لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 10 صفحه
قسمتی از متن .doc :
هدف زندگی ۱
۱-دیدگاه های مختلف
۱-۱- پیشگفتار:
نگرانی در باره ی معنی و هدف زند گی از ویژگی بشر بعنوان یک موجود متفکر و کاوشگراست. دیگر موجودات عالم،مسیر طبیعی زندگی خود را از ابتدا تا به انتها بدون پرس و سؤال و چون و چرا طی می کنند. این از شکوه و شاید شور بختی بشر است که در طول تاریخ، دم به دم این پرسش را برای خود و دیگران مطرح ساخته و چرائی هستی خود را زیر سؤال برده است. داستایوفسکی نویسنده شهیر روسی در این باره می گوید: "راز وجود آدمی در این است که انسان تنها نباید بسادگی زندگی کند، بلکه باید کشف کند که چرا باید زندگی کند."
درتاریخ اندیشه ی انسانی موضوع هدف و معنی زندگی در دو نهایت کلی مورد بررسی قرار گرفته است: در یک قطب اعتقاد به اصل مطلق وجود و سرنوشت مقدر حاکم است ودر قطب دیگر انکار هر نوع معنی ومقصود برای زندگی وبیان اینکه زندگی انسانی یک پدیده ی کاملأ بی محتوا و بدون معنی است.
در اینجا تلاش خواهد شد بصورتی کاملأ اجمالی از دیدگاه های مختلف به مسئله پرداخته شود و در پایان یک نتیجه گیری کلی بعمل آید ـ اگر چه، با توجه به ویژگی پرسش، ممکن است این نتیجه گیری بجای حل معما بر پیچید گی آن بیفزاید.
۱-۲- دیدگاه های پندارگرایانه و مذ هبی
فیلسوفان ایده آلیست ضمن اعتقاد به جهان فرامادی (ماوراء الطبیعی) بر آنند که زندگی را هدف و غایتی است که از ازل و بدون دخالت وخواست بشر برایش تعیین گردیده است.انسان در ورای زندگی مادی و جسمی ا ش، هدفی نهائی، معنوی و الهی دارد. اواین فرصت (یا خوشبختی) را یافته است که از طریق زندگی زمینی خود به این هدف آسمانی دست یابد. افلاطون معتقد بود که دنیای مادی فقط سایه ای موهوم است از یک دنیای عالی و فرا مادی. ما انسانها مانند زندانیانی هستیم که در غار تنگ این جهان سـُفلی (پست و پائین) نشسته ایم وفقط تاریک و روشن های مبهم جهان واقعی ایده ها را می بینیم. با این دیدگاه، معضل بسیار ساده و عوام پسند می گردد: زندگی این جهانی در جوهر خود واقعیت ندارد وهدف ازاین سیر وسلوک موقت و توهمی این جهانی، رسیدن به دنیای ایده آل و بعبارت دیگر به وجود باریتعالی است.
در فلسفه ی ارسطو هر موجودی با توجه به طبیعت خود رو بسوی کمال (البته از نوع ویژه ی خود) دارد. نه تنها انسان بلکه همه ی پدیده های طبیعت، ره بسوی غایتی نهائی دارند. هر چیزی سرنوشت مقدر خود را دارد و درآن یک اصل هدفمند، روح یا ا نتلخی (تحقق کامل اخرین مرحله از روندی که قوه را به فعل در می آورد) مستتر است. بعلاوه همه ی اهداف وغایت هائی موجود در طبیعت تابع یک هدف عالی، ا صیل و نهائی (خدا) است. بنابراین هدف یا منظور زندگی نزدیکی به این اصل نهائی ا ست که دست یابی به پارسائی را برای انسان میسر می سازد و خود منبع شادمانی برای آدمی است.
معضل معنی و هدف زندگی در ادیان بمراتب ساده تر می شود. با توجه به اینکه هنوز برای بسیاری از معضلات مربوط به فلسفه ی زندگی پاسخ علمی وجود ندارد، اربابان اغلب مذاهب می کوشند با تکیه بر اسطوره های دینی، پاسخ های عامه پسند بخورد مردم دهند. مثلأ در دین بودا هدف زندگی رهائی از رنج است که خود از هوس زاده می شود. این سرکوب هوس های انسانی ا ست او را به والاترین درجه ی روشنگری (نیروانا) می رساند. برخی از ادیان آفریقائی به نظریه دایره وار زندگی اعتقاد دارند. به این ترتیب که ما انسانها بصورت های مختلف به زندگی بر می گردیم و اگر کاری نیمه تمام داریم با مرگ ما آن کار به اتمام نمی رسد. ما می توانیم به زندگی بر گردیم و کار نیمه تمام خود را تمام کنیم. در این حالت، هدف زندگی باید این باشد که ما همواره با شعائر و بااعمال خود بصورت های والاتری به زندگی باز گردیم.
