نام محصول :کتاب التوحید سید علی بهبهانی
فرمت : Word
تعداد صفحات : 92
حجم فایل : 299 کیلوبایت
زبان : فارسی
سال گردآوری : 1394
سؤالهایی درباره توحید:
1) آیا خداوند جل و جلا مساوی وجود است؟ و آیا از خداوند غیر از وجود چیزی صادر نمیشود؟
2) آیا خداوند متعال کل وجود است؟
3) آیا خداوند صرف الوجود است؟
4) آیا موجودی که حقیقتش بسیط است کل و تمام اشیاء است؟
5) نظریه فیض الهی چیست؟
6) آیا جهان مظهر وجود خداوند جل وعلا است؟
7) آیا خداوند عز و جل در وجود تجلی پیدا کرده و آسمان، زمین و انسان و ملک شده است؟
8) آیا جهان سایه خداوند عز و جل است؟
9) آیا خداوند، اشیاء را از وادی عدم آفرید؟
10) آیا وجود مخلوقات باعث ممانعت از وجود خداوند عز و جل شده است؟
11) اگر حقیقت وجود متعدد است آیا مرزی بین خالق و مخلوق هست؟
12) آیا اراده خداوند متعال جزء صفات ذات است یا صفات افعال؟
13)آیا اراده خداوند(جلوعلا) ذاتی است؟
14) آیا درست است که واحد بیش از یک مخلوق نمیآفریند؟
اینها مجموعه پرسشهائی است که فهم مبانی عقلی مصنف را ساده مینماید وما آنها را به ترتیب پاسخ خواهیم داد؛ و از میان این پاسخها، جواب سؤالهای دیگری فهمیده خواهد شد همانگونه که در سؤال از تفاوت میان توحید مبنی بر اصالت وجود با توحید مبنی بر اصالت ماهیت خواهد آمد و مطالبی دیگر مانند آن.
اما در پاسخ به سؤال اول که آیا خداوند مساوی وجود است یا نه؟ میگوئیم: لفظ جلاله الله اسم علم برای ذات مقدس الهی است و اما کلمه وجود در لغت و عرف به معنی تحقق یافتن و به ثبوت رسیدن است و بر این اساس رابطهای بین لفظ جلاله و وجود، نیست زیرا اولی اسم علم است و دومی حکایت از مفهومی کلی ازثبوت و تحقق میکند پس این دو از جمله معانی متخالف هستند مانند زید و شجاعت.بله برای وجود در اصطلاحات فلسفی چهار معنی ذکر شده است که صاحب «توضیح مراد» آنها را ذکر کردهاند:
اول: حقیقت بسیط نوریه که حیثیت ذات آن، حیثیت امتناع از عدم و منشأ آثار است که در زبان اصل فلسفه، از آن به حقیقت وجود تعبیر میشود. و این همان است که فلاسفه در اصالت و عدم اصالت بودن آن اختلاف دارند. این حقیقت دارای لفظی که برای آن وضع شده، نیست زیرا وضع متوقف بر تصور موضوع له است و این حقیقت بخاطر دو وجه که صاحب منظومه در شرح آن، آنها را ذکر کرده، تصور نمیشود.
دوم: وجود عبارت است از مفهوم عام بدیهی و مشترک که عنوان حقیقت بوده و صورتی از صورتهای آن است. و عقل بشری نیز بدان حقیقت اشارت میکند. وجود به این معنی، مفهومی است که عقل از موجودات انتزاع مینماید و بعد از انتزاع وجود از موجودات بر آنها حمل میکند. وجود بدین معنا همان است که در بداهت آن سخن گفته شد و در مسائل بعدی به ذکر احکام آن خواهیم پرداخت. برای این مفهوم در زبان عربی الفاظ «وجود» کون و غیره و در زبان فارسی لفظ «هستی» را وضع کردهاند.
سوم: وجود عبارت است از معانی مرکب و اشتقاق یافته که از آن لفظ شایستگی ذاتی برای دارا شدن صفتی فهمیده میشود. با این بیان، وجود در معنای دوم بر موضوعات حمل نمیشود مگر به اعتبار همین شایستگی آن برای دار شدن صفتی. و در زبان عربی برای این مفهوم کلمه «موجود» و در زبان فارسی واژه «هست» را قرار دادهاند.
