لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
آیت الله حاج سید علی بهبهانی
مقدمه
آیت الله سید عبد الله فرزند سید اسماعیل مجتهد بهبهانی در حدود سال 1260 قمری به دنیا آمد. وی تحت توجهات پدر عالم و مجاهدش در نجف اشرف تحصیل علوم دینی را آغاز کرد و در حوزه ی درس آیات عظام شیخ مرتضی انصاری، میرزا محمد حسن شیرازی و سید حسین کوه کمری شرکت جست. سید عبدالله پس از اخذ اجتهاد، در سال 1295 ق. به تهران مراجعت کرد و پس از اخذ اجتهاد، در سال 1295 ق. به تهران مراجعت کرد و پس از فوت پدر، مقام مذهبی او را احراز نمود.وی قبل از انقلاب مشروطیت نیز جزو روحانیون و علمای بنام پایتخت بود و در حل و عقد امورات مختلف تأثیرگذار بود. وی با آغاز مشروطیت به صف مبارزان پیوست و با یاری و همکاری آیت الله سید محمد صادق طباطبایی رهبری اصلی مشروطه خواهان را به عهده گرفت. ایشان از روحانیون طراز اول تهران و رهبر آزادیخواهان دوره مشروطیت به شمار می آید که در راه تحقق آرمان انقلابی خویش، صدمات فراوانی دید و مدتی به عتبات تبعید گشت. وی تصمیم داشت با توجه به مبانی اسلامی یک قانون اساسی اسلامی در چهار چوب دستورات اسلام پی ریزی نماید، و بدعتها و قوانین مغایر اسلام را از بین ببرد که در این راه زحمات فراوانی را متحمل شد و عاقبت به شهادت وی منتهی گشت.وی در واقعه ی به توپ بستن مجلس توسط محمد علی شاه قاجار، به اسارت قزّاقان درآمد و بعد از شکنجه های بسیار، به باغشاه برده شد. آیت الله بهبهانی، پس از اعلان مشروطیت، فعالانه در برگزاری انتخابات و تشکیل مجلس ملی شرکت جست. اگرچه خود هیچ مقام دولتی را نپذیرفت ولی در همه ی کارها نظارت کامل داشت. در مجلس دوم که نمایندگان به دو گروه تندرو و میانه رو تقسیم شده بودند، به حمایت از میانه روها برخاست. در این حال تندروان کمر به قتل او بستند. و سرانجام این عالم ربانی در 24 تیر 1289 شمسی برابر با هشتم رجب 1328 ق. توسط اشخاص نقابداری که به منزلش هجوم بردند، به درجه شهادت نائل گردید. پس از شهادت سید در این روز مجلس شورای ملی و بازار تعطیل و عزای عمومی اعلام گردید. در پی آن نیز در تمامی شهرهای ایران مجالس ترحیم برگزار شد و پیکر این شهید انقلاب به یاری میر سید علی بهبهانی به نجف اشرف انتقال یافت و در مقبره خانوادگی به خاک سپرده شد.
نقش آیت الله سید عبدالله بهبهانی در انقلاب مشروطه
بهبهانی از رهبران مشروطه است. وی فرزند سید اسماعیل مجتهد بهبهانی است و در سال 1262 هجری قمری در نجف متولد شد . او پس از فراگیری تحصیلات مقدماتی نزد پدرش، از حوزه درس حاج میرزاحسن شیرازی ، شیخ مرتضی انصاری و سیده حسن کوه کمری بهره برد و به درجه اجتهاد رسید. آنچه در ذیل می آید نگاهی به نقش این عالم برجسته در انقلاب مشروطه دارد .
بهبهانی در سال 1295 ه ق به تهران آمد و پس از فوت پدر، مقام علمی و مذهبی او را کسب کرد و توانست با توجه به قدرت علمی و شخصیت هوشمند خویش ، جایگاه خاصی در حوزه علمی و مذهبی تهران و در بین مردم کسب نماید.
آیت الله بهبهانی با گذشت زمان در تهران مرجعیت تامی پیدا کرد ، وی از مخالفان استبداد بود و از صدرات عین الدوله بسیار ناراضی بود، بدین سبب بدنبال فرصت مناسبی بود که مخالفت خود را آشکار سازد. اولین ماجرا که بهبهانی را در مقابل حکومت قرار داد، درگیری بین طلاب مدرسه های محمدیه و صدر بود. طلاب مدرسه صدر با تحریک سید ابوالقاسم امام جمعه، روحانی درباری، در صدد تصرف مدرسه محمدیه درآمدند که با مقاومت طلاب مدرسه روبر شدند. معتمد الاسلام رشتی که حامی طلاب مدرسه محمدیه بود به دلیل تعقیب حکومت، به خانه بهبهانی پناه برد ، این امر زمینه ای فراهم آورد که بهبهانی مورد حمله طلاب مدرسه صدر قرار گیرد. با واکنش عین الدویه به این ماجرا و دستگیری طلاب ضارب، بهبهانی مخالفت خود را با برخورد دولت با روحانیون اعلام کرد و بعد قضیه نوز بلژیکی و پوشیدن لباس روحانیت، باعث گردد که بهبهانی به دلیل توهین به روحانیت، خواستار عزل نوز گردد. پیگیریهای وی و همراهی طباطبایی و برخی دیگر از روحانیون بالاخره منجربه سه درخواست از شاه شد؛ یکی عزل علاءالدوله حاکم تهران، برکناری مسیو نوز و تاسیس عدالتخانه.