در ادیان سامی (دین یهود، مسیحیت و اسلام) دنیا کشتزازی است که انسان برای آخرت خود در آن دانه می کارد (الدنیا مزرعة الاخره). زندگی این جهانی آدمیان جنبه ی آزمایشی دارد و هدف نهائی آن حصول به قلمرو الهی است. انسان خاکی برای دست یابی به این غا یت آسمانی باید راه عبادت واطاعت پروردگار را در پیش بگیرد و ضمن رعایت قوانین الهی خود را به خدا نزدیک سازد. از دیگر وظایف زندگی آدمی این است که خدا را بشناسد و به دیگران بشناساند. در این زمینه شاه نعمت الله ولی شاعر و عارف قرون هشتم و نهم هجری چنین گفته است:
گوهربحر بی کران مائیــــــــــــــم گاه موجیم و گاه دریائیــــــــــــم
ما از آن آمدیم در گیتـــــــــــــــــی که خد ا را به خلق بنما ئیـــــــم
اگر آدمی در بند گی خدا پیروز شود، بهشت سرمدی را از آن خود خواهد ساخت وگرنه به درک واصل خواهد شد.
۱-۳- عرفان
عرفان از نظر لغوی بمعنی درخشش است و از لحاظ مفهوم ارتباط مستقیم و بدون واسطه انسان با وجود کل (خد ا). هدف زندگی در عرفان نیز تفاوت ماهیتی با شریعت ندارد: در شریعت هدف زندگی نزدیک شدن به خدا (قربة علی الله) و در عرفان (البته بصورت ناب آن) یکی شدن با خدا یا ذات واجب الوجود است. از نظر عرفا، انسان می تواند با کشتن نفس وطی مراحل سیر وسلوک عرفانی، از حالت خودی به بیخودی برسد و در عالم خلسه (درخشش عالی) به خدا بپیوندد و با او یکی شود. در همین رابطه است که ابوعلی سینا گفته است:
چو بوعلی می ناب ار خوری حکیمانه بحق حق که وجودت شود به حق ملحق
از دید اهل عرفان هدف زندگی رها شدن از نفس امّاره و حصول به نفس ناطقه ا ست که انسان را قادر به بازگشت می سازد. مرگ برای عارف آغار یک زندگی جدید روحانی و "نیستی عین الیقین هستی ا ست." بشنویم از جلال الدین رومی که چنین می گوید:
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویمت انا علیه الراجعون
و یا بقول عطار:
هرکه در دریای کل گم بوده شد عاقبت گــُـــم بود و او آسوده شد
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
نکات سلامت در زندگی برای اینکه همواره پوستی جوان داشته باشید :ز لوازم آرایشی مناسب پوستتان استفاده کنید . برای از بین بردن میکروب های و باکتری های وسایل ارایشی مثل برس و شانه حداقل ماهی 2بار آنها را با محلول آب گرم و کف صابون مایع و چند قطره شامپوی بچه تمیز کنید . از مرطوب کننده های حاوی ویتامین استفاده کنید تا پوستتان مواد آلوده موجود در هوا را جذب نکند . ورزش کنید کنید تا پوستتان جوان بماند . با ورزش خون بیشتری وارد رگها شود و بر فعالیت گردش خون افزوده می شود . به اندازه کافی بخوابید و سعی کنید به سمت راست یا پشت بخوابید . تلاش کنید که از نگرانیها بکاهید و بر فشارهای زندگی غلبه کنید و امید وار باشید . مشکلات زندگی را حل کنید و کاهش دهید .اگر کودکتان روزه می گیرد ، مراقب باشید تا ... غذا کیفیت وو کمیت خوبی داشته باشد .کالری مورد نیاز بدنش تامین شود . برای کمک به ساخت بافتهای جدید ، افطار او مواد پروتئینی داشته باشد . برای اینکه احساس تشنگی نکند ، افطار میوه و سبزی و مواد قندی و کمی مواد چربی مصرف کند .بعد از افطار ، آب سرد ننوشد تا کار هضم غذا دچار مشکل نشود . افطار سوپ داغ نخورد تا دستگاه هاضمه صدمه نبیند و دیواره مری و معده دچار التهاب نشود .