لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
حکمرانی خوب مفهومی نو در مدیریت دولتی
مهدی صانعی
چکیده
در سالیان اخیر، حکمرانی (حاکمیت) تبدیل به موضوعی داغ در مدیریت بخش دولتی شده است و این بهواسطی نقش مهمی است که حکمرانی در تعیین سلامت اجتماع ایفا می کند. بدین جهت است که دبیر کل سابق سازمان ملل، کوفی عنان ابراز می دارد: حکمرانی خوب، احتمالا" مهمترین عامل در ریشه کن کردن فقر و عامل رشد و توسعه است. در اوایل دهی 1980، کمبود بودجه، انگیزی مهم انجام اصلاحات دولتی در بسیاری از نقاط جهان بود، که این کمبود بودجه ناشی از فشارهای بینالمللی، (مثل بانک جهانی) و یا ناشی از خود دولتهای ملی بود. از آن زمان تاکنون، بسیاری از دولتهای ملی وضعیت بودجهای مناسبتری پیدا کرده اند. هر چند که هنوز نیاز است ارائی خدمات بطور اقتصادی و کارآمد مدیریت شود، با اینحال وجود انگیزی مالی برای انجام اصلاحات مدیریتی، ضعیفتر شده است. در حال حاضر، چالشهای دیگری بروز کرده و انگیزهای برای انجام اصلاحات شده اند. یکی از این چالشها، نحوه ایجاد و شکل دهی حکمرانی خوب است .مقاله حاضر در پی شناسایی چارچوب و مفاهیم مرتبط با حکمرانی است.
مقدمه
از زمان زایش و استقلال رشته مدیریت دولتی از رشته های با پیشینه طولانی تری چون حقوق و علوم سیاسی، نظریات مختلفی جهت نحوه اداره و مدیریت بخش دولتی و فراهم آوردن رفاه بیشتر برای شهروندان از سوی اندیشمندان ارائه شده است که در چارچوب پارادایم های زمان خود، به اظهار نظر و ارائه راه حل پرداخته اند. پارادایم عبارت است از " یک شیوه دیدن جهان" که میان گروهی از اندیشمندان که در یک جامعه علمی بسر می برند، دارای زبان مفهومی یکسانی بوده و نسبت به افراد بیرون از این جامعه که دارای یک حالت سیاسی دفاعی هستند، مشترک است.(وارث،1380). یکی از شناخته شده ترین این پارادایمها ، پارادایم " مدیریت دولتی سنتی (PA)" یا همان Public Administration است که بوروکراسی وبر جزء لاینفک آن بهشمار می آید. این پارادایم یا جریان فکری تا اوایل دهه 1980 ، پارادایم مطرح در حوزه مدیریت بخش دولتی بود. اما با ظاهر شدن ابعاد منفی و نقاط ضعف آن، در همین سالها در کشورهای انگلیس و آمریکا، پارادایم دیگری بهنام مدیریت دولتی نوین، تولد خود را اعلام داشت و "خصوصی سازی و پیمانکاری" را شعار اصلی خود قرار داد. اما وعده و عیدهای این جریان فکری نیز در بسیاری از کشورها حتی در کشورهای مبدع آن، سرابی بیش نبود و بزودی مشخص شدند این پارادایم نیز قادر نیست خیر ورفاه مناسب و عادلانهای برای شهروندان فراهم سازد. پس بشر مجددا در جستجوی پارادایم های دیگری برآمد. ظهور " خدمات عمومی نوین " (New Public Services) و حکمرانی خوب از جمله آنهاست. ( البته اگر بتوان با توجه به تعریف پارادایم، آنها را پارادایم نامید). در ادامه، با توجه به کمتر شناخته بودن مدیریت دولتی نوین، توضیح مختصری درباره آن ارائه می شود و سپس به مبحث اصلی خود یعنی حکمرانی خوب باز خواهیم گشت.
