لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
بهداشت خانواده
بهداشت روانی
کلیات بهداشت روانی
اصول بهداشت روانی
سلامت جسم و روان
معیارهای سنجش رفتار نابهنجار
تاریخچه بهداشت روانی
بهداشت روانى شاخهاى از بهداشت عمومى است که در درجه اول به پیشگیرى از وقوع بیمارى و در درجه دوم به تشخیص بهموقع بیمارىها، اقدام فورى براى درمان آنها و در نهایت به یارى فرد مىپردازد تا از توانمندىهاى باقى مانده او حداکثر استفاده را بنماید.
گفتنى است که تأمین بهداشت روانى به سادگى بهداشت جسمانى نیست، زیرا عواملى که بیمارىهاى جسمانى را ایجاد مىنمایند تقریباً شناخته شدهاند. بهویژه راههاى پیشگیرى و درمان بیمارىهاى عفونى و تبزا، براى پزشکان کار سادهاى است و توصیههاى سهلالوصولى را مىتوانند براى عموم داشته باشند. عوامل بیمارىزا و طرز سرایت آنها مىتواند توضیح داده شود و راههاى پیشگیرى آن اعمال گردد. ولى در مورد بیمارىهاى روانى هنوز وضع به این روشنى نیست، زیرا در ایجاد و بروز بیمارىهاى روانى عوامل متعددى دخالت دارند و حتى در مورد برخى از بیمارىهاى روانى زمینه ابتلاء به آن قبل از تولد یعنى در دوران جنینى و یا دوران اولیه زندگى بعد از تولد شروع مىشود و همچنین عوامل روانی، فضا و جو روانى حاکم در خانواده و نحوهٔ برخورد والدین با فرزندان از اهمیت ویژهاى برخوردار است.
بهطور خلاصه مىتوان گفت که بهداشت روانى عبارت است از تأمین سلامت فکر و روان در جهت سازگارى و تطبیق فرد با خود و با محیط زندگی، قدرت پذیرش واقعیتهاى موجود و شکوفائى استعدادهاى بالقوه خویش.
اصول بهداشت روانى
احترام فرد به شخصیت خود و دیگران
یکى از اصول بهداشت روانی، این است که افراد خود را دوست داشته باشند و به شخصیت خود احترام بگذارند. برعکس اگر افرادى از خود متنفر بوده، براى خود ارزشى قائل نباشند، نشان غیرعادى بودنِ آنها است. اینکه آیا فردى خود را دوست دارد؟ آیا به خود احترام مىگذارد؟ و آیا فکر مىکند که مردم او را دوست دارند یا خیر، نشاندهندهٔ عواطف، احساسات و طرز سازش فرد با محیط است. بدبینی، بدگمانی، سوءظن به دیگران، نداشتن وسعت واقعی، اعتماد نداشتن به دیگران و ارزش قائل نشدن براى خود، از ویژگىهاى فرد غیرطبیعى مىباشد.
انسان سالم باید خود را چنان که هست دوست داشته باشد و بپذیرد و البته در صدد رشد خود نیز برآید. با به کار گرفتن اصل در زندگى هر فردى مىتواند به خود و افراد جامعه کمک فراوانى بنماید. تنها در صورتى که فرد خود را دوست داشته باشد و به دیگران احترام بگذارد قادر خواهد بود که دیگران را نیز دوست بدارد و به آنها احترام بگذارد. افرادى که مرتب دیگران را تحقیر مىنمایند و دیگران را دوست ندارند بدین معنى است که در واقع خود را دوست ندارند.
شناخت محدودیتها و توانائىها در خود و افراد دیگر
هر فرد سالم باید محدودیتهاى جسمى و روانى خود را بشناسد و بپذیرد. او ضمن اینکه توانائىهاى خود را شناخته و از آنها بهره مىگیرد سعى مىنماید تا محدودیتهاى خود را خالى از هرگونه تعصبى بشناسد و در صدد رفع آنها در حد امکان برآید.
