لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
مقدمه :
در ابتدای تشکیل سپاه پاسداران سه گروه به این نام وجود داشت و در پادگانهای مختلف مثل مقر ساواک در سلطنت آباد (پاسداران فعلی) پادگان قصر فیروزه (اکنون در اختیار نیروی هوایی ارتش قراردارد) و در پادگان لویزان فعال بود که بادستور امام خمینی این سه سپاه در هم ادغام و یکی شدند که مقر اصلی آن به عنوان ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در خیابان پاسداران قرار داشت.
اولین فرمانده سپاه پاسداران جواد منصوری از اعضای قدیمی حزب ملل اسلامی و گروه حزب الله پیش از انقلاب بود که بعدا از سپاه به وزارت خارجه رفت و اکنون سفیـر ایران در چین است. پس از او عباس آقازمانی مشهور به (ابوشریف) که او نیز از اعضای حزب ملل اسلامی و از مـوسسیـن و اعضای اصلی گروه حزب الله در ایران در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و دارای چندین سال سوابق مبارزاتی با رژیم پهلوی در داخل و خارج ایران بود، فرماندهی سپاه و فرماندهی عملیات آن را بر عهده گرفت . وی بعدها به سمت کاردار و سفیر ایران در کشور پاکستان منصوب شد و پس از اتمام دوران ماموریت در پاکستان و بازگشت از آن کشور ، به منظور تحصیل دروس حوزوی مدتی به قم رفت و بعد از آن در برخی کشورهای اسلامی اقامت گزید . بعد از ابوشریف، سپاه برای مدتی به شورای فرماندهی سپرده شد.
اولین فرمانده سپاه پس از شورای فرماندهی ، محسن رضایی است که در ۲۸ سالگی توسط روحالله خمینی به این سمت منصوب شد (تا قبل از این انتخاب فرمانده سپاه با شورای انقلاب اسلامی بود) سرلشکر محسن رضائی (دبیر کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام) برای مدت ۱۸ سال فرماندهی این نهاد را بر عهده داشت ولی در سال ۱۳۷۷ (۱۹۹۸ میلادی) از فرماندهی سپاه استعفا کرد و قائم مقام او سرلشگر سید یحیی صفوی مشهور به رحیم صفوی از سوی آیت الله سید علی خامنهای به این سمت منصوب شد. در ۱۰ شهریور ماه ۱۳۸۶ دوره مسئولیت ۱۰ ساله وی در فرماندهی سپاه به پایان رسید و آیت الله سید علی خامنهای به جای وی سرتیپ پاسدار محمدعلی جعفری فرمانده سابق نیروی زمینی سپاه را به فرماندهی سپاه پاسداران برگزید و او را از درجه سرتیپی به درجه سرلشگری ارتقا داد.
ساختار فرماندهی سپاه به شکلی است که در راس آن فرمانده کل قرار دارد پس از او جانشین یا قائم مقام قرار میگیرد و پس از او نیز رئیس ستاد مشترک حائز اهمیت است که به طور مستقیم با فرمانده کل در بالا و با فرماندهان نیروهای پنج گانه در پایین مرتبط است. فرمانده کل سپاه مستقیما توسط رهبری انتخاب میگردد و جانشین و فرماندهان ستاد مشترک و نیروها به پیشنهاد فرمانده کل و با تصویب و حکم رهبری انتخاب میشوند. دو ساختار دیگر در سپاه به نامهای حوزه نمایندگی ولی فقیه و سازمان حفاظت اطلاعات وجود دارد که اولی کاملاً مستقل از ساختار فرماندهی و مستقیما زیر نظر رهبری قرار دارد و دومی نیز تقریباً مستقل از فرماندهی است و فرمانده آن را رهبری با پیشنهاد فرمانده سپاه انتخاب میکند و فرمانده آن مستقیما با دفتر عمومی حفاظت اطلاعات در دفتر رهبری و شخص رهبر مرتبط است و به او گزارش میدهد
سپاه پاسداران نیرویی بود که بیشتر در زمینه نیروی نظامی زمینی فعالیت می کرد تا آنکه جناب محمد حسن خداوردی در جلسه شورای عالی سپاه بحث ایجاد یگان هوایی را برای اولین بار مطرح کرد و شهید کلاهدوز که در آن زمان قائم مقام سپاه بود گفت اگر سپاه نیروی هوایی داشته باشد باید نیروی دریایی نیز در اختیار داشته باشد و تصویب شد که یگان ترابری هوایی,دریایی,زمینی در سپاه ایجاد شود و جناب محمد حسن خداوردی در سال 1359 مسوولیت تشکیلات هوایی سپاه در را در اختیار گرفت.
