لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
دانشگاه آزاد واحدبجنورد
عنوان تحقیق :
دروغ و جنبه های اخلاقی آن
استاد ارجمند :
سرکار خانم موسوی طلب
دانشجو :
مهناز ابراهیم زاده
پائیز 85
دروغ
بزرگترین گناهان
امیر المؤمنینعلیه السلام مىفرماید:
«ان اعظم الخطایا عند الله اللسان الکذوب; (1) .
بزرگترین گناهان نزد خدا، زبان بسیار دروغ گو است.»
زبان دروغ گو داشتن، یعنى دروغ گو بودن. دروغ به وسیله زبان، وجود پیدامىکند و زبان یکى از علل وجودى دروغ است. اگر کسى دروغى بگوید، این کار بازبانش انجام مىگیرد. اگر زبانى بسیار دروغ گو باشد، دارنده آن زبان، بسیار دروغخواهد گفت.
هر گناهى با عضوى از اعضاى انسان در خارج رخ مىدهد و گناه را مىتوان به آنعضو نسبت داد; چون گناه کار گناه را به وسیله آن عضو انجام داده است. دستخیانتکار داشتن، یعنى دزد و خائن به مال بودن. چشم ناپاک داشتن، یعنى خائن بهناموس بودن. زبان دروغ گو داشتن، یعنى دروغ گو بودن.
سر آن که زبان پر دروغ، بزرگترین گناه است، در آینده روشن خواهد شد; اکنونباید معناى دروغ روشن شود.
دروغ چیست؟
دروغ، سخن بر خلاف حقیقت است و دروغ گو کسى است که بر خلاف حقیقت،خبرى مىدهد.
شما اگر گرسنه باشید و به منزل دوستخود بروید، او براى شما غذا بیاورد، شمابگویید من سیر هستم، این سخن دروغ است، چون بر خلاف حقیقت است; شما نیزدروغ گو هستید، زیرا بر خلاف حقیقتخبر دادهاید.
کم را بیش گفتن یا بیش را کم گفتن، دروغ است و گویندهاش دروغ گومىباشد، چنان که بود را نبود و یا نبود را بود خبر دادن دروغ گویى مىباشد و نیزبد را خوب و خوب را بد یا کوچک را بزرگ و بزرگ را کوچک خواندن، دروغخواهد بود.
دروغ و دروغ گویى
دروغ از صفات سخن است و دروغ گویى از صفات سخن گو و این دو همیشه باهم یار نیستند. مىشود سخنى دروغ باشد، ولى گویندهاش دروغ گو نباشد، چنان کهممکن است کسى دروغ بگوید، ولى سخنش دروغ نباشد، بلکه راست و مطابقحقیقتباشد.
شما اگر به وقوع حادثهاى اطمینان پیدا کردید، در صورتى که آن حادثه رخ ندادهباشد، هنگامى که از وقوع آن خبر مىدهید، شما دروغ گو نیستید، ولى خبر شمادروغ است. دروغ گو اگر سخن راستى بگوید که به نظرش بر خلاف حقیقتباشد،خبر او راست است، چون مطابق با واقع است، ولى خودش دروغ گفته، زیرا به نظرخودش بر خلاف حقیقت، سخن گفته است.
در زبان عربى
در زبان عربى، دروغ را کذب گویند و خبر دروغ را خبر کاذب مىخوانند،چنان که خود دروغگو را نیز کاذب مىخوانند.
پس در این زبان، کاذب بودن، هم صفتسخن مىباشد، و هم صفتسخن گو واین اشتراک، ممکن است گاهى موجب اشتباه بشود و به گمان برسد که هر جا کهخبر کاذب پیدا شود، خبر دهنده هم باید کاذب باشد، یعنى صفت گفته را به گویندهسرایتبدهند.
نظریهاى از قرن سوم
نظام، دانشمند نامى قرن سوم در دروغ نظریهاى دارد; او مىگوید:
«دروغ، سخن بر خلاف عقیده است، نه بر خلاف واقع.»
نظام براى اثبات صحت نظریهاش به این آیه شریفه استدلال مىکند:
«والله یشهد ان المنافقین لکاذبون; (2) .
خدا گواهى مىدهد که منافقان، دروغ گویند.»
منافقان، شرفیاب حضور رسول خداصلى الله علیه وآله مىشدند و عرضه مىداشتند که ماگواهى مىدهیم که تو رسول خداصلى الله علیه وآله هستى.
خدا در این سوره مبارکه با پیغمبر خود سخن مىگوید و منافقان را به اومىشناساند. خدا مىفرماید: وقتى که منافقان نزد تو آمدند و گفتند که ما شهادتمىدهیم که تو رسول خدا هستى، با آن که خدا مىداند که تو رسول او هستى ولیکنبدان که منافقان دروغ مىگویند.
بیان استدلال: سخن منافقان که شهادت به رسالتبود، سخنى بود مطابق حقیقت،ولى خدا آنان را دروغ گو خوانده است.
دروغ گو بودن منافقان از این نظر است که آنها این سخن را از روى ایماننگفتند، بلکه در دل، بر خلاف آن، عقیده داشتند; از این پى مىبریم که دروغ، سخن برخلاف عقیده است، نه بر خلاف حقیقت.
نظرى به این نظریه
گویا دو چیز، موجب اشتباه این مرد دانا شده که دروغ را سخن بر خلاف عقیدهپنداشته، نه بر خلاف حقیقت:
1. غفلت از این که کاذب هم صفتخبر قرار مىگیرد و هم صفت مخبر; اوپنداشته که کاذب، تنها صفت مخبر خواهد بود و بس.
2. گمان آن که میان خبر دروغ و دروغ گو ملازمه مىباشد و این صورت بهخاطرش نرسیده که ممکن استخبر دهنده، دروغ گو باشد، ولى خبرش دروغنباشد، لذا نتیجه گرفته که دروغ، سخن بر خلاف اعتقاد است، نه بر خلاف واقع.
ولى آیه شریفه اگر دلیل بر سخن ما نباشد، سخن نظام را اثبات نمىکند، زیراسخن منافقان، راست و عین حقیقتبود، ولى خود آنها در این حقیقت گویىدروغ گو بودند، چون کلامشان را بر خلاف واقع مىپنداشتند.