یکی دیگر از ماجراها که بهبهانی در آن نقش خاصی داشت تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم بعد از گرانی قند و شلاق زدن عده ای از تجار بود. این تحصن تا برکناری علاءالدوله حاکم تهران ادامه داشت اما درخواست دیگر یعنی تاسیس عدالتخانه و برکناری نوز عملی نشد.
با فعالیت روحانیون جهت برآورده شدن درخواست ها ، مبارزات به دستگیری سلطان المحققین و قتل یک طلبه جوان به نام سید عبدالحمید منجر شد که باعث مهاجرت سیدین به قم شد . این مهاجرت تا عزل عین الدوله و صدور فرمان مشروطیت ادامه داشت: در دوران استبداد صغیر بهبهانی و طباطبایی به عتبات تبعید شدند و بعد از فتح تهران در
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
زندگینامه آیت الله مدرس
فقیه مجاهد و عالم پرهیزگار آیه الله سیدحسن مدرس یکى از چهره هاى درخشان تاریخ تشیع بشمار مى رود که زندگى و اخلاق و رفتار و نیز جهت گیرى هاى سیاسى و اجتماعى وىبراى مشتاقان حق و حقیقت نمونه خوبى است . او موقعیت خود را سراسر در راه اعتلاى اسلام نثار نمود و در جهت نشر حقایق اسلامى و دفاع از معارف تشیع مردانه استوار ماند.
همان گونه بود که مى گفت و همانطور گفت که مى بود. سرانجام به موجب آنکه با عزمى راسخ چون کوهى استوار در مقابل ستمگران عصر به مقابله برخاست و سلطه گرى استعمارگران را افشا نمود جنایتکاران وى را به ربذه خواف تبعید نمودند و در کنج عزلت و غریبى این عالم عامل و فقیه مجاهد را به شهادت رسانیدند.
این نوشتار اشاره اى کوتاه به زندگى ابرمردى است که بیرق مبارزه را تنها در تنگنا به دوش کشید و شجاعت تحسین برانگیزش چشم بداندیشان و زمامداران خودسر را خیره ساخت و بیگانگان را به تحیر واداشت . اگر ما به ذکر نامش می پردازیم و خاطره اش را ارج مى نهیم بدان علت است که وى پارسایى پایدار و بزرگوارى ثابت قدم بود که لحظه اى با استبداد و استعمار سازش نکرد و در تمامى مدت عمرش ساده زیستى ، تواضع ، قناعت و به دور بودن از هرگونه رفاه طلبى را شیوه زندگى خویش ساخت و از طریق عبادت و دعا و راز و نیاز با خدا، کمالات معنوى را کسب کرد.
ولادت و تحصیلات
شهید سیدحسن مدرس بر حسب اسناد تاریخى و نسب نامه اى که حضرت آیه الله العظمى مرعشى نجفى (ره ) تنظیم نموده از سادات طباطبایى زواره است که نسبش پس از سى و یک پشت به حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام مى رسد. یکى از طوایفى که مدرس گل سرسبد آن به شمار مى رود طایفه میرعابدین است این گروه از سادات در دهکده ییلاقى ((سرابه )) اقامت داشتند. سید اسماعیل طباطبائى (پدر شهید مدرس ) که از این طایفه محسوب مى گشت و در روستاى مزبور به تبلیغات دینى و انجام امور شرعى مردم مشغول بود، براى آنکه ارتباط طایفه میرعابدین را با بستگان زواره اى قطع نکند تصمیم گرفت از طریق ازدواج پیوند خویشاوندى را تجدید و تقویت کرده ، سنت حسنه صله ارحام را احیا کند. بدین علت نامبرده دختر سیدکاظم سالار را که خدیجه نام داشت و از سادات طباطبایى زواره بود به عقد ازدواج خویش درآورد. ثمره این پیوند با میمنت فرزندى بود که به سال 1278 ق . چون چشمه اى پاک در کویر زواره جوشید. پدر وى را حسن نامید. همان کسى که مردمان بعدها از چشمه وجودش جرعه هایى نوشیدند. پدرش غالبا در ((سرابه )) به امور شرعى و فقهى مردم مشغول بود ولى مادر و فرزند در زواره نزد بستگان خویش بسر مى بردند تا آنکه حادثه اى (1) موجب شد که پدر فرزندش را که شش بهار را گذرانده بود در سال 1293 به قمشه نزد جدش میرعبدالباقى ببرد و محله فضل آباد این شهر را به عنوان محل سکونت خویش برگزیند. این در حالى بود که میرعبدالباقى قبلا از زواره به قمشه مهاجرت کرده و در این شهر به فعالیتهاى علمى و تبلیغى مشغول بود.