واژی مدیریت دولتی نوین (NPM) اولین بار توسط لوئیس گان و کریستوفر هود در اواسط دهه 1980 مطرح شد. مدیریت دولتی نوین در رکود اقتصادی زاده شد. از آن زمان تاکنون، نقش مدیریت دولتی نوین در بخش دولتی تغییرات چشمگیری یافته است. رویکرد های ناپخته اتخاذ شده به سمت مدیریت دولتی نوین در اواخر دهه 1980و دهه 1990، که بر خصوصی سازی، بازارهای داخلی، مناقصه رقابتی، شاخصهای عملکردی در سطح سازمان و تشویق عملکرد تأ کید داشتند، خصوصا" در کشورهایی که این رویکردها را خیلی مشتاقانه و مصرانه استفاده میکردند- نظیر انگلستان و نیوزلند - بزودی از جریان اصلی خود خارج شدند. با اینحال مدیریت دولتی نوین ، موفقیتهای چندی را در برخی کشورهای انگلوساکسون بدست آورد. در حال حاضر در بخشهای مختلف جهان اشکال مختلفی از مدیریت عملکرد، اقتصادهای ترکیبی و ساختارهای غیرمتمرکز مدیریتی دیده می شود و سبب بهبود تشکیلات دولت و سیستم های ارائه خدمات دولتی در این دسته از کشورها شده است. با اینحال در همان زمان، نگرانی جدیدی درباری حکمرانی در جهان غرب شکل گرفت. در بخش خصوصی، این نگرانی برخاسته از تاراج محیط، فساد، سوء استفاده از قدرت انحصاری و حقوق های بالای پرداختی به مدیران اجرایی و اعضای هیئت مدیره و در بخش دولتی، این نگرانی برخاسته از شناسایی و کشف فساد و فعالیتهای غیراخلاقی بود. در واقع، دولتها به این واقعیت تلخ آگاهی یافتند که آنها در معرض از دست دادن همان اندک مشروعیت باقی مانده خود هستند، زیرا شهروندان، بطور چشمگیری اعتماد خود را نسبت به دولت در مفهوم عام و مقامات دولتی در مفهوم خاص از دست داده بودند.
تعریف حکمرانی
حکمرانی را میتوان "نفوذ هدایت شده در فرایند های اجتماعی" تعریف کرد که مکانیسم های مختلفی در آن درگیر هستند، برخی از این مکانیسم ها بسیار پیچیده اند و فقط از بازیگران بخش دولتی سرچشمه نمی گیرند. پس جای تعجب نیست که واژی حکمرانی تبدیل به یک شعار در سالیان اخیر شده و در محیط های مختلفی مورد استفاده قرار گرفته است.
ارائه تعریفی از حکمرانی، چالشی، ظریف و پیچیده است. بهنظر می رسد اگر بخواهیم با مفهوم حکمرانی بخوبی آشنا شویم باید بفهمیم که حکمرانی، چیست. حکمرانی مشابه دولت نیست.
حکمرانی موضوعی است درباری نحوی تعامل دولتها و سایر سازمانهای اجتماعی با یکدیگر، نحوی ارتباط اینها با شهروندان و نحوی اتخاذ تصمیمات در جهانی پیچیده. حکمرانی فرایندی است که از آن طریق جوامع یا سازمانها تصمیمات مهم خود را اتخاذ و مشخص می کنند چه کسانی در این فرایند درگیر شوند و چگونه وظیفه خود را به انجام برسانند. سیستم حکمرانی، چارچوبی است که فرایند متکی بر آن است. بدین معنی که مجموعه ای از توافقات، رویه ها، قرارداد ها و سیاستها مشخص میکنند که قدرت در دست چه کسی باشد، تصمیمات چگونه اتخاذ کردند و وظایف چگونه انجام و ادا میشود.
مفهوم حکمرانی را می توان در سطوح مختلفی چون سطح جهانی، ملی، سازمانی و جوامع محلی مورد استفاده قرار داد. چهار بخش اصلی جامعه که می توانند هر یک به نوبه خود در انجام امور انجام وظیفه کنند، عبارتند از: کسب و کار، مؤسسات جامعه مدنی(شامل سازمانهای داوطلب و بخش غیر انتفاعی)، دولت و رسانه.
این بخشها با یکدیگر تداخل دارند. اندازی هر یک از این بخشها ممکن است در کشورهای مختلف، متفاوت باشد. مثلا" در کشوری ممکن است بخش نظامی و یا یک حزب سیاسی، بخش اعظم فضا را اشغال کرده باشد. در این شرایط نقش دولت کم رنگتر خواهد بود. در بسیاری از کشورها، قدرت در سطح مرزهای این بخشها توزیع میشود. در بعضی کشورها اندازی بخش خصوصی در حال گسترش بوده و برخی از وظایف دولت به کسب و کارهای خصوصی سپرده شده است.
بسیاری از صاحبنظران حکمرانی معتقدند که این واژه مرتبط با اتخاذ تصمیماتی درباری جهت و هدایت است. یکی از تعارف ارائه شده در خصوص حکمرانی آنرا بدین صورت تعریف میکند: حکمرانی، هنر هدایت جوامع و سازمانهاست. اینکه واژی هدایت کردن واژی مناسبی هست یا نه، پاسخ مناسبی وجود ندارد. اما این نکته مشخص است که حکمرانی شامل تعاملات بین ساختارها، فرایند ها و سنتهایی می شود که نحوی اعمال قدرت، نحوی اتخاذ تصمیمات و نحوی اظهار نظر شهروندان و سایر ذی نفعان را مشخص می کند. اساسا" حکمرانی درباری قدرت، روابط و پاسخگویی است؛ چه کسی صاحب نفوذ است، چه کسی تصمیم می گیرد و تصمیم گیران چگونه پاسخگو باقی می مانند.