علماى بیان، استدلال نظام را چنین ابطال کردهاند که منافقان، دروغ گوى درشهادت دادن بودهاند.
معماى طاووس
طاووس یمنى که از بزرگان برادران اهل سنت مىباشد و براى خویش مقامشامخى در دانش قائل بوده، به پندار خود معمایى درست کرده بود، آن را از حضرتامام باقرعلیه السلام بپرسید:
کدام مردمى بودند که شهادت به حق دادند، ولى در عین حال دروغ گو بودند؟
امام فرمود: آنان منافقان بودند، در موقعى که به رسول خداصلى الله علیه وآله عرض کردند ماشهادت مىدهیم که تو رسول خدایى با آن که گفته آنها راستبود، ولى خود آنهادروغ گو بودند. (3) .
منافقان
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
دانشگاه آزاد واحدبجنورد
عنوان تحقیق :
حسد و جنبه های اخلاقی آن
استاد ارجمند :
سرکارخانم موسوی طلب
دانشجو :
زهرا ربانی
پائیز 85
حسد
حسد، آرزوى زوال نعمت از برادر مسلمان است از نعمتهائى که صلاح او باشد.اما اگر زوال نعمت را از او نخواهد بلکه مثل آن را براى خود بخواهد «غبطه و منافسه» است.و اگر زوال چیزى را از کسى بخواهد که صلاح او نیست آن را «غیرت» خوانند.
بیان تفصیلى آن این است که اگر انگیزه حسد صرفا حرص بر این باشد که آن نعمتبه تو برسد، این از پستى و زبونى قوه شهویه است، و اگر انگیزه آن تنها رسیدن مکروهى به محسود باشد از رذائل قوه غضب است، و از نتایج کینه - توزى است که آن هم از نتایجخشم است، و اگر باعث آن ترکیبى است از هر دو، این از پستى و زبونى هر دو قوه است.و ضد حسد، نصیحت و خیرخواهى استیعنى خواستن دوام نعمتخداوند بر برادر مسلمانت، که صلاح او در آن است.
و شکى نیست که حکم قطعى به اینکه این نعمت صلاح استیا فساد ممکن نیست.چه بسا که چیزى در آغاز و در نظر اول عمتشمرده شود و سرانجام بر صاحب خود و بال و فساد باشد.پس ملاک و مناط در این امر ظن و گمان غالب است، و بنابراین اگر ظن غالب این است که به صلاح اوست، خواستن زوال آن حسد است و خواستن دوام و بقاء آن خیرخواهى است، و آنچه گمان رود که موجب فساد باشد، خواستن زوال آن غیرت است.اما آنچه صلاح و فساد آن بر تو مشتبه است زوال و بقاء نعمت را براى برادرت مخواه مگر اینکه آن را به شرط صلاح مقید کنى تا از حکم حسد رهایى یابى و حکم خیرخواهى برایتحاصل شود.و معیار در نصیحت و خیرخواهى این است که آنچه را براى خود مىخواهى براى برادر خود نیز بخواهى و آنچه را براى خود نمىخواهى و نمىپسندى براى او نیز نخواهى و نپسندى.و معیار در حسد این است که آنچه را براى خود نمىخواهى براى او بخواهى، و آنچه را براى خود مىخواهى براى او نخواهى.
فصل 1: مذمتحسد
حسد سختترین و دشوارترین بیماریهاى روانى و بدترین و پلیدترین رذایل است، و صاحب خود را به عقوبت دنیا و عذاب آخرت گرفتار مىسازد.زیرا در دنیا لحظهاى از حزن و الم خالى نیست و به هر نعمتى که در دست دیگران مىبیند رنج مىبرد، و نعمتهاى خداى تعالى نامتناهى است و هرگز از بندگان بریده و منقطع نمىشود، پس حسود پیوسته در اندوه و رنج است.و وبال و سرانجام بد آن گریبانگیر خود او خواهد شد و اصلا به محسود ضررى نمىرساند، بلکه موجب ازدیاد حسنات و بالا رفتن درجات او مىشود از این رو که حسود بر او عیب مىگیرد، و آنچه در شرع جایز نیست درباره او مىگوید، پس نسبتبه او ظالم است و قستى از وزر و وبال محسود را بر دوش خود مىگیرد، و اعمال شایسته خود را به دفتر اعمال او منتقل مىسازد، بنابراین حسد وى براى محسود جز خیر و نفع اثرى ندارد.و با وجود این در مقام عناد و ضدیتبا آفریدگار و پروردگار بندگان است، زیرا اوست که نعمتها و خیرات را بر بندگان چنانکه اراده فرموده به مقتضاى حکمت و مصلحتخود ارزانى داشته است، پس حکمتحق و کامل او چنین اقتضا کرده که آن نعمتبر آن بنده حاصل و باقى باشد، و حسود بیچاره زوال آن را مىخواهد.و آیا این چیزى جز ناخشنودى از قضاء الهى در برترى دادن بعضى بندگان بر بعضى دیگر است؟ و این نیست مگر آرزوى قطع فیوضات الهى که بر حسب حکمتبالغه مقدر و صادر شده و خواستن خلاف آنچه خداوند به مقتضاى مصلحت اراده فرموده است! بلکه حسود طالب نقص بر خداى سبحان است و نمىخواهد خدا را متصف به صفات کمالیه بداند.زیرا افاضه نعمتها از سوى خداوند در وقتشایسته و در جاى مستعد از صفات کمالیه خداى تعالى است که عدم آنها نقص استبر او، و گرنه از او صادر نمىشد، و حسود ثبوت این نقص را مىخواهد.از سوى دیگر حسود چون زوال نعمتهاى الهى را که وجوداتند مىخواهد و بازگشتشرور و بدیها به عدم است پس وى طالب شر و دوستدار آن است.و حکما تصریح کردهاند که هر که به شر، اگر چه براى دشمن، راضى و خشنود باشد در واقع شریر است.پس حسد بدترین رذائل و حسود شریرترین مردم است.و چه خباثت و معصیتى بالاتر از این که کسى از راحت مسلمانى بدون آنکه براى وى ضررى داشته باشد ناراحت و متالم شود؟ و از این رو در آیات و اخبار از این صفت مذمتشدید شده است. خداى سبحان در ناشایسته شمردن آن مىفرماید:
«ام یحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله» (نساء 53) .