زیاد شیرینی نخورد . سحری خالی از مواد تند و تیز ، مانند فلفل سیاه و قرمز باشد تا به هنگام روزه گرفتن تشنه نشود .خطر استفاده از رایانه : üکار کردن طولانی مدت با رایانه سبب درد و تورم دست ها ، مچ درد ، کمر درد و گردن درد می شود .30 ساعت استفاده از رایانه در هفته امکان ابتلا به دست درد تا 8 برابر ، کتف درد را تا 3 برابر ، درد کمر را تا چندین برابر افزایش می دهد . خشک شدن مردمک چشم ، سرخی و التهاب چشم ع کند شدن گردش خون ،لخته شدن خون در ساق پا ، ضعف و صدمه دیدن غضروفها و مفاصل و عضلات ، از دیگر خطرهای نشستن طولانی مدت در برابر رایانه است . کارشناسان توصیه می کنند تا بعد از هر یک ساعت ، 10 دقیقه به مکانی دور مانند اسمان نگاه کنید و گاهگاهی از برابر رایانه بلند شوید و راه بروید . ویتامین ث و التهاب مفاصل :پژوهشگران انگلیسی دریافته اند که مصرف هر چه بیش تر میوه و سبزی و تامین ویتامین ث بدن را زا باتلا به التهاب مفاصل جلوگیری کند و در صورت ابتلا آن را تا 3% کاهش می دهد . ویتامین ث به شکل فعال در برابر اکسید شدن مقاومت می کند و فعالیت ذرات عامل التهاب مفاصل را مختل می کند این ویتامین در تشکیل کلژن ( پروتئینی مهم در بافتها و استخوان مفاصل ) نقش اساسی دارد . باید توجه داشت که در این بررسی ویتامین ث موجود در سبزی و میوه ها آزمایش شده نه قرصهای ویتامین ث که در بازار یافت می شود . چه کنید تا ماسک های طبیعی نتیجه بخش باشد :میوه ها و سبزیهایی که برای ماسک استفاده می کنید باید تازه و با کیفیت باشد ؛ یعنی نه زیاد رسیده و نه خراب و خشک .بعد از آماده شدن ماسک ، سریع آن را به صورت بمالید . اگر می خواهید مواد ماسک را بکوبید ، برای جلوگیری از اکسید شدن ماده از ظرف های پلاستیکی استفاده کنید . پیش از ماسک زدن صورت خود را تمیز کنید . به یک بار ماسک زدن اکتفا نکنید ، آن قدر این کار را تکرار کنید تا به نتیجه ی مطلوب برسید . از زدن ماسک در اطراف چشم و دهان خودداری کنید . چند توصیه ی مهم برای بهبود ورم پا : تورم زمانی بروز می کند که جاذبه زمین مایعات بدن را به سمت اعضای تحتانی بدن ( پاها و قوزک پا ) می کشد . راه حلهایی برای کاهش تورم پا : کاهش مصرف نمک ، زیرا نمک نگهداری مایعات را افزایش می دهد . پوشیدن جوراب های ساق بلند ، زیرا این جوراب ها جریان مایعات بدن را بهتر می کند و حرکات جاذبه ای مایعات را محدود می کنند . با منظم ورزش کردن ، جریان مایعات بدن تعدیل می شود . کاهش اضافه وزن ، زیرا وزن زیاد جریان مایعات را کند می کند و فشار زیادی بر رگهای بدن _ بویژه سیاهرگ ها _ وارد می کند . طولانی نایستادن .در صورتی که تورم پا تنگی نفس با اضافه وزن و آسیب دیدن پوست همراه باشد ، باید با متخصص مشورت کرد . تمرینها و حرکات مفید گردن :گردن انسان 7 مهره دارد و از آن جایی که نخاع و ریشه های عصبی بسیار مهمی این مهره ها را در بر گرفته است حساسیت این مهره ها را از مهره ها ی کمر بیش تر می کند و آسیبهای این ناحیه ممکن است باعث فلج کامل دستها و پاها شود . التهاب بافتهای نرم اطراف مفصل های مهره ای ، خشکی مفاصل ، وضعیت نامناسب سر و شانه ها ، تغییر شکل مهره ها ، آرتوروز و دیسک و بیماری های ناشی از گرفتگی ماهیچه ها ، از عوامل مهم ایجاد درد گردن است . همیشه گردن خود را در حالت ایستاده و نشسته و یا راه رفتن صاف و عمود بر بدن نگه دارید . هرگز گردن خود را خم نکنید و صندلی خود را کوتاهتر یا ارتفاع میز را بالاتر ببرید تا مجبور به خم کردن گردن نشوید .