لوئیس فرچه دیدگاهی درباری حکمرانی دولتی ارائه کرده و معتقد است که حکمرانی فرایندی است که از آن طریق مؤسسات، کسب و کارها و گروههای شهروندی، علائق خود را بیان میکنند، درباره حقوق و تعهدات خود را اعمال نظر کرده و تفاوتهای خود را تعدیل می کنند.
یکی دیگر از تعاریف حکمرانی عبارت است از: وضع فرایندها، ساختارها و مقررات رسمی و غیررسمی که به تعریف روشهایی می پردازند که بدان وسیله افراد و سازمانها می توانند بر تصمیماتی که بر رفاه و کیفیت زندگی آنها تأ ثیر می گذارند، اعمال قدرت کنند.
همانگونه که از این تعریف بر می آید، حکمرانی خوب، به چیزی بیشتر از دولت خوب نیازمند است. سایر بازیگران نیز نظیر کسب و کارها و رسانه، در بهبود و کیفیت زندگی و رفاه کلی گروههای مختلف ذی نفعان تأثیرگذارند. در واقع، حکمرانی بطور کلی شامل شش گروه از ذی نفعان میشود که عبارتند از: شهروندان، سازمانهای داوطلب، کسب و کار، رسانه، سطوح بالاتر دولت و پارلمان بعلاوه سطوح بین المللی و مقامات دولتی.
حکمرانی متوجه نحوی اعمال قدرت بین بخشهای مختلف جامعه با منافع مختلف است، بهگونه ای که آزادیهای مرسوم فراهم شود، تجارت رونق گیرد و فرهنگ و هنرهای مختلف امکان رشد پیدا کنند. پس، حکمرانی به
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 52
مهندسی ارزش ( با مفهومی نزدیک به مدیریت ارزش و تجزیه و تحلیل ارزش ) رویکردی گروهی، سیستماتیک، کارکردگرا و دارای کاربردی حرفه ای است که برای ارزیابی و بهبود ارزش در یک محصول، طراحی یک وسیله، طراحی سیستم، اجرای پروژه های صنعتی و عمرانی و دیگر خدمات به کار گرفته می شود.
مهندسی ارزش متدولوژی قدرتمندی است برای حل مسائل، کاهش هزینه ها و به طور همزمان، بهبود عملکرد و کیفیت. با شناسایی و ارتقای شاخصهای ارزش، مهندسی ارزش، رضایت مشتری را افزایش می دهد و به ارزش سرمایه گذاری می افزاید. این متدولوژی را که از راهبردهای موفق بلندمدت و تجاری است، می توان در تمام بخشهای تجاری یا اقتصادی، نظیر صنایع، دولت، ساخت و ساز و خدمات به کار گرفت.
مهندسی و مدیریت ارزش که از سال 1947 توسط " لاری مایلز" در ایالت متحده آغاز به گسترش کرد، امروزه در کشورهای پیشرفته صنعتی جهان کاربردی وسیع و دستاوردهایی بی نظیر داشته است. بررسی اسناد و مدارک موجود و مرور اطلاعات موجود انجمن مهندسان ارزش آمریکا ( SAVE : Society Of American Value Engineering ) گواه آن است که انجام مهندسی ارزش روی پروژه ها، تا چندین صد میلیون دلار صرفه جویی دربرداشته است. در سطح ملی نیز، با مراجعه به پروژه های تعریف شده ای که مهندسی ارزش در آنها مدنظر بوده است، می توان تغییرات و بهبود همزمان عملکرد و کیفیت و کاهش هزینه را شاهد بود.
از این رو امروزه با پی بردن دولتمردان و دست اندرکاران پروژه های صنعتی و عمرانی، قوانین و مقرراتی مبنی بر ضرورت و همه گیرشدن به کارگیری مهندسی ارزش در پروژه ها وضع شده است.
مفاهیم مهندسی ارزش
چکیده : تجارت جهانی شرکتها را به طور فزاینده ای به سمت بازار رقابتی کشانده است. از همین روست که استفاده از روش تحلیل ارزش و مهندسی ارزش ضرورت بیشتری پیدا کرده است. در طی سالهای اخیر، روش تحلیل ارزش قابلیت و امتیازهای خود را به اثبات رسانده است. این روش یک ابزار قوی است که کاربرد آن نتایج مثبتی را به همراه دارد. روشی که دیدگاه های تثبیت شده و فعلی را به چالش می طلبد و غالباً به عنوان یک روش نقاد از عملکردهای معمول مدیریتی شناخته می شود.
به طور کلی مهندسی ارزش یک تلاش منسجم در جهت تحلیل کارکرد سیستمها، تجهیزات، تأسیسات، نگهداری و تعمیرات، تعویض تسهیلات و مراحل اجرایی تدارکات به منظور دست یابی به کارکردهای پیش بینی شده با کمترین هزینة کلی می باشد.
