لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 3
افراط در زهد و عبادت اسلام
از همان وقتهائی که تصوف هم در دنیای اسلام پیدا شد، ما میبینیم افرادی پیدا شدند که تمام نیروی خودشان را صرف عبادت و نماز کردند و سایر وظائف اسلامی را فراموش نمودند مثلا در میان اصحاب امام علی علیه السلام مردی را داریم بنام ربیع بن خثیم همین خواجه ربیع معروف که قبری منسوب به او در مشهد است. حالا این، قبر او هست یا نه من یقین ندارم و اطلاعم در این زمینه کافی نیست ولی در اینکه او را یکی از زهاد ثمانیه یعنی یکی از هشت زاهد معروف دنیای اسلام میشمارند، شکی نیست.
ربیع بن خثیم اینقدر کارش به زهد و عبادت کشیده بود که در دوران آخر عمرش قبر خودش را کنده بود و گاهی میرفت در قبر و لحدی که خودش برای خودش کنده بود میخوابید، و خود را نصیحت و موعظه میکرد، میگفت " ''یادت نرود عاقبت باید بیائی اینجا'' ".
تنها جملهای که غیر از ذکر و دعا از او شنیدند آنوقتی بود که اطلاع پیدا کرد که مردم امام حسین علیه السلام فرزند عزیز پیامبر اکرم|پیغمبر را شهید کردهاند، چند کلمه گفت در اظهار تأثر و تأسف از چنین حادثهای: " ''وای بر این امت که فرزند پیغمبرشان را شهید کردند ''". میگویند بعدها استغفار میکرد که چرا من این چند کلمه را که غیر ذکر بود به زبان آوردم.
همین آدم در دوران امیرالمؤمنین علی (ع) جزو سپاهیان ایشان بوده است، یکروز آمد خدمت امیرالمؤمنین عرض کرد: ''یا امیرالمؤمنین انا شککنا فی هذاالقتال''. " انا " را هم که میگوید معلوم میشود که او نماینده عدهای بوده است. یا امیرالمؤمنین! ما درباره این جنگ شک و تردید داریم، میترسیم این جنگ، جنگ شرعی نباشد. چرا؟
چون ما داریم با اهل قبله میجنگیم، ما داریم با مردمی میجنگیم که آنها مثل ما شهادتین میگویند، مثل ما نماز میخوانند، مثل ما رو به قبل میایستند. و از طرفی شیعه امیرالمؤمنین بود نمیخواست کناره گیری کند گفت یا امیرالمؤمنین! خواهش میکنم به من کاری را واگذار کنید که در آن شک وجود نداشته باشد، من را به جائی و دنبال مأموریتی بفرست که در آن شک نباشد.
امیرالمؤمنین هم فرمود بسیار خوب اگر تو شک میکنی پس من تو را به جای دیگری میفرستم. نمیدانم خودش تقاضا کرد یا ابتداء حضرت او را به یکی از سر حدات فرستادند که در آنجا هم باز سرباز بود. کار سربازی میخواست انجام بدهد اما در سر حد کشور اسلامی که اگر احیانا پای جنگ و خونریزی بمیان آمد طرفش کفار یا بت پرستان باشند، غیر مسلمانها باشند. خوب این نمونهای بود از زهاد و عبادی که در آن زمان بودند.
این زهد و عبادت چقدر ارزش دارد؟
این، ارزش ندارد که آدم در رکاب مردی مانند علی باشد اما در راهی که علی دارد راهنمائی میکند و در آنجائی که علی فرمان جهاد میدهد شک کند که آیا این درست است یا نادرست، و عمل به احتیا کند، بنا را بر احتیاط بگذارد. مثل اینکه میگویند: چرا ما روزه شک دار بگیریم؟ میبینید که در میان مردم هم این حرف خیلی زیاد است: چرا ما روزه شک دار بگیریم، این چه کاری است؟ چرا جائی بجنگیم که شک داریم؟ میرویم جائی که روزهای که میگیریم روزه شک دار نباشد.
این چه ارزشی دارد؟ اسلام بصیرت میخواهد، هم عمل میخواهد و هم بصیرت. این آدم (خواجه ربیع) بصیرت ندارد. در دوران ستمگری مانند معاویه و ستمگرتری مانند یزیدبن معاویه زندگی میکند، معاویهای که دین خدا را دارد زیر و رو میکند، یزیدی که بزرگترین جنایتها را در تاریخ اسلام مرتکب میشود و تمام زحمات پیغمبر دارد هدر میرود، آقا رفته یک گوشهای را انتخاب کرده شب و روز دائما مشغول نماز خواندن است و جز ذکر خدا کلمه دیگری به زبانش نمیآید، یک جمله ای هم که به عنوان اظهار تأسف از شهادت حسین بن علی (ع) میگوید، بعد پشیمان میشود که این، حرف دنیا شد، چرا بجای آن، سبحان الله، الحمد لله نگفتم؟ چرا بجای آن یا حی یا قیوم نگفتم؟ چرا الله اکبر نگفتم، لا حول و لا قوة الا بالله نگفتم؟ این با تعلیمات اسلامی جور در نمی آید.