از نرمشها و حرکاتی که نیاز به خم کردن گردن دارد خودداری کنید . اگر کارتان نشسته است و مجبور به خم کردن گردنید ، حتما با یکی از دستانتان از وزن سر و فشار آن بر بروی مهره های گردن بکاهید . موقع مطالعه سعی کنید کتاب یا روزنامه را بالا نگه دارید ، نه اینکه گردنتان را خم کنید . به هنگام خوابیدن از بالش کوتاه استفاده کنید تا سرتان در امتداد بدن باشد و خم نشود . صندلی خودرو حتما باید تکیه گاهی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
شرح و تاریخچة مختصری از دورة زندگی شاه نعمت اله ولی
(سید نعمت اله کهسانی المشهور بکرمانی قدس سره العزیز)
هو غوث لواصلین و فخرالعاشقین، شاه نور الدین سید نعمت اله بن سید عبداله بن محمدبن عبداله بن کمال الدین بن یحیی بن هاشم بن موسی بن جعفر بن صالح بن محمدبن جعفر بن الحسن بن محمدبن جعفر بن محمدبن اسمعیل بن ابی عبداله محمدالباقرعلی زین العابدین بن حسین بن علی الوصی و فاطمه بنت النبی صلوات اله و سلامه علیه و علیهم اجمعین. و بدین ترتیب نسب این عارف بزرگ یا بیست واسطه به امیر مؤمنان علی بن ابیطالب علیه الصلوات و السلام می رسد.
آباء و اجداد امجادش همه صاحب مقامات عالیه و از اهل مکاشفه و ریاضیات و کرامات بوده اند و جدش در شهر حلب (سوریه فعلی) سکونت و اقامت داشته است. پدرش سید عبداله از عربستان و حلب به ایران آمده و پس از گذشت و گذار در بلاد مختلف، سرانجام در کرمان رحل اقامت افکنده است.
سید بزرگوار، نعمت اله، در روز پنجشنبه بیست و دوم سنه ثلاثین و سبعمائه (730) و بعضی نوشته اند در سنة احدی و ثلاثین و سبعمائه (731) هجری قمری در قبصة کهسان از توابع هرات متولد شده است والدة ما جدة سید از شبانکاره فارس بوده است.
سید مقامات علوم را نزد شیخ رکن الدین شیرازی تحصیل نموده و از پنج سالگی آثار هوش و ذکاوت از جبین و حالش ظاهر بوده است.
علم بلاغت را نزد شیخ شمس الدین مکی و الهیات را در خدمت سید جلال الدین خوارزمی و علم کلام و اصول را پیش قاضی عضدالدین خوانده و دربارة مطالب کتاب مرصاد العباد و متن فصوص مباحثات زیادی نموده است.
نظر به اینکه بصحبت و ملاقات اولیاء و مشایخ رغبت وافری داشته بمسافرت پرداخته و سیر و سیاحت را اختیار نموده است.
در بیست و چهار سالگی در مکة معظمه بخدمت قطب الاقطاب: شیخ عبداله یافعی، صاحب کتابهای: روضه الریاحین و درالنظیم و نشر المحاسن و ارشاد رسیده و ارادت او را اختیار نموده است.
مدت هفت سال تمام در مکه معظمه اقامت داشته و در این مدت بملاقات قطب الدین رازی نائل شده است. سید نعمت اله از مکه به مصر رفته و در آنجا بزیارت سلطان حسین اخلاطی موفق شده است.
سپس به ایران آمد و در سراب آذربایجان سید قاسم الانوار را در صغر سن بخدمت سید آوردند و مورد التفات و عنایت وی قرار گرفته. در سفر ماوراء النهر چندی بشهر سبز توقف کرد و در کوهستان سمرقند اربعینها داشت و در سرمای زمستان فردا “وحیدا” در مغاره های کوه بریاضت پرداخت و از کثرت برف راهها مسدود شد. در فصل بهار که برفها بتدریج بگداخت و صیادان بدان کوهسار رفتند سید را در غاری دیدند و متحیر ماندند که چگونه تک و تنها زمستان به آن سختی را در غار کوه بسر برده است.
