لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
فلسفه چیست؟
هدف کلی: آشنایی با مفهوم،تعریف،موضوع،هدف و ابعاد گوناگون دانش فلسفه
تعریف تعریف
تعریف در لغت یعنی شناساندن و منظور از آن این است که پدیده یا امری یا شیئی را به طور جامع به دیگران بشناسانیم.طوری که گوینده و شنونده یا نویسنده و خواننده دارای درک مشترکی از آن باشند.بنابراین می توانیم نتیجه گیری کنیم که:
1 - تعریف با کلمه یا عبارتی توصیفی آغاز می شود.
2 - کلمات یا صفاتی را برای تعریف بکار می بریم که بسیاری از مردم مخصوصا ً متخصصان و اهل فن آنها را برای چیز مورد تعریف پذیرفته اند و به صورت معیار یا میزان درآمده اند.
3 - در تعریف پدیده یا شیئ مورد نظر یا چیزی از جانب خود اضافه نمی کنیم یا اگر خواستیم اضافه کنیم چنان به تبیین آن می پردازیم که همگان آنرا بپذیرند
اینگونه تعریفها را در اصطلاح تعریف توصیفی می نامند. زیرا ما کاری جز توصیف یا بیان حالت،چگونگی و ویژگیهای پدیده مورد نظر انجام نمی دهیم.
گرچه در مورد این قبیل تعریفها بین اکثر مردم یا گروهی از آنان اتفاق نظر نسبی وجود دارد.معهذا یا نمی توانیم و یا احتمالا ً نمی خواهیم همه مفاهیم را به ترتیبی که ذکر شد تعریف کنیم.
در این موارد ما ناچاریم آنچه را که قادر به بیان آن هستیم یا تمایل داریم بیان کنیم به صورت تعذیفی ویژه ارائه دهیم.این قبیل تعریفها را تعریف دستوری یا تجویزی یا تعریف قراردادی می نامند.شخص در ارائه این نوع تعریف خود را آزاد احساس می کند و آنچه را که درست می داند بکار می برد.
یک راه دیگر هم برای رسیدن به تعریف این قبیل مفاهیم وجود دارد و آن تجزیه و تحلیل آنها است.این قبیل تعریف را تعریف تحلیلی می گویند.
تعریف فلسفه
شاید ساده ترین راه تعریف فلسفه معنی کردن این واژه باشد.فلسفه،فیلوسوفیا ،از دو کلمۀ یونانی فیلو به معنی دوستدار و سوفیا به معنی دانایی ترکیب یافته است.به این ترتیب فلسفه یعنی دوستداری دانایی.این واژه تقریبا ً دقیق و راهبر به معنا است،زیرا هم خواستگاه و هم مقصد فلسفه را روشن می سازد.یعنی خواستگاه فلسفه عشق و دوست داشتن و مقصد آن دانش و معرفت است .فلسفه نوعی شناخت یا معرفت است
فلسفه یا شناخت فلسفی محصول تفکر و اندیشیدن یا به قولی محصول فلسفیدن است.فلسفیدن حالتی است که در آن تمام نیروی معنوی انسان برای شناختن متمرکز می شود و رنگ ممتاز آن توجه به شناسایی است که فلسفه محصول این حالت است.
می توانیم تعریف زیر را برای فلسفه در معنای خاص نتیجه گیری کنیم بدون اینکه آن را یک تعریف جامع و مانع و شناساننده و مورد قبول همگان بدانیم.چون چنین چیزی تقریبا ً امکان پذیر نیست.فلسفه عبارت است از بررسی و شناخت تحلیلی و انتقادی مسائل اساسی زندگی انسان به صورت یک کل یا بخشی از آن در ارتباط با کل
موضوع و هدف فلسفه
در دوره های قبل کوشش فلسفه و فیلسوف در جهت شناخت حقیقت و ذات هستی ها با روشهای استدلال عقلی صرف می شد.یعنی بیشتر جنبۀ هستی شناسی مطلق داشت ولی بعد از رنسانس همّ آنها مصروف شناسایی ارزش حقیقت و ماهیت آن شد و فیلسوفان به راههای استفاده عملی از معرفت و علم در زندگی روزمره توجه کردند.به این ترتیب پیشرفت علوم طبیعی آنهم با استفاده از روشهای تجربی را سبب شدن،در صورتی که همین رشته ها قبلا ً هم با روشهای عقلی مطالعه می شدند.
