دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

تحقیق/ زندگانی حضرت امام رضا

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

زندگانی حضرت امام رضا (علیه السلام )

ولادت ، وفات ، طول عمر و مدفن آن حضرت

امام رضا ( ع ) در روز جمعه ، یا پنج شنبه 11ذی حجه یا ذی قعده یا ربیع الاول سال 153یا 148هجری در شهر مدینه پا به دنیا گذاشت . بنابر این تولد آن حضرت مصادف با سال وفات امام صادق ( ع ) بوده یا پنج سال پس از در گذشت آن حضرت رخ داده است . همچنین وفات آن حضرت در روز جمعه یا دوشینه آخر صفر یا 17یا 21ماه مبارک رمضان یا 18جمادی الاولی یا 23ذی قعده یا آخر همین ماه در سال 203یا 206یا 202هجری اتفاق افتاده است . شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا گوید قول صحیح آن است که امام رضا ( ع ) در 21رمضان ، در روز جمعه سال 203هجری در گذشته است . وفات آن حضرت در سال 203در طوس و در یکی از روستاهای نوقان به نام سناآباد اتفاق افتاد . با تاریخ های مختلفی که نقل شد ، عمر آن حضرت 48یا 47یا 50یا 51سال و 49یا 79روز یا 9 ماه یا 6 ماه و 10روز بوده است ، اما برخی که سن آن حضرت را 55یا 52یا 49سال دانسته اند ، سخنشان با هیچ یک از اقوال و روایات ، منطبق نیست و ظاهرا تسامح آنان از اینجا نشأت گرفته که سال ناقص را به عنوان یکسال کامل حساب کرده اند . از جمله این اقوال شگفت آور سخن شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا است که گفته است : میلاد امام رضا (ع ) در 11ربیع الاول سال 153و وفات وی در 21رمضان سال 203بوده و با این حساب آن حضرت 49سال و شش ماه در این جهان زیسته است . مطابق آنچه صدوق نقل کرده ، عمرآن حضرت پنجاه سال و شش ماه و ده روز میشود و منشاء این اشتباه را باید عدم دقت در جمع و تفریق اعداد دانست شیخ مفید نیز مرتکب این اشتباه شده است و ما در حواشیهای خود بر کتاب المجالس السنیه متذکر این خطا شده ایم . بنابر گفته مولف مطالب السؤول ، امام رضا ( ع ) 24سال وچند ماه بنابر قول ابن خشاب 24سال و 10ماه از عمر خویش را با پدرش به سر برد . لکن مطابق آنچه گفته شد ، عمر آن حضرت در روز وفات پدرش 35 سال یا 29سال و دو ماه بوده و پس از درگذشت پدرش چنانکه در مطالب السؤول نیز آمده ، 25سال زیسته است و نیز مطابق آنچه قبلا گفته شد آن حضرت پس از پدرش بیست سال در جهان زندگی کرد . چنانکه شیخ مفید نیز در اشارد همین قول را گفته است . برخی نیز این مدت را بیست سال و دو ماه ، یا بیست سال و نه ماه ، یا بیست سال و چهار ماه ، یا بیست و یکسال و 11ماه ذکر کرده اند که این مدت ، روزگار امامت و خلافت آن حضرت به شمار است . در طول این مدت آن حضرت دنباله حکومت هارون رشید را که ده سال و بیست و پنج روزبود درک کرد . سپس امین از سلطنت خلع شد و عمویش ابراهیم بن مهدی برای مدت بیست و چهار روز به سلطنت نشست . آنگاه دوباره امین بر او خروج کرد و برای وی از مردم بیعت گرفته شد و یکسال و هفت ماه حکومت کرد ولی به دست طاهر بن حسین کشته شد . سپس عبد الله بن هارون ، مامون ، به خلافت تکیه زد و بیست سال حکومت کرد . امام رضا ( ع ) پس از گذشت پنج یا هشت سال از خلافت مأمون به شهادت رسید . ]

صفات ظاهری آن حضرت

در فصول المهمه آمده است که آن حضرت قامتی معتدل و میانه داشت .اخلاق و رفتار آن حضرت طبرسی در اعلام الوری گوید: درباره گوشه ای از خصایص و مناقب و اخلاق بزرگوارانه آن حضرت ، ابراهیم بن عباس ( یعنی صولی ) گوید : رضا ( ع ) را ندیدم که از چیزی سؤال شود و آن را نداند و هیچ کس را نسبت بدانچه در عهد و روزگارش می گذشت داناتر از او نیافتم . مأمون بارها او را با پرسش درباره هر چیزی می آزمود و امام به او پاسخ می داد و پاسخ وی کامل بود و به آیاتی از قرآن مجید تمثل می جست . آن حضرت هر سه روز یک بار قرآن را ختم می کرد و خود می فرمود : اگر بخواهم می توانم در کمتر از این مدت هم قرآن را ختم کنم امامن هرگز به آیه ای برنخورده ام جز آن که در آن اندیشیده ام که چیست و در چه زمینه ای نازل شده است . همچنین از ابراهیم بن عباس صولی نقل شده است که گفت : هیچ کس را فاضل تر از ابوالحسن رضا نه دیده و نه شنیده ام . از او چیزهایی دیده ام که از هیچ کس ندیدم  . هرگز ندیدم با سخن گفتن به کسی جفا کند .ندیدم کلام کسی را قطع کند تا خود آن شخص از گفتن فارغ شود . هیچ گاه حاجتی را که می توانست برآورده سازد ، رد نمی کرد . هرگز پاهایش را پیش روی کسی که نشسته بود دراز نمی کرد . ندیدم به یکی از دوستان یا خادمانش دشنام دهد . هرگز ندیدم آب دهان به بیرون افکند و یا در خنده اش قهقهه بزند بلکه خنده او تبسم بود. چنان بود که اگر تنها بود و غذا برایش می آوردند غلامان و خدمتگزاران و حتی دربان و نگهبان را بر سر سفره خویش می نشانید و باآنها غذا می خورد . شبها کم می خوابید و بسیار روزه می گرفت . سه روز ، روزه در هر ماه را از دست نمی داد و می فرمود : این سه روز برابر با روزه یک عمر است . بسیار صدقه پنهانی می داد بیشتر در شبهای تاریک به این کار دست می زد . اگر کسی ادعا کرد که فردی مانند رضا ( ع ) را در فضل دیده  است ، او را تصدیق مکنید . طبرسی از محمد بن ابو عباد نقل کرده است که گفت : " امام رضا ( ع ) در تابستان بر حصیر و در زمستان بر پلاس بود . جامه خشن می پوشید و چون در میان مردم می آمد آن را زینت می داد . صدوق در عیون اخبار الرضا ( ع ) گوید : آن حضرت کم خوراک بود و غذای سبک میخورد . در کتاب خلاصة تذهیب الکمال به نقل از سنن ابن ماجه گفته شده است : امام رضا ( ع ) سید بنی  هاشم  بود و مأمون او را بزرگ می داشت و تجلیلش می کرد و او را ولیعهد خود در خلافت قرار داد . حاکم در تاریخ نیشابور گوید : وی با آن که بیست و اندی از سالش می گذشت در مسجد رسول الله ( ص ) فتوا صادر می کرد . و در تهذیب التهذیب آمده است : رضا با وجود شرافت نسب از عالمان و فاضلان بود . صدوق در عیون اخبار الرضا ( ع ) به سند خود از رجاء بن ابوضحاک که مأمون وی را برای آوردن امام رضا ( ع ) مأموریت داده بود ، نقل کرده است : به خدا سوگند مردی پرهیزکار تر و یاد کننده تر مر خدای را و خدا ترس تر از رضا ( ع )ندیدم  . وی در ادامه گفتار خود می افزاید : وی به هر شهری که قدم می گذاشت مردم آن شهر به سویش می آمدند و در خصوص مسایل دینی  خود از وی پرسش می کردند و او نیز پاسخشان می داد و برای آنان احادیث بسیاری از پدر و پدرانش ، از علی ( ع ) و رسول خدا ( ص ) نقل میکرد . چون با امام رضا ( ع ) به نزد مأمون بازگشتم وی درباره حالت آن حضرت در سفر از من پرسش کرد . من نیز آنچه دیده بودم از روز و شب و کوچ و اقامتش برای وی باز گفتم . مأمون گفت ، آری ابن ابو ضحاک وی از بهترین مردم زمین و داناترین و پارسا ترین ایشان است . سمعانی در انساب می نویسد : ابو حاتم بن حبان بستی روایت کرده است از پدرش ، عجایب ، روایت کرده است از او ابوصلت و دیگران که امام رضا دچار توهم می شد و خطا می کرد . به اعتقاد من رضا از نسبی شریف برخوردار بود ؟ از جمله عالمان و فاضلان محسوب می شد و خلل در روایت او از سوی راویان است ، هیچ راوی ثقه ای از او روایت نکرده جز آنکه متروک گشته است . یکی از روایات مشهور از آن حضرت صحیفه است که راوی آن بدین خاطر مورد طعن قرار گرفته است . یکی از کسانی که نسخه ای از انساب را در اختیار داشته ، چنان که در نسخه چاپی این کتاب مشهود است ، برهامش آن چنین نوشته است : به این گستاخی بزرگی که از سوی این مغرور عنوان شده بنگر ! چگونه فرزند رسول خدا ( ص ) و وارث علم و دانش آن حضرت و یکی از علمای عترت نبوی و امام ایشان که بر افزونی علم و شرف وی اجماع کرده اند در علم رسمی برای دستیابی به دنیا تلف کرده و بالاخره بر مسند قضاوت بلخ و غیر آن تکیه زده چگونه آشکار گردیده است که امام علی بن موسی الرضا توهم و خطا کرده است ؟ حال آنکه فاصله زمانی میان این دو در حدود یک صد و پنجاه سال می باشد . اگر دشمنی با خاندان پیامبر ، که خداوند به حب و مهر ورزی نسبت به ایشان امر کرده است و پیامبر بر تمسک به آنان فرمان داده نیست ، پس چه دلیل دیگری برای اثبات گفته خود دارد ؟ خدا آنان را بکشد به کجا رانده می شوند . ؟ از قراین بر می آید که یکی از خوانندگان این کتاب که نتوانسته چنین سخنی را تحمل کند ، به قصد نابود کردن آن محکم بر روی آن کوبیده است ، اما آن هنوز آشکار و روشن باقی است .

