لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
دین رابطه آیین انسان وخالق است پس نیازی به ورود در سیاست ندارد
رضا آسیائی
برای اینکه به منزل مقصود برسیم و راه را برای تحقیق باز کنیم در اول باید تعریف دین و تعریف سیاست را که هر دو لغات عربی است بدانیم. این به خاطر این است که یک عده فکر میکنند که دین در اسلام مانند دیگر ادیان و مذاهب غیر اسلامی تعریف شده و همین مطلب ایشان را به گمراهی کشانده است.
معنی دین:
دین نه تنها کلمه عربی است بلکه کلمه قرآنی است. فرهنگ لاروس عربی � فارسی آنرا چنین معنی میکند: آیین، کیش، اسم است برای تمام آنچه که بدان پرستش خدا کرده شود. ملت، مذهب.- فقه: اعتقاد به قلب و اقرار به زبان و عمل به جوارح. _: سیرت. طریقه. روش.- عادت.-: حال.-: کار. پرهیزگاری، خداشناسی، حساب، محاسبه، مُلک، حکمرانی، فرامانروائی، سلطنت، زمامداری، فرماندهی، حکومت، کشور داری، قضا داد رسی، تدبیر پایان کار را نگریستن. کار سازی "یوم الدین" روز حساب.
از معنی فوق به وضاحت معلوم میشود که دین در اسلام معانی مختلف دارد که حکومت داری و کشور داری و داد رسی و حکمرانی را در بر میگیرد نه اینکه مانند دیگر ادیان تنها عقیده به موجودات ماورای طبیعت باشد و در امور زنده گانی انسان ارتباط نداشته باشد. همچنان دین را در ادیان دیگر به زبان انگلیسی Religion مجبورأ ترجمه کرده اند چون در زبان های غربی کلمه ئی برای دین ندارند. در حالیکه اسلام یک Religion نیست بلکه یک روش زندگی کامل است. خداوند در مورد مکمل بودن اسلام منحیث دین در قرآن مجید چنین می گوید "الیوم اکملت لکم دینکم" یعنی امروز من دین شما را کامل کردم.
همچنان قاموس زبان انگلیسی مذهب را عنعنه و رسم رواج، اعتقاد به موجودات ماورای طبیعت تعریف میکند که به هیچ صورت معنی دین را در اسلام افاده نمی کند. زیرا تعریف دین در اسلام معنی و مفهوم همه جانبه و فراگیر دارد که همه امور زندگی را در بر میگیرد.
سوالی مطرح میشود اینکه آیا در یک دین مکمل میتوان کمبودی یافت؟ وقتیکه قرآن می گوید دین اسلام مکمل است پس چطور امکان دارد که در یک روش زندگی مکمل دین را از سیاست جدا پنداریم؟ وقتیکه ما نظر به آیه صریح قرآن قبول می کنیم که دین اسلام مکمل است پس ما نمی توانیم که به دست خود دین را برای مقاصد شخصی و گروپی و حزبی خود نا مکمل بسازیم و یا از اینکه مردم تحت نام اسلام بی عدالتی کرده اند دین را از سیاست جدا کنیم. و یا اینکه برای منافع شوم قوه های استعماری خدمت کرده باشیم، نام اسلام را نگیریم و داد از دیموکراسی زنیم در حالیکه در یک کشور مسلمان که زیاد تر از 99 در صد مسلمان باشد، باید عدالت اسلامی بر قرار شود.
تعریف سیاست:
سیاست که کلمه عربی یعنی السیاسیه است و تعریف آن بهبود بخشیدن به وضع مردم با رهنمائی کردن شان به آنچه مصلحت آنان است. اداره کردن امور مردم و حکومت کردن بر مردم می باشد.
می بینیم که سیاست هم در فرهنگ اسلام موقیعت خاص دارد که رهنمائی مردم است، پس دین و سیاست در فرهنگ اسلام نه تنها شامل است بلکه معنی بسیار ارزنده یعنی اداره امور و اصلاح مردم از طریق حکمرانی می باشد. هیچ عالم دین، جامعه شناس، بشر شناس مسلمان و غیر مسلمان و مستشرق در جهان نیست که ادعا کند که در اسلام دین از سیاست جداست. همه متفق علیه به همین نظر هستند که در اسلام دین از سیاست جدا نیست و اگر کسی چنین ادعا کند، واضحأ اسلام را ندانسته است و بهتر است قبل ازینکه نتیجه گیری کند باید مطالعات خود را توسعه دهد.
