لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 43
نقش تحولات اقتصادی بر متغیرهای فرهنگی ،اجتماعی وسیاسی
1-اهمیت اموراقتصادی در فرایند تا ریخی
پروفسور جان کنت گالبریت . John K Gablbaith ) استاد ممتاز دانشگاه هاروارد وبرندة جایزةنوبل در اقتصاد که درک عمیقی از تحولات اقتصادی –اجتماعی وفرهنگی جوامع بشری بویژه جوامع در حال توسعه دارد می گوید:«هیچ چیز ومطلقاًهیچ چیز در حد فقر وبی پولی آزادی انسان را نفی نمی کند .»فقر کشندة حق انتخاب (آزادی )از یک طرف وکشاندن انسان به سوی پیروی از نیروهای غریزی (حیوانی ) برای زتده ماندن از یک طرف وبی اراده کردن وکشاندن انسان به سوی پیروی از نیروهای غریزی (حیوانی ) برای زنده ماندن از طرف دیگر است .
انسان به عنوان کاملترین وبا شعورترین موجود ،دست کم از بیست هزار سال پیش (آغاز عصر کشاورزی )به گونة غریزی وتجربی درک کرده است که کار توأم با برنامه ریزی ومدیریت (سنجش ترکیب امکانات فنی ،زمان وعوامل تولید) می تواند در تامین نیازهای مادی وایجاد آرامش ذهنی (احساس امنیت )او نقش داشته باشد .برای انسان ابتدایی با شرایطی که مالکیت وجود نداشت تامین نیازهای مادی از راه کار وکوشش خو د فرد وسپس فرد وخانواده وبردگان قابل تحصیل بود ولی آرامش ذهنی وامنیت مقوله ای بود که به رابطة انسان با دیگران وواکنش دیگران نسبت به فرد بستگی داشت .متعدد ونامحدود بودن خواسته ونیازهای بشری ،آزادی او در بهره برداری از مواهب طبیعی اولیه ،ونیز تکامل تدریجی درک وشعور انسان از راه تجربه به خطا ،انسان را در راه تولید بیش از مصرف یعنی داشتن پس انداز وبه کاربردن پس انداز برای تولید بیشتر یا به کار گیری پس اندازها برای تامین رفاه (مسکن ،وسایل زندگی ،ابزارهای تولید بهتر)هدایت کرد .
تمدن بشر محصول کار وکوشش وبرنامه ریزی انسانها برای بهتر زیستن ودستیابی به امنیت است .تشکیل خانواده ،سکونت در روستاها وسپس ایجاد شهرها ،احداث مسکن وتأسیسات دفاعی ،ابداع ابزارهای تولیدی ودفاعی ،برقرایری دادوستد ،پاک سازی زمین وایجاد مراکز کشاورزی وتولیدی ،همگی در طول بیش از چهل هزار سال انسانها را از موجوداتی پراکنده وصحراگرد وغار نشین به موجوداتی اجتماعی ساکن روستاها وشهرها ومحتاج مکالمه ،مبادلة افکار ودادوستدکالاهاودارندةامکانات مادی سلطه گری وبرتری جویی تبدیل کرد . پیدایش خط وابزارهای نگارش ،تدوین قوانین واصول رفتار اجتماعی ،ابداع شیوة حکومت وساختار حفظ قدرت ،همه عمری کوتاه کمتر از پنج هزار سال دارد.زندگی اجتماعی وفرهنگی جوامع در اشکال ابتدائی آن در واقع از زمانی آغاز شده است که مسأله تامین معاش فردی وجمعی در سایة رونقکشاورزی،دامداری وصید به کمک پیشرفت های فنی وتکنولوژیک عصر های پارینه سنگی ،آهن ومس ومفرغ وابداعات واختراعاتی مانند اهلی کردن حیوانات ،درست کردن چرخ،بافت الیاف ،کشف نمک ،پخت نان ،انبار کردن وحفظ مواد غذایی برای انسان اولیه حل شد وفکر وذهن تعدادی از انسان ها از قید وبند تامین معاش وامنیت فیزیکی آسوده گردید .
از زمان شناخت خواص فلزات واختراع پول، از یک طرف بخشی از پس انداز انسان ها از کالاها واموال فاسد شدنی وپرحجم به دارایی های باارزش کم حجم ودارای قابلیت انتقال سریع تبدیل شد ودرنتیجه، تلاشهای انسان از مرز محدود تامین نیازهای فوری وضروری غذایی تا بی نهایت گسترش یافت .
