لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 27
زندگانی حضرت امام حسن (ع )
1. تولد و کودکی
2. کمالات انسانی
3. بیعت مردم با حسن بن علی (ع )
4. همسران و فرزندان امام حسن (ع )
تولد و کودکی
امام حسن (ع ) فرزند امیر مؤمنان علی بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا (ص ) است .
امام حسن (ع ) در شب نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدینه تولد یافت . وی نخستین پسری بود که خداوند متعال به خانواده علی و فاطمه عنایت کرد.
رسول اکرم (ص ) بلا فاصله پس از ولادتش ، او را گرفت و در گوش چپش اقامه گفت . سپس برای او بار گوسفندی قربانی کرد، سرش را تراشید و هموزن موی سرش که یک درم و چیزی افزون بود - نقره به مستمندان داد. پیامبر (ص ) دستور داد تا سرش را عطر آگین کنند و از آن هنگام آیین عقیقه و صدقه دادن به هموزن موی سر نوزاد سنت شد. این نوزاد را " حسن " نام داد و این نام در جاهلیت سابقه نداشت .
کنیه او را ابومحمد نهاد و این تنها کنیه اوست .
لقب های او سبط، سید، زکی ، مجتبی است که از همه معروفتر "مجتبی " می باشد. پیامبر اکرم (ص ) به حسن و برادرش حسین علاقه خاصی داشت و بارها می فرمود که حسن و حسین فرزندان منند و به پاس همین سخن علی به سایر فرزندان خود می فرمود : " شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند ".
امام حسن هفت سال و خرده ای زمان جد بزرگوارش را درک نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پیامبر (ص ) که با رحلت حضرت فاطمه دو ماه یا سه ماه بیشتر فاصله نداشت ، تحت تربیت پدر بزرگوار خود قرار گرفت .
امام حسن (ع ) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت ، به امامت رسید و مقام خلافت ظاهری را نیز اشغال کرد، و نزدیک به شش ماه به اداره امور مسلمین پرداخت . در این مدت ، معاویه که دشمن سرسخت علی (ع ) و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت ( در آغاز به بهانه خونخواهی عثمان و در آخر آشکارا به طلب خلافت ) جنگیده بود، به عراق که مقر خلافت امام حسن (ع ) بود لشکر کشید و جنگ آغاز کرد. ما دراین باره کمی بعد تر سخن خواهیم گفت .
امام حسن (ع ) از جهت منظر و اخلاق و پیکر و بزرگواری به رسول اکرم (ص ) بسیار مانند بود. وصف کنندگان آن حضرت او را چنین توصیف کرده اند:
" دارای رخساری سفید آمیخته به اندکی سرخی ، چشمانی سیاه ، گونه ای هموار، محاسنی انبوه ، گیسوانی مجعد و پر، گردنی سیمگون ، اندامی متناسب ، شانه یی عریض ، استخوانی درشت ، میانی باریک ، قدی میانه ، نه چندان بلند و نه چندان کوتاه .
سیمایی نمکین و چهره ای در شمار زیباترین و جذاب ترین چهره ها ".
ابن سعد گفته است که " حسن و حسین به ریگ سیاه ، خضاب می کردند "
کمالات انسانی
امام حسن (ع ) در کمالات انسانی یادگار پدر و نمونه کامل جد بزرگوار خودبود. تا پیغمبر (ص ) زنده بود، او و برادرش حسین در کنار آن حضرت جای داشتند، گاهی آنان را بر دوش خود سوار می کرد و می بوسید و می بویید.
از پیغمبر اکرم (ص ) روایت کرده اند که درباره امام حسن و امام حسین (ع ) می فرمود: این دو فرزند من ، امام هستند خواه برخیزند و خواه بنشینند ( کنایه از این که در هر حال امام و پیشوایند ).
امام حسن (ع ) بیست و پنج بار حج کرد، پیاده ، درحالی که اسبها نجیب را با او یدک می کشیدند. هرگاه از مرگ یاد می کرد می گریست و هر گاه از قبر یاد می کرد می گریست ، هر گاه به یاد ایستادن به پای حساب می افتاد آن چنان نعره می زد که بیهوش می شد و چون به یاد بهشت و دوزخ می افتاد، همچون مار گزیده به خود می پیچید.
از خدا طلب بهشت می کرد و به او از آتش جهنم پناه می برد. چون وضو می ساخت و به نماز می ایستاد، بدنش به لرزه می افتاد و رنگش زرد می شد. سه نوبت دارائیش را با خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود برای خدا گذشت . گفته اندک : "اما حسن (ع ) در زمان خودش عابد ترین و بی اعتنا ترین مردم به زیور دنیا بود".