«یا به مردم نسبتبه آنچه خدا از فضل و کرم خویش به آنان داده حسد مىبرند؟» .و مىفرماید:
«ود کثیر من اهل الکتاب ان یردونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا من عند انفسهم» (بقره 109) .
«بسیارى از اهل کتاب از حسدى که در دلشان است دوست دارند که شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر باز گردانند» .
و مىفرماید:
«ان تمسسکم حسنة تسؤهم و ان تصبکم سیئة یفرحوا بها» .
(آل عمران 120)
«اگر نیکیى به شما رسد بد حال و ناراحت مىشوند و اگر بدیى به شما رسد از آن شادمان مىگردند» .
و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «الحسد یاکل الحسنات کما تاکل النار الحطب» .
«حسد کارهاى نیک را مىخورد همچنانکه آتش هیزم را مىخورد» .
و نیز فرمود: «قال الله عز و جل لموسى بن عمران: یابن عمران لا تحسدن الناس على ما آتیتهم من فضلى و لا تمدن عینیک الى ذلک و لا تتبعه نفسک، فان الحاسد ساخط لنعمى، صاد لقسمى الذى قسمتبین عبادى.و من یک کذلک فلست منه و لیس منى» .
«خداى عز و جل به موسى بن عمران وحى فرمود که به مردم بر آنچه از فضل خود به آنها دادهام حسد مبر، و چشمهاى خود را بر آن مدوز، و دلت را دنبال آن مکن، که حسود نسبتبه نعمتهاى من خشمگین است، و از تقسیمى که میان بندگان خود کردهام جلوگیر است.و هر که چنین باشد من از او نیستم و او از من نیست» .
و فرمود: «لا تحاسدوا و لا تقاطعوا و لا تدابروا و لا تباغضوا، و کونوا عباد الله اخوانا» .
«حسد مورزید و از هم مگسلید و به یکدیگر پشت مکنید (راه مخالفت مپوئید) و دشمنى منمائید، بندگان خدا! با هم برادر باشید» .
و فرمود: «دب الیکم داء الامم قبلکم: الحسد و البغضاء هى الحالقة، لا اقول حالقة الشعر، و لکن حالقة الدین.و الذى نفس محمد بیده! لا تدخلون الجنة حتى تؤمنوا، و لن تؤمنوا حتى تحابوا.
الا انبئکم بما یثبت ذلک لکم؟ افشوا السلام بینکم» «بیمارى امتهاى پیش در شما راه یافته: حسد و دشمنى که سترنده است، نه سترنده موى بلکه سترنده دین.به خدائى که جان محمد به دست اوست، به بهشت نمىروید تا ایمان آورید، و ایمان نخواهید آورد تا یکدیگر را دوستبدارید.
آیا مىخواهید شما را به چیزى خبر دهم که مهربانى و دوستى را میان شما برقرار کند؟ به همدیگر سلام کنید!» .
و فرمود: «کاد الفقر ان یکون کفرا، و کاد الحسد ان یغلب القدر» . «فقر نزدیک است که به کفر انجامد، و حسد نزدیک است که بر قدر غلبه کند (1) » .
و فرمود: «به زودى به امت من بیمارى امتها خواهد رسید.پرسیدند:
بیمارى امتها چیست؟ فرمود: «خود پسندى و ستیزندگى، و سرکشى، و زیاده جوئى، و همچشمى در دنیا، و دورى نمودن و حسد ورزیدن، تا آنکه ستم و تعدى و سپس آشوب و فتنه پدید آید» .
و فرمود: «ترسناکتر چیزى که بر امتم مىترسم این است که مالشان زیاد شود پس با یکدیگر حسد ورزند و یکدیگر را به قتل رسانند» .
و فرمود: «براى نعمتهاى خدا دشمنانى هست.پرسیدند: آنها کیانند؟
فرمود: کسانى که به مردم بر آنچه خدا از فضل خود به ایشان داده حسد مىبرند» .
و در یکى از احادیث قدسى وارد شده است که: «خداوند فرمود: حسود دشمن نعمت من است و از قضاء من خشمگین است و به قسمتى که در میان بندگانم کردهام راضى و خشنود نیست» .
امام باقر علیه السلام فرمود: «ان الرجل لیاتى باى بادرة فیکفر.و ان الحسد لیاکل الایمان کما تاکل النار الحطب» .
«گاهى مرد شتابزدگى و تندى مىکند و کافر مىشود.و حسد ایمان را مىخورد همچنانکه آتش هیزم را مىخورد» .
و حضرت صادق علیه السلام فرمود: «آفة الدین: الحسد و العجب و الفخر» «آفت دین حسد و خودبینى و فخر فروشى است» .
و فرمود: «ان المؤمن یغبط و لا یحسد، و المنافق یحسد و لا یغبط (2) » .
«مؤمن غبطه مىبرد و حسد نمىورزد، ولى منافق حسد مىورزد و غبطه نمىبرد» .
و فرمود: «حسود پیش از آنکه ضررى به محسود برساند به خود زیان مىزند، چنانکه ابلیس به سبب حسد براى خود لعنتبه ارث برد، و براى آدم برگزیدگى و هدایت و بالا رفتن به مقام حقایق عهد و اصطفاء الهى را حاصل کرد.
پس محسود باش و حسود مباش، که ترازوى حسود همیشه سبک استبه واسطه سنگینى ترازوى محسود (3) ، و روزى قسمتشده است، پس حسد چه نفعى به حسود و چه ضررى به محسود مىرساند.و ریشه حسد از کورى دل و انکار فضل و کرم خداى تعالى است، و اینها دو بالند براى کفر.و به واسطه حسد فرزند آدم در حسرت جاوید افتاد، و به دره هلاکتى سقوط کرد که هرگز نجاتى براى او نیست.و حسود را توبه نیست، زیرا بر آن مصر و به آن معتقد است و حسد سرشت اوست که بدون معارض و بىسبب ظاهر مىشود، و سرشت از ریشه تغییر نمىپذیرد، هر چند که معالجه شود (4) » .
