لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 146
حوزه علمیه سفیران هدایت تهران
موضوع :
فیش های تبلیغی
استاد راهنما :
حجه الاسلام والمسلمین آقای حسینی منفرد
تهیه و تنظیم :
حمید رضا آخرتی
پاییز 1387
فهرست مطالب
عنوان صفحه
داستان 1
آیات 19
روایات 34
نثر ادبی 44
سیره سه معصوم اول 48
امامت 117
سیره بزرگان 131
خطبات 139
داستان :
مسموع شد که شبی بحرالعلوم گفت: مرا اشتهای شام خوردن نیست. پس از آنفرمود که غذای بسیار در ظرفی ریختند و آن را برداشت و در کوچههای نجف گردید. پسبه در خانهای رسید که صاحب خانه تازه عروسی کرده بود و آن او با عروس گرسنهبودند و چیزی نداشتند. پس بحرالعلوم، دق الباب نمود، داماد بیرون آمد . سید فرمود: الآنهم مرا زیاد گرسنه شد. پس آن غذا را سه قسمت نمود: یک قسمت را برای عروس داد و دوقسمت را سید با داماد صرف نمودند.
اگر بندهای به اندازهی عمر حضرت نوح (ع) عبادت خدا را بنماید و به مقدار کوه احدطلا در راه خدا انفاق کند و آنقدر عمرش طولانی شود که هزار بار پیاده به حج رود وبالاخره بین صفا و مروه مظلومانه کشته شود ولی تو را ای علی دوست نداشته باشد حتیبوی بهشت را هم استشمام نخواهد کرد.
تکیه به جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
یکی از شبها مقداری پول برای حضرت آوردند، فرمود: هم اکنون آن را تقسیم کنید.عرض کردند، الآن شب است صبر کنید تا فردا تقسیم کنیم، فرمود: «تقلّبون أن أعیش الیغد» آیا شما یقین دارید که من فردا زنده هستم؟ گفتند ما هم برای خود چنین باوری رانداریم. فرمود: پس تأخیر نیندازید. شمعی آوردند و زیر نور شمع اموال را تقسیم کردند.
در آن زمان که مردم به سفره چرب و درهم و دینار معاویه هجوم میبردند، عدهایاز راه خیرخواهی میگفتند یا امیرالمؤمنین از اموال بیتالمال به اشراف عرب و قریش بدهکه اینقدر از کنار تو پراکنده نشوند.
میفرمود: آیا از من میخواهید که پیروزی را از طریق ظلم به دست آورم؟ نه به خداسوگند چنین کاری را نخواهم کرد.
مقداری عسل و انجیر از همدان و حلوّان برای حضرت آوردند و حضرت امر فرمودبین یتیمان تقسیم کنند و خود حضرت شخصاً بچههای یتیم را نوازش میکرد. و از عسلو انجیر به دهانشان میگذاشت عرض میکردند چرا شما این کار را میکنید؟ میفرمود:امام پدر یتیمان است، این عمل را انجام میدهم تا احساس بیپدری نکنند.
امام علی (ع) در نامه معروف خود به عثمان بن حنیف فرماندار بصره نوشت:
بدان که پیشوای شما از دنیا به دو کهنه لباس و دو عدد نان اکتفا کرده و شما بهچنین کاری توانا نیستید، ولی مرا با تقوی و کوشش و پاکدامنی و درستکاری یاری کنید...به خدا سوگند از دنیای شما طلا نیندوخته و از غنیمتهای آن مال فراوانی ذخیره نکرده و باکهنه جامعهای که در ید دارم جامعهی دیگری آماده نکردهام.