در سرشت و طینت امام حسن (ع ) برترین نشانه های انسانیت وجود داشت . هر که او را می دید به دیده اش بزرگ می آمد و هر که با او آمیزش داشت بدو محبت می ورزید و هر دوست یا دشمنی که سخن یا خطبه او را می شنید، به آسانی درنگ می کرد تا او سخن خود را تمام کند و خطبه اش را به پایان برد. محمد بن اسحاق گفت : پس از رسول خدا (ص ) هیچکس از حیث آبرو و بلندی قدر به حسن بن علی نرسید. بر در خانه فرش می گستردند و چون از خانه بیرون می آمد و آنجا می نشست راه بسته می شد و به احترام او کسی از برابرش عبور نمی کرد و او چون می فهمید، برمی خاست و به خانه می رفت و آن گاه مردم رفت و آمد می کردند". در راه مکه از مرکبش فرود آمد و پیاده به راه رفتن ادامه داد. در کاروان همه از او پیروی کردند حتی سعد بن ابی وقاص پیاده شد و در کنار آن حضر ت راه افتاد.
ابن عباس که از امام حسن و امام حسین (ع ) مسن تر بود، رکاب اسبشان را می گرفت و بدین کار افتخار می کرد و می گفت : اینها پسران رسول خدایند.
با این شأن و منزلت ، تواضعش چنان بود که : روزی بر عده ای مستمند می گذشت ، آنها پاره های نان را بر زمین نهاده و خود روی زمین نشسته بودند و می خوردند، چون
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 48
حضرت مهدی ( عج )
به نا م او که ، بی نام او جهان صفا ندارد
بی یاد او جان ها بها ندارد
بی عشق او دل ها نوا ندارد
بیشتر اوقات برایمان راجع به حضرت مهدی (عج) سوالاتی پیش می آید، و با بررسی و جست و جو و کنکاش زیاد به برخی از سوالات خود دست پیدا کرده ، ولی هیچگاه وجود آن را در ادیان مختلف بررسی ننمودم ؛
اساسی ترین سوالاتی که برای من یا هر فرد دیگری ممکن است ، سر آغاز کنکاش پیش آید و ذهن او یا من را به خود مشغول سازد به نظر می رسد موارد ذیل باشد:
عقیده مهدویت یعنی چه؟ چرا بایستی به مهدویت فکر کنیم؟ فوائد آن چیست ؟ آیا منجی عدالت گستر را ادیان دیگر نیز بشارت دادهاند ، یا تنها در اسلام مورد اعتقاد است؟ ویژگی های منجی و مهدی موعود (عج) در اسلام و به ویژه در تشیع چیست؟ در کتب دیگر ادیان، منجی جه نامیده می شود؟ آیا بایستی خود را تسلیم روزگار نمود؟و…
سوالات خودم ویا هر نوجوانی در این زمینه بسیار است ، ولی هدفی که من را به تحقیق و نوشتن در این راه کشاند؛ شناختن او بود و بس.
با خود گفتم در این عصر آهن، عصر پول ، عصر پوچی و… اگر من با یاد و نام او زنده باشم وبه انتظارش بنشینم و بتوانم ، دانستههای خود را به دیگران نیز بگویم وآنان را نیز با این تفکر زیبا و هستی بخش و آینده ساز آ؟شنا سازم، شاید مفید واقع شوم.
آیا رسیدن و دست یافتن به این عقیده بسیار مهم و مفید است؟ زیرا این امام همام میتواند منشاء خیرات فراوانی برای آدمیان باشد. همچنین آیا واقعا علاوه بر فوائد وجودی امام زمان ارواحنا فداه که به میمنت وجود مسعودش آسمان و زمین پا بر جا هستند و جنبندگان روزی داده می شوند ، نفس اعتقاد به آن بزرگوار موجب سودهای بسیار و خیرات بیشمار است؟ بلی اگر شما از قرون اولیه اسلام یک سیر اجمالی در تواریخ بفرمائید؛ میبینید چگونه بر اثر این عقیده پاک و شریف ارکان ظلم متزلزل و کاخهای ستم واژگون گردیده است؟ قیام های مردانه بنی هاشم و پیرواش مانند زید بن علی بن حسین معروف به زید شهید و محمد نفس زکیه و مختار بن ابو عبیده ثقفی و دیگر بنی الحسین و بنی الحسن در برابر بیدادگریها و استبداد حکام جور از بنی امیه و بنی عباس و بسیاری از نهضت های مهم دیگر ، در مقابل دولت های استعمار گر مانند قیام دلیرانه محمد احمد سودانی در اواخر قرن نوزدهم و دولت های شگفت آوری در اثر این عقیده در راستای سعادت افراد و اقوام مختلف بوجود آمده است. همچنین دستیابی به این عقیده که محتوایش بقای اسلام است ، بسیار مهم و ضروری است؛ چرا که در حال حاضر جهان کنونی نیازمند تغییری شگفت آور است؛ هر روزه در نوشته ها و تصاویر روزنامه و… می بینیم منجی و رهبری دروغین پیدا می شود، فرقه های جدیدی در حال گسترش است، همه جا را ظلم و جور و دروغ فرا گرفته و بدتر از همه اذیت و آزار مسلمان وانسان ها با بدترین شرایط و اشکال مذبوح در حال گسترش است و شرایطی بسیار بد و دوزخی برای آزادگان و نیکان در اقصی نقاط دنیا به وجود آمده است ، حال تکلیف چیست؟
اما آینده بشریت؟؟!!