مثلاً اگر شخصى از اعتماد بهنفس پائینى برخوردار است، مىتواند با کشف استعدادها و توانمندىهاى خود آنها را رشد داده، در صدد کسب موفقیت برآید و در پى کسب موفقیت، اعتماد بهنفس او نیز بالاتر خواهد رفت. البته فردى که داراى محدودیتهاى جسمانى باشد باید واقعیت وجودى خود را قبول کرده، زندگى عادى خود را ادامه دهد. لازم به ذکر است که همه افراد داراى محدودیتهائى هستند که با شناخت هر چه بهتر آنها مىتوانند در جهت رفع، کاهش، جبران و یا پذیرش آن اقدام نمایند.
پى بردن به علل رفتار
هر رفتارى تابع علتى است و هیچ رفتارى خودبهخود صورت نمىپذیرد. مثلاً فردى که دچار ترسهاى بىمورد است، اگرچه علت آن از نظر خود فرد پنهان مىباشد ولى مىتواند عللى همچون یادگیری، تجربیات ترسناک دوران قبل و یا تقلید داشته باشد و یا فردى که رفتار پرخاشگرانه دارد، این رفتار مىتواند عللى همچون ناکامی، یادگیری، تقلید و یا عدم تعادل هورمونى در بدن داشته باشد.
توجه به تمامیت وجود هر فرد
رفتار هر فرد تابع وضعیت جسمانى و روانى او است. مسائل جسمى بر روان انسان و مسائل روانى بر جسم او تأثیر مىگذارد. مثلاً زمانى که انسان از درد جسمانى رنج مىبرد نمىتواند بشّاش و با نشاط باشد و همچنین زمانى که دچار خستگى روانى است نمىتواند اعمال جسمانى را بهخوبى انجام دهد.
امروزه ثابت شده است که بسیارى از بیمارىهاى جسمانى ماهیّت روانى دارند، از این دستهاند بیمارىهائى مثل زخم معده، زخم روده، آسم، میگرن و...
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
آموزش خانواده
امروزه ما شاهد تحولات حیرت آور جوامع انسانی در ابعاد مختلف هستیم که باعث شده فرزندان ما خارج از تصمیم و اراده ما تربیت بشوند. ابزارهای ارتباطی امروزه به گونه ای هستند که در بطن زندگی ما قرار گرفته اند و ناخواسته تربیت را به سویی سوق می دهند که ممکن است چیزی غیر از فرهنگ خودی باشد.
● اهمیت آموزش خانواده
امروزه ما شاهد تحولات حیرت آور جوامع انسانی در ابعاد مختلف هستیم که باعث شده فرزندان ما خارج از تصمیم و اراده ما تربیت بشوند. ابزارهای ارتباطی امروزه به گونه ای هستند که در بطن زندگی ما قرار گرفته اند و ناخواسته تربیت را به سویی سوق می دهند که ممکن است چیزی غیر از فرهنگ خودی باشد. به عنوان مثال فرزندان ما هر روز تلویزیون تماشا می کنند.و برنامه های مختلفی را می بینند و بدون دخالت ما از آنها متاثر می شوند. و به رویا می روند.
همچنین گسترش ابزارهای موسیقی و ویدئویی امروزه فرزندان مارا در شرایط پیچیده تربیتی قرار می دهد. خصوصا گسترش روز افزون اینترنت چالش های فرهنگ خودی و بیگانه را به میان کشیده است. علاوه بر آنها گسترش و پیچید گی روز افزون ارتباطات جمعی و وجود پدید اعتیاد با اشکال مختلف آن فرزندان ما را بشدت مورد تهدید قرار می دهد. باید به این موارد کنجکاوی و ماجراجویی ذاتی کودکان و نوجوان را هم افزود. برای همین ما باید احساس مسئولیت زیادی را مد نظر قرار دهیم. و اگر ما آگاهانه و فعالانه حرکت نکنیم شاهد بحرانهای روحی و روانی زیادی در فرزندانمان خواهیم شد. و حتّی امکان بحرانهای شدید تری مثل بحران هویت ملی و غیره.