سید معاصر اسیر تیمور گورکانی بود و در حدود کوهستان اور گنج بواسطه مشاهدة بعضی کرامات: قریب نود هزار کس بسید اظهار ارادت کردند.
امیر سید کلال که فرقة نقشبندیه باو انتساب دارند ازین معنی براشفت و بخدمت امیر تیمور رسید و از سید سعایت کرد و به تیمور گفت که سید قصد خروج و داعیة سلطنت دارد او را از این صفحات باید بیرون کرد. که فسادی روی ندهد چون سید مستحضر شد فرمود تا حلوای امیر کلال را نخوریم از خراسان بیرون نرویم و آخر هم چنان شد که سید فرموده بود.
چون امیر کلال قطب فرقه نقشبندیه در خدمت امیر تیمور به سعایت از سید نعمت اله پرداخت و سخنان مفسدانه و مغرضانه بزبان آورد امیر تیمور خود شخصاً در یکی از مغارات بملاقات سید رفت و پس از سخنان بسیار که ما بین آندو رد و بدل شد. امیر بسید اظهار داشت شما از ولایت ما کوچ کنید و بجای دیگر بروید سید پس از تأمل و تفکر گفت: بهر ملکی که رفتم و بهر سرزمینی سیر کردم مملکت شما بود. پس کجا باید شد!
القصه سید بماوراء النهر رفت و در آنجا بود که میر حسینی سادات صاحب کنزالرموز و مصباح الارواح سیده حسیبه نسیبه که خواند زاده سلطان بخت: بنت میر عمادالدین حمزة حسینی الهروی بود بقصد ازدواج سید درآورد و در آنوقت سید شصت سال داشت.
پس از این ازدواج سید بجانب کرمان آمد و در کوه لنبان اقامت اختیار کرد و در اینجا بود که سید زاده بزرگوار سید برهان الدین خلیل اله فرزند آن جناب متولد شد.
چندی هم بتفت یزد توقف فرمود خانقاهی در آن محل بساخت و سلطان اسکندر بن عمر شیخ: مدت چهار سال امورات و سرپرستی آنجا را به سید موهبت کرد و از دور و نزدیک و ترک و تاجیک علماء و فقراء بخدمت وی می آمدند و سر ارادت بر آستانش مینهادند.
در تفت یزد بود که مولانا شرف الدین علی یزدی و خواجه صائن الدین علی ترکة اصفهانی بخدمت سید رسیدند و باشارة او مسافرت مصر و شام گزیدند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
زندگی نامه میرزا کوچک خان جنگلی
میرزا یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ، اهل رشت، در سال 1259 شمسی، دیده به جهان گشود. سال های نخست عمر را در مدرسه ی حاجی حسن واقع در صالح آباد رشت و مدرسه ی جامعه آن شهر به آموختن مقدمات علوم دینی سپری کرد.
در سال 1286 شمسی، در گیلان به صفوف آزادی خواهان پیوست و برای سرکوبی محمدعلی شاه روانه ی تهران شد.
هم زمان با اوج گیری نهضت مشروطه در تهران، شماری از آزادی خواهان رشت کانونی به نام «مجلس اتّحاد» تشکیل دادند و افرادی به عنوان فدایی گرد آوردند. میرزا کوچک خان که در آن دوران یک طلبه بود و افکار آزادی خواهانه داشت به مجلس اتحاد پیوست. در سال 1289 شمسی، در نبرد با نیروی طرفدار محمد علی شاه در ترکمن صحرا شرکت داشت و در این نبرد زخمی و چندی در بادکوبه در یک بیمارستان بستری گردید. در سال 1294 شمسی، به جای «مجلس اتّحاد» «هیأت اتّحاد اسلام» از یک گروه هفده نفری در رشت تشکیل گردید. بیشتر افراد این گروه روحانی بودند میرزا کوچک خان عضو مؤثّر آن بود. این هیأت هدف خود را خدمت به اسلام و ایران اعلام کرد و به زودی میرزا کوچک خان رهبری هیأت را بر عهده گرفت. پس از اشغال نواحی شمالی ایران از سوی روسیه ی تزاری، هیأت اتّحاد اسلام به مبارزه با ارتش تزار پرداخت و یک گروه مسلح به عنوان فدایی تشکیل داد و روستای کسما را در ناحیه ی فومن مرکز کار خود قرار داد و در آن جا سازمان اداری و نظامی به وجود آورد. هیأت اتّحاد اسلام، پس از چندی به کمیته ی اتّحاد اسلام تبدیل شد و اعضای آن به 27 نفر افزایش یافت و رهبری کمیته را میرزا به عهده گرفت و تا پایان سال 1296 شمسی، بخش وسیعی از گیلان و قسمتی از مازندران، طارم، آستارا، طالش، کجور و تنکابن زیر نفوذ کمیته درآمد. این کمیته «نهضت جنگل» و «حزب جنگل» نیز نامیده شده است.