با همة تحولات در زندگی اقتصادی واجتماعی به شرطی اعصار وقرون وعلیرغم همة لشکرکشی ها وفتوحات وپیداشدن امپراتوری هاوافراد قدرتمند وثروتمند در طول تاریخ،تنها از زمان وقوع انقلاب صنعتی (1850-1750 )وبه کارگیری قوةبخار بعنوان نیروی محرک واختراع موتور است که زندگی بشر چه از نظر اقتصادی وچه از نظر اجتماعی وسیاسی دچار تحول بنیادی وبرگشت ناپذیر گردیده است .کشف واستخراج نفت واستفاده از آن به جای چوب وذغال سنگ ،استفاده از موتور به نیروی بدنی انسان ،استفاده از آهن وفولاد به جای چوب ،اختراعات واکتشافات وپیشرفت انواع علوم وفنون به کمک ثروتهای تازه گرده آوری شده ،ازیک طرف تولید انبوه محصولات صنعتی وتجارت در مقیاس جهانی را ممکن ساخت واز طرف دیگر با تجمع انسان های بیشمار در شهرها وتمرکز نامحدود انسانها در محیط های صنعتی وتولیدی ،کل روابط اجتماعی وسیاسی وروحی وفکری ورابطة مردم با مراکز قدرت تاریخی مانند مالکان وفئودالها ،اشرافیت وطبقةحاکم وصاحبان نفوذ واقتدار مذهبی دگرگون شد.
دنیای متمدن در آغاز قرن بیستم شاهد هفت تحول بنیادی در زندگی اقتصادی –اجتماعی انسانها بوده است :
1-انتقال ثروت وقدرت مادی از زمین وکشاورزی به صنعت وتجارتوخدمات ؛
2-انتقال قدرت سیاسی از فئودالها ،کلیسا واشرافیت به صاحبان صنایع ،کارخانه ها ومؤسسات تولیدی وخدماتی ؛
3-انتقال رهبری سیاسی –اجتماعی جامعه به تحصیلکردگان ومتخصصان وافراد حرفه ای شامل نوسیندگان ،حقوقدانان ،روزنامه نگاران ،اقتصاددانان ،مهندسان ،بانکداران وسلب تدریجی امتیازات مبتنی بر روابط خانوادگی ووراثت یاوابستگی های طبقاتی خاص ؛
4-پذیرفته شدن اصل آزادی وبرابری انسانها وحرکت به سوی حق رای عمومی صرف نظر ازجنس وثروت ووابستگی های موروثی ونیز شناخت حقوقی طبیعی برابر همه انسانها؛
5-پذیرفته شدن اصل انتخابی بودن مقامات حکومتی ،محدود بودن مدت تصدی آنان واصل پاسخگو ومسئول بودن ولزوم حساب پس دادن منتخبان ؛
6-پذیرفته شدن اصل دموکراتیزه ومردمی شدن حکومتها ومسئولیت آنها در قبال شهروندان به گونةفردی وجمعی ؛
7-پذیرفته شدن اصل تعین وظایف ومسئولیت حکومتها توسط خود مردم یا نمایندگام مردم وتعهد مردم درتامین هزینه ادارة امور عمومی به صو.رت پرداخت انواع مالیات .
همراه بااین تحولات بنیادی وساختاری در زندگی اجتماعی انسانهای متمدن ،تأسیس بانک ها ومؤسسات اعتباری وتبدیل شدن پول از فلز کمیاب وگران قیمت و دارای ارزش ذاتی به کاغذ کم ارزش وفراوان ونیز ایجاد پول های دفتری وحسابداری وتاسیس شرکتهای سهامی ،تحول ضروری اساسی دیگری تحقق یافته است که ضمن دادن قدر ت مادی وفیزیکی نامحدود به دارندگان ابزارهای پولی واعتباری ومدیریتی ،قدرت شهروندان اعم از کارگر وکارمند ودر بسیاری از موارد کسبه وکارکنان وتولیدکنندگان مستقل را سخت محدود کرده وتحت تأثیر قرار داده است .
وقوع جنگ بین الملل اول وبروز بحران اتصادی 33-1929 وجنگ بین المللی دوم نشان داد که نظام اقتصادی وسیاسی ظاهراً آزاد ورقابتی ،هم در
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
تفاوت تبادل فرهنگ با تهاجم فرهنگی
امروزه پیشرفت شتابان دانش، مرز میان ملت ها را درهم شکسته و پدید آمدن سیستم های ارتباطی، جوامع پراکنده انسانی را در یک مجموعه فرهنگی یگانه، جای داده است. به این ترتیب، در اثر ارتباط و نزدیکی روزافزون ملت های گوناگون، انتقال ارزش ها و تاثیر و تأثرهای متقابل فرهنگی، مجموعه ای به نام دهکده جهانی با گستردگی و شتاب باور نکردنی در حال شکل گیری است. پس باید میان دو مقوله تبادل فرهنگی و تهاجم فرهنگی تفاوت گذاشت.
رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیت الله خامنه ای در این زمینه می فرماید:
تهاجم فرهنگی با تبادل فرهنگی متفاوت است. تبادل فرهنگی لازم است و هیچ ملتی ازاین که معارفی را در تمام زمینهها ـ از جمله فرهنگ و مسایلی که عنوان فرهنگ به آن اطلاق می شود ـ از ملت های دیگر بیاموزد، بی نیاز نیست. در همیشه تاریخ همین طور بوده و ملت ها در رفت و آمدهایشان با یکدیگر، آداب، زندگی، خلقیات، علم، لباس پوشیدن، آداب و معاشرت، زبان، معارف و دین را از هم فرا گرفته اند. این مهم ترین مبادله ملت ها با هم بوده که ازتبادل اقتصادی و کالا مهم تر بوده است.
