لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 65
مقدمه
ایران یکی از پیشتازان کهن فرهنگ علوم بشری
بیشتر محققان و مورخان جهان در این جهت اتفاق نظر دارند که قسمتی از پیشرفتهای علوم و تمدن بشری مدیون فرهنگ و تمدن ایران چه پیش از اسلام و چه پس از آن میباشد و ایران سهم قابل ملاحظه و شایان توجه در پیشرفت بشریت داشته است.
مطلب قابل توجه در تعلیم و تربیت جوانان در ایران این بود که آنها را وادار میکرد همواره در راه راستی و درستی گام بردارند و در سراسر عمر مبارزه با بدی و فساد را آیین خویش قرار دهند. یک چنین تعلیم و تربیت عالی در هیچ یک از کشورهای شرقی دیده نشد حتی یونان که به ترقی های چشم گیر در امر فرهنگ و تمدن نائل گشته بودبه چنین تربیتی آشنا نبود ((به همین علت میبینیم که فیلسوفان یونان از قبیل افلاطون و گزنفون نتوانستند این موضوع را نادیده گرفته و از تمجید آن در گذرند و نیز هردوت مورخ مشهور یونانی را میبینیم که خود را ناگریز از اعتراف به چنین نکته ی والا میبیند))1
این بیان نمودار شکوه فرهنگ ایران است که از خامه پژوهشگری غیر ایرانی تراوش کرده است بدیهی است چنین فرهنگی توانست در طول تاریخ زندگانی بشر تمدنهای شکوفایی را بوجود آورد که جزئیات آن روشن نیست. بر خلاف از میان رفتن بسیاری از میراث فرهنگی باستان شواهد تاریخی فراوانی وجود دارد که ما را تا حدی از آنها با خبر میسازد. به عبارت دیگر اگر چه با حمله اسکندر مقدونی به ایران باستان بسیاری از مفاخر و ماثر ایرانی دچار نابودی و حریق گشت ولی بسیاری از آنها از طریق ترجمه به زبانهای دیگر و انتقال آنها به یونان مصون ماند و از طریق یونان در سراسر فرهنگ مردم آن زمان و نسلهای بعدی اثر گذاشت. ابن ندیم در کتاب الفهرست که در قرن چهارم هجری تالیف شده در این باره مینویسد:
زمانیکه اسکندر پادشاه یونانیان برای هجوم به ایران از شهری که رومیان آن را مقدونیه نامند بیرون شد و او کسی بود که گرفتن فدیه را که در مملکت فارس و بابل معمول بود روا و جایز نمیدانست.
و دارا (داریوش سوم هخامنشی) پسر دارا شاه را به قتل رسانید و بر قلمرو او استیلا یافته. مدائن را ویران و کاخهایی که بدست دیوان و سرکشان ساخته شده بود خراب کرده و ساختمانهای گوناگون آن را که بر سنگها و تخته هایش انواع علوم نقش و کنده کاری شده بود با خاک یکسان نمود. و با این خرابکاریها و آتش سوزیها هماهنگی آن را بهم ریخته و در هم کوبیده و از آنچه در دیوانها و خزینه ای اصطخر بود رونوشتی برداشته، و به زبان رومی و قبطی(نام مردم قدیم مصر) برگردانید, و پس از آنکه از نسخه برداریهای مورد نیازش فراغت یافت, آنچه به خط فارسی که به آن ((کشنج)) می گفتند آنجا بود در آتش انداخت. خواسته های خود را از علوم نجوم، طب و طبائع گرفته و با آن کتابها و سایر چیزهایی که از علوم و اموال و گنجینه ها و علما بدست آورده به مصر ارسال داشت و چیزهایی در هند و چین ماند که پادشاهان ایران در دوران پیامبرشان زرتشت و جاماسب حکیم نسخه برداری نموده و به آنجا فرستادند. زیرا پیامبرشان زرتشت و جاماسب، آنان را از کردار و رفتار اسکندر زینهار داده و گفته بودند که پیروزی با وی خواهد بود و او نیز تا آنجا که توانسته از علوم و کتابها ربوده به شهر خود روانه کرد. از این جهت در عراق علم رو به اندراس گذاشته و از هم پاشیده شد و علما با هم اختلاف پیدا کرده، و از میان رفتند، ودر مردم حالت تعصب و طرفداری پیدا شده و هر دسته برای خود پادشاهی برگزیده و به ملوک الطویف (دوره سلوکیان) شهرت یافت.1 بدین ترتیب معلوم میشود که هخامنشیان علائم علوم ایرانی را بر دیواره سنگهای ساختمانهای خود نقش میکردند و نقوش تخت جمشید و دیگر کاخهای ایرانی نگارهای علمی داشته که باید با استفاده از رمز و راز آن نقوش پژوهشهای جدیدی پیرامون علوم مربوط به ایرانیان در دوران باستان بعمل آید.
در کتاب میراث ایران آمده است:
ایرانیان از دیرباز حتی از شصت قرن به این طرف منبع افکارفنونی بودند که موجب ترقی و رشد بشر گردید. هنر نوشتن ارقام، کشاورزی، استخراج و استعمال فلزها، علوم ریاضی و نجومی و آغاز فکر دینی و فلسفی، همه در خاور نزدیک همان ایران است. حتی اسکندر و سرداران او از بدو ورود به ایران مسحور تشکیلات و نظامات شاهنشاهی شدند.2
پیداست که یونانیان در این رهگذر فرهنگ یونانی را به ایران راه دادند و در نتیجه فاصله و جدایی فرهنگ شرق و غرب تا حدودی از میان رفت و دو تمدن و فرهنگ دنیای کهن، یعنی ایران و یونان همگام با یکدیگر به جانب شرق آسیا راه یافت.
(باری هدف ایرانیان بر خلاف آشوریها در امر جنگ تنها به کشورستانی منحصر نبود بلکه نکته های انسانی را وجهه همت خود قرار میدادند تا بلاد فتح شده را سر و سامانی ببخشند. و نخستین دفعه ای که ملت های شرق روی صلح و آرامش دیده، و مطیع اداره ای نظم گردید، وقتی بود که در استیلای ایرانیان قرار گرفتند.)
در سایه چنین فرهنگ و روشهای انسانی، اقوام پارسی توانستند انظار مردم دنیای کهن را به خود جلب نموده و فرهنگ و تمدنی را به وجود آوردند که در حد وسیعی الگو و سرمشق جهانی قدیم بود.
پایه و بنیاد و مذهب در عهد قدیم:
همه ملل و اقوام جهان در ابتدای تمدن خود و حتی در دوره های ما قبل تاریخ انسانی هر یک از ستاره ها را موجودی جاندار و صاحب روح و عقل و تدبیر میپنداشتند و آنان را پرستش می کردند و از این پرستش موضوع دین و دینداری در همه عالم پدید آمده