مقدمه و تاریخچه :
تمامی مدیران خواهان سازمانی پویا و انعطاف پذیر هستند تا بتوانند در نوآوری چنان پیشرفته باشند که کالا یا خدماتشان همواره بهترین کیفیت و تازگی را داشته باشد. شرکتهای امروزی توسط سه نیروی مشتریان، رقبا و دگرگونی ها به مسیری غیرقابل پیش بینی هدایت می شوند. امروزه مشتریانی هستند که خواسته های خود را به شرکتها تحمیل می کنند و همواره به دنبال کیفیت بالاتر هستند و لذا در جریان رقابت، شرکتی که کیفیت بالاتر و خدمات بیشتری را در ازای هزینة کمتر ارائه کند، می تواند رقیبان خود را از صحنه خارج نماید. سومین نیروی کارساز، دگرگونی هایی است که بر شرکت ها اعمال می شود.
با جهانی شدن اقتصاد، شرکتها با رقبای بیشتری مواجه می شوند. به نظر می رسد تنها راه برای بقا، رشد و دستیابی به سود بیشتر، توجه جدی به مقولة کاهش هزینه است.
روش مهندسی ارزش این امکان را به وجود می آورد که به هر دو هدف مهم کم کردن هزینه ها و بهبود کیفیت خدمات در یک زمان، بتوان دست یافت و این روش، راه حل مناسبی برای کم کردن هزینه ها بدون خدشه بر کارایی یا کیفیت خدمات ارائه می نماید.
رویکرد مهندسی ارزش، رویکردی متعهدانه و سیتماتیکدر جهت تحلیل فعالیتها برای دست یابی به ارزش بهینه به ازای هر واحد هزینة صرف شده است. در یک بازار تجارت رقابتی، موفقیت یک واحد اقتصادی در گرو ارائة بهترین ارزش به ازای قیمت مورد نظر مصرف کننده است.این بهترین ارزش، از طریق ملاحظات عملکرد و هزینه به دست می آید. تجربه نشان داده است که به ازای هر واحد پولی که صرف تحقیقات مهندسی ارزش می شود، بین 15 تا 20 و در بعضی موارد، بیش از ده ها و صدها برابر بازگشت سرمایه وجود دارد.
مطالعه در مورد مهندسی ارزش، در زمان جنگ جهانی دوم، بر اثر کمبود مواد اولیه آغاز شد. لاورنس دی مایلز، در شرکت جنرال الکتریک، برای اولین بار به دنبال روشی گشت تا بدون صدمه زدن به کیفیت و کارایی، مواد را جایگزین یکدیگر سازد. مایلز روشی را پیشنهاد کرد که در آن، تیمهای متشکل از افراد با تجربه، وظایف و کارکرد محصولات شرکت را آزمایش می کردند. این تیمهای سازمان یافته از طریق تکنیکهای خلاق، تغییراتی در محصول ایجاد نمودند تا بدون تأثیر بر خدمات، بازده را افزایش دهد. این روش مایلز، تحلیل ارزش نامگذاری شد. سازمان دفاع آمریکا به سودمندی این روش در به کارگیری منابع پی برد و این روش را به نام جدید " مهندسی ارزش " ارتقا داده، در بخشهای مختلف تجارت و صنعت به کار گرفت. مهندسی ارزش به طراحی فرآیند قبل از عمل اطلاق می شود، در حالی که آنالیز ارزش در مورد محصول یا بعد از تولید به کار
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
به نام خدا
طراحی مفهومی سیستم ها
نگارش:
علیرضامقدسی
(مدرس نمونه دانشگاه های جامع علمی کاربردی کشور در سال 1386)
مقدمه
طراحی مفهومی سیستم را که گاهی «بررسی امکان پذیری» ، «طراحی خام» و «طراحی کلان» نیز نامیده می شود فرایندی است که طی آن امکان سنجی نیل به هدف های سیستم، ترسیم تصویر سیستم و نشان دادن اینکه سیستم در یک سطح کلی چگونه کار خواهد کرد ، امکان می پذیرند. خروجی این فعالیت مجموعه ای از مستنداتی است که مبنای طراحی تفصیلی سیستم را تشکیل می دهند.(صادقی، 1378، ص 149).
از آنجا که طراحی مفهومی، تعیین کننده چهارچوب و مسیر اجرای پروژه ی طراحی و ایجاد سیستم است مشارکت فعال مدیریت در آن حیاتی است، بنابراین نباید طراحی مفهومی سیستم را به کارشناسان کامپیوتر واگذار کرد.(رضائیان، 1384، ص 297)
اقدامات اساسی که در طول طراحی مفهومی سیستم انجام می گیرند به شرح زیر هستند:
تعریف مسائل به صورت تفصیلی تر
شفاف سازی هدف های مدیریت جهت تعیین هدف های سیستم جدید.