ما ایرانی هستیم؛ باید بگردیم همان چیزی را که متعلق به خود ماست، پیدا کنیم. البته این به این معنا نیست که زیبایی های دیگران را یاد نگیریم. انسان هر چیز خوب و زیبایی را از دیگران می آموزد، ولی خوب است آن را در فرهنگ خودش حل کند و از آن استفاده کند. من یک وقت که پیرامون فرهنگ صحبت می کردم، گفتم: گرفتن فرهنگ دیگران ایرادی ندارد، منتها همان طور که جسم انسان، عنصر خارجی را دو جور
می گیرد، فرهنگ دیگران را هم دو جور می شود گرفت. یک وقت هست که انسان یک غذایی را که ویتامین های گوناگونی در آن هست می خورد، با بزاق دهانش مخلوط می کند و به داخل معده می فرستد. معده انسان آن مواد لازم را که با بدنش مناسب است،می گیرد و مواد زاید آن را دفع می کند. این گرفتن سالم است. یک وقت هم هست که یک نفر را می خوابانند، دست و پایش را هم می بندند و یک آمپولی را که خود او نمی خواهد، در بدنش تزریق می کنند. این یک جور گرفتن مواد بیگانه است که با آن قبلی یکسان نیست. حالا اگر آن کسی که به بدن تزریق می کند. یک طبیب دلسور و علاقه مندی بود، می گوییم روی چشم، ولی اگر دشمن بود، تکلیف چیست؟
الان ما داریم فرهنگ بیگانه را متاسفانه این طور، مصرف می کنیم؛ یعنی یک چیزی را همین طور به بدن ما وصل کرده اند و تزریق می کنند؛ ما هم هیچ عکس العملی انجام نمی دهیم. آن وقت همین که گفته می شود تهاجم فرهنگی، یک عده ای خیال می کنند طرف قضیه آن ها هستند. حال این که تهاجم فرهنگی از طرف غرب و از طرف دشمن است و ما باید بیدار باشیم.
به دشمن که نمی شود گفت آقا دشمنی نکن! طبیعت دشمن، دشمنی است. من و شما باید بیدار باشیم و نگذاریم دشمنی کند. بله، ما اگر در معلومات غرب چیز مناسبی را یافتیم. مثل یک انسان سالمی که می نشیند غذایی را می خورد، خویش را جذب می کند و بدش را دفع می کند، باید خوبش را بگیریم و جذب کنیم. یعنی همان طور که یک موجود زنده، با عامل خارجی برخورد می کند.
چرا باید فرهنگ بیگانه را این گونه به ما تزریق کنند؟ در حالی که ما خودمان می توانیم آن چه را که مناسب است انتخاب کنیم، ولی امروز عکس این است. منتها با سوزن تزریق نمی کنند، بلکه با رادیو و تلویزیون و کتابچه. مُد و مجله و تبلیغات و جار و جنجال تزریق می کنند.
گرفتن دانش و مهارت های گوناگون و کشف مجهولات و نمونه برداری از ابزار کار و زندگی دیگر ملت ها، بخشی از تبادل فرهنگی به شمار می رود. این همان چیزی است که اسلام آن را تایید کرده است. پیامبر اکرم (ص) فرمود:
اطلب العلم و لو کان بالصین
دانش را فرا بگیرید، هر چند لازم باشد به چین بروید.
بنابراین، تبادل فرهنگی که همان ارتباط منطقی و درست فرهنگ هاست، می تواند در پیشرفت ارزش های انسانی و به سازی زندگی بشر سودمند افتد، زیرا همه مردم جهان از تجربه آگاهی و باورهای درست یکدیگر بهره می برند و از آزمایش روش های نادرست آزموده شده بی نیاز می شوند. بر این اساس، باید از تبادل فرهنگی استقبال کرد. البته باید توجه داشت که خودباوری، اعتماد به نفس، شناخت و ایمان به ارزش های انسانی و الهی فرهنگ خودی، پیش شرط پیروزی در عرصه تبادل فرهنگی است.
پیشینه تاریخی تهاجم فرهنگی
تهاجم فرهنگی، پدیده ای نو و تازه نیست که در قرن بیستم و با پیروزی انقلاب اسلامی به وجود آمده باشد. بلکه پیشینه ای به درازای تاریخ دارد. برخلاف پندار ماده گرایان و برخی روشنفکران مادی، جنگ تاریخ، جنگ اقتصادی و تضاد طبقاتی نیست، بلکه همه جنگ های تاریخ، جنگ فرهنگی و جنگ اقتصادی و ارزش ها بوده است. مبارزه پیامبران الهی با مظاهر استکبار و طاغوت ها در طول تاریخ. نبرد دو فرهنگ بوده است: فرهنگ متعالی حق مدار و فرهنگ باطل.