فضایل و مناقب امام رضا ( ع )

فضایل و مناقب آن حضرت بسیار است و در کتابهای حدیث و تاریخ ذکر شده . یافعی در مرآة الجنان گوید : در سال 203امام بزرگوار و عظیم الشأن ، سلاله سروران بزرگ ، ابوالحسن علی بن موسی الکاظم یکی از ائمة دوازده گانه صاحبان مناقب که امامیه خود را بدیشان منسوب می سازند و بنای مذهب خود را بر آنان اقتصار می کنند ، در گذشت . با توجه به آنچه که در زندگی امام صادق ( ع ) گفتیم مبنی  بر آن که امامان همگی کامل ترین مردم زمان خویش بوده اند تنها به ذکر گوشه ای از مناقب و فضایل آن حضرت اکتفامی کنیم چرا که باز گفتن تمام مناقب آن بزرگوار بس مشکل ودشوار است : نخست ، علم : قبلا از ابراهیم بن عباس صولی نقل کردم که گفت : ندیدم از رضا ( ع ) پرسشی شود که او پاسخ آن را نداند . هیچ کس را نسبت بدانچه در عهد و روزگارش می گذشت داناتر از او ندیدم . مأمون او را بارها با پرسش درباره چیزهایی می آزمود اما امام به وی پاسخ کامل می داد و در پاسخش به آیاتی از قرآن مجید تمثل می جست . در اعلام الوری از ابو صلب عبد السلام بن صالح هروی نقل شده است که گفت : هیچ کس راداتاتر از علی بن موسی الرضا ندیدم و هیچ دانشمندی  را ندیدم که درباره آن حضرت جز شهادتی که من می دهم ، بدهد . مأمون در یکی از مجالس خود تعدادی از علمای ادیان و فقهای اسلام و متکلمان را جمع کرده بود . پس امام در بحث و مناظره بر همه آنان چیره شد به گونه ای که هیچ کس نبود جز آن که بر فضل امام رضا ( ع ) و کوتاهی خود اعتراف کردند . از خود آن حضرت شنیدم که می فرمود : در روضه می نشستم و علما در مدینه بسیار بودند . چون یکی از ایشان در حل مسأله ای عاجز می ماند همگی برای حل آن مرا پیشنهاد می کردند و مسایل خود را به نزد من می فرستادند و من نیز آنها را پاسخ می دادم . ابو صلت گوید : محمد بن اسحاق بن موسی بن جعفر از پدرش از موسی بن جعفر برایم حدیث کرد که آن حضرت همواره  به فرزندانش می فرمود : این برادر شما علی بن موسی دانای خاندان محمد ( ص ) است . پس درباره ادیان خویش از او بپرسید و آنچه می گوید به خاطر سپارید . ابن شهر آشوب در مناقب به نقل از کتاب الجلاء و الشفاء نقل می کند که محمد بن عیسی یقطینی گفت : چون مردم در کار ابوالحسن رضا ( ع ) اختلاف کردند من مسائلی که از آن حضرت پرسش شده بود ، گرد آوردم که شمار آنها هجده هزار مسأله بود . شیخ طوسی در کتاب الغیبه از حمیری از یقطینی مانند این روایت را نقل کرده است جز آن که در روایت شیخ رقم پانزده هزار مسأله آمده است . در مناقب آمده است : ابو جعفر قیمی در عیون اخبار الرضا ذکر کرده است که : مأمون دانشمندان دیگر ادیان را همچون جاثلیق و رأس الجالوت و سران صابک ین را مانند عمران صابی و هریذ اکبر و پیروان زردشت و نطاس رومی و متکلمانی مانند سلیمان مروزی را جمع می کرد و آنگاه رضا ( ع ) را نیز احضار می کرد . آنان از امام پرسش می کردند و آن حضرت یکی پس از دیگری آنان را شکست می داد . مأمون داناترین خلیفه بنی عباس بود اما با این وصف گاه از روی اضطرار تسلیم حضرت می شد تا آن که وی را ولی عهد و همسر دختر خویش کند .

پاسخهای امام رضا ( ع ) به مسائل و پرسشها

صدوق در عیون به سند خود از حسن بن خالد  نقل می کند که : به رضا ( ع ) گفت : ای فرزند رسول خدا برخی روایت می کنند که پیامبر ( ص ) فرمود : خداوند آدم را بر صورت خویش آفرید . امام رضا فرمود : خدا بکشدشان آنان اول حدیث را خذف کرده اند زیرا رسول خدا ( ص ) به دو نفر گذشت که به یکدیگر دشنام می دادند . پس شنید که یکی از آنها به دیگری می گوید خداوند چهره تو و چهره کسی را که شبیه توست رسوا و زشت گرداند . پس رسول خدا ( ص ) به وی فرمود : ای بنده خدا به برادرت چنین مگوی که خدا عزوجل آدم را بر صورت خویش  آفریده است . همچنین از آن حضرت درباره مردی سؤال شد که گفته بود : هر مملوک قدیم در ملک من آزاد ست . امام درباره او فرمود : او باید هر مملوکی را که شش ماه در ملک او بوده آزاد کند . زیرا خداوند در قرآن فرموده است : " و گردش ماه در منازل معین مقدر کردیم تا مانند شاخه خرما بازگردید " . و میان عرجون قدیم و عرجون جدید شش ماه فاصله است . در نثرالدار نقل شده است که فضل بن سهل در مجلس مأمون امام رضا ( ع ) را مورد سؤال قرار داد و پرسید : ای ابوالحسن آیا مردمان مجبورند ؟ فرمود : خداوند دادگرتر از آن است که بنده خود را مجبور و سپس عذابش کند . پس پرسید : آیا بندگان رها شده و آزادند ؟ فرمود : خداوند حکیم تر از آن است که بنده اش را واگذارد و او را به خودش رها کند . در تهذیب التهذیب آمده است که مبرد از ابوعثمان مازنی نقل کرده است که گفت : از امام رضا ( ع ) پرسش شد که آیا خداوند بندگانش را بدانچه توان ندارد تکلیف



خرید و دانلود تحقیق/ زندگانی حضرت امام رضا


تحقیق درباره فضائل وسیره فردی امام هادى

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 8

 