یکى از حکما گفته است: «حسد زخمى استبهبود ناپذیر» .
و یکى از خردمندان گفته است: «ظالمى شبیهتر به مظلوم از حسود ندیدم، که نعمت ترا نقمتخود مىداند» .
و یکى از بزرگان گوید: «حسود از مجالس و مجامع جز مذمت و ذلتبهرهاى نمىبرد، و از ملائکه جز لعنت و دشمنى به او نمىرسد، و از خلق جز غم و اندوه عایدش نمىشود، و در وقت مردن جز سختى و هراس نصیبى ندارد، و در قیامت جز رسوائى و عذاب به او نمىرسد» .
اخبار و روایات در نکوهش حسد بیرون از حد شمار است، و آنچه یاد شد براى حق جو کافى است.و نیز باید دانست که ناپسند داشتن نعمت و حب زوال آن نسبتبه کافر و فاجر که دستاویز فتنه و آزار خلق و افساد بین مردم مىشود مانعى ندارد، از این رو که وسیله فساد است نه از آن جهت که نعمت است.
فصل 2: منافسه (5) و غبطه (6)
منافسه یعنى آرزو نمودن نعمتى که براى دیگرى هستبىآنکه زوال آن را از او بخواهد، و این مذموم نیست، بلکه در واجب واجب است و در مستحب مستحب و در مباح مباح.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
بخش دوم : مفاهیم عام اخلاقی :
مقدمه :
پیش فرض های فلسفی اخلاق اسلامی :
1 - انسان دارای دو بعد روح و جسم است .
2 - روح آدمی موجودی مجرد است .
3 - حقیقت انسان روح اوست ، نه بدن آن .
4 - ادراک و فهم و درد و لذت و سعادت و شقاوت مربوط به روح است .
5 - روح می تواند مستقل از بدن به حیاط خود ادامه دهد .
پیش فرض های کلامی اخلاق اسلامی :
کلام یعنی علم اعتقاد های اسلامی و یا دینی .
1 - جهان آفرینش هدف مند است .
2 - هدف از خلقت جهان آفرینش این است که انسان به کمال برسد .
3 - انسان کامل همان خلیفه الله است .
4 - خلیفه خداوند کسی است که مظهر اسماء و صفات خداوند باشد .
5 - جایگاه مومنان در بهشت است و جایگاه کافران در جهنم است .
ابعاد وجودی انسان :
در یک تقسیم بندی می توان ابعاد وجودی انسان را به این ترتیب طبقه بندی کرد :
1 - اندیشه و تفکر
2 - صفت یا خصلت
3 - رفتار یا عمل
رابطه متقابل ابعاد وجودی انسان :
الف) رابطه اندیشه با صفات نفسانی :
1 – تأثیر صفت بر اندیشه و فکر :
بعضی صفات نفسانی بر اندیشه و فکر انسان تأثیر می گذارند ، مثلاً کسی که چیزی را دوست یا دشمن بداند ،
نمی تواند درباره آن چیز یا آن شخص داوری یا قضاوت کند ، زیرا دوست داشتن مانع ثشخیص صحیح می شود به همین جهت در روایتی آمده است که :
" حُبُّک بشیءِ یُعمی یُصِم "
( محبت تو به یک چیز تو را کور وگنگ می کند . )
2 – تأثیر اندیشه بر صفت :
برای ایجاد تغییر در صفات نفسانی ، ابتدا باید اندیشه و فکر انسان تغییر کند .
ب) رابطه صفات نفسانی با رفتار :
1 – تأثیر صفت بر رفتار :
هر صفتی در نفس انسان باشد رفتار خاصّی را به نمایش می گذارد ، مثلاً اگر صفت نرم خویی در انسان باشد ، ازانسان رفتار ملایم و مهربانانه سر می زند .
2 – تأثیر رفتار بر صفت :
تکرار یک عمل برای مدتی می تواند صفتی را در نفس انسان ایجاد کند ، مثلاً اگر کسی به هنگام خشم خود را بُرد بار نشان دهد و این عمل را برای مدتی تکرار کند ، صفت بُرد باری و حِلم در او ایجاد می شود .
ج) رابطه اندیشه و عمل :
1 – تأثیر عمل بر علم و اندیشه :
از دیدگاه اسلام عمل صالح نوع خاصی از بینش و علم و معرفت را در عامل ایجاد می کند که موجب تشخیص حقّ از باطل می شود .
قرآن کریم درباره این فرموده است :
" ای کسانی که ایمان آورده اید ، اگر تقوا پیشه کنید خداوند برای شما نیروی تشخیص حقّ از باطل قرار می دهد ."
( انفال/ 22 )
2 – تأثیر علم و ندیشه بر عمل :
هر عملی از اندیشه ای سرچشمه گرفته است ، پس برای تغییر در عمل باید به سراغ فکر و اندیشه رفت .
مفاهیم عام اخلاقی :
مقصود از مفاهیم عام اخلاقی ، فضائل یا رذائل اخلاقی اند که در همه حوزه های رندگی انسان تأثیر گذارند و اختصاص به حوزه خاصی ندارند .
تقسیم بندی مفاهیم عام اخلاقی :
این مفاهیم به دو دسته تقسیم می شوند :
1 – بخشی از آنها نقش هدایت گری را دارند ، مانند ایمان
2 – بخشی دیگر صفات نفسانی عمل کننده اند که در پرتوی صفات هدایت گر تحقّق می یابد ، مانند توکّل ، شکر و...
فصل اول : صفت نفسانی هدایت گر :
عالی ترین صفت نفسانی هدایت گر ، ایمان است و در این فصل مطالبی را درباره آن بیان می کنیم .
ارزش ایمان :
در روایتی ار پیامبر اکرم آمده است که فرمودند :
ای ابوذر هیچ چیز در نزد خدا محبوب تر از ایمان به او خودداری از آنچه نهی کرده است نیست .
امام صادق (ع) فرموده است :
خداوند دنیا را هم به دوستانش می دهد و هم به دشمنانش ، اما ایمان را جز به دوستانش به کسی نمی دهد و در روایتی دیگر از آن حضرت آمده است : اگر پرده ها از چشم برداشته می شد و به مقام مؤمن در پیشگاه خدا آگاه
می شدند ، در مقابل مؤمنان خاضع می شدند و اطاعت از مؤمنان برایشان آسان می شد .