به دلیل اینکه نیروی هوایی بیشتر شبیه به یک یگان کوچک بود گوشه ای از فرودگاه مهرآباد را گرفت و در آنجا فعالیت می کرد.سپس هواپیماهایی سبکی مانند سسنا,توربو کماندو و چیفتن را که از آنها استفاده ای نمی شد در اختیار گرفتند و برای آموزش خلبان تعدادی از افراد را به مرکز آموزش علوم و فنون هوایی فرستادند که در زمینه خلبان و امور فنی آموزش ببینند.همچنین سپاه فاقد هواپیما بزرگ بود و به همین دلیل تعدادی از Falcon- 20 شرکت آسمان را گرفت همچنین تعدادی نیز از نیروی دریایی و هلال احمر در اختیار گرفت (البته به صورت موقت) که بعدها تعدادی از این هواپیما به ناوگان سپاه اضافه شد.
تعدادی از هواپیماهای O-2 در ژاندارمری بودند با آمدن هواپیما پیشرفته که شاه ایران خریداری کرده بود این هواپیما از رده خارج شدن و سپاه آنها را در اختیار گرفت و سپاه تواست با کمک تکنسین هایی که از شرکت هما و آسمان گرفته بود آنها را اورهال کامل کند و سامانه های را روی این هواپیماها نصب کردند که می توانست در عملیات های هوایی از آن استفاده نمود.
نیروی هوایی سپاه که رو به ترقی بود و علاقه مند به فعالیت های بالگردی هم بود و با موافقت فرمانده سپاه برای داشتن نیروی بالگردی این نیرو مجهز به بالگرد نیز شد که تعدادی از افرادی که خلبانی هواپیما را خوانده بودند و علاقه مند به خلبانی هلیکوپتر نیز بودند آموزش های لازم را برای خلبانی بالگرد نیز دیدند و سپاه با هماهنگی که با انرژی اتمی کرد توانست دو فروند بالگرد Bell-206 را از این سازمان بگیرد.همچنین وزارت نفت نیز در آن زمان دارای 4 فروند بالگرد Bell-206 بود که از آنها استفاده ای زیادی نمی کرد به همین دلیل سپاه این بالگرد ها را در اختیار گرفت.
سپاه پاسداران نیرویی بود که بیشتر در زمینه نیروی نظامی زمینی فعالیت می کرد تا آنکه جناب محمد حسن خداوردی در جلسه شورای عالی سپاه بحث ایجاد یگان هوایی را برای اولین بار مطرح کرد و شهید کلاهدوز که در آن زمان قائم مقام سپاه بود گفت اگر سپاه نیروی هوایی داشته باشد باید نیروی دریایی نیز در اختیار داشته باشد و تصویب شد که یگان ترابری هوایی,دریایی,زمینی در سپاه ایجاد شود و جناب محمد حسن خداوردی در سال 1359 مسوولیت تشکیلات هوایی سپاه در را در اختیار گرفت.
به دلیل اینکه نیروی هوایی بیشتر شبیه به یک یگان کوچک بود گوشه ای از فرودگاه مهرآباد را گرفت و در آنجا فعالیت می کرد.سپس هواپیماهایی سبکی مانند سسنا,توربو کماندو و چیفتن را که از آنها استفاده ای نمی شد در اختیار گرفتند و برای آموزش خلبان تعدادی از افراد را به مرکز آموزش علوم و فنون هوایی فرستادند که در زمینه خلبان و امور فنی آموزش ببینند.همچنین سپاه فاقد هواپیما بزرگ بود و به همین دلیل تعدادی از Falcon- 20 شرکت آسمان را گرفت همچنین تعدادی نیز از نیروی دریایی و هلال احمر در اختیار گرفت (البته به صورت موقت) که بعدها تعدادی از این هواپیما به ناوگان سپاه اضافه شد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
بردیا
بَردیا (به پارسی باستان: ) (درگذشتهٔ ۵۲۱ (پیش از میلاد)) نام پسر کوچکتر کوروش بزرگ هخامنشی و برادر کمبوجیه دوم بود.
