لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 18 صفحه
قسمتی از متن .doc :
هوش های متفاوت:
تا کنون، این پرسش همواره بوده است که هوش چیست؟ از کجا می آید؟ و چه گونه رشد می کند؟وقتی روان شناسان روش ها و ابزاری را برای اندازه گیری هوش ساختند، تعریف ارسطو از انسان هم چون حیوانی اندیشه ورز، مشغله ئی فکری درباره ی هوش شناختی پدید آورد. بهره ی هوشی یا IQ، عموما هوش تحلیلی، ریاضی، یا هوش زبان شناختی نامیده می شود. به دنبال آن، ابزارهای سنجش، موسوم به آزمون های هوش برای اندازه گیری توانایی های زهنی افراد ساخته شد و کوشش شد تا رابطه ی هوش با مواردی مانند پیش رفت تحصیلی و موفقیت در زندگی حرفه ئی و شخصی یافته شود. در آغاز انتظار می رفت که بهره هی هوشی پیش گویی قوی در زمینه ی موفقیت در مشاغل و پیش رفت تحصیلی باشد؛ اما رد حقیقت بهره ی هوشی در زمینه ی پیش گویی های یاد شده چندان موفق نبود و این گونه برداشت شد که به ظاهر بهره ی هوشی برای وارد شدن به چنین زمینه هایی با حداقل استانداردها در ارتباط است و مشخص شد که وقتی که افراد به موفقیت در پیش رفت تحصیلی و زنده گی نزدیک می شوند، فرآیندهایی پیچیده را سپری می کنند.
به دنبال مشخص شدن آثار بهره ی هوشی بر جنبه های احتمالی و نه الزامی در موفقیت های فرد در عرصه های گوناگون زنده گی، نگره هایی مطرح شد که اساسا با دیدگاه های روان سنجان و طراحان انواع آزمون های هوش متفاوت بود. از جمله ی این نگره ها، نگره های هوش هیجانی، هوش های جند گانه، هوش معنوی است.
در پی پژوهش های مربوط به توانایی های انسان و نتیجه گیری کرون باخ که اظهار داشت هوش اجتماعی را نمی توان تعریف و اندازه گیری کرد، در دهه ی 1980 شکاف هایی در تجزیه و تحلیل ماهیت هوش پدیدار شد. برای نمونه، استرن برگ تلاش کرد توجه پژوهش گران توانایی های ذهنی را بش تر به جنبه های خلاق و عماب هوس جلب کند. در میانه ی سال 1990، گلمن به پژوهش درباره ی هوش هیجانی و بهره ی هیجانی وجهه ی عمومی داد و خاطر نشان کرد که بهره ی هیجانی نیاز بنیادی برای به کار گیری بهره ی هوشی است. توجه به هیجان ها و کاربرد مناسب آن ها در روابط انسانی، درک احوال خود و دیگران، خویشتن داری و تسلط بر خواسته های آنی، هم دلی با دیگران، و استفاده ی مثبت از هیجان ها در اندیشه و شناخت، موضوع هوش هیجانی است (Mayer و سالووی. 1997). (صمدی 13850)
هاوارد گاردنر، روان شناس معاصر، برای نخستین بار در سال 1983، با انتشار کتابی با عنوان چهارجوب های ذهن: نظریه هوش چندگانه تلقی سنتی از هوش را به چالش کشید. این نظریه با تاخیری قابل توجه تنها در چند سال اخیر در کانون توجه دست اندرکاران تعلیم و تربیت کشور قرار گرفته است، از این رو متاسفانه، منابع علمی موجود به زبان فارسی بسیار اندک و ناکافی است.
به اعتقاد وی، تلقی سنتی برای هوش انسانی ماهیتی ساده، یکپارچه و تک عاملی قائل است و ریشه در کوشش های ناظر به شناسایی عامل اصلی موفقیت تحصیلی دانش آموزان در اوائل قرن بیستم دارد (گاردنر، 1990). این کوشش ها منجر به طراحی ابزاری موسوم به سنجش هوشبهر (IQ) شد که به طرزی گسترده در نظام های آموزشی مورد استفاده قرار می گیرد. گاردنر با طرح این معنا که هوش دارای انواع، اشکال ومظاهر گوناگون است و تاکید بر این واقعیت مکه آحاد انسان دارای نیمرخ های هوشی متفاوت هستند، مبداء تحرکات فکری (نظری) و عملی گسترده ای در پاره ای از نظام های آموزش و پرورش در جهان شد که با تکیه بر مفهوم هوش چندگانه در جهت ایجاد تنوع برنامه های آموزشی گام برداشته اند.
گاردنر با نام بدرن از افرادی همچون آلبرت ایشستاین (فیزیک دان)، ویرجینیاولف (رمان نویس)، ایگوراستراوویسکی (موسیقی دان و آهنگ ساز)، پاپلو پیکاسو (نقاش)، ماراءاگراهام (متخصص کوریو گرافی و رقص)، ماهاتما گاندی (سیاستمدار ومصلح اجتماعی) زیگموند فروید (روان شناس) این پرسش را مطرح می کند که از میان آ« ها کدام یک با اهمیت تر وباهوش تر هستند؟ (گاردنر، 1990).
بر این اساس، میتوان نام افراد متعدد دیگر همچون بتهوون، شکسپیر، داوینچی، میکل آنژ، باخ و عده ی کثیری از برجستگان مشرق زمین مانند حافظ، مولانا، خوارزمی،ابوریحان، بو علی سینا و... را به آن نام ها افزود. ویژگی مشترک این شخصیت ها در ایفا کردن نقشی خطیر در تحول وپیشرفت تمدن انسانی است.
به عقیده ی گاردنر، هیچ کدام از این افراد را نمی توان با دیگری مقایسه کرد. این مقایسه از آنجا که مستلزم پذیرش دیدگاه با تعریفی خاص از هوش است، البته عاقلانه نیست، چرا که با تغییر دگاه و تعریف طبیعتا گزینش نیز تغییر خواهد کرد.
این پرسش مقدماتی اما اساسی مدخلی مناسب برای ورودیس به بخش هوش چندگانه به شمار می رود و اجمالا نشان می دهد که تلقی و تعریف و سنتی از هوش که برای آن ماهیتی ساده، یکپارچه و تک عاملی (موسوم به عامل G) قائل است تا چه اندازه می تواند به پاسخ های نامناسب و حتی گمراه کننده بینجامد. همچنین کافی است لحظه ای بیندیشیم تا دریابیم و فقدان هر یک از این افراد چه ضایعه و خسرانی