بسی جالب و خوشایند است که انسان نسبت به آینده بشریت خویشتن و به فدای روشن که پرتو امنیت و آسایش و صلح ، انسان را فرا می گیرد، امیدوار باشیم. لیکن خبرهای مربوط به رقابت شدید در زمینه تولید اسلحه های کشنده و ویران گر و… هرگونه امید را که در انسان می پروراند، از بین می برد و تک تک ذرات حاصل در دورنمای دل را متلاشی می سازدو هرگونه نسیم ملایمی که بر ساحل اندیشه و خیال میوزد از میان برمی دارد؟!!
ولی آیا بایستی خود را تسلیم حوادث روزگار کرد؟ این چه جاذبهای است که با کشش خویشتن محرومین و مستضعفین جهان را به سوی خود میخواند ؟ و آنهارا به آیندهای نیکوی خویشتن امیدوار میسازد؟ این چه پیام و نویدی است که علی رقم همهی ناراحتی ها و مشکلاتها و مشکلات هنوز در تفکر انسان ها معتبر و قابل اجراست؟ و در انتظار آن بایستی تمام این لحظات درد آلود را تحمل نمود؟ جز نویدی الهی که پیام آوری آسمانی و پاک آن را بر بشر بشارت داده باشد کدام وعده و بشارت چنین نفوذ و قدرتی خواهد داشت؟ بلی، پیام آوران الهی .
فصل اول
اصالت مهدویت
1ـ مقدمه
2ـ اصالت مهدویت از جهت معقول بودن امکان آن
3- اصالت مهدویت از جهت اتکاء بر مبنای معقول و منطقی
4- اصالت مهدویت از جهت موافقت با فطرت و نوامیس عالم خلقت
5- اصالت مهدویت از جهت قبول و مبتنی بودن آن بر بشارات پیامبران و ادیان آسمانی
6- اصالت مهدویت از جهت ابتنای آن بر آیات قرآن کریم
7- اصالت مهدویت از جهت ابتنای آن بر احادیث آن معتبر و متواتر
8-اصالت مهدویت از جهت اتفاق مسلمانان و اجماع شیعه و اهل سنت
9- اصالت مهدویت از جهت معجزات و کرامات
10- اصالت مهدویت از جهت ابتنای آن بر توحید و یکتا پرستی
11- اصالت مهدویت از جهت نقش آن در عمل و برقراری عدالت و به ثمر رساندن انقلاب اسلام
12ـ نتیجه گیری
1ـ مقدمه
« اصالت مهدویت » از جهت قبول اسم و ابتناء آن بر بشارت ، پیامبران و ادیان آسمانی، تمام ادیان آسمانی به پیامبران به پیروان خود، عصر درخشان و سعادت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
« بسمه تعالی »
از خطبه های آن حضرت است
« یذکر فیها ابتداء خلق السماء و الرض و خلق آدم » : که در آن آغاز آفرینش آسمان و زمین و آدم را بیان فرماید .
سپاس خدای را که سخنوان در یتودن او بمانند و شما گران شمردن نعمتهای ، او ندانند و کوشندگان حق او را گزاردن نتوانند . خدایی که پای ، اندیشه تیز گام در راه شناسی او لنگ است ، و سر فکرت ژرف و به دریای ، معرفتش بر سنگ . صفتهای او تعریف ناشدنی است و به وصه در نیا مدنی ، و در دقت نت گنجیدنی ، و به زمانی مخصوص نابودی ، به قدرتش خلایق را درست شناختن او ، باور داشتن او ، و درست باور داشتن او ، یگانه انگاشتن او ؛ و یگانه انگاشتن ، او را به سزا اطاعت نمودن ، و بسزا اطاعت نمودن او ، صفتها را از او زدودن ، چه هر صفتی گواه است که با موصوف دوستانت و هر موصوف نشان دهد که از صفت جدا است ، پس هر که پاک خدای را با صفق همراه داند او را با قرینی پیوسته ، و آن که با قرینش پیوندد ، دوتایش دانسته ، و آن که دوتایش خواند ، جزء جزءاش داند ؛ و آن که او را جزء جزءاش داند ، او را نداند ؛ و آن که او را نداند در جهتش نشاند ؛ و آن که در جهتش نشاند ، محدودش انگارد ؛ و آن که محدودش انگارد ، معدودش شمارد . و آن که گوید در کجاست ؟ در چیزیشدر آرد ؛ و آن که گوید فرراز چه چیزی است ؟ دیگر جاها را از او خالی دارد . بوده و هست ، از نیست به هستی در نیامده است . یا هر چیز است ، و همنشین و یار آن نیست ، و چیزی نیست که از او تهی است . هر جه خواهد پدید آرد ، و نیازی به جنبش و وسیلت ندارد . زا ازل بیناست و تا به ابد یکتاست ، دمسازی نداشته است تا زا آن جدا افتد و بترسد که تنهاست .