کوروش بزرگ، در بستر مرگ، بردیا را به فرماندهی استانهای شرقی شاهنشاهی ایران گماشت. کمبوجیه دوم، پیش از رفتن به مصر، از آنجا که از احتمال شورش برادرش میترسید دستور کشتن بردیا را داد. هرچند برخی نیز معتقدند که کمبوجیه دستور کشتن بردیا را نداده است.
مردم از کشته شدن او خبر نداشتند و در سال ۵۲۲ (پیش از میلاد) شخصی به نام «گئوماته مغ» خود را به دروغ بردیا نامید و بر کوهی نزدیک شهر ایرانی پَیشیاوادا اعلام شاه بودن کرد. در متون تاریخی از وی به عنوان «بردیای دروغین» یاد شده است.
نام او
نام بردیا را یونانیان اِسمِردیس نوشتهاند. نام بردیا از ریشه -bard (بلند بودن) پارسی باستان مشتق شده و معنی این نام «والا» و «متعالی» است. واژههای برزو و همچنین بخش -برز در نام البرز با این واژه همریشه هستند.
داستان بردیایکی از مبهم ترین رویدادهای زندگی ایرانیان است و چنین می آید که حقیقت رویدادها هیچگاه روشن نخواهد شد. گاهنویسانیونانی با نبشتهی بیستون همسخنند که آنکه برتخت نشسته بود نه خود بردیا، که مغی (به گفتهی داریوش، گئومات نام) بوده است. به نظر می آید داریوش کوشیده است تا روایت رسمی را که در بیستون آورده، به همگان بقبولاند و در اشاعه و رسمیت بخشیدن به آن کوشیده است و شاید از اینروست که همهی گاهنویسان با وی همسخنند. هرودت می نویسد که کمبوجیه در بستر مرگ به بزرگان ایرانی می گوید که وی (به گفتهی بیستون پیش از حمله به مصر) دستور مرگ بردیا را به پرخشاسپ داده و وی نیز آن را انجام داده است، بزرگان سخن وی را باور نکردند و می پنداشتند آنکه در ایران برتخت نشسته بردیا پسر کورش است؛ به طبع پرخشاسپ نیز کشتن بردیا را انکارمی کرد.
با آنکه گاهنوسیانیونانی در مهم ترین نکته ها با نبشتهی بیستون همسخنند، باز گاهشناسان امروزی در واقعیت کشتن بردیا از سوی برادرش تردید دارند و این نگره را مطرح می کنند که شاید، آنکه به دست داریوش و همپیمانانش کشته شده است، خود بردیا پسر کورش بزرگ بوده است. داریوش در بیستون، برخلاف دیگر شورشیان، دربارهی گئومات توضیح مشروحی نمی دهد که کی بوده و از کجا برآمده است؛ ازین گذشته چگونه می شود کشته شدن مهم ترین شهربان شاهنشاهی،یعنی بردیا برای پنج سالی که کمبوجیه در بیرون از ایران به سر می برد، پنهان مانده باشد؟ همچنین بنا به گفتهی بیستون و هرودت،[۴] ایرانیان تردید نداشتند که پسر کوروش برآنان فرمان می راند؛ هرچند که گفته شده بردیا خود را از انظار پنهان می نمود. به نظر می آید که ایرانیان گفته های داریوش مبنی بر دروغین بودن بردیا را باور نداشتند؛ چه پس از مرگ بردیا، کس دیگری به نام وهیزداد در پارس به پاخاست و نقاط مهمی از ایران را گرفت؛ در ماد نیز شورش های بزرگی پدید آمد که مورد پشتیبانی توده های مردم بود، چه خود داریوش می گوید مردمی که در خانه های خود بودند، شوریدند. حتی در داده اییونانییعنی اسخیلوس بردیا پادشاهی قانونی است که با نیرنگ از سوی ویندافر،یکی از "هفت تن" کشته شده است، از گفته های وی بر می آید که بردیا از آنرو کشته شد که سیاستی را برخلاف وی ویاران دیگر اعمال می نمود. در نبشتهی بیستون نیز داریوش هنگامی که می خواهد آنانی را که در کشتن مغ، او رایاری رساندند نام برد، نخست نام ویندافر را می آورد.
