تفهیم قرار داده است. اشعار وی به دو قسمت منقسم میشود، نخست منظومه معروف اوست که از معروف ترین کتابهای زبان فارسی است و آنرا "مثنوی معنوی" نام نهاده است. این کتاب که صحیح ترین و معتبرترین نسخه های آن شامل 25632 بیت است، به شش دفتر منقسم شده و آن را بعضی به اسم صیقل الارواح نیز نامیده اند. دفاتر شش گانه آن همه بیک سیاق و مجموعه ای از افکار عرفانی و اخلاقی و سیر و سلوک است که در ضمن، آیات و احکام و امثال و حکایتهای بسیار در آن آورده است و آن را بخواهش یکی از شاگردان خود بنام حسن بن محمد بن اخی ترک معروف به حسام الدین چلبی که در سال