دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

تحقیق در مورد شاه بردیا (با فرمت word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

بردیا

بَردیا (به پارسی باستان: ‎‎‎‎‎‎‎‎) (درگذشتهٔ ۵۲۱ (پیش از میلاد)) نام پسر کوچک‌تر کوروش بزرگ هخامنشی و برادر کمبوجیه دوم بود.

کوروش بزرگ، در بستر مرگ، بردیا را به فرماندهی استان‌های شرقی شاهنشاهی ایران گماشت. کمبوجیه دوم، پیش از رفتن به مصر، از آنجا که از احتمال شورش برادرش می‌ترسید دستور کشتن بردیا را داد. هرچند برخی نیز معتقدند که کمبوجیه دستور کشتن بردیا را نداده است.

مردم از کشته شدن او خبر نداشتند و در سال ۵۲۲ (پیش از میلاد) شخصی به نام «گئوماته مغ» خود را به دروغ بردیا نامید و بر کوهی نزدیک شهر ایرانی پَیشیاوادا اعلام شاه بودن کرد. در متون تاریخی از وی به عنوان «بردیای دروغین» یاد شده است.

نام او

نام بردیا را یونانیان اِسمِردیس نوشته‌اند. نام بردیا از ریشه -bard (بلند بودن) پارسی باستان مشتق شده و معنی این نام «والا» و «متعالی» است. واژه‌های برزو و همچنین بخش -برز در نام البرز با این واژه همریشه هستند.

داستان بردیا‌یکی از مبهم ترین رویدادهای زندگی ایرانیان است و چنین می آید که حقیقت رویدادها هیچگاه روشن نخواهد شد. گاهنویسان‌یونانی با نبشته‌ی بیستون همسخنند که آنکه برتخت نشسته بود نه خود بردیا، که مغی (به گفته‌ی داریوش، گئومات نام) بوده است. به نظر می آید داریوش کوشیده است تا روایت رسمی را که در بیستون آورده، به همگان بقبولاند و در اشاعه و رسمیت بخشیدن به آن کوشیده است و شاید از اینروست که همه‌ی گاهنویسان با وی همسخنند. هرودت می نویسد که کمبوجیه در بستر مرگ به بزرگان ایرانی می گوید که وی (به گفته‌ی بیستون پیش از حمله به مصر) دستور مرگ بردیا را به پرخشاسپ داده و وی نیز آن را انجام داده است، بزرگان سخن وی را باور نکردند و می پنداشتند آنکه در ایران برتخت نشسته بردیا پسر کورش است؛ به طبع پرخشاسپ نیز کشتن بردیا را انکارمی کرد.

با آنکه گاهنوسیان‌یونانی در مهم ترین نکته ها با نبشته‌ی بیستون همسخنند، باز گاهشناسان امروزی در واقعیت کشتن بردیا از سوی برادرش تردید دارند و این نگره را مطرح می کنند که شاید، آنکه به دست داریوش و همپیمانانش کشته شده است، خود بردیا پسر کورش بزرگ بوده است. داریوش در بیستون، برخلاف دیگر شورشیان، درباره‌ی گئومات توضیح مشروحی نمی دهد که کی بوده و از کجا برآمده است؛ ازین گذشته چگونه می شود کشته شدن مهم ترین شهربان شاهنشاهی،‌یعنی بردیا برای پنج سالی که کمبوجیه در بیرون از ایران به سر می برد، پنهان مانده باشد؟ همچنین بنا به گفته‌ی بیستون و هرودت،[۴] ایرانیان تردید نداشتند که پسر کوروش برآنان فرمان می راند؛ هرچند که گفته شده بردیا خود را از انظار پنهان می نمود. به نظر می آید که ایرانیان گفته های داریوش مبنی بر دروغین بودن بردیا را باور نداشتند؛ چه پس از مرگ بردیا، کس دیگری به نام وهیزداد در پارس به پاخاست و نقاط مهمی از ایران را گرفت؛ در ماد نیز شورش های بزرگی پدید آمد که مورد پشتیبانی توده های مردم بود، چه خود داریوش می گوید مردمی که در خانه های خود بودند، شوریدند. حتی در داده ای‌یونانی‌یعنی اسخیلوس بردیا پادشاهی قانونی است که با نیرنگ از سوی ویندافر،‌یکی از "هفت تن" کشته شده است، از گفته های وی بر می آید که بردیا از آنرو کشته شد که سیاستی را برخلاف وی و‌یاران دیگر اعمال می نمود. در نبشته‌ی بیستون نیز داریوش هنگامی که می خواهد آنانی را که در کشتن مغ، او را‌یاری رساندند نام برد، نخست نام ویندافر را می آورد.