در داده هاییونانی آمده است که غاصبان شاهنشاهی، دو برادر بوده اند که به نیرنگ دست زدند؛ شاید این دو تن، آنکه بر تخت نشسته، خود بردیا پسر کورش بوده است و دیگری مغی است که رایزن او بوده است و کارهایی که بردیا با نشستن بر تخت انجام داده است، با پیشنهاد او بوده است. از دوران کمبوجیه در برخی کشورها، ناخشنودی هایی پدید آمده بود و دروغ در کشورها بسیار شده بود؛ که شاید دلیل آن، باج سنگین دریافت شده برای تامین هزینهی جنگ مصر بوده باشد. در چنین شرایطی بردیا بر تخت نشست و دست به اصلاح هایی زد و این، سبب آرامش در شاهنشاهی شد. در گام نخست، باج سه سال را بخشود تا آنکه سازمان دارایی را اصلاح کند؛ هرچند که وی فرصت این کار را نیافت و آنرا داریوش به انجام رسانید. برخی برآنند که کارهای بردیا، در برابر سود بزرگان پارسی بوده است و او عایدی بزرگان را قطع کرد، در حالی که نبشتهی بیستون او را دشمن همهی مردم می داند؛ از اینروست که بزرگان پارسی بایکدیگر همپیمان می شوند که وی را از میان بردارند.
با گسترش قلمروی ایران، پایه و اساس اجتماعی می بایست استوار می گردید و برای تحکیم مبانی قدرت، علیه امتیازهای بزرگان اقدام هایی انجام می شد و گروه های گسترده تری از اجتماع که نیروی اساسی کشور هستند مورد توجه قرار می
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
پیشگفتار:
دیرزمانی است که مردم جهان به اهمیت پیدایش خط والفبای آن پی برده، خواسته اندبدانند،کی وکجاوچگونه اختراع شده است.ولی باوجودتحقیقات وآراء مختلف این بحث هنوزبه مرتبه قطعیت نرسیده وتحقیقات همچنان ادامه دارد.
باشگفتی مشاهده می کنیم علیرغم دگرگونی ورشدوتحولات خط درطول تاریخ بازهم امروزدرزندگی روزمره ازانواع سیاق های موجوددرطول تاریخ خط،استفاده می شود. سرزمین پهناورایران نیزکه ازدوران باستان مصرتمدن های گوناگون ونقطه تلاقی فرهنگ های مختلف ودرنتیجه جایگاه زبانهای مختلف منسوب به شاخه های مستعدوباخطوط متنوع بوده است،ازاین قاعده مستثنی نیست،لیکن تحقیقات وپژوهشهای ما دراین زمینه بسیارناقص ومختصراست وکفاف سطح معاصراین علم را نمی دهد از این روجای پژوهش که حاوی تاریخچه خطوط اسلامی می باشد، همواره خالی بوده است.
گردآوری این تحقیق انگیزه هایی چون جلوگیری ازفراموشی وازمیان رفتن زحمات هنرمندان پیشین، دردسترس نبودن کتب وتحقیقات برای بهره جویی هنرجویان وعلاقه مندان وآگاه شدن اساتیدودانشجویان و علاقه شخصی به پیدایش وسیه تحول خط می باشد و اینکه بدانیم منشأخط نوشتاری امروزه ازکجاست.