(2) سیدعبدالباقى بیشترین نقش را در تعلیم سیدحسن ایفا نمود و او را در مسیر علم و تقوا هدایت کرد و به هنگام مرگ در ضمن وصیت نامه اى سیدحسن را بر ادامه تحصیل علوم دینى تشویق و سفارش نمود زمانى که سیدعبدالباقى دارفانى را وداع گفت مدرس چهارده ساله بود.(3) وى در سال 1298ق . به منظور ادامه تحصیل علوم دینى رهسپار اصفهان گردید و به مدت 13 سال در حوزه علمیه این شهر محضر بیش از سى استاد را درک کرد.(4) ابتدا به خواندن جامع المقدمات در علم صرف و نحو مشغول گشت و مقدمات ادبیات عرب و منطق و بیان را نزد اساتیدى چون میرزا عبدالعلى هرندى آموخت . در محضر آخوند ملامحمد کاشى کتاب شرح لمعه در فقه و پس از آن قوانین و فصول را در علم اصول تحصیل نمود. یکى از اساتیدى که دانش حکمت و عرفان و فلسفه را به مدرس آموخت حکیم نامدار میرزا جهانگیرخان قشقایى است .(5) مدرس در طول این مدت در حضور آیات عظام سیدمحمد باقر درچه اى و شیخ مرتضى ریزى و دیگر اساتید در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسید و در اصول آنچنان مهارتى یافت که توانست تقریرات مرحوم ریزى را که حاوى ده هزار سطر بود، بنگارد. شهید مدرس چکیده زندگینامه تحصیلى خود را در حوزه علمیه اصفهان در مقدمه شرح رسائل که به زبان عربى نگاشته ، آورده است . وى پس از اتمام تحصیلات در اصفهان در شعبان 1311 ق . وارد نجف اشرف شد و پس از زیارت بارگاه مقدس نخستین فروغ امامت و تشرف به حضور آیه الله میرزاى شیرازى در مدرسه منسوب به صدر سکونت اختیار نمود و باعارف نامدار حاج آقا شیخ حسینعلى اصفهانى هم حجره گردید. مدرس در این شهر از جلسه درس آیات عظام سیدمحمد فشارکى و شریعت اصفهانى بهره برد و با سید ابوالحسن اصفهانى ، سیدمحمد صادق طباطبائى و شیخ عبدالکریم حائرى ، سید هبه الدین شهرستانى و سیدمصطفى کاشانى ارتباط داشت و مباحثه هاى دروس خارج را با آیه الله حاج سید ابوالحسن و آیه الله حاج سیدعلى کازرونى انجام مى داد. مدرس به هنگام اقامت در نجف روزهاى پنجشنبه و جمعه هر هفته به کار مى پرداخت و درآمد آن را در پنج روز دیگر صرف زندگى خود مى نمود. پس از هفت سال اقامت در نجف و تاءیید مقام اجتهاد او از سوى علماى این شهر به سال 1318ق . (در چهل سالگى ) از راه ناصریه به اهواز و منطقه چهارمحال و بختیارى راهى اصفهان گردید.
دوران تدریس
مدرس پس از بازگشت از نجف و اقامت کوتاه در قمشه خصوصا روستاى اسفه و دیدار با فامیل و بستگان ، قمشه را به قصد اقامت در اصفهان ترک و در این شهر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
حضرت آیة الله العظمى مکارم شیرازى در سال 1345 هجرى قمرى در شهر شیراز در میان یک خانواده مذهبى که به فضائل نفسانى و مکارم اخلاقی معروفند دیده به جهان گشود. معظم له تحصیلات ابتدایى و دبیرستانى خود را در شیراز به پایان رسانید. هوش و حافظه قوى و استعدادسرشار، وى را در محیط مدرسه در ردیف شاگردان بسیار ممتاز قرار داده بود وچه بسا در یک سال، دو کلاس را طى مىنمود. شرایط آن روز ایجاب مى کرد که این نوجوان با چنین نبوغ و استعداد فوق العاده، راه دانشگاه را پیش گیرد و اندوخته هاى علمى خود را در طریق کسب درجات ظاهرى به کار اندازد، ولى دست تقدیر و عنایات پروردگار جهان و تمایلات باطنى ایشان به شناسایى عمیق معارف و حقایق اسلام، توجه این نابغه نورس را به سوى علوم اسلامى معطوف ساخت - بخصوص که پس از شهریور سال 1320 شرایط دگرگون گردید و مدارس و معارف اسلامى از نو رونق گرفت.