فضائل وسیره فردی امام هادى (علیه السّلام)

نویسنده:سید على اکبر قریشى

نگین انگشتر

1- ثقه جلیل، کافور خادم (1) مى‏گوید: در محل سکونت امام هادى (ع) در سامراء، عده‏اى از صنعتگران بودند و آنجا روستایى بود، از جمله مردى بنام یونس نقاش که محضر امام مى‏آمد و خدمت مى‏کرد.روزى یونس محضر امام آمد و بشدت مى‏لرزید، گفت: مولاى من! خانواده‏ام را به شما مى‏سپارم، امام فرمود: قضیه چیست؟ گفت: مى‏خواهم از این محل بروم، حضرت در حال تبسم گفت: چرا یونس؟ گفت: موسى بن بغا (2) نگینى به من فرستاد که بتراشم و سوار انگشتر کنم، وقت تراشیدن آن را شکستم، نگین را نمى‏شود قیمت گذاشت تا از عهده غرامت برآیم، صاحبش هم موسى بن بغاست یا هزار تازیانه به من مى‏زند و یا مى‏کشد.امام فرمود: تا فردا برو به خانه‏ات جز خیر نخواهد بود، فردا اول روز آمد و بشدت مى‏لرزید، گفت: یابن رسول الله! فرستادها موسى آمده تا نگین را ببرد، امام فرمود: برو جز خیر نخواهى دید، گفت: مولاى من در جواب او چه بگویم؟! امام بحالت تبسم فرمود: برو پیش او ببین چه مى‏گوید، جز خیر نخواهد بود.او با ترس و لرز برگشت، بعد از ساعتى، خندان پیش امام آمد، گفت: مولاى من! فرستاده موسى گفت: شب کنیزان امیر دعوا کرده و هر یک گفته است انگشتر مال من خواهد بود، امیر گفت: اگر بتواند او را دو تکه کرده، دو تا نگین کند، تا هر یک یکى را بر دارد و دعوا نکنند، اجرتش هر چه باشد خواهیم داد.امام صلوات الله علیه با شنیدن این سخن گفت: «اللهّم لک الحمُد اذ جعلْتَنا ممن یحمُدک حقاً» بعد فرمود: خوب به فرستاده موسى چه جوابى دادى؟! گفت: گفتم: مهلت بدهید ببینم چطور درست بکنم، فرمود: خوب گفتى. (3)

* * * وعده و اطمینان‏

2- على بن جعفر از اهل «همینیا» از توابع بغداد، (4) وکیل امام هادى (ع) بود، از وى پیش متوکل عباسى سعایت کردند، متوکل وى را به زندان انداخت زندان او به طول انجامید، سرانجام قول داد که به عبدالرحمان بن خاقان سه هزار دینار بدهد تا درباره آزادى او فعالیت کند، در نتیجه عبیدالله بن یحیى بن خاقان وزیر متوکل درباره او پیش متوکل شفاعت کرد.متوکل گفت: یا عبیدالله! اگر درباره تو مشکوک بودم مى‏گفتم که رافضى هستى چه مى‏گویى؟! على بن جعفر وکیل على بن محمد (امام هادى) است و من تصمیم دارم که او را اعدام کنم!!این خبر در زندان به على بن جعفر رسید، او که بشدت ترسیده بود، نامه‏اى به محضر امام هادى (ع) نوشت که: «یا سیدى اللّه اللّه فىّ فقد واللّه خفتُ ان أَرتابَ» خدا را خدارا درباره من فکرى بکنید، به خدا قسم مى‏ترسم در امر امامت به شک بیفتم.امام (ع) در ذیل نامه او نوشتند: اگر کارت به آن جا کشد درباره تو از خدا کمک مى‏خواهم و آن وقت شب جمعه بود.فرداى آن روز متوکل عباسى را تب گرفت و بقدرى شدت کرد که تا روز دوشنبه خانواده‏اش بر وى گریسته و به فریاد درآمدند، او بدنبال آن مرض شدید گفت لا همه زندانیان را که اسامیشان به وى عرضه شده آزاد کنند، آنگاه على بن جعفر را یاد آورد، به وزیرش عبیدالله گفت: چرا نام او را به من عرضه نکردى؟!عبیدالله گفت: من دیگر درباره او سخنى نخواهم گفت، متوکل گفت: همین الآن او را آزاد کن و بگو: مرا حلال کند، عبیدالله او را آزاد کرد و او به دستور امام هادى (ع) به مکه رفت و مجاور شد، بدنبال این جریان متوکل صحت یافت.(رجال کشى: ص 505 رقم 503)

* * * خبر از قتل واثق و ابن زیات‏

3- مفید علیه الرحمة: از ثقه جلیل القدر، خیران اسباطى (5) نقل کرده گوید: در مدینه خدمت ابوالحسن هادى (ع) رسیدم، فرمود: از واثق (6) چه خبر دارى؟ گفتم: فدایت شوم، او را در سامراء سلامت گذاشتم و من ده روز است که او را دیده‏ام، فرمود: اهل مدینه مى‏گویند که او مرده است. گفتم: من از همه نسبت به او قریب العهد هستم، فرمود: مردم مى‏گویند که: او مرده است، من دانستم که مراد آن حضرت از «مردم» خودش است.بعد فرمود: جعفر در چه حالى (7) است؟ گفتم: او دربدترین حال در زندان است، فرمود: او صاحب حکومت (بعد از واثق است، بعد فرمود: ابن زیات (محمد بن عبدالملک زیات وزیر معتصم) در چه حالى است؟ گفتم: مردم با او هستند و فرمان، فرمان اوست، فرمود: کارش بر او شوم است .امام صلوات الله علیه ساکت شد، بعد فرمود: باید مقدرات و احکام خدا جاى خود را بگیرد، یا خیران! واثق عباسى از دنیا رفت، متوکل عباسى در جاى او نشست، ابن زیات کشته شد. گفتم: فدایت شوم، این کارها کى واقع گردید؟ فرمود: شش روز بعد از خروج تو. (ارشاد مفید: ص 309)ناگفته نماند: محمد بن عبدالملک زیات در زمان معتصم عباسى به وزارت رسید، در زمان واثق نیز وزیر و همه کاره بود .او متوکل برادر واثق را بسیار اذیت کرد، او تنور کوچک و تنگى از چوب ساخته بود، همه جاى آن میخ بود، سرمیخها به داخل تنور بود، هر وقت مى‏خواست کسى را شکنجه کند در آن تنور مى‏کرد و او بعد از مدتى مى‏مرد.متوکل دستور داد او را در تنور و شکنجه‏گاهى که خود ساخته بود انداختند چند روز در تب و تاب بود، نامه‏اى در آنجا براى متوکل نوشت که این دو شعر در آن بود: «هى السبیل فمن یومٍ الى یومٍ کانّه ما تُریک العینُ فى نوم»«لا تجزعنّ رویداً انّهادُولٌ‏دنیا تُنقل من قومٍ الى قومٍ»یعنى: زندگى دنیا مانند راه رفتن است از روزى به روزى، گویى که آن مانند خیالاتى است که در خواب مى‏بینى، جزع و بى تابى مکن، کمى صبر کن، زندگى داراى دورانهاست که از قومى به قومى منتقل مى‏شود.متوکل چون نامه را خواند، دلش به حال او سوخت، دستور آزادى او را صادر کرد، فرستاده براى خلاصى او به زندان آمد، ولى دید که در همان جا مرده است.