مقدمه:
در روایت است که پیامبر(ص) فرمودند:«نخستین خط خداقلم بود و بفرمود تا همه بودنیهارا به رستاخیز بنویسند.»بدین ترتیب،نوشتن دارای منشأ الهی است.
سرنوشت انسان از همان روز ازل نوشته شده و تغییرناپذیری اش درحدیث پیامبر(ص) بیان شده است آنجاکه می فرماید:«قدرفع القلم».
نعمت داشتن "زبان واندیشه"وبه دنبال این دو،دستیابی انسان به«خط وکتابت» بارزترین ویژگی برتری انسان نسبت به سایرموجودات است.خط ونوشته را شاید بتوان مهمترین اختراع بشر در طول تاریخ دانست چراکه نوشته ها، مجرای انتقال اطلاعات،ثبت وضبط تاریخ هستند.
درمیان ملل متمدنه،خط منحصراًوسیله ی نمایش وضبط و تفهیم مقاصد و افکار است و استثناء ذوق لطیف ایرانی توانسته است ازآن، مانندسایرآثارصنایع ظریفه نیزاستفاده کند و اینک قرنهاست که خط ایرانی یکی ازمظاهرهنری ظریف ملی میباشد. ابن خلدون محقق تونسی تعریف جامع وکاملی ازخط نموده است. او می نویسد: خط عبارتست ازنشانه هاواشکالی از حروف که این شکلها کلمات شنیدنی رانشان میدهد و دلالت برنیات درونی انسان دارد. بنابراین خط نسبت به کلمات یانشانه های لغوی درمرتبه دوم قرارداردواین فن ازهنرهای شریف است.
قبل ازظهوراسلام زبان وخط ایرانی،پهلوی بودوکتب علمی،سیاسی وادبی باآن نوشته می شدوفقط کتابهای دینی به خط اوستایی نگاشته می شد.ولی پس ازظهوراسلام،شهرهای ایران یکی پس ازدیگری خط عربی را (که دراوایل اسلام خط کوفی بود)اقتباس کردند و ازآن پس ایرانیان به خط کوفی وسپس به خط نسخ می نوشتند. دراین رهگذرزبان فارسی نیز با برخی ازلغات عربی درآمیخت،درنتیجه زبانی موسوم به فارسی دری به وجودآمد.
قابل ذکراست که این دگرگونی به دلیل وسعت خاک ایران،درهمه جابه یک گونه ویک زمان صورت نگرفت.
چنانکه دربرخی ازنقاط ایران نظیرناحیه ی طبرستان که تعصب ویژه ای نسبت به حفظ شعایرملی خویش داشتند،درقرن دوم وسوم هجری نیزحتی ازخط پهلوی استفاده میکردند.بزرگترین سنداین دوران سکه های اسپهدان طبرستان است.آنها خط پهلوی را برروی سکه های خودضرب میکردند. آثاردیگری نیز وجود داردکه بیانگر استفاده ازخط پهلوی درقرن چهارم ه.ق است.مثل کتیبه های برجهای لاجیم و رسکت در مازندران که به خط پهلوی می باشد.
این نکته مسلم است که خط ازآغازپیدایش خوددرطی قرون واعصاربتدریج تحولات ودگرگونی های پیاپی دیده وراهای صعب ودشوارپیموده تابصورتهای کنونی درآمده است واین موضوع بستگی به تحولات وپیچ وخمهای تاریخ بشری واحتیاجات ورویدادهای مهم داشته است،ازقبیل تأسیس تمدنها،روی کارآمدن سلسله ها و انقراض سلسله های دیگر، مهاجرتهای اقوام،روابط بین آنها و ظهورادیان کتب مقدسه.