::«لا یری الجاهل الا مفرطا او مفرطا»؛ جاهل یا تند میرود یا کند.::
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 3
افراط در زهد و عبادت اسلام
از همان وقتهائی که تصوف هم در دنیای اسلام پیدا شد، ما میبینیم افرادی پیدا شدند که تمام نیروی خودشان را صرف عبادت و نماز کردند و سایر وظائف اسلامی را فراموش نمودند مثلا در میان اصحاب امام علی علیه السلام مردی را داریم بنام ربیع بن خثیم همین خواجه ربیع معروف که قبری منسوب به او در مشهد است. حالا این، قبر او هست یا نه من یقین ندارم و اطلاعم در این زمینه کافی نیست ولی در اینکه او را یکی از زهاد ثمانیه یعنی یکی از هشت زاهد معروف دنیای اسلام میشمارند، شکی نیست.
ربیع بن خثیم اینقدر کارش به زهد و عبادت کشیده بود که در دوران آخر عمرش قبر خودش را کنده بود و گاهی میرفت در قبر و لحدی که خودش برای خودش کنده بود میخوابید، و خود را نصیحت و موعظه میکرد، میگفت " ''یادت نرود عاقبت باید بیائی اینجا'' ".
تنها جملهای که غیر از ذکر و دعا از او شنیدند آنوقتی بود که اطلاع پیدا کرد که مردم امام حسین علیه السلام فرزند عزیز پیامبر اکرم|پیغمبر را شهید کردهاند، چند کلمه گفت در اظهار تأثر و تأسف از چنین حادثهای: " ''وای بر این امت که فرزند پیغمبرشان را شهید کردند ''". میگویند بعدها استغفار میکرد که چرا من این چند کلمه را که غیر ذکر بود به زبان آوردم.
همین آدم در دوران امیرالمؤمنین علی (ع) جزو سپاهیان ایشان بوده است، یکروز آمد خدمت امیرالمؤمنین عرض کرد: ''یا امیرالمؤمنین انا شککنا فی هذاالقتال''. " انا " را هم که میگوید معلوم میشود که او نماینده عدهای بوده است. یا امیرالمؤمنین! ما درباره این جنگ شک و تردید داریم، میترسیم این جنگ، جنگ شرعی نباشد. چرا؟
چون ما داریم با اهل قبله میجنگیم، ما داریم با مردمی میجنگیم که آنها مثل ما شهادتین میگویند، مثل ما نماز میخوانند، مثل ما رو به قبل میایستند. و از طرفی شیعه امیرالمؤمنین بود نمیخواست کناره گیری کند گفت یا امیرالمؤمنین! خواهش میکنم به من کاری را واگذار کنید که در آن شک وجود نداشته باشد، من را به جائی و دنبال مأموریتی بفرست که در آن شک نباشد.
امیرالمؤمنین هم فرمود بسیار خوب اگر تو شک میکنی پس من تو را به جای دیگری میفرستم. نمیدانم خودش تقاضا کرد یا ابتداء حضرت او را به یکی از سر حدات فرستادند که در آنجا هم باز سرباز بود. کار سربازی میخواست انجام بدهد اما در سر حد کشور اسلامی که اگر احیانا پای جنگ و خونریزی بمیان آمد طرفش کفار یا بت پرستان باشند، غیر مسلمانها باشند. خوب این نمونهای بود از زهاد و عبادی که در آن زمان بودند.
این زهد و عبادت چقدر ارزش دارد؟
این، ارزش ندارد که آدم در رکاب مردی مانند علی باشد اما در راهی که علی دارد راهنمائی میکند و در آنجائی که علی فرمان جهاد میدهد شک کند که آیا این درست است یا نادرست، و عمل به احتیا کند، بنا را بر احتیاط بگذارد. مثل اینکه میگویند: چرا ما روزه شک دار بگیریم؟ میبینید که در میان مردم هم این حرف خیلی زیاد است: چرا ما روزه شک دار بگیریم، این چه کاری است؟ چرا جائی بجنگیم که شک داریم؟ میرویم جائی که روزهای که میگیریم روزه شک دار نباشد.
این چه ارزشی دارد؟ اسلام بصیرت میخواهد، هم عمل میخواهد و هم بصیرت. این آدم (خواجه ربیع) بصیرت ندارد. در دوران ستمگری مانند معاویه و ستمگرتری مانند یزیدبن معاویه زندگی میکند، معاویهای که دین خدا را دارد زیر و رو میکند، یزیدی که بزرگترین جنایتها را در تاریخ اسلام مرتکب میشود و تمام زحمات پیغمبر دارد هدر میرود، آقا رفته یک گوشهای را انتخاب کرده شب و روز دائما مشغول نماز خواندن است و جز ذکر خدا کلمه دیگری به زبانش نمیآید، یک جمله ای هم که به عنوان اظهار تأسف از شهادت حسین بن علی (ع) میگوید، بعد پشیمان میشود که این، حرف دنیا شد، چرا بجای آن، سبحان الله، الحمد لله نگفتم؟ چرا بجای آن یا حی یا قیوم نگفتم؟ چرا الله اکبر نگفتم، لا حول و لا قوة الا بالله نگفتم؟ این با تعلیمات اسلامی جور در نمی آید.
::«لا یری الجاهل الا مفرطا او مفرطا»؛ جاهل یا تند میرود یا کند.::