* * * نامه امام به محمد بن فرج‏

4- ثقه جلیل القدر، محمد بن فرج رخّجى گوید: امام هادى صلوات الله علیه نامه‏اى به من نوشت: یا محمد! کارهایت را بکن و با احتیاط باش، او پس از مدتى به رفیقش على بن محمد نوفلى گفت: من کارهایم را جمع و جور کردم ولى نمى‏دانستم منظور امام از این نامه چیست .در آن بین مأمورى از جانب خلیفه آمد تمام اموال مرا توقیف کرد و خودم را به زنجیر کشید و از مصر بیرون آورد و به زندان انداخت، هشت سال در زندان ماندم، روزى باز نامه‏اى از امام (ع) در زندان به من رسید، فرموده بود: یا محمد بن فرج! در ناحیه غرب فرود نیاى.پیش خود گفتم: امام (ع) به من اینطور مى‏نویسد با آن که من در زندانم و این عجیب است، چند روز نگذشته بود که زنجیر از من برداشتند و مرا از زندان آزاد کردند، پس از آزاد شدن به امام (ع) نوشتم که دعا بکنید تا خدا اموال مرا به من باز گرداند.در جواب نوشتند: به زودى ضیعه و مالت به خودت بر مى‏گردد و اگر بر نگردد بر تو ضررى نیست، على بن محمد نوفلى گوید: نامه امام به او نرسیده بود که از دنیا رفت. (ارشاد: ص 311)

* * * نصرانى و زن مسلمان‏

6- جعفر بن رزق الله نقل کرده: یک نفر نصرانى را پیش متوکل آوردندکه با زنى مسلمان زنا کرده بود، متوکل خواست به او اقامه حد کند، که اسلام آورد، در این باره مسأله‏اى پیش آمد که آیا حد بزنند یا نه؟یحیى بن اکثم قاضى گفت: حد از او ساقط شد، زیرا ایمان آوردن شرک و زناى او را از بین برده است، بعضى گفتند: باید به او سه حد زد، و بعضى فتواى دیگرى دادند، متوکل گفت: مسأله را از ابى الحسن عسکرى بپرسید، در این خصوص به امام نامه‏اى نوشتند.امام در جواب نامه مرقوم فرمودند: مى‏زنند تا بمیرد. یحیى بن اکثم و سایر فقهاء آن را قبول نکرده و به متوکل گفتند: یا امیرالمؤمنین! از علت این فتوا بپرس، چون چنین چیزى در کتاب و سنت نیامده است .متوکل به آن حضرت نوشت: فقهاء این فتوا راقبول نکرده و گفتند: روایتى در این باره نقل نشده و آیه‏اى در قرآن یافته نیست. بفرمایید چرا فرموده‏اید: مى‏زنند تا بمیرد؟ امام (ع) در جواب نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم فلمّا راوا بأسنا قالوا آمنّا باللّه وحدَه و کفرنا بما کُنّابه مشرکین فلم یکُ یَنفَعُهُم ایمانُهم لما راوا بأسنا...» (مؤمن: 84 و 85).متوکل با دیدن آن جواب دستور داد: او را زدند تا مرد.(8) ناگفته نماند: این استفاده بخصوصى است که امام صلوات الله علیه از آیه شریفه کرده است یعنى همانطور که ایمان مشرکان عذاب خدا را از آنها باز نداشت، اسلام آوردن این نصرانى نیز حد را ساقط نمى‏کند.

* * * کرامتى عجیب از امام هادی صلوات الله علیه‏

یحیى بن هرثمه گوید: متوکل عباسى مرا خواست و گفت: سیصد مسلح برادر و از طریق بادیه به مدینه بروید و على بن محمد بن رضا را محترمانه به سامرآء بیاورید.در پى فرمان او، من با افرادم به کوفه آمده و از آن جا راه مدینه را در پیش گرفتیم، در بین نفرات من فرماندهى بود از خوارج و حسابدارى بود از شیعه، در اثناى راه آن خارجى با آن شیعه مباحثه مى‏کرد، من نیز براى آن که خستگى راه را احساس نکنم به مباحثه آن دو گوش مى‏دادم و من در مذهب حشویه بودم.چون به وسط راه رسیدیم، خارجى به آن حسابدار گفت: آیا نمى‏گویید که امامتان على بن ابى طالب گفته: در زمین بقعه‏اى نیست مگر آنکه قبر است و یا قبر خواهد بود: «لیس من الارض بقعة الا و هى قبر أو سیکون قبرا؟» این بیابان وسیع را بنگر، کیست که در اینجا بمیرد تا خدا آن را پر از قبر کند.؟!من به آن حسابدار شیعه گفتم: آیا شما چنین مى‏گویید؟ گفت: آرى، گفتم: پس این خارجى راست مى‏گوید، کیست که در این بیابان پهناور بمیرد تا پر از قبر شود؟ او در مقابل ما جوابى نداشت، مدتى بر محکوم شدن او خندیدیم.وقتى که به مدینه رسیدیم، من به منزل ابى الحسن على بن محمد بن رضا (ع) آمدم، چون نامه متوکل را خواند، فرمود: از طرف من مانعى نیست،چند روز استراحت کنید تا برویم، فردا که محضر او رفتم دیدم خیاطى در نزد او از پارچه بسیار ضخیم، لباسى پالتو مانند براى او و غلامانش قطع مى‏کند، وسط تابستان بود، حرارت بیداد مى‏کرد. امام به خیاط فرمود: تو بتنهایى نمى‏توانى، عده‏اى از خیاطان را جمع کن، تا امروز آنها را دوخته، فردا پیش من بیاورى، بعد به من فرمود: یحیى! کارتان را امروز تمام کنید، فردا در همین وقت بیایید تا حرکت کنیم.من از نزد آن حضرت خارج شدم و از آن لباسها تعجب مى‏کردم و پیش خود مى‏گفتم: مادر وسط تابستان و حرارت حجاز هستیم، از این جا تا عراق ده روز راه است، این شخص این لباسهاى ضخیم را چه مى‏کند؟بعد گفتم: این شخصى است که مسافرت ندیده، فکر مى‏کند که در هر سفر به این گونه لباسها احتیاج پیدا میشود، تعجب از رافضیها که این شخص را امام مى‏گویند ؟! فردا به محضر او آمدم، لباسها آماده بود، به غلامانش فرمود: براى من و خودتان از این لباده‏ها و «برنسها» (9) بردارید، بعد فرمود: یا یحیى! حرکت کنید.من به خودم گفتم: این دیگر عجیبتر!! آیا مى‏ترسد که در بین راه زمستان فرا رسد تا این لباده و کلاهها را با خود بر مى‏دارد؟! از مدینه بیرون آمدیم، من در نظر خود فهم او را کوتاه مى‏شمردم.به راه رفتن ادامه دادیم تا رسیدیم به آن بیابان که خارجى با شیعه مناظره کرده بود، ناگاه در هوا ابرى پیدا شد، سیاه و ضخیم بود، با رعد و برق عجیبى مى‏آمد تا بالاى سر ما رسید، آنگاه تگرگى که مانند سنگها بود، بشدت شروع به باریدن گرفت .امام و یارانش لباده‏ها را پوشیده و کلاهها را به سر گذاشتند، فرمود: یک لباده هم به یحیى بدهید و یک کلاه به آن حسابدار، ما همان طور زیر تگرگ ماندیم تا هشتاد نفر از یاران من کشته شدند، بعد ابر و تگرگ و رعد و برق رفت، و حرارت هوا با شدت شروع شد.امام فرمود: یا یحیى! فرود آى تا یاران باقى مانده‏ات مردگان را دفن کنند، خداوند این چنین بیابان را با قبرها پر مى‏کند«فقال لى یا یحیى أنزل من بقى من اصحابک لیدفن من قدمات من اصحابک فهکذا یملاء الله البریة قبوراً»من که مناظره خارجى و شیعى در یادم بود، خودم را از مرکب به زیر انداخته و رکاب و پاى مبارک امام را مى‏بوسیدم و گفتم: «اشهد ان لا اله الاالله و ان محمدا عبده و رسوله و انکم خلفاء الله فى ارضه» من کافر بودم ولى الان بر دست شما اى مولاى من! اسلام آوردم.یحیى گوید: من با دیدن این معجزه به مذهب شیعه اعتقاد پیدا کردم و در خدمت امام بودم تا از این دنیا رحلت فرمودند. (بحار: ج 50 ص 143 از خرائج راوندى) نگارنده گوید: این کار از کارهاى عادى امامان صلوات الله علیهم اجمعین است، آنها از جانب پروردگار همه گونه مواهب را داشتند.یحیى بن هرثمة بن اعین چنان که گذشت از حشویه بود وآن نظر اخبارى در شیعه است که به ظاهر حدیث اکتفاء کرده و در آن تحقیق و بررسى نمى‏کنند.