محققان، سیرتکاملی خط رابه صورت زیرتقسیم بندی کرده اند:
خط تصویری
2- خط صوتی یامفهوم نگار
3- خط هجایی یاسیلابی
4- خط الفبایی
دراین تحقیق به بررسی چگونگی پیدایش خط درایران خواهیم پرداخت.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
سلیم اول:
سلطان سلیم اول (زاده ۱۴۶۵ درگذشته ۱۵۲۰)؛ پس از کشتن ولیعهد و برادر دیگر، پدر بیمار خود بایزید دوم را به دنبال کودتایی از سلطنت خلع کرد و خود در سال ۹۱۸ ه. ق. (۱۵۱۲ میلادی) به جای وی سلطان امپراتوری عثمانی گردید.او در میان پنج برادر خویش از همه جوانتر بود. او تا سال ۱۵۲۰ میلادی فقط هشت سال سلطنت کرد. سلیم جسور، خونریز و مستبد بود. تاریخ نگاران ترک او را «یاووز» یعنی بُرنده و قاطع و ثابت قدم لقب دادهاند.اروپاییان او را سهمناک خواندهاند.
سلیم با همه سنگدلی از دانش و ادب بی بهره نبود و به فارسی شعر میگفت که مجموعهای از سرودههای پارسی او موجود است. وی علمای دینی و اهل فضل و ادب را گرامی میداشت و در مذهب تسنن سختگیر و زودکش بود.
او در مدت سلطنت کوتاه خود شاه اسماعیل صفوی را در جنگ چالدران به سختی شکست داد و نتیجهٔ آن، الحاق بخش بزرگی از کردستان و نیز دیار بکر بود به سرزمین امپراتوری عثمانی.
جنگ چالدران:
جنگ چالدران میان سپاه قزلباش ایران به فرماندهی شاه اسماعیل یکم صفوی با ارتش عثمانی به فرماندهی سلطان سلیم یکم در ۳۱ مرداد ۸۹۳ هجری خورشیدی رخ داد. محّل این نبرد در دشت چالدران (در شمال آذربایجان غربی) بود. در این جنگ نیروهای قزلباش که در حدود ۴۰ هزار تن بودند با سپاه حدود ۱۰۰ هزار نفری عثمانی جنگیدند و با اینکه سلحشوری بسیاری به خرج دادند، به دلیل کمی نفرات و نداشتن اسلحههای گرم از سپاه عثمانی شکست خوردند. این در حالی بود که ارتش عثمانی دارای توپخانه و تفنگهای انفرادی بود، ولی سربازان ایرانی با شمشیر، نیزه، و تیروکمان میجنگیدند. پس از این جنگ، بخشی از شمالباختر ایران که شامل غرب کردستان و دیاربکر بود، از ایران جدا شد و به دست عثمانی افتاد.[۱]
دلیل کمی شمار سپاهیان ایران در این جنگ به این خاطر بود که بیشتر آنان در خراسان بودند تا از یورش غافلگیرانهٔ ازبکان جلوگیری کنند و علاوه بر این چون ایرانیان در آن زمان استفاده از سلاحهای گرم را ناجوانمردانه میدانستند، درپی به دست آوردن آن نرفته بودند و همین موضوع از دلایل اصلی شکست آنان در این جنگ بود.[۲] دلیل دیگر شکست قزلباشها در این جنگ پیشنهاد دورمش خان شاملو به شاه اسماعیل بود، مبنی بر اینکه اجازه دهند که ارتش عثمانی آرایش دفاعی خود را تکمیل کند تا ایرانیان بتوانند به ابراز دلیری بپردازند و شاه نیز با این پیشنهاد غیرعادی موافقت کرد. [۳]
علت وقوع جنگ:
صفویان در پی فعالیت و سازماندهای فرهنگی در طول دو قرن (بر اساس تعالیم صوفیانه و شیعی) توانستند با حمایت قبایل پیرو خود (قزلباشها) حکومت صفوی را در ایران پایهگذاری کنند. قدرت گرفتن یک دولت مستقل شیعی مذهب و متعصب در ایران امپراتوری عثمانی را که قصد حمله نهایی جهت تصرف اروپا را داشت از طرف مرزهای شرقی نگران ساخت و لذا لشکرکشی به سمت ایران را شروع کرد. این جنگ در دشت چالدران آغاز و پایان یافت.