آفرینش را آغاز کرد و آفریدگان را به یکبار پدید آورد ، بی آنکه اندیشهای بکار برد ، یا از آزمایشی سود بردارد ، یا جنبشی پدید آرد یا ؟؟تیارهای را به خدمت گمارد . از هر چیز به هنگام پرداخت ، و جزای مخالف را با هم سزاوار ساخت ، و هر طبیعت را اثری بدارد و آن اثر را در ذات آن نهاند . از آن پیش که بیافریند به آفریدگان دانا بود ، و به آغاز و آنجامشان بینا ، و با سرشت و چگونگی آنان آشنا .
پس خدای پاک فضاهای شکافته و کرانههای کافته و هوای به آسمان و زمین راه یافته را پدید آورد ، و در آن آبی روان کرد . آبی که موجهای آن هم دیگر رامی شکست ، و هر یک بر دیگری مینشست . آب را بر پشت بادی نهاد سخت و رنده و هر پایداری را هم در هم شکننده . باد را بفرمود تا آب را باز دارد و فرسو آمدنش نگذارد و در آن مرز بماند . هوای شکافته در زیر باد به جریان ، و آب جهنده بر بالای آن روان . پس بادی نازا آفرید تا پیاپای و سخت بورزید ، ار بر خاستنگاهی دور و ناپدید . باد را بفرمود تا آب خروشنده را بگرداند و موج دریا را بر انگیزاند . باد چنانکه گویی مشکی را میجنباند یا در فضای تهی میراند ، سر آب را به پایان آن برد و جنبنده آن را به آرام آن رساند تا آنکه کوها از بُر ، و کفها بر سر آورد ، پس ؟؟ آن کف را در فراخ هوا و گستردن فضا بالا کرد ، و از آن هفت آسمان بر آورد . ؟؟وردین آسمان موجی از سیلان باز داشته ، زَبرین سقفی محفوظ ، بلند و افراشته ، بی هیچ ستنون بالا رفته و بر پا ، و بی میخ و طناب استوار و بر جا . پس آسمانها را به ستارههای رخشان و کوههای تابان بسیار است ، و بفرمود تا خورشید فروزان و ماه تابان ، رد چرخ گردان و طلارم سبک ؟؟ و آسمان پر ستاره روان ، به گردش برخواست .
سپس میان آسمانهای زبرین رابگشود و از گونه گون فرشتگان پر نمود :
گروهی از آنان در سجدهاند و رکوع نمیگذارند ، و گروهی در رکوعند و یارار ایستادن ندارند . گروهی ایستاده و صف ناگسسته ، و گروهی بی هیچ ملالت لب از تسبیح نابسته . نه خواب دارند و نه بیهوش ، نه سست گردیدند و نه فراموشی ، و گروهی از آنان امنیان وحی اویند ، که کلام خدا را به پیامبرانش میرسانند ، و فضاهای الاهی را به مردمان میرانند ؛ و گروهی نگهبان بندگان اویند و دربانان درهای جنبان او ؛ و گروهی از آنان پایهاشن پایدار در زمین است ، و گردنشان بر گذشته از آسمان برین . تنومندی و ستبری شان از حد برون است ، و دوشهاشان برای برداشتن عرشی متناسب و موذون . دیدها از هیبت بر هم و پرها به خود فراهم . در پس حجاب عزت و پردههای قردت مستور . نه برای پروردگار در وهم خود صورتی انگارند ، و نه صفاتی او را چون آفریدگان پندارند ، نه او را در مکانی دانند ، و نه وی را همانندی شناسند و بدان اشرات رانند .
صفت آفرینش آدم ( ع ) :
پس پاک خدای با ؟؟ ، از زمین گونه گون طبیعت حاکی فراهم کرد ، از زمین نرم و ناهموار و از شیرین آن و از نمکزار . بر آن خاک ، آب ریخت تا پاک شد ، و باتری محبتاش بیامیخت تا چسبناک شد . پس صورتی از آن پدید آورد ،با اندامهای با بسته ، و عضوهای جدا و به ؟؟ پیوسته .