چهارم: وجود عبارت است از معنای مصدری که در فارسی واژه «بودن» را برای آن وضع کردهاند و در عربی لفظ خاصی برای آن ننهادهاند، بلکه لفظ «وجود» و دیگر مترادفات آن بکار یرود. وجود هنگامی به اعتبار عقل تصور میگردد که ذات به وجود آراسته شود، آنهم موقعی که ذات بطور مستقیم منظور نطر ما نباشد.
وبه عبارت دیگر هنگامی که دیده میشود وجود صفتی برای ذات شده، آینهای برای نگاه کردن در آن نه مفهوم مستقلی، گفته میشود: سه اصطلاح اخیر وجود در لغت وعرف مورد استعمال واقع میشود ولی معنای وجود مطابق اصطلاح اول فقط اصطلاحی است که بر پایه ادعا بنا شده است و به تعبیر دیگر میگوئیم مدعی وجود در اصطلاح اول، خواهان این مطلب است که حقیقت اشیاء همانا حیثیتی است مقابل عدم، که نام آن وجود میباشد. ولی معلوم است این عنوان هیچ ارتباطی با کلمه وجود مصطلح در عرف و لغت ندارد. به معنای دیگر احکام مرتبط با کلمه «وجود» اصلاً ارتباطی با این اصطلاح نوین ندارد.
بنابراین اگر بگوئیم که وجود در اصطلاح لغوی و مشترک و کلی و از حقایق متعددی گرفته شده باشد این بدان معنی نیست که این حقیقت نوریه بنابر اصطلاح اول، یکی و مشترک بین تمام حقایق است و خلاصه اینکه کلمه وجود یعنی مفهومی است مشترک بین تمام حقائق خارجیه و اما اینکه وجود عین ذات الهی است این کلام اصلاً به کلمه وجود نه در لغت و نه عرف و نه عقل ارتباطی ندارد.
وتحقیق مصنف(ره) خواهد آمد که ذات مقدس الهی متباین برای غیر خود از موجودات است و حقیقت وجود مشترک نیست پس او بوسیله آن تقریر میکند آنچه را که توضیح دادیم که ذات الهی با وجود مساوی نیست بلکه وجود مفهوم عامی است که بر کثیرین صدق میکند.
2) اینکه از وجود جز وجود چیزی صادر نمیشود، این ادعائی است که ریشه در اعتقاد به سنخیت بین علت و معلول دارد. بنابراین چنانچه بگوئیم که خداوند متعال با وجود مساوی میباشد و جز وجود از او صادر نمیشود، به تحقیق مسیر تناسب و تناسخ بین علت و معلول را پیمودهایم.
اقول مصنف(ره): نظریه سنخیت بین ذات الهی _ که علت همه موجودات استـ و بین مخلوقاتـ که همانا معلول میباشند- را باطل کرد، بعلاوه آنکه لازمه این اعتقاد همانا وجود داشتن همه پدیدهها در ذات مقدس الهی است. از آن جایگاهی بزرگ پس بودن این عالم و ائتلاف بعضی از آن با بعض دیگر همانطور که در مشتمل بودن جسم انسان بر روح و مخالفت بعضی با بعض دیگر همانند: مذکر و مؤنث بودن و ماده بودن و رنگهای مختلف داشتن و همه اختلافات و تنوعهای مخلوقات، لازم میآید که همه در ذات خداوند عز و جل وجود داشته باشند تا اینکه از سنخیت بین خداوند عزوجل و مخلوقات محافظت نمائیم. پس لازم میآید که خداوند جلوعلا جسم مادی که مشتمل بر روح باشد و روح او غیر از بدنش است و تا آخر و لازم است که خدا محدود باشد چون مخلوق محدود است. پس اگر بگوئی: بله همه آن در ذات خدای جلوعلا موجود است مگر آنکه او از نوع عالم الوهیت است و همانندی تمامتر و لطیفتر.