فرهنگ حق، بینش توحیدی، اعتقاد به آزادی و آزادگی انسان ها از زنجیر معبودها و طاغوت های بیرونی و خواهش ها و هوس های درونی و برپایی قسط و عدل در جهان را ترویج می کند. در مقابل، فرهنگ باطل دربردارنده دوگانه پرستی، بردگی و بندگی انسان ها، اسارت در دام بت های گوناگون، پیروی از هواهای نفسانی و حاکمیت جور و ستم است. سرنوشت پیامبرانی چون نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، لوط، هود، شعیب و صالح که در قرآن کریم بدان ها اشاره شده است، این حقیقت را تایید می کند. بنابراین، تهاجم فرهنگی چیزی نیست که امروزه به عنوان شیوه ای جدید به کار رود، بلکه در طول تاریخ بشر به شکل های گوناگون علیه انبیای الهی و حرکت های انقلابی به کار گرفته است. در تاریخ پرفراز و نشیب اسلام، دشمن بارها از این ابزار استفاده کرده که داستان غم انگیز و عبرت آموز مسلمانان در اندلس، نمونه ای از این تهاجم است.
تجدید حیات فرهنگی (رنسانس) در غرب و ظهور اندیشه و فرهنگ جدید، ملاک ها و ارزش هایی را عرضه کرد که با فرهنگ و ارزش های جامعه های دیگر، تفاوت اساسی داشت. پیشرفت فن آوری و ایجاد تمدن صنعتی در غرب، به گسترش ارزش
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 14 صفحه
قسمتی از متن .doc :
چکیده:
در بحث گردشگری فرهنگی عموما دو محور مورد بررسی قرار میگیرد محور اول گردشگری مرتبط با میراث فرهگی یک مقصد میباشد و بیشتر ر این دیدگاه بعد تاریخی یک جامعه مورد نیاز است و محور دوم گردشگری فرهنگی موضوع زمان حال و فرهنگ جاری یک مقصد را مدنظر قرار می دهد.
در حقیقت گردشگری فرهنی نوعی از گردشگری است که گردشگر را به فراگیری، آموزش،کنکاش و کسب تجربه درباره فرهن حال و گذشته جامعه مقصد و مقایسه آن با داشتهها و انگیزههای جامعه خود و دیگران مینماید و در واقع تجربه کیفی میان گردشگر و محیط مورد بازدید میباشد.
با توجه به نقش برجسته جوامع محلی در مباحث مرتبط با پایداری و توسعه به ویژه در 20 سال اخیر و دادههای حاصل از تحقیقات مرتبط با اثرات گردشگری ، نوع جدیدی از گردشگری بنام گردشگری جامعه محور و گردشگری فرهنگی مطرح شده است.
این نوع گردشگری با توجه به ویژگیهای مناسب و توانایی بالقوه در توانمندسازی جوامع محلی به عنوان راهکاری جهت دستیابی به توسعه پایدار گردشگری مخصوصا در کشورهای جهان سوم و در مبحث توسعه روستایی مورد توجه بسیاری از صاحب نظران قرار گرفته است.
کلید واژه:گردشگری فرهنگی- توسعه پایدار- اصول پایدار گردشگری – توسعه پایدار گردشگری – مدل گردشگری فرهنگی _گردشگری جامعه محور
مقدمه :
گردشگری جامعه محور و گردشگری فرهنگی به عنوان راهکاری جهت دستیابی به توسعه پایدار گردشگری مخصوصا در کشورهای جهان سوم و در مبحث توسعه روستایی مورد توجه بسیاری از صاحب نظران قرار گرفته است.
ظهور اندیشه توسعه پایدار در دهه 60 میلادی به همراه پررنگ شدن نقش جوامع محلی و تاکید بیشتر به نگرش پایین به بالادر مدیریت و توسعه، تمامی زمینههای علمی و صنعتی در جهان را تحت تاثیر قرار داده است .
در این بین گردشگری نیز از این تاثیر بیبهره نبوده و دستخوش تحولاتی شده که منجر به طرح مباحث نوینی در ادبیات گردشگری و ظهور اشکال نوینی از این فعالیت شده است.
گردشگری جایگزین که خود به عنوان نقطه آغازین این تحولات در پاسخگویی به مفهوم توسعه گردشگری پایدار شکل گرفته، در طول تاریخ تحول صنعت گردشگری و در راستای تطبیق بیشتر با نیازها و نوآوریهای صنعت سر منشا شکلگیری انواع گوناگونی از گردشگری مانند اکوتوریسم، طبیعتگردی و گردشگری روستایی و گردشگری فرهنگی شده است.