حیات علمى : ایشان در حدود 14 سالگى رسمأدروس دینى را در ((مدرسه آقا باباخان شیراز)) آغاز کردند و در مدت اندکى نیازهاى خود را از علوم : صرف، نحو، منطق، بیان و بدیع تأمین نمودند.سپس توجه خود را به رشته فقه و اصول معطوف ساختند وبه خاطر نبوغ فوق العاده اى که داشتند مجموع دروس مقدماتى و سطح متوسط و عالى را در مدتى نزدیک به چهار سال! به پایان رساندند. در همین سالها گروهى از طلاب حوزه علمیه شیراز را نیز با تدریس خود بهره مند مى ساختند. انتقادها و نظرات معظم له در قم تدریس و یا اضافه نسبت به متون علمى حوزه ها، آینده درخشان علمى ایشان را قطعى مى ساخت و در محافل علمى و روحانى آن دیار، استعداد، نبوغ، دقت و عمق تفکر معظم له درج مى شد و کسى نمى توانست این فضیلت خدادادى را انکار کند. این ستاره فروزان ، در حالى که هنوز بیش از هیجده سال از عمر شریفش نگذشته بود با فکر نافذ وقلمى روان، حاشیه اى بر ((کفایة الأصول )) نوشت که نقاط مبهمى از این کتاب را روشن مى ساخت. ایشان در 18 سالگى وارد حوزه علمیه قم شدند و قریب پنج سال از جلسات علمى و درس اساتید بزرگ آن زمان مانند حضرت آ یة الله العظمى بروجردى و آیات برزگ دیگر - رضوان الله علیهم)) بهره گرفتند. معظم له براى آشنایى با نظرات و افکار اساتید بزرگ یکى از حوزه هاى عظیم شیعه در سال 1369 هـ.ق وارد حوزه علمیه نجف اشرف گردید و در آنجا در دروس اساتید عالى مقام و بزرگى همچون أیات عظام: آقاى حکیم و آقاى خوئى و آقاى عبدالهادى شیرازى و اساتید برجسته دیگر - قدس الله اسرارهم- شرکت جستند. معظم له در سن 24 سالگى به اخذ اجازه اجتهاد مطلق از محضر دو نفر از آیات بزرگ نجف نائل شدند وحضرت آیت الله العظمى حکیم تقریظ کوتاه و پر محتوایى بر تقریرات ایشان از درس فقه (ابواب طهارت) نوشتند که بسیار ممتاز است. اقتباس و استفاضه از فیوض علمى دروس اساتید نجف همچنان ادامه داشت تا این که بر اثر نبود وسایل و امکانات، در ماه شعبان 1370 هـ.ق به ایران بازگشتند و در شهر مقدس قم که آن روز مشتاق رجال علمى بود مأوى گزیدند و در جمعى که باید بعدا اثرى بس عظیم به وجود آوردند وارد شدند. حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى بعد از بازگشت به ایران به تدریس سطوح عالى و سپس خارج ((اصول )) و فقه پرداختند و قریب 28 سال است که جوزه گرم درس خارج ایشان مورد استقبال طلاب و بسیارى از کتب مهم فقهى را پس از تدریس به رشته تحریر درآورده اند. در حال حاضر حوزه درس خارج ایشان یکى از پرجمعیت ترین دروس حوزه علمیة شیعه است و قریب به دو هزار نفر از طلاب و فضلاى عالیقدر از محضر ایشان استفاده مىکنند. ایشان از آغاز دوران جوانى به تألیف کتاب در رشته هاى مختلف عقاید و عارف اسلامى و مسأله ولایت و سپس تفسیر و فقه و اصول پرداختند، ویکى از مؤلفان بزرگ جهان اسلام محسوب مى شوند.
حیات سیاسى: ایشان در انقلاب اسلامى حضور فعال داشتند و به همین دلیل چند بار به زندان طاغوت افتادند و به سه شهر ((چابهار)) ، ((مهاباد))، ((انارک)) تبعید شدند و در تدوین قانون اساسى در خبرگان اول، نقش مؤثرى داشتند.
خدمات ارزنده معظم له :
الف- نشریه علمى مرکز بزرگ شیعه ازمدتها پیش احساس مىشد که حوزه علمیه قم نیازمند یک نشریه عمومىاست تا بتواند بانشریات گمراه کننده اى که بدبختانه تعداد آنهانیز کم نبودمبارزه نماید . بعلاوه مسلمانان همواره ازاین دانشگاه بزرگ اسلامى چنین انتظارىراداشتند وطبقات مختلف ازمراجع بزرگ حوزه ودیگران چنین تقاضایىمىکردند بطور مسلم انتشارمجله اى که بتواند به اشکالات مذهبى جوانان پاسخ بگوید وبا نشریات گمراه کننده مبارزه نماید،مشکلاتىداشت که باید پشت سر گذاشته مىشد.وازآنجا که بعضى از افکار درآن روز آماده پذیرش چنین نشریه اى نبود اندیشمندانى مصمم ومبتکررا مى طلبید تا با عزم راسخ خود این بار مهم را به دوش گیرند. از این نظر معظم له به اتفاق جمعى واز دانشمندان نشریه ماهانه((مکتب اسلام)) را با مساعد ت زعماى حوزه علمیه قم وبا کمک مالى عده اى از نیکوکاران پایه گذارى کردند.این نشریه در جهان تشیع بی سابقه بود و شاید از نظر وسعت انتشار – در میان مجلات علمى و دینى - در تمام جهان اسلام, جزؤ درجه اولها بود. این مجله راه نوینى به روى فضلا و دانشمندان دوان جوزه گشود. و در حالى که از سال تأسیس آن (1336 شمسى)بیش از 39 سال مىگذرد خدمات ارزنده ایى به جهان اسلام و شیعه نمود ودر قلوب جوانان و دانشجویان و اساتید وفضلا، مقام و منزلتى بس ارجمند پیدا کرد و نور اسلام و تشیع را از مرکز آن به اطراف جهان فرستاد.