آن را بخشکانید تا یک لخت شد و زمانیاش بداشت تا سخت شد ، چنانکه اگر بادی بدان می ورزید بانگش به گوش می رسید . پس از دم خود در آن دمید تا به یک صورت انسای گردید: خداوند ذهنها ، که آن ذهنها را به کار گیرد ، و اندیشهای ، که تصرف او را پذیرد . با دست و پایی در حدمت او و اعضایی در اختیار و قدرت او . با دانشی حق را از باطل جدا کردن داند ، مزه ها و بویها و رنگها و دیگر چیزها را شناختن تواند با طبیعتهای متضاد و سر کش و سرشتهای با هم خوش ، گرم با سرد در آمیخته و تری بر خشکی ریخته . پس ، از فرشتگن خواست تا آنچه در در عهده دارند ادا کنند و عهدهی را که پذیرفتهاند وفا کنند . سجده او را از بن دندان بپذیرند ، خود را خوار و او را بزرگ گیرند ؛ و فرمود « آدم را سجده کنید ای فرشتگان ؟؟ فرشتگان به سجده افتادند جز شیطان » که دیده معرفتش از رکش تیره شد و بدبختی بر او چیره ، خلقت آتش را ارجمند شمرد و بزرگ مقدار و آفریده از خاک را پست و خوار ، پس خدایش مهلت بخشید که خشم را سزوار بود ، و کامل شدن بلا و آزمایش را در خوو و بکار ، و وفای به وعده را و پرودگار فرمود : « همانا از واپس افکندگانی که تا رسیدن رستا خیز بمانی . »
پس خدای سبحان آدم را در خانهای آرام داد ، جایگاهی در امان و بی بیم ، با زندگی فراخ و پر نعیم . و او را از شیطان ترسانید .
که دشمن است لئیم . اما دشمن او بر نمیتافت که آدم با نیکوکاران در بهست به سر برد ، کوشید تا او را از راه به در برد . او را بفریفت تا یقین را به گمان فروخت و آتش دو دلی ؟؟ بار عزم او را بسوخت .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 38
« معنی جهاد نفس »
مقدمه :
قبل از اینکه وارد بحث اصلی بشویم لازم است بدانیم که جهاد چیست ؟ و نفس یعنی یعنی چه ؟ و در مورد تعریف آن چه می تواند باشد بکوشیم . اولا: معنی جهاد به معنای کوشش تمام وهمه جانبه است و برای رسیدن به هدف و معنای اسلامی آن ، بکار بردن نهایت « جهد» و کوشش است . و در راه خدا برای نجات خلق خدا از ظلمها و اسارت ها و استقرار خداپرستی و تسلط نظام عادل بر زندگی انسانها که در بسیاری از موارد با فداکاری و جانبازی همراه می گردد. به عنوان مثال دفاع نوعی خاصی از جهاد است. برای روشن شدن مطلب مثلا برای جلوگیری از هجوم هر متعدی و متجاوز که در برنامه های اسلامی به صورت مقابله و ایستادگی در برابر تعریض دشمن نسبت به سرزمین اسلام و جلوگیری از دستیابی دشمنان بر منابع ثروت و قدرت در قلمرو اسلام بیان شده است. بنابراین جهاد در راه حق و عدل دفاع است . و اما برترین جهاد ، جهاد کسی است که به مبارزه با خود « همان خودی » که در درون است برخاسته است » و این خود با ایمان و اعتماد قلبی به خدا ظاهر می شود که اینجا بد نیست بدانیم ایمان یعنی چه ؟ ایمان عبارتست از اعتماد و اطمینان قلبی کامل به یک شخص و یک مطلب، مسلک، دین. و نقطه متقابل ایمان شک و دو دلی یا تردید و تزلزل است.
و انسان همواره در دو جبهه قرار می گیرد که بی امان ( مبارزه با دشمن خارجی و مبارزه با نفس است » که عنصر عقل و ایمان در سازندگی انسان اصیل است و پیروی از آن برای تفکر آزاد و رفتار عملی در کوره راههای زندگی تاکید فراوان شده است و تا شخص از قدرت درک خویش کسب نور نماید؛ و در وجود خود و جامعه « انسانیت » را تحقق بخشد هنگامی که آثار ایمان به خدا در تمام شئون حیاتی آشکار گشت از فشار غرایز حیوانی به طور قاطعی می کاهد وخود را در چنگال مهیب نفس اماره نجات خواهد داد. یکی دیگر از آثار توجه به خدا این است که وقتی انسان خدا را فراموش کرده و از توجه به او غفلت می ورزد ،خود واقعی خویش را نیز به دست فراموشی سپرده و آنرا گم می کند چنانکه در توجه خدا با خود حقیقی خویش آشنا شده و آنرا باز می یابد(خود یابی ) . این خود در انسان درجات و مراتب دارد. هرگاه انسان خود واقعی خویش را می یابد. وبه کرامت و شرافت نفس خود واقف شود، همین احساس کرامت و بزرگواری سرچشمه همه کمالات اخلاقی و تمایلات عالی او می شود. این نوع دوست داشتن خود که ناشی از معرفت نفس است، نه تنها مذموم نیست . بلکه سرچشمه رستگاری وسعادت انسان است . خود دوستی را نباید با خود خواهی که قرینه منفی آن است اشتباه کرد. و دوست داشتن دیگری از خود که سرچشمه همه رذایل اخلاقی و امراض روحی انسان است که همان « ناخود» است به معنی « خود خواهی تعبیر می شود.