* * * زندان و قتل متوکل‏

ثقه جلیل القدر حسن بن محمد بن جمهور گوید: برادرم حسین بن محمد به من نقل کرد و گفت: دوستى داشتم که مربى فرزندان «بغا» (10) بود، او به من گفت: روزى امیر قشون خلیفه «بغا» که از خانه متوکل به منزل آمد، گفت: امیرالمؤمنین این مرد را که «ابن الرضا» گویند زندانى کرد و به دست على بن کرکر سپرد.او بوقت زندان رفتن مى‏گفت: «اَنا اکرمُ علَى اللّه من ناقةِ صالح تمتّعُوا فى دارکم ثلاثة ایام ذلک وعدٌ غیرُمکذوب»، (11)، معنى این سخن چیست؟ گفتم: خدا تو را عزیز کند، کلامش تهدید است، سه روز منتظر باشد ببین چه پیش خواهد آمد.فرداى آن روز متوکل آن حضرت را آزاد کرد و از وى عذرخواهى نمود، روز سوم یاغز و یغلون و تامش و جماعتى دیگر متوکل را کشتند و پسرش منتصر را به جاى او به خلافت برگزیدند. (بحار: ج 50 ص 189).ناگفته نماند: متوکل عباسى علیه لعنة الله از دشمنان سرسخت على و آل على (ع) بود و در عداوات آنها آرامى نداشت، در مجلس عمومى به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اهانت مى‏کرد، پسرش منتصر که از معلم شهیدش ابن سیکّیت رضوان الله علیه دوستى خاندان وحى را آموخته بود از جسارتهاى پدرش رنج مى‏برد، در سفینة البحار نقل شده: روزى منتصر شنیده که پدرش به فاطمه زهرا سلام الله علیها ناسزا مى‏گوید، از مردى حکم این کار را پرسید، او گفت: چنین کسى واجب القتل است، ولى هر که پدر خود را بکشد عمرش کوتاه مى‏شود.گفت: اگر در طاعت خدا پدرم را بکشم از کمى عمرم چه باک، لذا پدرش را کشت و بعد از او فقط شش ماه زنده ماند (12) و نیز هر موقع که پدرش به على (ع) جسارت مى‏کرد عداوت پدرش در سینه‏اش فرون مى‏گشت.مسعودى از بحترى نقل کرده: شبى متوکل از کثرت مستى بى اختیار شده بود، سه ساعت از شب گذشته در مجلس او بودیم ناگاه دیدم «یاغز» با ده نفر از ترکها داخل مجلس شدند، آن ده نفر همه لثام بسته و صورتهاى خویش را پوشانده بودند، شمشیرها در دستشان برق مى‏زد، آنها بر اهل مجلس هجوم آوردند، «یاغز» با یک نفر دیگر بالاى تخت رفته و از پهلوى راست متوکل چنان زد که تا خاصره پهلوى او را شکافت، آنگاه از پهلوى چپ او زد و او از تخت برانداخت، خودم نعره متوکل را شنیدم.فتح بن خاقان وزیر متوکل فریاد کشید: واى بر شما! این پیشواى شماست، یکى از اتراک با نوک شمشیر چنان بر شکم او زد که از پشتش خارج شد، فتح بن خاقان خود را بر روى متوکل انداخت و هر دو را کشته و در بساطى پیچیدند، منتصر پس از رسیدن به خلافت فرمان دفن آن دو را صادر کرد. (13)

* * * خبر ازقتل متوکل‏

ابوالقاسم بغدادى گوید: زراره (14) دربان متوکل عباسى به من گفت: روزى متوکل خواست على بن محمد بن رضا (ع) نیز در روز سلام، مانند دیگران راه برود، وزیرش به او گفت: این کار را نکن خوب نیست، پشت سرت بد میگویند. متوکل گفت: لابد باید این کار عملى شود.وزیرش گفت: حالا که چنین است بگذار اول، فرماندهان و اشراف در مقابل تو راه روند، آنگاه او بیاید تامردم گمان نکنند که تو فقط او را در این کار قصد کرده‏اى، متوکل چنین کرد، امام (ع) در آن راه رفتن شرکت کرد و به زحمت افتاد، فصل تابستان بود، آن حضرت را دیدم که عرق کرده است .با دستمالى عرق او را پاک کرده و گفتم: عموزاده‏ات (متوکل) در این کار تنها شما را قصد نکرده بود، دلگیر نباشید، امام (ع) فرمود: ساکت باش «تمتّعوا فى دارکم ثلثة ایام ذلک و عدٌ غیرُ مکذوب» (15).زراره گوید: نزد من معلمى بود از شیعه که گاهى اوقات با او درباره این مذهب شوخى و مزاح مى‏کردم، وقت شب که از دربار به منزل آمدم به آن معلم گفتم: اى رافضى! بیا تا به تو خبر دهم از چیزى که امروز از امامتان شنیده‏ام، گفت: چه چیز شنیده‏اى؟گفتم: درباره متوکل چنین گفت، آن مرد گفت: نصیحت مرا قبول کن، اگر على بن محمد (ع) این سخن را ؟فته باشد، احتایط کن هر چه مال و نقدینه دارى پنهان کن، متوکل بعد از سه روز یا مى‏میرد و یا کشته مى‏شود، در آن صورت ممکن است خلیفه بعدى اموال تو را توقیف نماید. من ازگفته او برآشفتم و او را فحش داده طردش کردم، او از پیش من رفت.چون خودم تنها ماندم به فکرم رسید: چه ضررى دارد، احتیاط را از دست ندهم اگر جریانى پیش آید برنده خواهم بود و گرنه



خرید و دانلود تحقیق درباره فضائل وسیره فردی امام هادى


مقاله درباره سیره اخلاقی، هدایتی و سیاسی امام سجاد (علیه السلام)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

صفحه اهداء؛

«یأیُّها الْعَزیزُ مَسَّنَا وَ أهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَعَةٍ مُزجَئةٍ فَأَوْفِلَنا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللهَ یَجْزِی المُتَصَدِّقینَ.

سوره یوسف، آیه 88

تقدیم به پیشگاه مقدس آقا امام زمان (عج).

امید است که با افزایــش اینگونه تحقیقات و با

بکارگیری سیره هدایتی ائمه اطهار علیه السلام

جامعه ما آماده پذیرائــی از قــدوم مبارک آن

منجی عالم بشریت گردد.

به امید آن روز

چکیده؛

خداوند منان هدف از خلقت انسان را عبادت خویش بیان می دارد و آن را رحمت معرفی نموده و طریقی در بر گزیدن بهترین ها، که این مهم جز با معرفت خداوند و جز از طریق برگزیدگان حق و معرفت آنان به دست نیاید. لذا در سیر تحقق این مهم، تحقیق پایانی حاضر انجام گردیده که بیان سیره هدایتی امام سجاد در دوران امامت حضرت و نحوه نشر معارف اسلام بدست اوست که بصورتی ویژه در قالب مناجات و نیایش و عبادات ارائه گردیده و بر سه محور استوار است.

محور اول؛ اعتقادات است که در باب حضرت حق، شناخت خداوند و توصیف اوست و در دنباله بحث خالقیت خداوند بیان می‎شود و چون الله خالق است، چگونگی زیست او را مقدّر می‎کند لذا در ادامه مبحث، ربوبیّت مطرح می گردد و در نتیجه پرستش و عبادت هم خاص ذات اوست و باید به خداوند امید داشته باشیم و از رحمت خداوند ناامید نباشیم. خدای متعال، پیامبران را برای انجام رسالت خود برگزید و بدنبال نبوت امامت که در اسلام امری ضروری بوده و حیات جامعه اسلامی بدون آن غیر ممکن است مطرح می‎شود مبحث بعدی مرگ و بازگشت انسان به سوی خدا یعنی معاد است که مطرح می‎شود و اینکه درسیر جزای رب العالمین در قیامت، مساله شفاعت از جمله مسائل مهم در حسابرسی اعمال بندگان است.

محور دوم؛ اخلاق است؛ انسان باید نسبت به نفس خودش محاسبه و مراقبه داشته باشد و حسنات را انجام و از سیئات دوری نماید. ذکر خداوند بر دهان بشر جاری باشد و شکر نعمتهای او را داشته باشد و اینکه تقوی و پارسائی در دنیا و یقین در عقیدت داشته و زهد بر اساس تقوی و صبر در برابر مصائب و رضا و تسلیم در برابر پروردگار و توکل به خداوند درکارها را پیشه خود سازد و حسن ظن به خداوند متعال داشته و اظهار فقرو حاجت پیش دیگران نکند در زندگی قناعت به آنچه خدا قسمت او کرده و کفاف در رزق داشته و در رفتار با مردم حسن سلوک داشته باشد و نیز در برابر مردمی که به او بد کرده اند عفو و اغماض داشته و دنیا را بازار آخرت بداند و از محرمات بپرهیزد و باز اینکه طمع نسبت به مال مردم نداشته و از یاد خداوند غفلت نداشته باشد در کارها نیت را خالص نموده و از ریا و بخل و حسد و خشم و غضب دوری کند و اگر این رذایل از ا وسر زد، با توبه بدرگاه پروردگار خویش لباس مذلت و خواری را از خود دور سازد.