گویا مکانیسم تکاملی جوامع انسانی در ابعاد ذهنی و اجتماعی و اخلاقی و سیاسی و تکنولوژی و غیره، به سوی تضعیف نقش اولیاء به پیش می رود واین می تواند برای ما هشدار دهنده باشد. و از طرفی دیگر بنظر میرسد که فاصله بین اولیاء و فرزندان از لحاظ اطلاعات روز در حال تشدید است برای همین آموزش اولیاء را برای شناخت نیات فرزندان و برای حفظ موقعیت و مقبولیت خود نزد آنها ضروری می سازد. در پی وجود چنین واقعیت ها و مسائل بسیار دیگری است که ما باید آموزش خانواده را جدی بگیریم .آن را از لحاظ کمی و کیفی گسترش بدهیم و اقدامات و برنامه های موثری را مد نظر قرار دهیم . تا بتوانیم اولیای آگاه و کارآمد در تربیت فرزندان جامعه اسلامی داشته باشیم.
● خانواده را به دو دسته کلی تقسیم می کنند.
الف) خانواده متعادل
▪ خانواده متعادل دارای ویژگیهای زیر است:
ثبات فیزیکی و مکانی دارد ـ رشد و پویایی و آگاهی دارد ـ بر آن مدیریت و قانون و کنترل حاکم است ـ اعضا از لحاظ عاطفی و عقلی ارتباط مثبت با هم دارند
ب) خانواده نامتعادل.
خانواده نامتعادل
خانواده نامتعادل خانواده ای است که اعضای آن به علل مختلف نمی توانند تقش های خود را در خانواده به خوبی ایفا نمایند و اعضای آن احساس آرامش و امنیت و رضایت مندی ندارند. و پویایی و رشد آنها دچار اختلال شده است.
▪ خانواده نامتعادل خود تقسیماتی دارد.که عبارتند از:
۱) خانواده گسسته:
خانواده گسسته خانواده ای است که اعضای آن با اینکه در کنار هم زندگی می کنند اما ارتباط و مناسبات درستی بین اعضا وجود ندارد. که خود تقسیماتی دارد که عبارتند از:
الف) خانواده قطبی .(پدر سالار - مادر سالار - فرزند سالار)
خانواده های قطبی به خانواده هایی می گویند که قدرت در خانواده توسط یک فرد خاص اعمال می شود و بقیه تحت تسلط او هستند.
ب) خانواده آشفته یا بی سامان .
خانواده ای که در آن قانونمندی و مدیریت و ارتباط صحیح بین اعضا به طور موثری آسیب دیده است. مانند خانواده قطبی.
ج) خانواده بی عاطفه.
خانواده ای که در آن عاطفه و محبت و همدلی وجود ندارد. در یک خانواده متعادل باید عقل و خرد همراه با عاطفه حاکم باشد و این دو بدن دیگری وظایف خانواده را تکمیل نمی کند.
۲)خانواده گسیخته.
خانواده ای است که اعضا ارتباط کمی با هم دارند و یا اصلا ارتباط آنها از هم بکلی قطع شده است. مثل
خانواده نا پیوسته.
خانواده ای است که زن یا شوهر به علل ناسازگاری بدون صدور حکم قانونی در کنار هم زندگی نمی کنند. و در بلاتکلیفی بسر می برند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
آینده خانواده در غرب
مک دانولد در مقاله خود به نقد تئوری همگرایی ساختار خانواده می پردازد. ویلیام گود، ارائه دهنده این تئوری در کتابش به نام انقلاب جهانی و الگوهای خانواده، پیش بینی کرده بود که همگرایی اجتناب ناپذیری در سیستم خانواده وجود دارد و تمام اشکال خانواده به شکل خانواده زن وشوهری غرب در خواهند آمد.
مک دانولد در مقاله خود به نقد تئوری همگرایی ساختار خانواده می پردازد. ویلیام گود، ارائه دهنده این تئوری در کتابش به نام انقلاب جهانی و الگوهای خانواده، پیش بینی کرده بود که همگرایی اجتناب ناپذیری در سیستم خانواده وجود دارد و تمام اشکال خانواده به شکل خانواده زن وشوهری غرب در خواهند آمد.
از نظر گود یک هماهنگی تئوریکی بین سیستم خانواده زن و شوهری و جهان مدرن وجود داشت. او از این نظر دنباله رو پارسونز بود و زمان این تغییر را نیز ده تا بیست سال آینده می دانست، (زمانی که اکنون دیگر سپری شده است). طبق این نظر فرایند مدرن شدن جوامع اصلی بدیهی در نظر گرفته می شود و برای تبیین رشد خانواده هسته ای نیز از همین اصل استفاده می شود.