فعالیت های نظامی نهضت جنگل
در فروردین 1297، فداییان نهضت جنگل، پس از چند درگیری با نیروهای انگلیسی مواضع مهم راه رشت – منجیل را در اختیار خود گرفتند. در خرداد 1297، نیروی «کلنل پیچرا خوف» افسر روسی که قصد بازگشت از ایران را داشت با«ژنرال دانسترویل» انگلیسی که او نیز می خواست از طریق انزلی به بادکوبه برود هم پیمان شدند و نیروهای روسی در منجیل با فداییان «کمیته ی اتحاد اسلام» به نبرد پرداختند، در حالی که زره پوش ها و هواپیماهای انگلیس هم برای کمک به او به حرکت درآمده بودند. «پیچراخوف» راه منجیل تا رشت و انزلی را گشود و پس از گشوده شدن این راه، نیروهای انگلیسی در دو طرف راه مستقر شدند. در این میان نیروی «کمیته ی اتحاد اسلام» رشت را تصرف کرد، امّا پس از ده روز نیروهای انگلیسی به کمک زره پوش ها و هواپیماها رشت را تسخیر نمودند. در 27 مرداد 1297، میان نمایندگان کمیته ی اتحاد اسلام با نمایندگان انگلیس در رشت قراردادی امضا شد. امضای این قرارداد چنان اختلاف نظر پدید آورد که میرزا کوچک خان به ناچار انحلال کمیته ی اتحاد اسلام را اعلام داشت و کمیته انقلابی گیلان را تشکیل داد. شماری از سران کمیته اتحاد اسلام کناره گیری کردند و شماری از افراد تندرو در کمیته ی انقلابی گیلان عضویت یافتند.
برای از بین بردن نهضت جنگل، وثوق الدوله در بهمن 1297، به وسیله ی سید محمد تدین پیام صلحی برای کوچک خان رهبر نهضت فرستاد و از او خواست که نیروی مسلح خود را در اختیار دولت قرار دهد، میرزا نپذیرفت. وثوق الدوله در 18 اسفند 1297، تیمور تاش را با اختیارات تام به استانداری گیلان فرستاد و در خرداد 1298، کلنل «استاروسلسکی» فرمانده ی نیروی قزاق با اختیارات تام، مأمور سرکوب نهضت گیلان شد. در عملیات تسخیر رشت توپخانه و هواپیماهای نظامی انگلیس هم شرکت داشتند. پیش از حمله ی «کلنل تکاچینکف» از تهران نامه ی تأمین برای میزرا نوشتند، ولی میرزا نپذیرفت و پس از درگیری های فراوان عده ای از سران نهضت از جمله دکتر حشمت که پزشک بود و به واسطه ی خدمات پزشکی محبوبیت زیادی در لاهیجان کسب کرده بود و در آن جا یک گروه چند صد نفری به نام «نظام ملی» گرد آورده بود، تسلیم نیروی دولتی در رشت شد. نیروهای دولتی تصمیم گرفتند، او را به واسطه ی نزدیک بودن به میرزا آزاد کرده تا او میرزا را ترغیب به تسلیم کند و اگر موفق شد یا نشد خود را پس از ده روز معرفی نماید، امّا دکتر حشمت، پس از بازگشت به لاهیجان دچار تردید شد و چون بازگشت او به تأخیر افتاد، یک گردان مأمور دستگیری او شد. او با گردان دولتی درگیر و شماری از افراد «نظام ملی» کشته شدند و دکتر حشمت دستگیر و در دادگاه نظامی در 4 اردیبهشت 1298، محکوم به اعدام شد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
زندگی نامه مولانا
جلالالدین محمد درششم ربیعالاول سال604 هجری درشهربلخ تولد یافت. سبب شهرت او به رومی ومولانای روم، طول اقامتش و وفاتش درشهرقونیه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته تذکرهنویسان وی درهنگامی که پدرش بهاءالدین از بلخ هجرت میکرد پنجساله بود. اگر تاریخ عزیمت بهاءالدین رااز بلخ در سال 617 هجری بدانیم، سن جلالالدین محمد درآن هنگام قریب سیزده سال بوده است. جلالالدین در بین راه در نیشابور به خدمت شیخ عطار رسید و مدت کوتاهی درک محضر آن عارف بزرگ را کرد.