محور سوم، احکام است، انسان با نماز، در مقابل خدای گرانقدر می ایستد و با روزه پوششی بر اعضای خود می زند و با دادن زکات مالش را خالص و آراسته می کند و با رفتن به حج مورد مغفرت خدا قرار می‎گیرد و با جهاد در راه خدا بهشت را بر خود واجب می کند و با امر به معروف و نهی از منکر، سنتهای سنیّه را زنده می دارد و از بدعتهای ناصواب دوری می گزیند و از خداوند جهت اداء قرض و دین کمک می خواهد و از حدود و قوانین حاکم بر جامعه تعدی نمی کند.

فهرست مطالب

عنوان صفحه

مقدمه 1

بخش اول؛ اعتقادات

فصل اول؛ توحید 3

1-1-1. الوهیّت 3

1-1-2. خالقیت 7



خرید و دانلود مقاله درباره سیره اخلاقی، هدایتی و سیاسی امام سجاد (علیه السلام)


مقاله درباره پیشوای دهم (علیه السلام) و آگاهی به زبان ها امام هادی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 2

 

پیشوای دهم (علیه السلام) و آگاهی به زبان ها

منبع:روزنامه قدس – شماره 5743

دین اسلام سه ویژگی جامع، جهانی و جاویدان دارد. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)) و امامان نیز الگوهای جامع، جهانی و جاویدانند. هر یک از امامان (علیهم السلام) در عصر خویش برترین شخصیت جهانی بوده اند و همه فضایل و ارزشها را با هم در سطح عالی داشته اند. امام رضا (علیه السلام) همین حقیقت را در تعریف «امام» آورده و فرموده اند: امام یکتای زمان خود است، هیچ کس به او نمی رسد و هیچ دانشمندی برابرش نیست و نظیری برای او پیدا نمی شود. بی درخواست و اکتسابی همه فضیلتها را دارد واختصاص او به همه فضیلتها، الهی و از جانب خدای فضیلت دهنده بخشنده است. (1)

آن حضرت در ادامه همین حدیث درباره دانش انبیاء و ائمه نیز فرموده اند: خداوند به پیامبران و امامان (علیهم السلام) از خزانه علم و حکمتش آنچه را که به دیگران نداده ارزانی داشته است و دانش آنان بالاتر از دانش تمام اهل زمانشان است.(2)

براساس این حدیث رضوی، هر امامی در زمان خود شخصیت بی نظیر در همه فضیلتها و امتیازات است. حضرت امام هادی(علیه السلام)، دهمین امام معصوم و خورشید تابناک از اهل بیت پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)) است. امام هادی (علیه السلام) یگانه دوران در همه فضیلتها و محاسن وعلوم است. آن امام همانند سایر امامان هر چه را خواست و اراده نموده دارا بوده و برخی آثار آن در تاریخ امامت گزارش شده است.

یکی از امتیازات امام دهم که جلوه های آن بر اساس مشاهدات اصحاب امام در زندگانی امام وجود دارد، آگاهی کامل از همه زبانهای معاصران خویش است.

امام هادی(علیه السلام) مثل سایر امامان بر همه زبانهای دنیا تسلط کامل داشته اند. امام در گفتگویی با عموم مردم، سخنان هر انسانی با هر زبانی را به درستی متوجه شده و بدون نیاز به مترجم پاسخ او را به زبان خودش داده اند. در اینجا تنها تعدادی از این گفتگوهای امام هادی (علیه السلام) برای روشن شدن این حقیقت بیان می شود. ابوهاشم جعفری گفته است: درمدینه، امام هادی(علیه السلام) با «بغا» از نگهبانان متوکل عباسی که ترک زبان بود، به ترکی سخن گفتند. وی از اسب پیاده شد و جای اثر پای اسب امام را بوسید. او را قسم داده و خواستم از سخنان امام به من خبر دهد بغا پرسید: هذا نبی؟ این شخص پیامبر است؟

گفتم: پیامبر نیست. گفت:او مرا با نامی که در سرزمینهای ترک نشین در کودکی صدا می زدند و هیچ کس تا امروز از آن خبر نداشت صدا زد!(3).در این گفتگوی امام هادی(علیه السلام) با «بغا» به زبان ترکی، آگاهی امام از گذشته های دور او و خبر غیبی امام، او را به احترام فوق العاده نسبت به شخصیت مقدس الهی امام واداشته است. «علی بن مهزیار» گفته است: به محضر امام شرفیاب شدم و امام به فارسی با من سخن گفتند. روزی غلام خود را خدمت امام فرستادم. اوکه سقلابی بود، در هنگام بازگشت بسیار شگفت زده بود، پرسیدم: چه خبر شده است؟گفت:چگونه شگفت زده نشوم! امام هادی(علیه السلام) پیوسته به زبان سقلابی ( اسلاوی) همانند یکی از خود ما سخن می گفت، به گونه ای که تصور کردم او سقلابی است و در آنجا بزرگ شده است.(4)

ابوهاشم جعفری گفته است من با متطیب در محضر امام هادی(علیه السلام) به فارسی سخن گفتم. امام روی به من نموده و با تبسم فرمود: گمان می کنی غیر از تو کسی فارسی را به خوبی نمی داند؟ متطیب به امام عرض کرد: جانم فدای شما باد! شما فارسی را خوب می دانید؟ امام پاسخ دادند؟ آری.(5) وی گفته است: درمحضر امام هادی (علیه السلام) بودم غلامی در خدمت امام بود من با او فارسی سخن گفتم و او نفهمید امام سخنم را به عربی برگردانده و به اطلاع او رساندند(6). مطابق احادیثی که ذکر شد و در آن برخی نمونه های «زبان دانی» امام هادی(علیه السلام) گزارش شد، آن حضرت با زبانهای مردم دنیا آشنا بوده اند و در گفتگوها و مناظرات و مذاکرات با هر کس با زبان خودش سخن می گفته اند.

بنابراین هر یک از امامان برای هدایت انسان ها به هر زبانی که خواسته اند، با تسلط کامل سخن گفته و بی نیاز از واسطه و مترجم بوده اند. در این امتیاز نیز امامان سرآمد زمان خویش بوده و با زبانهای متفاوت حقایق الهی و معارف اسلامی را بیان کرده اند.

پی نوشت ها

1- شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، چاپ اول، 1405 ه ق، 1363 ه ش، ص 678.

2- کمال الدین و تمام النعمة، ص 680.

3- علامه مجلسی، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، لبنان، بیروت،چاپ سوم، 1403 ه ق، 1983م ج 50، ص 124.

4- بحارالانوار،ج 50،ص 130، صفارقمی،بصائرالدرجات،انتشارات کتابخانه آیة ا... مرعشی نجفی،قم ،چاپ اول،1404ه ق، ص 249333.

5- بحارالانوار،ج50،ص 136137.

6- بحارالانوار،ج50، ص137،بصائرالدرجات،ص338.