خانواده هسته ای مدرن همان طور که پارسونز و میلز گفته اند، به وسیله جدایی (انزوای ساختاری ) و تفکیک خشک نقش های زن و شوهر توصیف می شود. این مشخصات، خانواده هسته ای را برای عمل در جهان مدرن بهتر تجهیز می کند.
در مقاله آمده، گود و پارسونز هر دو به مارکس و وبر مدیونند چرا که آنها می گویند جامعه و ساختارهای آن از طریق دوره انقلابی در مراحل پیشرفته سرمایه داری تغییر می کنند. شهری شدن، صنعتی شدن، فرد گرایی و... عوامل تسلط خانواده هسته ای هستند. در ادامه مک دانولد هر چهار نفر یعنی گود، پارسونز، مارکس و وبر را مرهون اطلاعات نادرست تاریخ خانواده در اروپای غربی می داند.
نویسنده بین خانواده زن و شوهری و خانواده هسته ای با وجود هم مرز بودنشان فرق می گذارد، ((واژه هسته ای توسط پارسونز استفاده می شده اما غیر قابل پذیرش است زیرا معنی ضمنی آن این است که واحد زن و شوهر و فرزندانشان، کوچکترین خانواده ممکن یا گروه خویشاوندی را به وجودمیآورد)).
او اصطلاح گود یعنی خانواده زن وشوهری را ترجیح داده و می نویسد: گود خانواده زن وشوهری چند زنی را نادیده گرفت و تئوری همگرایی را فراتر از بعد ساختاری، و به ابعاد کارکردی گسترش داد. گود و پارسونز به خانواده زناشویی غربی دهه ۱۹۵۰ مراجعه کردند و آن را مستقل از دیگر خانواده ها، متمرکز و دارای نقش های تفکیک شده خشک زن وشوهر دیدند. بنابراین اثبات تئوری همگرایی به پیدایش این شکل از خانواده بستگی دارد.
این تئوری متکی بر این نظر است که تغییر سیستم خانواده به عنوان نتیجه اجتناب ناپذیر تغییرات ساختاری و ایدئولوژیکی است، تغییرات ساختاری مانند صنعتی شدن، شهری شدن، پرولتاریزه شدن و تمرکز قدرت. تغییرات ایدئولوژیکی اجتناب ناپذیر نیز، پذیرش ارزشهای خانواده غربی دهه ۱۹۵۰ است. اصل موضوع تئوری این است که تغییرات کلان ساختاری غربی بوده بنابراین تغییرات خرد نیز لزوما غربی است.
نویسنده ۴ فرض در ارتباط با رد یا قبول این تئوری مطرح می کند:
۱) مدل درست است اما فرایند تغییرات کندتر از آن است که دیده شود.
۲) تغییرات کلان از فرایند تکامل پیش بینی شده توسط طرفداران این نظریه پیروی نمی کند.
۳) تغییر اجتماعی یک جهتی و از کلان به خرد نیست.
۴) سیستم خرد وکلان به طور انعطاف ناپذیری، آن طور که طرفداران این نظریه پافشاری می کنند، به هم متصل نمی شوند.
حال اگر نظر اول درست باشد، نظریه همگرایی درست است، اگر نظر دوم صحیح باشد قابل بخشش است و اگر نظرات سوم یا چهارم درست باشد تئوری همگرایی رد می شود.
نویسنده معتقد است رد این نظریه به سادگی صورت می گیرد زیرا تنها کافی است نمونه های خلاف آنچه انگاره تئوری است، یعنی جهان شمولی، ذکر شود.