چون بهاءالدین به بغدادرسیدبیش ازسه روزدرآن شهراقامت نکرد و روز چهارم بار سفر به عزم زیارت بیتاللهالحرام بر بست. پس از بازگشت ازخانه خدا به سوی شام روان شد و مدت نامعلومی درآن نواحی بسر برد و سپس به ارزنجان رفت. ملک ارزنجان آن زمان امیری ازخاندان منکوجک بودوفخرالدین بهرامشاهنام داشت، واو همان پادشاهی است حکیم نظامی گنجوی کتاب مخزنالاسرار را به نام وی به نظم آورده است. مدت توقف مولانا در ارزنجان قریب یکسال بود.
بازبه قول افلاکی، جلالالدین محمددرهفده سالگی درشهرلارنده بهامرپدر، گوهرخاتون دخترخواجه لالای سمرقندی را که مردی محترم و معتبر بود به زنی گرفت و این واقعه بایستی در سال 622 هجری اتفاق افتاده باشد و بهاءالدین محمد به سلطان ولد و علاءالدین محمد دو پسر مولانا از این زن تولد یافتهاند.
مولانا و خانواده او
مولانا جلال الدین محمد مولوی در سال 604 روز ششم ریبع الاول هجری قمری متولد شد.هر چند او در اثر خود فیه مافیه اشاره به زمان پیش تری می کند ؛ یعنی در مقام شاهدی عینی از محاصره و فتح سمرقند به دست خوارزمشاه سخن می گوید .در شهر بلخ زادگاه او بود و خانه آنها مثل یک معبد کهنه آکنده از روح ،انباشته از فرشته سر شار از تقدس بود .کودک خاندان خطیبان محمد نام داشت اما در خانه با محبت و علاقه ای آمیخته به تکریم و اعتقاد او را جلال الدین می خواندند –جلال الدین محمد .پدرش بهاء ولد که یک خطیب بزرگ بلخ ویک واعظ و مدرس پر آوازه بود از روی دوستی و بزرگی او را ((خداوندگار)) می خواند خداوندگار برای او همه امیدها و تمام آرزوهایش را تجسم می داد .با آنکه از یک زن دیگر ـدختر قاضی شرف – پسری بزرگتر به نام حسین داشت ،به این کودک نو رسیده که مادرش مومنه خاتون از خاندان فقیهان وسادات سرخس بود ـ ودر خانه بی بی علوی نام داشت- به چشم دیگری می دید.خداوندگار خردسال برای بهاءولد که در این سالها از تمام دردهای کلانسالی رنج می برد عبارت از تجسم جمیع شادیها و آرزوها بود .سایر اهل خانه هم مثل خطیب سالخورده بلخ ،به این کودک هشیار ،اندیشه ور و نرم و نزار با دیده علاقه می نگریستند .حتی خاتون مهیمنه مادربهاء ولد که در خانه ((مامی)) خوانده می شد و زنی تند خوی،بد زبان وناسازگار بود ،در مورد این نواده خردسال نازک اندام و خوش زبان نفرت وکینه ای که نسبت به مادر او داشت از یاد می برد. شوق پرواز در ماورای ابرها از نخستین سالهای کودکی در خاطر این کودک خاندان خطیبان شکفته بود .عروج روحانی او از همان سالهای کودکی آغاز شد –از پرواز در دنیای فرشته ها ،دنیای ارواح ،و دنیای ستاره ها که سالهای کودکی او را گرم وشاداب و پر جاذبه می کرد . در آن سالها رؤیاهایی که جان کودک را تا آستانه عرش خدا عروج می داد ،چشمهای کنجکاوش را در نوری وصف ناپذیر که اندام اثیری فرشتگان را در هاله خیره کننده ای غرق می کرد می گشود .بر روی درختهای در شکوفه نشسته خانه فرشته ها را به صورت گلهای خندان می دید . در پرواز پروانه های بی آرام که بر فراز سبزه های مواج باغچه یکدیگر را دنبال می کردند آنچه را بزرگترها در خانه به نام روح می خواندند به صورت ستاره های از آسمان چکیده می یافت .فرشته ها ،که از ستاره ها پائین می مدند با روحها که در اطراف خانه بودند از بام خانه به آسمان بالا می رفتند طی روزها وشبها با نجوایی که در گوش او می کردند او را برای سرنوشت عالی خویش ،پرواز به آسمانها ،آماده می کردند –پرواز به سوی خدا .