چنین بررسی هایی به نوبه خود موجب پیدایش موضوع تازه ای برای مطالعه شد که به معرفت شناسی یا شناخت شناسی معروف است.البته موضوع شناخت قبلا ًنیز در فلسفه مطرح بود و فیلسوفان قدیم هم به آن توجه داشتند. آنچه این دوره را از دوره های قبل متمایز می سازد و کنار گذاشتن مسائل دیگر و پرداختن صرف به مسئله شناخت بود.
بحث دربارۀ انسان،طبیعت و شناخت به شکل تازه ای مطرح شد و مکاتب جدید فلسفی پایه گذاری گردید .مکاتب تجربه گرایی به پیشوایی فرانسیس بیکن در انگلستان،عقل گرایی به پیشوایی رنه دکارت در فرانسه ،نقد گرایی به رهبری امانوئل کانت در آلمان و اثبات گرایی به رهبری اگوست کنت در فرانسه ،تکامل گرایی به رهبری هربرت اسپنسر در انگلستان و بالاخره عمل گرایی به رهبری ویلیام جیمز و جان دیوئی بیشتر در امریکا از جمله آنها هستند.
مکتب های مختلف فلسفی پاسخهای گوناگون به این سؤال دارند که بعضی از مهمترین آنها عبارتند از:
1 - نظریه شناخت:مطابق این نظریه موضوع فلسفه ماهیت شناخت است
2 - نظریه ارزشها:علوم آنچه را که هست بررسی می کنند
3 - نظریه انسان گرایان:در این نظریه انسان به عنوان شرط اصلی و بنیاد هر چیز دیگر است
4 - نظریه تحلیل زبان:به اعتقاد طرفداران این نظریه فلسفه ساخت زبانی علوم دیگر را بررسی می کند و به گفته ویتگنشتاین هیچ جمله فلسفی وجود ندارد .آنچه هست فقط توضیحات جمله ها است.وی و اکثر اثبات گرایان منطقی معاصر از این نظریه طرفداری می کنند.
فلسفه هم از لحاظ روش و هم از لحاظ هدف با علوم فرق دارد.بنابراین به اعتباری می توان گفت که فلسفه بیش از علوم به ریشه ها و بنیادها نفوذ می کند و می کوشد آنجا که علوم دیگر قانع شده و ایستاده اند باز هم به کاوش بپردازد و پرسش مطرح سازد.
از مطالعه مجموع آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که موضوع فلسفه در دو حوزه مهم و وسیع خلاصه می شود:
1 - متافیزیک که از آن به عنوان معرفت به شناسایی و هستی تعریف می کنند و خود شامل دو بخش عمده است:
الف)هستی شناسی که به بحث از مطلق وجود یعنی هستی عاری از هر قیدی می پردازد.
ب)شناخت شناسی یا نظریه معرفت که درباره امکان شناخت یا امکان شناخت جهان و ماهیت خود شناخت بحث می کند.شناخت شناسی در حقیقت مدخل مابعد- الطبیعه است.
2 - ارزش شناسی یا فلسفه ارزشها که ماهیت آرمانها یا ارزشهای مطلق یا خیر و زیبایی را مورد بحث قرار می دهد.
به عقیده بیشتر فیلسوفان موضوعات عمده فلسفه به معنای کلاسیک آن سه موضوع هستی شناسی،شناخت شناسی و ارزش شناسی است.اگرچه ممکن است برخی از فلاسفه معاصر با این نظر موافق نباشند.