توسعه پایدار در عرصه گردشگری :
رشد صنعت گردشگری تاثیرات چند جانبه ای در کشورها به دنبال دارد. برقراری توازن و تعادل در وضعیت پرداخت ها، تنوع اقتصادی، افزایش درآمدها و ایجاد فرصت های شغلی از پیامدهای این صنعت به شمار می آید. دستیابی به رشد اقتصادی پایدار از شاخص های اصلی پیشرفت برای کشورهای در حال توسعه به شمار می آید. گردشگری بخش عمده ای از درآمد اقتصادی کشورها و 10 درصد از تولید ناخالص ملی آنها را شامل می شود. در حداقل یک سوم از کشورهای در حال توسعه گردشگران منبع اصلی در آمد بوده و در واقع مولد درآمد اقتصادی کشورها به شمار می آیند. رشد چشمگیر گردشگری در 50 سال اخیر یکی از مهمترین پدیده های اقتصادی و اجتماعی قرن بیست و یکم محسوب می شود. افزایش شمار گردشگران خارجی از 25 میلیون نفر در سال 1950 به 763 میلیون نفر در سال 2004 نمایانگر متوسط رشد سالانه ای بیش از 7 درصد در طول 50 سال گذشته است. گردشگری تمامی بخشهای اقتصادی را تحت الشعاع قرار داده و در فعالیت های شاخص اقتصادی در دنیا بسیار تاثیرگذار بوده است. این صنعت همچنین تاثیر اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و زیست محیطی فزاینده ای در سطح جهانی و ملی دارد. برای بیشتر کشورهای در حال توسعه به ویژه کشورهای حداقل توسعه یافته (LDCS )، گردشگری ستون اصلی توسعه اقتصادی به شمار می آید. البته این امر در همه کشورها به یک میزان وجود ندارد. برای نمونه صنعت گردشگری در بنگلادش مدتها است که مورد بی توجهی قرا رگرفته است. این در حالی است که طبیعت زیبا و منحصر به این کشور می تواند میزبان گردشگران بی شماری از سراسر نقاط دنیا باشد. برخی از آثار تاریخی این کشور بیش از 2000 سال قدمت دارند و سازمان گردشگری این کشور در سال 1973 با هدف توسعه تسهیلات گردشگری و بالا بردن تولیدات مرتبط با این صنعت و ارائه تصویر جدیدی از این کشور تاسیس شد. گردشگری می تواند با مشارکت در سه هدف اصلی کشورهای در حال توسعه که تولید درآمد، اشتغال زایی و درآمد ناشی از ورود ارز خارجی است، نقش مهمی در قالب نیروی محرک توسعه اقتصادی ایفا کند. گردشگری فرصت های شغلی خوبی را برای گروه های مختلف اجتماعی به وجود می آورد و در نتیجه می تواند نقش مهمی در ریشه کن کردن فقر در کشورهای در حال توسعه داشته باشد. علاوه بر این گردشگری دولت هر کشور را به توسعه زیرساختهای خود تشویق می کند، همچنین در توازن پرداخت های کشوری (BOP ) نیز نقش دارد. به عبارتی گردشگری موتور قدرتمند پیشرفت در کشورهای در حال توسعه به شمار می آید. در سنگاپور گردشگری نقش مهمی در درآمدزایی، اشتغال و توازن کلی پرداخت ها دارد. سنگاپور طرح کلی گردشگری با عنوان "گردشگری 21" دارد که این برنامه برای تبدیل این کشور به یکی از مراکز گردشگری در دنیا تنظیم شده است. مالزی در این زمینه میلیونها دلار به توسعه زیرساخت های گردشگری خود اختصاص داده است تا شمار بیشتر گردشگر را به سمت کشور خود جذب کند. در نپال 20 درصد از درآمد خارجی این کشور از این صنعت تامین می شود.در مالدیو گردشگری 70 درصد از ورود ارز خارجی به این کشور و 40 درصد از درآمد دولت و 20 درصد از تولید ناخالص ملی را شامل می شود. سازمان جهانی گردشگری سازمان ملل (UNWTO ) مالدیو را نمونه توسعه پایدار گردشگری معرفی کرده است. رشد صنعت گردشگری تاثیرات چند جانبه ای در کشورها به دنبال دارد. برقراری توازن و تعادل در وضعیت پرداخت ها، تنوع اقتصادی، افزایش درآمدها و ایجاد فرصت های شغلی از پیامدهای این صنعت به شمار می آید. از طرفی گردشگری محور توسعه پایدار کشورها به شمار می آید. سازمان جهانی تجارت با همکاری بخش برنامه ریزی برای توسعه سازمان ملل برنامه های ویژه ای برای رشد این صنعت در کشورهای در حال توسعه اجرا می کند. وزرای گردشگری سازمان همکاریهای منطقه ای جنوب آسیا با اجرای طرح مشترکی قصد دارند شبکه گردشگری را در منطقه به وجود آورند که بتواند به رشد این صنعت در بین اعضای آن کمک کند. گردشگری صنعتی است که به طور مجزا نمی تواند رشد کند. توسعه این صنعت در گرو رشد و توسعه بخشها و زیرساخت های مختلف اجتماعی است. دولت ها در این رابطه نقش کلیدی می توانند ایفا کنند، ولی نقش مشارکت بخش های خصوصی و تعامل آنها با بخش های دولتی، سازمان های غیر دولتی، موسسات، نهادها و ارگان های دیگر نباید از نظر دور نگه داشته شود. در نتیجه برای رسیدن به توسعه پایدار در عرصه گردشگری تمام قابلیت های جامعه باید بکار گرفته شود.
گردشگری فرهنگی و توسعه پایدار :
ازنظر سازمانهای بینالمللی، توسعه پایدار گردشگری به مفهوم مدیریت تمامی منابع است. برای رسیدن به تعامل گردشگری فرهنگی و توسعه پایدار میبایست همه اقشار یک جامعه با برنامهریزی مبتنی بر اصول توسعه پایدار؛ تلاش نمایند تا به یک فرهنگ عمومی تبدیل گردد.