در داده های‌یونانی آمده است که غاصبان شاهنشاهی، دو برادر بوده اند که به نیرنگ دست زدند؛ شاید این دو تن، آنکه بر تخت نشسته، خود بردیا پسر کورش بوده است و دیگری مغی است که رایزن او بوده است و کارهایی که بردیا با نشستن بر تخت انجام داده است، با پیشنهاد او بوده است. از دوران کمبوجیه در برخی کشورها، ناخشنودی هایی پدید آمده بود و دروغ در کشورها بسیار شده بود؛ که شاید دلیل آن، باج سنگین دریافت شده برای تامین هزینه‌ی جنگ مصر بوده باشد. در چنین شرایطی بردیا بر تخت نشست و دست به اصلاح هایی زد و این، سبب آرامش در شاهنشاهی شد. در گام نخست، باج سه سال را بخشود تا آنکه سازمان دارایی را اصلاح کند؛ هرچند که وی فرصت این کار را نیافت و آنرا داریوش به انجام رسانید. برخی برآنند که کارهای بردیا، در برابر سود بزرگان پارسی بوده است و او عایدی بزرگان را قطع کرد، در حالی که نبشته‌ی بیستون او را دشمن همه‌ی مردم می داند؛ از اینروست که بزرگان پارسی با‌یکدیگر همپیمان می شوند که وی را از میان بردارند.

با گسترش قلمروی ایران، پایه و اساس اجتماعی می بایست استوار می گردید و برای تحکیم مبانی قدرت، علیه امتیازهای بزرگان اقدام هایی انجام می شد و گروه های گسترده تری از اجتماع که نیروی اساسی کشور هستند مورد توجه قرار می گرفت؛ در حالی که بزرگان خواستار اختیار نامحدود در قلمروی خود بودند. از اینجا تناقض هایی میان بزرگان و نیروی شاه پدید آمد؛ پس از کوروش، کمبوجیه و بردیا دست به چنین اقدام هایی زدند، از گفته های هوتن در انجمن هفت تن چنین برمی آید که در دوران کمبوجیه بی نظمی های پدید آمده بود و بردیا نیز چنین کرده بود؛ این بی نظمی ها را اقدام هایی علیه امتیاز بزرگان می دانند. در حقیقت بردیا می کوشید تا اساس و پایه‌ی اجتماعی شاهنشاهی را با جذب صنف های مختلف ملل، توسعه و تحکیم بخشد. هرودت می گوید بردیا در مدت پادشاهی، کارهای نیک فراوان برای همه‌ی اتباع خویش انجام داد؛ به گونه ای که هنگامی که کشته شد، همه در آسیا دریغ خوردند، مگر خود پارسیان.



خرید و دانلود تحقیق در مورد شاه بردیا (با فرمت word)


تحقیق در مورد حکومت ناصر الدین شاه

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 11 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

حکومت ناصر الدین شاه -

دولت تزاری روسیه در دروة سلطنت ناصرالدین شاه مهمترین مرکز حیاتی ایران را بدست آورد و با اعزام مستشاران نظامی و تشکیل بریگاد قزاق در سال 1297 هجری قمری نیروی دفاعی ایران را تحت اختیار خود درآورد.

بریگارد قزاق و روسای روسی آن، که طبق قرارداد استخدامی فقط تابع وزارت جنگ ایران بودند و مستخدم دولت ایران شمرده می شدند، کم کم به صورت یک نیروی مستقل وابسته به شخص شاه و دربار روسیه درآمدند و نیرویی که برای حفظ و میانت کشور از تجاوز اجانب تشکیل شده بود وسیلة موثر تحکیم بنیان رژیم استبداد سلاطین و سرکوب کردن افکار آزادی طلبان و مجری اوامر ودستورهای فرمانفرمای قفقاز و دربار روسیه تزاری شد.