ب-نقطه تحول در افکار طلاب و دانشجویان در سالهاى 1330 تا 1332 تبلیغات ((مادیها)) در محیط کشور بالا گرفت، مقامات روحانى و شخصیتهاى علمى حوزه احساس کردند که هجوم مکاتب باطله و نشریات روز افزون افراد گمراه و ایادى بیگانه که در اختیار جوانان گذارده مى شود،جوانان را تهدید مى کند. در این برهه از زمان رجال مذهب واستادان فلسفه و عقاید، احساس مسئولیت کرده و جلسه هایى براى آشنا ساختن جوانان با طرز مبارزه منطقى با این مکاتب، تشکیل دادند و معظم له یکى از
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
زندگی نامه آیت الله سید حسن مدرس
فقیه مجاهد و عالم پرهیزگار آیه الله سیدحسن مدرس یکى از چهره هاى درخشان تاریخ تشیع بشمار مى رود که زندگى و اخلاق و رفتار و نیز جهت گیرى هاى سیاسى و اجتماعى وىبراى مشتاقان حق و حقیقت نمونه خوبى است . او موقعیت خود را سراسر در راه اعتلاى اسلام نثار نمود و در جهت نشر حقایق اسلامى و دفاع از معارف تشیع مردانه استوار ماند.
همان گونه بود که مى گفت و همانطور گفت که مى بود. سرانجام به موجب آنکه با عزمى راسخ چون کوهى استوار در مقابل ستمگران عصر به مقابله برخاست و سلطه گرى استعمارگران را افشا نمود جنایتکاران وى را به ربذه خواف تبعید نمودند و در کنج عزلت و غریبى این عالم عامل و فقیه مجاهد را به شهادت رسانیدند.
این نوشتار اشاره اى کوتاه به زندگى ابرمردى است که بیرق مبارزه را تنها در تنگنا به دوش کشید و شجاعت تحسین برانگیزش چشم بداندیشان و زمامداران خودسر را خیره ساخت و بیگانگان را به تحیر واداشت . اگر ما به ذکر نامش می پردازیم و خاطره اش را ارج مى نهیم بدان علت است که وى پارسایى پایدار و بزرگوارى ثابت قدم بود که لحظه اى با استبداد و استعمار سازش نکرد و در تمامى مدت عمرش ساده زیستى ، تواضع ، قناعت و به دور بودن از هرگونه رفاه طلبى را شیوه زندگى خویش ساخت و از طریق عبادت و دعا و راز و نیاز با خدا، کمالات معنوى را کسب کرد.
ولادت و تحصیلات
شهید سیدحسن مدرس بر حسب اسناد تاریخى و نسب نامه اى که حضرت آیه الله العظمى مرعشى نجفى (ره ) تنظیم نموده از سادات طباطبایى زواره است که نسبش پس از سى و یک پشت به حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام مى رسد. یکى از طوایفى که مدرس گل سرسبد آن به شمار مى رود طایفه میرعابدین است این گروه از سادات در دهکده ییلاقى ((سرابه )) اقامت داشتند. سید اسماعیل طباطبائى (پدر شهید مدرس ) که از این طایفه محسوب مى گشت و در روستاى مزبور به تبلیغات دینى و انجام امور شرعى مردم مشغول بود، براى آنکه ارتباط طایفه میرعابدین را با بستگان زواره اى قطع نکند تصمیم گرفت از طریق ازدواج پیوند خویشاوندى را تجدید و تقویت کرده ، سنت حسنه صله ارحام را احیا کند. بدین علت نامبرده دختر سیدکاظم سالار را که خدیجه نام داشت و از سادات طباطبایى زواره بود به عقد ازدواج خویش درآورد. ثمره این پیوند با میمنت فرزندى بود که به سال 1278 ق . چون چشمه اى پاک در کویر زواره جوشید. پدر وى را حسن نامید. همان کسى که مردمان بعدها از چشمه وجودش جرعه هایى نوشیدند. پدرش غالبا در ((سرابه )) به امور شرعى و فقهى مردم مشغول بود ولى مادر و فرزند در زواره نزد بستگان خویش بسر مى بردند تا آنکه حادثه اى (1) موجب شد که پدر فرزندش را که شش بهار را گذرانده بود در سال 1293 به قمشه نزد جدش میرعبدالباقى ببرد و محله فضل آباد این شهر را به عنوان محل سکونت خویش برگزیند. این در حالى بود که میرعبدالباقى قبلا از زواره به قمشه مهاجرت کرده و در این شهر به فعالیتهاى علمى و تبلیغى مشغول بود.(2) سیدعبدالباقى بیشترین نقش را در تعلیم سیدحسن ایفا نمود و او را در مسیر علم و تقوا هدایت کرد و به هنگام مرگ در ضمن وصیت نامه اى سیدحسن را بر ادامه تحصیل علوم دینى تشویق و سفارش نمود زمانى که سیدعبدالباقى دارفانى را وداع گفت مدرس چهارده ساله بود.(3) وى در سال 1298ق . به منظور ادامه تحصیل علوم دینى رهسپار اصفهان گردید و به مدت 13 سال در حوزه علمیه این شهر محضر بیش از سى استاد را درک کرد.