نفس انسانی حقیقت واحدای است که همه شئون حیاتی و فکری و معنوی انسان تحت تدبیر او بوده و کلیه فعالیت های انسان مظاهری از همان حقیقت واحد است.
نفس انسانی زمانی توجه به عالم طبع وبدن داشته و فعالیت های غریزی و حیاتی را که مشترک بین انسان و حیوان تدبیر می کند. کلیه فعالیت های غریزی و امیال حیوانی که وجودشان برای بقاءحیات لازم و ضروری است در سایه نظارت و تدبیر روح انسانی به فعالیت های منظم پیچیده خود در دامنه ای بسیار وسیع که تمامی سلولها وا عضا و نسوج را در بر می گیرد ، می پردازد . از این درجه از خود یا « نفس »« به تعبیر به خود حیوانی» یا نفس غریزی می شود . آن درجه از خود که ارزشهای والای انسانی را ایجاب می کند و فعالیت های علوی و معنوی توسط آن انجام می پذیرد « خود ملکوتی » « یا خود قدسی» نامیده می شود. بنابراین انسان دارای « خودهای اصیل گوناگون که با مقتضیات مختلف است . خود حیوانی او مقتضیاتی دارد که خود ملکوتی او ناقد انسانهاست. بنابراین این خودهای مختلف درجات و مراتب مختلفی از یک حقیقت است نفس انسانی نامیده می شود. « نفس در عین وحدت واجد همه قوای گوناگونی است که انسان دارای آنها » گفته حکمای اسلامی .
حال اگر نفس به پایین ترین درجه خود تنزل کرده به تدبیر بدن که متعلق به عالم طبع است می پردازد. خود حیوانی، وقتی به درجات والای صعود کند و جنبه های ملکوتی را اداره می کند، خود قدسی یا خود واقعی انسان نامیده می شود. زیرا این جنبه از نفس اختصاص به انسان داشته وپشتوانه سیر و عروج انسان در عالم حقیقت است. اگر آزادی انسان از خود نتیجه شدت معرفت با شد از عمق بیشتری برخوردار است. و در نتیجه از ثبات و دوام بیشتری برخودار است. و قابل اعتماد و اطمینان است . این نوع وارستگی از قید نفس که متکی بر بصیرت و معرفت و مجاهدات فراوان است و دل را مستعد توجه به درگاه الهی نموده و به آن سرعت اتصال می بخشد.
از سخنان حضرت علی ( ع) : توجه به خدا مایه هدایت عقل ها و بصیرت و روشنایی نفوس است. اگر انسان رو به سوی خدا کند نوری از باطن بر نفس او می تابد که تابش این نور هم خانه دل را تابناک می کند، و هم صفحه عقل و ذهن را روشن می سازد.
و رها شدن از شر نفس و گام برداشتن در راه حق چیزی نیست که به سهولت نصیب کسی شود و گرنه از آن تعبیر به جهاد اکبر یا جهاد افضل نمی کردند و فاتحان این نبرد را قهرمان نمی نامیدند.
و پیامبر اکرم فرمودند: قهرمان کسی است که بر نفس خود غالب آید . و از آنجائیکه عملا وسعت و عمق امیال و کششهای نفسانی در درون انسان چنان است که اختیار او همیشه در دست خود نیست. بخصوص در شرایط حساس، عنان اختیار او در دست امیال و هوسها، عقدها، وبالاخره کششهای فراوان ناموزون و ناشناخته که از چهار سو او را در محاصره خود گرفته و تغییرات و نوسانات مداوم در حال درونی او، هر گونه ثبات حال در جهت حق و حقیقت را از بین می برند.
بدون تردید برای مبارزه با چنان نفس سرکش،پشتوانه محکمی از درک و آگاهی ، بصیرت و معرفت و ایمان لازم است و در غیر این صورت هرگز نمی توان عمری در این مسیر ثابت قدم ماند و در این وادی به موفقیت نمایی نائل آمد.
