لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
فهرست مطالب
عنوان
صفحه
مقدمه
1
شرح حال میرزا تقیخان امیر کبیر و خدمات وی قبل از صدارت
1
صدارت میرزاتقی خان امیرکبیر
6
برکناری و قتل امیرکبیر
13
نتیجهگیری
18
منابع مورد تحقیق
19
مقدمه:
محمد شاه در ششم شوال سال 1264 هـ . ق. در تهران در گذشت. وی که ارادت خاصی نسبت به حاج میرزا آقاسی صدراعظم خود داشت؛ در اواخر زندگی خود به علت بیماری زمام امور مملکت را در بست در اختیار حاجی میرزا ـ آقاسی قرار داد. نظر به نارضایتی عمومی که از شیوة صدارت حاجی وجود داشت، انتظار می رفت که با فوت شاه اغتشاش و ناامنی در سراسر ایران برپا شود، به ویژه اینکه مخالفان حاجی سخت در صدد بودند تا از وی انتقام بگیرند. انگلیسی ها که به وسیلة دکتر معالج محمد شاه، از وضعیت مزاجی او مطلع بودند که شاه چند روزی بیش زنده نخواهد ماند، روی همین اصل توسط فرستاده ویژه ای خبر فوت شاه را به ولیعهد در تبریز رساندند.
روس ها نیز در این امر پیشقدم شدند و با اعزام فرستاده ای به تبریز خبر فوت محمد شاه را به ولیعهد اطلاع دادند. در هر صورت اعلام این خبر، ناصر الدین شاه در صدور تدارک عزیمت به تهران برآمد و امیر کبیر مقدمات لازم حرکت وی را فراهم نمود.
شرح حال میرزا تقی خان امیر کبیر و خدمات وی قبل از صدارت:
میرزا تقی خان یا میرزا محمد تقی خان، پسر مشهدی قربان هزاوه ای فراعانی از اهالی قریه هزاوه واقع در 12 کیلومتری شمال غربی شهرستان اراک است. از آنجا که قریه هزاوه در مجاورت فراهان اراک قرار دارد و فراهان همانند آشتیان از مناطق ادیب پرور ایران بوده و خانوادة قائم مقام نیز به این منطقه تعلق داشته ، لذا خانوادة امیرکبیر به خدمتکاری خانوادة قائم مقام مشغول بوده است، پدر امیر کبیر که فرزند طهماسب بیک نوکر میرزا حسین وفا بوده، دئر خدمت این خانواده به آشپزی اشتغال داشته و بعد از زیارت عتبات عالیات و مکه به کربلای و سپس حاج قربان بیک ـ آشپز معروف گردیده و در آخرهای عمر خود به سمت قاپوچی ( دربانی ) قائم مقام دوم انتخاب گردیده است. معروف است که وی در شب قبل از دستگیری قائم مقام، خواب این حادثه را دیده بود.
تاریخ تولد امیرکبیر حدوداً بین سالهای 1214ـ 1210 هـ .ق بوده است. امیر از سن طفولیت در خاندان قائم مقام فراهانی مشغول خدمت بود و به واسطة هوش فطری و استعداد ذاتی که از خود نشان می داد، قائم مقام را بر آن داشت تا در تعلیم و تربیت وی نهایت کوشش را به عمل آورد.
گفته می شود امیرکبیر در دوران کودکی ناهار بچه های قائم مقام را به اتاق آنها می برده و سپس هنگامی که پشت در اتاق منتظر ظروف غذا می ایستاده از باب تیز هوشی و ذکاوت مبادرت به استراق سمع کلمات متبادله بین فرزندان قائم مقام می نموده. روزی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
دانشگاه امیرکبیر اراک
موضوع
آمار و احتمال
نام استاد :
جناب آقای زاهدی
محقق :
حمزه بیات
تابستان 87
توزیع دو جمله ای :
اگر آزمایشی دارای ویژگی های زیر باشد ، آزمایش تصادفی دوجمله ای است .