اهداف فلسفه
1 - بدست آوردن یک نظریه از کل هستی یا بودن
2 - کشف مفاهیم و معانی و ارزشهای اشیاء و امور و پدیده ها به طور کلی
3 - تحلیل و انتقاد از فرضها و مفاهیم
4 - سرانجام کمک به مردم در گسترش جهان بینی سالم و بهره مندی از یک زندگی سالم انسانی
تربیت چیست؟
هدف کلی:
آشنایی با تعریف،مفهوم و ابعاد گوناگون تربیت
تربیت در جریان زندگی انسان نقش مهم و اساسی دارد.ارائه یک تعریف جامع و مانع از تربیت قدری مشکل به نظر میرسد.به همین دلیل اغلب کسانی که در این راه تلاش کرده یا می کنند،بالاخره یا به تعریف تجویزی یا قیدی از تربیت روی می آورند و یا مانند فلاسفه پیرو مکتب تحلیل زبان به جای تعریف معین از تربیت به تحلیل و تبیین مفهوم آن با توجه به مصادیق می پردازند.
گروه سومی هم وجود دارد که دادن تعریف معین و مشخص از تربیت را ممکن می دانند و عقیده دارند برای اینکه بین تربیت نظری و تربیت عملی تناسب و هماهنگی وجود داشته باشد لازم است که تعریف روشنی از تربیت بدست داد.بعضی نیز مانند پیترز از ملاکها و معیارهایی سخن می گویند که بتوانند آن را از سایر فعالیت ها جدا کنند.
پیترز عقیده دارد که تربیت مستلزم:
1- انتقال ارزشهایی است که افرادی آنها را پذیرفته اند و می خواهند به دیگران منتقل نمایند
2- شناخت و معرفت مؤثر است
3- کاربرد روشهای خاص برای انتقال معرفت و ارزش است
در واقع پیترز تربیت را فرایندی می داند که دارای محتوی و روش است.
معنی و مفهوم تربیت
برای رسیدن به تعریف تربیت بحث را با توجه به معانی لغوی تربیت و اصطلاحاتی که مترادف آن بکار می روند پی می گیریم.
1- تعلیم یا آموزش :این واژه در لغت نامه دهخدا به معنی آموختن،بیاگاهانیدن،آموختن،آگاهانیدن،کسی را چیزی آموختن،آموزانیدن و....آمده است
2- تربیت یا پرورش:در همان جا،پرورانیدن،پروردن، پروردن و آموختن معنی شده است.
از سوی دیگر در زبان فارسی،هر دو کلمات تعلیم و تربیت هم در مورد انسان و هم در مورد حیوان بکار می روند و تربیت حتی دربارۀ گیاهان نیز کاربرد دارد.اما کلمه در مورد انسان دارای کاربرد عمیقتر و وسیعتری است.در مفهوم لغوی به کار بردن کلمه تربیت از پرورش عضلات بدن تا کمالات معنوی را شامل می شود.
بنابراین آنچه از واژه تربیت استنباط می شود این است که تربیت شامل ایجاد یا فعلیت بخشیدن هر نوع کمالی در انسان می شود که مطلوبیت و ارزش داشته باشد.این کمال گاهی جنبه شناختی دارد که به دانش،شناخت و آگاهی انسان مربوط می شود گاهی نیز جنبه کنشی یا حرکتی دارد که به رفتارها و اعمال عینی انسان که اغلب دارای مظاهر جسمانی هستند مربوط می شود و بالاخره گاهی جنبه گرایشی یا عاطفی دارد که با نگرش،اعتقاد،ایمان و علایق،احساسات انسان مرتبط است.
کاربرد کلمه تعلیم و تربیت در مورد غیر انسان آنهم برای دست اندرکاران علوم تربیتی مسامحه آمیز است و اهل فن هر دو آنها را درمورد انسان بکار می برند.
3- تعلیم و تربیت یا آموزش و پرورش:کاربرد این واژه مرکب که به معنای واحدی دلالت دارد در زبان فارسی تاریخچه طولانی ندارد و احتمالا ً از آغاز قرن اخیر فراتر نمی رود.
4- تدریس:به فعالیت خاصی گفته می شود که به وسیله معلم انجام می گیرد تا شاگردان مطلبی را بیاموزند.
5- مهارت آموزی یا عادت دادن:این عمل ایجاد مهارت در افراد از طریق تمرین و تکرار و کارورزی است.