ماهیّت ایمان ومقایسه آن با علم :
ایمان عبارتست از تصدیق و ایمان قلبی که نوعی صفت و حالت نفسانی است و علم عبارتست از ادراک و فهم مطابق با واقع . جایگاه ایمان قلب است و جایگاه علم ذهن است .ایمان امری اختیاز است ولی علم اختیاری نیست .
تفاوت ایمان با اسلام :
کسی که به یگانگی خداوند و رسالت پیامبر اکرم شهادت دهد مسلمان است ، اما مؤمن کسی است که اعتقاد به اینها در قلبش نفوذ کرده باشد . پس هر مؤمنی مسلمان است ولی هر مسلمانی مؤمن نیست .
اوصاف و درجات ایمان :
در یک تقسیم بندی ایمان به دو نوع مستقر و مُستودِع تقسیم شده است .
ایمان مستقر ایمانی است که تا روز قیامت ثابت و ماندگار است .
ایمان مُستودِع ایمانی است که قبل از مرگ از انسان گرفته می شود .
درجات ایمان :
در روایتی از امام صادق (ع) ، برای ایمان 10 درجه بیان شده است ، همانند پله های نردبان که باید پله پله از آن بالا آمد و در جایی دیگر آمده است که ایمان سلمان در درجه دهم و ایمان ابوذر در درجه نهم و ایمان مقداد در درجه هشتم قرار داشته است .
متعلقات ایمان :
1 – ایمان به عالم غیب :
مقصود از عالم غیب ، حقایقی است که با حواس ظاهری قابل فهم و ادراک نیست ، بلکه با عقل یا شُهود باطنی می توان به آن دست یافت .
قرآن کریم در این مورد فرموده است این کتابی است که در آن هیچ تردیدی نیست و برای پرهیزکاران هدایت است ، آنان که به غیب ایمان دارند .
2 – ایمان به خداوند و یگانگی او
3 – ایمان به معاد وچگونگی آن
4 – ایمان به رسالت انبیاء و کُتب آسمانی
5 – ایمان به امامت و امامان
شرط ایمان :
شرط ایمان عمل صالح است که بدون آن ایمان مؤثر و سودمند نیست .
در روایتی از امام علی (ع) آمده است : کسی که به دستورات الهی عمل کند ، فقط اوست که مؤمن است .
عواملی که موجب پیدایش ایمان می شوند :
این عوامل به دو دسته تقسیم می شوند :
1 – بعضی عوامل ماهیت علمی دارند ، مانند علم ، عقل که اینها مقدمات نظری ایمان را فراهم می کنند .
2 – دسته ای دیگر صفت و ملکه نفسانی هستند ، مانند تقوا ، دوستی و دشمنی در راه خدا ، صبر ، توکل ، حِلم
آثار و فواید ایمان :
1 – آرامش روحی :
ایمان از کلمه امن به معنی آرامش و سکون است وکسی که به درجه ایمان می رسد ، به آرامش و سکون می رسد .
قرآن کریم در این باره فرموده است : " آگاه باشید که بر دوستان خدا نه ترسی است و نه اندوهی . آنان که ایمان آورده و تقوا پیشه کرده اند . " ( یونس / 62 )
در جایی دیگر فرموده است : " کسانی که ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرامش یافته است ، آگاه باشید که فقط با یاد خدا دلها آرام می شود ." ( رعد / 28 )
2 - روشن بینی :
از نظر قرآن ایمان موجب بصیرت و روشن بینی می شود .
قرآن کریم در این باره فرموده است : " ای کسانی که ایمان آورده اید اگر تقوا پیشه کنید برای شما نیروی تشخیص حق از باطل را قرار می دهم . " ( انفال / 29 )
و از طرف دیگر افراد بی ایمان را کور و نابینا معرفی کرده است .
3 – توکل به خدا :
توکل و اعتماد به خداوند از آثار و نتایج ایمان است .
در روایت از امام علی (ع) آمده است : " ایمان بنده راست نیست مگر آنکه اعتماد او به آنچه در نزد خداست بیشتر از اعتماد او به آنچه در دست خودش است باشد . "
4 – برکات دنیوی :
در قرآن کریم آمده است : " اگر مردم شهرها ایمان آورند و تقوا پیشه کنند ، برکات از آسمان و زمین برایشان می گشاید . " ( اعراف / 96 )
5 – اعمال نیک :
عمل صالح نتیجه و میوه ایمان و انجام عمل صالح ، موجب تثبیت ایمان می شود . پس رابطه ایمان و عمل صالح رابطه متقابل است .
6 – محبوبیت در بین مردم :
قرآن کریم در این باره گفته است : " کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند ، بزودی خداوند رحمان برای آنان محبّتی در دلها قرار می دهد . " ( مریم / 96 )
7 – فلاح و رستگاری اُخروی :
در آخرت فقط مؤمنان رستگار می شوند و نجات می یابند .
آفات و موانع ایمان :
1 – جهل :
دو نوع است : بسیط و مرکب
جهل بسیط یا ساده آن است که انسان مطلبی را نداند و جهل مرکب آن است که نداند و به ندانستن خود هم علم نداشته باشد یا اینکه در عین حال که نمی داند خود را عالم و دانا بپندارد. این بیماری از شدیدترین رذیلتهای اخلاقی است ، زیرا فرد در راه اصلاح خود قدم بر نمی دارد.
در روایتی از حضرت عیسی (ع) آمده است که فرمود : " من از معالجه کور مادرزاد ناتوان نیستم اما از درمان بیماری شخص احمق عاجزم.
2 – شک و حیرت :
شک می تواند نقطه شروع خوبی باشد به شرط اینکه انسان تحقیق کند تا به یقین برسد ، اما منزل گاه خوبی نیست ، یعنی همیشه بخواهد در شک بماند و از موانع ایمان است ، زیرا ایمان با شک سازگار نیست .
3 – خاطرات نفسانی و وسوسه های شیطانی :
خاطره چیزی است که بر قلب انسان وارد می شود . اگر انسان را به خیر دعوت کند به آن الهام گویند و اگر انسان را به بدی دعوت کند به آن وسوسه گفته می شود .