بعضی از روسای بریگاد قزاق منجمله لیاخوف دراجرای سیاست ضد آزادی روسیه تزاری و مبارزه با آزادی خواهان ایران نقش بزرگی را ایفا کردند.

سلطنت ناصرالدین شاه قاجار (1264 – 1313 ق)

هنگام فوت محمدشاه، ولیعهد و جانشین او ناصرالدین میرزا زیر حمایت و تربیت میرزا تقی خان وزیر نظام در تبریز به سر می برد. چون خبر فوت شاه به تبریز رسید، در حالیکه خراسان به علت قیام سالار دچار هرج و مرج و آشفتگی بود، میرزا تقی خان سپاه آذربایجان را گرد آورد و وسائل جلوس ناصرالدین میرزا را بر تخت سلطنت در آذربایجان فراهم ساخت. سپس به همراهی سفرای روس و انگلیس که به تبریز رفته بودد. شاه جوان را برداشته عازم تهران شد. و برای آنکه در غیاب او، آذربایجان دچار اغتشاش و ناامنی نگردد، حکامی را که به وفاداری آنان اطمینان نداشت از کاربرکنار کرد و حکام مورد اعتماد بر بلاد آذربایجان گماشت، ناصرالدین شاه روز 21 ذی قعده سال 1264 هجری قمری به تهران رسید و روز بعد رسماً تاجگذاری کرد. ناصرالدین شاه به سبب کفایت و لیاقتی که از میرزا تقی خان وزیر نظام دیده بود او را به صدارت برگزید و اندکی بعد به لقب امیرکبیر گردید. ناصرالدین شاه میرزا نصرالله خان نوری معروف به میرزا آقاخان را که حکمران کاشان بود به طهران طلبید و به معاونت امیرکبیر منصوب کرد و به او لقب اعتماد الدوله داد.

ویژگیهای حکومت ناصرالدین شاه قاجار

حکومت 50 ساله ناصرالدین شاه سرشار از وقایع و حوادث مهم در تاریخ سلسله قاجار است.2- در این دوره نتایج شوم عهدنامه های گلستان و ترکمانچای و عوارض جنکهای ممتد دورة فتحعلیشاه بروز می کند.

در این دوره دولت انگلیس روابط سیاسی خود را با ایران بسط می دهد و به اخذ امتیازاتی و مزایایی نظیر امتیازات و مزایایی که به موجب عهدنامه ترکمانچای به روسیه داده شده بود موفق میشوند.

در نتیجه نفوذ سیاسی و اقتصادی بیگانگان در ایران، در این دوره به حد کمال می رسد و استقلال و حیات اقتصادی ملت ایران بیش از هر زمان دیگر متزلزل می شود.5- خوشبینی فوق العاده شاه به بیگانگان باعث می شود که بسیاری از منافع کشور را به نفع بیگانگان از دست دهد.

6-در پایان سلطنت ناصرالدین شاه قاجار کم کم افکار انقلابی و زمزمة آزادی طلبی ظهور می کند و زمینة انقلاب مامتیازات سیاسی و اقتصادی در دورة ناصرالدین شاهنفوذ سیاسی انگلستان در ایران بعد از عقد عهدنامه پاریس مقدمة بدست آوردن امتیازات اقتصادی بزرگی برای اتباع آن دولت گردید. چنانکه در سال 1309 هجری انحصار فروش دخانیات در ایران به یکی از اتباع دولت انگلیس داده شد و همین امر مقدمه بروز نهضت جدیدی در میان طبقات مردم گردید و در نتیجه آن ناصرالدین شاه امتیاز را لغو کرد ولی انگلیسیها بعدها به گرفتن امتیازات مهمتری نایل گردیدند. که امتیاز