گردشگری پایدار، موضوع امروز جهان اقتصاد:
امروزه با توجه به بیانیه هزاره سوم سازمان ملل متحد و اجلاسهای متعدد در سراسر دنیا پایداری به عنوان بخش اساسی از نظم جهانی شناخته میشود و توسعه پایداری از اصولی است که اندیشمندان و صاحب نظران مورد توجه قرار می دهند و این بدان معنی است که حفظ استانداردهای سطح زندگی آینده بشریت اهمیت بسیار زیادی دارد، به طوری که دیگر نمیتوان از محیط زندگی انسانها همانند گذشته بهرهبرداری و استفاده کرد. بنابراین این میبایست آثار گردشگری را از ابعاد مختلف مورد بررسی و تحلیل قرارداد تا بتوانیم از تهدیدات آن بکاهیم. از فرصتهای آن نهایت بهرهبرداری را کنیم. نقاط ضعف را به حداقل برسانیم و نقاط قوت را توسعه دهیم و این برنامه بدون مشارکت کشورها امکانپذیر نیست.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 17 صفحه
قسمتی از متن .doc :
تهاجم فرهنگی: واقعیت یا ضرورت؟
دوستان گرامی، اجازه دهید سخنانم را با یکی از پارگرافهای مشهور نوشته شده به زبان فارسی آغاز کنم. این یک پدیدهی نادر است که ما در زبان فارسی پاراگراف مشهوری داشته باشیم. ابیات منظوم و برخی جملات قصار و قطعات کوتاه سعدی و خواجه عبدالله انصاری برای ما امور آشنا و روزمرهاند اما کمتر میتوان نوشتهای منثور و بخصوص معاصر را یافت که، لااقل در بین اهل نظر، شناخته شده باشد. مثل: «من اینها را برای سایهام که روی دیوار افتاده است مینویسم» به قلم صادق هدایت. باری، یکی از این معدود پارگرافها اینگونه آغاز میشود: «غربزدگی میگویم همچون وبازدگی، و اگر بمذاق خوش آیند نیست بگوئیم همچون گرمازدگی یا سرمازدگی. اما نه، دست کم چیزی ست در حدود سن زدگی. دیدهاید که گندم را چگونه میپوساند؟»این نخستین جملاتی ست که جلال آل احمد کتاب غربزدگیاش را با آن شروع کرده است. و بنظر من بیان همین کلمات است که امروز ما را دور از وطن خویش در اینجا زیر یک سقف گردآورده، تا به ضرب و دنگ تحقیق و «پی پِر» و کنفرانس و سمینار بکوشیم دریابیم که چه بلائی به سر ما آمده است. شاید آنچه گفتم بنظر شما اغراق آمیز بیاید؛ اما آنانی که در دو دههی ١٣٤٠ و ١٣٥٠ جوانی خود را در جریانات روشنفکری ایران گذرانده باشند خوب میفهمند که من چه میگویم. اصلا بگذارید در چند جمله آن جریان را خلاصه کنم و برای این کار کمی از خود و همنسلانم بگویم: در سرآغاز دههی ٤٠ ایرانی (که مصادف بود با سرآغاز دههی ٦٠ میلادی و در مغرب زمین همراه بود با جریان هیپیها، سنت شکنیها، خیزشهای دانشجوئی و رادیکالیسم فرهنگی) من، همراه با یارانی همچون داریوش آشوری، بهرام بیضائی، محمدعلی سپانلو، نادر ابراهیمی، اکبر رادی، احمدرضا احمدی و چند تن دیگر، نخستین ایام بیست سالگیمان را آغاز میکردیم و سقفی که ما را بدور هم جمع میکرد دانشگاه تهران بود. هشت/نه سالی از کودتای ٢٨ مرداد میگذشت. یعنی، ما اغلب کودک بودیم وقتی که آن جریان رخ داد. پس، کینهی سقوط مصدق و بازگشت شاه در دل ما چندان جائی نداشت. و اگر مشکلی هم با شاه داشتیم مشکلی مربوط به خود او بود. آن روزها در آمریکا، که از پس ٢٨ مرداد ٣٢ در کشور ما حرف اول را میزد، چهرهی جدیدی به تخت ریاست جمهوری نشسته بود که برنامههایش با برنامههای ژنرال آیزنهاور و معاونش نیکسون متفاوت بود. او از مسائلی همچون حقوق بشر و دموکراسی دم میزد ـ حرفهائی که در آن روزگار بیشتر به شوخی شبیه بود. یادم است یک روز داریوش آشوری بطعنه پیشنهاد کرد که نامهای به پرزیدنت جدید، آقای جان اف کندی، بنویسیم و بگوئیم حالا که حضرتعالی در حال تأمین حقوق بشر هستید یک فکری هم برای اضافه حقوق بشر بفرمائید. منظورم این است که بگویم کسی باور نداشت که آدمی در آن سوی دنیا به تخت بنشیند و منشاء تغییراتی عمیق در سوی دیگر دنیا شود. اما چنین شده بود. مثل این بود که منتظر بودهاند تا ما دبیرستان را تمام کنیم و پا به دانشگاه بگذاریم تا سکوت وحشت زده و هشت/نه سالهی