1- آزمایش ها مستقل از یکدیگر تکرار شوند
2- آزمایش ها به تعداد دفعات معین مثلا n بار تکرار شوند
3- آزمایش تصادفی به دو نتیجة ممکن موفقیت و شکست منجرگردد .
4- احتمال موفقیت ها در همة آزمایش ها ثابت و برابر p باشد .
مثال 1 : کدام یک از موارد زیر می تواند به عنوان آزمایش دوجمله ای تلقی شود ؟
الف- نمونه گیری تصادفی از 500 زندانی برای تعیین اینکه آیا آنها قبلا در زندان بوده اند یا خیر .
ب- نمونه گیری تصادفی از 500 زندانی برای تعیین طول مدت محکومیت آنها .
حل :
مورد « الف » شرایط لازم برای یک آزمایش دوجمله ای را دارد .
1- آزمایش ها مستقل از یکدیگرند
2- تعداد آزمایش ها ( 500 ) ثابت است
3- هرآزمایش دو نتیجه دارد : یا در زندان بوده یا نبوده
4- احتمال موفقیت ها ( مثلا زندانی نبودن ) در همة آزمایش ها ثابت است .
مورد « ب » شرایط لازم برای یک آزمایش دوجمله ای را ندارد زیرا طول مدت محکومیت زندانیان متفاوت بوده و بنابراین هرآزمایش بیش از دو نتیجه دارد .
متغیر تصادفی و تابع توزیع احتمال
متغیر تصادفی دو جمله ای عبارت است از تعداد موفقیت ها دریک آزمایش تصادفی دو جمله ای تابع توزیع احتمال دو جمله ای که در آن p احتمال موفقیت و x تعداد موفقیت ها در n آزمایش باشد به صورت زیر تعریف می شود :
نکتة 1 : توزیع احتمال دوجمله ای دارای دو پارامتر p , n می باشد .
مثال 2 : یک آزمون چندگزینه ای دارای 30 سئوال ، و هرسئوال دارای 5 جواب ممکن است که یکی از آنها درست می باشد اگر به تمام سئوالات پاسخ داده شود ، چقدر احتمال داردکه دقیقا 4 تای آنها پاسخ درست باشد ؟
حل :
امید ریاضی ، واریانس و تابع مولدگشتاور
1- E ( X ) = np
2- Var ( X ) = npq
3-
مثال 3 : احتمال اینکه مشتری ای که وارد فروشگاهی می شود چیزی بخرد 6 /0 است . اگر 10 مشتری وارد فروشگاهی شده باشند امید ریاضی و واریانس تعداد مشتریان خریدکرده چقدر است ؟
حل :
این موقعیت شرایط لازم برای یک آزمایش دوجمله ای را داردکه درآن 6 /0 = p ، 4/0= q و 10 = n ، پس :
24 /0 = 4 /0 * 6 /0 * 10 = npq = Var ( x) ، 6 = 6 /0 * 10 = np = E ( X)
مثال 4 : تابع مولدگشتاورهابرای کمیت تصادفی X به صورت10 ( t e 8 /0 +2 /0 ) =M x ( t )
به دست آمده است ضریب تغییرات متغیرتصادفی X را بیابید .
حل :
10 = n ، 8 /0 = p ، 2 /0 = q → 10 ( t e 8 /0 + 2 /0 ) = M X ( t )
27 /1= → 6 /1 = 2 /0 * 8 /0 * 10 = npq = Var (x) ،
8 = 8 /0 * 10 = n .p = μ = E ( X )
توزیع پواسن :
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 41
بخشی از زندگی نامه امیرکبیر:
پدر میرزا تقی خان ملقب به امیر کبیر، کربلایی محمد قربان نام داشت که ابتدا آشپز میرزا عیسی، قایم مقام اول و پس از آن نیز در خدمت پسرش بود.