(4) ابتدا به خواندن جامع المقدمات در علم صرف و نحو مشغول گشت و مقدمات ادبیات عرب و منطق و بیان را نزد اساتیدى چون میرزا عبدالعلى هرندى آموخت . در محضر آخوند ملامحمد کاشى کتاب شرح لمعه در فقه و پس از آن قوانین و فصول را در علم اصول تحصیل نمود. یکى از اساتیدى که دانش حکمت و عرفان و فلسفه را به مدرس آموخت حکیم نامدار میرزا جهانگیرخان قشقایى است .(5) مدرس در طول این مدت در حضور آیات عظام سیدمحمد باقر درچه اى و شیخ مرتضى ریزى و دیگر اساتید در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسید و در اصول آنچنان مهارتى یافت که توانست تقریرات مرحوم ریزى را که حاوى ده هزار سطر بود، بنگارد. شهید مدرس چکیده زندگینامه تحصیلى خود را در حوزه علمیه اصفهان در مقدمه شرح رسائل که به زبان عربى نگاشته ، آورده است . وى پس از اتمام تحصیلات در اصفهان در شعبان 1311 ق . وارد نجف اشرف شد و پس از زیارت بارگاه مقدس نخستین فروغ امامت و تشرف به حضور آیه الله میرزاى شیرازى در مدرسه منسوب به صدر سکونت اختیار نمود و باعارف نامدار حاج آقا شیخ حسینعلى اصفهانى هم حجره گردید. مدرس در این شهر از جلسه درس آیات عظام سیدمحمد فشارکى و شریعت اصفهانى بهره برد و با سید ابوالحسن اصفهانى ، سیدمحمد صادق طباطبائى و شیخ عبدالکریم حائرى ، سید هبه الدین شهرستانى و سیدمصطفى کاشانى ارتباط داشت و مباحثه هاى دروس خارج را با آیه الله حاج سید ابوالحسن و آیه الله حاج سیدعلى کازرونى انجام مى داد. مدرس به هنگام اقامت در نجف روزهاى پنجشنبه و جمعه هر هفته به کار مى پرداخت و درآمد آن را در پنج روز دیگر صرف زندگى خود مى نمود. پس از هفت سال اقامت در نجف و تاءیید مقام اجتهاد او از سوى علماى این شهر به سال 1318ق . (در چهل سالگى ) از راه ناصریه به اهواز و منطقه چهارمحال و بختیارى راهى اصفهان گردید.
دوران تدریس
مدرس پس از بازگشت از نجف و اقامت کوتاه در قمشه خصوصا روستاى اسفه و دیدار با فامیل و بستگان ، قمشه را به قصد اقامت در اصفهان ترک و در این شهر اقامت نمود. وى صبحها در مدرسه جده کوچک (مدرسه شهید مدرس ) درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ درس منطق و شرح منظومه مى گفت و در روزهاى پنجشنبه طلاب را با چشمه هاى زلال حکمت نهج البلاغه آشنا مى نمود. تسلط وى به هنگام تدریس در حدى بود که از این زمان به ((مدرس )) مشهور گشت . وى همراه با تدریس با حربه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 32
آیت الله طالقانی
شرح زندگی
سید محمود طالقانی به سال1289 ه. ش. در روستای گلگرد طالقان از توابع استان تهران، دیده به جهان گشود و نزد پدری همچون آیتالله سید ابوالحسن طالقانی که از علمای برجسته تهران به شمار میرفت ، پرورش یافت. پدری که حضرت امام خمینی در باره مقام و منزلت او چنین میگوید:
«رحمتخداوند بر پدر بزرگوار او که در راس پرهیزکاران بود.»
در باره زهد و پرهیزکاری آسید ابوالحسن طالقانی، آیتالله سیدحسین بدلا که با وی حشر و نشر داشته چنین میگوید:
«علیرغم این که محل رجوع عام و خاص مردم بود ولی به هیچ وجه من الوجوه از وجوهات شرعیه و سهم مبارک امام علیه السلام استفاده نمیکرد و زندگی روزمره خویش را به وسیله تعمیر ساعت تامین میکرد».
سید محمود طالقانی در 10 سالگی به مکتب خانه روستای گلگرد میرود و پس از طی این دوره روانه مدرسه ملارضا در میدان امین السلطان تهران میشود و شروع به تعلم دروس حوزوی مینماید. پس از اندکی وارد مدرسه رضویه قم میشود و در نهایت در مدرسه فیضیه سکنی میگزیند. دروس سطح حوزه علمیه را نزد آیاتی چون نجفی مرعشی، ادیب تهرانی و حجتبه پایان میبرد. بنا به گفته سیدتقی طالقانی، سید محمود دارای هوشی فوقالعاده بود و در مدت اندکی دروس سطح را به پایان رساند. وی میگوید:
«با آنکه سید محمود خیلی جوان بود، سطح را تمام کرد و وارد حلقه درس آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم گردید.