بعد از ٢٨ مرداد شکسته شود. دانشگاهی که ما در آن پا گذاشته بودیم یکپارچه آتش بود. همین زنده یاد پروانه اسکندری (قبل از آنکه همسر داریوش فروهر شود) را که بچاقوی وزارت اطلاعات اسلامی تکه تکه شد من اولین بار در همان سالها جلوی دانشکده هنرهای زیبا دیدم که روی پلهها ایستاده بود و علیه دیکتاتوری سخن میگفت. دیکتاتوری هم بنظر میرسید که رفته رفته دارد وا میدهد. نشانهاش اینکه مطبوعات هم آغاز به سخن گفتن کرده بودند. خبر رسید که موسسهی کیهان در پی انتشار دو نشریهی جدید است یکی بنام «کتاب هفته» و دیگری بنام «کتاب ماه». قرار بود اولی را احمد شاملو سردبیری کند و دومی را جلال آل احمد. یکی تودهای از حزب توده برگشته اما وفادار به سوسیالیسم و دیگری نیروی سومی از نیروی سوم برگشته اما وفادار به سوسیالیسم. انتشار کتاب ماه به آل احمد فرصت داد که کتابی را که به تازگی تمام کرده بود و «غربزدگی» نام داشت بصورت جزوه جزوه و ماه به ماه در همین کتاب ماه منتشر کند. قسمت اولش هم همینگونه منتشر شد اما در شمارهی دوم جلویش را گرفتند و کتاب ماه شمارهی سومی هم نداشت. آل احمد ظاهراً کتاب ماه دوم را بیجزوهی غربزدگی منتشر کرد و آرام کنار کشید. اما در این کنار کشیدن داستان دیگری هم در کار بود.در پی انتشار همین شمارهی دوم بود که، در یک عصر بهاری، من و بهرام بیضائی به دفتر کتاب ماه و بدیدار آل احمد رفتیم. آن روزها بهرام با او بیشتر محشور بود تا من. و او خواسته بود بهرام را ببیند و بهرام هم مرا با خود برده بود. آنجا بود که معلوم شد که آل احمد، در همان ابتدای شروع کار در کتاب ماه، همهی جزوهها را چاپ کرده بود و فقط قرار بود در هر شماره یک جزوه را به کتاب ماه الصاق کنند. و حالا که الصاق جزوهها ممنوع شده بود، آل احمد شتابزده جزوهها را بصورت کتاب سنجاق کرده و بدون برش لب کتابها آنها را از صحافی خارج کرده بود و تصمیم گرفته بود که آنها را، که از تعدادشان خبر ندارم اما نباید بیش از ١٠٠٠ جلد بوده باشد، از طریق «برو بچهها» پخش کند. آنروز عصر از دفتر کتاب ماه که بیرون آمدیم زیر بغل من و بهرام چند جلد کتاب بود پیچیده در کاغذهای کاهی. و ما پخش کنندهی کتاب ممنوعهای شده بودیم که فقط از محتویات فصل اول یا جزوهی اولش با خبر بودیم.کتاب مثل نقل و نبات بین رفقا پخش شد و بحث «غربزدگی» برای ما شد همان چیزی که امروزیها به آن «گفتمان» میگویند. (و همینجا، بعنوان نکتهی معترضه بگویم که دیدهام این روزها بسیارانی خیال میکند که «گفتمان» واژهی شیک تری است برای گفتگو و گپ و مصاحبه؛ و اغلب در رادیو و تلویزیونها میشنوم که به هم میگویند بیائید با هم گفتمانی داشته باشیم. اما آنروز هم، مثل واقعیت امروز، گفتمان غربزدگی امری بود بسا وسیعتر از گفتگو ـ چیزی همچون موضوع عام گفتگوی روشنفکران و نجبگان. کتاب میگفت که ما در درازای مدتی بیش از پنجاه سال کوشیدهایم خودمان را با موشک انقلاب مشروطه به قرن بیستم برسانیم و، اگرچه اختیارات شاه و شیخ را بر روی کاغذ قانون اساسی مشروطه محدود کردهایم اما، هرکجا که کار به حقوق ملت و اِعمال دموکراسی کشیده، همانجا سرمان به سنگ خورده است. ما تازه قرار بود که این حرفها را بفهمیم اما نسل شاملو و آل احمد دیر زمانی نبود که از داغی جنبش ملی کردن صنعت نفت و دست و پنجه نرم کردن با غول بیشاخ و دم امپراطوری بریتانیا ـ شکسته و پر ریخته ـ بیرون آمده بودند. آنها دیده بودند که رفیق استالین چگونه دستشان را توی پوست گردو گذاشته و رویش را آن سو کرده تا تودهایها را تیربارن کنند. من سالها بعد تلخی این تجربه را در کام رفیق اخیراً از دست رفتهام ـ شاهرخ مسکوب ـ هم دیدم، آنجا که از شکنجه قپانی و آویزان شدن از سقف میگفت. ملیون و نیروی سومیها هم دیده بودند که آمریکا، در جنگ آنان با بریتانیا، برایشان چندان پناهی نبوده است. آنها هم باید از خامی یک سوء تفاهم تاریخی بیرون میآمدند. آمریکا در آخرین لحظه مصدق