تعیین محدودیت های سیستم جدید
مشخص نمودن منابع و نیازهای اطلاعاتی
طراحی طرح های مفهومی و انتخاب یکی از آنها
مستند سازی طراحی مفهومی سیستم (صادقی، 1378، ص 149)
تعریف مسائل
بی شک هر کسب و کار پویا با مسائل و مشکلاتی مواجه می شود. آنچه که معمولاً به آن توجه نمی شود، ارائه تعارف واضحی از مسائل موجود، و تعیین یک سیستم مرجع برای حل آنهاست؛ بنابراین، مدیریت باید در اولین گام طراحی سیستم، به تعریف و تنظیم مسائل اقدام کند که باید حل شوند. البته مقصود فقط حل مسائل جاری نیست، بلکه طراحی سیستم باید با برنامه ریزی دراز مدت سازمان مرتبط باشد.
اجرای برنامه های دراز مدت به توانایی های سیستم بستگی دارد. در واقع، مفاهیم طراحی سیستم باید با علایق مرجعاتی آتی سازمان همسو باشد. برنامه تفصیلی، تشریح کنندۀ نحوۀ دستیابی به علایق مراجعاتی یا وضعیت مطلوب آینده سازمان، از نظر تصمیم گیرندگان اصلی است. برای طراحی مفهومی، باید علایق مراجعاتیِ بالقوه و بدیل سازمان را برای یک الی پنج سال آینده ، مد نظر قرار داد. اگر بتوان برای هر یک از چند طرح مفهومی موجود، چند برنامۀ دراز مدت بدیل در نظر گرفت، می توان فرصت و توانایی انتخابِ بهترین ترکیب را افزایش داد و مفاهیم سیستم را با هم منطبق کرد.
موارد ذیل به منزلۀ برخی از اطلاعات اساسی مورد نیاز مدیریت (که باید مد نظر طراحان سیستم قرار گیرند)، فهرست شده اند:
فروش (بر حسب میزان و واحد پول)؛
محصولات (میزان فروش و سهم بازار هر محصول)؛
مشتریان (تعداد و نشانی آنها)؛
کارگاه ها (محل و اندازه هر یک)؛
انبارها (محل و اندازه هریک)؛
تعداد کارکنان ؛
هیأت اجرایی اصلی (مشخصات هر یک) ؛
تعداد مسئوولان اجرایی (سطح میانی)؛
واسطه ها (تعداد و نشانی هر یک) ؛
سرمایه در گردش وموجودی نقدی ؛
رقبا (مشخصات و سهم هر یک در بازار)؛
توانایی های کامپیوتری و مکان آنها ؛
شبکه ارتباطیِ داخل سازمان؛
- عوامل محیطی ( مانند شرایط کلی کسب و کار ، عوامل اقتصادی، سیاسی ، قانونی ، و اجتماعی)
هنگام جمع آوری این اطلاعات؛ باید مسائل مترتب بر دستیابی به یک «علاقه مراجعاتی ویژه» را نیز در نظر گرفت ؛ پس از تعریف مسائل نیز باید اهداف کوتاه مدتِ سیستم هایی را که برای حل این مسائل به کار می آیند، معین کرد.
تعیین اهداف کوتاه مدت سیستم
با وجود شناخته شده بودن اهداف کوتاه مدتِ فعالیت های عملیاتی سازمان، بیان اهداف کوتاه مدت برای سیستم هایی که در نواحی وظیفه ای خود، به طور مستمر فعالیتی تکراری را انجام می دهند، بسیار دشوار است.
معمولاً کارشناسان کامپیوتر ، به طور تکراری، موضوعاتی مانند ساختار پرونده و فنون بازیابی را بررسی می کنند؛ بنابراین اهداف کوتاه مدت یک خرده سیستم کامپیوتری ، فقط بر حسب ورودی های آن از سیستم بزرگتر تغییر می کند. مدیران موظفند اهداف کوتاه مدت سیستم را بر حسب نیازهای اطلاعاتی واقعی تعریف کنند، نه بر حسب مجموعۀ وسیعتری از اطلاعات درخواست شده ای که ارتباطی با هدف کوتاه مدت ندارند.
ارزش سیستم ها به منافع آنها برای مصرف کنندگانشان بستگی دارد، نه به کارآیی صرف در داد ستدها؛ برای مثال، در برخی از سازمان های دولتی، هدف از طراحی سیستم های اطلاعاتی، خودکارسازی نحوۀ تهیه صدها گزارش، بدون توجه به نیاز مدیران، بوده است. چنین تأکیدی بر «خودکارسازی نحوه ارائه مدارک یا پردازش اطلاعات» بدون توجه به میزان وظایف مدیریت و تنوع موضوعات هر گزارش(نظیر آموزش، روابط کارکنان، ایمنی، استخدام و سازماندهی)، علت وجودی سازمان عملیاتی را از نظر دور می دارد. بنابراین، تعیین اهداف کوتاه مدت برای سیستم عملیاتی –که از سیستم اطلاعاتی کمک می گیرد-آسانتر نیست. خطاهای معمول در بیان اهداف کوتاه مدت ، شامل مواردی نظیر تأکید بر موارد واضح یا توضیح واضحات، و بیان اهداف با واژه هایی مبهم نظیر «کاهش هزینه ها»، «بهبود کارایی»، «نگهداری سابقه دقیق هر فعالیت» ، «کار کردن بر حسب جدول زمانبندی تولید» است.