قتل ناصرالدین شاه در ذی قعده 1313

ناصرالدین شاه مدت پنجاه سال بر ایران سلطنت کرد و در آغاز پنجاه و یکمین سال سلطنت خود بنا به عادت معمول برای زیارت بقعه حضرت شاهزاده عبدالعظیم علیه‌السلام با امین السلطان صدراعظم و چند تن از درباریان روز 17 ذی قعده سال 1313 هجری قمری عازم شهر ری شد. چون از مدتی پیش اجازه داده بود که رعایا برای تقدیمن عریضه و دادخواهی مستقیماً به حضور شاه برسند و حتی هفته ای یک روز را به این امر اختصاص داده بود. هنگامیکه وارد بقعه حضرت عبدالعظیم گردید توسط مردی به نام میرزا رضای کرمانی از پای درآمد.صدراعظم با سرعت شاه را با طرز خاصی از در دیگر بقعه به کالسکه مخصوص رسانید و ترتیبی داد که هیچ کس متوجه کشته شدن شاه نشود.میرزا رضا کرمانی بلافاصله دستگیر و زندانی شد و بعداً به قتل رسید.

بامتیاز بانک شاهنشاهی

به طور کلی بررسی قاجاریه بدون تقسیم بندی امکان پذیر نیست زیرا در دوره هر کدام از پادشاهان تحولات و رخدادهایی روی می دهد که با تحولات پادشاه قبلی متفاوت بوده است

ناصرالدین شاه در سال 1289 قمری به راهنمایی حاج میرزا حسین خان سپهسالار، صدراعظم خود امتیاز تأسیس خط آهن و استخراج معادن ایران، غیر از آنچه قبلاً به دیگران واگذار شده بود و غیر از معادن فلزات قیمتی و احجار کریمه، و نیز امتیاز تأسیس بانک را به شخصی به نام بارون جولیوس دورویتر که به تابعیت بریتانیا درآمده بود واگذاشت و خود عازم اروپا شد (سفر اول شاه به اروپا)

ناصرالدین شاه در پایتخت روسیه احساس کرد تزار روس و امنای دربار او از اعطای چنان امتیاز هنگفتی به یک نفر انگلیسی رنجیده اند.

او حتی در انگلستان نیز با خونسردی ملکه انگلیس و رجال بریتانیا در مورد این امتیاز روبرو شد.

ناصرالدین شاه پس از مراجعت به ایران، چون افکار عمومی را نیز با اعطای آن امتیاز مخالف دید امتیاز رویتر را لغو کرد.

رویتر در برابر لغو امتیازی که بدست آورده بود پاداش و غرامتی دریافت نکرد.



خرید و دانلود تحقیق در مورد حکومت ناصر الدین شاه


تحقیق در مورد زندگینامه محمدرضا شاه پهلوی (با فرمت word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

زندگینامه محمدرضا شاه پهلوی

محمدرضا پهلوی (زادهٔ ۲۶ اکتبر ۱۹۱۹ در تهران- درگذشتهٔ ۲۷ ژوئیه ۱۹۸۰ در قاهره) از ۱۶ سپتامبر ۱۹۴۱ تا وقوع انقلاب ایران در ۱۱ فوریه ۱۹۷۹ پادشاه ایران بود. او با وقوع انقلاب برکنار شد و از این رو آخرین شاه نظام سلطنتی در ایران به حساب می‌آید. او صاحب عناوین «شاهنشاه» و «آریامهر» بود.

 

محمدرضا شاه

محمدرضا پهلوی (زادهٔ ۲۶ اکتبر ۱۹۱۹ در تهران- درگذشتهٔ ۲۷ ژوئیه ۱۹۸۰ در قاهره) از ۱۶ سپتامبر ۱۹۴۱ تا وقوع انقلاب ایران در ۱۱ فوریه ۱۹۷۹ پادشاه ایران بود. او با وقوع انقلاب برکنار شد و از این رو آخرین شاه نظام سلطنتی در ایران به حساب می‌آید. او صاحب عناوین «شاهنشاه» و «آریامهر» بود.

 

آغاز زندگی و دورهٔ کودکی

او در روز ۱ صفر ۱۳۳۸ (۲ عقرب ۱۲۹۸/‏۲۶ اکتبر ۱۹۱۹) در تهران به دنیا آمد. پدر او «رضاخان میرپنج سوادکوهی» (بعدها رضاشاه پهلوی) و مادرش تاج‌الملوک آیرملو (بعدها «ملکهٔ مادر») بود.