بنابراین تنها گفتن اینکه اسلام ،انسان را به تزکیه و تقوی دعوت می کند کافی نیست بلکه باید راه و روش تزکیه و تقوی را فرا گرفت و لازمه آن ،آشنایی با انواع دامهایی است که نفس و شیطان بر سر راه انسان می گستراند، و حال اینکه انسان خداشناس هر گاه با این دامها مواجه شود اگر آگاه باشد پیروز می شود ولی بعضی انسانها چون آشنایی قبلی ندارند غافلگیر شده و شکست می خورند. چون ما هر آن با نفس سر و کار داریم. چنان مواظب باشیم که نفس بر ما غلبه نکند چنانکه پیامبر خدا فرموده: پرودگارا یک چشم برهم زدن مرا به خودم وامگذار. و حضرت سجاد فرموده : خدایا از دست نفسی که بسوی پلیدی ها سوق می دهد بطرف لغزشها پیشی می گیرد.
و به جانب معاصی حرص می ورزد. به درگاه تو شکایت می کنم.
چنانکه بیان شد ساختمان روحی و وضع درونی انسان با امیال گوناگون آمیخته است. که هریک آدمی ر ابه ارضاء خود دعوت می کند . و در هر قدم او را بسویی می خواند و حالا این اراده انسان که در این تزاحم امیال باید برمبنای اختیار وعلم آگاهی خود بجهتی حرکت نمیاد و مسیری را اختیار کند که متسلزم کمال حقیقی وسعادت او باشد. و ممکن است در هر قدم از زندگی با شرایط متضاد گوناگون واجه شود و انتخابهای او بر سر دو راهی و چند راهی ها باشد که سرنوشت او را می سازد و این خود انسان ، نسبت به شناخت و آگاهی کافی که دارد باید میل گرایشی که درجهت کمال باشد انتخاب کند.
همانطوری که ، که خداوند انسان را مختار آزاد آفریده است ، پس خود انسان می تواند بدبختی و شقاوت و خوشبختی را فراهم سازد وچون انسان موجودی تکامل پذیر آفریده شده ،ضرورتا تمام اسباب تحصیل را خداوند در اختیار او گذشته ، و باید به نحوه احسن آنرا در زندگی بکار گیرد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 23
جایگاه آموزش و پرورش ( تعلیم و تربیت ) در تولید علم
در این مقاله راهکارهای برای پیشرفت و تولید علم ارائه شده و نقش تعلیم و تربیت به عنوان عامل رشد و تحول اساسی مورد بررسی قرار گرفته است.
در اسلام «تفکر» زندگی دل و حیات قلب معرفی شده است. زیرا انسانیت انسان و ادراک او از عالم و آدم پروردگار عالمیان اتصالی که با حق برقرار میکند به نحوه ی تفکر اوست. با تفکر قوای درونی انسان شکوفا میشود و زمینه ی حرکت کمالی او فراهم می گردد لذا به همراه علم آموزی و تفکر تربیت یا پرورش اخلاقی و تهذیب نفس نیز مطرح میشود که در اسلام بر این امر بسیار تاکید شده و از همان ظهور اسلام مبادی و مبانی تعلیم و تربیت به عنوان یک علم بنا نهاده شده است. تعلیم و تربیت نه تنها میتواند در رشد اخلاقی، عقلانی، رفتاری و حتی جسمانی فرد موثر باشد بلکه وسیله ای در جهت رفع نیازهای حقیقی و مصالح اجتماعی، به شمار میآید، و عامل رشد و تحول اساسی جامعه میگردد و مسلمانان که در ابتدا به این ضرورت پی برده بودند توانستند در مدت کوتاهی گوی سبقت در زمینهی تولید علم از تمدن های مطرح آن روز بربایند و به دلیل مشکلات و حوادثی که در تاریخ مسلمانان به وقوع پیوست این حرکت سریع آنها را به شدت کند نمود به طوری که تا این قرن مسلمانان جهان در کشورهای مختلف نتوانستند مجددا عرض اندام نمایند و امروز وقت آن رسیده که عوامل محدود کننده و موانع پیشرفت بررسی شود و با دلسوزی و دور از نفع طلبیهای فردی راهکارهای موثر ارائه و جامه ی عمل پوشیده شود. که در این مقاله بعضی از این راهکارهای ارائه شده است که عبارتند از: استقلال فکری- فکر دینی- توسعه ی آموزشی- رفاه مادی و معنوی- تبادل اندیشه و آزادی خرد ورزی که با توجه به اهمیت موارد در قسمت راهکارها و نتیجه آورده شده اند.