بیان دقیق هدف ضرورت دارد، هرچند کار مشکلی است. اهداف سیستم باید بر حسب موارد ذیل تعیین شوند:
اهداف بخش ها ؛ اهداف گروه ها ؛ هدف از انجام وظایف ؛ اهداف مدیران کاربر سیستم؛ و ماهیت وظایف سیستم اطلاعاتی. در واقع، اهداف سیستم باید بر حسب نتایج مورد انتظار مدیران (پس از برآورده شدن نیازهای اطلاعاتی آنها ) بیان شوند. برای نیل به تفاهم (میان طراحان و مدیران کاربر) در مورد اهداف ، می توان از جملات تشریحی، شمای عملیاتی، و هر وسیله دیگری که مبین اهداف مورد نظر طراحان سیستم هستند، استفاده کرد.
اهداف سیستم اطلاعاتی مدیریت، باید با اهداف بلند مدت و کوتاه مدت سازمانی هماهنگ باشد. اهداف کوتاه مدت سیستم، معمولاً به منظور برنامه ریزی و کنترل تصمیمات متخذۀ مدیریت-نظیر پایین آوردن هزینه ها، تقویت کنترل عملیاتی، بهبود جریان داده ها، و برآوردن تقاضاهای خارجی و تأمین نیازهای مشتریان-تنظیم می شوند.
هنگام تنظیم اهداف کوتاه مدت سیستم، باید محیطی که سازمان بر پنج الی ده سال آینده در آن فعالیت خواهد کرد، در نظر گرفته شود؛ یعنی طرح امروز ما برای طراحی سیستم، باید مبتنی بر پیش بینی وضعیت محیط آینده باشد
تشخیص محدودیت ها
طبیعت تکراری فراگرد طراحی سیستم، بسهولت قابل درک است. هنگامی که سومین گام در فراگرد طراحی برای تعیین محدودیت ها برداشته می شود، مرور مداوم اهداف کوتاه مدت ضروری خواهد بود؛ به طوری که گاهی این دو مرحله تعیین اهداف کوتاه مدت و تعیین محدودیت ها را در یک مرحله واحد محسوب می کنند. تعیین محدودیت ها به اطمینان از واقعی بودن و قابل اجرا بودن طراحی، کمک می کند. ( رضائیان ، 1384 ، صص 298- 303)
تعیین محدودیت های سیستم جدید
محدودیت هایی که توسط مدیران، کاربران و خود طراح سیستم تعیین می گردند حد آزادی عمل در طراحی سیستم برای نیل به هدف های سیستم را بیان می کنند. این محدودیت ها سبب می گردد که طراحی سیستم شرایطی را که در آن هدف ها تعیین می گردند و مرزهایی را که طراحی را محدود می سازند مد نظر قرار دهد. هنگام در نظر گرفتن محدودیت های سیستم بازنگری مداوم هدف های سیستم ضروری است. در حقیقت دو گام تعیین هدف های سیستم و تعیین محدودیت های سیستم را می توان به صورت گام در نظر گرفت.
گرچه ممکن است محدودیت های سیستم را بازدارنده های منفی در طراحی سیستم پنداشت، ولی با این وجود دارای فایده ای نیز هست. نباید تمایل به طراحی سیستم های پیچیده ای که از حقیقت فاصله دارد، داشت و نباید قول هایی داد که نتوان به آن عمل نمود. تشخیص مسئله یا تعیین هدف ممکن است روشن باشند ولی حد مسئله همیشه آسان نیست. وانگهی، طراحی که فکر می کند سیستمش می تواند سازمان را
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 14 صفحه
قسمتی از متن .doc :
به نام خدا
طراحی مفهومی سیستم ها
نگارش:
علیرضامقدسی
(مدرس نمونه دانشگاه های جامع علمی کاربردی کشور در سال 1386)
مقدمه
طراحی مفهومی سیستم را که گاهی «بررسی امکان پذیری» ، «طراحی خام» و «طراحی کلان» نیز نامیده می شود فرایندی است که طی آن امکان سنجی نیل به هدف های سیستم، ترسیم تصویر سیستم و نشان دادن اینکه سیستم در یک سطح کلی چگونه کار خواهد کرد ، امکان می پذیرند. خروجی این فعالیت مجموعه ای از مستنداتی است که مبنای طراحی تفصیلی سیستم را تشکیل می دهند.(صادقی، 1378، ص 149).