 

جوانی و ولیعهدی

پس از به سلطنت رسیدن پدرش به مقام ولیعهدی رسید. تحصیل را در مدرسه نظام آغاز کرد و از کودکی زبان فرانسه را نزد پرستار فرانسوی‌اش آموخت. در دوازده سالگی او را برای ادامه تحصیل به مدرسه شبانه‌روزی «لو روزه» (Le Rosey) نزدیک شهر لوزان در سوئیس فرستادند. در ۱۷ سالگی به ایران بازگشت و در دانشکده افسری تحصیل را ادامه داد. در سال ۱۳۱۸ با فوزیه خواهر ملک فاروق پادشاه مصر ازدواج کرد. حاصل این پیوند دختری به نام شهناز بود.

 

سال‌های آغاز سلطنت

در سال ۱۳۲۰ پس از اشغال ایران توسط نیروهای شوروی و بریتانیا، رضاشاه پهلوی از سلطنت برکنار و به جزیره موریس وسپس به افریقای جنوبی تبعید شد. بریتانیا ابتدا قصد داشت پسر محمدحسن میرزا نوه احمدشاه قاجار را که در انگلستان زندگی می‌کرد و افسر نیروی دریائی پادشاهی بریتانیا بود جانشین رضاشاه کند ولی وقتی معلوم شد که او فارسی نمی‌داند بالاخره با توافق شوروی محمدرضا پهلوی را به جای پدرش به سلطنت برگزیدند. محمدعلی فروغی، آخرین نخست‌وزیر رضا شاه، نخستین نخست‌وزیر محمدرضاشاه شد و نقش مهمی در انتقال سلطنت به او بر عهده داشت. در بهمن ۱۳۲۰ پیمان سه‌جانبه بین ایران، بریتانیا و شوروی امضا شد که در آن، از جمله، خروج متفقین بعد از پایان جنگ پیش‌بینی شده بود.

 

بعد از فروغی علی سهیلی نخست‌وزیر شد و پس از او احمد قوام (قوام‌السلطنه) به این مقام رسید. محمدرضاشاه و دربار او موافقتی با قوام نداشتند و سعی در برکناری او کردند. رویداد ۱۷ آذر ۱۳۲۱ به تحریک دربار و علیه نخست‌وزیری قوام ترتیب داده شد که طی آن عده‌ای در جلوی مجلس برای اعتراض به وضع نان جمع شدند و سپس به مدت دو روز مغازه‌ها را غارت کردند و به خانه قوام حمله کردند. محمدرضاشاه در این روزها از نداشتن اختیار شکایت داشت و سعی زیادی در تقویت ارتش و حفظ نفوذ خود بر آن می‌کرد. در این دوران شاه از طریق ستاد ارتش امور ارتش را زیر نفوذ داشت و وزیر جنگ با نظر شاه انتخاب می‌شد.

 

بعد از قوام دوباره سهیلی نخست‌وزیر شد. در همین دوران حزب توده که با استفاده از آزادی نسبی بعد از دیکتاتوری رضا شاه تشکیل شده بود به نیروی موثری در صحنه سیاسی ایران تبدیل می‌شد. پیروزی‌های ارتش سرخ شوروی در برابر آلمان و به‌خصوص پیروزی در نبرد استالینگراد محبوبیت حزب را در ایران افزایش داده بود.

 

در اسفند ۱۳۲۲ مجلس چهاردهم که تازه تشکیل شده بود به محمد ساعد (ساعدالوزاره) رأی تمایل داد و او نخست‌وزیر شد. در دوره او بود که درخواست امتیاز نفت شمال ایران از سوی شوروی مطرح شد. رد این در خواست از طرف دولت ساعد با مخالفت شدید حزب توده روبرو شد و در عین حال توجه مردم ایران را به مسئله نفت به دنبال داشت و دوره‌ای را آغاز کرد که به نهضت ملی شدن نفت ایران معروف است.

 

با استعفای ساعد مرتضی‌قلی بیات (سهام‌السلطان) نخست‌وزیر شد. در دوره نخست‌وزیری او بود که دکتر مصدق طرحی به مجلس داد که مذاکره درباره نفت را تا پایان اشغال ایران برای دولت ممنوع می‌کرد. بیات پس از مدتی با رای عدم اعتماد مجلس کنار رفت و در اردیبهشت ۱۳۲۴ ابراهیم حکیمی (حکیم‌الملک) نخست‌وزیر شد ولی به سرعت جای خود را به محسن صدر (صدرالاشراف) داد.