میرزا تقی خان در دوران کودکی هنگامی که ناهار فرزندان قائم مقام را می آورد ، در حجره معلمشان می ایستاد تا ظروف را برگرداند. روزی قائم مقام در کنار فرزندانش بود و میرزا تقی خان ، ناهار آورد و مطابق معمول در گوشه ای ایستاد. معلم هر چه از اولاد قائم مقام سؤال کرد نتوانستند پاسخ دهند ، امّا میرزا تقی یکایک سؤالات را پاسخ داد. قائم مقام از او پرسید :
تقی تو کجا درس خوانده ای؟ تقی گفت : روزها که غذای آقا زاده ها را می آوردم ، آنچه معلم می گفت می شنیدم و آنها را یاد گرفتم.
قائم مقام انعامی به او داد. تقی آن را نگرفت و به گریه در آمد. قائم مقام از او دلجویی کرد و فرمود : چه می خواهی؟ تقی پاسخ داد : به معلم امر فرمایید درسی را که به آقا زاده ها می دهد به من هم بیاموزد. قائم مقام معلم را فرمود تا به او نیز درس دهد.
پس از فوت امیر نظام زنگنه ، میرزا تقی خان به پیشکاری آذربایجان منصوب شد و سرپرستی ولیعهد نیز به او سپرده شد. پس از مرگ محمد شاه در سال ۱۲۶۴ قمری ، ناصر الدین میرزا را به تهران حرکت داده و وسایل استقرار سلطنت او را فرهم آورده و با مقام صدارت عظمی به اداره امور کشور پرداخت و مسایل دولت و دربار را زیر ذره بین نهاد و به امور مالی کشور نیز سامان بخشیده و مستمری های بیجا را قطع نمود و با دولتهای همسایه روابط سیاسی بر اساس احترام متقابل برقرار کرد.
پسری که از ته باغ میدوید و نفسزنان پیش میآمد، آرامش کلاغها را برهم میزد. کلاغها به آسمان خاکستری از ابر، میپریدند و از هیاهوی پروازشان آخرین برگهای درختان بر زمین میافتاد. پسر، کاری به آرامش کلاغها نداشت. او میخواست به پدرش برسد و چیزی برای خوردن بگیرد. کربلایی قربان خودش را پس کشید و لحظهای مکث کرد و گفت: «چه خبر است محمدتقی! باغ را روی سرت گذاشتهای.» محمدتقی سرش را بالا گرفت. نوک دماغش از سرما سرخ شده بود. - گرسنهام، یک تکه نان. کربلایی قربان به راهش ادامه داد و گفت: «برو خانه از مادرت بگیر.» محمدتقی از تک وتا نمیافتاد، دور پدر تاب میخورد و مثل گربهای چشم به سینی پر از غذایی داشت که روی سر پدر بود و مدام بالا و پایین میپرید. - نمیتوانم، گرسنهام. یک تکه نان بده تا بروم دنبال بازی. کربلاییقربان قدمهایش را تندتر کرد و گفت: «الان غذا سرد میشود. چرا دست از سرم برنمیداری؟ این غذای امیرزادههاست، تو که نمیتوانی از آن بخوری. ما نوکریم، میفهمی؟ خوراک ما فرق دارد. اگر بفهمند قیامت به پا میکنند.» رسیده بودند به پلههای سنگ فرش ایوان. محمدتقی آخرین تلاشش را کرد و با لحنی آزرده گفت: «ولی من فقط تکهای نان خواستم.» پدر اخم کرد و صدایش را از ته گلو بلند کرد و گفت:« برو بچه! نان ما هم با اینها فرق دارد. برو بگذار به کارم برسم.» و از پلههای سنگی بالا رفت.
محمدتقی روی اولین پله ایستاد و رفتن پدر را تماشا کرد. کربلایی قربان از ایوان گذشت و در اتاق درس را باز کرد. صدای درس استاد بریده شد و لحظهای بعد ادامه یافت. پدر بیرون آمد و در را پشت سرش بست. کفشها را به پا کرد و برگشت لب ایوان. محمدتقی نگاه از پدر گرفت و رویش را برگرداند طرف باغ. کلاغها را دید که نشستهاند و