لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 93
بخش دوم
ارزشها و روشها
هر یک از منتقدان و یا لااقل هر یک از مکتبهای مشهور نقد ادبی در کار نقادی و سخنسنجی مبادی و روشهای دیگر پیش گرفته است. ازین گذشت مذاهب و آراء فلسفی در طرز فکر و نحوة اندیشهیی که نقادان و سخنشناسان در مورد ارزش آثار ادبی داشتهاند تأثیر داشته است و هر مسلک و مشرب فلسفی جمعی از منتقدان را به روش و شیوهیی دیگر هدایت کرده است. چنان که رأی ارسطو در باب شعر و خطابه مکتب نقد ادبی کلاسیسیسم را بوجود آورده است در صورتیکه فلسفه دکارت هر چند خود او بطور مستقیم و بلاواسطه در مسائل مربوط به نقد ادبی خوضی نکرده است، لیکن بطور غیرمستقیم و معالواسطه از جهات و اسباب شیوة نقادی کسانی از منتقدان بوده است، که در نقادی دنبال دقت و صراحت و وضوح میرفتهاند.
در هر حال هنوز زود است که بتوان از مباد و روشهای متعددی که اکنون در نقادی رائج است یک یا چند اصل و روش را برگزید و آن را بر سایر روشها و مبادی رجحان نهاد. زیرا با وجود مجاهدات ارزندهیی که نقادان معروف طی قرون اخیر در راه تحکیم و توسعه مبانی انتقاد کردهاند نقد، هماکنون هنوز مانند فلسفه از مرحلة قطعی و تحققی بسیار بدور است. میتوان گفت که نقد اکنون در مرحلة فلسفی سیر میکند و سالها و شاید قرنها لازم است تا بتواند در مرحلة اثباتی و تحققی که اکنون مخصوص علوم است قد بگذارد.
نقد اخلاقی
بعضی ارزش اخلاقی را اصل و ملاک نقادی شمردهاند. هر شعر و سخنی را که با حکمت و اخلاق مقرون و موافق باشد میپسندند و میستایند و هر آنچه را خلاف اخلاق و حکمت باشد مینکوهند و رد میکنند. اساس این شیوة نقد مبتنی بر این نکته است که آیا ادب و هنر وسیله و افزار اخلاق و تربیت است یا اینکه خود هدف و غایت خویش بشمار میآید؟
در نظر اصحاب این روش شعر و ادب مستلزم وعظ و تحقیق و حکمت است و نه همان از شعر و ادب هر چه را خلاف اخلاق و حکمت بوده است نکوهیده و رد کردهاند بلکه بعضی از آنها با شعر و شاعری نیز به دشمنی و ستیز برخاستهاند.
از وقتی که شعر از طریق مدح و هجا برای شاعران وسیلة کسب روزی گردید قدر و مقام شعرا در نزد مردم تنزل فاحش یافت. شعر که تا آن زمان مانند زبان خدایان آسمانی و مقدس و برتر از نیازهای بشری بود مثل حربة گدایان، وسیلة تهدید و تطمیع قرار گرفت و رفته رفته کار بدانجا رسید که ارباب غیرت از خواندن آن اجتناب کردند و آنرا مایة ننگ و رسوائی شمردند.
باری کسانیکه به اتکاء مبانی و اصول دینی و اخلاقی از شعر و شاعری اجتناب میورزیدند دستاویزشان این بود که در شعر سخنان هرزه و یافه و دروغ و گزافه و علیالجمله باطل فراوان است و از این جهت اشتغال بدان خلاف مکارم اخلاق و فضایل انسانی است.
نکته این است که قضاوت در باب ارزش اخلاقی آثار ادبی در قرون مختلف و جوامع متفاوت همواره حاصل واحدی نداشته است و عجب نیست که جامعهیی و نقادی یک اثر را خلاف اخلاق بشمرد و جامعة دیگر و نقاد دیگر در اوضاع و احوالی مغایر نظری متفاوت در باب ارزش اخلاقی آن اظهار کند.
نقد اجتماعی
شک نیست که محیط ادبی از تأثیر محیط اجتماعی برکنار نتواند بود. افکار و عقاید و ذوقها و اندیشهها تابع احوال اجتماعی میباشد. در روش «نقد اجتماعی» تأثیری که ادبیات در جامعه دارد و نیز تأثیری که جامعه در آثار ادبی دارد مورد مطالعه است. به عبارت دیگر در نزد آن دسته از نقادانی که دنبال آن شیوه رفتهاند از آداب و رسوم اجتماعی و عقاید و نهضتهائی که در آثار ادبی در جامعه میباشند سخن میرود. البته قریحة شاعر و نویسنده و ذوق و تمایلات فردی و شخصی او قویترین عامل در ایجاد آثار ادبی محسوب میگردد اما در هر عصر شاعر و نویسنده با خوانندگان و خریداران خاصی سر و کار پیدا میکند و گاه اتفاق میافتد که برای ارضاءپسندها و سلیقههای مردم ناچار شود ذوق و پسند خود را بکلی به کناری نهد