از آنجا که طراحی مفهومی، تعیین کننده چهارچوب و مسیر اجرای پروژه ی طراحی و ایجاد سیستم است مشارکت فعال مدیریت در آن حیاتی است، بنابراین نباید طراحی مفهومی سیستم را به کارشناسان کامپیوتر واگذار کرد.(رضائیان، 1384، ص 297)
اقدامات اساسی که در طول طراحی مفهومی سیستم انجام می گیرند به شرح زیر هستند:
تعریف مسائل به صورت تفصیلی تر
شفاف سازی هدف های مدیریت جهت تعیین هدف های سیستم جدید.
تعیین محدودیت های سیستم جدید
مشخص نمودن منابع و نیازهای اطلاعاتی
طراحی طرح های مفهومی و انتخاب یکی از آنها
مستند سازی طراحی مفهومی سیستم (صادقی، 1378، ص 149)
تعریف مسائل
بی شک هر کسب و کار پویا با مسائل و مشکلاتی مواجه می شود. آنچه که معمولاً به آن توجه نمی شود، ارائه تعارف واضحی از مسائل موجود، و تعیین یک سیستم مرجع برای حل آنهاست؛ بنابراین، مدیریت باید در اولین گام طراحی سیستم، به تعریف و تنظیم مسائل اقدام کند که باید حل شوند. البته مقصود فقط حل مسائل جاری نیست، بلکه طراحی سیستم باید با برنامه ریزی دراز مدت سازمان مرتبط باشد.
اجرای برنامه های دراز مدت به توانایی های سیستم بستگی دارد. در واقع، مفاهیم طراحی سیستم باید با علایق مرجعاتی آتی سازمان همسو باشد. برنامه تفصیلی، تشریح کنندۀ نحوۀ دستیابی به علایق مراجعاتی یا وضعیت مطلوب آینده سازمان، از نظر تصمیم گیرندگان اصلی است. برای طراحی مفهومی، باید علایق مراجعاتیِ بالقوه و بدیل سازمان را برای یک الی پنج سال آینده ، مد نظر قرار داد. اگر بتوان برای هر یک از چند طرح مفهومی موجود، چند برنامۀ دراز مدت بدیل در نظر گرفت، می توان فرصت و توانایی انتخابِ بهترین ترکیب را افزایش داد و مفاهیم سیستم را با هم منطبق کرد.
موارد ذیل به منزلۀ برخی از اطلاعات اساسی مورد نیاز مدیریت (که باید مد نظر طراحان سیستم قرار گیرند)، فهرست شده اند:
فروش (بر حسب میزان و واحد پول)؛
محصولات (میزان فروش و سهم بازار هر محصول)؛
مشتریان (تعداد و نشانی آنها)؛
کارگاه ها (محل و اندازه هر یک)؛
انبارها (محل و اندازه هریک)؛
تعداد کارکنان ؛
هیأت اجرایی اصلی (مشخصات هر یک) ؛
تعداد مسئوولان اجرایی (سطح میانی)؛
واسطه ها (تعداد و نشانی هر یک) ؛
سرمایه در گردش وموجودی نقدی ؛
رقبا (مشخصات و سهم هر یک در بازار)؛
توانایی های کامپیوتری و مکان آنها ؛
شبکه ارتباطیِ داخل سازمان؛
- عوامل محیطی ( مانند شرایط کلی کسب و کار ، عوامل اقتصادی، سیاسی ، قانونی ، و اجتماعی)
هنگام جمع آوری این اطلاعات؛ باید مسائل مترتب بر دستیابی به یک «علاقه مراجعاتی ویژه» را نیز در نظر گرفت ؛ پس از تعریف مسائل نیز باید اهداف کوتاه مدتِ سیستم هایی را که برای حل این مسائل به کار می آیند، معین کرد.
تعیین اهداف کوتاه مدت سیستم
با وجود شناخته شده بودن اهداف کوتاه مدتِ فعالیت های عملیاتی سازمان، بیان اهداف کوتاه مدت برای سیستم هایی که در نواحی وظیفه ای خود، به طور مستمر فعالیتی تکراری را انجام می دهند، بسیار دشوار است.
معمولاً کارشناسان کامپیوتر ، به طور تکراری، موضوعاتی مانند ساختار پرونده و فنون بازیابی را بررسی می کنند؛ بنابراین اهداف کوتاه مدت یک خرده سیستم کامپیوتری ، فقط بر حسب ورودی های آن از سیستم بزرگتر تغییر می کند. مدیران موظفند اهداف کوتاه مدت سیستم را بر حسب نیازهای اطلاعاتی واقعی تعریف کنند، نه بر حسب مجموعۀ وسیعتری از اطلاعات درخواست شده ای که ارتباطی با هدف کوتاه مدت ندارند.