موقعیت خانواده و اجتماع در زمان رشد مولانا
-پدر مولانا بهاء ولد پسر حسین خطیبی در سال (546) یا (542)هجری قمری در بلخ خراسان آنزمان متولد شد.خانواده ای مورد توجه خاص و عام و نه بی بهره از مال و منال و همه شرایط مهیای ساختن انسانی متعالی .کودکی را پشت سر می گذارد و در هنگامه بلوغ انواع علوم و حکم را فرا می گیرد .محمد بن حسین بهاء الدین ولد ملقب به سلطان العلما (متولد حدود 542ق/1148میا کمی دیر تر )از متکلمان الهی به نام بود . بنا به روایت نوه اش ؛شخص پیامبر (ص)این اقب را در خوابی که همه عالمان بلخ در یک شب دیده بودند ؛به وی اعطا کرده است .بهاء الدین عارف بود و بنا بر برخی روایات ؛او از نظر روحانی به مکتب احمد غزالی (ف.520ق/1126م)وابسته است .با این حال نمی توان قضاوت کرد که عشق لطیف عرفانی ؛ آن گونه که احمد غزالی در سوانح خود شرح می دهد ؛چه اندازه بر بهاءالدین و از طریق او بر شکل گیری روحانی فرزندش جلال الدین تاثیر داشتهاست .اگر عقیده افلاکی در باره فتوایی بهاء الدین ولد که: زناءالعیون النظر صحت داشته باشد؛ مشکل است که انتساب او به مکتب عشق عارفانه غزالی را باور کرد حال آنکه وابستگی نزدیک او به مکتب نجم الدین کبری ؛موسس طریقه کبرویه به حقیقت نزدیکتر است .بعضی مدعی شده اند که خانواده پدری بهاءالدین از احفاد ابو بکر ؛خلیفه اول اسلام هستند .این ادعا چه حقیقت داشته باشد و چه نداشته باشد درباره پیشینه قومی این خانواده هیچ اطلاع مسلمی در دست نیست .نیز گفته شده که زوجه بهاءالدین ؛از خاندان خوارزمشاهیان بوده است که در ولایات خاوری حدود سال 3-472ق/1080م حکومت خود را پایه گذاری کردند ولی این داستان را هم می توان جعلی دانست و رد کرد .او با فردوس خاتون ازدواج می کند ،که برخی به علت اشکال زمانی در این ازدواج شک نموده اند .
او برای دومین بار به گفته ای ازدواج می کند .همسر او بی بی علوی یا مومنه خاتون است که او را از خاندان فقیهان و سادات سرخسی می دانند .
از این بانو ،علاو الدین محمد در سال 602 و جلال الدین محمد در سال 604 روز ششم ریبع الاول هجری قمری متولد شدند.بهاء الدین از جهت معیشت در زحمت نبود خالنه اجدادی و ملک ومکنت داشت .در خانه خود در صحبت دوزن که به هر دو عشق می ورزید ودر صحبت مادرش((مامی))و فرزندان از آسایش نسبی بر خورداربود ذکر نام الله دایم بر زبانش بود ویاد الله به ندرت از خاطرش محو می شد با طلوع مولانا برادرش حسین و خواهرانش که به زاد از وی بزرگتر بودند در خانواده تدریجاً در سایه افتادندوبعدها در بیرون از خانواده هم نام ویاد آنها فراموش شد .جلال که بر وفق آنچه بعدها از افواه مریدان پدرش نقل میشد ؛ از جانب پدر نژادش به ابوبکر صدیق خلیفه رسول خدا می رسید و از جانب مادر به اهل بیت پیامبر نسب میرسانید .
پدر مولانا:
پدرش محمدبن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولدبلخی وملقب به سلطانالعلماءاست که ازبزرگان صوفیه بود و به روایت افلاکی احمد دده در مناقبالعارفین، سلسله او در تصوف به امام احمدغزالی میپیوست و مردم بلخ به وی اعتقادی بسیار داشتند و