قرآن کریم درباره وسوسه های شیطانی ، از زبان شیطان گفته است : " من نیز بندگانت را از راه راست گم راه می کنم . آنگاه از پیش رو و از پشت سر و از سمت راست و چپ آنان وارد می شوم . "
( اعراف / 16 و17 )
4 – وسواس علمی :
انسان نباید مطلبی رل بی دلیل بپذیرد و نباید مطلبی بدون دلیل انکار کند ، اما اگر به هر دلیلی که برای اصول دین اقامه می شود ، اشکال بی مورد کند ، هیچ وقت به یقین نخواهد رسید . به این حالت وسواس علمی می گویند که با ایمان ناسازگار است .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
اسوههای تربیتی و اخلاقی در نهضتحسینی
ایرانیان همچون دیگر ملتها دین اسلام را به این دلیل پذیرفتند که دینی آسمانی است و فرامین آن خدایی و پیام آن با پیام فطرت سازگار است. در این مکتب است که ارزشهایی نظیر شهادت و جهاد معنی میدهد و شهید قداست و عظمتخاصی مییابد و شهادت به کام مجاهد شیرینتر از عسل میگردد. و به کوششکنندگان راه حق مژده هدایت داده میشود: «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» (بقره /132) و مظاهر این مکتب ارج مییابند و شایستهترین خوی های آسمانی: ایثار، بیداردلی، ثبات بر طریق حق، فداکاری، مروت، وظیفهشناسی تجلی مینماید. نظر به این که در این مقال سخن از اسوههای تربیتی و اخلاقی است. نخست تربیت و اخلاق را به اجمال تعریف میکنیم سپس به معرفی مظاهر و نمونههای تربیت و اخلاق در نهضتحسینی میپردازیم:
تربیت عبارت است از پرورش و تقویت استعدادهای مثبت و کاهش استعدادهای منفی و ایجاد هماهنگی لازم بین آنها.
«اخلاق جایگزینی عادتهای شایسته به جای ناشایسته است عادتهایی که شرع مقدس اسلام جزئیات آن را مشخص کرده است» 1
اخلاق بخشی از حکمت عملی است که در حوزه فرهنگ اسلامی عبارت از این است که امور مربوط به خود و خانواده و جامعه و سیاستبرنامهریزی شود و چنین اخلاقی را کتاب و سنت میسازد. و در رفتار بزرگان تبلور پیدا میکند.»2
در زندگی امامان شواهد بسیاری داریم که آنان در عین حال که تعالیم انسان دوستانه را یاد میدادند «خود نیز در مقاطع مختلف: در گرمای ظهر و سرمای سخت نیمهشب، دستبه عمل زده در هر مقیاس که ممکن بوده استخوراک و وسیله زندگی برای بینوایان حمل میکردهاند.»3 و پیروان خود را عملا تعلیم میدادهاند. خاندان ولایت و یاران باوفای حسینعلیهالسلام در قضیه کربلا نیز همانطور که در رعایت آداب و دستورات اخلاقی و انجام امور شایسته مظاهر اخلاق بودند و در تدبیر و سیاست و اجرای احکام عبادی و تربیتی نیز بهترین سرمشق بهشمار میآمدند. آنان به جهانیان آموختند که فرامین قرآنی تنها برای گفتن و نوشتن و شنیدن نیستبلکه برای اجرا و عمل است.»4 آنان در صحنه پیکار حضور یافتند و با آفریدن حماسهای عظیم تعهد خود را به انجام رسانیدند.
جلوههایی از حقیقت اسلام
رفتار امام حسین (ع) در هر زمینه بیانگر ارزشهایی نظیر: انسانیت، جوانمردی، شفقت و محبتبود لذا وقتی از دور متوجه حرکت نیروی مهاجم میشود، با این که از موقعیت و فرصت مناسبی برخوردار استبه روش پدر بزرگوار خود علیعلیهالسلام در صفین علیه آنان حرکتی انجام نمیدهد و در مسیر انساندوستی و جوانمردی و محبت تا آن جا پیش میرود که تشنگی سپاهیان مزاحم را تحمل نمیکند در سیراب کردن افراد و روش سیرآب شدن اسبان مراقبت مینماید. «در کربلا در نهایتشدتها و فشارها نیز مراقب است که ابتدا شروع به جنگ نکند»5 چنان که به هنگام مواجهه با «حر» در پاسخ یکی از همراهان که به وی پیشنهاد میکند برای از میان بردن این مانع وقت مناسبی است میگوید: «وظیفه من در حال حاضر جنگ نیست.»6 اندرز و خیرخواهی یاران امام در دل غافل سپاهیان کوفه سودی نمیبخشد و آنان به زشتی کار خود واقف نمیگردند و شب عاشورا فرا میرسد.
شب عاشورا
در شب عاشورا بعد از اتمام حجتها، آنان که در راه حق و اعتلای کلمه توحید و احکام قرآن یک دل و یک جهتشدند ماندند و وفاداری خود را اعلام کردند و چنین گفتند: «ما هرگز از تو جدا نخواهیم شد، ما هرگز از راه حق که تو پیشوای آن هستی روی برنخواهیم تافت و تا رمقی در تن داریم از حریم تو دفاع خواهیم کرد» 7 آری آنان کسانی بودند که حقانیت راه حسینعلیهالسلام را از صمیم جان دریافته بودند و برای وصول به محبوب دقیقهشماری میکردند. «آنان هم شجاع بودند و هم مؤمن هم نظامی بودند و هم عابد... دستی به اوراق قرآن داشتند و دستی به دسته شمشیر.»8 حسینعلیهالسلام وقتی آنان را از نتیجه ظاهری جنگ، یعنی کشته شدن باخبر ساخت، همگی غرق در شادی شدند و خدا را سپاس گفتند و پاسخی سزاوار که بیانگر شوق و شور و عشق به شهادت بود، به امام خود دادند «تا آنجا که جوان سیزده ساله امام حسن مجتبیعلیهالسلام میگوید: شهادت برای من از عسل شیرینتر است.»9 شب عجیبی بود وقتی هدف برای جمعی دردمند، معتقد و مخلص روشن است و ثمره تلاشها و از خودگذشتگی ها امیدوارکننده، صفا و صمیمیت و عشق را به ارمغان میآورد و حال نیازمندی افزایش مییابد و راز و نیاز به درگاه بینیاز رنگی و حالی و هوایی دیگر به خود میگیرد.