 

در دوره نخست‌وزیری صدر جنگ جهانی دوم به‌پایان رسید و نیروهای بریتانیا و امریکا طبق مفاد پیمان سه‌جانبه ایران را ترک کردند. اما نیروهای شوروی همچنان در ایران باقی ماندند. در شهریور ۱۳۲۴ فرقه دموکرات آذربایجان خواستار خودمختاری آذربایجان شد.

 

پس از صدر دوباره ابراهیم حکیمی چند ماهی نخست‌وزیر شد. در ۲۱ آذر ۱۳۲۴ دولت ملی آذربایجان رسما در تبریز اعلام موجودیت کرد و پیشه‌وری خود را نخست‌وزیر این دولت اعلام کرد.

 

پس از حکیمی دوباره احمد قوام نخست‌وزیر شد و بلافاصله برای مذاکره در مورد مسئله آذزبایجان به مسکو رفت. قوام با وعده‌هایی که در مورد نفت شمال به شوروی داد موافقت آنان را با تخلیه ایران به دست آورد. در عین حال او چهار نفر از سران حزب توده را در کابینه خود جا داد. تصمیم دولت قوام به اعزام نیرو به آذربایجان هم‌زمان با توصیه شوروی به فرقه دموکرات به عقب‌نشینی منجر به نابودی «دولت ملی آذربایجان» و فرار رهبران آن به شوروی شد. شاه با همکاری سران ارتش و به‌ویژه رزم‌آرا در این جریانات خودی نشان داد و بر توانایی‌های ارتش تاکید کرد.

 

در آستانه انتخابات دوره پانزدهم دکتر مصدق و عده‌ای از هم‌فکرانش برای درخواست آزادی انتخابات در دربار متحصن شدند. شاه در خرداد ۱۳۲۶ سفری به آذربایجان کرد و طی آن خود را به‌عنوان نجات دهنده آذربایجان معرفی کرد. در این دوره شاه سعی داشت که با



خرید و دانلود تحقیق در مورد زندگینامه محمدرضا شاه پهلوی (با فرمت word)


تحقیق در مورد اسفندیار9000

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 2

 

اسفندیار پهلوانی بزرگ و پسر شاه گشتاسب بود و مادرش کتایون فرزند قیصر روم بود .سه فرزند پسر داشت که بهمن از همه بزرگتر بود .

اسفندیار خسته ولیکن پیروز از جنگ با ارجاسب برمی گشت . او دو خواهر خود را از چنگ اسارات ارجاسب نجات داده بود .

 او میدانست که دوران سختی بسر رسیده و تمام دشمنان ایران سرکوب شدند و حالا بیایستی پدرش به پیمانش وفا می کرد و تخت شاهی را دست او میسپارد و دیگر هیچ دلیل و بهانه ای وجود نداشت تا از این کار خودداری کند .

 

در شهر جشن بزرگی بر پا بود و شاه طهماسب بهمراه نامداران و فرزانگان و موبدان  از پسرش استقبال کرد . سفره های رنگین مهیا شد و مهمانان مشغول شدند . گشتاسب از پسرش خواست تا ماجرای را تعریف کند . اسفندیار به گشتاسب گفت که در هنگام شادی این درخواست را نکن زیرا با سخنهای تلخ گذشته کام خود را تلخ میکنیم . فردا همه چیز را برای شما خواهم گفت .

شب که اسفندیار از مهمانی بازگشت ناراحت بود . اسفندیار به مادرش کتایون گفت : که شهریار با من بد می کند . به من گفت : هنگامیکه انتقام ما را از ارجاسب بگیری و خواهرانت را از بند آزاد کنی و نام ما را در گیتی سربلند کنی ، تخت و تاج شاهی را به تو واگذار می کنم . فردا صبح که شاه از خواب بیدار شود این سخن ها را به او خواهم گفت . مادرش از این سخن ها ناراحت شد چون می دانست که شاه تاج و تختش را نخواهد بخشید . مادر پاسخ داد : ای پسر رنج دیده من، تمام سپاه به رای و فرمان تو هستند و پدرت فقط تاجی بر سر داد ،  بیشتر از این مخواه . زمانیکه او به دیار باقی برود  این تاج و تخت به تو خواهد رسید و  بهتر است فرزندی بمانند تو ، در برابر پدرش فرمانبردار باشد .