خرید و دانلود مقاله درباره پیشوای دهم (علیه السلام) و آگاهی به زبان ها   امام هادی


تحقیق درباره امام هادی (علیه السلام) و «جامعه»ای ماندگار جامعه کبیره

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 3

 

امام هادی (علیه السلام) و «جامعه»ای ماندگار

نویسنده:محمد حسن پاکدامنمنبع:روزنامه قدس – شماره 5743

به محوریت آیات قرآن و روایات اهل بیت (علیه السلام) هیچ موجودی ارزشمندتر از انسان نیست وهیچ شئ استخراج شده ای، از معدن هستی به پای انسان نمی رسد. خداوند متعال که استخراج کننده این گوهر گرانبهاست، پس از استخراج او از معدن هستی، او را به دست زرگرانی متخصص قرار داده تا او را شکل دهند و ارزشمندتر نمایند. شکل دهندگان انسان در این عالم، کسی جز اهل بیت (علیه السلام) نیستند. (ظهیری.علی اصغر/ بر کرانه عصمت/ 462) بر این باور جلوه های هدایت بخش هر یک از اهل بیت (علیه السلام) را در دوره امامت به گونه تأثیر گذار شاهدیم. در این بین از مشهورترین القابی که برای دهمین پیشوای شیعیان امام علی النقی (علیه السلام) ذکر شده است لقب ماندگار و شایسته «هادی» است. (طبرسی/ اعلام الوری/ 355) تأثیر گذاری بر فرهنگ و ایده را باید در منطق و سخن بازمانده از بانیان آن جستجو کرد. مکتب نورانی تشیع در دایرة المعارف بزرگ و سترگ حدیثی اهل بیت(علیه السلام) به قدری جذاب است که گلچین نمودن آن بسیار سخت است، زیرا هر واژه از سخنان اهل بیت(علیه السلام) ستاره ای خاص در آسمان زندگی پیروان می باشد که زوایای گوناگون زندگی شیعیان را جلوه نور و هدایت بخشیده است. با این حال، چنانچه خواسته باشیم چشم انداز معرفتی امام هادی(علیه السلام) را نظاره کنیم، معجزه آسا با جامعه ای کبیره و گسترده مواجه می شویم که بایستگی ها و ملزومات عقیدتی، فکری و آرمانی شیعه را رهنمون گشته است. (قمی/عباس/الانوارالبهیه 287) آنچه در این نوشتار ارائه می شود، دور نمایی ناقص از معرفی گنجینه ولایت و مرامنامه ولایتمداری تشیع است که مضامین آسمانی و دور از غلو زیارت جامعه کبیره آن را به ارمغان آورده است. پیشینه زیارت جامعه کبیره در میان زیارتنامه های مأثور، زیارتهایی وجود دارد که به « زیارات جامعه» مشهور است. این زیارتنامه ها را بدان سبب «جامعه»خوانده اند که متن آنها به گونه ای تنظیم و آموزش داده شده است که می توان با خواندن یکی از آنها، هر یک از پیامبران و امامان را از دور یا نزدیک زیارت کرد. بنابراین این گونه زیارتها ویژه پیامبر یا امام یا مکان یا زمان خاصی نیست. برخی از مؤلفان کتب ادعیه و زیارات، فقط به آوردن یکی از این زیارتها توجه نشان داده اند( المفید. کتاب المزار / 176- شهید اول، المزار /236) اما برخی، چند فقره از آنها را در کتابهای خویش به ودیعت نهاده اند؛ چنانکه ابن بابویه قمی ملقب به «صدوق» دو فقره( من لایحضره الفقیه/2/608-609؛همو،عیون اخبارالرضا.2/271-278) آقا جمال خوانساری سه فقره (مزار/102) سید محسن امین چهار فقره(مفتاح الجنات 2/210- 218) محدث قمی پنج فقره(مفاتیح الجنان/ 950) و محمد باقر مجلسی در«باب الزیارات الجامعه» به تعداد پیشوایان معصوم (علیه السلام) چهارده فقره(بحارالانوار99/209) از این زیارتها را نقل کرده است. مجلسی(ره) پس از نقل آن زیارتها گوشزد می کند که زیارتهای جامعه دیگری هم هست که به سبب موثق نبودن یا تکراری بودن مضامین، از آوردن آنها چشم پوشیدیم. ( سید کاظم طباطبائی. پژوهشی درباره زیارتهای جامعه. مطالعات اسلامی.شماره 62) وی پس از زیارت جامعه صغیره، زیارت جامعه کبیره را نقل می کند. شیخ صدوق(ره) از دقاق، سنائی،وراق و حسین بن ابراهیم بن احمد کاتب یا مکتب و این چهار نفر که گویا از مشایخ صدوق (ره) بوده اند از محمد بن ابی عبدا... کوفی وابوالحسین اسدی و این دو از محمد بن اسماعیل برمکی از موسی بن عبدا... یا عمران نجفی روایت می کند که به امام هادی(علیه السلام) گفتم ای زاده رسول خدا(ص) مرا تعلیم فرما زیارتی با بلاغت کامل که هر گاه خواستم زیارت کنم، آن را خوانم. فرمود: چون به درگاه حرم رسیدی بایست و پس از غسل در حالی که شهادتین را زمزمه می کنی، در لحظه دیدن قبه و قبر، سی مرتبه «ا...اکبر» بگو، سپس با وقار و آرامش گام بردار، بایست و سی مرتبه«ا...اکبر» بگو پس از آن نزدیک قبر مطهر برو و چهل مرتبه«ا... اکبر» بگو تا صد تکبیر تمام شود، آنگاه بگو: السلام علیکم یا اهل بیت النبوه...(عیون اخبار /2/272-278؛من لا یحضره الفقیه2/609؛طوسی، تهذیب 6/95؛ مجلسی.محمدباقر.بحارالانوار 99/127-134؛ قمی.مفاتیح الجنان/950) به واسطه این «جامعه» همه امامان (علیه السلام) به غیر از حضرت زهرا(علیه السلام) زیارت می شوند، زیرا آنچه در این زیارت آمده است، همگی شهادت بر شؤون ویژه حجت های خدا بر خلق خدا می باشد و بدیهی است به فرموده امام عسکری (علیه السلام) که فرمود:«ما امامان حجت های خدا بر مردم و خلق خدا هستیم و فاطمه حجت خدا بر ما می باشد». مقام حضرت زهرا(علیه السلام) تا چه اندازه رفعت دارد و با پیوند دو سخن ارزشمند پیامبر (ص) که فرمود:«فاطمه روحی التی بین جنبی» و «ظاهری النبوه و باطنی الولایه» می توان چنین نتیجه گرفت که حضرت زهرا (علیه السلام) مظهر نبوت و ولایت است. (الاسرارالفاطمیه/ 17) ارزیابی اسناد جامعه کبیره چنانچه قواعد علم حدیث شناسی و تعابیر و اصطلاحات آن را بشناسیم، به خوبی به تاریخچه ابداع اصطلاحاتی همچون «صحیح» نزد متأخرینی همچون علامه حلی و استادش احمد بن طاوس دست می یابیم. در دوره علامه حلی به واسطه از بین رفتن قراین خارجی و مشوش شدن مجاهیل با روایات صحیح، قانون حدیث شناسی جدیدی تحت عنوان تقسیم روایات به حدیث صحیح، حسن موثق و ضعیف رسمیت یافت. از این دوره به ویژه در زمانه معاصر برخی بدون توجه به حدیث صحیح و غیر صحیح نزد قدما به نقد احادیث شیعی در بین کتابهایی همچون کافی، استبصار، تهذیب، عیون اخبار الرضا و ... پرداختند و اعلام داشتند که روایات غیر صحیح فراوانی در بین احادیث یافت می شود. این دیدگاه باید واکاوی شود، ولی با ذکر این مقدمه، چنانچه سلسله راویان زیارت جامعه کبیره به محوریت قانون حدیث شناسی متأخرین و معاصرین پی گیری شود، نتیجه آن چیزی به جز همان داوری علامه مجلسی (ره) نیست. علامه مجلسی (ره) که در حدیث شناسی یکی از مفاخر و مشاهیر شیعه است، با توجه به دیدگاه قدما درباره حدیث، همچنین ملاحظه فصاحت و بلاغت متن زیارت جامعه کبیره در دیگر داوری اش می نویسد: «این زیارتنامه صحیح ترین زیارتنامه ها از نظر سند و جامع ترین و فصیح ترین و بلیغ ترین و والا مرتبه ترین آنهاست» (بحارالانوار 99/144- ملاذ الاخبار 9/278) خوشفکرانی همچون وحید بهبهانی و سید عبدا... شبر نیز فارغ از اصطلاح صحیح نزد متأخرین، زیارت جامعه کبیره را به لحاظ قوت و استحکام متن همچون خطبه های نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و دعای ابی حمزه ثمالی صحیح دانسته اند ( الفوائد الرجالیه / 60- الانوار اللامعه فی شرح الزیارة الجامعه/ 25) متن زیارت جامعه کبیره به گونه ای است که هر منصفی صدور این معارف بلند را غیر معصوم محال عادی می داند. افزون بر آنکه خطوط کلی آن را با خطوط کلی معارف قرآن کریم- که مرجع نهایی در بررسی روایات است- هماهنگ می بیند و این چیزی است که ما را از بحث سندی آن بی نیاز می کند» ( جوادی آملی، ادب فنای مقربان1/87). علاوه بر این رویکرد عالمانه، می توان به مواردی اشاره داشت که از هر جهت زیارت جامعه کبیره را به عنوان یادگار و اثر امام هادی (علیه السلام) برای شیعیان ، باز می شناسد: 1- مرحوم محدث قمی پس از بیان زیارت جامعه کبیره به نقل از کتاب «نجم الثاقب» حکایت «سید احمد بن سید هاشم بن سید حسن موسوی رشتی» تاجر رشت را می نویسد که چگونه در سفرش به بیت ا... الحرام به محضر امام زمان (علیه السلام) می رسد و آن جناب وی را سفارش به خواندن زیارت جامعه کبیره می کند.