روز عاشورا
آنان با چنین روحیهای شب را به صبح رسانیدند. سرانجام صبح عاشورا فرا رسید. خیرخواهیها و دلسوزی های امام در دل ناپاک کوفیان مؤثر واقع نشد. یزیدیان آماده جنگ گردیدند و سپاه اسلام برای دفاع مجهز شد. دستور قرآن در چنین موردی در درجه اول صلح است و دعوت به این امر شایسته. «اما اگر یکی از آن دو دسته ستمکاری را پیش گرفتبا او بجنگید تا به حکم خدا گردن بنهد. بدینترتیب امام و یاران او بیش از هر مسلمان دیگر خود را مکلف به پیروی از قرآن میدانستند... از جمله کسانی که در این راه از خیرخواهی کوتاهی نکرد «زهیربن قین» بود که سپاه کوفه را مخاطب ساخت و گفت: مردم، خیرخواهی حق هر مسلمانی بر مسلمان دیگر است تا کار به شمشیر نکشیده است ما با یکدیگر برادریم و یک دین داریم... در غیر این صورت دیگر رشته پیوندی میان ما نخواهد بود. [حسینعلیهالسلام با خطبههایی که ایراد فرمود برای رستگاری اسیران هوی و هوس و فریبخوردگان تا جایی که میتوانست تلاش کرد و برای آنان بجز آزادی، خیر و عزت و سعادت نمیخواست.] وی به آنها گفت که این آخرین فرصتی است که برای انتخاب زندگی آزاد به آنها داده میشود... اگر به این عزت پشتپا زنند به دنبال آن زندگی پر از خواری و مذلت در انتظار ایشان است.» 10امام در یکی از خطبهها مردم را از سویی به تحمل شنیدن سخنان طرف مقابل و تامل و دقت فرامیخواند و از سوی دیگر آنان را به هنگام قضاوت به پرهیز از شتابزدگی و نگهداری جانب عدل و انصاف دعوت میکند و به این وسیله بالاترین درجه دلسوزی و انساندوستی خود را به نمایش میگذارد.
خطبههای امام حسینعلیهالسلام
خطبه در اسلام جایگاه ویژهای دارد. خطبه بهترین راه نشر احکام دیانت و اخلاقیات است. حسینعلیهالسلام در روز عاشورا خطبههای آتشینی ایراد فرمود. «این خطبهها سندهایی گرانبهاست. سندهایی که بیش از آن که نشاندهنده روح آزادگی و شرف و پرهیزکاری باشد، نمایانگر نقطه اوج شفقت و دلسوزی بر مردم گمراه و تلاش انسانی برای نجات چنین مردم است. حسینعلیهالسلام در یکی از خطبهها میگوید: مردم شتاب مکنید سخن مرا بشنوید. من خیر شما را میخواهم... اگر سخن مرا شنیدید و انصاف دادید و دیدید من راست میگویم. این جنگ از میان برخواهد خاست... و الا زیان آن دامنگیر شما خواهد شد. میدانید من کیستم؟... مگر من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ مگر پدر من وصی و پسرعموی پیغمبر و نخستین مسلمان نیست؟... اگر گمان میکنید من دروغ میگویم هنوز از اصحاب محمدصلی الله علیه وآله چند تن زندهاند میتوانید از آنها بپرسید: جابربن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری... آنها به شما خواهند گفت که آنچه میگویم درست است... در خطبه دیگر امام حسینعلیهالسلام میگوید: مردم من خیرخواه شما هستم من برای تفرقهافکنی نیامدهام همه مرا میشناسید، میدانید که دروغگو نیستم... در اینجا بود که فتنهجویان و جنگطلبان ترسیدند مبادا این سخن سراسر خیرخواهی در دل سنگ مردم کارگر افتد و آنان بدانچه میخواهند دست نخواهند یافت... سرانجام آنچه باید روی دهد آغاز گردید.»11 حضرت سیدالشهداعلیهالسلام اگر به اصل و نسب خود و برشمردن تعدادی از اصحاب جد بزرگوارش میپردازد و به عنوان گواهانی بر صداقتسخنان خود یاد میکند و هدف خود را از سفر بازمیگوید به این دلیل است که فریبکاران برای عملی ساختن نیات پلید خود افکار عمومی را منحرف کرده حقیقت را وارونه جلوه میدادند و ایراد چنین خطبه هایی علاوه بر بیدار کردن وجدانهای خفته در القای خصلتها و ارزشهای والای انسانی ضرورت داشت.
از خصلتهای حسینی آنچه در روز عاشورا بیشتر جلوهگر است آرامش و پایداری حسینعلیهالسلام است، از رفتار امام با مسائل و شرایط میتوان دریافت که وی «آیندهروشن و آثار
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
اصول ارزشی و اخلاقی در ورزش
چکیده:
بازی و ورزش ازتمایلات و نیازهای اساسی انسان است برای بشر داشتن یک زندگی سرشار از توانایی ، طراوت و نیرومندی توام با زیبایی جسمی وروحی مطلوب وبرای دستیابی به آن پرداختن به فعالیتهای ورزشی ضروری است. بسیاری از صاحبنظران مسائل تربیتی معتقد هستند فعالیتهای ورزشی ارزشها را آموزش می دهد . واز طریق آن کار گروهی ، رفتار ورزشی ، همکاری، انضباط و اعتماد به نفس آموخته می شود وبدین ترتیب از نتایج مطلوب ورزش بهره گیری می شود .
ورزش جوانان با کمک به القای این ارزشها وبه عنوان عامل مهمی در جلوگیری از بزه کاری مورد توجه قرار می گیرد . نسیم ولایت در ورزش در واقع جاری شدن روح پاک ورزش ,بوی خوش دوستی صداقت ,راستی, درستی , نیرومندی,جوانمردی وگسترش منش های ورزشی و ارزش های پهلوانی درعرصه های مختلف وچگونگی اشاعه آن در جامعه است.