 

تا دو روز افراسیاب نزد گشتاسب نرفت و روز سوم گشتاسب از خواسته فرزندش آگاه شد و آنگاه جاماسپ فال گو را نزد خود خواست . جاماسپ گفت : کاش زمانه مرا بدست چنگال شیر می سپارد  تا این اختر بد را نمی دیدم ، که  باید این چنین در غم اسفندیار نشست همان پهلوانی که جهان را از دشمنان پاک کرد  . گشتاسب از او پرسید : زود به من بگوی که این اتفاق کجا خواهد افتاد . جاماسپ گفت : این غم در زابلستان بدست رستم اتفاق خواهد افتاد .

 

 

 

روز بعد شاه بر تخت نشست و اسفندیار نزد او رفت و همه موبدان و ناموران نیز ایستاده بودند . اسفندیار گفت : شاه پاینده باشد که زمین از تو شکوهمند شد . تو مظهر داد و عدالتی و همه ما بنده و فرمانبردار توئیم . می دانی که ارجاسب با سواران به جنگ آمد و من در دشت گورستانی از اجساد آنها درست کردم و سر ارجاسب را از تن جدا کردم و بواسطه سوگند و پیمان تو ، دلم به فرمان تو گرمتر شد . حال بهانه چیست ؟

شاه به فرزندش پاسخ داد :  تو بیش از این انجام داده ای و پروردگار یاور تو باشد   ، اما اینک مردی است که از آغاز پادشاهی ما تا کنون به بارگاه نیامده و در برابر شکوه ما سر خم نکرده است و او کسی نیست جر رستم پسر زال . تو باید به سوی سیستان بروی و رستم را در بند، نزد ما آوری .و مطمئن باش که اگر فرمان مرا اطاعت کنی و دستور مرا اجرا کنی تخت و تاج شاهی را به تو می سپارم .

اسفندیار پاسخ داد : ولی از زمان منوچهر تا کیقباد همه سرزمین ایران از رشادت این پهلوان در امنیت بسر برده است  .

شاه اینطور به اسفندیار پاسخ داد که : آیا نشنیدی که اهریمن چگونه موجب می شود انسان راه درست را گم کند . لباس رزم بر تن کن و به سمت سیستان برو . و دست رستم را ببندد و پیاده او را به درگاه بیاور

اسفندیار به شاه گفت : تو با رستم دستان کاری نداری ، دنبال راهی هستی که مرا دور نگه داری . این تخت پادشاهی برای تو باشد که برای من  گوشه ای از این جهان کافی است . من هم مانند بقیه لشکر فرمانبردار تو هستم

پدر گفت : در قضاوت عجله نکن که با این کار سربلند خواهی شد .



خرید و دانلود تحقیق در مورد اسفندیار9000


تحقیق در مورد اسفندیار9000 شاهنامه

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

اسفندیار پهلوانی بزرگ و پسر شاه گشتاسب بود و مادرش کتایون فرزند قیصر روم بود .سه فرزند پسر داشت که بهمن از همه بزرگتر بود .

اسفندیار خسته ولیکن پیروز از جنگ با ارجاسب برمی گشت . او دو خواهر خود را از چنگ اسارات ارجاسب نجات داده بود .

 او میدانست که دوران سختی بسر رسیده و تمام دشمنان ایران سرکوب شدند و حالا بیایستی پدرش به پیمانش وفا می کرد و تخت شاهی را دست او میسپارد و دیگر هیچ دلیل و بهانه ای وجود نداشت تا از این کار خودداری کند .

 

در شهر جشن بزرگی بر پا بود و شاه طهماسب بهمراه نامداران و فرزانگان و موبدان  از پسرش استقبال کرد . سفره های رنگین مهیا شد و مهمانان مشغول شدند . گشتاسب از پسرش خواست تا ماجرای را تعریف کند . اسفندیار به گشتاسب گفت که در هنگام شادی این درخواست را نکن زیرا با سخنهای تلخ گذشته کام خود را تلخ میکنیم . فردا همه چیز را برای شما خواهم گفت .