رابطه دین اسلام با سیاست از نگاه قران کریم:
در تعریف سیاست دیدیم که "بهبود بخشیدن به وضع مردم با رهنمائی کردن شان به آنچه مصلحت آنان است" مطرح شده است. از نگاه جامعه شناسی سیاسی زمانیکه چهار پدیده اجتماعی یعنی مبارزه برای یک هدف، تطبیق قانون، میانجی گری میان مردم و تحکیم عدالت یعنی قضاء در یک نظام مطرح شود، آن نظام مستقیمأ شامل محور سیاسی میشود. درین مقطع قرآن چهار پدیده اساسی را برای این رابطه مشرح کرده است. اول جهاد، دوم حکم به رهبری مردمی. سوم نشر و پخش عدالت و چهارم پدیده ملت که مراد از آن در اسلام همانا امت اسلامی می باشد.
اول جهاد:
جهاد در عرصه معنوی همانا تزکیه نفس و خود را اصلاح کردن است که یک مسلمان هر روز در جهد باشد تا از خود یک مسلمان راستین بسازد که این را جهاد اکبر گویند. در عرصه سیاسی جهاد عبارت است از آزاد ساختن انسان از هرگونه اسارت مانند بردگی، استعمار، شخصیت پرستی، ماده پرستی (ماتریالیزم)، قوم پرستی، زور گوئی یعنی دیکتاتوری، انارشیزم یعنی حالت سیاسی که قانون حکمفرما نیست و اجتماع در حالت بی قانونی به سر می برد، رهائی از اسارت فکری مانند شرک و کفر، موهومات، خرافات و هر گونه قید و بست که انسان را از راه تمدن، پیشرفت، تعالی پسمان سازد مانند ایجاد آزادی فکری، تساوی حقوق بین افراد جامعه، آزادی کلام و بیان، و آزادی سیر و سیاحت محروم سازد.
پس جهاد در اساس حرکتی است به سوی آزاد ساختن انسان تا از هرگونه قید و بست رهائی یابد. تنها در حالت آزادی است که انسان قادر میشود تا خدا را بشناسد و این از فکر آزاد سرچشمه میگیرد تا به خدا بپیوندد. قرآن مجید بار بار از تعقل یاد کرده و انسان را وا گماشته تا از تعقل کار گیرد و می گوید و "افلا تعقلون." یعنی آیا نمی اندیشید. کلمه "تعقلون" در بیست و چهار موضع قرآن پاک تذکر یافته است. انسان، به گفته امام شافعی آزاد خلق شده و باید آزاد زندگی کند[2]. در اسلام این آزادی را خالق انسان به انسان رحمت کرده است و هیچ کس نمی تواند آنرا از انسان بگیرد. از دید اسلام چون خداوند انسان را خلق کرده و بالاخره رجوع انسان بهخدا است، پس انسان تنها نزد خدا مسئول است و بس. وقتیکه انسان به خدا که همه هستی و نیستی اش در ید قدرت اوست خود را مسئول احساس کرد، مسئولیت خود را به مردم از طریق شناخت و عبادت خدا خود بخود می داند. پس جهاد نه تنها مبارزه در راه خداست بلکه تحکیم حکم خداوند است. جهاد اولین مسئولیت یک مسلمان است. جهاد بیداری یک مسلمان آگاه است. جهاد خود را آزاد ساختن است. از نگاه سیاسی جهاد محور اساسی جامعه سازی است مخصوصأ امروز که یک عده مسلمانان نام نهاد و سیکولر یعنی آنان که دین را تنها یک عقیده مذهبی و اخلاقی میدانند در خدمت استعمار نو در کشور های اسلامی قرار گرفته اند که نتیجه آن جز از بربادی تا حال چیزی نبوده است. جهاد بر هر مسلمان آگاه فرض است تا از حقوق اسلامی خود از طریق قلم، گفتار، و مبارزات سرتاسری سالم یعنی بدون دهشت افگینی دفاع کند. خداوند در مورد جهاد مکرر حکم کرده که ما دو آیت آن را از قرآن مجید نقل قول میکنیم. در آیه 72 سوره انفال میخوانیم که "کسانی که ایمان آورده اند و هجرت کرده اند و در راه خدا به مال شان و جانشان جهاد کرده اند" و متعاقب آن در همین سوره آیه 73 میخوانیم که "و کافران دوستان همدیگرند؛ اگر به این {سفارش} عمل نکنید، در زمین فتنه وفسادی بزرگ بر پا میشود" درین دو آیه چندین مطلب قابل تذکر است:
اول جهاد برای حصول آزادی فرض است