تحقیقات جدید بر شبکه های حمایتی خانواده در کشورهای غربی مشارکت بالاو متفاوتی را بین خانوارهای وابسته نشان می دهد که هرگز منزوی نبوده اند. ارث بری و کمکهای پدربزرگ و مادر بزرگ در نگهداری از فرزندان، کمک والدین به فرزندان تازه ازدواج کرده، حمایت از سالخوردگان، حرفه های مشارکتی خویشاوندی، برگشت فرزندان به خانواده ها در صورت از هم پاشیده شدن ازدواج، کمک های خویشاوندان به یکدیگر در صورت بروز بحران و حمایت عاطفی اعضا از یکدیگر، همه نشان دهنده عدم انزوای خانواده ها در غرب است. علاوه بر این تکرار این مشارکت های خویشاوندی درشکل و شدت، در بین جوامع غیر غربی هم خود تایید دیگری بر این استدلال است. مثلا اپونگ برخی نمونه ها را نشان داد که اقتصاد خارج از چارچوب خانواده زن و شوهری داشتند و مراقبت از کودکان بوسیله افراد خارج از خانوار زن و شوهری صورت می گرفت. آرنولد هم در ۱۹۸۴ تفاوت های قابل توجهی در درجه مشارکت میان گروههای به رسمیت شناخته شده خانواده های وابسته در انجام وظایف میان خانوار گزارش داد. کمپبل نیز قدرت احساس وظیفه فرزندان ژاپنی در حمایت از والدین پیرشان را نشان داد.
نویسنده می نویسد شواهدی برای نظریه همگرایی ارائه می شود که از آنها می توان زادروگای یوگوسلاوی را مثال زد، کمرنگ شدن این شکل از خانواده را طرفداران نظریه همگرایی به عواملی چون عدم وجود زمین، پول محوری اقتصاد، شهر نشینی و پذیرش ایدئولوژی های مدرن نسبت دادند. به طور کلی پرولتاریزه شدن و نقش دولت در آن (لوین)، تجاری شدن کشاورزی، جنبه های جمعیتی پرولتاریزه شدن (تیلی) رشد تمرکز اقتصادی، نظم خشک و پلیسی به وسیله قدرت مرکزی، کمیابی منابع، عوامل از بین رفتن خانواده گسترده ذکر شدند.
اما در مقابل محققان، با نمونه هایی از کشورهای چین، نیجریه، هند، سنگال، مکزیک، فیلیپین، آفریقای شمالی، آمریکای لاتین،... نظریه همگرایی را رد کردند و وجود خانواده های گسترده را در این مناطق حتی با وجود تغییرات کلان ساختاری اثبات کردند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
آموزش خانواده
امروزه ما شاهد تحولات حیرت آور جوامع انسانی در ابعاد مختلف هستیم که باعث شده فرزندان ما خارج از تصمیم و اراده ما تربیت بشوند. ابزارهای ارتباطی امروزه به گونه ای هستند که در بطن زندگی ما قرار گرفته اند و ناخواسته تربیت را به سویی سوق می دهند که ممکن است چیزی غیر از فرهنگ خودی باشد.
● اهمیت آموزش خانواده
امروزه ما شاهد تحولات حیرت آور جوامع انسانی در ابعاد مختلف هستیم که باعث شده فرزندان ما خارج از تصمیم و اراده ما تربیت بشوند. ابزارهای ارتباطی امروزه به گونه ای هستند که در بطن زندگی ما قرار گرفته اند و ناخواسته تربیت را به سویی سوق می دهند که ممکن است چیزی غیر از فرهنگ خودی باشد. به عنوان مثال فرزندان ما هر روز تلویزیون تماشا می کنند.و برنامه های مختلفی را می بینند و بدون دخالت ما از آنها متاثر می شوند. و به رویا می روند.
همچنین گسترش ابزارهای موسیقی و ویدئویی امروزه فرزندان مارا در شرایط پیچیده تربیتی قرار می دهد. خصوصا گسترش روز افزون اینترنت چالش های فرهنگ خودی و بیگانه را به میان کشیده است. علاوه بر آنها گسترش و پیچید گی روز افزون ارتباطات جمعی و وجود پدید اعتیاد با اشکال مختلف آن فرزندان ما را بشدت مورد تهدید قرار می دهد. باید به این موارد کنجکاوی و ماجراجویی ذاتی کودکان و نوجوان را هم افزود. برای همین ما باید احساس مسئولیت زیادی را مد نظر قرار دهیم. و اگر ما آگاهانه و فعالانه حرکت نکنیم شاهد بحرانهای روحی و روانی زیادی در فرزندانمان خواهیم شد. و حتّی امکان بحرانهای شدید تری مثل بحران هویت ملی و غیره.