طالقانی در کنار دروس فقه و اصول حوزه (که درس معمول و رایج در حوزههاست و هر طلبهای الزاما آن را باید بخواند)، فلسفه و حکمت را نزد آیاتی همچون تقی اشراقی و میرزا خلیل کمرهای طی کرد. سید محمود در سال 1310 ه.ش. پدر خویش را در سن 72 سالگی از دست میدهد و پس از فوت پدر به وی پیشنهاد میشود که در تهران امام جماعت مسجدی شود و به وعظ و خطابه مردم مشغول گردد. ولی از آنجا که سید محمود به درس و بحث علاقه داشت، حوزه را به امام جماعتی و مرید و مرادی ترجیح داد و برای تکمیل تحصیلات خود عازم نجف اشرف گردید. در آنجا از محضر آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ محمدحسین غروی و آقاضیاء عراقی بهرهمند گردید و از دست مرجع بزرگ جهان تشیع آیتالله ابوالحسن اصفهانی موفق به اخذ درجه اجتهاد گردید. در قم نیز آیتالله عبدالکریم حائری یزدی به وی اجازه استنباط و اجتهاد احکام الهی میدهد و از آقایان نجفی مرعشی و شیخ عباس قمی اجازه نقل حدیث و روایت دریافت میکند.
در آستانه جنگ دوم جهانی (1317 - 1318) وارد تهران میشود و پس از تشکیل خانواده، فعالیتهای علمی و فرهنگی خویش را در آنجا آغاز میکند. خود طالقانی در این زمینه چنین میگوید:
«پس از دوره تحصیلی که بیشتر در حوزه قم بود و مدتی هم در نجف و دریافت اجازه اجتهاد از مراجع قم و نجف به اصرار دوستان و آشنایان به تهران برگشتم (سال 18 -17) چون احساس کردم که جوانان ما از جهت عقاید و ایمان در معرض خطر قرار گرفتهاند و به پیروی از روش مرحوم پدرم جلساتی برای عدهای از جوانان و دانشجویان در باره بحث در اصول و تفسیر قرآن تشکیل دادم و در دنباله این جلسات بعد از شهریور 1320 انجمنها و کانونهای اسلامی تشکیل شد، مانند کانون اسلام، انجمن تبلیغات اسلامی، اتحادیه مسلمین، که هر کدام دارای نشریات منظم و فراخور افکار و وضع روز بود. من با همه آنها برای پیشرفت تعالیم اصول اسلامی همکاری میکردم، قسمتی از تفسیر قرآن و نهجالبلاغه را در مجله آئین اسلام مینوشتم. این انجمنها هر یک به سهم خود با فقر شرایط مادی و مانوس نبودن مردم با چنین اجتماعات و تبلیغات، آثار خوبی از خود نشان داد .... مشکل بزرگتری که دین و ملت پس از شهریور 20 با آن مواجه شد، گسترش سریع اصول مارکس و تشکیل حزب توده بود. همیشه هیات حاکمه ایران دچار این اشتباه [بوده] است که هر عقیده و فکری را که با مصلحت و وضع خود مضر تشخیص دادهاند، خواستهاند با فشار و زور و زندان و کشتن، از بین برده و یا محدود سازند با آنکه فکر و عقیده را هیچ وقت نمیتوان با این طریق از بین برد و به فرض آنکه زیر پرده رفت، هر وقت فرصتی بدست آید با وضع دیگری آشکار میشود».
طالقانی پس از اقامت در تهران با آیتالله کمرهای حشر و نشر پیدا میکند و این دو، در راه نشر معارف اسلامی و جلوگیری از خطر سستی عقاید جوانان و گرایش آنان به اصول و اندیشههای مارکسیم همکاری لازم را با یکدیگر به عمل میآورند و علاوه بر این نوع فعالیتها، از فعالیت علمی هیچ گاه غافل نمیشد. آقای کمرهای از آن دوران که با آقای طالقانی مانوس بوده است، چنین میگوید:
«ما با هم جلساتی داشتیم و در این جلسات نهجالبلاغه را با آقای طالقانی مجاهد، در مورد نقشه پیاده کردن دولت امیرالمؤمنین مورد مطالعه قرار دادیم. بخصوص خطبه بیعتبا امیرالمؤمنین را که خطبهای است انقلابی. درصدد برآمدیم دو نفری نهجالبلاغه را تجزیه کنیم و کتب و کلمات را که مشتملات نهجالبلاغه است، هر خطبهای را به ضمیمه قطعات مناسب آن در یکجا جمعآوری کنیم. نهجالبلاغه بیست و دو کتاب شد، مقدماتی بر آن نوشتیم و در معیت آقای طالقانی در ماه رمضان پس از نماز در مسجد شاهآباد و در مسجد مرحوم حاج سیدمصطفی حجازی من دیکته میکردم و صفحه را تصفح میکردم و قطعات متناسب را تعیین میکردم و آقای طالقانی یادداشت میکردند. الان دفترچه تجزیه نهجالبلاغه به خط آقای طالقانی در کتابخانه من موجود است».