مقدمه:
نظام تربیتی اسلام بر تفکر صحیح استوار است و مقصد آن است که تربیت شدگان این نظام اهل تفکر صحیح باشند و پیوسته بیندیشند؛ چنانکه آن نمونه ی اعلایی که همه جهت گیری های تربیتی باید به سوی او باشد این گونه عمل میکرد از امام مجتبی (ع) از هند ابن أبی هاله تمیمی آمده است: «رسول خدا همواره تفکر میکرد». بنابراین سیر تربیت باید به صورتی باشد که متربّی به تفکر صحیح راه یابد و اندیشیدن درست شاکلهٔ او شود تا زندگی حقیقی به او رخ نماید. زیرا نیروهای باطنی انسان و حیات حقیقی او با تفکر فعال میشود و با گشودن دریچه تفکر درهای حکمت و راهیابی به حقیقت بر او گشوده میشود. از این رو در اسلام تفکر، زندگی دل و حیات قلب معرفی شده است. زیرا انسانیت انسان و ادراک او از عالم و آدم و پروردگار عالمیان و اتصالی که با حق برقرار میکند به نحو تفکر اوست. با تفکر قوای درونی انسان شکوفا می شود و زمینه ی حرکت کمالی او فراهم میشود. (۱). امام خمینی میفرماید: «تفکر مفتاح ابواب معارف و کلید خزائن کمالات و علوم است. و مقدمه ی لازمه حتمیه ی سلوک انسانیت است». از نظر علامه طباطبائی: « زندگی انسان یک زندگی فکری است و جز با ادراک که فکر می نامیم قوام نمی یابد و از لوازم بنای زندگی بر فکر این است که هرچه پایبند باشیم و در هر راه رفته شده و یا ابتدائی که قدم برداریم، زندگی پابرجا مربوط به فکر صحیح و قیم و مبتنی به آن است و به هر اندازه که فکر صحیح باشد و از آن بهره گرفته شود، زندگی هم اقوام و استقامت خواهد داشت. (۲) تفکر تجزیه و تحلیل معلوماتی است که ذهن اندوخته است. تفکر سیر در فراورده هایی است که ابتدائاً برای ذهن پیدا شده است. اهل منطق فکر را چنین تعریف میکنند: فکر عبارت است از اجرای عملیات عقلی در معلومات موجود برای رسیدن به مطلوب و مطلوب همان علم به مجهول غائب است. (۳) انسان هیچ وقت خالی و فارغ از تفکر نیست، و از همین روست که میگوئیم تفکر فطری انسان است و قرآن انسان را به روش فطری صحیح تفکری میخواند و سبک خود قرآن و سیره ی معصومین چنین است. در انسان گرایش فطری به حقیقت جوئی و کشف واقعیتها- آن سان که هستند- ودرک حقایق اشیا وجود دارد. یعنی انسان می خواهد جهان را و هستی اشیا را آنچنان که هستند دریابد، دعایی از حضرت محمد روایت شده است که:
پروردگارا موجودات را آنچنان که هستند به ما بنمایان
انسان به ذات خود در پی آن است که حقایق جهان را درک کند و به راز هستی دست یابد. رفتن انسان در پی حکمت و فلسفه تلاشی است در جهت پاسخگوئی به حقیقت جوئی آدمی.(۴) براساس همین میل وگرایش است که نفس دانائی و آگاهی برای انسان مطلوب و لذت بخش است. انسان به فطرت خود از جهل بی زار است و دوستدار دانائی و بینائی است. البته با وجود آنکه حقیقت جوئی امری فطری است اما در تمام انسانها به یک میزان نیست و در نتیجه تاثیر برخی عوامل درونی مانند نفس پرستی و خودخواهی و صفات منفی موروثی و اکتسابی و برخی عوامل بیرونی مانند القائات منفی گوناگون از طرف محیط و اجتماع ، شدت و اصالت خود را از دست میدهد و در بعضی انسانها به حداقل می رسد.
ضرورت تعلیم و تربیت:
تعلیم و تربیت صحیح میتواند فرد را به اوج ارزشها برساند و یا اینکه وی را به سقوط بکشاند.
«و خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد، در حالی که هیچ نمی دانستید و برای شما گوش و دیدگان و دلها قرار داد تا شکرگزار باشید.»(۶)
از این رو مکتب اسلام برای تربیت در تمام مراحل و مقاطع زندگی دستورهای ویژهای داده است تا انسان از کدر کانون خانواده و در آغوش والدین و معلم و فرهنگ تعلیم و تربیت مناسب و لازم را ببیند و برای مراحل عالی تر زندگی انسانی آماده شود و پرورش یابد . تعلیم و تربیت از آغاز زندگی بشر بر فراز کره خاکی و تصرف او در طبیعت و تاثیر وی در جامعه وجود داشته است و همواره شناسایی نیازهای مادی و معنوی انسان و روش ارضای آنها از طریق تعلیم و تربیت به