ماهیت تربیت
آیا تربیت فن یا هنر است؟
درست بر سر همین مسئله است که بیشتر صاحب نظران تربیتی اختلاف نظر دارند.مثلا ً بعضی از آنان تربیت را فن و بعضی دیگر آنرا نوعی هنر می دانند.برخی هم با دلایلی که ارائه می دهند آنرا نوعی علم می خوانند.
معلم باید برای روشن شدن کار خود و منظم و منطقی عمل کردن در جریان تربیت به تدوین نظریه تربیت یا لااقل نظریه تدریس اقدام کنند.
هرگاه علمای تربیتی بتوانند در مورد مسائل خاص خود دست به پژوهش بزنندو این پژوهش هم پژوهش کاربردی باشد و نتایج بدست آمده از این پژوهش از خاصیت نظم پذیری و قدرت پیشبینی برخوردار باشد می توان تربیت را نیز یک علم دانست.با توجه به این نکته که خاصیت نظم پذیری و قدرت پیش بینی قوانین حاصل از این نوع پژوهشها به قدرت و استحکام سایر علوم نیست باید گفت که علم تربیت هنوز دوران نوزادی خود را می گذراند.
بسیاری از علمای تربیتی هنوز هم دوست دارند به علت استفاده های فراوانی که از تحقیقات و یافته های علوم دیگر و حتی فلسفه می برند این رشته از دانش بشری را به جای علم تربیت یا تربیت شناسی با اصطلاح آشنای علوم تربیتی بنامند.
عناصر تربیت
گذشته از مسئله فن،هنر،یا علم بودن تربیت که زمینه های مناسبی برای اختلاف نظر در مورد ماهیت تربیت هستند. زمینه های دیگری نیز برای اختلاف نظر صاحب نظران تربیتی وجود دارند.عناصری که در یک جریان تربیتی مداخله می کنند از جمله آنها است.
یکی از این عناصر مورد اختلاف،جامعه و دخالت آن در جریان تربیتی است.بدین معنی که بعضی از متخصص های تربیتی علاوه بر مربی و متربی جامعه را نیز جزء عناصر تربیت محسوب می کنند.
بیشتر دست اندر کاران تربیت در این مورد موافقت دارند که تربیت به عنوان تأثیر ارادی بزرگسالان روی خردسالان به منظور سوق دادن آنها به حالت بزرگسالی تلقی گردد.
کرشن اشتاینر می گوید :عمل تربیتی عملی قائم به ذات است که لازمه هر جامعه انسانی است.این عمل هدفی طبیعی را که آدم منزوی بدون برخورداری از کمک جامعه می تواند بدان نائل شود دنبال نمی کند.
صرف توجه به جنبه اجتماعی یا فردی تربیت،نمی تواند گویای این معنا باشد که جامعه از عناصر واقعی آن که در ماهیت تربیت نهفته است باشد.به طور کلی تعریف تربیت به عنوان تأثیر یک فرد یا گروهی از افراد بر روی فرد دیگر،بسیار کلی و ناروشن است.
در تعریفی که می خواهیم از تربیت ارائه دهیم اشاره به نقش دو عامل مربی و متربی لازم بنظر می رسد این بدان معنی است که تربیت مانند یک جریان طبیعی یا مکانیکی یک سویه نیست که از مربی آغاز و به رشد و کمال متربی و تغییر در رفتار وی ختم گردد.
محتوی تربیت
هر فرایند تربیتی به نحوی از انحنا دارای محتوی است البته مکاتب مختلف با مسئله محتوی یا باصطلاح برنامه تربیتی برخوردهای متفاوتی دارند.ولی در مجموع هر تربیتی حتی تربیت کودک مدار افراطی به نوعی محتوای تربیتی که با رغبتها و علایق شاگردان منطبق باشد عقیده دارند.
روش تربیت
وقتی از هدف و محتوای تربیت سخن می رانیم طبعا ً مسئله روش تربیتی نیز مطرح می شود .البته شاید روش از اهمیتی که محتوا دارد برخوردار نباشد ولی روشهای تربیتی نیز به نوبه خود می توانند خشک و غیر قابل انعطاف و