قدرت گرفتن شاه اسماعیل یکم در عرصه نظامی و سیاسی با پیوستن صوفیان ترکمنی بود که بیشترشان در نواحی آناتولی و شام زندگی میکردند.در واقع بخش بزرگی از قبایل قزلباش پیش از پیوستن به شاه اسماعییل در آناتولی زندگی میکردند و پس مهاجرت قبایل اصلی نیز بخش بزرگی از مردمان آناتولی که در سرزمینهای خود باقی مانده بودند هم پیرو و یا متمایل به تشیع صوفی صفوی بودند. سازمان تبلیغی تصوف صفوی پیوسته از طریق شبکههای منظم خود و توسط خلفا ، ددهها و ... مریدان را به پیوستن به مرشد کامل فرقه که شاه اسماعیل بود تشویق میکردند.شاه اسماعیل نیز خود به خوبی از این امر آگاه بود و در نامهای به سلطان عثمانی این مطلب که بسیاری از مردمان ساکن در سرزمینهای عثمانیان پیرو او هستند را به رخ او کشیده بود. بدون شک ادامه حکومت سنی مذهب عثمانیان بدون محدود یا نابود کردن این روند کاملاً با مشکل مواجه میشد.به گفته برخی مورخین اگر در جنگ چالدران شاه اسماعیل به پیروزی میرسید شاه اسماعیل به قدرتی فراتر از تیمور دست مییافت و بی شک روند گسترش تشیع صفوی امپراتوری عثمانی را که تازه در ابتدای کار بود از صفحه روزگار محو میکرد همه این موارد انگیزه لازم برای یک رویارویی سرنوشت ساز و محتوم را برای هردو طرف محیا میسازد.اما برای این نبرد سرنوشت ساز دلایل دیگری هم وجود داشت که فقط تسریع کننده بودند.
شاه اسماعیل در تلاشی ناکام از رقبای سلطان سلیم پس از مرگ سلطان بایزید حمایت و پشتیبانی کرد.در مقابل سلطان سلیم اندکی پیش از شروع جنگ دست به قتل عام شیعیان در قلمرو عثمانی زدو کسانی هم که کشته نشدند داغ زده شدند و به متصرفات اروپایی تبعید شدند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
سلیم اول:
سلطان سلیم اول (زاده ۱۴۶۵ درگذشته ۱۵۲۰)؛ پس از کشتن ولیعهد و برادر دیگر، پدر بیمار خود بایزید دوم را به دنبال کودتایی از سلطنت خلع کرد و خود در سال ۹۱۸ ه. ق. (۱۵۱۲ میلادی) به جای وی سلطان امپراتوری عثمانی گردید.او در میان پنج برادر خویش از همه جوانتر بود. او تا سال ۱۵۲۰ میلادی فقط هشت سال سلطنت کرد. سلیم جسور، خونریز و مستبد بود. تاریخ نگاران ترک او را «یاووز» یعنی بُرنده و قاطع و ثابت قدم لقب دادهاند.اروپاییان او را سهمناک خواندهاند.
سلیم با همه سنگدلی از دانش و ادب بی بهره نبود و به فارسی شعر میگفت که مجموعهای از سرودههای پارسی او موجود است. وی علمای دینی و اهل فضل و ادب را گرامی میداشت و در مذهب تسنن سختگیر و زودکش بود.
او در مدت سلطنت کوتاه خود شاه اسماعیل صفوی را در جنگ چالدران به سختی شکست داد و نتیجهٔ آن، الحاق بخش بزرگی از کردستان و نیز دیار بکر بود به سرزمین امپراتوری عثمانی.