ارزش سیستم ها به منافع آنها برای مصرف کنندگانشان بستگی دارد، نه به کارآیی صرف در داد ستدها؛ برای مثال، در برخی از سازمان های دولتی، هدف از طراحی سیستم های اطلاعاتی، خودکارسازی نحوۀ تهیه صدها گزارش، بدون توجه به نیاز مدیران، بوده است. چنین تأکیدی بر «خودکارسازی نحوه ارائه مدارک یا پردازش اطلاعات» بدون توجه به میزان وظایف مدیریت و تنوع موضوعات هر گزارش(نظیر آموزش، روابط کارکنان، ایمنی، استخدام و سازماندهی)، علت وجودی سازمان عملیاتی را از نظر دور می دارد. بنابراین، تعیین اهداف کوتاه مدت برای سیستم عملیاتی –که از سیستم اطلاعاتی کمک می گیرد-آسانتر نیست. خطاهای معمول در بیان اهداف کوتاه مدت ، شامل مواردی نظیر تأکید بر موارد واضح یا توضیح واضحات، و بیان اهداف با واژه هایی مبهم نظیر «کاهش هزینه ها»، «بهبود کارایی»، «نگهداری سابقه دقیق هر فعالیت» ، «کار کردن بر حسب جدول زمانبندی تولید» است.
بیان دقیق هدف ضرورت دارد، هرچند کار مشکلی است. اهداف سیستم باید بر حسب موارد ذیل تعیین شوند:
اهداف بخش ها ؛ اهداف گروه ها ؛ هدف از انجام وظایف ؛ اهداف مدیران کاربر سیستم؛ و ماهیت وظایف سیستم اطلاعاتی. در واقع، اهداف سیستم باید بر حسب نتایج مورد انتظار مدیران (پس از برآورده شدن نیازهای اطلاعاتی آنها ) بیان شوند. برای نیل به تفاهم (میان طراحان و مدیران کاربر) در مورد اهداف ، می توان از جملات تشریحی، شمای عملیاتی، و هر وسیله دیگری که مبین اهداف مورد نظر طراحان سیستم هستند، استفاده کرد.
اهداف سیستم اطلاعاتی مدیریت، باید با اهداف بلند مدت و کوتاه مدت سازمانی هماهنگ باشد. اهداف کوتاه مدت سیستم، معمولاً به منظور برنامه ریزی و کنترل تصمیمات متخذۀ مدیریت-نظیر پایین آوردن هزینه ها، تقویت کنترل عملیاتی، بهبود جریان داده ها، و برآوردن تقاضاهای خارجی و تأمین نیازهای مشتریان-تنظیم می شوند.
هنگام تنظیم اهداف کوتاه مدت سیستم، باید محیطی که سازمان بر پنج الی ده سال آینده در آن فعالیت خواهد کرد، در نظر گرفته شود؛ یعنی طرح امروز ما برای طراحی سیستم، باید مبتنی بر پیش بینی وضعیت محیط آینده باشد
تشخیص محدودیت ها
طبیعت تکراری فراگرد طراحی سیستم، بسهولت قابل درک است. هنگامی که سومین گام در فراگرد طراحی برای تعیین محدودیت ها برداشته می شود، مرور مداوم اهداف کوتاه مدت ضروری خواهد بود؛ به طوری که گاهی این دو مرحله تعیین اهداف کوتاه مدت و تعیین محدودیت ها را در یک مرحله واحد محسوب می کنند. تعیین محدودیت ها به اطمینان از واقعی بودن و قابل اجرا بودن طراحی، کمک می کند. ( رضائیان ، 1384 ، صص 298- 303)
تعیین محدودیت های سیستم جدید
محدودیت هایی که توسط مدیران، کاربران و خود طراح سیستم تعیین می گردند حد آزادی عمل در طراحی سیستم برای نیل به هدف های سیستم را بیان می کنند. این محدودیت ها سبب می گردد که طراحی سیستم شرایطی را که در آن هدف ها تعیین می گردند و مرزهایی را که طراحی را محدود می سازند مد نظر قرار دهد. هنگام در نظر گرفتن محدودیت های سیستم بازنگری مداوم هدف های سیستم ضروری است. در حقیقت دو گام تعیین هدف های سیستم و تعیین محدودیت های سیستم را می توان به صورت گام در نظر گرفت.
گرچه ممکن است محدودیت های سیستم را بازدارنده های منفی در طراحی سیستم پنداشت، ولی با این وجود دارای فایده ای نیز هست. نباید تمایل به طراحی سیستم های پیچیده ای که از حقیقت فاصله دارد، داشت و نباید قول هایی داد که نتوان به آن عمل نمود. تشخیص مسئله یا تعیین هدف ممکن است روشن باشند ولی حد مسئله همیشه آسان نیست. وانگهی، طراحی که فکر می کند سیستمش می تواند سازمان را