گویا مکانیسم تکاملی جوامع انسانی در ابعاد ذهنی و اجتماعی و اخلاقی و سیاسی و تکنولوژی و غیره، به سوی تضعیف نقش اولیاء به پیش می رود واین می تواند برای ما هشدار دهنده باشد. و از طرفی دیگر بنظر میرسد که فاصله بین اولیاء و فرزندان از لحاظ اطلاعات روز در حال تشدید است برای همین آموزش اولیاء را برای شناخت نیات فرزندان و برای حفظ موقعیت و مقبولیت خود نزد آنها ضروری می سازد. در پی وجود چنین واقعیت ها و مسائل بسیار دیگری است که ما باید آموزش خانواده را جدی بگیریم .آن را از لحاظ کمی و کیفی گسترش بدهیم و اقدامات و برنامه های موثری را مد نظر قرار دهیم . تا بتوانیم اولیای آگاه و کارآمد در تربیت فرزندان جامعه اسلامی داشته باشیم.
● خانواده را به دو دسته کلی تقسیم می کنند.
الف) خانواده متعادل
▪ خانواده متعادل دارای ویژگیهای زیر است:
ثبات فیزیکی و مکانی دارد ـ رشد و پویایی و آگاهی دارد ـ بر آن مدیریت و قانون و کنترل حاکم است ـ اعضا از لحاظ عاطفی و عقلی ارتباط مثبت با هم دارند
ب) خانواده نامتعادل.
خانواده نامتعادل
خانواده نامتعادل خانواده ای است که اعضای آن به علل مختلف نمی توانند تقش های خود را در خانواده به خوبی ایفا نمایند و اعضای آن احساس آرامش و امنیت و رضایت مندی ندارند. و پویایی و رشد آنها دچار اختلال شده است.
▪ خانواده نامتعادل خود تقسیماتی دارد.که عبارتند از:
۱) خانواده گسسته:
خانواده گسسته خانواده ای است که اعضای آن با اینکه در کنار هم زندگی می کنند اما ارتباط و مناسبات درستی بین اعضا وجود ندارد. که خود تقسیماتی دارد که عبارتند از:
الف) خانواده قطبی .(پدر سالار - مادر سالار - فرزند سالار)
خانواده های قطبی به خانواده هایی می گویند که قدرت در خانواده توسط یک فرد خاص اعمال می شود و بقیه تحت تسلط او هستند.
ب) خانواده آشفته یا بی سامان .
خانواده ای که در آن قانونمندی و مدیریت و ارتباط صحیح بین اعضا به طور موثری آسیب دیده است. مانند خانواده قطبی.
ج) خانواده بی عاطفه.
خانواده ای که در آن عاطفه و محبت و همدلی وجود ندارد. در یک خانواده متعادل باید عقل و خرد همراه با عاطفه حاکم باشد و این دو بدن دیگری وظایف خانواده را تکمیل نمی کند.
۲)خانواده گسیخته.
خانواده ای است که اعضا ارتباط کمی با هم دارند و یا اصلا ارتباط آنها از هم بکلی قطع شده است. مثل
خانواده نا پیوسته.
خانواده ای است که زن یا شوهر به علل ناسازگاری بدون صدور حکم قانونی در کنار هم زندگی نمی کنند. و در بلاتکلیفی بسر می برند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
آموزش خانواده
امروزه ما شاهد تحولات حیرت آور جوامع انسانی در ابعاد مختلف هستیم که باعث شده فرزندان ما خارج از تصمیم و اراده ما تربیت بشوند. ابزارهای ارتباطی امروزه به گونه ای هستند که در بطن زندگی ما قرار گرفته اند و ناخواسته تربیت را به سویی سوق می دهند که ممکن است چیزی غیر از فرهنگ خودی باشد.
● اهمیت آموزش خانواده
امروزه ما شاهد تحولات حیرت آور جوامع انسانی در ابعاد مختلف هستیم که باعث شده فرزندان ما خارج از تصمیم و اراده ما تربیت بشوند. ابزارهای ارتباطی امروزه به گونه ای هستند که در بطن زندگی ما قرار گرفته اند و ناخواسته تربیت را به سویی سوق می دهند که ممکن است چیزی غیر از فرهنگ خودی باشد. به عنوان مثال فرزندان ما هر روز تلویزیون تماشا می کنند.و برنامه های مختلفی را می بینند و بدون دخالت ما از آنها متاثر می شوند. و به رویا می روند.