جنگ چالدران:
جنگ چالدران میان سپاه قزلباش ایران به فرماندهی شاه اسماعیل یکم صفوی با ارتش عثمانی به فرماندهی سلطان سلیم یکم در ۳۱ مرداد ۸۹۳ هجری خورشیدی رخ داد. محّل این نبرد در دشت چالدران (در شمال آذربایجان غربی) بود. در این جنگ نیروهای قزلباش که در حدود ۴۰ هزار تن بودند با سپاه حدود ۱۰۰ هزار نفری عثمانی جنگیدند و با اینکه سلحشوری بسیاری به خرج دادند، به دلیل کمی نفرات و نداشتن اسلحههای گرم از سپاه عثمانی شکست خوردند. این در حالی بود که ارتش عثمانی دارای توپخانه و تفنگهای انفرادی بود، ولی سربازان ایرانی با شمشیر، نیزه، و تیروکمان میجنگیدند. پس از این جنگ، بخشی از شمالباختر ایران که شامل غرب کردستان و دیاربکر بود، از ایران جدا شد و به دست عثمانی افتاد.[۱]
دلیل کمی شمار سپاهیان ایران در این جنگ به این خاطر بود که بیشتر آنان در خراسان بودند تا از یورش غافلگیرانهٔ ازبکان جلوگیری کنند و علاوه بر این چون ایرانیان در آن زمان استفاده از سلاحهای گرم را ناجوانمردانه میدانستند، درپی به دست آوردن آن نرفته بودند و همین موضوع از دلایل اصلی شکست آنان در این جنگ بود.[۲] دلیل دیگر شکست قزلباشها در این جنگ پیشنهاد دورمش خان شاملو به شاه اسماعیل بود، مبنی بر اینکه اجازه دهند که ارتش عثمانی آرایش دفاعی خود را تکمیل کند تا ایرانیان بتوانند به ابراز دلیری بپردازند و شاه نیز با این پیشنهاد غیرعادی موافقت کرد. [۳]
علت وقوع جنگ:
صفویان در پی فعالیت و سازماندهای فرهنگی در طول دو قرن (بر اساس تعالیم صوفیانه و شیعی) توانستند با حمایت قبایل پیرو خود (قزلباشها) حکومت صفوی را در ایران پایهگذاری کنند. قدرت گرفتن یک دولت مستقل شیعی مذهب و متعصب در ایران امپراتوری عثمانی را که قصد حمله نهایی جهت تصرف اروپا را داشت از طرف مرزهای شرقی نگران ساخت و لذا لشکرکشی به سمت ایران را شروع کرد. این جنگ در دشت چالدران آغاز و پایان یافت.
قدرت گرفتن شاه اسماعیل یکم در عرصه نظامی و سیاسی با پیوستن صوفیان ترکمنی بود که بیشترشان در نواحی آناتولی و شام زندگی میکردند.در واقع بخش بزرگی از قبایل قزلباش پیش از پیوستن به شاه اسماعییل در آناتولی زندگی میکردند و پس مهاجرت قبایل اصلی نیز بخش بزرگی از مردمان آناتولی که در سرزمینهای خود باقی مانده بودند هم پیرو و یا متمایل به تشیع صوفی صفوی بودند. سازمان تبلیغی تصوف صفوی پیوسته از طریق شبکههای منظم خود و توسط خلفا ، ددهها و ... مریدان را به پیوستن به مرشد کامل فرقه که شاه اسماعیل بود تشویق میکردند.شاه اسماعیل نیز خود به خوبی از این امر آگاه بود و در نامهای به سلطان عثمانی این مطلب که بسیاری از مردمان ساکن در سرزمینهای عثمانیان پیرو او هستند را به رخ او کشیده بود. بدون شک ادامه حکومت سنی مذهب عثمانیان بدون محدود یا نابود کردن این روند کاملاً با مشکل مواجه میشد.به گفته برخی مورخین اگر در جنگ چالدران شاه اسماعیل به پیروزی میرسید شاه اسماعیل به قدرتی فراتر از تیمور دست مییافت و بی شک روند گسترش تشیع صفوی امپراتوری عثمانی را که تازه در ابتدای کار بود از صفحه روزگار محو میکرد همه این موارد انگیزه لازم برای یک رویارویی سرنوشت ساز و محتوم را برای هردو طرف محیا میسازد.اما برای این نبرد سرنوشت ساز دلایل دیگری هم وجود داشت که فقط تسریع کننده بودند.
شاه اسماعیل در تلاشی ناکام از رقبای سلطان سلیم پس از مرگ سلطان بایزید حمایت و پشتیبانی کرد.در مقابل سلطان سلیم اندکی پیش از شروع جنگ دست به قتل عام شیعیان در قلمرو عثمانی زدو کسانی هم که کشته نشدند داغ زده شدند و به متصرفات اروپایی تبعید شدند.