طالقانی فعالیت علمی، فرهنگی و حتی سیاسی خود را با این پیش فرض آغاز کرد که اگر روحانیان و مجتهدان مصلح به جوانان مبارز و حرکتبخش طرح و نقشه مهندسی اجتماعی اسلام را ارائه ندهند، به طور طبیعی جوانان سرشار از انرژی و فعالیتبه سمت امثال مارکس، لنین و استالین جذب خواهند شد و از آنان پاسخ سؤال خود را خواهند خواست. طالقانی نسبتبه جوانان، دیدی عاشقانه و مشفقانه داشت و اگر با جوانان، از هر مکتب و ایدئولوژیای که بودند، با مهربانی و نرم خویی رفتار میکرد به این دلیل بود که اعتقاد داشت جوان پاک است و زمینه رشد و تعالی و تکامل او بسیار است. بدین سان طالقانی از شهریور 20 به بعد فعالیتخویش را بیشتر در جبهه فرهنگی جهت ارائه اندیشه و معارف ناب اسلامی قرار داد. به خاطر همین فعالیتهای فرهنگی و اسلامی که از سالهای17 - 1318 آغاز کرده بود و عمامه به سر بود، رژیم رضاخان وی را دستگیر و به مدت 50 روز زندانی میکند که در نهایتبا ضمانت آزاد میگردد.
پس از پایان جنگ دوم جهانی (1317 - 1322) و به دنبال شورش کمونیستها و تجزیهطلبان در آذربایجان به رهبری پیشهوری، طالقانی از سوی علما و مجامع دینی و مذهبی به آن منطقه اعزام میشود و پس از بررسی مسائل و توقف ده روز در آنجا، در باره اوضاع و احوال آن منطقه چنین میگوید:
«تجزیه نشدن آذربایجان از ایران چندین علت داشت. ولی از جنبه داخلی میدانید که مؤثرترین ضربه به تجزیهطلبان، بنا به اعتراف رئیس دولت وقت (قوام السلطنه)، فوت مرحوم آیتالله ابوالحسن اصفهانی مرجع شیعیان بود. عزاداری ایشان چنان آذربایجان را تکان داد که تجزیهطلبان با هر قدرت تا مدتها نتوانستند از بروز نتایج این احساسات جلوگیری کنند و مردم مسلمان آن سرزمین عملا به آنان فهماندند که عمیقتر و پایدارتر از این قدرتهای موقت قدرت ایمان است که بالاخره دست متجاوز را کوتاه میکند. لذا پس از برگشتبه تهران از مشاهدات و مطالعات خود بیش از پیش متوجه شدم که انحرافهای فکری عدهای از مردم و جوانان و عواقت آن خطر بزرگی برای تمامیت و استقلال کشور دارد که ممکن استبه نابودی و تجزیه آن بکشد و تکلیف شرعی خود دانستم که اهتمام بیشتری در تشکیل جلسات مرتب و مفصل و منظم که مدتها در راه آن میکوشیدم برای سخنرانی، بحث و انتقاد بر محور اصول برهانی خداپرستی و رد و انتقاد بر اصول ماتریالیستی و کمونیستی بنمایم. در نتیجه سپاهی از دانشجویان برای بحث و فهم اصول اسلامی و مقایسه آن با اصول مادی تشکیل دادم که در دانشگاه و خارج از دانشگاه آثار آن آشکار و هویدا گردید و بر محور همین فکر و نظر، انجمن اسلامی دانشجویان که در سال 1322 تشکیل شده بود و پس از آن (انجمن اسلامی) معلمین و اطباء تشکیل گردید.»
طالقانی تشکیل انجمنهای اسلامی پزشکان، معلمان و دانشجویان دانشگاهها را در دهه 20 که بحرانیترین دهه برای رژیم و مخالفان آن بود، با اهداف ذیل تبیین و تحلیل میکند:
الف) وظیفه کلی و دینی این بود که جوانان با بحث آزاد، اصول دین را دریابند. زیرا از نظر علمای اسلام اصول دین را باید با تحقیق و برهان و بحث آزاد دریافت.
ب) وظیفه خاص دیگری که پیش آمده بود، مبارزهای منطقی با اصول ماتریالیسم بود که اذهان جوانان و تحصیلکردههای ما را میرفت فرا گیرد.
طالقانی با توجه به این مقدمات و با آن دید اسلامی و جهانی خود، احساس تکلیف سنگین میکند که اصول اعتقادی، اجتماعی و اقتصادی اسلام را برای مسلمانان داخل و خارج کشور احیا کند. این وظیفه را نخست نسبتبه کشور خود احساس میکند که سابقه تاریخی و درخشانی در علم و تحقیق، بخصوص علوم اسلامی دارد. از این رو، طالقانی علاوه بر فعالیتسیاسی بیشتر به مسائل فرهنگی و آموزشی توجه داشت و بدین خاطر مسجد هدایت را از دهه 20 محل وعظ و خطابه خود قرار داد. او مسجد