در زمینه مسائل فرهنگی ما با فقر پژوهش روبرو هستیم. امیدوار هستیم که صاحب نظران و پژوهشگران عرصه های مختلف ورزش ,مسائل فرهنگی ورزشی را بیشترمورد امعان نظرقرار دهند . دراین راستا ابتکار بسیج ورزش کشوررا که یک نهاد عمومی فرهنگی و غیر دولتی است , در برگزاری همایش نسیم ولایت در ورزش ارج می نهیم
در این مقاله ضمن تعاریفی از اصطلاحات واژه های ورزش - نسیم - ولاء - ولایت – پهلوانی مفهوم ورزش به اصول ارزشی و اخلاقی مربیگری اشاره می شود.
ای نسیم سحری بندگی ما برسان که فراموش مکن وقت دعای سحرم
حافظ
. ورزش و مسئولیت اخلاقی
ورزش مدرسه ای ایده ال برای زندگی است مهارتهایی که از طریق بازی ,تربیت بدنی و ورزش فراگرفته می شوند برای رشد و توسعه عمومی و اخلاقی بسیار اساسی تلقی می شود. ورزش به جهت جاذبه زیاد آن همواره مورد ستایش بوده است این امر به این معنا است که جوانان با جنسیت ، نژاد و ملیتهای مختلف از طریق ورزش می اموزند که ارزشهای یکدیگررا بپذیرند و به ارزشهای فرهنگی جامعه احترام بگذارند.
در ایران کهن ورزش و مسئولیت اخلاقی همزاد و همراه بوده اند. پاسداری از زندگی خانوادگی و قومی و ملی در برابر تجاوزات بیگانگان بدن نیرومند و چابک و مقاوم را ایجاب می کرده و این امر بدون درک مسئولیت اخلاقی به خاطر دفاع از مقدسات و نوامیس انسانی نمی توانست میسر باشد. به طورکلی تاریخ ورزش ایران تاریخ حماسه پهلوانان وجوانمردان بوده است وورزشکاران ایرانی هم در کسب فضایل اخلاقی و هم در کسب توانایی ورسیدن به ا هداف نظامی و اجتماعی می کوشیدند. دردوران تمدن اسلامی نیز باتوجه به اهمیت فعالیت های ورزشی درتامین سلامتی جسمی وروحی انسانها که درمکتب تربیتی اسلام , سلامتی بالاترین نعمت ها به شمار آمده است (الصحه الفضل النعم حضرت علی "ع") شاهد شکل گیری فعا لیت های ورزشی درغالب آیین فتوت درلنگرگاه ها, ورزشخانه یا زورخانه ها بوده ایم
بررسی واژه های کلیدی
در فرهنگ لغات درخصوص واژه ورزش آمده است : ورزش Varz- eŠ ورزیدن )برهان ) (آنندراج)
1- عمل کردن، کار کردن 2- حصول 3- کاشت ، زراعت، « کسی را کجا تخم یا چارپای بهنگام ورزش نبودی بجای » ( شا، بخ 8: 2315 )4- عمل، کار 5- شغل ، حرفه ،پیشه ، « ( شا، بخ 1: 60 ) 6- اجرای مرتب تمرین های بدنی به منظور تکمیل قوای جسمی و روحی (معین) آمده است:
بشد رای واندیشه و کشت و ورز که مردم ز ورزش همی گیرد ارز
****
شما دیر مانید وخرم بوید به رامش سوی ورزش خود شوید
فردوسی
با بلاهای دوست ورزش کن خویشتن را بلند ارزش کن
****
هر چه ورزش کنی همانی تو نیکویی کن اگر توانی تو اوحدی
ورزش خانهV.- xana (-e) (امر)
جایی که در آن به تمرین های بدنی پردازند ؛ زورخانه :
« باز دو نرگس آن خوش نگه مستانه میکند ورزش بیداد به ورزشخانه »
( گل کشتی. تاریخ ورزش باستانی . 389 )
ورزش کردن V.- Kardan ( مص.ل )
1- ممارست کردن ، تمرین کردن ، ورزیدن :
« با بلاهای عشق ورزش کن خویشتن را بلند ارزش کن »
( اوحدی . سروری )
2- اجرا کردن تمرینهای بدنی بمنظور تکمیل قوای جسمی و روحی بطور مرتب ( _ شاهد ورزش خانه
ورزیدگی Varzỉda (e) –gi ( ورزیده) ( حامص)
ورزیده بودن ، تجربه داشتن : « در هنر خود ورزیدگی و مهارت نشان می داد »
ورزیدن Varz -ỉdan ( = برزیدن په.Varzitan - ورز ) ( مص ل.) ( ورزید ، ورزد ، خواهد ورزید ، بورز ، ورزنده ، وزرا ، ورزیده ، ورزش ) 1- کارکردن 2 - پیاپی انجام دادن
« بیا با ما مور ز این کینه داری که حق صحبت دیرینه داری » ( حافظ . 312)
3- ممارست کردن 4- کوشیدن 5- حاصل کردن ، اندوختن 6- زراعت کردن
ورزیده Varz- ỉda (-e) ( ورزیدن)
1 – کار کرده 2- پیاپی انجام داده 3- شخص ممارست کرده ، تمرین کرده، تجربه دارنده « مدت هفت سال صنعتکارانی ورزیده متعدد روی درها و پنجره کار کرده اند»( مرآة البلدان . ج 4 ص 104)
4- کوشیده 5- حاصل کرده، مکتسب ، بدست آمده
« فرستم بگنج تو از گنج خویش همان نیز ورزیده رنج خویش » ( شا. بخ 6، 1797)
6- زراعت کرده 7 – مکرر بکار برده ، مستعمل (پوست و غیره )
نسیم nặsim
باد نرم _(منتهی الارب )
باد نرم و خنک - دم باد _(منتهی الارب ) - باد خوش (دستوالغات زمخشری چیزی که بوی خوش دارد (غیاث اللغات) (انندراج) ، بوی معطر بوی بهشت (فرهنگ معین )- باد مطبوعی که در هوای گرم می ورزد
وقت آنست که ازخواب جهالت سر خویش برکنی تابه سرت بروزد از علم نسیم
ناصر خسرو