شب که اسفندیار از مهمانی بازگشت ناراحت بود . اسفندیار به مادرش کتایون گفت : که شهریار با من بد می کند . به من گفت : هنگامیکه انتقام ما را از ارجاسب بگیری و خواهرانت را از بند آزاد کنی و نام ما را در گیتی سربلند کنی ، تخت و تاج شاهی را به تو واگذار می کنم . فردا صبح که شاه از خواب بیدار شود این سخن ها را به او خواهم گفت . مادرش از این سخن ها ناراحت شد چون می دانست که شاه تاج و تختش را نخواهد بخشید . مادر پاسخ داد : ای پسر رنج دیده من، تمام سپاه به رای و فرمان تو هستند و پدرت فقط تاجی بر سر داد ،  بیشتر از این مخواه . زمانیکه او به دیار باقی برود  این تاج و تخت به تو خواهد رسید و  بهتر است فرزندی بمانند تو ، در برابر پدرش فرمانبردار باشد .

 

تا دو روز افراسیاب نزد گشتاسب نرفت و روز سوم گشتاسب از خواسته فرزندش آگاه شد و آنگاه جاماسپ فال گو را نزد خود خواست . جاماسپ گفت : کاش زمانه مرا بدست چنگال شیر می سپارد  تا این اختر بد را نمی دیدم ، که  باید این چنین در غم اسفندیار نشست همان پهلوانی که جهان را از دشمنان پاک کرد  . گشتاسب از او پرسید : زود به من بگوی که این اتفاق کجا خواهد افتاد . جاماسپ گفت : این غم در زابلستان بدست رستم اتفاق خواهد افتاد .

 

 

 

روز بعد شاه بر تخت نشست و اسفندیار نزد او رفت و همه موبدان و ناموران نیز ایستاده بودند . اسفندیار گفت : شاه پاینده باشد که زمین از تو شکوهمند شد . تو مظهر داد و عدالتی و همه ما بنده و فرمانبردار توئیم . می دانی که ارجاسب با سواران به جنگ آمد و من در دشت گورستانی از اجساد آنها درست کردم و سر ارجاسب را از تن جدا کردم و بواسطه سوگند و پیمان تو ، دلم به فرمان تو گرمتر شد . حال بهانه چیست ؟

شاه به فرزندش پاسخ داد :  تو بیش از این انجام داده ای و پروردگار یاور تو باشد   ، اما اینک مردی است که از آغاز پادشاهی ما تا کنون به بارگاه نیامده و در برابر شکوه ما سر خم نکرده است و او کسی نیست جر رستم پسر زال . تو باید به سوی سیستان بروی و رستم را در بند، نزد ما آوری .و مطمئن باش که اگر فرمان مرا اطاعت کنی و دستور مرا اجرا کنی تخت و تاج شاهی را به تو می سپارم .

اسفندیار پاسخ داد : ولی از زمان منوچهر تا کیقباد همه سرزمین ایران از رشادت این پهلوان در امنیت بسر برده است  .

شاه اینطور به اسفندیار پاسخ داد که : آیا نشنیدی که اهریمن چگونه موجب می شود انسان راه درست را گم کند . لباس رزم بر تن کن و به سمت سیستان برو . و دست رستم را ببندد و پیاده او را به درگاه بیاور

اسفندیار به شاه گفت : تو با رستم دستان کاری نداری ، دنبال راهی هستی که مرا دور نگه داری . این تخت پادشاهی برای تو باشد که برای من  گوشه ای از این جهان کافی است . من هم مانند بقیه لشکر فرمانبردار تو هستم

پدر گفت : در قضاوت عجله نکن که با این کار سربلند خواهی شد .

اولین دیدار اسفندیار با رستم

بعد از شنیدن حرفهای بهمن ، اسفندیار دستور داد تا اسب سیاه را زین کنند و همراه صد سوار تا لب رود هیرمند آمد .

ناگهان با صدایی برگشت و سواری دید که به سوی آنها می آید . رستم را شناخت .



خرید و دانلود تحقیق در مورد اسفندیار9000 شاهنامه