( مفاتیح الجنان / 961) 2- اهتمام دانشمندان و علما به نوشتن شروح متنوع بر زیارت جامعه کبیره که از آن جمله می توان به شرح مجلسی اول در خلال کتاب روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه (5/451-499) شرح مجلسی دوم در خلال بحارالانوار ( 99/134-144) و کتاب ملاذالاخبار،الاعلام اللامعه فی شرح زیارة الجامعه نوشته سید محمد بن عبدا... الکریم طباطبائی بروجردی، شرح الزیارة الجامعه الکبیره، نوشته شیخ احمد بن زین الدین احسائی و ... اشاره کرد . 3- استشهاد فقها به متن این زیارت در بحثهای فقهی،اخلاقی و تفسیری ( کفعمی . ابراهیم. محاسبة النفس / 10) پاسخ برخی از شبهات یکی از شبهاتی که درباره زیارت جامعة الکبیرة مطرح شده توهم غلوگرایی این متن است( ر.ک : روزنامه شرق Online جمعه 6 آبان 1384) به یقین یکی از شاخصه های فرهنگی پیشوایان شیعه ارائه صراطی مستقیم و بی پیرایه از مفاهیم غلوآمیزی بوده است (نهج البلاغه، خطبه 175، بحارالانوار 38/247، کافی1/90) همان گونه که فرموده اند: راه راست و مستقیم در دنیا، راهی است کوتاه تر از غلو و بلندتر از تقصیر، (صدوق. معانی الاخبار 1/33) ره آورد چنین بینشی راه اعتدال است که شیعیان باید بر آن گام نهند. با این حال چنانچه مراد و مفهوم از غلو به خوبی آشکار نشود، نتیجه آن انکار و باور نداشتن بسیاری از حقایق و آموزه های دینی است. «غلو» آن است که ما برای کسی به جز خداوند استقلال در ذات یا صفات یا افعال قائل شویم. همان گونه که در دعای جوشن کبیر، اسما و صفات فراوانی از خدا ذکر شده و خدا با هزار جلوه در این دعا برون آمده تا دعا کننده او را با هزار دیده تماشا کند، معرفتش به او بیشترشود و خود را بدان صفات متصف گرداند، امام هادی(علیه السلام) نیز در این زیارت، ائمه اطهار را با جلوه های گوناگون معرفی کرده تا زائر، ائمه(علیه السلام) را از دریچه های مختلف تماشا کند، سپس آن را الگو و اسوه خویش قرار دهد و با تأسی به آنها به تعالی و تکامل خود همت گمارد.به بیان دیگر دعای جوشن کبیر، سفره ای است که مهمانان آن با هزار نوع غذای توحیدی پذیرایی می شوند، زیارت جامعه نیز سفره ای است که مهمانان آن با انواع گوناگون غذاهای امام شناسی مورد تکریم قرار می گیرند. بدین ترتیب دعای جوشن کبیر به انسان می فهماند که سراسر نظام هستی را اسمای حسنای الهی اداره می کند. و جای خالی وجود ندارد تا غیر خدای سبحان اداره آن قسمت را برعهده گیرد. از این رو باید چشم طمع نیز از غیر خدا فرو بست و به کسی جز او امیدی نداشت. زیارت جامعه نیز در مقام خلافت الهی و امامت،جایی خالی باقی نمی گذارد تا دیگران آن را پر کنند. پس باید دست آز از دیگران کوتاه کرد و دیده امید به خانه اهل بیت (علیه السلام) دوخت. با وجود معصوم مجالی برای غیر معصوم نخواهد ماند... به یقین هر یک از صفات امام معصوم (علیه السلام) دریچه ای به سرچشمه امام شناسی است... بدین ترتیب دعای جوشن کبیر یک دوره کلاس توحید و خداشناسی است که معارف آن را امین وحی بر رسول اکرم (ص) القا کرده، زیارت جامعه نیز یک دوره امام شناسی است که هادی آل محمد (ص) حضرت امام علی النقی (علیه السلام) به رهپویان مکتب امامت و سالکان طریق ولایت آموخته است. ( ادب فنای مقربان 1/84) با این دیدگاه دیگر مجالی برای توهم «غلو» در زیارت جامعه کبیره باقی نمی ماند، به چند دلیل: 1- این زیارت موافق عقیده شیعیان و مؤمنان است. ( تبریزی. میرزا جواد. صراط النجاة 2/568 سؤال 1759 و ج 3/418 سؤال 1225) 2- در متن زیارت جملاتی آمده است که امکان غلو را نفی می کند. مفاد این جملات این است که امامان شیعه(علیه السلام) در راستای توحید و نشر خداپرستی گام برداشته اند و آنچه از ویژگی ها بهره برده اند از ناحیه خدا بوده است: الف:«الی ا... تدعون و علیه تدلون وبه تومنون و له تسلمون و بامره تعملون و الی سبیله ترشدون و بقوله تحکمون» ب:«السلام علی الدعاة الی ا... و لا دلاء علی مرضاة ا... والتامین فی محبة ا... و المخلصین فی توحید ا... و المظهرین لامرا...» 3- شارحین این زیارت درباره فلسفه تکبیر گفتنهای آغازین زیارت و بیان شهادتین فرموده اند: گفتن شهادتین از مقدمترین درجه های ایمان است . و رمز گفتن تکبیر در هنگام دیدن عظمت و بزرگی ایشان، اقرار به بزرگی خدا، جلال و عظمت پرودرگار است.( شبر، عبدا... مترجم.گلشیخی. عباسعلی. با اختران تابناک ولایت/43) چنانکه مجلسی اول(ره) گفته وجه تکبیر این باشد که اکثر طباع مایلند به غلو ، مبادا از عبارات امثال این زیارت به غلو افتند یا از بزرگی حق سبحانه و تعالی غافل شوند.( مفاتیح الجنان/ 950) از سوی دیگر به نظر می رسد برخی بدون تمرکز در دائره علمیت موضوع، تنها به بهانه پیوندهای سیاسی ویژه خود، به توهم غلو در زیارت جامعه کبیره دامن زده اند، در حالی که پیشتر خود به مواردی اشاره داشته اند که باید بر اساس آنها وی را مروج غلو دانست با این که غلو نیست و حقیقت می باشد. (ر.ک: عبدالکریم سروش. روزنامه شرق Online جمعه 6 آبان 1384) به مواردی از این دیدگاه اشاره می شود: 1- عارفان مسلمان معتقد بودند که پیامبر (ص) ولی اعظم خداوند و انسان کامل است. 2- شیعیان معتقدند که این نوع ولایت از طریق پیامبر (ص) به امام علی (علیه السلام) و فرزندان ایشان انتقال پیدا کرده است. 3- انسان کامل بنابر تئوری عارفان، مظهر همه اسمای الهی است به همین دلیل او را «مظهرجامع الهی» می نامند و برای او رفیع ترین منزلت را در هستی قائلند. 4- انسان کامل، آئینه بزرگی است که بازتابنده همه انوار الهی است و همان کسی است که عارفان معتقدند قوام این عالم به اوست. 5- او بزرگترین خلیفه و نماینده به حق الهی در این عالم است. 6- خداوند در مکان و زمان نیست، حضور خداوند حضور اولیای اوست.



خرید و دانلود تحقیق درباره امام هادی (علیه السلام) و «جامعه»ای ماندگار      جامعه کبیره