را تنها گذاشته و در زیرزمین سفارتخانهاش سپهبد زاهدی را برای کودتا آماده کرده بود. نسل بزرگتر ما نسلی بود تلخ و شکسته. شعرش شعر زمستان اخوان ثالث بود، روشنفکرش در تریاک و هروئین غرق میشد و نصرت رحمانی، همچون بلندگوی این پوچی عمیق، از جانب آن نسل سخن میگفت. و حالا آدمی از آن نسل بر آن شده بود تا توضیح دهد که چرا ملت ما بار دیگر در جهش خویش بسوی آزادی و دموکراسی شکست خورده است. او پزشکی شده بود که مرض ما را اینگونه تشخیص میداد: «ما به بیمارگی غربزدگی دچاریم. یعنی در برخورد با غرب بجای اینکه بتوانیم تمدن غربی را بشناسیم (یا بقول تقیزاده، «سراپا غربی شویم») و ارزشهای خوب فرهنگی آن را اخذ کنیم (یعنی، بقول دکتر شادمان «اخذ تمدن فرنگی» کنیم) نه تنها در این کار توفیقی نداشتهایم بلکه ارزشهای خوب خودمان را هم در این چالش از دست دادهایم و در نتیجه موجودی شدهایم بیهویت؛ یک شتر-
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 77
حمایت از میراث فرهنگی درحقوق بین المللی
فصل اول : معاهدات بین المللی
مبحث اول : کنوانسیون حمایت از اموال فرهنگی در مخاصمات مسلحانه «1954 یونسکو»
1:موضوع ودامنه شمول
موضوع کنوانسیون 1954 لاهه حمایت از میراث فرهنگی کشور ها به عنوان بخشی از میراث فرهنگی جهانی است.
در مقدمه کنوانسیون تصریح شده است که با اعتقاد به اینکه هر نوع تجاوز به میراث فرهنگی، صرفنظر از تعلق آن به هر ملتی، تجاوز به میراث فرهنگی بشری تلقی میشود و همة ملتها در فرهنگ جهانی سهیم هستند، طرفین معاهده، هر نوع حفاظت از میراث فرهنگی را امری ضروری میدانند.
معاهده مذکور ،اقدامات ضروری برای تحقق اهداف کنوانسیون را در دو طبقه ملی و بینالمللی تشریح کرده و صرفاً به بیان مقرراتی برای زمان جنگ اکتفا ننموده است.
الف- دامنه شمول کنوانسیون به لحاظ اعضای متعاهد :
کنوانسیون 1954 به طور کلی شامل دو نوع مقررات مختلف میباشد: مقرراتی که در زمان صلح معتبر بوده و مقرراتی که در زمان جنگ لازم الاجراء است. معذلک کاربرد اصلی کنوانسیون مربوط به زمانی است که جنگی اعلام شود یا برخورد مسلحانهای بین دویا چند طرف متعاهد واقع شود.در شرایط جنگ و وقوع برخورد مسلحانه مفاد کنوانسیون برای کلیه اطراف متعاهد لازم الاجرا خواهد بود. حتی در صورتی که یکی از دول متخاصم عضو کنوانسیون نبوده ولی طرف دیگر عضو آن باشد، کشور عضو کنوانسیون ملزم به رعایت مفاد آن خواهد بود. همچنین کنوانسیون مذکور در مقام بیان مقررات ناظر به جنگ هایی که جنبة بین المللی ندارد ودر سرزمین یکی از طرفین قرارداد واقع میشود، طرفین مخاصمه را مکلف به رعایت مقررات قرارداد میداند.
همچنین کنوانسیون مذکور،مساله خروج اموال فرهنگی از منطقه تحت اشتغال را مورد توجه قرار داده است.
در این صورت کشور مقصد موظف به توقیف اموال مذبور میباشد.
در این مورد کشوری که اموال فرهنگی منتقل شده از منطقة تحت اشغال را توقیف نموده یا هنوز تعریف نکرده ولی در سرزمین او موجود است، چنانچه اموال مذکور مشمول تعریف مندرج در ماده 1 از کنوانسیون 1954 لاهه باشد، پس از خاتمه اموال مذکور را به مقامات صالحه کشوری که قبلاً تحت اشغال بود و مالک واقعی این اموال است،مسترد خواهد کرد.
بدین ترتیب کشور ثالثی که اموال را در اختیار دارد و کشورهایی که طرف تخاصم با کشور تحت اشغال بوده اند، نمی توانند این اموال را بعنوان غرامت جنگی ضبط نمایند. یعنی فرض امانت اموال فرهنگی از سوی کشور متخاصم یا کشور ثالث مدنظر میباشد.
ب – دامنه شمول کنوانسیون به لحاظ سرزمین:
سرزمین کشورهای متعاهد ،درصورتی که مورد اشغال نظامی واقع شود، حتی اگر مقاومت نظامی به عمل نیامده باشد و یا درصورتی که عرصة یک جنگ مسلحانه واقع شوند، در دایره کاربرد این کنوانسیون میباشند.
علاوه بر آن دولی که سرزمین هایی رابه لحاظ بین المللی در اختیار دارند، می توانند هنگام تصویب یا الحاق به قرارداد، طی یادداشتی خطاب به مدیر کل