همچنین گسترش ابزارهای موسیقی و ویدئویی امروزه فرزندان مارا در شرایط پیچیده تربیتی قرار می دهد. خصوصا گسترش روز افزون اینترنت چالش های فرهنگ خودی و بیگانه را به میان کشیده است. علاوه بر آنها گسترش و پیچید گی روز افزون ارتباطات جمعی و وجود پدید اعتیاد با اشکال مختلف آن فرزندان ما را بشدت مورد تهدید قرار می دهد. باید به این موارد کنجکاوی و ماجراجویی ذاتی کودکان و نوجوان را هم افزود. برای همین ما باید احساس مسئولیت زیادی را مد نظر قرار دهیم. و اگر ما آگاهانه و فعالانه حرکت نکنیم شاهد بحرانهای روحی و روانی زیادی در فرزندانمان خواهیم شد. و حتّی امکان بحرانهای شدید تری مثل بحران هویت ملی و غیره.
گویا مکانیسم تکاملی جوامع انسانی در ابعاد ذهنی و اجتماعی و اخلاقی و سیاسی و تکنولوژی و غیره، به سوی تضعیف نقش اولیاء به پیش می رود واین می تواند برای ما هشدار دهنده باشد. و از طرفی دیگر بنظر میرسد که فاصله بین اولیاء و فرزندان از لحاظ اطلاعات روز در حال تشدید است برای همین آموزش اولیاء را برای شناخت نیات فرزندان و برای حفظ موقعیت و مقبولیت خود نزد آنها ضروری می سازد. در پی وجود چنین واقعیت ها و مسائل بسیار دیگری است که ما باید آموزش خانواده را جدی بگیریم .آن را از لحاظ کمی و کیفی گسترش بدهیم و اقدامات و برنامه های موثری را مد نظر قرار دهیم . تا بتوانیم اولیای آگاه و کارآمد در تربیت فرزندان جامعه اسلامی داشته باشیم.
● خانواده را به دو دسته کلی تقسیم می کنند.
الف) خانواده متعادل
▪ خانواده متعادل دارای ویژگیهای زیر است:
ثبات فیزیکی و مکانی دارد ـ رشد و پویایی و آگاهی دارد ـ بر آن مدیریت و قانون و کنترل حاکم است ـ اعضا از لحاظ عاطفی و عقلی ارتباط مثبت با هم دارند
ب) خانواده نامتعادل.
خانواده نامتعادل
خانواده نامتعادل خانواده ای است که اعضای آن به علل مختلف نمی توانند تقش های خود را در خانواده به خوبی ایفا نمایند و اعضای آن احساس آرامش و امنیت و رضایت مندی ندارند. و پویایی و رشد آنها دچار اختلال شده است.
▪ خانواده نامتعادل خود تقسیماتی دارد.که عبارتند از:
۱) خانواده گسسته:
خانواده گسسته خانواده ای است که اعضای آن با اینکه در کنار هم زندگی می کنند اما ارتباط و مناسبات درستی بین اعضا وجود ندارد. که خود تقسیماتی دارد که عبارتند از:
الف) خانواده قطبی .(پدر سالار - مادر سالار - فرزند سالار)
خانواده های قطبی به خانواده هایی می گویند که قدرت در خانواده توسط یک فرد خاص اعمال می شود و بقیه تحت تسلط او هستند.
ب) خانواده آشفته یا بی سامان .
خانواده ای که در آن قانونمندی و مدیریت و ارتباط صحیح بین اعضا به طور موثری آسیب دیده است. مانند خانواده قطبی.
ج) خانواده بی عاطفه.
خانواده ای که در آن عاطفه و محبت و همدلی وجود ندارد. در یک خانواده متعادل باید عقل و خرد همراه با عاطفه حاکم باشد و این دو بدن دیگری وظایف خانواده را تکمیل نمی کند.
۲)خانواده گسیخته.
خانواده ای است که اعضا ارتباط کمی با هم دارند و یا اصلا ارتباط آنها از هم بکلی قطع شده است. مثل
خانواده نا پیوسته.
خانواده ای است که زن یا شوهر به علل ناسازگاری بدون صدور حکم قانونی در کنار هم زندگی نمی کنند. و در بلاتکلیفی بسر می برند.